● معنای کلمه «بعوضه»
(بعوضة) به معناى پشه است که یکى از حشرات معروف و از کوچک ترین حیواناتى است که به چشم دیده می شود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 141 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراحل ضلالت
یک مرحله از ضلالت و کورى دنبال کارهاى زشت انسان به عنوان مجازات در انسان گنهکار پیدا می شود و این غیر آن ضلالت و کورى اولى است که گنهکار را به گناه واداشت. {وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : چون در آیه مورد بحث مى فرماید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» اضلال را اثر و دنباله فسق معرفى کرده است نه جلوتر از فسق، معلوم می شود این مرحله از ضلالت غیر از آن مرحله ای است که قبل از فسق بوده و فاسق را به فسق کشانیده است (دقت بفرمائید).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 141 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : فاسق- فاسقین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عمومیت در معنای هدایت و اضلال
هدایت و اضلال دو کلمه جامعه هستند که تمامى انواع کرامت و خذلانى که از سوى خداوند به سوى بندگان سعید و شقى مى رسد را شامل می شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : خداوند در قرآن کریم بیان کرده است که براى بندگان نیک بخت خود کرامت هایى دارد و براى بندگان شقى و بدبخت خود نیز خذلان ها دارد و از ظاهر آن برمى آید که انسان در ماوراى زندگى این دنیا حیات دیگرى قرین سعادت و یا شقاوت دارد که آن زندگى نیز اصولى و شاخه هایى دارد که وسیله زندگى اویند و انسان به زودى یعنى هنگامى که همه سبب ها از کار افتاد و حجاب ها برداشته شد، مشرف به آن زندگى می شود و به ان آگاه مى گردد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 141 و 142 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قانون |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● زندگى سه گانه انسان و تاثر حیات متاخر از زندگى متقدم
انسان قبل از زندگى دنیا زندگى دیگرى داشته است و بعد از آن نیز زندگى دیگرى خواهد داشت و زندگى سومش تابع حکم زندگى دوم او و زندگى دومش تابع حکم زندگى اولش است. پس انسانى که در دنیا است در بین دو زندگى قرار دارد، یکى سابق و یکى لاحق. این آن معنایى است که از ظاهر قرآن استفاده می شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : ولکن بسیارى از مفسرین، آیاتى را که متعرض زندگى اول انسان است حمل بر زبان حال و اقتضاى استعداد کرده اند. همچنانکه آیاتى را که متعرض زندگى لاحق بشر است را حمل بر نوعى مجاز و استعاره کرده اند. اما ظواهر بسیارى از آیات این حمل آقایان را تخطئه مى کند:
1) اما قسم اول که عبارتند از آیات ذر و میثاق به زودى هر یک در مورد خودش خواهد آمد که خدا از بشر قبل از آنکه به دنیا بیاید پیمان هایى گرفته شده است و معلوم می شود که قبل از زندگى دنیا یک نحوه زندگى داشته است.
2) اما در آیات قسم دوم که بسیار زیادند که زندگى آخرت تابع حکم زندگى دنیا هست. مثل «لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (تحریم/7) «ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ» (بقره/281) و (فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (بقره/24) و «فَلْیَدْعُ نادِیَهُ سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ» (علق/18) و «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» (آل عمران/30) و «ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ» (بقره/174) و «إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً» (نسا/10). و به جان خودم اگر در قرآن کریم در این باره هیچ آیه اى نبود به جز آیه «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (ق/23) کافى بود، چون لغت غفلت در موردى استعمال می شود که آدمى از چیزى که پیش روى او و حاضر نزد او است بى خبر بماند، نه در مورد چیزى که اصلاً وجود ندارد و بعدها موجود می شود. پس معلوم می شود زندگى آخرت در دنیا نیز هست، لکن پرده اى میان ما و آن حائل شده است. دیگر اینکه کشف غطا و پرده بردارى از چیزى می شود که موجود و در پس پرده است. اگر آنچه در قیامت آدمى مى بیند در دنیا نباشد، صحیح نیست در آن روز به انسان ها بگویند: «تو از این زندگى در غفلت بودى و این زندگى برایت مستور و در پرده بود، ما پرده ات را برداشتیم و در نتیجه غفلت مبدل به مشاهده گشت».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 142 و 143 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : حیات- زندگی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نتیجه اعمال انسان در زندگی آتیاش
گفتار خداى تعالى درباره مسئله قیامت و زندگى آخرت بر دو وجه است:
1- مجازات، که پاداش و کیفر انسان ها را بیان مى کند.
2- تجسم اعمال است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1- در این باره آیات بسیارى از قرآن دلالت بر این دارد که آنچه بشر در آینده با آن روبرو می شود، چه بهشت و چه دوزخ، جزای اعمالى است که در دنیا کرده است.
2- آیات بسیارى دیگر دلالت بر آن دارد. یعنى مى رساند که خود اعمال و یا لوازم و آثار آن سرنوشت سازند و امورى گوارا یا ناگوار، خیر یا شر، براى صاحبش درست مى کنند که به زودى در روزى که بساط خلقت بر چیده می شود به آن امور مى رسند و میان این دو دسته از آیات هیچ منافاتى هم نیست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 144 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پاداش اعمال |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● منظور از فاسقین
کلمه (فسق) به معناى بیرون شدن از پوست است. چون وقتى می گویند: «فسقت التمرة» معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد. و به همین جهت خود قرآن نیز کلمه«فاسقین» را تفسیر کرد به «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» (بقره/27) و معلوم است که نقض عهد وقتى تصور دارد که قبلاً بسته و محکم شده باشد. پس نقض عهد نیز نوعى بیرون شدن از پوست است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : باز به همین مناسبت در آخر آیه فاسقین را توصیف فرمود به خاسرین و زیانکاران و معلوم است که مفهوم خسران و زیانکارى وقتى در چیزى تصور دارد که آدمى به وجهى مالک آن باشد همچنانکه در جایى دیگر درباره خاسرین فرموده است: «إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» (شوری/45).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 144 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : فاسق- فاسقین |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حقیقی بودن اوصاف بندگان در قرآن
زنهار که خیال نکنى این صفاتى که خداى سبحان در کتابش براى سعداى از بندگانش و یا اشقیا اثبات مى کند، براى مقربین و مخلصین و مخبتین و صالحین و مطهرین و امثال آنان اوصافى و براى ظالمین و فاسقین و خاسرین و غاوین و ضالین و امثال آنان اوصاف دیگرى ذکر کرده است، صرف عبارت پردازى و اوصافى مبتذل است که اگر چنین فکر کنى قریحه و درکت در فهم کلام خداى تعالى دچار اضطراب گشته و همه را به یک چوب می رانى و آن وقت کلام خداوند را هم مانند سخنان دیگران غلط هایى عامیانه و سخنى ساده بازارى خواهى گرفت. بلکه تمامی این ها اوصافى است که از حقایقى روحى و مقاماتى معنوى پرده بر می دارد که یا در راه سعادت آدمى قرار دارند و یا در راه شقاوت و بدبختیش و هر یک از آن ها مبدأ آثارى مخصوص به خود و منشأ احکامى خاص و معین هستند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 145 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ویژگی های قرآن |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه جبر و اختیار و اراده خدا
در مورد جبر و تفویض به این چند نکته می توان اشاره کرد:
1. تشریع بر اساس اجبار در افعال نیست و خداى تعالى کسی را مجبور به هیچ کارى نکرده است. در نتیجه آنچه تکلیف کرده است بر وفق مصالح خود بندگان است، مصالحى در معاش و معادشان. این تکالیف از آن رو متوجه بندگان است که مختار در فعل و ترک هر دو هستند و مکلف به آن تکالیف، از این رو پاداش و کیفر مى بینند که آنچه خیر و یا شر انجام می دهند به اختیار خودشان است.
2. آنچه خداى تعالى از ضلالت و خدعه و مکر و امداد و کمک در طغیان و مسلط کردن شیطان و یا سرپرستى انسان ها و یا رفیق کردن شیطان را با بعضى از مردم و به ظاهر اینگونه مطالب که به خود نسبت داده است، تمامى آن ها آن طور منسوب به خداوند است که لایق ساحت قدس او باشد و به نزاهت او از لوث نقص و قبیح و منکر برنخورد. چون برگشت همه این معانى بالاخره به اضلال و فروع و انواع آن است و تمامى انحای اضلال منسوب به خدا و لائق ساحت او نیست تا شامل اضلال ابتدایى و به طور اغفال هم بشود. بلکه آنچه از اضلال به او نسبت داده می شود اضلال به عنوان مجازات و کیفر است که افراد طالب ضلالت را به آن مبتلا می کند چون بعضی افراد به راستی طالب ضلالتند و به سو اختیار به استقبالش می روند. همچنانکه خداى تعالى نیز این ضلالت را به خودش نسبت داده و فرموده است: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» (بقره/26) و نیز فرموده است: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (صف/5) و نیز فرموده است: «کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» (مومن/34).
3. قضای خداوند اگر به افعال بندگان تعلق گیرد، از این جهت نیست که آن افعال در حال حاضر افعالی است منسوب به فاعل آن افعال، بلکه از این جهت تعلق می گیرد که موجودی است از موجودات و مخلوقی است از مخلوقات خداوند.
4. تشریع همان طور که با جبر نمی سازد، همچنین با تفویض نیز نمی سازد. چون در صورت تفویض امر و نهی خداوند به بندگان، آن هم امر و نهی مولوی، امر و نهی کسی است که حق چنان امر و نهیی را ندارد. برای اینکه در این صورت اختیار عمل را به خود بندگان واگذار کرده است، علاوه بر اینکه تفویض تصور نمی شود مگر آنکه خدای تعالی را مالک مطلق ندانیم و مالکیت او را از بعضی مایملک او سلب کنیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : زیرا:
1) مالکیت مطلقه خداوند:
الف. خداى تعالى در آیات بسیارى از کلام مجیدش خود را مالک على الاطلاق همه عالم دانسته است. از آن جمله فرموده است: «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» (بقره/284) و نیز فرموده است: «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (حدید/5) و نیز فرموده است: «لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ» (تغابن/1). او مالک عالم است به تمام معناى مالکیت، به طور اطلاق و عالم مملوک او است، باز به طور مطلق و اشیاء، غیر از خداى تعالى رب و مالکى دیگر ندارند و حتى مالک خودشان و نفع و ضرر و مرگ و حیاة و نشور خود نیز نیستند.
ب. هر تصرفى در موجودات که تصور شود، مالک آن تصرف خداست. هر نوع تصرفى که در بندگان و مخلوقات خود بکند، می تواند و حق دارد بدون اینکه قبح و مذمتى و سرزنشى دنبال داشته باشد، چون خداى تعالى هر تصرفى در هر خلقى بکند، تصرفى است از مالک حقیقى و در مملوک واقعى و حقیقى، پس نه مذمتى به دنبال دارد و نه قبحى و نه تالى فاسد دیگرى. خداوند این مالکیت مطلقه خود را تایید کرده است به اینکه خلق را از پاره اى تصرفات منع کند و تنها در ملک او آن تصرفاتى را بکنند که خود او اجازه داده باشد و یا خواسته باشد و خود را محاسب و بازخواست کننده و خلق را مسئول و مؤاخذ دانسته و فرموده است: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» (بقره/255) و نیز فرموده است: «ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» (یونس/3) و نیز فرموده است: لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً» (رعد/31) و نیز فرموده است: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» (نحل/93) و باز فرموده است: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» (انسان/30) و نیز فرموده است: «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» (انبیا/23).
2) قانونگذاری خدا: خداى تعالى خود را در مقام تشریع و قانونگذارى قرار داده است و در این قانونگذارى خود را عینا مانند یکى از عقلا به حساب آورده است که کارهاى نیک را نیک می داند و بر آن مدح و شکر مى گذارد و کارهاى زشت را زشت دانسته، بر آن مذمت می کند. مثلا فرمود: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ» (بقره/271) و نیز فرمود: «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ» (حجرات/11) و نیز فرمود که آنچه از قوانین براى بشر تشریع کرده است، به منظور تامین مصالح انسان و دورى از مفاسد است و در آن رعایت بهترین و مؤثرترین راه براى رسیدن انسان به سعادت و جبران شدن نواقص شده و در این باره فرموده است: «إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (انفال/24) و نیز فرموده است: «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (صف/11) و نیز فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ... وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ» (نحل/90) و نیز فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ» (اعراف/28) و آیات بسیارى از این قبیل. و این در حقیقت امضای روش عقلا در مجتمع انسانى است. مثلاً از روش هاى عقلا این است که می گویند:
الف. هر عملى باید معلل به اغراض و مصالحى عقلایى باشد وگرنه آن عمل نکوهیده و زشت است.
ب. از کارهاى عقلا این است که براى جامعه خود و اداره آن احکام و قوانینى درست مى کنند.
ج. پاداش و کیفر مقرر می دارند. کار نیک را با پاداش، جزا می دهند و کار زشت را با کیفر.
د. سنخیت و سنجش را میان عمل و جزاى آن رعایت مى کنند. اگر عمل خیر باشد به هر مقدار که خیر است آن مقدار پاداش می دهند و اگر شر باشد به مقدار شریت آن کیفر مقرر می دارند، کیفرى که از نظر کم و کیف مناسب با آن باشد.
هـ. امر و نهى و هر حکم قانونى دیگر را تنها متوجه افراد مختار مى کنند، نه کسانى که مضطر و مجبور به آن عملند (مثلاً هرگز به کسى که دچار لقوه است را نمی گویند که دستت را تکان بده و یا تکان نده).
و. پاداش و کیفر را در مقابل عمل اختیارى می دهند. (مثلاً هرگز به کسى که زیباست مزد نداده و به کسى که سیاه و زشت است کیفر نمى دهند) مگر آنکه عمل اضطراریش ناشى از سو اختیارش باشد. مثل اینکه کسى در حال مستى عمل زشتى انجام داده باشد که عقلا عقاب او را قبیح نمی دانند، چون خودش خود را مست و دیوانه کرده است. دیگر نمی گویند آخر او در چنین جرم عاقل و هوشیار نبود.
3) اگر خداى سبحان بندگان خود را مجبور به اطاعت یا معصیت کرده بود به طورى که اولى قادر بر مخالفت و دومى قادر بر اطاعت نبود، دیگر معنا نداشت که براى اطاعت کاران بهشت و براى معصیت کاران دوزخ مقرر بدارد و حال که مقرر داشته است، باید در مورد اولى پاداشش به جزاف و در مورد دومى کیفرش ظلم باشد. و جزاف و ظلم نزد عقلا قبیح و مستلزم ترجیح بدون مرجح است که آن نیز نزد عقلاً قبیح است و کار قبیح کار بدون دلیل و حجت است و خداى تعالى صریحاً آن را از خود نفى کرده و فرموده است: «لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» (نسا/165) و نیز فرموده است: «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» (انفال/42).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 145 تا 149 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نه جبر و نه اختیار
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 150 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه جبر و اختیار با قضا و قدر
چون امیرالمؤمنین على (علیه السلام) از صفین برگشتند، پیرمردى از آنان که با آن جناب در صفین شرکت داشت برخاست و عرض کرد: «یا امیر المؤمنین، بفرما ببینم آیا این راهى که ما رفتیم به قضای خداوند و قدر او بود یا نه؟» امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «بله اى پیرمرد. به خدا سوگند بر هیچ تلّى بالا نرفتید و از هیچ زمین پستى پایین نیامدید مگر به قضایى از خدا و قدرى از او». پیرمرد عرضه داشت: «حال که چنین است زحماتى را که تحمل کردم به حساب خدا مىگذارم یا امیرالمؤمنین». حضرت فرمودند: «وای بر تو اى پیرمرد البته این طور هم نپندار که منظورم از این قضا و قدر، قضا و قدر حتمى و لازم او باشد. چون اگر چنین باشد که هر کارى انسان انجام می دهد و یا نمی دهد همه به قضای حتمى خداوند صورت بگیرد، آن وقت دیگر ثواب و عقاب و امر و نهى(و تشویق) و زجر معناى صحیحى نخواهند داشت و وعد و وعید بى معنا خواهد شد. دیگر هیچ بدکارى را نمى توان ملامت کرد و هیچ نیکوکارى را نمی توان ستود. بلکه نیکوکار سزاوارتر به ملامت می شود از بدکار و بدکار سزاوارتر می شود به احسان از آن کس که نیکوکار است. و این همان اعتقادى است که بت پرستان و دشمنان خداى رحمان و نیز قدرى ها و مجوسیان این امت به آن معتقدند. اى شیخ همین که خدا به ما تکلیف کرده است، کافى است که بدانیم او ما را مختار می داند و همچنین اینکه نهى کرده است، نهیش از باب زنهار دادن است و در برابر عمل کم ثواب زیاد می دهد. و اگر نافرمانى می شود چنان نیست که مغلوب شده باشد و اگر اطاعت شود مطیع را مجبور به اطاعت کرده باشد. خداى تعالى زمین و آسمان ها و آنچه را که بین آن دو است به باطل نیافرید. این پندار کسانی است که کفر ورزیدند و واى به حال کسانى که کفر ورزیدند از آتش (تا آخر حدیث).
علامه طباطبایی: اینکه در پاسخ فرمود به قضائی از خدا و قدری از او - تا آنجا که پیرمرد گفت زحماتی که تحمل کرده ام به حساب خدا می گذارم، یکی از مسائلی است که بعدها به عنوان علم کلام نامیده شد. توضیح اینکه در صدر اول اسلام اعتقاد به قضا و قدر از انکار حسن و قبح و انکار جزاى از روی استحقاق سر در مى آورد و به همین جهت وقتى پیرمرد از امام على(علیهالسلام) مى شنود که حرکت به صفین به قضا و قدر خدا بوده است، گویى خبر تأثرآورى شنیده. چون مأیوس از ثواب شد و بلافاصله و با کمال نومیدى می گوید رنج و تعب خود را به حساب خداوند مى گذارم. یعنى حالا که اراده خداوند همه کاره بود و مسیر ما و اراده هاى ما فائده نداشته است و جز خستگى و تعب چیزى براى ما نماند. من این خستگى را به حساب او مى گذارم، چون او با اراده خود ما را خسته کرده است. لذا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در پاسخش مى فرماید: نه، اینطور که تو فکر مى کنى نیست، چون اگر مطلب از این قرار باشد ثواب و عقاب باطل می شود (تا آخر حدیث)، که امام به اصول عقلایى که اساس تشریع و مبناى آن است، تمسک مى کند و در آخر کلامش مى فرماید: «خدا آسمان ها و زمین را به باطل نیافریده است». می خواهد بفرماید: اگر اراده جزافى که از لوازم جبر انسان ها و سلب اختیار از آن ها است، صحیح باشد، مستلزم آن است که فعل بدون غرض و بىفایده نیز از خداوند سر بزند. این نیز مستلزم آن است که احتمال بى غرض بودن خلقت و ایجاد احتمال امرى ممکن باشد و این امکان با وجوب مساوى است. در نتیجه و روى این فرض، هیچ فایده و غایتى در خلقت و ایجاد نیست و باید خداوند آسمان ها و زمین را به باطل آفریده باشد و این مستلزم بطلان معاد و سر بر آوردن تمامى محذورها است. گویا مراد آن جناب از اینکه فرمودند: «اگر بندگانش نافرمانی اش کنند به جبر نکرده اند و اگر اطاعتش کنند باز مغلوب و مجبور نیستند» این است که نافرمان او، او را به جبر نافرمانى نمى کند و فرمانبرش نیز او را به کراهت اطاعت نمى کند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایات را عیون اخبار الرضا (ج 1 ص 114 ح 38 ب 11) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 150 تا 152 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مبنای جبر و اختیار
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «اگر می خواهید، در این مسئله (جبر و اختیار) اصلى کلى برایتان بیان کنم که در همه موارد به آن مراجعه نمایید. نه خودتان در آن اختلاف کنید و نه کسى بتواند بر سر آن با شما مخاصمه کند و هر کس هر قدر هم قوى باشد با آن قاعده نیروى او را در هم بشکنید.» اطرافیان عرضه داشتند: «بله، بفرمائید». حضرت فرمودند: «خداى عزوجل در صورتى که اطاعتش کنند، به اجبار و اکراه اطاعت نمی شود (یعنى هر مطیعى او را به اختیار خود اطاعت مى کند) و در صورتى که عصیان شود، مغلوب واقع نمی شود (یعنى بر خلاف آنچه که تفویضى ها پنداشته اند، گنهکار از تحت قدرت او خارج نیست) و بندگان را در ملک خود رها نکرده است که هر چه بخواهند مستقلاً انجام دهند، بلکه هر چه را که به بندگانش تملیک کرده است خودش نیز مالک آن هست و بر هر چه که قدرتشان داده باشد، خودش نیز قادر بر آن هست. بنابراین اگر بندگانش اطاعتش کردند و اوامرش را به کار بستند، او جلو اطاعتشان را نمى گیرد و راه اطاعت را به روى آنان نمى بندد و اگر اوامرش را با نافرمانى پاسخ گفتند، یا از نافرمانیشان جلوگیرى مى کند و یا نمى کند. در هر صورت خود او بندگان را به نافرمانى وانداشته است.» آن گاه فرمودند: «هر کس حدود این قاعده کلى را به خوبى ضبط کند بر خصم خود غلبه مى کند.»
علامه طباطبایی: اگر خواننده عزیز توجه فرموده باشد، گفتیم تنها عاملى که جبرى مذهبان را وادار کرد به اینکه جبرى شوند، بحث در مسئله قضا و قدر بود که از آن حتمیت و وجوب را نتیجه گرفتند. وجوب در قضا و وجوب در قدر را، و گفتیم که هم این بحث صحیح است و هم این نتیجهگیرى، با این تفاوت که جبریان در تطبیق بحث بر نتیجه اشتباه کردند و میان حقائق با اعتباریات خلط کردند و نیز وجوب و امکان برایشان مشتبه شد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را عیون اخبار الرضا (ج 1 ص 119 ح 48 ب 11) و توحید صدوق (ص 361 ح 7) روایت کرده اند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 153 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پاسخی به جبری مذهبان
جبرى مذهبان از قضا و قدر حتمیت و وجوب را نتیجه گرفتند. وجوب در قضا و وجوب در قدر را اما در تطبیق بحث بر نتیجه اشتباه کردند و میان حقائق با اعتباریات خلط کردند و نیز وجوب و امکان برایشان مشتبه شد. پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از کجا ناشى شده است. از اینجا که نتوانستند تشخیص دهند که اراده الهى چگونه به افعال بندگان تعلق گرفته است و نیز نتوانستند میان دو اراده طولى با دو اراده عرضى فرق بگذارند و نتیجه این اشتباهشان این شد که گفتنند: «به خاطر اراده ازلى خداوند اراده بنده از اثر افتاده است».
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : توضیح اشتباه جبریّون:
قضا و قدر در صورتى که ثابت شود، این نتیجه را می دهد که اشیا در نظام ایجاد و خلقت صفت وجوب و لزوم دارند. به این معنا که هر موجودى از موجودات و هر حال از احوالى که موجودات به خود می گیرند، همه از ناحیه خداى سبحان تقدیر و اندازه گیرى شده است و تمامى جزئیات آن موجود و خصوصیات وجود و اطوار و احوالش، همه براى خداوند معلوم و معین است و از نقشه اى که نزد خداوند دارد، تخلف نمى کند.
و معلوم است که ضرورت و وجوب از شئون علت است. چون علت تامه است که وقتى معلولش با آن مقایسه می شود، آن معلول نیز متصف به صفت وجوب می شود، ولى وقتى با غیر علت تامه اش، یعنى با هر چیز دیگرى قیاس شود، جز صفت امکان صفت دیگرى به خود نمى گیرد (و بیان ساده تر اینکه هر موجودى با وجود و حفظ علت تامه اش واجب است ولکن همان موجود، با قطع نظر از علت تامه اش، ممکن الوجود است).
پس گسترش و شمول قضا و قدر در همه عالم، عبارت است از جریان و به کار افتادن سلسله علت هاى تامه و معلول هاى آن ها در مجموعه عالم. و معلوم است که این جریان با حکم قوه و امکان در سراسر عالم از جهت دیگر منافات ندارد.
حال که این معنا روشن گردید مى گوییم: یک عمل اختیارى که از انسان صادر می شود و طبق اراده و خواستش صادر می شود، همین یک عمل از جهتى واجب است و از جهتى دیگر ممکن:
1. اگر آن را از طرفى در نظر بگیریم که تمامى شرائط وجود یافتنش از علم و اراده و آلات و ادوات صحیح و ماده اى که فعل روى آن واقع می شود و نیز شرائط زمانى و مکانی اش همه موجود باشد، چنین فعلى ضرورى الوجود و واجب الوجود است و این فعل است که مى گوییم اراده ازلیه خدا بر آن تعلق گرفته است و مورد قضا و قدر او است.
2. و اگر از طرفى ملاحظه شود که همه شرائط نام برده مورد نظر نباشد و تنها فعل را با یکى از آن شرائط، مانند وجود فاعل بسنجیم، البته در این صورت فعل نامبرده ضرورى نیست بلکه ممکن است و از حد امکان تجاوز نمی کند. پس یک فعل، اگر از لحاظ اول ضرورى شد، لازمه اش این نیست که از لحاظ دوم نیز ضرورى الوجود باشد.
پس معلوم شد اینکه علماى کلام از بحث قضا و قدر و عمومیت آن دو، نسبت به همه موجودات، نتیجه گرفته اند که پس افعال آدمى اختیارى نیست، معناى صحیحى ندارد. چون گفتیم اراده الهیه تعلق به فعل ما انسان ها مى گیرد، اما با همه شئون و خصوصیات وجودی اش که یکى از آن ها ارتباطش با علل و شرائط وجودش می باشد.
به عبارتى دیگر، اراده الهى به فعلى که مثلاً از زید صادر می شود به این نحو تعلق گرفته است که فعل نامبرده با اختیار خود از او صادر شود نه به طور مطلق و نیز در فلان زمان و فلان مکان صادر شود نه هر وقت و هر جا که شد. وقتى اراده این طور تعلق گرفته باشد، پس اگر زید همان عمل را بى اختیار انجام دهد، مراد از اراده تخلف کرده است و این تخلف محال است. حال که چنین شد مى گوییم: تاثیر اراده ازلیه در اینکه فعل نامبرده ضرورى الوجود شود مستلزم آن است که فعل به اختیار از فاعل سر بزند، چون گفتیم: چنین فعلى متعلق اراده ازلیه است، در نتیجه همین فعل مورد بحث ما بالنسبه به اراده ازلى الهى ضرورى و واجب الوجود است و در عین حال بالنسبه به اراده خود فاعل، ممکن الوجود و اختیارى است. پس اراده فاعل نام برده در طول اراده خداوند است نه در عرض آن، تا با هم جمع نشوند و آن وقت بگویى: «اگر اراده الهى تاثیر کند، اراده انسانى بى اثر و باطل می شود» و به همین بهانه جبرى مذهب شوى. پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از کجا ناشى شده است. از اینجا که نتوانستند تشخیص دهند که اراده الهى چگونه به افعال بندگان تعلق گرفته است و نیز نتوانستند میان دو اراده طولى با دو اراده عرضى فرق بگذارند و نتیجه این اشتباهشان این شده است که بگویند: «به خاطر اراده ازلى خداوند اراده بنده از اثر افتاده است».
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 153 تا 155 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عقیده معتزله در تفویض
معتزله هر چند که با جبرى مذهبان در مسئله اختیارى بودن افعال بندگان و سایر لوازم آن، مخالفت کرده اند اما در راه اثبات اختیار، آن قدر تند رفته اند که از آن طرف افتاده اند. در نتیجه مرتکب اشتباهى شده اند که هیچ دست کم از اشتباه آنان نیست. و آن این است که اول در برابر جبری ها تسلیم شده اند که اگر اراده ازلیه خداوند به افعال بندگان تعلق بگیرد، دیگر اختیارى باقى نمى ماند. این را از جبری ها قبول کرده اند. ولى معتزله براى اینکه اصرار داشته اند بر اینکه مختار بودن بندگان را اثبات کنند، ناگزیر گفته اند: «از اینجا مى فهمیم که افعال بندگان مورد اراده ازلیه خداوند نیست» و ناگزیر شده اند براى افعال انسان ها، خالقى دیگر قائل شوند و آن خود انسان هایند. و خلاصه ناگزیر شده اند بگویند: «تمامى موجودات خالقى دارند به نام خدا ولى افعال انسان ها خالق دیگرى دارد و آن خود انسان است».
غافل از اینکه این هم نوعى ثنویت و دو خدایى است. علاوه بر این به محذورهایى دچار شده اند که بسیار بزرگ تر از محذور جبری ها است. همچنانکه امام(علیهالسلام) فرمودند: «بى چاره قدرى ها خواستند به اصطلاح خداوند را به عدالت توصیف کنند، در عوض قدرت و سلطنت خدا را منکر شدند».
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اگر بخواهیم براى روشن شدن این بحث مثالى بیاوریم، باید یکى از موالى عرفى را در نظر بگیریم که یکى از بندگان و بردگان خود را انتخاب نموده و دخترش را براى مدتى به عقد او در مى آورد، آنگاه از اموال خود حصه اى به او اختصاص می دهد، خانه اى و اثاث خانه اى و سرمایه اى و امثال آن، از همه آن چیزهایى که مورد احتیاج یک خانواده است.
در این مثال اگر بگوئیم: «این برده مالک چیزى نیست چون مالکیت با بردگى متناقض است و او نه تنها هر چه دارد، بلکه خودش نیز ملک مولایش است،» همان اشتباهى را مرتکب شده ایم که جبری ها نسبت به افعال انسان ها مرتکب شده اند و اگر بگوئیم مولایش به او خانه داده و او را مالک آن خانه و آن اموال کرده است و دیگر خودش مالکیت ندارد و مالک خانه مزبور همان برده است» اشتباهى را مرتکب شده ایم که معتزله مرتکب شده اند. و اگر بین هر دو ملک را جمع کنیم و بگوئیم هم مولى مالک است و هم بنده و برده، چیزى که هست، مولى در یک مرحله مالک و بنده در مرحله اى دیگر، به عبارتى دیگر، مولى در مقام مولویت خود باقى است و بنده هم در رقیت خود باقى است و اگر بنده از مولى چیزى بگیرد، هر چند مالک است اما در ملک مالک ملکیت یافته است، در اینصورت (امر بین الامرین) را گرفته ایم. چون هم مالک را مالک دانسته ایم و هم بنده را، چیزى که هست ملکى روى ملک قرار گرفته است. این همان نظریه امامان اهل بیت (علیه السلام) است که برهان عقلى هم بر آن قیام دارد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 155 و 156 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه جبر و اختیار
امیر المؤمنین (علیه السلام) در پاسخ به سوال از استطاعت فرمودند: «آیا به نظر شما مالک این استطاعت تنها بنده است و هیچ ربطى به خداوند ندارد؟ یا آنکه او و خداوند هر دو مالکند؟» عبایة بن ربعى سکوت کرد و نتوانست چیزى بگوید. آن جناب فرمودند: «اى عبایه جواب بگو.» عبایة گفت: «آخر چه بگوئم یا امیر المؤمنین» فرمود: «باید بگویى قدرت تنها ملک خداست و بشر مالک آن نیست و اگر مالک آن شود به تملیک و عطاى او مالک شده است و اگر تملیک نکند، آن نیز به منظور آزمایش وى است و در آنجا هم که تملیک مى کند، چنان نیست که دیگر خودش مالک آن نباشد بلکه در عین اینکه آن را به تو تملیک کرده است، باز مالک حقیقی اش خود او است و بر هر چیز که تو را قدرت داده است، باز قادر بر آن هست.»
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 156 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه افعال بندگان با اراده الهی
شخصى از امام هادى(علیهالسلام) از افعال بندگان پرسید که آیا مخلوق خداست؟ یا مخلوق خود بندگان؟ امام فرمودند: اگر خود خداوند خالق افعال بندگان باشد، چرا از آن ها بیزارى می جوید؟ و مى فرماید: «أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (توبه/3) و معلوم است که خدا از خود مشرکین بیزارى ندارد، بلکه از شرک و کارهاى ناستوده شان بیزار است.
علامه طباطبایی: افعال دو جهت دارند:
1. جهت ثبوت و وجود.
2. جهت انتساب آن ها به فاعل افعال.
از جهت اول، متصف به اطاعت و معصیت نیستند و این اتصافشان از جهت دوم است که به این دو عنوان متصف می شوند. مثلا عمل جفت گیرى انسان ها، چه در نکاح و چه در زنا یک عمل است و از نظر شکل با یکدیگر فرقى ندارند، هر دو عمل داراى ثبوت و تحققند، تنها فرقى که در آن دو است این است که اگر به صورت نکاح انجام شود، موافق دستور خداوند است و چون همین عمل به صورت زنا انجام گیرد، فاقد آن موافقت است و همچنین قتل نفس حرام و قتل نفس در قصاص و نیز زدن یتیم از در ستمگرى و زدن او از راه تادیب. پس در تمامى گناهان می توان گفت از این جهت گناه است که فاعل آن در انجام آن جهت صلاحى و موافقت امرى و سود اجتماعى در نظر نگرفته است به خلاف آنکه همین افعال را به خاطر آن اغراض آورده باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 156 و 157 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● افعال بندگان
افعال دو جهت دارند:
1. جهت ثبوت و وجود.
2. جهت انتساب آن ها به فاعل افعال.
از جهت اول، متصف به اطاعت و معصیت نیستند و این اتصافشان از جهت دوم است که به این دو عنوان متصف می شوند. مثلا عمل جفت گیرى انسان ها، چه در نکاح و چه در زنا یک عمل است و از نظر شکل با یکدیگر فرقى ندارند، هر دو عمل داراى ثبوت و تحققند، تنها فرقى که در آن دو است این است که اگر به صورت نکاح انجام شود، موافق دستور خداوند است و چون همین عمل به صورت زنا انجام گیرد، فاقد آن موافقت است و همچنین قتل نفس حرام و قتل نفس در قصاص و نیز زدن یتیم از در ستمگرى و زدن او از راه تادیب. پس در تمامى گناهان می توان گفت از این جهت گناه است که فاعل آن در انجام آن جهت صلاحى و موافقت امرى و سود اجتماعى در نظر نگرفته است به خلاف آنکه همین افعال را به خاطر آن اغراض آورده باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : هر چه هست زیر سر فاعل است و خود فعل از نظر اینکه موجودى از موجودات است بد نیست، چون به حکم آیه «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (زمر/62) مخلوق خداست، چون آن نیز چیزی است موجود و ثابت، و مخلوق خداوند بد نمی شود، همچنین کلام امام (علیه اسلام) که فرمودند: «هر چیزى که نام چیز بر آن اطلاق شود، مخلوق است، غیر از یک چیز آن هم خداست» که اگر آن آیه و این روایت را با آیه «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) ضمیمه کنیم، این نتیجه را مى گیریم که نه تنها فعل گناه بلکه هر چیزى همچنانکه مخلوق است، به این جهت که مخلوق است نیکو نیز هست، پس خلقت و حسن با هم متلازمند و هرگز از هم جدا نمی شوند.
در این میان خداى سبحان پاره اى افعال را زشت و بد دانسته و فرموده است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها» (انعام/160) و به دلیل اینکه براى گناهان مجازات قائل شده است، مى فهمیم گناهان مستند به آدمى است و با در نظر گرفتن اینکه گفتیم وجوب و ثبوت افعال، از خدا و مخلوق او است، این نتیجه به دست مى آید که عمل گناه منهاى وجودش که از خداست، مستند به آدمى است. پس مى فهمیم که آنچه یک عمل را گناه مى کند، امرى است عدمى و جز مخلوق هاى خداوند نیست. چون گفتیم اگر مخلوق بود حسن و زیبایى داشت. خداى تعالى نیز فرموده است: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» (حدید/22) و نیز فرموده است: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» (تغابن/11) و نیز فرموده است: «ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/30) و نیز فرموده است: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» (نسا/79) و نیز فرمود: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» (نسا/78).
وقتى این آیات را بر روی هم مورد دقت قرار دهیم، مى فهمیم که مصائب، بدی هاى نسبى است. به این معنا که انسانى که برخوردار از نعمت هاى خدا، چون امنیت و سلامت و صحت و بی نیازى است، خود را واجد مى بیند و چون به خاطر حادثه اى آن را از دست می دهد، آن حادثه و مصیبت را چیز بدى براى خود تشخیص می دهد چون آمدن آن مقارن با رفتن آن نعمت و فقد و عدم آن نعمت بود. این جا است که پاى فقدان و عدم به میان مى آید و ما آن را به حادثه و مصیبت نامبرده نسبت می دهیم. پس هر نازله و حادثه بد از خداست و از این جهت که از ناحیه خدا است بد نیست بلکه از این جهت بد مى شود که آمدنش مقارن با رفتن نعمتى از انسان واجد آن نعمت است. پس هر حادثه بد که تصور کنى، بدی اش امرى است عدمى که از آن جهت منسوب به خداى تعالى نیست، هر چند که از جهتى دیگر منسوب به خداوند است حال یا به اذن او و یا به نحوى دیگر.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 157 و 158 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : انسان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه افعال انسان با اراده الهی
فردی به حضرت رضا(علیهالسلام) عرضه داشت: «بعضى از اصحاب ما قائل به جبرند و بعضى دیگر به استطاعت، شما چه مى فرمایید؟ ایشان فرمودند: «بنویس: خداى تعالى فرموده است: اى پسر آدم! آنچه تو براى خود می خواهى و مى پندارى خواستت مستقلاً از خودت است، چنین نیست، بلکه به مشیت من می خواهى و واجبات مرا با نیروى من انجام می دهى و به وسیله نعمت من است که بر نافرمانى من نیرو یافته اى، این منم که تو را شنوا و بینا و نیرومند کردم «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» (نساء/79)، و این به آن جهت است که من به خوبی ها سزاوارتر از تو هستم و تو به بدى ها سزاوارتر از من هستی. باز این به آن جهت است که من از آنچه مى کنم بازخواست نمى شوم و انسان ها بازخواست مى شوند.» اى بزنطى با این بیان همه حرف ها را برایت گفتم هر چه بخواهى مى توانى از آن استفاده کنى.»
علامه طباطبایی: این حدیث و یا قریب به آن از طرق عامه و خاصه روایت شده است. پس از این حدیث هم استفاده کردیم که از میان افعال آنچه معصیت است، تنها به آن جهت که معصیت است به خداوند نسبت داده نمی شود و نیز این را هم فهمیدیم که چرا در روایت قبلى فرمود: «اگر خداوند خالق گناه و بدی ها بود از آن بیزارى نمى جست و اگر بیزارى جسته است، تنها از شرک و زشتى هاى آنان بیزارى جسته است (تا آخر حدیث).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را قرب الاسناد (ص 155 س 13) از بزنطى روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 158 و 159 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حرکت شیعه بین جبر و اختیار
امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) فرمودند: «خداى عزوجل نسبت به خلق خود مهربان تر از آن است که بر گناه مجبورشان کند و آن گاه به جرم همان گناه جبرى عذابشان کند. و خداوند قدرتمندتر از آن است که اراده چیزى بکند و آن چیز موجود نشود.» راوى مى گوید: «از آن دو بزرگوار پرسیدند: «آیا بین جبر و قدر شق سومى هست؟» ایشان فرمودند: «بله، شق سومى که وسیع تر از میانه آسمان و زمین است.»
امام صادق(علیهالسلام) در پاسخ به سوال «آیا خداوند امور بندگان را به خودشان واگذار کرده است؟» فرمودند: «خداوند گرامى تر از آن است که امور را به ایشان واگذار نماید.» سوال کننده پرسید: «پس مى فرمایید بندگان را بر آنچه می کنند مجبور کرده است؟» حضرت فرمودند: «خداوند عادل تر از آن است که بنده اى را بر عملى مجبور کند و آن گاه به خاطر همان عمل عذاب کند.»
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : روایت اول را توحید صدوق (ص 360 ح 3) روایت کرده است.
روایت دوم را توحید صدوق (ص 360 ح 6) از محمد بن عجلان روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 159 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رابطه جبر و اختیار
امام صادق (علیه السلام) به مهزم فرمودند: «به من بگو ببینم دوستان ما که تو آنان را در وطن گذاشتى و آمدى، در چه مسائلى اختلاف داشتند.» مهزم گفت: «در مسئله جبر و تفویض» حضرت فرمودند: «پس همین مسئله را از من بپرس» او گفت: «آیا خداى تعالى بندگان را مجبور بر گناهان کرده است؟» حضرت فرمودند: «خداوند بر بندگان خود قاهرتر از این است» او پرسید: «پس امور را به آن ها تفویض کرده است؟» حضرت فرمودند: «خداوند بر بندگان خود قادرتر از این است» در ادامه او پرسید: «خوب، وقتى نه مجبورشان کرده است و نه واگذار به ایشان نموده است، پس چه کرده است؟» خدا تو را اصلاح کند؟ (در اینجا راوى می گوید:) امام دو بار یا سه بار دست خود را پشت و رو کردند و سپس فرمودند: «اگر جوابت را بدهم کافر می شوى».
علامه طباطبایی: معناى اینکه فرمود: «خداوند بر بندگان قاهرتر از این است» این است که اگر قاهرى بخواهد کسى را به کارى مجبور کند، باید این قدر قهر و غلبه داشته باشد که به کلى مقاومت نیروى فاعل را خنثى و بى اثر کند تا در نتیجه شخص مجبور عملى را که او می خواهد بدون اراده خودش انجام دهد و قاهرتر از این قاهر کسى است که مقهور خود را وادار کند به اینکه عملى را که وى از او خواسته با اراده و اختیار خودش انجام دهد و خلاصه آن عمل را بیاورد، بدون اینکه اراده و اختیارش از کار افتاده باشد و یا اراده اش بر خلاف اراده قاهر و آمر به کار رود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را توحید صدوق (ص 363 ح 11) از مهزم روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 159 و 160 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● چگونگی نگاه شیعه به جبر و اختیار
رسول خدا (صلیاللهعلیوآلهوسلم) فرمودند: کسى که خیال کند خدا مردم را به سوء و فحشا امر کرده است، بر خداوند دروغ بسته است و کسى که بپندارد که خیر و شر به غیر مشیت خداوند صورت مى گیرد خداوند را از سلطنت خود بیرون کرده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را توحید صدوق (ص 359 ح 2) از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 160 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● قضا و قدر الهی
روایت شده است که حجاج بن یوسف نامه اى به حسن بصرى و به عمرو بن عبید و به واصل بن عطاء و به عامر شعبى نوشت و از ایشان خواست تا آنچه درباره قضا و قدر به ایشان رسیده است را بنویسند.
حسن بصرى نوشت: «بهترین کلامى که در این مسئله به من رسیده است، کلامى است که از امیرالمؤمنین علىبنابىطالب(علیهالسلام) شنیده ام که ایشان فرمودند: «آیا گمان کرده اى همان کسى که تو را نهى کرد، وادار کرده است؟ نه، آنکه تو را به گناه وادار کرده است، بالا و پائین خود تو است، و خدا از آن بیزار است.»»
و عمرو بن عبید نوشت: «بهترین سخنى که در قضا و قدر به من رسیده است، کلامى است که از امیرالمؤمنین علىبنابىطالب(علیهالسلام) شنیده ام و آن این است که ایشان فرمودند: «اگر دروغ و خیانت در اصل حتمى باشد، باید قصاص خیانتکار، ظلم و خیانتکار در قصاص مظلوم باشد.»»
و واصل بن عطاء نوشت: «بهترین سخنى که در مسئله قضا و قدر به من رسیده است، کلام امیرالمؤمنین علىبنابىطالب(علیهالسلام) است که ایشان فرمودند: «آیا خدا تو را به راه راست دلالت مى کند، آن وقت سر راه را بر تو مى گیرد که نتوانى قدمى بردارى؟»»
و شعبى هم نوشت بهترین کلامى که در مسئله قضا و قدر شنیده ام، کلام امیرالمؤمنین علىبنابىطالب(علیهالسلام) است که ایشان فرمودند: «هر عملى که دنبالش از خداوند به خاطر آن عمل طلب مغفرت مى کنى او از خود تو است و هر عملى که خدا را در برابر آن سپاس مى گویى، آن عمل ازخداوند است.»»
چون این چهار نامه به حجاج بن یوسف رسید و از مضمون آن ها با خبر شد، گفت: «همه این چهار نفر این کلمات را از سرچشمه اى زلال گرفته اند.»
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 160 و 161 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● قضا و قدر الهی
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ از سوالی درباره قضا و قدر فرمودند: هر عملى که از کسى سر بزند و تو بتوانى او را به خاطر آن عمل ملامت کنى، آن عمل از خود آن کس است. و آنچه نتوانى سرزنش کنى آن از خداى تعالى است. خداى تعالى به بنده اش ملامت مى کند که چرا نافرمانى کردى؟ و مرتکب فسق شدى؟ چرا شراب خوردى؟ و چرا زنا کردى؟ این گونه افعال مستند به خود بنده است و آن کارهایى که از بنده بازخواست نمی کند، مثلاً نمی گوید: چرا مریض شدى؟ و چرا کوتاه قد شده اى؟ و چرا سفید پوستى؟ و یا چرا سیاه پوستى؟ از خداوند است براى اینکه مریضى و کوتاهى و سفیدى و سیاهى کار خداوند است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 161 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رعایت توحید و عدل درباره خداوند
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 161 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : صفات خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● جمع بندی انواع استدلال درباره جبر و اختیار در روایات
اخبار در مطالبى که گذشت بسیار زیاد است چیزى که هست این عده از روایات که ما نقل کردیم، متضمن معانى سایر روایات هست و اگر خواننده در آنچه نقل کردیم دقت کند، خواهد دید که مشتمل بر طرق خاصه عدیده اى از استدلال است:
1. استدلال به خود امر و نهى و عقاب و ثواب و امثال آن است بر وجود اختیار و اینکه نه جبرى هست و نه تفویضى. و این طریق استدلال در پاسخ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به آن پیرمرد آمده بود و آنچه را هم که ما از کلام خداى تعالى استفاده کردیم، قریب به همان طریقه بود.
2. استدلال به وقوع امورى است در قرآن کریم که با جبر و تفویض نمی سازد. یعنى اگر واقعاً جبر و یا تفویض بود آن امور در قرآن نمى آمد. مانند این مطلب که فرموده است: «ملک آسمان ها و زمین از آن خداست». و اینکه فرمود: «و ما ربک بظلام للعبید» (فصلت/46) و همچنین آیه «قل انالله لا یأمر بالفحشاء» (اعراف/28). لکن ممکن است اینگونه اشکال شود به اینکه فعل خارجی صرفا زمانی به قباحت (فاحشه) و یا ظلم منتسب می شود که از ما صادر شود ولی اگر فعلی به خداوند اسناد داده شود دیگر فاحشه و ظلم نامیده نخواهد شد و در نتیجه دیگر معنا ندارد که از او ظلمی و فاحشه ای صادر گردد ( یعنی اگر خداوند -معاذالله- ظلمی هم مرتکب شود، چون خداوند آن کار را کرده است دیگر به آن ظلم نمی گویند). در جواب باید گفت که صدر آیه با مدلول و معنای ویژه ای که افاده می کند این گمان را از بین می برد. چرا که خداوند می فرماید: «و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیه ابائنا والله امرنا بهذا قل ان الله لا یأمر بالفحشاء» اینکه در آیه فرموده است (بهذا) الی آخر، لازمه نفیی که در آن آمده است، این است که این نفی متوجه به خدای سبحان باشد حال چه آن کار فحشا نامیده شود و چه نامیده نشود.
3. استدلال از جهت صفات است و آن این است که خداوند به اسماى حسنى نامیده می شود. و به بهترین و عالی ترین صفات متصف است. صفاتى که با بودن آن ها نه جبر صحیح است و نه تفویض. مثلاً خداى تعالى قادر و قهار و کریم و رحیم است و این صفات معناى حقیقى و واقعی اش در خداى سبحان تحقق نمى یابد، مگر وقتى که هستى هر چیزى از او و نقص هر موجودى و فسادش مستند به خود آن موجود باشد، نه به خداوند. همچنانکه در روایاتى که ما از کتاب توحید نقل کردیم نیز به این معنا اشاره شده بود.
4. استدلال به مثل استغفار و صحت ملامت است. چون اگر گناه از ناحیه بنده نباشد، استغفار او و ملامت خداوند از او، معنا ندارد. زیرا بنا بر جبر که همه افعال مستند به خدا می شود، دیگر فرقى میان فعل خوب و بد نیست تا ملامت بنده در کارهاى بدش صحیح و در کارهاى خوبش غیر صحیح باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : البته در اینجا روایات دیگرى نیز در تفسیر آیاتى که اضلال و طبع و اغوا و امثال آن را به خداوند نسبت می دهد، وارد شده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 161 و 162 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● گمراه کردن توسط خداوند
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 162 و 163 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● انواع افعالی که از انسان سر می زند
افعالی که از انسان سر می زند:
1- اضطراری
2- ارادی
الف) اختیاری
ب) اجباری
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : ما حقایق خارجى و وجود انواع و نوعیت ممتازه آن ها را از طریق افعال و آثار آن ها اثبات مى کنیم و مى گوییم این نوع غیر آن نوع است. چرا که ما نخست از طریق حواس ظاهرى و باطنى خود افعال و آثار گوناگونى از موجودات گوناگون مى بینیم. آنگاه از راه قیاس و برهان براى هر دسته اى از آن ها علت فاعلى خاصى اثبات نموده و آن علت فاعلى را موضوع و منشأ آن آثار می نامیم. بعد حکم مى کنیم به اینکه این موضوعات و این انواع با یکدیگر اختلاف دارند، چون افعال و آثارشان تا آنجا که براى ما محسوس است مختلفند.
سپس می گوییم افعالى که از موجودات خارج از وجود خود مى بینیم، نسبت به موضوعاتشان به یک تقسیم ابتدایى و اولى به دو قسم منقسم می شوند: اول فعلى که از طبیعت یک موجود سر مى زند، بدون اینکه علم آن موجود در صدور آن فعل دخالتى داشته باشد. مانند رشد و نمو بدن؛ تغذى نباتات و حرکات اجسام و ... . این قسم از افعال را افعال اضطرارى انسان می نامیم. همانطور که سردى هندوانه و گرمى زنجبیل فعل اضطرارى آن ها است. قسم دوم فعلى است که اگر از فاعلش سر مى زند، به آن جهت سر مى زند که معلوم او است و علم فاعل به آن تعلق گرفته است، مانند افعال ارادى انسان و سایر موجودات داراى شعور. این قسم را فعل ارادى می نامیم، مانند راه رفتن و سخن گفتن.
فعل ارادى که با وساطت علم و اراده از فاعل سر مى زند، به تقسیم دیگرى به دو قسم منقسم می شود. براى اینکه در این گونه افعال همواره فاعل خود را بر سر دوراهى بکنم یا نکنم مى بیند و ترجیح یکى از دو طرف انجام و ترک، گاهى مستند به خود فاعل است، بدون اینکه چیزى و یا کسى دیگر در این ترجیح دخالت داشته باشد، مانند گرسنه اى که در سر دوراهى بخورم یا نخورم، بعد از مقدارى فکر و تروى ترجیح می دهد که این نان موجود را نخورد. این صورت را فعل اختیارى می نامیم. گاهى ترجیح یک طرف مستند به تأثیر غیر است، مثل کسى که از طرف جبّار زوردارى مورد تهدید قرار گرفته است که باید فلان کار را بکنى وگرنه تو را مى کشم. او هم به حکم اجبار، آن کار را مى کند و با اراده هم مى کند، اما انتخاب یکى از دو طرف یعنی انجام دادن آن کار و یا انجام ندادن آن مستند به خودش نیست، چون اگر مستند به خودش بود هرگز طرف فعل را ترجیح نمی داد و این صورت را فعل اجبارى می نامیم. اگر خواننده دقت کند، خواهد دید که فعل اختیارى همانطور که گفتیم هر چند مستند به اجبار جبّار و آن زورگو است که با اجبار و تهدیدش یکى از دو طرف اختیار را براى فاعل محال و ممتنع مى کند و براى فاعل جز یک طرف دیگر را باقى نمى گذارد، لکن این فعل اجبارى نیز مانند فعل اختیارى سر نمى زند مگر بعد از آنکه فاعل مجبور، جانب انجام دادن را بر جانب انجام ندادن ترجیح دهد، هر چند که شخص جابر به وجهى سبب شده است که او فعل را انجام دهد، ولکن انجام فعل مادام که به نظر فاعل، بر ترک رجحان نیابد، واقع نمی شود، هر چند که این رجحان یافتنش به خاطر تهدید و اجبار جابر باشد. بهترین شاهد بر این معنا وجدان خود آدمى است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 163 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : اراده |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فلسفی نبودن جبر و اختیار
بحث از مسئله جبر و اختیار بحث فلسفى نیست، چون بحث فلسفى تنها شامل موجودات خارجى و آثار عینى می شود و اما امورى که به انحای اعتبارات عقلایى منتهى می شود، مشمول بحث فلسفى و برهان عقلى نیست، هر چند که آن امور در ظرف خودش، یعنى در ظرف اعتبار معتبر و منشا آثارى باشد. پس ناگزیر باید بحث از جبر و اختیار را از غیر راه فلسفه بررسى کنیم.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اینکه افعال ارادى را به دو قسم اختیارى و اجبارى تقسیم مى کنیم، در حقیقت تقسیم واقعى نیست که آن دو را دو نوع مختلف کند که در ذات و آثار با هم مختلف باشند. چون فعل ارادى به منزله دو کفه ترازو است که اگر در یکى از آن ها سنگى نیندازند، بر دیگرى رجحان پیدا نمى کند. فعل ارادى هم در ارادى شدنش بیش از این که رجحان علمى یک طرف از انجام و یا ترک را سنگین کند و فاعل را از حیرت و سرگردانى درآورد، چیز دیگرى نمی خواهد و این رجحان، در فعل اختیارى و اجبارى هر دو هست. چیزى که هست در فعل اختیارى ترجیح یکى از دو طرف را خود فاعل می دهد و آن هم آزادانه می دهد، ولى در فعل اجبارى این ترجیح را آزادانه نمی دهد و این مقدار فرق باعث نمی شود که این دو فعل دو نوع مختلف شوند و در نتیجه آثار مختلفى هم داشته باشند.
شخصى که در سایه دیوارى دراز کشیده است اگر ببیند که دیوار دارد به رویش مى ریزد و خراب می شود، فورا برخاسته و فرار مى کند و اگر هم شخصى دیگر او را تهدید کند که اگر برنخیزى دیوار را بر سرت خراب مى کنم، باز برمى خیزد و فرار مى کند. در صورت اول فرار خود را اختیارى و در صورت دوم اجبارى می داند، با اینکه این دو فرار هیچ فرقى با هم ندارند، هر دو داراى ترجیحند، تنها فرقى که میان آن دو است، این است که ترجیح در فرار اول مستند به خود او است و در صورت دوم مستند به جبار است یعنى اراده جبار در آن دخالت داشته است.
حال اگر بگویى همین فرق میان آن دو، کافى است که بگوئیم فعل اختیارى بر وفق مصلحت فاعل سر مى زند و به همین جهت مستوجب مدح و یا مذمت و ثواب و یا عقاب و یا آثارى دیگر است، به خلاف فعل اجبارى که فاعلش مستوجب مذمت و مدح و ثواب و عقاب نیست.
در پاسخت مى گوییم: درست است و همین فرق میان آن دو هست ولکن بحث ما در این است که اختلاف این دو جور فعل اختلاف ذاتى نیست، بلکه از نظر ذات یکى هستند و این موارد اختلافى که شما از آثار آن دو شمردى، آثاری است اعتبارى نه حقیقى و واقعى، به این معنا که عقلا براى اجتماع بشرى کمالاتى در نظر مى گیرند و پاره اى از اعمال را موافق آن و پاره اى دیگر را مخالف آن می دانند. صاحب اعمال دسته اول را مستحق مدح و ثواب و صاحب اعمال دسته دوم را مستحق مذمت و عقاب می دانند. پس تفاوت هایى که در این دو دسته از اعمال است، بر حسب اعتبار عقلى است نه اینکه ذات آن دو گونه اعمال مختلف باشد. پس در نتیجه بحث از مسئله جبر و اختیار بحث فلسفى نیست، چون بحث فلسفى تنها شامل موجودات خارجى و آثار عینى می شود و اما امورى که به انحای اعتبارات عقلایى منتهى می شود، مشمول بحث فلسفى و برهان عقلى نیست، هر چند که آن امور در ظرف خودش یعنى در ظرف اعتبار معتبر و منشا آثارى باشد. پس ناگزیر باید بحث از جبر و اختیار را از غیر راه فلسفه بررسى کنیم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 165 و 166 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اثبات جبر و اختیار با استفاده از برهان علیت
1- همانطور که خود انسان مانند سایر ذوات طبیعى، وجودش مستند به اراده الهى است، همچنین افعالش نیز مانند افعال سایر موجودات طبیعى مستند الوجود به اراده الهى است. بنابراین فعل آدمى اگر مثلا به علت اولى و اراده ازلى و واجب او منسوب شود، باعث نمی شود که اراده خود انسان در تاثیرش باطل گردد و بگوئیم که اراده او هیچ اثرى در فعلش ندارد براى اینکه اراده واجبه علت اولى تعلق گرفته است به اینکه فعل نامبرده از انسان نامبرده با اراده و اختیارش صادر شود و با این حال اگر این فعل در حال صدورش بدون اراده و اختیار فاعل صادر شود لازم مى آید که اراده ازلى خداى تعالى از مرادش تخلف پذیرد و این محال است.
2- افعال همانطور که مستند به علت تامه خود هستند (و اگر فراموش نکرده باشید گفتیم این نسبت ضرورى و وجوبى است مانند نسبت سایر موجودات به علت تامه خود) همچنین مستند به بعضى از اجزای علت تامه خود نیز هستند. مانند انسان که یکى از اجزای علت تامه فعل خویش است و اگر فراموش نکرده باشید گفتیم نسبت هر چیز به جزئى از علت تامه اش، نسبت امکان است نه ضرورت و وجوب. پس صرف اینکه فعلى از افعال به ملاحظه علت تامه اش ضرورى الوجود و واجب باشد، مستلزم آن نیست که از لحاظى دیگر ممکن الوجود نباشد. زیرا هر دو نسبت را دارد و این دو نسبت با هم منافات ندارند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : هیچ شکى نیست در اینکه هر ممکنى حادث و محتاج به علت است و این حکم با برهان ثابت شده است. نیز شکى نیست در اینکه هر چیز مادام که واجب نشده است، موجود نمی شود چون قبل از وجوب هر چیزى، دو طرف وجود و عدمش مانند دو کفه ترازو مساویند و تا علتى طرف وجودش را تعیین نکند و ترجیح ندهد، نسبتش به وجود و عدم یکسان است و موجود نمی شود. در چنین حالى فرض وجود یافتنش برابر است با فرض وجود یافتن بدون علت و اینکه ممکن الوجود محتاج به علت نباشد و این خلف فرض و محال است. پس اگر وجود چیزى را فرض کنیم باید قبول کنیم که متصف به وجوب و ضرورت است و این اتصافش باقى است مادام که وجودش باقى است و نیز این اتصاف را از ناحیه علت خود گرفته است. پس اگر عالم وجود را یک جا در نظر بگیریم، در مثل مانند سلسله زنجیرى خواهد بود که از حلقه هایى مترتب بر یکدیگر تشکیل یافته است و همه آن حلقه ها واجب الوجودند و در آن سلسله هیچ جایى براى موجودى ممکن الوجود یافت نمی شود.
حال که این معنا روشن گردید مىگوییم: این نسبت وجوبى از نسبت معلول به علت تامه خود سرچشمه گرفته است، چه اینکه آن علت بسیط باشد و یا از چند چیز ترکیب یافته باشد مانند علل چهارگانه مادى و صورى و فاعلى و غایى و نیز شرائط و معدّات.
اما اگر معلول نامبرده را با بعضى از اجزای علت و یا با هر چیز دیگرى که فرض شود بسنجیم، در این صورت باز نسبت آن معلول نسبت امکان خواهد بود. چون این معنا بدیهى است که اگر در این فرض هم نسبت ضرورت و وجوب باشد معنایش این می شود که پس وجود علت تامه زیادى است و مورد حاجت نیست با اینکه ما آن را علت تامه فرض کردیم و این خلف فرض است و محال. پس بر روی هم عالم طبیعى ما دو نظام و دو نسبت هست. یکى نظام وجوب و ضرورت و یکى نظام امکان. نظام وجوب و ضرورت گسترده بر سراپاى علت هاى تامه و معلول هاى آن ها است و در تک تک موجودات این نظام چه در تک تک اجزای این نظام امرى امکانى به هیچ وجه یافت نمی شود نه در ذاتى و نه در فعلى از افعال آن.
دوم نظام امکان است که گسترده بر ماده و صورت هایى است که در قوه ماده و استعداد آن نهفته شده است و نیز آثارى که ممکن است ماده آن را بپذیرد. حال که این معنا روشن شد مى گوییم: فعل اختیارى آدمى هم که یکى از موجودات این عالم است. اگر نسبت به علت تامه اش که عبارت است از خود انسان و علم و اراده او و وجود ماده اى که آن فعل را مى پذیرد و وجود تمامى شرائط زمانى و مکانى و نبودن هیچ یک از موانع و بالآخره فراهم بودن تمامى آنچه را که این فعل در هست شدنش محتاج به آن است، بسنجیم البته چنین فعلى ضرورى و واجب خواهد بود. یعنى دیگر نبودنش تصور ندارد و اما اگر تنها با بود انسان سنجیده شود البته معلوم است که جز امکان نسبتى نخواهد داشت و جز ممکن الوجود نخواهد بود براى اینکه انسان جزئى از اجزای علت تامه آن است.
بعد از آنچه گفته شد مى گوییم که اینکه هستى هر چیزى محتاج به علت است و در جاى خود مسلم شده است، جهتش این است که وجود (که مناط جعل است) وجود امکانى است. یعنى به حسب حقیقت صرف رابط است و از خود استقلالى ندارد و لذا مادام که این رابط و غیر مستقل سلسله اش به وجودى مستقل بالذات منتهى نشود، سلسله فقر و فاقه نیز منقطع نمى گردد و همچنان هر حلقه اش به حلقه اى دیگر تا علت آن باشد. از اینجا این معنا نتیجه گیرى می شود که اولا صرف اینکه یک معلول مستند به علت خود باشد، باعث نمی شود که از علتى واجب الوجود بى نیاز شود. چون گفتیم تمامى موجودات یعنى علت و معلول هاى مسلسل، محتاجند به علتى واجب وگرنه این سلسله و این رشته پایان نمى پذیرد. و ثانیا این احتیاج از آنجا که از حیث وجود است لاجرم احتیاج در وجود با حفظ تمامى خصوصیات وجودى و ارتباطش با علل و شرائط زمانى و مکانى و غیره خواهد بود.
پس با این بیان دو مطلب روشن گردید:
1- همانطور که خود انسان مانند سایر ذوات طبیعى وجودش مستند به اراده الهى است، همچنین افعالش نیز مانند افعال سایر موجودات طبیعى مستند الوجود به اراده الهى است. پس اینکه معتزله گفته اند که وجود افعال بشر مرتبط و مستند به خداى سبحان نیست از اساس باطل و ساقط است. و این استناد از آنجا که استنادى وجودى است لاجرم تمامى خصوصیات وجودى که در معلول هست، در این استناد دخیلند. پس هر معلول با حد وجودى که دارد مستند به علت خویش است در نتیجه همانطور که یک فرد از انسان با تمامى حدود وجودیش از پدر و مادر و زمان و مکان و شکل و اندازه کمى و کیفى و سایر عوامل مادی اش مستند به علت اولى است، همچنین فعل انسان هم با تمامى خصوصیات وجودی اش مستند به همان علت اولى است.
بنابراین فعل آدمى اگر مثلا به علت اولى و اراده ازلى و واجب او منسوب شود، باعث نمی شود که اراده خود انسان در تاثیرش باطل گردد و بگوئیم که اراده او هیچ اثرى در فعلش ندارد. براى اینکه اراده واجبه علت اولى تعلق گرفته است به اینکه فعل نامبرده از انسان نامبرده با اراده و اختیارش صادر شود و با این حال اگر این فعل در حال صدورش بدون اراده و اختیار فاعل صادر شود لازم مى آید که اراده ازلى خداى تعالى از مرادش تخلف بپذیرد و این محال است. پس این نظریه جبرى مذهبان از اشاعره که گفته اند که تعلق اراده الهى به افعال ارادى انسان باعث می شود که اراده خود انسان از تاثیر بیفتد کاملا فاسد و بى پایه است. پس حق مطلب و آن مطلبى که سزاوار تصدیق است، این است که افعال انسانى یک نسبتى با خود آدمى دارد و نسبتی دیگر با خداى تعالى و نسبت دومى آن باعث نمی شود که نسبت اولی اش باطل و دروغ شود. چون این دو نسبت در عرض هم نیستند بلکه در طول هم هستند.
2- افعال همانطور که مستند به علت تامه خود هستند (و اگر فراموش نکرده باشید گفتیم این نسبت ضرورى و وجوبى است مانند نسبت سایر موجودات به علت تامه خود) همچنین مستند به بعضى از اجزای علت تامه خود نیز هستند. مانند انسان که یکى از اجزای علت تامه فعل خویش است و اگر فراموش نکرده باشید گفتیم نسبت هر چیز به جزئى از علت تامه اش، نسبت امکان است نه ضرورت و وجوب. پس صرف اینکه فعلى از افعال به ملاحظه علت تامه اش ضرورى الوجود و واجب باشد، مستلزم آن نیست که از لحاظى دیگر ممکن الوجود نباشد. زیرا هر دو نسبت را دارد و این دو نسبت با هم منافات ندارند.
پس اینکه مادیین از فلاسفه عصر حاضر مسئله جبر را به سراپاى نظام طبیعى راه داده اند و انسان را مانند سایر موجودات طبیعى مجبور دانسته اند، راه باطلى رفته اند. زیرا حق این است که حوادث هر چه باشد اگر با علت تامه اش لحاظ شود البته واجب الوجود است و فرض عدم در آن راه ندارد. ولى اگر همان حوادث با بعضى از اجزای علتش، مثلا با ماده اش به تنهایى سنجیده شود البته ممکن الوجود خواهد بود و همین دو لحاظ نیز در اعمال انسان ها ملاک هستند و انسان به خاطر لحاظ دوم هر عملى را انجام می دهد اساس عملش امید و تربیت و تعلیم و امثال آن است و اگر فعل او از واجبات و ضروریات بود، دیگر معنا نداشت به امید چیزى عملى انجام دهد و یا کودکى را تعلیم و تربیت داده و درختى را پرورش دهد. این خود از واضحات است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 166 تا 169 |
قالب : فلسفی |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● «وَ تِلکَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعقِلُها إِلَّا العالِمُونَ»( -
ستوده بيات
کلمه«بغوض» به معنای پشه و ریشه ی آن از«بعض» می باشد که به جهت کوچکی جثّه به آن اطلاق شده است.(۱)
مثال های قرآن، برای همه ی مردم است و از هر نوع مثلی نیز در آن آمده است:
این مثل های قرآن را نباید ساده انگاشت،«وَ تِلکَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعقِلُها إِلَّا العالِمُونَ»(۳) در مثال زدن، تذکّر، تفهیم، تعلیم، بیان و پرده برداری از حقایق نهفته است و در کتاب های آسمانیِ پیشین نیز همانند تورات و انجیل و در سخنان رسول اکرم و ائمه اهل بیت(ع) فراوان دیده می شود. در تورات نیز بخشی به نام«أمثال سلیمان» وجود دارد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : ستوده بیات |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ضلالت فاسقان -
سمانه بيات
مقدم شدن اضلال بر فسق مشخص می کند که غفلت و کوری دنبال کارهای زشت انسان به عنوان مجازات در انسان گنه کار پدید می آید و این ضلالت غیراز آن ضلالتی است که گنه کار را به گناه واداشته است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرالمیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : فاسق- فاسقین |
گوینده : سمانه بیات |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ... -
ريحانه فرحمند
کلمه«بعوض» به معنای پشه و ریشه ی آن از«بعض» می باشد که به جهت کوچکی جثّه به آن اطلاق شده است.
مثال های قرآن، برای همه ی مردم است و از هر نوع مثلی نیز در آن آمده است:
"وَ لَقَد ضَرَبنا لِلنَّاسِ فِی هذَا القُرآنِ مِن کُلَّ مَثَلٍ"/ البتّه این مثل ها را نباید ساده انگاشت، زیرا دانشمندان، کُنه آن را درک می کنند: «وَ تِلکَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعقِلُها إِلَّا العالِمُونَ»/در مثال زدن، تذکّر، تفهیم، تعلیم، بیان و پرده برداری از حقایق نهفته است و در کتاب های آسمانیِ پیشین نیز همانند تورات و انجیل و در سخنان رسول اکرم و ائمه اهل بیت(ع) فراوان دیده می شود. در تورات نیز بخشی به نام«أمثال سلیمان» وجود دارد.
بعضی از مخالفان اسلام که از برخورد منطقی و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثال های قرآن را بهانه قرار داده و می گفتند:
شأن خداوند برتر از آن است که به حیواناتی چون مگس یا عنکبوت مثال بزند.
و این مثال ها با مقام خداوند سازگار نیست. و بدینوسیله در آیات قرآن تشکیک می کردند. خداوند با نزول این آیه به بهانه گیری های آنان پاسخ می دهد. سؤال: چرا خداوند گروهی را با قرآن و مثال های آن گمراه می کند؟
پاسخ: خداوند کسی را گمراه نمی کند، بلکه هر کس در برابر حقایق قرآن بایستد، خود گمراه می شود و بدین معنی می توان گفت که قرآن، سبب گمراهی او گردید.
چنان که در پایان همین آیه می فرماید:«وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقِینَ» یعنی فسق مردم سبب گمراهی آنان می باشد. راستی مگر می شود خداوند مردم را به ایمان تکلیف کند، ولی خودش آنان را گمراه کند!؟ و مگر می شود این همه پیامبر و کتب آسمانی نازل کند، ولی خودش مردم را گمراه کند!؟ مگر می شود از ابلیس به خاطر گمراه کردن انتقاد کند، ولی خودش دیگران را گمراه نماید!؟
گرچه در این آیه، هدایت و گمراهی بطور کلّی به خداوند نسبت داده شده است، ولی آیات دیگر، مسئله را باز نموده و می فرماید: «یَهدِی إِلَیهِ مَن أَنابَ»
خداوند کسانی را هدایت می کند که به سوی او بروند.
و"یَهدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ"
به دنبال کسب رضای او باشند.
و«الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»
آنان که در راه او جهاد کنند. و برعکس، کسانی که با اختیار خود در راه کج حرکت کنند، خداوند آنان را به حال خود رها می کند. مراد از گمراه کردن خدا نیز همین معناست. چنان که درباره کافران، ظالمان، فاسقان و مسرفان جمله «لا یَهدِی» بکار رفته است. به قول سعدی:
راه است و چاه و دیده بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند، پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراهه می رود
بگذار تا بیفتد و بیند، سزای خویش
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : www.resekhoon.net |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : خداوند |
گوینده : ریحانه فرحمند |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اضلال الهی -
سيد علي بهبهاني
خداوند کسى را گمراه نمىکند، بلکه هرکس در برابر حقایق قرآن بایستد، خود گمراه مىشود و بدین معنى مىتوان گفت که قرآن، سبب گمراهى او گردید. چنانکه در پایان همین آیه مىفرماید: «وما یضلّ به الاّ الفاسقین» یعنى فسق مردم سبب گمراهى آنان مىباشد. راستى مگر مىشود خداوند مردم را به ایمان تکلیف کند، ولى خودش آنان را گمراه کند!؟ و مگر مى شود این همه پیامبر و کتب آسمانى نازل کند، ولى خودش مردم را گمراه کند!؟ مگر مىشود از ابلیس به خاطر گمراه کردن انتقاد کند، ولى خودش دیگران را گمراه نماید!؟
گرچه در این آیه، هدایت و گمراهى بطور کلّى به خداوند نسبت داده شده است، ولى آیات دیگر، مسئله را باز نموده و مىفرماید: «یهدى الیه من أناب» خداوند کسانى را هدایت مىکند که به سوى او بروند. و «یهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه» به دنبال کسب رضاى او باشند. و «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» آنان که در راه او جهاد کنند. وبر عکس، کسانى که با اختیار خود در راه کج حرکت کنند، خداوند آنان را به حال خود رها مىکند. مراد از گمراه کردن خدا نیز همین معناست. چنانکه درباره کافران، ظالمان، فاسقان ومسرفان جمله «لا یهدى» بکار رفته است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : افعال خداوند |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● هدایت و ضلالت -
سجاد حسني پازکي
هدایت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست، بلکه بشهادت آیات متعددى از خود قرآن" هدایت" به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و" اضلال" به معنى از بین بردن زمینههاى مساعد است، بدون اینکه جنبه اجبارى به خود بگیرد.
و این فراهم ساختن اسباب (که نام آن را توفیق مىگذاریم) یا بر هم زدن اسباب (که نام آن را سلب توفیق مىگذاریم) نتیجه اعمال خود انسانها است که این امور را در پى دارد، پس اگر خدا به کسانى توفیق هدایت مىدهد و یا از کسانى توفیق را سلب مىکند نتیجه مستقیم اعمال خود آنها است.
این حقیقت را در ضمن یک مثال ساده مىتوان مشخص ساخت هنگامى که انسان از کنار یک پرتگاه یا یک رودخانه خطرناک مىگذرد هر چه خود را به آن نزدیکتر سازد جاى پاى او لغزندهتر و احتمال سقوطش بیشتر و احتمال نجات کمتر مىشود و هر قدر خود را از آن دور مىسازد جاى پاى او محکمتر و مطمئنتر مىگردد و احتمال سقوطش کمتر مىشود، این یکى هدایت و آن دیگرى ضلالت نام دارد.
از مجموع این سخن پاسخ گفته کسانى که به آیات هدایت و ضلالت خرده گرفتهاند به خوبى روشن مىشود
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : جبر و اختیار |
گوینده : سجاد حسنی پازکی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خلقت پشه -
سجاد حسني پازکي
امام صادق ع در باره آفرینش این حیوان کوچک مىفرماید:" خداوند به پشه مثال زده است با اینکه از نظر جسم بسیار کوچک است، ولى از نظر ساختمان همان دستگاههایى را دارد که بزرگترین حیوانات (خشکى) یعنى فیل دارا است و علاوه بر آن دو عضو دیگر (شاخکها و بالها) در پشه است که فیل فاقد آن است" خداوند مىخواهد با این مثال ظرافت آفرینش را براى مؤمنان بیان کند، تفکر در باره این موجود ظاهرا ضعیف که خدا آن را شبیه فیل آفریده است انسان را متوجه عظمت آفریدگار مىسازد.
مخصوصا خرطومش همانند خرطوم فیل، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مىکند، این لوله ظریفترین سرنگهاى دنیا است و سوراخ درون آن فوق العاده باریک است.
خدا نیروى جذب و دفع و هضم و همچنین دست و پا و گوش مناسب به او داده بالهایى به او مرحمت کرده تا در طلب غذا پرواز کند، این بالها آن چنان به سرعت بالا و پائین مىشود که حرکت آن با چشم قابل رؤیت نیست، این حشره به قدرى حساس است که به مجرد تکان خوردن چیزى احساس خطر مىکند و به سرعت خود را از منطقه خطر دور مىسازد و عجب این است که در عین ناتوانى بزرگترین حیوانات را عاجز مىکند
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : خلقت |
گوینده : سجاد حسنی پازکی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خلقت پشه -
سجاد حسني پازکي
امام صادق ع در باره آفرینش این حیوان کوچک مىفرماید:" خداوند به پشه مثال زده است با اینکه از نظر جسم بسیار کوچک است، ولى از نظر ساختمان همان دستگاههایى را دارد که بزرگترین حیوانات (خشکى) یعنى فیل دارا است و علاوه بر آن دو عضو دیگر (شاخکها و بالها) در پشه است که فیل فاقد آن است" خداوند مىخواهد با این مثال ظرافت آفرینش را براى مؤمنان بیان کند، تفکر در باره این موجود ظاهرا ضعیف که خدا آن را شبیه فیل آفریده است انسان را متوجه عظمت آفریدگار مىسازد.
مخصوصا خرطومش همانند خرطوم فیل، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مىکند، این لوله ظریفترین سرنگهاى دنیا است و سوراخ درون آن فوق العاده باریک است.
خدا نیروى جذب و دفع و هضم و همچنین دست و پا و گوش مناسب به او داده بالهایى به او مرحمت کرده تا در طلب غذا پرواز کند، این بالها آن چنان به سرعت بالا و پائین مىشود که حرکت آن با چشم قابل رؤیت نیست، این حشره به قدرى حساس است که به مجرد تکان خوردن چیزى احساس خطر مىکند و به سرعت خود را از منطقه خطر دور مىسازد و عجب این است که در عین ناتوانى بزرگترین حیوانات را عاجز مىکند
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : خلقت |
گوینده : سجاد حسنی پازکی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● هدایت و گمراهی -
سميه الف
حتی مثالهای خدا هدایت گر هستند.
برخی با ان مثالها هدایت و برخی از همان مثال ها گمراه می شوند.
مثل دو لبه تیز یک شمشیر است.
اما گروهی که گمراه می شوند فاسق هستند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : عمل انسان |
گوینده : سمیه الف |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اهمیت مثال در بیان حقایق -
مسعود ورزيده
مثالهاى مناسب ، نقش فوق العاده حساس و غیر قابل انکارى براى روشن .
ساختن حقایق و دلنشین کردن مطالب مختلف دارد:
گاه مى شود ذکر یک مثال مناسب آنچنان راه را نزدیک و میان بر مى کند که زحمت استدلالات فلسفى زیادى را از دوش گوینده و شنونده بر مى دارد.
و مهمتر اینکه : براى تعمیم و گسترش مطالب پیچیده علمى در سطح عموم راهى جز استفاده از مثالهاى مناسب نیست .
نقش مثال را در خاموش کردن افراد لجوج و بهانه گیر نیز نمى توان انکار کرد.
و به هر حال تشبیه معقول به محسوس یکى از طرق مؤ ثر تفهیم مسائل عقلى است .
(البته همانگونه که گفتیم مثال باید مناسب باشد وگرنه گمراه کننده و به همان اندازه خطرناک و دور کننده از مقصد خواهد بود).
روى همین جهات در قرآن به مثالهاى زیادى برخورد مى کنیم که هر یک از دیگرى جالبتر و شیرینتر و مؤ ثرتر است ، چرا که قرآن کتابى است براى همه انسانها در هر سطح و هر پایه اى از تفکر و معلومات ، کتابى است در نهایت فصاحت و بلاغت .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : راى تعمیم و گسترش مطالب پیچیده علمى در سطح عموم راهى جز استفاده از مثالهاى مناسب نیست
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : آیات خاص |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.