إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «12»
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ: بدرستى که من پروردگار توام.
على بن ابراهیم قمى (رحمه اللّه) روایت نموده از حضرت باقر علیه السلام بدین مضمون: پس رو آورد موسى به طرف آتش تا شعله اى گیرد، دید درختى آتش آن را فراگرفته؛ چون رفت تا اقتباس کند، آتش میل کرد به طرفش. موسى ترسید، منصرف گردید، آتش برگشت به درخت. مرتبه دوم موسى خواست اقتباس کند، آتش میل کرد به او، حضرت موسى علیه السلام برگردید و واگذارد آن را، پس برگشت آتش به درخت. مرتبه سوم آتش رو آورد به سوى او، موسى علیه السلام برگردید و دیگر بازنگشت. پس ندا فرمود او را خداوند عز و جل: بدرستى که من خداوند عالمیانم. موسى عرض کرد: چیست دلیل بر آن؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: چیست در دست راست تو. عرض کرد:
عصاى من. خطاب شد بیانداز؛ انداخت آن را، پس مارى شد سرکش. موسى ترسید و برگردید، پس خطاب شد: بگیر آن را و نترس، بدرستى که تو از آمنین هستى «1».
بدین معجزه، حضرت موسى دانست که ندا از جانب خداوند عالمیان است و دیگر آنکه هر گاه نزدیک درخت مىآمد یا دور مىشد، آن صدا مختلف نمىشد، بلکه به یک طریق بود. حق تعالى خلق کلام در درخت فرمود به قدرت کامله خود، و موسى از تمام جوانب به یک طریق آن را مىشنید. خطاب شد:
فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ: پس بیفکن نعلین خود را و بیرون کن آن را از پاى. إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً: بدرستى که تو به وادى پاکیزه مبارک ستودهاى که «طوى» نام آنست یعنى قدم در وادى پاک و پاکیزه نهادهاى، چون این خطاب رسید، موسىنعلین از پاى درآورد در پس وادى به چند ذرع دور انداخت. مفسرین عامه گفتهاند چون از پوست خر مرده بود لذا امر به خلع شد. این قول باطل و مردود است.
در اکمال الدین صدوق- از حضرت ولى عصر حجة بن الحسن عجل اللّه تعالى فرجه در حدیثى سعد بن عبد اللّه قمى عرض کرد: خبر ده مرا یابن رسول اللّه از امر الهى به پیغمبر خود موسى (فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ...) بدرستى که فقهاء فریقین گمان کنند که از پوست مرده بوده؟
حضرت فرمود: هر که این را گوید افترا نموده بر موسى علیه السلام و نادان دانسته او را در نبوتش، زیرا امر از دو قسم خالى نیست: یا نماز موسى در آن جایز بوده یا جایز نبوده، اگر جایز بوده، جایز بوده براى او پوشیدن در آن بقعه هر گاه بقعه مقدسه نباشد، و اگر بقعه مقدسه مطهره باشد، اقدس و اطهر از نماز نباشد. و اگر نماز موسى در آن جایز نبوده، لازم آید موسى نشناخته باشد حلال را از حرام و نداند آنچه نماز در آن جایز باشد یا نباشد؛ و این کفر است.
عرض شد: خبر ده مرا اى مولاى من از تأویل در آن؟
فرمود: موسى مناجات نمود با پروردگار خود در وادى مقدس، عرض کرد:
اى پروردگار، بتحقیق خالص نمودم براى تو محبت خود را و شستم قلب خود را از غیر تو. و به اهلش محبت شدید داشت، پس خداى تعالى فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» یعنى بیفکن محبت اهل را از قلب خود اگر محبت تو براى من خالص و قلب تو از میل به غیر من شسته است «1».
[ نظرات / امتیازها ]
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ إِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً «12»
محققا من خود پروردگار تو هستم پس بیرون کن نعلین خود را بدرستی که تو بوادی مقدّسی هستی که نام او طوی است.
(إِنِّی أَنَا رَبُّکَ) با سه تاکید ان و تکرار متکلم انّی انا و جمله اسمیه ربک رب تربیت کننده که مربی بکسر باشد ترا که مربی بفتح باشد و اطلاق بر مالک هم میشود میگویی ربّ الدار و رب الاهل خداوند مالک کل است (لِلّهِ مُلکُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ) خالق آنها موجد آنها نگهبان آنها تربیت کننده آنها است.
(فَاخلَع نَعلَیکَ) یک نوع تواضع است که انسان در اماکن متبرکه مثل مساجد و اعتاب ائمه اطهار و حضور بزرگان خلع نعلین کند و حافیا برود ماشیا و شاید تأویلش قطع علاقه زن و فرزند باشد.
(إِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ) قدس خالی از عیب و نقص است میگویی سبوح قدوس و انسان تارک معاصی را مقدّس میشماری و اراضی که خالی از کثافات باشد و روی او معاصی نشده باشد و خار و خس در او روئیده نشده باشد و برکات الهی در او نازل شده باشد مقدس است.
(طُویً) وادی است که فعلا بیت المقدس نام نهادهاند.
[ نظرات / امتیازها ]
(آیه 12)- «من پروردگار توام، کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس طوی هستی» (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً).
موسی با شنیدن این ندای روحپرور: «من پروردگار توام» هیجان زده شد و لذت غیر قابل توصیفی سر تا پایش را احاطه کرد.
او مأمور شد تا کفش خود را از پای در آورد، چرا که در سر زمین مقدسی گام نهاده، سر زمینی که نور الهی بر آن جلوهگر است، پیام خدا را در آن میشنود و پذیرای مسؤولیت رسالت میشود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سر زمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا
[ نظرات / امتیازها ]