کلمه (تنازع )، قریب المعنا با کلمه اختلاف است، و از ماده (نزع ) گرفته شده که به معناى جذب چیزى از جایگاه آن است تا جایى که از جایش کنده شود، و تنازع هم به خودى خود متعدى مى شود، چنانچه در آیه مورد بحث شده است، و هم با کلمه (فى ) متعدى مى شود، مانند آیه (فان تنازعتم فى شى ء).
کلمه (نجوى ) به معناى سخن سرى است، و اصل آن مصدر به معناى مناجات یعنى بیخ گوشى با یکدیگر سخن گفتن است.
کلمه (مثلى ) مونث امثل است، همچنان که فضلى و کبرى مونث افضل و اکبر است، و کلمه (مثلى ) به معناى شبیه تر است، و طریقه مثلى آن سنتى است که به حق نزدیکتر باشد و یا به بر آوردن آرزوهاى مردم نزدیکتر باشد و مقصود فرعون از این طریقه که به خیال خودش به حق نزدیک تر است طریقه وثنیت است که مذهب رسمى مصر آن روز بوده است و آن عبارت است از پرستش آلهه، و قبل از همه آنها خود فرعون، که اله قبط بود.
و در جمله (اجمعوا) اجماع به طورى که راغب گفته جمع آورى چیزى با فکر و تامل است و کلمه (صف ) به معناى این است که چند چیز را مثلا چند درخت و یا چند انسان را در خطى مستقیم بچینند، این کلمه، هم مصدر استعمال مى شود و هم اسم مصدر، (هم عمل کسى را که مى چیند صف گویند و هم آن چیده شده را) و در جمله (ثم ائتوا صفا) احتمال دارد مصدر باشد یا به معناى صافین (صف ایستادگان ) باشد، یعنى بیایید در حالى که صف بسته باشید و خلاصه در حالى که با اتحاد و اتفاق باشید، نه مختلف و متفرق تا ضعیف شوید، بلکه علیه او کید واحدى باشید.
و از تفریع جمله (فتنازعوا امرهم ) بر مضمون آیه قبلى که داشت (قال موسى...) معلوم مى شود که این تنازع و اختلاف به خاطر موعظه اى در میان آنان بپاشد. که موسى با آن وعظشان کرده و تا حدى اثر خود را در ایشان گذاشته است، و باید هم همینطور باشد براى اینکه موعظه موسى کلمه حقى بوده که کسى نمى توانست به آن اشکال و خرده اى بگیرد و خلاصه آن این بوده که شما نسبت به آنچه ادعاء مى کنید - یعنى الوهیت آلهه و شفاعتش - علمى ندارید و اینکه آنها را از شریکان و شفیعان خدا مى نامید، افترایى است که به خدا مى بندید و معلوم است که هر کس افتراء ببندد زیانکار مى شود، و این برهان بسیار روشن است، و هیچ پرده و غبارى بر آن نیست.
و از جمله بعدى که در حکایت کلام ساحران فرموده : (انا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و ما اکرهتنا علیه من السحر) معلوم مى شود که اختلاف مزبور در همان اولین بارى که پیدا شد، در میان همین ساحران پیدا شده و از ناحیه ایشان بوده و چه بسا از جمله آینده که گفت : (ثم ائتوا صفا) فهمیده شود که آن عده اى که در کار معارضه با موسى تردید کردند و یا تصمیم گرفتند که معارضه نکنند، بعضى از همین ساحران بودند، البته این در صورتى است که خطاب فرعون در جمله مذکور متوجه ایشان باشد، و بعید نیست که سیاق هم همین احتمال را تأیید کند.
و به هر حال وقتى فرعون و ایادیش دیدند که مردم در کار معارضه با موسى اختلاف کردند و این اختلاف مایه رسوایى و شکست ایشان است، با یکدیگر خلوت کردند و پس از مشورت هاى محرمانه چنین تصمیم گرفتند که با مردم درباره حکمت و موعظه اى که موسى به سمع ایشان رسانده اصلا حرف نزنند و نزدند، بلکه آن را مسکوت گذاشته و تهمت فرعون را وسیله قرار داده و گفتند: (موسى ساحرى است که مى خواهد شما نژاد قبط را از سرزمینتان بیرون کند، و معلوم است که هیچ قومى به این کار تن در نمى دهد، براى اینکه اگر به چنین عملى تن بدهد آواره مى شود، مال و خانه و زندگیش تاراج مى گردد، از اوج سعادت به حضیض ذلت و بدبختى سقوط مى کند، آنهم قبطیانى که در میان دشمنانشان آن همه سوابق نفرت انگیز و آن همه فرزندکشى ها داشته اند.).
علاوه بر آن خطر که از قول فرعون نقل کردند، یک خطر دیگرى را هم اضافه نمودند، و آن این بود که : (با غلبه موسى بر شما طریقه مثلاى شما و سنت قومیتان که همان دین وثنیت است و قرنها در میان شما حکومت داشته و با آن دین، استخوانهایتان سفت و گوشتها بر بدنهایتان روییده، از بین مى رود).
و معلوم است که مردم عوام هم کیش و مذهب خود را هر چه باشد مقدس مى شمارند، مخصوصا مذهبى که بر آن عادت کرده باشند و آن را سنتى پاک و آسمانى بدانند. این اعلام خطر در حقیقت به این منظور بوده که مردم را برانگیزند تا نسبت به کیش وثنیت پایدارى و استقامت ورزند، البته نه براى اینکه دین وثنیت دین حقى است و در آن شبهه اى نیست، چون حجت موسى (علیه السلام) فساد آن دین را کاملا روشن کرده و بطلانش را بر ملا کرده بود، بلکه به این عنوان بود که این کیش سنت مقدسى است که ملیت قبط بر آن تکیه دارد، و شوکت و عظمتشان وابسته به آن است و زندگیشان با آن تاءمین مى شود، به طورى که اگر اختلاف کنند، و در مقابل موسى قیام ننمایند موسى (علیه السلام) بر آنان غلبه یافته بکلى نابود مى گردند.
در نتیجه راه چاره این است که فکرها و کیدها را جمع کنند و اختلاف را کنار گذارند و همه به یک صف بیایند تا نیرومند باشند، و بتوانند برنده شوند، که امروز هر یک برنده باشد او رستگار است.
بازار عوام فریبى و مکارى رواج یافت و مردم را وادار به وحدت کلمه و اتفاق کردند، و هشدار دادند که سستى مکنید، ملیت و تمدن خود را حفظ نمایید و بر دشمنان حمله دسته جمعى بکنید، فرعون از یکسو مردم را مى شورانید و از سوى دیگر با وعده هاى جمیل دلگرم مى کرد و به مردم که مى پرسیدند: (ائن لنا لا جرا ان کنا نحن الغالبین ) مى گفت : (نعم و انکم اذا لمن المقربین ) و به هر وجهى که ممکن بود چه از راه ترغیب و یا ترهیب، مردم را وادار کردند که نسبت به کیش خود پایدارى کنند و علیه موسى (علیه السلام) برخیزند.
این آن معنایى است که تدبر در آیات و با استمداد از سیاق و قرائن متصله و شواهد منفصله، آن را مى رساند. بنابراین اینکه فرمود: (فتنازعوا امرهم بینهم ) اشاره به اختلافى است که در اثر موعظه موسى (علیه السلام) و ادله اى که بدان اشاره کرده بود، در بینشان به راه افتاد.
و اینکه فرمود: (و اسروا النجوى ) اشاره است به مشورتهاى سرى ایشان در امر موسى، و سعى و کوششان در رفع اختلاف ناشى از گوش دادن به مواعظ وى.
و جمله (قالوا ان هذان لساحران یریدان...) بیان همان گفتگوهاى سرى است که در بین خود داشته اند که توضیح معنایش گذشت، و جمله (ان هذان لساحران ) در قرائت معروف به کسر همره و سکون نون مخفف از ان مشبهه به فعل قرائت شده و کلمه مذکور به خاطر همین که مخفف شده از عمل ملغى گشته و نصب به اسم و رفع به خبر نداده است.
[ نظرات / امتیازها ]