● دعوت اهل کتاب به «کلمه سواء»
خطاب در این آیه به عموم اهل کتاب است و دعوت: «ای اهل کتاب بیائید به سوی کلمهای که ...» در حقیقت دعوت به این است که همه بر معنای یک کلمه متفق و مجتمع شویم، به این معنا که بر مبنای آن کلمه واحده عمل کنیم و اگر نسبت را به خود کلمه داده، برای این بوده که بفهماند کلمه نامبرده چیزی است که همه از آن دم میزنند و بر سر همه زبانها است، در بین خود ما مردم هم معمول است که میگوئیم: مردم در این تصمیم یکدل و یک زبانند، و این میفهماند که در اعتقاد و اعتراف و نشر و اشاعه آن همه متحدند.
در نتیجه معنای آیه مورد بحث چنین میشود: بیائید همه به این کلمه چنگ بزنیم و در نشر و عمل به لوازم آن دست به دست هم دهیم.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 389 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اهل کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دعوت اهل کتاب به کلمه «سواء» همان توحید عملی است
معنای جمله:«سوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمْ» این است که کلمه مذکور، کلمهای است که تمسک بدان و عمل به لوازمش بین ما و شما مساوی است و همه ما باید به آن تمسک جوئیم و بنا بر این توصیف کلمه به صفت سواء، در حقیقت توصیف به حال خود کلمه نیست بلکه توصیف به حال متعلق آن است که همان تمسک و عمل است، و توجه کردید که عمل مربوط به معنای کلمه است نه خود آن، همچنانکه جمع شدن نیز جمع شدن بر معنای کلمه است نه خود آن، و این جمله خالی از عنایتی مجازی نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس در این کلام وجوهی از عنایات لطیف وجود دارد ، یکی اینکه باید اجتماع را به معنا نسبت میداد و میفرمود : بیائید بر معنای یک کلمه و لوازم آن متحد شویم ، ولی چنین نکرد بلکه خود کلمه را به جای معنا استعمال نمود و آنگاه کلمه را به صفت سواء متصف فرمود .و چه بسا مفسرینی که گفتهاند : معنای سواء بودن کلمه این است که قرآن و تورات و انجیل در دعوت به این کلمه متفقند و این کلمه توحید است و اگر مراد از کلمه توحید باشد ، و در حقیقت جمله :« أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ... »از قبیل وضع تفسیر صحیح و حق در موضع کلمه سواء و کلمه مورد اتفاق خواهد بود( و در حقیقت فرموده : تعالوا الی ان لا نعبد الا الله ... ، بیائید به سوی اینکه غیر خدا را نپرستیم ) ، و این است تفسیر حقیقی لفظ کلمه نه تفسیرهای دیگر ، و این است آن معنائی که همه انبیاء بشر را به سوی آن میخواندند ، نه آن تفسیری که فهمهای آلوده به هوا و هوسها برای آن کرده ، پس آیه شریفه بر آن جناب دستور داده که اهل کتاب را دعوت کند به توحید که تفسیر حقیقی کلمه است و همه کتابهای آسمانی بدان دعوت میکند و نیز دعوت کند به اینکه از آن تفسیرهای باطل که برای کلمه کردهاند ، یعنی اعتقاد حلول خدا در بدن مریم و فرزند گرفتن خدا و اعتقاد به سه خدا و پرستش احبار قسیسها و اسقفها دست بردارند ، و بنا بر این وجه ، حاصل معنای آیه این میشود ، بگو بیائید به سوی کلمهای که ما و شما همه در آن یکسانیم و آن کلمه توحید است و لازمه اعتقاد به توحید دست برداشتن از شرکاء است و اینکه غیر خدای سبحان شرکائی نگیرند .
ولی جملهای که آیه با آن ختم شده ، یعنی جمله :« فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ » ، معنای اول را تایید میکند ، چون حاصل معنای آیه به وجه اول این شد که : بگو بیائید به سوی این کلمه ، یعنی به سوی اینکه نپرستیم جزء خدا را ، چون مقتضای تسلیم شدن برای خدا که همان دین خدائی است ، همین است که جز او کسی را نپرستیم ، هر چند که اسلام هم لازمهای از لوازم توحید است ، لیکن دعوت در آیه ، دعوت به توحید عملی است که همان ترک پرستش غیر خدا است نه اعتقاد به تنهائی (دقت بفرمائید ) .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 389 و 390 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اهل کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تفسیر کلمه «سواء» در آیه
این قسمت از آیه، تفسیر کلمه سواء است و سواء(یکسانی) بشر در کلمه توحید لازمه اسلام و تسلیم شدن برای خدا است. {أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ}
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 390 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توحید |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای جمله «الا نعبد الا الله»
مراد از جمله «الا نعبد الا الله» نفی عبادت غیر خدا است نه اثبات عبادت خدا، در سابق هم در معنای کلمه طیبه «لا اله الا الله» اشاره کردیم به اینکه کلمه «الا الله» بدل است نه استثنا و لازمه بدل بودن آن، این است که سیاق «لا اله الا الله» سیاق نفی شریک باشد، نه اثبات اله، چون قرآن کریم اثبات وجود اله و حقیقت آن را امری مسلم میداند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 390 و 391 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توحید |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبادت الله یعنی خالص سازی از عقائد شرکآمیز
چون سیاق کلام سیاق نفی شریک است(البته شریک در عبادت) و شرکی که اعتقاد به فرزند بودن عیسی برای خدا و اعتقاد به سه خدائی و امثال آن از آن ماده منشا میگیرد با جمله:«أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ» ریشه کن نمیشد، لذا به دنبالش فرمود:«وَ لا نُشرِک بِهِ شیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ»، چون در جمله اول عبادت را تنها عبادت خدا خواند و مادامی که عبادت از عقائد شرکآمیز خالص نباشد عبادت الله نمیشود، بلکه عبادت الله و معبودی میشود که شریک دارد، نه عبادت الله، اگر چه این عبادت به عنوان الله انجام شود، لیکن به خاطر اعتقاد به شرک در حقیقت سهمی از آن برای الله خواهد بود و این خود عبادت غیر الله هم هست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و پرستشی که فقط پرستش خدا است ، عبادتی است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به امر خدای سبحان بشر را به آن دعوت کرده و آیه : « أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ » ، هم بر آن دلالت دارد و اصولا تنها روش پرستشی که انبیا بدان دعوت کرده و خواستهاند بر تمامی پهنای مجتمع انسانی گسترش دهند ، و تنها غرضی که از این سیره داشتند ، چنین پرستشی است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 391 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : عبادت- پرستش |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ملزومات اعتقاد به توحید و چگونگی تحقق آن
انبیاء(علیهمالسلام) بشر را(چه نوعش و چه فردش) دعوت میکنند به اینکه تک تک و مجموعشان بر طبق دعوت فطریشان(یعنی بر اساس کلمه توحید) سیر کنند و اعتقاد به توحید حکم میکند به وجوب تطبیق اعمال فردی و اجتماعی بر معیار اسلام برای خدا یعنی معیارهای زیر:
1 -تسلیم خدا شدن 2 -بسط عدالت، یعنی گسترش تساوی در حقوق حیات 3 -حریت در اراده صالحه و عمل صالح.
و این تحقق نمییابد مگر وقتی که ریشههای اختلاف یعنی: 1 -بغی به غیر حق 2 -استخدام و تحکم زورمندان از زیر دستان 3 -اینکه ضعیف برده شدن برای قوی را بپذیرد، از بیخ کنده شود، پس هیچ اله بجز الله نیست و هیچ ربی جز او نیست و هیچ حکمی جز برای خدا نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در بحثی هم که در ذیل آیه : «کان الناس امة واحدة» داشتیم ، گفتیم : نبوت انگیزهای است الهی و نهضتی است حقیقی که آرمانش گسترش کلمه دین است و حقیقت دین ، تعدیل مجتمع بشری در سیر زندگی است که البته تعدیل حیات فردی را نیز به دنبال دارد ، ( تعدیل عقائد ، اخلاق و اعمالش ) که در نتیجه پیروی از آن آدمی به منزلت واقعی خود که فطرت و خلقت خاص خودش به او داده ، میرسد و باز در نتیجه تعدیل مجتمع و صالح ساختن جو اجتماع حریت و توفیق به دست آوردن تکامل فطری را بطور عادلانه به او میدهند و به تک تک افراد هم در بهرهمندی از جهات حیات در آنچه فکر و ارادهاش او را به سوی آن هدایت میکند حریت مطلقه میدهد ، ولی در آنچه مضر به حال جامعه باشد آزادیش را سلب مینماید و در آخر آیه ، همه این مطالب را مقید به قید اسلام کرده یعنی به عبودیت خدای سبحان و خضوع در برابر سیطره و سلطنت غیب .
و خلاصه مطلب اینکه : انبیا (علیهمالسلام) بشر را - چه نوعش و چه فردش - دعوت میکنند به اینکه تک تک و مجموعشان بر طبق دعوت فطریشان - یعنی بر اساس کلمه توحید - سیر کنند و اعتقاد به توحید حکم میکند به وجوب تطبیق اعمال فردی و اجتماعی بر معیار اسلام برای خدا یعنی معیارهای زیر :
1 - تسلیم خدا شدن 2 - بسط عدالت ، یعنی گسترش تساوی در حقوق حیات 3 - حریت در اراده صالحه و عمل صالح .
و این تحقق نمییابد مگر وقتی که ریشههای اختلاف یعنی : 1 - بغی به غیر حق 2 - استخدام و تحکم زورمندان از زیر دستان 3 - اینکه ضعیف برده شدن برای قوی را بپذیرد ، از بیخ کنده شود ، پس هیچ اله بجز الله نیست و هیچ ربی جز او نیست و هیچ حکمی جز برای خدا نیست .
این آن مطلبی است که آیه :« أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ ...» ، بر آن دلالت دارد و همچنین آیه زیر که میفرماید : «یا صاحبی السجن ء ارباب متفرقون خیر ؟ ام الله الواحد القهار ؟ ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ، ما انزل الله بها من سلطان ، ان الحکم الا الله امر الا تعبدوا الا ایاه ، ذلک الدین القیم»(یوسف/39-40) و آیه : «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم ، و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا ، لا اله الا هو»(التوبه/31) و آیاتی دیگر از این قبیل .
که در گفتگوهائی که انبیای گذشته چون نوح ، هود ، صالح ، ابراهیم ، شعیب ، موسی و عیسی (علیهماالسلام) با امت خود داشتند و قرآن آنها را حکایت نموده ، از این قبیل مضامین بسیار دیده میشود ، مانند کلامی که از نوح حکایت نموده ، که در شکایت از قوم خود عرضه داشت : پروردگارا این مردم نافرمانیم کردند و پیروی از کسی نمودند که مال و فرزندش جز بیشتر شدن خسارت ، سودی به حالش نداشت(نوح/21) و گفتاری که از هود خطاب به قومش حکایت نموده که فرمود : «ا تبنون بکل ریع آیة تعبثون ؟ و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون ؟ و اذا بطشتم بطشتم جبارین»(الشعرائ/128-130) ، و گفتاری که از صالح خطاب به قومش حکایت نموده که فرمود : «و لا تطیعوا امر المسرفین»(الشعرائ/151) .
و گفتار ابراهیم به پدر و قومش :« ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون ، قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین ، قال لقد کنتم انتم و آباؤکم فی ضلال مبین »(الأنبیاء/52-54).
و کلامی که خود خدای تعالی با موسی و برادرش داشته و قرآن چنین حکایتش کرده است :« اذهبا الی فرعون انه طغی ... فاتیاه فقولا انا رسول ربک ، فارسل معنا بنی اسرائیل و لا تعذبهم»(طه/47) و گفتاری که از عیسی حکایت نموده که به قوم خود گفت :« و لابین لکم بعض الذی تختلفون فیه ، فاتقوا الله و اطیعون»(الزخرف/63) .
بنا بر این دین فطری ، آن دینی است که بغی و فساد را نفی کند و این مظالم و خودکامگیهای بدون حق که ویرانگر اساس سعادت و مخرب بنیان حق و حقیقت است نپذیرد و آن را امضا نکند .
رسول گرامی اسلام هم که بنا به نقل مسعودی در حوادث سال دهم هجرت در کتاب مروج الذهب فرمود : آگاه باشید که زمان دور خود را زد و همان شکلی را به خود گرفت که در آغاز خلقت داشت ، آن روز که خدا آسمانها و زمین را آفرید(مروج الذهب ج 2 ص 290) ، به همین معنا اشاره فرموده ، گوئی منظورش این بوده که مردم مانند روزگار اول خلقت ، به حکم فطرت خود برگشتند ، چون سیره اسلام ( در برابر خدا تسلیم شدن ) را در بین خود مستقر کردند .
و گفتار در آیه مورد بحث علاوه بر اینکه همه جوانب هدف نبوت را فرا گرفته ، روشنگر سبب حکم و ملاک آن نیز هست .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 391 تا 393 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توحید |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اله باید منشأ هر کمالی باشد
جمله:«أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَ لا نُشرِک بِهِ شیْئاً» برای اینکه الوهیت مقامی باید باشد که هر موجودی از هر جهتی رو به سوی او، و واله در او باشد، مقامی است که باید منشا هر کمال در هر موجود باشد، با همه کثرتی که موجودات دارند و با همه ارتباط و اتحادی که در حاجت دارند، مقامی است که باید دارنده هر کمالی باشد که اشیاء محتاج آن کمالند، و این معنا با کثرت اله نمیسازد، وقتی چنین مقامی تصور دارد که دارندهاش واحد و یکتا باشد و آن واحد مالکی باشد که تمامی تدبیرهای همه موجودات از آن او باشد، پس واجب است که تنها الله پرستش شود، زیرا الله یکتا الهی که شریک ندارد تنها او است، و واجب است که برای او در عبادتش شریک نگیرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و به عبارتی دیگر این عالم بطور دربسته و تمامی محتوایش ممکن نیست و تصور معقول ندارد که جز برای یک مقام خاضع و کوچک شود ، برای اینکه این مربوب دربسته به خاطر اینکه یک نظام در سراسر آن حاکم است و وجود تک تک موجودات در آن به یکدیگر مرتبط است ، به جز یک رب واحد ، ربی ندارد ، چون به جز خالقی واحد خالق ندارد .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 393 و 394 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : توحید |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● همه انسانها از یک حقیقت هستند و هیچ یک بر دیگری ربوبیت ندارد
«لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ» با معنائی که افاده میکند از دو حجت و برهان پرده بر میدارد: یکی اینکه افراد انسان ابعاض از یک حقیقتند و دوم اینکه ربوبیت از خصائص الوهیت است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اما جمله : «وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ »، از آنجا که میفهماند مجتمع انسانی با همه کثرتی که در افراد آن و اختلافی که در اشخاص آن هست روی هم جزئی از یک حقیقت است و آن حقیقت نوع انسان است ، بنا بر این آنچه از لیاقت و استعداد که دست صنع و ایجاد در تک تک افراد بودیعه نهاده و بطوری مساوی در بین آنها تقسیم کرده ، اقتضا میکند که حق حیات هم در بین افراد آن مساوی باشد و همه در بهرهمندی از آن در یک سطح باشند .
و اگر احوال افراد و استعدادشان در به دست آوردن مزایای زندگی - که برای همه مزیت است و در مظاهر خاصی مصداق مزیت میشود - مختلف است و بعضی میتوانند از اینجا و آنجا بیشتر از دیگران آن مواهب را به دست آورند ، نوع انسانیت هم باید این حق را به او بدهد و عقل حکم میکند به اینکه این حق به نوع انسانیت داده شود ، اما به مقداری که استعداد آن افراد درخواست آن را دارد ، همچنانکه حق ازدواج و زائیدن و معالجه را به نوع انسانیت میدهد و این مسائل و نظایر آن را از مسائل انسانیت میشمارد ، اما حق ازدواج را به انسان نر و ماده بالغ ، و زائیدن را بخصوص انسان ماده ، و معالجه را بخصوص انسان بیمار میدهد .
و سخن کوتاه اینکه افراد انسان جمع شده در یک مجتمع ابعاضی شبیه به هم از یک حقیقتند ، حقیقتی متشابه ، پس نباید بعضی از این مجتمع اراده و خواست خود را بر بعضی دیگر تحمیل کنند ، مگر آنکه خودش هم از دیگران آن مقدار اراده و خواست را تحمل کند ، و این همان تعاون در به دستآوری مزایای حیات است و اما اینکه همه افراد اجتماع برای یک فرد و یا یک فرد برای فردی دیگر خاضع شود ، بطوری که آن فرد از بعضیت اجتماع خارج گردد و تافتهای جدا بافته شود و او را از سطح تساوی بالاتر برده ، مسلط و مستکبر بر دیگران سازند و او بر آنان تحکم کند و خواست خود را بر سایرین تحمیل نماید ، در حقیقت این مجتمع او را رب خود گرفته ، و خواست خود را تابع خواست او کرده و او را حاکم مطلق العنان بر خود نموده و امر و نهی او را اطاعت و در نتیجه فطرت خود را باطل و اساس انسانیت را منهدم ساخته است .
پس یک انسان فطری به خودش اجازه چنین خضوعی را در برابر غیر نمیدهد ، همچنانکه یک انسان مسلمان نیز چنین اجازهای به خود نمیدهد ، برای اینکه آن کسی که خود را تسلیم امر خدا میداند ، ربوبیت را خاص معبودش میداند و ربی دیگر سراغ ندارد و تمکین او در برابر مثل خود و اینکه اجازه دهد کسی مثل او در او تصرف کند ، بدون اینکه وی در او نظیر آن تصرف را کرده باشد ، خود پرستیدن معبودی غیر خدا و اتخاذ ربی غیر خدا است .
پس روشن شد که جمله : «وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللَّهِ» با معنائی که افاده میکند از دو حجت و برهان پرده بر میدارد ، یکی اینکه افراد انسان ابعاض از یک حقیقتند و دوم اینکه ربوبیت از خصائص الوهیت است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 394 و 395 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : انسان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فطری نبودن ربوبیت انسانی بر انسان دیگر
افراد انسان جمع شده در یک مجتمع ابعاضی شبیه به هم از یک حقیقتند، حقیقتی متشابه، پس نباید بعضی از این مجتمع اراده و خواست خود را بر بعضی دیگر تحمیل کنند، مگر آنکه خودش هم از دیگران آن مقدار اراده و خواست را تحمل کند، و این همان تعاون در به دستآوری مزایای حیات است و اما اینکه همه افراد اجتماع برای یک فرد و یا یک فرد برای فردی دیگر خاضع شود، بطوری که آن فرد از بعضیت اجتماع خارج گردد و تافتهای جدا بافته شود و او را از سطح تساوی بالاتر برده، مسلط و مستکبر بر دیگران سازند و او بر آنان تحکم کند و خواست خود را بر سایرین تحمیل نماید، در حقیقت این مجتمع او را رب خود گرفته، و خواست خود را تابع خواست او کرده و او را حاکم مطلق العنان بر خود نموده و امر و نهی او را اطاعت و در نتیجه فطرت خود را باطل و اساس انسانیت را منهدم ساخته است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس یک انسان فطری به خودش اجازه چنین خضوعی را در برابر غیر نمیدهد ، همچنانکه یک انسان مسلمان نیز چنین اجازهای به خود نمیدهد ، برای اینکه آن کسی که خود را تسلیم امر خدا میداند ، ربوبیت را خاص معبودش میداند و ربی دیگر سراغ ندارد و تمکین او در برابر مثل خود و اینکه اجازه دهد کسی مثل او در او تصرف کند ، بدون اینکه وی در او نظیر آن تصرف را کرده باشد ، خود پرستیدن معبودی غیر خدا و اتخاذ ربی غیر خدا است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 394 و 395 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : فطرت- سرشت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اسلام همان دینی است که مورد رضایت خداست
«فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنَّا مُسلِمُونَ» میفرماید: اگر این دعوت را نپذیرفتند استشهاد کن و آنان را شاهد بگیر، بر اینکه ما(یعنی رسول خدا(ص) و پیروانش) بر دینی هستیم که مرضی نزد خدای تعالی است و آن عبارت است از دین اسلام، همچنانکه در جای دیگر فرمود: «ان الدین عند الله الاسلام»، تا با این استشهاد بگو مگوها خاتمه یابد، چون اهل باطل هیچ حرف منطقی و حجتی علیه اهل حق ندارند.
و در این تعبیر اشارهای است به اینکه توحید در عبادت از لوازم اسلام است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 395 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شأن نزول آیه « قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَبِ تَعَالَوْا إِلی کلِمَةٍ سوَاءِ...»
ابن جریر از سدی نقل کرده که در ذیل آیه:« قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَبِ تَعَالَوْا إِلی کلِمَةٍ سوَاءِ...» نقل کرده که گفت: رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایشان را (یعنی واردین از نصارای نجران را) دعوت کرد و فرمود: ای اهل کتاب بیائید به سوی کلمهای که ....
علامه طباطبایی: در آن کتاب(الدر المنثور ج 2 ص 40) همین معنا را از ابن جریر از محمد بن جعفر بن زبیر نقل کرده و ظاهر روایت این است که آیه در باره نصارای نجران نازل شده، ما نیز قبلا یعنی در آغاز سوره روایتی را آوردیم که دلالت میکرد بر اینکه اول سوره مورد بحث تا هشتاد و چند آیهاش که آیه مورد بحث یکی از آنها است، درباره نصارای نجران نازل شده، چون آیه مورد بحث قبل از تمام شدن این عدد قرار دارد. و در بعضی( الدر المنثور ج 2 ص 40) از روایات آمده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یهودیان مدینه را به سوی کلمه سواء خواند تا آنکه جزیه را پذیرفتند و این روایت منافات ندارد با اینکه آیه مورد بحث در باره واردین نصارای نجران نازل شده باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 40) از ابن جریر از سدی روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 421 |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : اهل کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ابراهیم(علیهالسلام) نه یهودی بود و نه نصرانی
امام صادق(علیهالسلام) در ذیل آیه:«مَا کانَ إِبْرَهِیمُ یهُودِیًّا وَ لا نَصرَانِیًّا» فرمود: امیر المؤمنین(علیهالسلام) فرمود: ابراهیم نه یهودی بود که به طرف مغرب نماز خوانده باشد و نه نصرانی بود که به طرف مشرق نماز خوانده باشد بلکه حنیف بود و مسلمانی دین محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
علامه طباطبایی: در بیان سابق معنای این حدیث گذشت که چگونه ابراهیم بر دین محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، و در این روایت قبله بودن کعبه هم اعتبار شده، چون تحویل قبله در مدینه واقع شد، و شهر مکه و خانه کعبه تقریبا در سمت جنوبی مدینه است و یهود و نصارا قبله بودن کعبه را نپذیرفتند و این باعث شد که یهود از طرف مکه به طرف مغرب که بیت المقدس نسبت به مدینه در آن طرف است توجه کنند، نصارا هم که همیشه به طرف مشرق نماز میخواندند، لذا قرآن کریم در آیه:«و کذلک جعلناکم امة وسطا ...»(البقره/143) مسلمین را امتی وسط و این دو طائفه را منحرف از حد وسط معرفی نموده است و لفظ آیه شریفه هم این عنایت را تایید نموده و میفرماید: ابراهیم یهودی و متمایل به سوی غرب، و نصرانی و متمایل به سوی شرق نبود، بلکه حنیف و در حد میان بود و سخن کوتاه اینکه روایت در صدد بیان عنایت لطیفی است و چیزی بیش از این نمیخواهد بگوید.(موسوی همدانی(مترجم): پس کسی گمان نکند که معنای عبارت و مسلمانی بر دین محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود این است که ابراهیم خلیل(علیهالسلام) تابع شریعتی بود که قرنها بعد از او طلوع میکرده).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 177 ح 60) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 428 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : حضرت ابراهیم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان آیات 78-62
این آیات بیان مرحله دوم از حالات اهل کتاب(عموما) و نصارا را (خصوصا) آغاز نموده، و ملحقاتى مربوط به این غرض چون در سابق متعرض مرحله اول یعنى بیان حال عموم اهل کتاب شده، فرموده بود: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»(آل عمران/19) و نیز فرموده بود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ»(آل عمران/23)، آن گاه بیان را متوجه وضع خصوص نصارا نموده، فرموده بود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً ...»(ال عمران/33)، و در خلال این بیانات متعرض ولایت مؤمنین نسبت به کفار شده، فرموده بود: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ»(آل عمران/28).
در این آیات دو باره متعرض حال عموم اهل کتاب مىشود، اما با لسان و نظمى دیگر، غیر از آن نظمى که در سابق داشت، در این آیات و آیات ملحق به آن که بعدا مىآید بر حسب مناسبتى که با خصوصیات بیانات داشته، مسائل متفرقهاى را ایراد مىکند، مانند آیه: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ...»(آل عمران/98) و آیه: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(آل عمران/99) و متعرض حال نصارا و ادعاهایى که در باره عیسى دارند شده و مىفرماید: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ ...»(آل عمران/79) و در آیاتى بسیار و متفرق، متعرض امورى شده که مربوط به مؤمنین است، نظیر دعوتشان به اسلام و اتحاد و پرهیز از ولایت کفار و گرفتن محرم اسرارى از غیر مؤمنین.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج3، ص: 388 و 389 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اهل کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «سواء»
کلمه سواء در اصل مصدر است، ولی در معنای صفت یعنی متساوی الطرفین نیز استعمال میشود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج3، ص: 389 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● روایاتی در ذیل آیه و نامه پیامبر(ص) به پادشاه روم
1-ابن عباس از ابى سفیان روایت کرده که در حدیثى طولانى که نامه رسول خدا(ص) به هرقل امپراطور روم را نقل کرده، گفته است: سپس هرقل آن را خواست- یعنى نامه رسول خدا ص را- و آن را خواند، ناگهان در آن نامه به این عبارت برخورد: بسم اللَّه الرحمن الرحیم، از محمد رسول خدا ص به سوى هرقل عظیم روم: سلام بر هر کسى که هدایت را پیروى کند. اما بعد، من تو را به تبلیغ اسلام در میان قومت مىخوانم، اسلام بیاور و تسلیم فرمان خدا شو، تا سالم باشى، و خداى تعالى اجرت را دو چندان دهد، و گرنه اگر روى بگردانى گناه تمام (طبقات پائین اجتماع روم که چشمشان به دست و دهان شما طبقه بالاى روم است، مانند) کشاورزان به گردن تو خواهد بود، و «یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ-تا جمله-اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ».
علامه طباطبایی: این روایت را مسلم هم در صحیح خود(صحیح مسلم بشرح نووى ج 12 ص 103) و سیوطى در در المنثور(ج 2 ص 40) از نسایى و از عبد الرزاق و از ابن ابى حاتم از ابن عباس نقل کرده.و بعضى گفتهاند: نامهاى هم که رسول خدا ص به مقوقس عظیم قبطیان (مردم اسکندریه و قاهره) نوشته، مشتمل بر آیه مذکور بوده، و هم اکنون نسخهاى از آن در دست هست، که منسوب به رسول خدا ص است، نامهاى به خط کوفى شبیه به نامهاى که به هرقل مرقوم داشته، و اخیرا از این نامه گراور برداشتهاند و نزد بسیارى از اشخاص یافت مىشود.(ادامه متن در توضیحات آمده است)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را صحیح بخارى(ج 4 ص 57) به سندخود از ابن عباس از ابى سفیان روایت کرده است.
2-و در تفسیر الدر المنثور است که طبرانى از ابن عباس روایت آورده که گفت: نامه رسول خدا ص به همه اقوام کافر این بود: «تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ ...».
علامه طباطبایی:(ادامه متن) و به هر حال مورخین نوشتهاند که رسول خدا(ص) نامههایى نوشت و به وسیله پیکهایى براى پادشاهان آن عصر فرستاد نامهاى به هرقل قیصر روم و نامهاى به یزدگرد کسراى ایران و نامهاى به اصحمه نجاشى حبشه و این جریان در سال ششم از هجرت بود و لازمه این حرف آن است که آیه مورد بحث هم در همان سال و یا قبل از آن سال نازل شده باشد و حال آنکه همین مورخین از قبیل طبرى(تاریخ طبرى ج 3 ص 139) و ابن اثیر(الکامل فى التاریخ ج 2 ص 293) و مقریزى نوشتهاند که نصاراى نجران در سال دهم هجرت به رسول خدا ص وارد شدند و جمعى دیگر از قبیل ابى الفداء در کتاب" البدایة و النهایة"(ج 5 ص 52) جریان را مربوط به سال نهم هجرت دانستهاند، نظیر ابى الفداء در این نظریه سیره حلبى(ج 3 ص 212) است و لازمه این تاریخ این است که آیه هم در سال نهم هجرت نازل شده باشد.
و چه بسا بعضىها گفته باشند که این آیه از آیاتى است که در سال اول هجرت نازل شده، چون روایات آینده به این معنا اشعار دارد و چه بسا گفته باشند: آیه شریفه دو نوبت نازل شده،- نقل از حافظ بن حجر-.
و در بین این احتمالات، آن احتمالى که اتصال سیاق آیات سوره- که قبلا یعنى در اول سوره هم به آن اشاره رفت- آن را تایید مىکند، این است که:" ممکن است آیه شریفه قبل از سال نهم نازل شده باشد و نیز جریان آمدن نصاراى نجران به مدینه در سال ششم هجرت و یا قبل از آن اتفاق افتاده باشد و این بعید است که رسول خدا (ص) به حکمرانان روم و قبط و فارس با فاصله دورى که از مدینه داشتند نامه نوشته باشند و به نصاراى نجران با اینکه نزدیک مدینه بودند ننوشته باشند. در این روایت نکته دیگرى هم هست و آن این است که در آن آمده، اولین چیزى که در نامه نوشته شد، جمله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»(الفاتحه/1) بود و از آن بر مىآید که رسول خدا(ص) طریقه نامهنگارى را از بیان خداى تعالى در حکایت نامهنگارى سلیمان آموخته است و اینجا است اشکالى که در بعضى از روایات مربوطه به داستان نجرانیان که چند صفحه قبل نقل کردیم وارد مىشد روشن مىشود، چون در آن روایات بنا به نقل دلائل بیهقى آمده بود:
رسول خدا(ص) قبل از نزول سوره طس سلیمان" نمل" نامهاى به این مضمون به اهل نجران نوشت:
" بسم اللَّه اله ابراهیم و اسحاق از ناحیه محمد رسول اللَّه به سوى اسقف نجران، اگر اسلام بیاورید من در حضورتان، خدا- معبود ابراهیم و اسحاق و یعقوب- را حمد مىگویم، اما بعد، پس بدانید که من شما را از پرستش بندگان به سوى پرستش اللَّه، و از ولایت بندگان به سوى ولایت اللَّه مىخوانم، پس اگر نپذیرید به دادن جزیهتان مىخوانم و اگر این را هم نپذیرید اعلام جنگ به شما مىدهم و السلام" تا آخر حدیث".( الدر المنثور ج 2 ص 38)
اشکالش این است که سوره نمل از سورههاى مکى است و مضامین آیاتش نزدیک به تصریح است در اینکه قبل از هجرت نازل شده پس چگونه ممکن است داستان نجران قبل از سوره نمل اتفاق افتاده باشد، علاوه بر اینکه نامهاى را که بیهقى نقل کرده، مطالب دیگرى از قبیل جزیه و اعلام جنگ و امثال آن دارد که به هیچ وجه قابل توجیه نیست، (چون قبل از هجرت اسلام آن چنان به قدرت نرسیده بود که از اقوام جزیه بگیرد و یا اعلام جنگ کند) و در عین حال خدا داناتر است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج3، ص: 421 تا 423 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : اهل کتاب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وحدت -
عليرضا مزروعي
1- مسلمانان باید بر سر مشترکات، با اهل کتاب به توافق برسند. «قل یا اهلالکتاب تعالوا الى کلمة...»
2- باید در دعوت به وحدت، پیش قدم بود. «قل یا اهل الکتاب»
3- اگر به تمام اهدافِ حقّ خود دست نیافتید، از تلاش براى رسیدن به بعضى از آن خوددارى نکنید. «تعالوا الى کلمة...»
4- یکى از مراحل تبلیغ، دعوت به مشترکات است. «کلمة سواء بیننا و بینکم» قرآن مىتواند محور مشترک خوبى براى دعوت باشد، زیرا هم تاریخ انبیا را دارد و هم از تحریف به دور بوده است.
5 - در تبلیغ و دعوت دیگران، باید به عقاید حقّه و مقدّسات طرف مقابل، احترام گذارد. «کلمة سواء بیننا و بینکم»
6- یگانه پرستى و بیزارى از شرک، از مشترکات تمام ادیان آسمانى است. «کلمة سواء... الاّ نعبد الاّ اللّه»
7- توحید، سبب تعالى انسان است. «تعالوا» در جایى بکار مىرود که دعوت به رشد و بالا آمدن باشد. «تعالوا... الاّ نعبد الاّ اللّه»
8 - اطاعت بىچون و چرا از دیگر انسانها، نشانهى پذیرش نوعى ربوبیّت براى آنها ویک نوع عبودیّت براى ماست. در حالى که همهى انسانها با یکدیگر مساوى هستند. «لایتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً»
9- اندیشهى آزاد و شخصیّت مستقل، شعار قرآن است. «لایتخذ بعضنا بعضاً ارباباً»
10- اعراض و سرپیچى مخالفان نباید در اراده و ایمان ما اثر بگذارد. «فان تولّوا فقولوا اشهدوا بانّا مسلمون»
11- هر مبلّغى باید سرپیچى و اعراض مردم را پیش بینى کند تا مأیوس نشود. «فان تولّوا فقولوا اشهدوا...»
12- پس از استدلال و برهان، جَدل را قطع کنید. «فان تولّوا فقولوا...»
13- بندگى خدا، نفى شرک و طرد حاکمیّت غیر خداوند، از ویژگىهاى یک مسلمان واقعى است. «اشهدوا بانّا مسلمون»
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : وحدت |
گوینده : علیرضا مزروعی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نامه به مقوقس -
مسعود ورزيده
بسم الله الرحمن الرحیم
من محمد بن عبد الله الى المقوقس عظیم القبط، سلام على من اتبع الهدى ، اما بعد فانى ادعوک بدعایة الاسلام ، اسلم تسلم ، یؤ تک الله اجرک مرتین ، فان تولیت فانما علیک اثم القبط ((یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون )):
((به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، از محمد فرزند عبد الله ، به مقوقس بزرگ قبطیان . درود بر پیروان حق باد، من تو را به سوى اسلام دعوت میکنم ، اسلام آور تا سالم بمانى ، خداوند به تو دو بار پاداش دهد (یکى براى ایمان آوردن خودت ، و پاداش دیگر براى کسانى که از تو پیروى کرده ، ایمان مى آورند). و اگر از پذیرش اسلام سر باز زنى گناه قبطیان بر تو خواهد بود ((اى اهل کتاب ! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت میکنیم ، به این که غیر از خداوند یگانه را نپرستیم ، و کسى را شریک او قرار ندهیم ، و بعضى از ما بعض دیگر را به خدایى نپذیرد، و هر گاه آنان از آیین حق سر برتابند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم )).
هنگامى که ((مقوقس )) پست زمامدارى مصر را به عهده داشت و پیامبر اسلام براى زمامداران و بزرگان جهان نامه میفرستاد، و آنها را به سوى اسلام دعوت میکرد، از جمله ((حاطب بن ابى بلتعة )) را مامور ساخت تا نامهاى به ((مقوقس )) رهبر مصر برساند.
سفیر پیامبر رهسپار مصر شد و اطلاع پیدا کرد که زمامدار مصر در اسکندریه است ، مامور پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با وسایل مسافرتى آن روز وارد اسکندریه شد، و خود را به کاخ ((مقوقس )) رسانید و نامه را به او داد، مقوقس نامه را باز کرد، خواند و مقدارى فکر کرد سپس گفت : اگر راستى محمد فرستاده خدا است چرا مخالفان او توانستند وى را از زادگاه خود بیرون کنند، و ناچار شد در مدینه سکونت گزیند، چرا به آنها نفرین نکرد تا نابود شوند؟
فرستاده پیامبر در جواب چنین گفت : عیسى رسول خدا بود و شما نیز به حقانیت او گواهى مى دهید، هنگامى که بنى اسرائیل نقشه قتل او را کشیدند چرا وى درباره آنها نفرین نکرد تا خدا آنها را هلاک کند؟!
مقوقس در برابر این منطق شروع به تحسین نمود و گفت : ((احسنت انت حکیم من عند حکیم )): ((آفرین بر تو، مرد فهمیدهاى هستى که از طرف شخص فهمیدهاى آمدهاى )).
((حاطب )) سپس چنین اضافه کرد: پیش از شما کسى (یعنى فرعون ) در این کشور حکومت میکرد که مدتها به مردم خدائى میفروخت ، خدا او را نابود ساخت تا زندگى وى براى شما مایه عبرت گردد، ولى شما کوشش کنید که زندگیتان براى دیگران موجب عبرت نگردد!
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) ما را به آیین پاکى دعوت نمود و قریش با او سرسختانه مبارزه کردند، جمعیت یهود با کینهتوزى خاص با او به مقابله برخاستند، و نزدیک ترین افراد به اسلام مسیحیان هستند، به جانم سوگند همان طور که موسى نبوت حضرت مسیح را بشارت داد، حضرت مسیح نیز، مبشر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) بود، ما شما را به سوى اسلام دعوت میکنیم همانطور که شما پیروان تورات را به انجیل دعوت نمودید، هر ملتى که دعوت پیامبر حقى را بشنود باید از او پیروى کند، من نداى محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) را به سرزمین شما رسانیدم شایسته است که شما و ملت مصر به این دعوت پاسخ گوئید، ((حاطب بن ابى بلتعة )) مدتى توقف کرد تا پاسخ نامه رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دریافت دارد.
چند روز گذشت ، روزى ((مقوقس ))، ((حاطب )) را به کاخ خود فرا خواند، از او خواست تا توضیح بیشترى درباره اسلام در اختیار او بگذارد.
حاطب در پاسخ او گفت : محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) ما را به پرستش خداى یگانه دعوت مى کند، و دستور مى دهد مردم شبانه روز پنج بار با پروردگار خود از نزدیک ارتباط پیدا کنند، نماز بگذارند، و یک ماه را در سال روزه بدارند و خانه خدا (مرکز توحید) را زیارت کنند، به پیمان خود وفادار باشند، و از خوردن خون و مردار دورى کنند، و مقدارى از خصوصیات زندگى پیامبر اسلام را نیز براى او شرح داد.
((مقوقس )) گفت : اینها نشانه هاى خوبى است ، من تصور میکردم که خاتم پیامبران از سرزمین شام که سرزمین پیامبران است ظهور خواهد کرد اکنون بر من روشن شد که او از سرزمین حجاز برانگیخته شده است .
سپس به نویسنده خود دستور داد تا نامهاى به عربى به این مضمون براى پیامبر بنویسد: ((به محمد فرزند عبد الله از مقوقس بزرگ قبطیان ، درود بر تو، من نامه تو را خواندم و از مقصدت آگاه گردیدم ، و حقیقت دعوت تو را دریافتم ، من میدانستم که پیامبرى ظهور خواهد کرد ولى تصور مینمودم او از منطقه شام برانگیخته مى شود، من مقدم فرستاده تو را گرامى داشتم ، سپس در نامه به هدایائى که براى پیامبر فرستاده بود اشاره کرد و نامه را با جمله ((سلام بر تو)) ختم نمود.
در تواریخ آمده که مقوقس حدود یازده نوع هدیه براى پیامبر فرستاد که خصوصیات آن در تاریخ اسلام ثبت است .
از جمله یک طبیب هم خدمت پیامبر فرستاد تا بیماران مسلمانان را معالجه کند.
پیامبر هدایا را قبول کرد، ولى طبیب را نپذیرفت و فرمود: ما مردمى هستیم که تا گرسنه نشویم غذا نمیخوریم ، و قبل از سیر شدن دست از طعام بر میداریم ، و این امر براى سلامت و بهداشت ما کافى است (و شاید علاوه بر این دستور بزرگ بهداشتى ، پیامبر از شخص طبیب که قاعدتا مسیحى متعصبى بود ایمن نبود و نخواست جان خود و مسلمانان را بدست او بسپارد).
اینکه مقوقس سفیر پیامبر را گرامى داشت و هدایائى براى حضرت فرستاد و نام محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) را در نامه بر نام خود مقدم نمود، همگى حاکى از این است که او دعوت رسول خدا را در باطن پذیرفته بود، و یا حد اقل تمایل به اسلام پیدا کرد ولى به خاطر اینکه موقعیت او متزلزل نگردد از اظهار تمایل به اسلام به طور آشکار خوددارى میکرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در تواریخ آمده که مقوقس حدود یازده نوع هدیه براى پیامبر فرستاد که خصوصیات آن در تاریخ اسلام ثبت است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نامه براى قیصر روم -
مسعود ورزيده
بسم الله الرحمن الرحیم
من محمد بن عبد الله الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتبع الهدى اما بعد فانى ادعوک بدعایة الاسلام اسلم تسلم یؤ تک الله اجرک مرتین فان تولیت فانما علیک اثم الاریسین ((یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون )): از محمد فرزند عبد الله به هرقل بزرگ و پادشاه روم درود بر آنها که پیروى از حق کنند، تو را به اسلام دعوت میکنم اسلام آور تا در امان و سلامت باشى خداوند به تو دو پاداش دهد.
(یکى پاداش ایمان خود و دیگر پاداش کسانى که به پیروى تو ایمان مى آورند) اگر از آئین اسلام روى گردانى گناه اریسیان (نژاد رومى و جمعیت کارگران ) نیز بر تو خواهد بود. ((اى اهل کتاب ! ما شما را به یک اصل مشترک دعوت میکنیم که غیر از خدا را نپرستیم ، کسى را شریک او قرار ندهیم ، بعضى از ما بعضى دیگر را به خدائى نپذیرد، هر گاه آنان از آئین حق سر برتابند بگوئید: گواه باشید که ما مسلمانیم )).
ماءمور ابلاغ رسالت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به ((قیصر)) مردى به نام ((دحیه کلبى )) سفیر پیامبر عازم روم شد ولى پیش از آن که به قسطنطنیه به مرکز حکومت قیصر برسد اطلاع پیدا کرد که قیصر به قصد زیارت بیت المقدس قسطنطنیه را ترک گفته است لذا با استاندار ((بصرى )) ((حارث بن ابى شمر)) تماس گرفت و ماموریت خود را براى او شرح داد.
ظاهرا پیامبر هم اجازه داده بود که دحیه نامه را به حاکم بصرى بدهد تا او نامه را به قیصر برساند.
پس از آنکه سفیر پیامبر با حاکم تماس گرفت استاندار، ((عدى بن حاتم )) را خواست و او را ماءمور کرد تا همراه ((دحیه )) بسوى بیت المقدس برود و نامه رابه حضور قیصر برساند.
ملاقات سفیر با قیصر در شهر ((حمص )) صورت گرفت ، اما قبل از اینکه ملاقات صورت گیرد کارپردازان دستگاه گفتند: باید در مقابل قیصر سجده کنى و در غیر این صورت به تو اعتنائى نخواهد کرد، ((دحیه )) آن مرد هوشیار گفت : من براى کوبیدن این سنتهاى نابجا این همه راه آمدهام ، من از طرف صاحب این نامه آمدهام تا به قیصر ابلاغ کنم که بشر پرستى باید از میان برود و جز خداى یگانه کسى پرستش نشود، با این عقیده چگونه ممکن است براى غیر خدا سجده کنم ؟!
منطق نیرومند فرستاده پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مورد اعجاب آنها قرار گرفت ، یک نفر از درباریان گفت : بنابراین میتوانى نامه را روى میز مخصوص سلطان بگذارى و برگردى کسى جز قیصر دست به نامه هاى روى میز نمیزند، ((دحیه )) از او تشکر کرد و نامه را روى میز گذارد و بازگشت .
قیصر نامه را گشود ابتداى نامه که با بسم الله شروع شده بود توجه او را به خود جلب کرد و گفت : من غیر از نامه ((سلیمان )) تا کنون چنین نامهاى ندیدهام ! بعد مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند.
زمامدار روم احتمال داد نویسنده نامه همان پیامبر موعود انجیل و تورات باشد در صدد بر آمد تا از خصوصیات زندگى وى اطلاع بدست آورد دستور داد تا سراسر شام را گردش کنند شاید نزدیکان محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) و یا کسى که از اوضاع وى اطلاع دارد بیابند ، اتفاقا در همان ایام ابو سفیان و دستهاى از قریش براى تجارت به شام که جزء روم شرقى بود آمده بودند، ماءمور قیصر با آنها تماس گرفت و آنها را به بیت المقدس برد، قیصر از آنها سؤ ال کرد آیا در میان شما کسى هست که با محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) پیوند خویشاوندى داشته باشد.
ابو سفیان گفت : من با محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) از یک طایفه هستیم و در جد چهارم به هم میرسیم ، سپس قیصر از او سؤ الاتى کرد و او به ترتیب پاسخ گفت :
1 - حسب و نسب محمد چگونه است ؟ ابو سفیان گفت : از خانوادهاى اصیل و شریف است .
2 - در نیاکان او کسى هست که بر مردم سلطنت کرده باشد؟ - نه .
3 - آیا پیش از آنکه ادعاى نبوت کند از دروغ پرهیز داشت ؟ - بلى محمد مرد راستگو بود.
4 - چه طبقهاى با او مخالفاند و چه جمعیتى از او طرفدارى مى کنند؟ - طبقه اشراف با او مخالفاند افراد عادى و متوسط خواهان وى هستند.
5 - از پیروان او کسى مرتد شده و از آئین او بازگشته است ؟ - نه .
6 - آیا پیروان او رو به فزونى هستند؟ - آرى .
سپس قیصر به ابو سفیان و همراهان او گفت : اگر این گزارشها صحیح باشد حتما او پیامبر موعود است . من اطلاع داشتم که چنین پیامبرى ظهور خواهد کرد ولى نمیدانستم که از قریش خواهد بود، من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پاى او را شستشو دهم (یکى از احترامات که در آن زمان معمول بوده است ).
من پیشبینى میکنم آئین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت .
((قیصر))، ((دحیه )) را خواست ، او را احترام کرد و پاسخ نامه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را نوشت و هدیهاى نیز همراه آن ، براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرستاد و علاقه خود را نسبت به پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) در آن نامه منعکس نمود
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : تو را به اسلام دعوت میکنم اسلام آور تا در امان و سلامت باشى خداوند به تو دو پاداش دهد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.