راغب در مفردات مىگوید: وقتى کسى اراده چیزى کند، و اتفاقا چیز دیگرى را به دست آورد و یا کارى دیگر کند، مىگویند فلانى خطا کرد. و اگر همان چیز را که خواسته بود به دست آورد، مىگویند فلانى اصابه کرد. گاهى هم مىشود که به کسى که عملى کرده که درست آن را انجام نداده و یا ارادهاى کرده که خوب نمىتواند عملیش کند، مىگویند فلانى به خطا رفت. و از این باب است که مىگویند:" اصاب الخطا" و یا مىگویند" اخطا الصواب" و یا" اصاب الصواب" و" اخطا الخطاء" یعنى به راه خطا رسید و راه صواب را به خطا رفت و به راه صواب رسید و راه خطا را هم درست نرفت، بلکه در آن نیز خطا کرد. و این لفظ یعنى لفظ خطا بطورى که ملاحظه کردید، مشترک در چند معنا است. و کسى که مىخواهد در حقایق تدبر کند، باید در هر مورد استعمالى فکر کند ببیند این لفظ در خصوص آن مورد به چه معنا است.
توضیح : و نیز میگوید: کلمه «خطیئه» از نظر معنا با کلمه «سیئه» نزدیک است چیزی که هست کلمه خطیئه را بیشتر در جائی استعمال میکنند که مورد مقصود اصلی و فی نفسه نبوده باشد، بلکه آن مورد و آن فعلی که به خطا انجام شده زائیده از مقصدی دیگر باشد، مثل کسی که قصد کرده شکاری را با تیر بزند، ولی تیر او به انسانی بر میخورد. و یا تنها میخواهد مسکری بنوشد و قصد هیچ جنایتی ندارد، و لیکن وقتی مست شد جنایت هم مرتکب میشود.
البته این زائیدن و سبب شدن برای تحقق خطا دو جور است، یکی آن سببی است که خودش نیز حرام است، مانند نوشیدن مسکر که سبب جنایتی شود. دوم سببی که خودش حرام و ممنوع نیست، مثل تیر انداختن به طرف شکار که عملی است جایز ولی گاهی سبب جنایتی میشود و خدای تعالی درباره این قسم فرموده: «و لیس علیکم جناح فیما اخطاتم به ... و لکن ما تعمدت قلوبکم»(الأحزاب/5) و نیز فرموده: «و من یکسب خطیئة او اثما ...» که در این دو آیه منظور از خطا قسم دوم است که مرتکب هیچ قصدی به انجام آن نداشته است. این بود گفتار راغب.(مفردات راغب، ص 151)
و من خیال میکنم خطیئه از اوصافی است که در اثر کثرت استعمال بینیاز از موصوف شده، دیگر حاجت نیست بگوئیم: «فعل خطیئه» بلکه خود کلمه این معنا را میرساند، مانند کلمات مصیبت و رزیت و سلیقه که اینها نیز احتیاجی به موصوف ندارند، لازم نیست بگوئیم: "حادثه مصیبت" و "پیشامد رزیت" (ناراحت کننده) و "رأیی سلیقه" رأیی که منشا آن قریحه باشد نه الهام گیری و تعلم از دیگران بلکه به حادثه میگوئیم مصیبت، و به پیش آمد میگوئیم رزیه و به رأی آن چنانی میگوئیم سلیقه.
و وزن فعیل دلالت دارد بر انباشته شدن حادثه و استقرار آن و بنا بر این کلمه «خطیئه» به معنای عملی است که خطا در آن انباشته شده و استقرار یافته، و خطا آن فعلی است که بدون قصد از انسان سرزده باشد ، مانند قتل خطا.
همه اینها که گفته شد به حسب اصل لغت بود، و اما بر حسب استعمال باید دانست که معنای کلمه خطا را توسعه دادند، و به عنوان مجاز هر عملی که نمیبایست انجام شود را از مصادیق خطا شمردند، و هر عملی و یا اثر عملی که از آدمی بدون قصد سر زده باشد، خطیئه خواندهاند-و معلوم است که چنین عملی معصیت شمرده نمیشود، و همچنین هر عملی که انجام دادنش سزاوار نباشد را خطیئه نامیدند.
هر چند که با قصد انجام شود - و معلوم است که به این اعتبار آن عمل را معصیت و یا وبال معصیت مینامند .
و اما خدای سبحان از آنجا که در جمله: «و من یکسب خطیئة» خطیئه را به کسب نسبت داده، مرادش از این کلمه همان معصیت است یعنی انجام دادن عملی که میداند نباید انجام داد.
پس مراد از خطیئه در آیه شریفه، آن عملی است که با قصد و عمد انجام شود، هر چند که وضع آن عمل وضعی باشد که جا دارد کسی قصد انجام آن را نکند.
[ بستن توضیحات ]