«قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» این آیه جوابى را که ابلیس داده حکایت مىکند، و این جواب اولین نافرمانى ابلیس است.
در این جواب خداى تعالى براى اولین بار معصیت شد چون برگشت تمامى معصیتها به دعواى انانیت (خودخواهى) و منازعه با کبریاى خداى سبحان است، در حالى که کبریا ردایى است که بر اندام کسى جز او شایسته نیست، و هیچ مخلوقى را نمىرسد که در مقابل انانیت الهى و آن وجودى که جمیع روىها در برابرش خاضع و گردن همه گردنفرازان در پیشگاه مقدسش خمیده و هر صوتى در برابر عظمتش در سینه حبس شده و هر چیزى برایش ذلیل و مسخر است براى خود انانیت قائل شده به ذات خود تکیه زده و «من» بگوید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : آرى، اگر ابلیس اسیر نفس خود نمىشد و نظر و فکر خود را محصور در چهار دیوارى وجود خود نمىساخت هرگز خود را مستقل به ذات نمىدید، بلکه معبودى ما فوق خود مشاهده مىکرد که قیوم او و قیوم هر موجود دیگرى است، و ناچار انانیت و هستى خود را در برابر او بطورى ذلیل مىدید که هیچ گونه استقلالى در خود سراغ نمىکرد، و بناچار در برابر امر پروردگار خاضع شده نفسش بطوع و رغبت تن به امتثال اوامر او مىداد، و هرگز به این خیال نمىافتاد که او از آدم بهتر است، بلکه اینطور فکر مىکرد که امر به سجده آدم از مصدر عظمت و کبریاى خدا و از منبع هر جلال و جمالى صادر شده است و باید بدون درنگ امتثال کرد، لیکن او اینطور فکر نکرد و حتى این مقدار هم رعایت ادب را نکرد که در جواب پروردگارش بگوید: «بهترى من مرا از سجده بر او بازداشت» بلکه با کمال جرأت و جسارت گفت: «من از او بهترم» تا بدین وسیله هم انانیت و استقلال خود را اظهار کرده باشد و هم بهترى خود را امرى ثابت و غیر قابل زوال ادعا کند، علاوه، بطور رساترى تکبر کرده باشد. از همین جا معلوم مىشود که در حقیقت این ملعون به خداى تعالى تکبر ورزیده نه به آدم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
1- قبل از صدور حکم، محاکمه و بازپرسى لازم است. «قال ما منعک»
2- شیطان، پایهگذار نافرمانى و گناه است. «ما منعک... اذ امرتک» چون اوّلین نافرمانى توسّط او صورت گرفت.
3- عقاب بدون بیان قبیح است، تا حکمى و مطلبى بیان نشده، بازخواست و مجازات نمىتوان کرد. «قال ما منعک... اذ امرتک»
4- شیطان در برابر خدا ایستاد، نه در برابر حضرت آدم. «اذ أمرتک» چنانکه در آیهى دیگر مىخوانیم: «ففسق عن امر ربّه»
5 - شیطان نیز همچون انسان داراى تکلیف و اختیار است. «ما منعک الاّ تسجد اذ امرتک قال...»
6- میزان، اطاعت امر خداست. سنّ و نژاد و سابقه و... هیچ کدام معیار نیست. «اذ أمرتک قال أنا خیر...»
7- در قضاوت، به مجرمان نیز فرصت اظهارنظر بدهیم. «قال أنا خیر منه»
8 - نادیده گرفتن بُعد ملکوتى انسان و تنها چشم دوختن به جسم او که مرام و مسلک مادّیین مىباشد، شیطانصفتى است. «قال أنا خیر منه»
9- خودبرتربینى مىتواند مخلوق را به جبههگیرى در مقابل خالق ودار مىکند. «أنا خیر منه»
10- قبول خالقیّت خدا به تنهایى کافى نیست، اطاعت و تسلیم هم لازم است. «خلقتنى... خلقته» شیطان، خالقیّت خدا را پذیرفته بود، ولى از او اطاعت نکرد.
11- نژادگرایى، از ارزشهاى شیطانى است. «خلقتنى من نار»
12- شیطان در برابر فرمان روشن و صریح خداوند، به سلیقه شخصى خود عمل کرد و به اصطلاح، اجتهاد در برابر نص نمود. «اذ امرتک قال... خلقتنى من نار...»
13- شیطان، از قیاس استفاده کرد که اساس علمى ندارد، بلکه بر مبناى گمان است. «خلقتَنى من نار و خلقتَه من طین»
[ نظرات / امتیازها ]