● حاجيه تقي زاده فانيد -
تفسیر خسروی
7- و ترا ضالّ دید و رهنمائی کرد- یعنی تو باحکام و شرایع راه نیافته بودی و راه آنرا بتو نشان داد.
چنانکه در جای دیگر فرمود (ما کُنتَ تَدرِی مَا الکِتابُ وَ لَا الإِیمانُ) و نیز (وَ إِن کُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الغافِلِینَ) و (عَلَّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلَمُ)- معنای دیگر- ترا متحیر یافت که راههای معاش خود را نمیدانستی ترا بوجوه معاشت رهنمائی فرمود زیرا کسیکه بطریق کسب و وجه معیشت خود راهبر نیست گویند ضالّ است و نمیداند کجا برود و بچه صورتی کسب معیشت کند.
- معنای دیگر- یعنی بوسیله اتمام عقل و نصب دلایل حق را بتو شناساندیم و بین گمراهان مشرکین خدا را بصفاتش شناختی و برسالت پرداختی.
- معنای دیگر- یعنی تو در شعاب مکّه در کودکی گم شده بودی و أبو جهل ترا دید و آورد بعبد المطلب تسلیم کرد و از نعم ماست که بوسیله دشمن بجدّ خودت عود کردی.
- معنای دیگر آنکه حلیمه سعدیه دایه تو ترا در بین راه که بمدینه میآمد تا بجدت تسلیم کند گم کرد و گم شده بودی تا جدت عبد المطلب بجستجو برآمد و ترا در زیر درختی یافت و برد.
معنای دیگر آنکه در خروج با عمت أبو طالب در قافله میسره غلام خدیجه را گم کرده بودی یعنی ابلیس زمام ناقه ترا گرفت و از راه منحرف ساخت و جبرئیل علیه السّلام ابلیس را مردود ساخت و ترا مجددا راهنمائی کرد تا بقافله رسیدی معنای دیگر آنکه ضالّ بمعنی مضلول باشد یعنی تو در قوم گمراهی بودی که حق ترا نمیشناختند و خدا آنها را بمعرفت تو هدایت کرد و بفضل تو ارشاد نمود تا بصدق تو اعتراف نمودند و ضالّا یعنی خاملا لا تذکر و لا تعرف فعرفک اللّه النّاس حتی عرفوک و عظموک.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر راهنما
1 - پیامبر(ص)، پیش از دریافت هدایت هاى الهى، از شریعت اسلام و احکام قرآن بى خبر بود.
و وجدک ضالاًّ فهدى
ضلالت دو گونه است: 1. تحیّر در علوم نظرى مانند توحید; 2. سرگردانى در علوم عملى نظیر احکام شرعى (مفردات راغب). درباره پیامبر(ص) به قرینه آیه «ما ضلّ صاحبکم...» (النجم/2) ـ که ضلالت را از آن حضرت منتفى مى داند ـ مراد دومین نوع است; یعنى، پیامبر(ص) آنچه را بعد از بعثت با نزول قرآن پى برد، پیش از بعثت نمى دانست.
2 - خداوند، پیامبر(ص) را به شریعت اسلام آگاه ساخت.
فهدى
3 - هدایت یافتن پیامبر(ص) به شریعت اسلام، پس از ناآگاهى از آن، نعمتى بزرگ از جانب خداوند
و وجدک ضالاًّ فهدى
آیه شریفه در مقام امتنان بر پیامبر(ص) و برشمردن یکى از نعمت هاى بزرگ خداوند است و به همین جهت، نمى توان آن را مربوط به گم شدن آن حضرت در نزد حلیمه، یا عبدالمطلب و یا ابوطالب دانست آنگونه که برخى احتمال داده اند; زیرا این امور نه ویژه پیامبر(ص) بوده و نه اهمیتى فوق العاده دارد.
4 - بى خبرى از هدایت هاى الهى، گمراهى است.
و وجدک ضالاًّ فهدى
ضلالت و هدایت، داراى مراتب است و عدم آگاهى پیامبر(ص) پیش از بعثت، به معارفى که پس از بعثت بر آن حضرت نازل شد، در آیه شریفه نوعى ضلالت قلمداد شده است که با بعثت، به هدایت تبدیل شد.
5 - خداوند، با یادآورى امداد ویژه خویش براى آشنا شدن پیامبر(ص) با معارف دین، بر دور بودن آن حضرت از قهر و خشم خود تأکید کرد.
ما ودّعک ربّک و ما قلى ... و وجدک ضالاًّ فهدى
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر منهج الصادقین
(7)- وَ وَجَدَکَ ضَالًّا و یافت تو را راه گم کرده«1» بر در دروازه مکه وقتی که حلیمه دایه تو تو را آورده بود تا بجدت سپارد فَهَدی پس راه نمود ترا باین که جدت را بسرت رسانید و کیفیت اینکه حال بر اینوجه بود که چون مادر آن حضرت از دار فناء بدار بقاء رحلت نمود جدّ وی عبد المطلب حلیمه بنت ابی ذویب را که از قبیله بنی سعد بود بشرف ارضاع او نامزد کرده و حلیمه او را بقبیله خود برد و چون ایام رضاع او منقضی شد وی را برداشت تا بجدش رد کند و نزدیک مکه در موضعی بگذاشت و بطهارت کردن رفت چون بازگشت رسول را نیافت از هر که میپرسید هیچکس خبر او نمیداد حلیمه گوید که فریاد برداشتم یا عبد المطلب محمّد را بپروردم و بر در مکه او را گم کردم پس با خود اندیشه نمودم که اگر او را نیابم بر بالای کوهی روم خود را بزیر اندازم و هلاک گردانم و اینکه شرمساری نکشم و در مکه در آمدم و فریاد میکردم و وا محمّدا میگفتم پیری بر عصا تکیه کرده چون جزع مرا بدید گفت ترا چیست من قصه خود را باو باز گفتم وی گفت بیا تا بنزد هبل رویم که اعظم اصنامست شفاعت کنیم تا او ما را هدایت کند و محمّد را بما نماید پس اینکه پیر نزد خانه کعبه آمد و بوسه بر سر و دست هبل میداد و گفت ای فریاد رس بفریاد اینکه زن رس و دستگیری اینکه کن که از وی فرزند محمّد نام گمشده است و او بسیار جزع میکند طوق منتی بگردن ما افکن و محمّد را بوی نما حلیمه گفت همین که نام محمّد بر زبان پیر بگذشت هبل و دیگر بتان بروی در افتادند هاتفی آواز داد که ای پیر بیخرد دور شو که هلاک اینکه بتان در دست محمّد است پیر بلرزید و عصا از دستش بیفتاد و دندان بر دندان میزد روی بحلیمه کرد و گفت دل مشغول مدار که اینکه محمّد را خدایی هست که وی را بتو رساند چون خبر گم شدن محمّد بعبد المطلب رسید گمان برد که بعضی از قریش او را هلاک کردهاند شمشیر بر کشید و آواز داد که یا آل غالب قریش همه جمع آمدند گفتند یا سید ترا چه افتاده است وی صورت حال باز گفت و با قریش سوار شد و در شعاب مکه بگشت او را نیافت اسلحه را بینداخت و روی به بیت الحرام نهاد و طواف کرد و روی توجه بآسمان کرد و گفت (بیت)
یا ربّ ردّ ولدی محمّدا ردّ إلیّ و اتّخذ عندی یدا
یا ربّ إنّ محمدا لن یوجدا یصبح قریش کلّهم مبتددا
ندایی از آسمان بوی رسید که ای قوم جزع مکنید که محمّد را خدایی هست که حافظ و ناصر اوست عبد المطلب گفت وی کجاست آواز آمد که بوادی تهامه نزدیک فلان درخت عبد المطلب سوار شد و با اشراف و خدم خود روی بدان وادی نهاد ورقة بن نوفل در اثنای طریق بوی رسید و در راه با او موافقت کرد چون برسیدند رسول را دیدند که با شاخی از درخت بازی میکرد عبد المطلب بجهت آنکه مدتی از وی دور افتاده بود او را نشناخت از او پرسید که من أنت یا غلام تو چه کسی ای پسر او گفت انا محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب گفت فدتک نفسی، نفس من فدای تو باد پیاده شد و او را در بر گرفت و ببوسید و بمکه آمد و در پیش خودش جای داد.
و بدانکه در معنی وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی چند وجه دیگر هست یکی آنکه آن حضرت با عم خود ابو طالب در قافله میسره که غلام خدیجه بود در راه شام میرفتند برای تجارت در شب تاریک ابلیس شتری را که آن حضرت بر او سوار بود از راه بگردانید حق سبحانه جبرئیل را فرستاد و زمام شتر گرفته براه آورد و از جناح خود بالی بر سر ابلیس زد و او را بحبشه انداخت حق سبحانه برای تذکیر نعمت خود اینکه آیه فرستاد. دوم آنکه کثیر بن سعد از پدرش روایت کرده که در جاهلیت بحج میرفتم مردی را دیدم با بهاء و جمال که گرد کعبه طواف میکرد و میگفت بار خدایا فرزندم محمّد را بمن رسان پرسیدم که اینکه مرد کیست! گفتند عبد المطلب وی را فرزندیست محمّد نام که او را بهر جا که فرستادی زود بازگشتی اکنون او را بطلب شتر گمشده فرستاده باز نیامده دعا میکند که خدای تعالی وی را باو رساند ما در اینکه کلمه بودیم که محمّد میآمد کالقمر الطالع زمام شتر گرفته عبد المطلب گفت ای قرة العین مرا از غیبت تو رنج و قلق بسیار رسید. سوم آنکه آن حضرت در طفولیت در بعضی از شعاب مکه راه گم کرد ابو جهل بوی رسید دستش گرفته نزد جدش آورد حقتعالی بوی منت نهاد که ترا بدست دشمن دادیم تا بجدت رسانید. چهارم آنکه ترا در مقام نبوت و احکام شریعت ضال یافت«1» پس هدایت تو کرد و تو را عالم گردانید بقرآن و شرایع چنان که فرمود وَ إِن کُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الغافِلِینَ و قوله ما کُنتَ تَدرِی مَا الکِتابُ وَ لَا الإِیمانُ مراد از ایمان احکام ایمانست نه ذات ایمان چه آن حضرت از اول تا آخر عمر از دنس کفر مبرّا و معرّا بود که ما کانَ لَنا أَن نُشرِکَ بِاللّهِ مِن شَیءٍ پنجم آنکه تو خامل و وحید بودی در میان جماعتی که از فضل و شرف و رفعت مرتبه تو بیخبر بودند هم چنان که کسی که در بیابان باشد و هیچ کس باو راه نبرد پس تو بهدایت و ارشاد ایشان را بمرتبه فضل رسانیدی و همه بتو تصدیق کردند و مقتدای همه ایشان شدی و مشهور و معروف گشتی در میان ایشان. ششم آنکه ترا متحیر یافت در وجوه معاش پس هدایت تو نمود بطریق آن و در میان مردم شایعست که هر که مهدی نیست بطریق کسب و وجه معیشت خود در حق او میگویند که إنه ضال لا یدری الی أین یذهب و من ایّ وجه یکتسب و در حدیث آمده که
نصرت بالرعب و جعل رزقی فی ظل رمحی
نصرت کردند مرا بالقای رعب و ترس در قلوب اعداء و روزی دادند مرا در سایه نیزه خود، مراد جهاد است که متضمن غنایم و انفالست، هفتم آنکه ترا یافت دوستی مستغرق در بحر محبت بر تو منت نهاد و بمقام قرب رسانید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرآسان
7- وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی- اقوال و اختلافات مفسرین در باره تفسیر اینکه آیه بیشتر از آن است که در اینکه تفسیر نوشته شود. ما فقط به نقل یکی از آن اقوال اکتفاء میکنیم و آن اینکه است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله در حال کودکی در یکی از درّه و کوههای مکه معظمه ناپیدا شده بود. ابو جهل آن بزرگوار را دید و او را نزد جدش عبد المطلب آورد. و اینکه خود یک نعمتی است بزرگ. زیرا خدای مهربان آن حضرت را بدست دشمنش نجات داد و نزد جدش عبد المطلب مسترد نمود-
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیرهدایت
[7] «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی- و از راه به کنار افتادهات یافت پس تو را به راه آورد.»
تقدیر خدای متعال چنان بوده است که پیامبر ما- صلی اللّه علیه و آله- پیش از ولادت، خاتم النبیین بوده باشد، بلکه نوری باشد که عرش آن را احاطه کرده بود، و خود او گفت: «من در آن هنگام که آدم در میان آب و خاک بود، پیامبر بودم» ... بلکه مثل نوری بود که خدا در آغاز آفرید و آفریدگان را از آن به وجود آورد، چنان که در حدیث آمده است: «اول ما خلق اللّه نوری- نخستین چیزی که خدا آفرید نور من بود».«12»
دست رحمت الاهی او را در میان صلبهای والا مقام و زهدانهای پاکیزه گرداند، چنان که پروردگار ما گفته است: وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِدِینَ.
در هنگام به دنیا آمدنش از پدر و مادری بزرگوار- عبد اللّه سلام اللّه علیه، و آمنة بنت وهب سلام اللّه علیها- خدا نشانههایی بزرگ در جهان پدید آورد که علامتی برای ولادت او بود: قسمت پیشین ایوان مداین فرو ریخت، و آب دریاچه ساوه خشک شد، و آب دریاچه سمادة بالا آمد، و آتشکده مجوسان بعد از صدها سال روشن بر جای ماندن خاموش شد.
خداوند متعال از هنگام ولادت فرشتهای را همراه او ساخت تا وی را در راههای بزرگواری به پیش برد. امام امیر المؤمنین- علیه السلام- گفته است:
«هنگامی که از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیمود، و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود».«13»
خدا بدین گونه او را به ادبی نیکو مؤدب ساخت چنان که خود وی- صلی اللّه علیه و آله- در اینکه باره سخن گفته است.
ولی اینکه همه بدان معنی نیست که قرآن از وحی نفس خود پیغمبر است، بلکه او پیش از وحی شدن قرآن از آن هیچ خبری نداشت، و به همین سبب خداوند متعال گفته است: وَ إِن کُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الغافِلِینَ،«14» و گفت: وَ ما کُنتَ تَتلُوا مِن قَبلِهِ مِن کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارتابَ المُبطِلُونَ،«15» و گفت: وَ کَذلِکَ أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا ما کُنتَ تَدرِی مَا الکِتابُ وَ لَا الإِیمانُ وَ لکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدِی بِهِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا به وجود آورد، چنان که در حدیث آمده است: «اول ما خلق اللّه نوری- نخستین چیزی که خدا آفرید نور من بود».«12»
دست رحمت الاهی او را در میان صلبهای والا مقام و زهدانهای پاکیزه گرداند، چنان که پروردگار ما گفته است: وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِدِینَ.
در هنگام به دنیا آمدنش از پدر و مادری بزرگوار- عبد اللّه سلام اللّه علیه، و آمنة بنت وهب سلام اللّه علیها- خدا نشانههایی بزرگ در جهان پدید آورد که علامتی برای ولادت او بود: قسمت پیشین ایوان مداین فرو ریخت، و آب دریاچه ساوه خشک شد، و آب دریاچه سمادة بالا آمد، و آتشکده مجوسان بعد از صدها سال روشن بر جای ماندن خاموش شد.
خداوند متعال از هنگام ولادت فرشتهای را همراه او ساخت تا وی را در راههای بزرگواری به پیش برد. امام امیر المؤمنین- علیه السلام- گفته است:
«هنگامی که از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیمود، و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود».«13»
خدا بدین گونه او را به ادبی نیکو مؤدب ساخت چنان که خود وی- صلی اللّه علیه و آله- در اینکه باره سخن گفته است.
ولی اینکه همه بدان معنی نیست که قرآن از وحی نفس خود پیغمبر است، بلکه او پیش از وحی شدن قرآن از آن هیچ خبری نداشت، و به همین سبب خداوند متعال گفته است: وَ إِن کُنتَ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الغافِلِینَ،«14» و گفت: وَ ما کُنتَ تَتلُوا مِن قَبلِهِ مِن کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارتابَ المُبطِلُونَ،«15» و گفت: وَ کَذلِکَ أَوحَینا إِلَیکَ رُوحاً مِن أَمرِنا ما کُنتَ تَدرِی مَا الکِتابُ وَ لَا الإِیمانُ وَ لکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدِی بِهِ مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا بدین مفهوم رسول اللّه ضالّ و دور مانده از شریعت تازه بود، و نه از شریعتی دیگر، و از هدایت جدید و نه از هدایتی دیگر، که بعضی از مفسران چنین گفتهاند.
در ضمن تفسیر دیگری را مییابیم که با مقام پیامبر اسلام انسجام بیشتر دارد: او گمشده جهانیان بود که از او جستجو میکردند، پس خدا مردمان را به او هدایت کرد، و اینکه تفسیر اهل البیت- علیهم السلام- است، و اگر هم تفسیر ظاهر قرآن نباشد، بدون شک تفسیر بطنی از بطون آن است، مگر قرآن هفت بطن ندارد!
از امام رضا- علیه السلام- در تفسیر اینکه گفته خدا: أَ لَم یَجِدکَ یَتِیماً فَآوی چنین نقل شده است: «فردی بودی که همانندی در آفریدگان نداشتی، پس مردمان را در پناه تو قرار داده»، وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی یعنی گمشده در قومی که از فضیلت تو بی خبر بودند، پس ایشان را به سوی تو رهبری کرد،
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» محمد حسینی همدانی
وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی:
از جمله منت که ساحت پروردگار برسول صلّی اللّه علیه و آله نهاده آنستکه بر حسب فطرت فاقد علم باحکام الهی بوده.
و قبل از اینکه آیات قرآنی بر رسول نازل شود بمعارف الهی و حقایق عرفانی آگهی نداشته جز آنچه که فطرت نورانی و سالم رسول بآنها پی برده و آگهی داشته و همچنین قبل از نزول آیات قرآنی احکام عملی و شعار عبودیت کامل آگهی نداشته که در مقام سپاسگزاری کامل برآئی و آنچه رسول صادع اسلام یافته و واجد شده از پرتو تعلیمات ربوبی و الهامات غیبی است که بمعارف الهی و حقایق آفرینش آگهی یافته است و نزول آیات قرآنی سبب تلقی وجودی رسول و قبول حقایق و معارف قرآنی است.
همچنین دانشجویان مکتب قرآن و تأثیر معنوی رسول و اوصیاء علیهم السّلام در مرتبه نازل و ظهور موهبت وجودی پروردگار قرار گرفته تنزل هدایت پروردگار بصورت تأثیر باطنی رسول و مرتبه نازل هدایت و صورت اعتقادی و شهودی ایمان است که از عالم امر ظهور نموده بغیر قیاس مانند نور خورشید که بآئینه بتابد و سپس بمحل اصابت نماید.
روح نیروی مجرد و دارای درجات بیشمار است و اعلی درجه روح بشری روح قدسی است که با تعلیمات غیبی ارتباط دارد و پیوسته باو از حقایق و معارف الهی افاضه میشود.
و بر حسب تفسیر آیه (وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکِیمٍ عَلِیمٍ- نمل 5) معارف الهی و حقایق و فضایل خلقی را که حقایق قرآنی است برسول صلّی اللّه علیه و آله موهبت و القاء فرموده و یگانه مسطوره حکمت و علم کبریائی معرفی نموده است.
و گفته شده مراد از آیه آنستکه رسول گمنام میان قریش و ساکنان مکه بود که مقام قرب او بساحت پروردگار بر مردم پنهان بود پروردگار بر او منت نهاده در اثر نزول آیات قرآنی جامعه بشر را بعظمت مقام او نزد پروردگار معرفی فرمود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نيره تقي زاده فايند -
مجمع البیان
آنگاه در مورد نعمت دیگر خدا به پیامبر مىفرماید:
وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى.
و تو را سرگشته یافت و آنگاه هدایت کرد؟
و در تفسیر این آیه نیز دیدگاهها متفاوت است.
1 - از دیدگاه گروهى از جمله «حسن»، «ضحاک» و... منظور این است که: و تو را از مقام والاى رسالت و پیامرسانى که اینک در آن هستى به دور یافت، آنگاه تو را به سوى آن راه نمود و به رسالت خویش برگزید.
با این بیان آیه مورد بحث بسان این آیه است که مىفرماید:
ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان...(191)
«تو اى پیامبر! نه مىدانستى کتاب چیست و نه ایمان کدام است، امّا ما آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مىنماییم..
و نیز بسان این آیه که: ... و ان کنت من قبله لمن الغافلین(192)
و ما نیکوترین سرگذشت را بر تو حکایت مىکنیم، و تو بىتردید پیش از وحى آن از سوى ما از بى خبران بودى.
و بسان این آیه که: ...ان تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الاخرى(193)
... تا اگر یکى از آن دو گواه زن، موضوع را فراموش کرد، زن دیگرى آن را به وى یاد آورى کند...
2 - امّا از دیدگاه «ابومسلم» منظور این است که: مگر تو را در اندیشه و حیرت در مورد راههاى زندگى و معاش نیافت و تو را به راههاى برتر و بهتر در این مورد راه نمود؟ چرا که وقتى انسانى به راه کسب و کار آگاه نباشد، این تعبیر به کار مىرود که او در بیراهه بود و نمىدانست از چه راهى باید معاش خودرا تأمین نماید، و او را به راه درست راه نمودند.
در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: من در کار پیامرسانى خویش و برچیدن موانع رشد و رستگارى مردم به وسیله افکنده شدن ترس بر دلهاى محرومان یارى شدم، و رزق و روزى من در سایه شمشیر عدالتخواه و ستمستیزم قرار داده شده است، چرا که من با کفرگرایان و منافقان حقستیز و تجاوزکار پیکار خواهم کرد.
3 - به باور برخى منظور این است که: خداى فرزانه تو را در آغاز زندگىات از شناخت کامل خدا و صفات و ویژگىهاى او به صورت استدلالى و کامل بیگانه یافت، آنگاه با ارزانى داشتن خرد بزرگ و دلیلها و برهانها و ظرافتها بر تو، او را در آن جامعه شرکزده آن گونه که باید شناختى و شناساندى و وصف کردى.
4 - امّا به باور «ابن عباس»، خدا تو را در درههاى مکّه گمشده یافت و در حالى که کودکى خردسال بودى و به راه خانه آشنا نبودى، تو را راه نمود.
در این موردآوردهاند که آن حضرت در دوران کودکى خویش در درههاى مکّه گم شده بود که خدا او را به وسیله «ابو جهل» به خانه نیاى گرانقدرش «عبدالمطلب» راه نمود، و در این آیه به او یادآورى مىگردد که وى را به دست دشمن تبهکارش به خانه نیایش راه نمود.
5 - «کعب الاحبار» در تفسیر آیه آورده است که: مادر رضایى محمد(ص)، «حلیمه» در روزهایى که او را شیر مىداد به هنگام آوردنش به خانه نیاى گرانقدرش «عبدالمطلب»، در نزدیکى مکّه او را گم کرد و پس از تلاش و بىقرارى بسیار در یافتن او، فریاد «وا محمداه» سر داد و گفت: اگر او را نیابم خود را از بلنداى کوه به درّه مىافکنم و نابود مىکنم! در همان حال وارد مکّه شد و به مرد سالخوردهاى که بر عصاى خود تکیه داشت برخورد.
آن مرد دلیل ناراحتى و پریشانى آن بانو را پرسید، و پس از آگاه شدن از جریان، گفت: گریه نکن، من تو را به جایى راه مىنمایم که تو را کمک کند. آنگاه او را به خانه کعبه برد و با اداب خاصّ خود، از بت بزرگ کمک خواست.
امّا «حلیمه» آورده است که با آمدن نام گرانمایه «محمد» به وسیله آن مرد سالخورده، بتها فرو ریختند و صدایى طنین افکند که نابودى ما به دست محمد(ص) خواهد بود!
آن مرد سالخورده با خشم، خانه خدا را ترک کرد و آن بانو نیز نزد «عبدالمطلب» شتافت و جریان را با او در میان نهاد.
نیاى محمد(ص) وارد خانه خدا شد و پس از ستایش ذات پاک او، پیداشدن کودک محبوب خود را از بارگاه خدا تقاضا کرد، و در دم نداى جانپرورى شنید که او را به جایى که محمد(ص) آنجا بود راه نمود.
«عبد المطلب» به همراه «ورقه» بىدرنگ خود را به آنجا رساندند، و آن عزیزتر از جان را دیدند، که زیر سایه درختى قرار دارد و با برگهاى آن بازى مىکند.
6 - «سعید بن مسیب» آورده است که: آن حضرت به همراه عموى گرانقدرش با کاروان تجارتى «خدیجه» آن بانوى نواندیش و کمالجو در راه شام بود، که در تاریکى شب شیطان مهار مرکب او را گرفت و به بیراهه سوق داد. فرشته وحى رسید و با دمیدن خویش، شیطان را به «حبشه» پرتاب کرد و مرکب آن حضرت را به راه شام و به همراهى کاروان آورد! و آیه مورد بحث به آن مهر و نعمت خدا اشاره دارد.
7 - از دیدگاه پارهاى منظور آیه این است که: خدا وجود گرانمایه تو را در میان جامعه و مردمى یافت که تو را نمىشناختند و به مقام والایت آشنا نبودند، و کرامت و حرمت تو را رعایت نمىنمودند، و خدایت آنان را به موقعیت پرفراز تو ارشاد و معترف ساخت. و بدینسان تو را - که گمنام و بىنام و نشان در میان آنان بودى - سخت گرامى داشت و بلند آوازه ساخت.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مسعود ورزيده -
تفسیرنمونه
بعد به ذکر نعمت دوم پرداخته مىفرماید و تو را گمشده یافت و هدایت کرد ( و وجدک ضالا فهدى).
آرى تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى ، و ما این نور را در قلب تو افکندیم که به وسیله آن انسانها را هدایت کنى چنانکه در جاى دیگر مىفرماید : ما کنت تدرى ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدى به من نشاء من عبادنا : تو نه کتاب را مىدانستى و نه ایمان را ( از محتواى قرآن و اسلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى ) ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را بخواهیم هدایت مىکنیم ( شورى - 52 ) .
روشن است که پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از رسیدن به مقام نبوت و رسالت فاقد این فیض الهى بود ، خداوند دست او را گرفت و هدایت فرمود ، و به این مقام نشاند ، چنانکه در آیه 3 سوره یوسف مىخوانیم : نحن نقص علیک احسن القصص بما او حینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین : ما بهترین داستانها را براى تو از طریق وحى این قرآن بازگو کردیم ، هر چند پیش از آن از غافلان بودى.
مسلما اگر هدایت الهى و امدادهاى غیبى دست پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را نمىگرفت .
او هرگز به سر منزل مقصود راه نمىیافت.
بنابر این منظور از ضلالت در اینجا نفى ایمان و توحید و پاکى و تقوى نیست ، بلکه به قرینه آیاتى که در بالا به آن اشاره شد نفى آگاهى از اسرار نبوت ، و قوانین اسلام ، و عدم آشنائى با این حقایق بود ، همانگونه که بسیارى از مفسران گفتهاند ، ولى بعد از بعثت به کمک پروردگار بر همه این امور واقف شد و هدایت یافت ( دقت کنید).
در آیه 282 سوره بقره به هنگام ذکر فلسفه تعدد گواهان در مساله نوشتن سند وامها ، مىفرماید : ان تضلاحداهما فتذکر احداهما الاخرى:
این به خاطر آن است که اگر یکى از آن دو گمراه شود و فراموش کند دیگرى به او یاد آورى نماید.
در این آیه ضلالت فقط به معنى فراموشى آمده است به قرینه جمله فتذکر.
در اینجا تفسیرهاى متعدد دیگرى نیز براى آیه ذکر شده ، از جمله اینکه : منظور آن است که تو بى نام و نشان بودى و خداوند آنقدر به تو از مواهب بى نظیر عطا کرد که همه جا شناخته شدى.
یا اینکه : تو چند بار در دوران طفولیتت گم شدى ( یکبار در درههاى مکه ، آنگاه که در حمایت عبد المطلب بودى، بار دیگر زمانى که مادر رضاعیت حلیمه سعدیه بعد از پایان دوران شیر خوارى تو را به سوى مکه مىآورد تا به عبد المطلب دهد ، در راه گم شدى ، و مرتبه سوم در آن هنگام که با عمویت ابو طالب در قافلهاى که به سوى شام مىرفت در یک شب تاریک و ظلمانى راه را گم کردى ) و خداوند در تمام این موارد تو را هدایت کرد و به آغوش پر مهر جد یا عمویت رسانید.
قابل توجه اینکه ضال از نظر لغت به دو معنى آمده : گمشده و گمراه مثلا گفته مىشود : الحکمة ضالة المؤمن : دانش گمشده انسان با ایمان است.
و به همین مناسبت به معنى مخفى و غائبنیز آمده ، و لذا در آیه 10 سجده مىخوانیم : منکران معاد مىگفتند : أ إذا ضللنا فى الارض أ ئنا لفى خلق جدید : هنگامى که در زمین پنهان و غائب شدیم در خلقت نوینى قرار خواهیم گرفت ؟.
اگر ضال در آیه مورد بحث به معنى گمشده باشد مشکلى پیش نمىآید ، و اگر به معنى گمراه باشد منظور نداشتن دسترسى به راه نبوت
و رسالت قبل از بعثت است ، و یا به تعبیر دیگر پیامبر در ذات خود چیزى نداشت ، هر چه داشت از سوى خدا بود ، بنابر این در هر دو صورت مشکلى پیش نمىآید.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.