[ همه تفسیر ها ]
تفسیر های جابر حاتم زادي (7 مورد)
● سوره ص آیه 21 - تفسیر المیزان
کلمه (خصم ) مانند کلمه (خصومت ) مصدر است و در این جا منظور اشخاصى است که خصومت در بینشان افتاده . و کلمه (تسور) به معناى بالا رفتن بر دیوار بلند است ، مانند کلمه (تسنم ) که به معناى بالا رفتن بر کوهان شتر است . و کلمه (تذرى ) که به معناى بالا رفتن بر بلندى کوه است . مفسرین کلمه (محراب ) را به بالاخانه و شاهنشین معنا کرده اند. و استفهام (هل آتیک ) به منظور به شگفتى واداشتن و تشویق به شنیدن خبر است .
● سوره نور آیه 43 - تفسیر نمونه
گوشه اى دیگر از شگفتیهاى آفرینش
باز در این آیات به گوشه دیگرى از شگفتیهاى آفرینش و علم و حکمت و عظمتى که ماوراى آن نهفته است برخورد مى کنیم که همه دلائل توحید ذات پاک اویند.
باز روى سخن را به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده مى گوید: (آیا ندیدى که خداوند ابرهائى را به آرامى مى راند، سپس آنها را با هم پیوند مى دهد، و بعد متراکم مى سازد)؟! (الم تر ان الله یزجى سحابا ثم یولف بینه ثم یجعله رکاما).
(و در این حال دانه هاى باران را مى بینى که از لابلاى ابرها خارج مى شوند) و بر کوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى بارند (فترى الودق یخرج من خلاله ).
(یزجى ) از ماده (ازجاء) به معنى راندن با ملایمت است ، راندنى که براى ردیف کردن موجودات پراکنده مى باشد، و این تعبیر دقیقا در مورد ابرها صادق است که هر قطعه اى از آن از گوشه اى از دریاها برمى خیزد، سپس دست قدرت پروردگار آنها را به سوى هم مى راند و پیوند مى دهد، و متراکم مى سازد.
(رکام ) (بر وزن غلام ) به معنى اشیائى است که روى هم متراکم شده اند.
و اما (ودق ) (بر وزن شرق ) به عقیده بسیارى از مفسران به معنى دانه هاى باران است که از خلال ابرها بیرون مى آید، ولى به گفته (راغب ) در (مفردات ) معنى دیگرى نیز دارد، و آن ذرات بسیار کوچکى از آب است که به صورت غبار به هنگام نزول باران در فضا پراکنده مى شود، ولى معنى اول در اینجا مناسبتر است ، زیرا آنچه بیشتر نشانه عظمت پروردگار است همان دانه هاى حیاتبخش باران مى باشد نه آن ذرات غبار مانند آب .
بعلاوه در هر مورد که قرآن مساءله ابرها و نزول برکات را از آسمان مطرح کرده به مساءله باران اشاره مى کند.
آرى باران است که زمینهاى مرده را زنده مى کند، لباس حیات در پیکر درختان و گیاهان مى پوشاند، و انسان و حیوانات را سیراب مى کند.
سپس به یکى دیگر از پدیده هاى شگفت انگیز آسمان و ابرها اشاره کرده مى گوید: (و خدا از آسمان ، از کوههائى که در آسمان است ، دانه هاى تگرگ نازل مى کند) (و ینزل من السماء من جبال فیها من برد).
(تگرگهائى که هر کس را بخواهد به وسیله آن زیان مى رساند) شکوفه هاى درختان ، میوه ها و زراعتها، و حتى گاه حیوانها و انسانها از آسیب آن در امان نیستند (فیصیب به من یشاء).
(و از هر کس بخواهد این عذاب و زیان را بر طرف مى سازد) (و یصرفه عمن یشاء).
آرى او است که از یک ابر گاهى باران حیاتبخش نازل مى کند و گاه با مختصر تغییر آن را مبدل به تگرگهاى زیانبار و حتى کشنده مى کند، و این نهایت قدرت و عظمت او را نشان مى دهد که سود و زیان و مرگ و زندگى انسان را در کنار هم چیده بلکه در دل هم قرار داده است !
و در پایان آیه به یکى دیگر از پدیده هاى آسمانى که از آیات توحید است اشاره کرده مى گوید: (نزدیک است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد) (یکاد سنا برقه یذهب بالابصار).
ابرهائى که در حقیقت از ذرات آب تشکیل شده است به هنگامى که حامل نیروى برق مى شود، آنچنان (آتشى ) از درونش بیرون مى جهد که برقش چشمها را خیره ، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى کند، و گاه همه جا را مى لرزاند، این نیروى عظیم در لابلاى این بخار لطیف راستى شگفت انگیز است !
پاسخ به یک سؤ ال تنها
سؤ الى که در اینجا باقى مى ماند این است که این کدام کوه در آسمان است که تگرگها از آن فرو مى ریزند، در اینجا مفسران بیانات مختلفى دارند:
1 - بعضى گفته اند (جبال ) (کوهها) در اینجا جنبه کنائى دارد، همانگونه که مى گوئیم کوهى از غذا، یا کوهى از علم ، بنابراین مفاد آیه فوق این است که در واقع کوهى و توده عظیمى از تگرگ به وسیله ابرها در دل آسمان به وجود مى آید، و از آنها بخشى در شهر، و بخشى در بیابان فرو مى ریزد، و حتى کسانى مورد اصابت آن قرار مى گیرند.
2 - بعضى دیگر گفته اند منظور از کوهها، توده هاى عظیم ابر است که در عظمت و بزرگى بسان کوه است .
3 - نویسنده تفسیر (فى ظلال ) در اینجا بیان دیگرى دارد که مناسبتر به نظر مى رسد و آن اینکه توده هاى ابر در وسط آسمان به راستى شبیه کوهها هستند گر چه از طرف پائین به آنها مى نگریم صافند. اما کسانى که با هواپیما بر فراز ابرها حرکت کرده اند غالبا با چشم خود این منظره را دیده اند که ابرها از آن سو به کوهها و دره ها و پستیها و بلندیهائى مى مانند که در روى زمین است ،
و به تعبیر دیگر سطح بالاى ابرها هرگز صاف نیست ، و همانند سطح زمین داراى ناهمواریهاى فراوان است ، و از این نظر اطلاق نام جبال بر آنها مناسب است .
بر این سخن مى توان این نکته دقیق را افزود که به عقیده دانشمندان تکون تگرگ در آسمان به این طریق است که دانه هاى باران از ابر جدا مى شود، و در قسمت فوقانى هوا به جبهه سردى برخورد مى کند و یخ مى زند، سپس طوفانهاى کوبنده اى که در آن منطقه حکمفرما است گاهى این دانه ها را مجددا به بالا پرتاب مى کند، و بار دیگر این دانه ها به داخل ابرها فرو مى رود و لایه دیگرى از آب به روى آن مى نشیند که به هنگام جدا شدن از ابر مجددا یخ مى بندد، و گاهى این موضوع چندین بار تکرار مى شود و هر زمان لایه تازه اى روى آن مى نشیند تا تگرگ به اندازه اى درشت شود که دیگر طوفان نتواند آن را به بالا پرتاب کند، اینجا است که راه زمین را به پیش مى گیرید و فرود مى آید، و یا اینکه طوفان فرو مى نشیند و بدون مانع به طرف زمین حرکت مى کند.
با توجه به این مطلب ، نکته علمى که در کلمه جبال در اینجا نهفته است روشنتر مى شود، زیرا به وجود آمدن تگرگهاى درشت و سنگین در صورتى امکان پذیر است که توده هاى ابر متراکم گردند، تا هنگامى که طوفان دانه یخ زده تگرگ را به میان آن پرتاب مى کند مقدار بیشترى آب به خود جذب نماید، و این تنها در آنجاست که توده هاى ابر بسان کوههاى مرتفع در جهت بالا قرار گیرد و منبع قابل ملاحظه اى براى تکون تگرگ شود (دقت کنید).
در اینجا تحلیل دیگرى از بعضى از نویسندگان مى خوانیم که خلاصه آن چنین است :
(در آیات مورد بحث ابرهاى بلند صریحا به کوههائى از یخ اشاره مى کند و یا به تعبیر دیگر کوههائى که در آن نوعى از یخ وجود دارد و این بسیار جالب است ، زیرا بعد از اختراع هواپیما و امکان پروازهاى بلند که دید دانش بشر را وسعت بخشید، دانشمندان به ابرهائى متشکل و مستور از سوزنهاى یخ رسیدند که درست عنوان کوههائى از یخ بر آنها صادق است ، و باز هم عجیب است که یکى از دانشمندان شوروى در تشریح ابرهاى رگبارى طوفانى ، چندین بار از آنها به عنوان (کوههاى ابر) یا (کوههائى از برف ) یاد کرده است ، و به این ترتیب روشن مى شود که براستى در آسمان کوههائى از یخ وجود دارد.
● سوره اعراف آیه 188 - تفسیر نمونه
اسرار نهان را فقط خدا مى داند
گرچه براى این آیه نیز شاءن نزول خاصى ذکر شده ولى با این حال پیوندش با آیه گذشته روشن است ، زیرا در آیه قبل راجع به عدم آگاهى هیچکس جز خدا نسبت به زمان قیام قیامت بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب به طور کلى در میان است .
در نخستین جمله ، خطاب به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده مى گوید: (به آنها بگو من مالک و صاحب اختیار هیچگونه سود و زیانى درباره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد) (قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ).
شک نیست که هر انسانى مى تواند براى خود منافعى کسب کند و یا از خویشتن ضررهائى را دور سازد، ولى با این حال ، همانگونه که مى بینیم ، در آیه فوق مطلقا این قدرت و توانایى بشر نفى شده است ، و این به خاطر آن است که انسان در کارهاى خود، قدرت و نیروئى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خدا است و او است که این توانائیها را در اختیار آنها گذاشته است . و به تعبیر دیگر مالک همه قدرتها و صاحب اختیار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاک خدا است ، و دگران ، حتى پیامبران و فرشتگان ، از او کسب قدرت مى کنند، و مالکیت و قادریت آنها بالغیر است ، جمله الا ما شاء الله (مگر آنچه خدا بخواهد و در اختیار من بگذارد) نیز گواه این مطلب است .
در بسیارى دیگر از آیات قرآن نیز مالکیت سود و زیان از غیر خدا نفى شده است و به همین دلیل از پرستش بتها و هر چه غیر از خدا است ، نهى گردیده ،
در سوره فرقان آیه 3 و 4 مى خوانیم و اتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون
شیئا و هم یخلقون و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا: (آنها جز خدا معبودهائى براى خود انتخاب کردند، معبودهائى که هیچ چیز را نمى آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و صاحب اختیار سود و زیانى درباره خویش نیستند) (تا چه رسد به دیگران ).
این عقیده یک نفر مسلمان است که هیچکس را ذاتا خالق و رازق و مالک سود و زیان ، جز خدا نمى داند، و به همین دلیل اگر از دیگرى چیزى مى خواهد با توجه به این حقیقت است که او آنچه دارد از ناحیه خدا است (دقت کنید).
و از اینجا روشن مى شود آنهائى که اینگونه آیات را دستاویز براى نفى هر گونه توسل جستن به پیامبران و امامان قرار داده اند و آنرا یکنوع شرک پنداشته اند، اشتباهشان از اینجا سرچشمه گرفته که تصور کرده اند توسل به پیامبر و امام مفهومش آن است که او را در برابر خداوند مستقل بدانیم و مالک سود و زیان .
اما اگر کسى با این عقیده که پیامبر و امام از خود چیزى ندارند و هر چه بخواهند از خدا مى خواهند، به آنان توسل جوید، یا از آنها شفاعتى بخواهد عین توحید و عین اخلاص است ، و همان چیزى است که قرآن با جمله الا ما شاء الله در آیه فوق به آن اشاره کرده و همان چیزى است که با جمله الا باذنه در آیة من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه به آن اشاره شده است .
بنابراین دو گروه درباره توسل جستن در اشتباه اند، آنها که براى پیامبر و امام قدرتى با لذات و دستگاهى مستقل در مقابل خدا قائلند که این یکنوع شرک و بت پرستى است ، و آنها که قدرت بالغیر را از آنها نفى مى کنند که این نیز یکنوع انحراف از مفاد صریح آیات قرآن است ، راه حق این است که آنها به فرمان خدا نزد او شفاعت مى کنند و حل مشکل توسل جوینده را از او مى خواهند.
پس از بیان این موضوع ، اشاره به مساءله مهم دیگرى مى کند که مورد
سؤ ال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى گوید به آنها بگو: (من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم فراهم مى ساختم و هیچگونه زیانى به من نمى رسید) (و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء).
چون آنکس که از تمام اسرار نهان آگاه باشد، مى تواند آنچه را به نفع او است انتخاب کند و از آنچه ممکن است به زیان او تمام شود بپرهیزد.
سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى گوید: (من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى آورند هستم
(ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤ منون )
آیا پیامبر از غیب آگاهى نداشت ؟
پاره از کسانى که مطالعات محدودى دارند و تنها با توجه سطحى به یک آیه بدون در نظر گرفتن آیات دیگر قرآن و حتى قرائنى که در خود آن آیه وجود دارد داورى مى کنند، آیه بالا را دلیل بر نفى علم غیب به طور مطلق از پیامبران دانسته اند.
در حالى که آیه فوق علم بالذات و مستقل را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نفى مى کند همانگونه که مالکیت هر گونه سود و زیانرا به طور مستقل از او نفى کرده است با اینکه شک نیست هر انسانى مالک سود و زیانهائى درباره خویش و دیگران است .
بنابر این جمله قبل گواه روشنى است بر اینکه هدف نفى مالکیت سود و زیان یا نفى علم غیب به طور مطلق نیست بلکه هدف نفى استقلال مى باشد و به تعبیر دیگر
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از خودش چیزى نمى داند بلکه آنچه خدا از غیب و اسرار نهان در اختیارش گذارده است مى داند، همانگونه که در آیه 26 و 27 از سوره جن مى خوانیم : عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول : (خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هیچکس را از علم غیب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى که مورد رضایت او هستند).
اصولا تکمیل مقام رهبرى ، آنهم یک رهبرى جهانى و همگانى ، آنهم در تمام زمینه هاى مادى و معنوى ، نیاز به آگاهى بر بسیارى از مسائل دارد که از سایر مردم پوشیده است ، نه تنها آگاهى از احکام و قوانین الهى ، بلکه آگاهى بر اسرار جهان هستى و ساختمان بشر و قسمتى از حوادث آینده و گذشته ، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار فرستادگان و نمایندگانش مى گذارد، و اگر نگذارد رهبرى آنها تکمیل نخواهد شد.
و به تعبیر دیگر: اقدامات و سخنان و گفته هاى آنها رنگ زمان و مکان خودشان پیدا خواهد کرد و محدود به شرائط یک عصر و یک محیط مى شود، اما هنگامى که از این بخش از اسرار غیب آگاه باشند، برنامه ها را آنچنان پیاده مى کنند که براى آیندگان و کسانى که در شرائط و مقتضیات دیگر به وجود خواهند آمد نیز مفید و کافى خواهد بود.
(براى توضیح بیشتر در (زمینه آگاهى ) از غیب به جلد پنجم تفسیر نمونه صفحه 245- مراجعه فرمائید).