از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید ترجمه ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » آیت الله مشکینی
و کاروانی بیامد ، پس آب آورشان را فرستادند ، او دلوش را ( در چاه ) افکند ( و چون از چاه بیرون کشید ناگهان ) گفت: ای مژده! این یک پسر بچه است! و ( آب آوران ) او را ( از کاروان و یا کاروانیان او را از سایر مردم ) به عنوان سرمایه تجارت پنهان داشتند ، و خدا به آنچه می کردند دانا بود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » آیت الله مکارم شیرازی
و ( در همین حال ) کاروانی فرا رسید و مأمور آب را ( به سراغ آب ) فرستادند او دلو خود را در چاه افکند ( ناگهان ) صدا زد: «مژده باد! این کودکی است ( زیبا و دوست داشتنی! ) » و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام می دادند ، آگاه بود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » آیت‌الله موسوی همدانی (ترجمه‌المیزان)
و کاروانی بیامد و مامور آب خویش را بفرستادند ، او دلوش در چاه افکند و صدا زد: مژده! این غلامیست. و او را بضاعتی پنهانی قرار دادند و خدا می دانست چه می کردند . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » استاد الهی قمشه‌ای
باری کاروانی آنجا رسید و سقّای قافله را برای آب فرستادند ، دلو را به چاه فرستاد ( همین که از آن چاه برآورد ) گفت: به به از این بشارت و خوشبختی که رخ داده ، این پسری است ( که نصیب ما شده است ) . و او را پنهان داشتند که سرمایه تجارت کنند و خدا به آنچه می کردند آگاه بود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » استاد مهدی فولادوند
و کاروانی آمد. پس آب آور خود را فرستادند. و دلوش را انداخت. گفت: «مژده! این یک پسر است!» و او را چون کالایی پنهان داشتند. و خدا به آنچه می کردند دانا بود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان)
یوسف در چاه بود که کاروانی دررسید . آنان آب آور خود را فرستادند . او دلو خود را در چاه انداخت . وقتی دلو را بیرون آورْد و یوسف را بر طناب دلو آویخته دید گفت : مژده باد ! این یک پسر بچه است ، و او را به عنوان کالایی برای فروش پنهان ساختند ، و خدا از آنچه می کردند آگاه بود . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » حجت الاسلام انصاریان
و کاروانی آمد ، پس آب آورشان را فرستادند ، او دلوش را به چاه انداخت ، گفت: مژده! این پسری نورس است! و او را به عنوان کالا [ ی تجارت ] پنهان کردند و خدا به آنچه می خواستند انجام دهند ، دانا بود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيدابراهيم غياث الحسيني - تفسیر نور
و(یوسف در چاه بود تا) کاروانى فرا رسید و مأمور آب را فرستادند پس او دلو خود را به چاه افکند (یوسف به طناب و دلو آویزان شد و به بالاى چاه رسید) مأمور آب فریاد زد مژده که این پسرى است. او را چون کالائى پنهان داشتند (تاکسى ادّعاى مالکیت نکند) در حالى که خداوند بر آنچه انجام مى‏دادند آگاه بود.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  آرتين آذري - ابوالفضل بهرام پور
و کاروانی از راه رسید و آب آورشان را فرستادند، پس او دلو خود را انداخت، گفت: مژده باد! این یک پسر بچه است. و او را به عنوان کالایی پنهان داشتند، و خدا به آنچه می کردند آگاه بود. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  آيدين آذري - ابوالقاسم پاینده (1336 ه.ش.)
و کاروانی بیامد و آبدار خویش بفرستادند که دلو خویش بینداخت و گفت: ای مژدگانی! این غلامیست، و او را فروختنی وانمودند و خدا میدانست چه میکردند [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - ترجمه برگرفته از تفسیر آسان
و کاروانى آمد و مأمور آب را فرستاد (تا از آن چاه آب بکشد) بعدا که وى دلو خود را به چاه انداخت (و یوسف علیه السّلام بوسیلۀ آن بالا آمد) او گفت: (شما را) مژده باد، این کودکى است (زیبا) و آن امر را (از دیگران) پنهان نمودند تا (براى ایشان) سرمایه و بضاعتى باشد و خدا از رفتار آنان آگاه است [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اميد رسا - مترجم: امید رسا
" و کاروانی [عابِر] آمد ؛ پس مأمورِ آبِ آنها را فرستادند [تا از چاه ، آب بیاورد] ؛ پس دَلوَش را [به چاه] انداخت [و ناگهان] گفت: «ای بشارت! ، این پسر [بچّه ای] است!» و [آن را] به [عنوانِ] سرمایه ای پنهان داشتند ؛ و خداوند به آنچه انجام می دادند [بسیار] دانا بود! ". [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.