زمانى که گفت یوسف از براى پدرش یعقوب اى پدر جان من به درستى که من دیدم در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم براى من سجده مى کردند إِذْ قٰالَ یُوسُفُ اذ متعلق است بقصص در آیه قبل که بیان قصه باشد و او اینست که یوسف شرح خواب خود را بیان کرد و حضرت یوسف بسیار جمیل بود که زنهاى مصرى گفتند مٰا هٰذٰا بَشَراً إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ مَلَکٌ کَرِیمٌ و از حضرت رسالت صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود اخى یوسف اصبح منى و انا املح منه و فرزند یازدهمى یعقوب علیه السّلام بود و پس از او ابن یامین بود که برادر پدر و مادرى یوسف بود و بقیه برادرانش آن ده نفر بزرگ تر از یوسف بودند و از مادر جدا بودند و داراى مقام عصمت بود چنانچه در شرائط نبوت اولین شرط اینکه باید از ابتداء ولادت تا رحلت معصوم باشد لابیه یعقوب که او هم داراى مقام نبوت بود از حضرت رسالت صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم مرویست فرمود (الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم) که هر چهار نفر مقام نبوت و رسالت و عصمت را دارا بودند یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ رؤیا صورت اشیاء خارجیه است که در ذهن مى آید که تعبیر بصور ذهنیه مى کنند و در خواب تصور مى کند که در خارج است عکس بیدارى در بیدارى صورت خارجیه بدون ماده در ذهن نقش مى بندد و در خواب صورت ذهنیه در خارج جلوه مى کند و این صور ذهنیه اگر از خیالات واهیه باشد خواب شیطانیست حقیقت ندارد و تعبیر باضغاث احلام مى کنند و اگر حقیقت داشته باشد خواب رحمانیست که از جانب خداوند الهام بقلب مى شود و چون انبیاء و معصومین شیطان در قلوب آنها راه ندارد خواب آنها خواب رحمانى است به منزله وحى است مثل خواب حضرت ابراهیم در ذبح اسماعیل و خواب حضرت رسول صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم که بوزینهها از منبرش بالا میروند و امثال اینها.
أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ از دو آیه بعد استفاده میشود که خود حضرت یوسف علیه السّلام تعبیر خوابش را میدانست از کلمه وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ و حضرت یعقوب هم میدانست بلکه برادرانش هم فى الجمله بىبهره نبودند و مراد از یازده کوکب یازده برادرش بودند و مراد از قمر پدر بزرگوارش بود و مراد از شمس بعضى گفتند مادرش بوده بعضى گفتند خالهاش بوده چون مادرش وفات کرده بود بعضى گفتند که مراد حضرت اسحق جدّش باشد و او حیات داشته رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ بعضى گفتند سجده بمعنى تعظیم و احترام و تکریم بوده بعضى گفتند سجده شکر بوده نظر به اینکه سجده بر غیر خدا جایز نیست.
بلکه تحقیق اینست که آن سجده که مختص بخدا است سجده عبودیت و پرستش است در مقابل عبده اصنام و شمس و نار و گوساله و گاو و سایر آلهه مشرکین و اما سجده از روى اطاعت و تمکین و تسلیم مانعى ندارد چنانچه ملائکه سجده بآدم کردند غایت الامر در شریعت اسلام مطلقا ممنوع شده چنانچه از حضرت رسالت صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مروى است اگر سجده بر غیر خدا جایز بود میگفتم زنها بشوهرها سجده کنند معلوم است مراد این نیست که پرستش کنند و آنها را آلهه خود دانند و این را در باب سجده ملائکه مشروحا بیان کردهایم مراجعه فرمائید.
[ نظرات / امتیازها ]
«یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ» 4 مجمع: ابو جعفر و ابن عامر «أَبَتِ » بفتح خوانده و دیگران با کسر تاء و ابن کثیر «ابه» با هاى ساکن قرائت کرده است، و از ابو جعفر و نافع و طلحه بن سلیمان سکون عین «عشر» نقل شده است، و قرائت عمومى با فتح عین است، وهب بن منبّه گفته است: یوسف هفت ساله بود که به خواب دید یازده چوبدستى بر شکل دائره به زمین استوار شده است و ناگاه یک عصاى کوچک همه ى آنها را از جاى خود کند و بر آنها چیره شد، او این را به پدر نقل کرد،
پدرش گفت: مواظب باش برادرانت از این خواب خبردار نشوند، و چون دوازده ساله شد خواب یازده ستاره و ماه و خورشید دید، و به گفته ى ابن عبّاس و بیشتر مفسّرین از این خواب تا آن روز که یعقوب و فرزندانش بمصر نزد یوسف رفتند چهل سال فاصله شد و حسن بصرى گفته است: هشتاد سال فاصله شد
فخر: خوابهاى خوب به گفته ى علماء اثر و تعبیرش دیر نمایان مى شود، و خوابهاى بد زود، جهتش این است که رحمت حقّ مقتضى است که چون شرّى و پیش آمد بدى نزدیک شد، آن را اعلام کنند تا مدّتى در اندوه و اندیشه ى آن نباشند ولى در پیش آمد خوب اگر به فاصلۀ زیاد از هنگام نمودارى اعلام شود انتظار سرور بیشتر و بهتر خواهد بود
تأویلات کاشانى: در آیت 69 هود « لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُنٰا إِبْرٰاهِیمَ بِالْبُشْرىٰ الخ» سخنى دارد که ما این گونه ترجمه و توضیح مى کنیم: باید دانست: فیلسوفان دین دار چند نامگذارى دارند که باید آنها را بدانیم تا مطلب روشن شود: 1 عالم لاهوت، یعنى یکتائى آفریدگار که به هیچ روى اندیشه را در آن راه نیست، 2 عالم جبروت یعنى نخستین آفریده که نه ماده و نه زمان در پدیدارى آن بوده است و آن را عالم عقول نیز مى نامند و مىگویند بپیغمبر (ص) یا امام (ع) فرمود: اوّل چیزى که خدا آفرید عقل بود و از آن روى عالم عقول بصیغهى جم گویند: گویند که چند درجه براى آنها پنداشتهاند و هر کدام واسطهى پدیدارى یک دسته از موجودات هستند، 3- عالم ملکوت، که زمان در پدیدارى آن نبوده ولى بوسیلهى عقول پدیدار شده اند و آنها را نفوس مدبّرهى سماوى و ارواح مقدّسهى فلکى مىنامند چون مىگویند آنها داراى روان و قدرت هستند بر پدیدارى موجودات پائینتر از خود، 4- عالم ناسوت یعنى جهان ناپایدار که از ماده و در یک زمانى پیدا شدهاند که بوسیلهى موجودات ملکوتى و پس از آنها بوده است.
پس از این مقدّمه مىگوئیم: روان آدمى با نفس ناطقه از یک سوى وابسته به- عالم جبروت است که روشنى و دانش از آن فرا مىگیرد و از دگر سوى وابستهى عالم ملکوت است که نیروى بدنى و جنبش او از آنجا است و این رابطه باندازهى ظرفیّت اشخاص است که تا چه درجه شایستهى دریافت فضیلت از آن عوالم باشد چنانکه این آیه 8 «وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ» اشاره باین دو رابطه است و نیز براى روان آدمى یک جایگاه اصلى است که رو بسوى عالم لاهوت شود بشرط آنکه خود را آلودهى پلیدیهاى مادى نکند و خاصیت عقلانى و بىنیازى از مادیات براى خود فراهم نماید چنانکه نقل از پیغمبر (ص) است ارواح شهداء در قندیل هاى ساخته از نور آویخته بزیر عرشند و مقصود وابستگى ارواح وارستگان میباشد بعالم لاهوت. پس اگر آدمى با اندیشهى راست و درست دل بعالم بالا بندد و خود را از این رنگ آمیزیهاى زندگى برهاند از آن سوى باو کومک میشود و چیزهائى درک مىکند که دگر آدمیان را فراهم نمىشود و کارهائى تواند انجام دهد که دیگران نمىتوانند. ولى این گونه نفوس نمىتواند همیشه روى بسوى عالم بالا باشد و از جبروت و ملکوت استمداد کند چون تا در بند زندگى است گرفتار نیازمندیهاى آن است و هرگاه که خود را از خواصّ و گرفتاریهاى مادى منصرف کرد و بعالم اصلى خود متوجّه شد سه حالت و مزیّت براى او متصوّر است:
1- حقیقتى از حقایق عالم و حادثهاى از حوادث غیبى جهان براى او مکشوف میشود یا بوسیلهى نمودار شدن صورت آن در نفس و روان که وحى و الهام نامیدهاند، و یا باحساس صوت و آواز مناسب با آن حقیقت غیبى که بنام هتاف و انهاء مشهور است و یا نوشتهاى در جلو چشم نمودار مىشود، و این وسائل مختلف بواسطهى اختلاف عوارض و احوال نفسانى است و چگونگى صفاى لوح ضمیر است که بتواند از راه دل یا گوش و یا چشم بعالم حقیقت متوجّه و مربوط شود و دریابد.
2- صورتى از حقایق در جلو چشم مجسّم مىشود بیکى از دو طریق: اوّل- از راه ایجاد متخیّله که چون نفسى بواسطهى کمال قدرت و ثبات مستقرّ در عوالم حقیقت شد، نیروى متخیّلهى او از آن حقایق غیبى صورتى راست و درست ایجاد مىکند که خود آنرا در جلو چشم مىبیند. دوّم- از راه انعکاس خیال با این مقدّمه که چون براى پیدایش انواع موجودات از حقایق عالم الهى که ماده و زمان در آن متصوّر نیست بایستى صورتهائى کلّى مانند صورتهاى متخیّلهى انسانى در جائى که متخیّلة الکلّ است منعکس و نمودار شود تا بتدریج بشکل فرد مادى موجود شود.
از این جهت مىگویند: آسمان بالاى سر ما متخیّلهى جهان است که صورت آفریده ها در آن متمرکز است و از آنجا بصورتهاى فردى مادّى موجود مىشود. پس از این مقدّمه مىگوئیم: بعضى از نفوس بشرى بواسطهى کمال صفا و ارتباط بعالم حقیقت ممکن است مانند آئینه در جلو متخیّلهى جهان قرار گیرد و صورتى از آن واقعیّات در نیروى خیال و متخیّلهى او منعکس شود که عین حقیقت است مثل خوابهاى راست و درست که آنها را رؤیاى صادقه مینامند و قسمتى است شبیه وحى و الهام که تفاوتشان باین است که یک فرد لایق در بیدارى با اراده خود را از توجّه و اشتغال بخواصّ حیاتى برکنار مىکند و بآسودگى بعالم لاهوت خود مربوط مى- شود و بمشاهده و کشف حقایق مىپردازد، ولى در خواب بموجب طبیعت و بى- اختیار رابطهى سابق الذّکر یعنى برابرى آئینه خیال با متخیّلهى جهانى برقرار مىشود و در خواب حقایق را مىبیند که محتاج بتعبیر نیست مثل خواب پیغمبر که در قرآن گفته شده است «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ» تا آخر و مدّت ششماه پیش از وصول بمقام نبوّت مقدّمهى وحى بآن حضرت خوابهاى راست و درست بوده است. و گاهى این نمودارى صورت حقایق عالم چه بخواب و چه ببیدارى جورى است که مطابق با اصل صور حقایق نیست و متخیّله چیزیرا درک کرده است که مناسب با اصل حقیقت و لازمه آن است، از این جهت اگرچه راست است و درست ولى باید تعبیر و تأویل شود تا اصل حقیقت معلوم شود.
3- بعضى از این نفوس بواسطه، کمال ورزیدگى و حصول ملکهى مخصوص و ارتباط بعوالم ملکوت و مبادى عالیه، گاهى چیزى بر زبان یا دستشان نمودار میشود که عقول تیره و ناقص آنرا نمىپذیرد و براى دلهاى روشن و دور از تیرگیهاى جهل و ضلالت جالب است و این دسته نموداریهاى قدرت نفسانى و روانى بشر که خوارق عادات و معجزات و کرامات مینامند بیکى از دو طریق براى اینگونه اشخاص فراهم مىشود.
اوّل- به این که نفسى از نفوس بشرى از سوى ملکوت خود یاورى شده است، و پیوسته مبادى عالیهى آفرینش پشتیبان او هستند، چنانکه گویند على (ع) فرموده است من در قلعهى خیبر را بنیروى بشرى خود نتوانستم از جاى بکنم ولى بنیروى ملکوتى و دل و روان روشن از نور حقّ آن را برکندم و بدور افکندم.
دوّم- باین طور که ملکوت اعلى و مبادى آفرینش باجازهى حقّ مطیع بعضى نفوس ملکوتى میشوند و دعاى او را مستجاب میکنند، و آیات «لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ» تا آخر مىفهماند که هر سه حالت و مزیّت براى ابراهیم فراهم شده است: اوّل- بجملهى «جاءَتْ رُسُلُنا» حالت دوّم که تجسم صور حقایق در متخیّله است براى او بوده است چون ملائکه را دیده است که آمدهاند. دوّم- بجملههاى «قالُوا سَلاماً و إِنَّا أُرْسِلْنا» حالت اوّل براى او پیدا شده است که کشف حقیقت است، بوسیلهى شنیدن صدا، زیرا سخن ملائکه را شنیده است که باو بشارت دادهاند.
سوّم- نمودارى معجزه است به پشتیبانى ملائکه که فراهم شدن فرزند از مرد و زن پیر باشد و نابودى قوم لوط بوسیلهى این جمله «أَ تَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» تا آخر این آیات: به این جا تمام شد مطلب تأویلات در آیت سورهى هوء «لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا» و در تأویل این جملهى ما «یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ» چنین گفته است: این خواب یوسف از آن خوابها است که در سورهى هود گفتیم محتاج بتعبیر است زیرا از عالم غیب بر نفس یوسف عرضه شده است که چند نفس شریف براى او سجده کرد و فروتنى، و آنها پدر و مادر و برادران او بودند، لکن متخیّلهاش آنها را بصورت ماه و خورشید و ستارگان نمایش داده است.
روح البیان: در هنگام خواب که حواسّ ظاهرى آدمى از کار افتاده است اگر دلش از تیرگیهاى مادّى و خواستههاى بدنى صاف بود پردهى جلوگیر از ادراکات قلبى برداشته مىشود و بموجب صفات و خصوصیّات دل صورتى مناسب با چنین دل از آنچه در لوح محفوظ ثبت است در آن نقش مىشود ولى چون نیروى خیال در هنگام خواب هم بیکار نیست آن صورت را که از لوح محفوظ در دل نقش میشود میگیرد و بصورت مناسب با خودش تغییر میدهد و بخاطره میسپارد و چون انسان بیدار میشود فقط آنچه در خیال بوده است بیاد دارد، از اینجهت تعبیر خواب بایستى بوسیلهى شخصى زیرک باشد که بتواند تمیز دهد و تطبیق کند آنچه که در خاطر مانده است با معنى حقیقى که بدل نقش بوده است و براى همین است که سنت است نقل خواب براى عالم خیرخواه،
و خواب سه دسته است: اوّل- حدیث نفس یعنى روان انسانى آنچه را در بیدارى مشغول بآن بوده است در خواب خود را بآن مشغول مىبیند مثل فکر و کار زندگى و روابط عاشق و معشوق که در خواب با همانها سر و کار پیدا میشود. دوّم- عمل شیطان است با انسان که او را بازیچهى خود قرار میدهد و چیزى باو نشان میدهد که میترسد و حالت احتلام از این دسته2ى دوّم است، و این دو دسته انعکاس صورتى از حقیقت نیست و تعبیر ندارد. دستهى سوّم- همان انعکاس از لوح محفوظ است که ملک از امّ الکتاب براى انسان میآورد و بشارتهاى خداوندى است.
[ نظرات / امتیازها ]