از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(و قال الملک ائتونی به استخلصه لنفسی فلما کلمه قال انک الیوم لدینامکین امین ):(و پادشاه گفت : او را نزد من آورید که وی را محرم و خاص خویش گردانم ، و همین که با او صحبت کرد گفت : امروز تو در نزد ما صاحب منزلت وامانتداری )،پادشاه بعد از آنکه کمالات یوسف را شنید دستور داد تا او را نزد وی بیاورند و یوسف را از مقربان درگاهش قرار دهد و زمانی که با وی گفتگو کرد وبیشتر به مکارم اخلاقی و اجتناب او از زشتی و فحشاء و خیانت و ظلم و صبر بربلایا، پی برد، گفت : از امروز تو در نزد ما صاحب مقام و منزلت و شخصی مورداعتماد و امین خواهی بود و این کلام در واقع حکم و فرمان وزارت و صدارت یوسف (ع ) بود. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : عالی بود دستتون دردنکنه
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ (54)
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ‌: و گفت ملک مصر بیاورید یوسف را نزد من.
أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی‌: تا خالص گردانم او را براى خود و مهمات را به او واگذارم.
در تیسیر: ملک مصر هفتاد مرکب آراسته با تاج و لباس ملوکانه به زندان فرستاد
«1» مستدرک وسائل الشیعة، جلد 2، ابواب جهاد النفس، باب اوّل، صفحه 270، حدیث 12.
جلد 6 - صفحه 239
و به تعظیمى هر چه تمامتر یوسف را به بارگاه آوردند.
تنبیه: توجه ملک و اعتماد او نسبت به یوسف به چند جهت بوده:
1- چون در تعبیر خواب او تمام عاجز و یوسف حل مشگل نمود، لا جرم طبع مایل به او شد.
2- ثبات و صبر یوسف او را جذب نمود، زیرا پس از اذن در خروج از زندان سبقت ننموده بلکه توقف و طلب نمود تفحص را تا برائت او از جمیع تهمتها حاصل آید.
3- تحقیق برائت او از تهمت به شهادت خصم به طهارت و نزاهت.
4- در مدت دو سال در محبس نهایت جدیت را در طاعات و عبادات بدون هیچ قصورى، لا جرم این امور سبب حسن ملک گردید.
در خبر است‌ «1» چون یوسف علیه السّلام خواست بیرون آید، زندانیان در مفارقت او جزع و زارى نمودند که ما به تو انس و الفت و لطف و محبت تو خوشحال بودیم، اکنون چه کنیم؟ یوسف علیه السّلام در حق آنها دعا نمود:
اللّهم اعطف بهم قلوب الاخیار و لا تکتم علیهم الاخبار. خدایا دلهاى ولات و نیکان را بر اینان مهربان گردان و خبرها را بر ایشان پوشیده مدار تا خبر شهر خود را بدانند.
چون بیرون آمد بر در زندان نوشت: هذا قبر الاحیاء و بیت الاحزان و تجربة الاصدقاء و شماته الاعداء: این قبر زندگان و خانه اندوهیان و تجربه دوستان و شماتت دشمنان است.
پس به حمام رفته خود را شسته خلعت ملک پوشیده چون به بارگاه ملک رسیده ایستاده گفت: حسبى ربّى من دنیاى و آخرتى، و حسبى ربّى من خلقه، عزّ جاره و جلّ ثناؤه و تقدّست اسمائه و لا اله غیره چون چشم او بر ملک افتاد گفت: اللّهمّ انّى اسئلک بخیرک و أعوذ بک من شرّه و من شرّ غیره. نزدیک ملک رسید سلام و تحیت فرمود، ملک او را استقبال به انواع اجلال و اکرام، او را بر تخت نشاند.
فَلَمَّا کَلَّمَهُ‌: پس چون او را به سخن درآورد و با او صحبت نمود، پایه علم او و رتبه کمال او را بدانست، قدر او را شناخت، لذا امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: المرء مخبوء تحت لسانه. «1» مرد در زیر زبان بود پنهان. ایضا فرمود: لسان المرء ترجمان عقله. «2» زبان مرد ترجمان عقل او است. عقل از روى مثل به حاسه سمع بیند. تا نگوید نداند دانا باشد یا نادان، چون به گفتار درآید اگرچه خبر غیرى را دهد کلام او اول از مقدار عقل و اندازه علم او حکایت کند، اگر نیک گوید ثمره آن و اگر بد گوید نتیجه آن است.
کلام سرور اولیاء حضرت على مرتضى علیه السّلام است: لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال. «3» نظر نکن کیست گوید و نظر نما چه مى‌گوید.
چون دانش یوسفى هویدا گشت، قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ‌:
ملک گفت بدرستى که تو امروز نزد ما با قدر و منزلت و امانت دارنده هستى، تا حال تو را نشناختیم، اکنون شناختیم لا جرم بقدر امانتت پایه مکانت نهادیم.
مکالمه: ملک با یوسف چون سخن گفت، یوسف به زبان عربى جواب داد، پرسید: چه زبان است؟ گفت: زبان عمّم اسمعیل علیه السّلام بعد به لغت عبرانى تکلم، پرسید: چه زبان است؟ فرمود: زبان پدران من.
وهب گوید: «4» ملک هفتاد زبان دانا به هر کدام تکلم نمود یوسف او را به همان لغت جواب داد، پس گفت: مى‌خواهم تعبیر خواب را از تو بشنوم. یوسف فرمود: اى ملک، خواب دیدى هفت گاو فربه سفید و خوش منظر از رود نیل بیرون آمدند پستانها پر از شیر، تو به حسن خلقت آنها متعجب که ناگاه آب نیل فرو شد، از میان گل و لاى هفت گاو لاغر خاکى رنگ پدیدار، شکمها خالى و پستانها بدون شیر و دندانها و پنجه‌ها مانند سگان با خرطومهاى سباع حمله نموده گاوان فربه را دریده استخوانهاى آنها را شکسته مغز آن را مکیدند. تو متحیرشدى بعد هفت خوشه گندم سبز و تازه از زمین بیرون و هفت سنبل سیاه و خشک همه در یکجا جمع، بادى آمد خوشه‌هاى خشک را بر آن سبزه‌ها زده آتشى خارج تمام آنها را سوزانید، از شدت وحشت بیدار شدى. پس یوسف تعبیر را مانند سابق شرح داد ملک گفت: کمال شرف و بزرگوارى من است که تابع رأى تو باشم، اگر تو نبودى هرگز مرا قوت حفظ رعیت و سیاست مملکت نبودى.
اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شریک له و انّک رسوله. ملک اقرار به وحدانیت الهى و نبوت یوسف علیه السّلام نمود بنا بقولى. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » اطیب البیان
وَ قال‌َ المَلِک‌ُ ائتُونِی‌ بِه‌ِ أَستَخلِصه‌ُ لِنَفسِی‌ فَلَمّا کَلَّمَه‌ُ قال‌َ إِنَّک‌َ الیَوم‌َ لَدَینا مَکِین‌ٌ أَمِین‌ٌ (54)
و ‌گفت‌ ملک‌ بیاورید نزد ‌من‌ یوسف‌ ‌را‌ ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌خود‌ نگه‌داری‌ کنم‌ ‌پس‌ چون‌ ‌که‌ یوسف‌ ‌را‌ آوردند ‌با‌ ‌او‌ تکلم‌ کرد و پاره‌ای‌ ‌از‌ سؤالات‌ نمود و جواب‌ وافی‌ کافی‌ شنید و پی‌ برد بمقام‌ علم‌ و عقل‌ و دیانت‌ و اهانت‌ ‌او‌ ‌گفت‌ محققا امروز ‌شما‌ نزد ‌من‌ مکانت‌ و جاه‌ بزرگی‌ داری‌ و امین‌ مملکت‌ و سلطنت‌ هستی‌ تمام‌ امور بشما سپرده‌ میشود.
‌لا‌‌که‌وَ قال‌َ المَلِک‌ُ ائتُونِی‌ بِه‌ِ گفتند چون‌ ملک‌ ‌پس‌ ‌از‌ تعبیر خواب‌ و اقرار زلیخا و شهادت‌ نسوان‌ علاقه‌ مفرطی‌ بیوسف‌ پیدا کرد و خداوند محبت‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ قلب‌ ‌او‌ قرار داد فرستاد ‌او‌ ‌را‌ بیاورند نزد ملک‌ و چون‌ یوسف‌ ‌از‌ حبس‌ بیرون‌ آمد ‌او‌ ‌را‌ تنظیف‌ کردند و لباسهای‌ فاخر باو پوشانیدند.
‌لا‌‌که‌أَستَخلِصه‌ُ لِنَفسِی‌ ‌یعنی‌ خالص‌ میگردانم‌ یوسف‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌خود‌ ‌که‌ تمام‌ امور مملکتی‌ ‌را‌ باو واگذار میکنم‌ و ‌در‌ کلیه‌ امور ‌او‌ ‌را‌ طرف‌ مشورت‌ قرار میدهم‌ و بدستور و رأی‌ ‌او‌ انجام‌ میدهم‌ ‌پس‌ چون‌ یوسف‌ آمد نزد ملک‌ سلام‌ کرد بلسان‌ عربیه‌ پرسید ‌اینکه‌ چه‌ زبانی‌ ‌است‌ ‌گفت‌ زبان‌ عمویم‌ اسماعیل‌ سپس‌ ‌با‌ زبان‌ عبرانی‌ صحبت‌ کرد ‌گفت‌ زبان‌ پدرانم‌ اسحق‌ و یعقوب‌ سپس‌ ملک‌ ‌با‌ زبانهای‌ مختلف‌ ‌که‌ میدانست‌ تکلم‌ کرد دید یوسف‌ تمام‌ زبانها ‌را‌ میداند بسیار تعجب‌ کرد سپس‌ ‌گفت‌ دوست‌ دارم‌ تعبیر خواب‌ مرا مشافهه‌ بیان‌ کنی‌ حضرت‌ یوسف‌ ابتداء شرح‌ خواب‌ ‌او‌ ‌را‌ بتمام‌ خصوصیات‌ بیان‌ کرد ‌که‌ ملک‌ فهمید ‌که‌ ‌اینکه‌ علم‌ لدنی‌ ‌است‌ سپس‌ دستوراتی‌ ‌که‌ نتیجه‌ تعبیر خواب‌ ‌بود‌ بیان‌ نمود ‌که‌ مفاد‌لا‌‌که‌ فَلَمّا کَلَّمَه‌ُ ‌است‌.
‌قال‌ الملک‌ انک‌ الیوم‌ ‌یعنی‌ امروز لدینا ‌در‌ نزد ‌ما نگفت‌ ‌در‌نزد ‌من‌ ‌یعنی‌ نسبت‌ بکلیه‌ اعضاء مملکتی‌ نسبت‌ باجزاء درباری‌ و لشگری‌ و کشوری‌ مکین‌ جایگاه‌ رفیعی‌ داری‌ ‌که‌ ‌بر‌ همه‌ برتری‌ داری‌ و تمام‌ تحت‌ فرمان‌ تو باشند و اطاعت‌ اوامر تو ‌را‌ بکنند باصطلاح‌ نائب‌ السلطنه‌ و نخست‌ وزیر باشی‌ امین‌ تمام‌ امور مملکتی‌ بدست‌ تو سپرده‌ میشود چون‌ عقل‌ و علم‌ و تدبیر تو ‌از‌ همه‌ بالاتر و دیانت‌ و درستی‌ تو ‌از‌ همه‌ بیشتر ‌است‌. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر احسن الحدیث
وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ اَلْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ در آیۀ 50 گفته بود که او را پیش من آورید ولى ایندفعه پس از شهادت زنان و زن عزیز مى گوید: بیاورید تا او را از خواص خود گردانم و چون یوسف آمد و با او سخن گفت: شاه گفت: تو امروز در پیش ما امین مطلق و داراى مقامى هستى چون این سخن حکایت از پیشنهاد کار مى کرد [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر عاملی
«قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ » 54 مجمع: روایت کرده اند: چون یوسف از زندان درآمد که بحضور شاه برود، بر در زندان نوشت: اینجا گور زنده ها است و خانه ى اندوه و آزمایشگاه دوستان و جاى سرزنش دشمنان و چون به دربار رسید این دعا خواند: اى خداى من از تو مى خواهم به آن خوشیها و خیرات که آفریده اى از خوبى این پادشاه بهره مندم کن و به پناه خودت از شرّ او و دیگرانم نگاه دار [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی وقتى امانت و درستکارى یوسف براى سلطان معلوم شد گفت بروید و یوسف را بیاورید تا اینکه او را مخصوص به خود و مباشر امور سلطنتى گردانم گویند پادشاه امر کرد لباسهاى فاخر و اسبهاى مزیّن حاضر نمودند و امر کرد وزراء و امراء به زندان بروند و با جلال او را نزد بارگاه آورند وقتى که یوسف آمد سلام کرد و سلطان را تحیت گفت ملک او را احترام نمود و در کنار خود نشانید وقتى با او سخن گفت یوسف با زبان عربى جواب داد گفت این چه زبانى است یوسف گفت این زبان عموى من اسماعیل است پس از آن بزبان عبرانى با او تکلم نمود شاه پرسید این چه زبانى است یوسف گفت این زبان پدران من است از وهب نقل مى کنند که گفته سلطان هفتاد زبان مى دانست بهر زبانى که با یوسف سخن مى گفت او بهمان زبان به او جواب مى داد،گویند یوسف در آن وقت سى ساله بود ملک در حال یوسف نگریست و حداثت و غریزه علم او را مشاهده نمود و ازروى تعجب به وزراء گفت این همان است که خواب مرا تعبیر نمود و گفت اى یوسف مى خواهم از زبان خودت خواب مرا تعبیر کنى یوسف گفت اول خواب تو را بتفصیل بگویم که چه دیدى و چگونه دیدى سلطان گفت بگو گفت اى ملک تو هفت گاو سفید روشن رو و فربه اى دیدى که رود نیل را شکافته و بیرون آمدند پستانها پر از شیر و تو در آنها نظر مى کردى ناگاه دیدى آب نیل به زمین فرو رفت و از میان گل هفت گاو لاغر بیرون آمدند خاکى رنگ شکمها به پشتشان چسبیده پستانهاى آنها بى شیر هریک دندانها و پنجه هائى داشتند مثل سگان و خرطومهائى داشتند مثل سباع و آن گاوهاى لاغر با آن گاوهاى فربه ورآمیختند و آنها را دریدند و استخوانهایشان را شکستند و مغز استخوانهاى آنها را مکیدند و تو تعجب مى کردى [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کاشف
وَ قٰالَ اَلْمَلِکُ اِئْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمّٰا کَلَّمَهُ قٰالَ إِنَّکَ اَلْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ پس ازآن که همسر عزیز و زنان، علیه خود گواهى دادند و مردم همگى دانستند که یوسف از غرض ورزى ها و عیب ها پاک است، یوسف راضى شد از زندان بیرون آید پادشاه از وى خواست که همکار او در سلطنت و معاون او در سیاست گذارى و ادارۀ آن باشد هنگامى که پادشاه با یوسف دیدار کرد و به سخنان او گوش فراداد، محبّت و احترام او در قلبش افتاد و به وى گفت: تو در نزد ما احترام دارى و نیز بر هر چیزى در این کشور مورد اطمینان هستى پادشاه زمانى این سخنان را گفت که به توانایى، دانش و تدبیر یوسف یقین حاصل کرده بود برخى گفته اند: یوسف علیه السّلام در آن زمان سى ساله بود در مجمع البیان آمده است که یوسف به زبان عربى به پادشاه سلام کرد و زمانى که از او پرسید: این زبان را از کجا یاد گرفتى ؟ او پاسخ داد: این زبان عمویم اسماعیل است در تفسیر المنار آمده است که پادشاه مصر در دوران یوسف، از شاهان عرب بود که به رهبران «هکسوس » شهرت داشتند طبرى مى گوید: نام این پادشاه، ولید بن ریان بود [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » خلاصه تفسیر نمونه
(آیه 54)- یوسف خزانه‌دار کشور مصر می‌شود! در شرح زندگی پرماجرای یوسف، این پیامبر بزرگ الهی به اینجا رسیدیم که سر انجام پاکدامنی او بر همه ثابت شد و حتی دشمنانش به پاکیش شهادت دادند، و ثابت شد که تنها گناه او که به خاطر آن، وی را به زندان افکندند چیزی جز پاکدامنی و تقوا و پرهیزکاری نبوده است.
در ضمن معلوم شد این زندانی بی‌گناه کانونی است از علم و آگاهی و هوشیاری، و استعداد مدیریت در یک سطح بسیار عالی.
در دنبال این ماجرا، قرآن می‌گوید: «و ملک دستور داد او را نزد من آورید، تا او را مشاور و نماینده مخصوص خود سازم» و از علم و دانش و مدیریت او برای حل مشکلاتم کمک گیرم (وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی).
نماینده ویژه «ملک» وارد زندان شد و به دیدار یوسف شتافت و اظهار داشت که او علاقه شدیدی به تو پیدا کرده است برخیز تا نزد او برویم.
یوسف به نزد ملک آمد و با او به گفتگو نشست «هنگامی که ملک با وی گفتگو کرد (و سخنان پرمغز و پرمایه یوسف را که از علم و هوش و درایت فوق العاده‌ای حکایت می‌کرد شنید، بیش از پیش شیفته و دلباخته او شد و) گفت:
تو امروز نزد ما دارای منزلت عالی و اختیارات وسیع هستی و مورد اعتماد و وثوق ما خواهی بود» (فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.