وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (38)
(قصه سوم و چهارم: قوم عاد و ثمود) وَ عاداً: و گردانیدیم قصه عاد و اهلاک ایشان را به جهت تکذیب هود پیغمبر علیه السّلام علامتى براى مردمان تا از آن اعتبار یابند، یا وعده دادیم قوم عاد را به عذابى دردناک. وَ ثَمُودَ: و نیز قرار دادیم قوم ثمود را که تکذیب حضرت صالح نمودند آیتى براى مردمان.
نکته: قوله «و عادا» عطف است بر ضمیر منصوب منفصل که مفعول اول «جعلنا» است، یا بر «ظالمین» که منصوب المحل است به جهت آنکه «اعتدنا» به معنى «وعدنا» باشد.
وَ أَصْحابَ الرَّسِ: و اصحاب چاه رس که در طغیان بحد نهایت رسیده بودند نیز هلاک و عبرت مردمان گردانیدیم. وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً: و اهل قرنهائى که بودند میان قبایل عاد و ثمود و هل رس، قرنهاى بسیار که جز خداى تعالى کسى ایشان را نداند، همه را هلاک ساختیم. گویند: مراد میان نوح و اصحاب رس است و قرن، هفتاد یا چهل سال مىباشد.
(قصه پنجم: اصحاب رس) در عیون اخبار الرضا و علل الشرایع از حضرت رضا که از پدران گرام خود از حضرت على بن الحسین علیهم السّلام فرمود: مردى از بزرگان بنى تمیم خدمت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد: اصحاب رس چه کسانند و در کدام عصر بودند و پیغمبر ایشان که بود و جاى ایشان در کجا بود و به چه چیز هلاک شدند، من در کتاب خدا ذکر آنها مىیابم و قصه آنها مذکور نیست؟
حضرت فرمود: از من چیزى پرسیدى که هیچکس نپرسیده و کسى از آن خبر ندهد، بدان که ایشان قومى بودند که درخت صنوبر را مىپرستیدند و آن را شاه درخت مىگفتند، آن را یافت پسر نوح علیه السّلام بر کنار چشمهاى به نام دوشاب کشته بود، و ایشان را «اصحاب رس» مىگفتند براى آنکه پیغمبر خود را در زمین کردند؛ و قبل از سلیمان بن داود علیه السّلام بود، و دوازده درخت در اطراف آن چشمه بود، مکان آنها در بلاد مشرق دوازده قریه بود که معمورتر و با
جلد 9 - صفحه 339
وسعت تر از آنها نبود؛ اسامى آنها: ابان- آذر- دى- بهمن- اسفندار- فروردین- اردیبهشت- خرداد- تیر- مرداد- شهریور- مهر- پادشاه آنها «ترکور» از اولاد نمرود، پایتختش اسفندار، و آن چشمه و صنوبر در آن واقع بود، هر شهرى از آن شهرها درختى از صنوبر و نهرى از آن چشمه جارى و بر چهارپایان و خودشان آن را حرام کرده بودند و مىگفتند: این آبها سبب زندگى خدایان ما و سزاوار نیست از زندگى ایشان کم کنیم، و از آب دیگر به کار مىبردند. و در هر ماهى در شهرى عیدى داشتند همه در آنجا حاضر و روى صنوبر پردهاى از خز کشیده که انواع صورتها در آن بود، پس گوسفندها و گاوها آورده قربانى مىکردند، هیزم جمع و آتش در قربانیها مىانداختند، چون دود و بخار آن در هوا بلند مىشد، همه براى درخت به سجده مىافتادند و تضرع مىکردند که از آنها راضى شود شیطان شاخههاى درخت را به حرکت و از ساق درخت مانند طفلى فریاد مىکرد که: اى بندگان از شما راضى شدم، دلهاى شما شاد؛ چون آن را مىشنیدند، سر از سجده بلند، شراب مىخوردند و دف و سنج و سازها را به نغمه در آورده آن روز تا شب مشغول طرب، و روز دیگر به خانهها برمىگشتند. به این سبب عجم ماههاى خود را به این نامها نامیدند و هنگام عید بزرگ و کوچک، تماما نزد صنوبر بزرگ و چشمه اصل حاضر و پرده رفیعى که به انواع صورتها زینت داده بودند بر سر آن درخت، و براى آن دوازده درگاه هر کدام مخصوص اهل یک شهر، و قربانیها چندین برابر؛ پس شیطان درخت را حرکت شدید و آنها را وعده مىداد و بعد به شرب خمر و ساز و طرب مشغول تا مدهوش مىشدند، دوازده شبانه روز به این حال و برمىگشتند. چون کفر آنها زیاد شد، خداوند تعالى پیغمبرى مبعوث، آنها را دعوت به توحید، نپذیرفتند و بر کفر افزودند. دعا نمود تا تمام درختان خشک شد، جمعى گفتند:
این پیغمبر سحر نموده، و گروهى گفتند: خدایان غضب نموده بر شما. چون این مرد مذمت کرد آنها را، پس چاهى حفر و از ارزیز «1» آن را بر آوردند پیغمبر را در میان
«1». ارزیز به معناى قلع آمده است ولى در متن عربى رصاص ذکر شده که به معنى سرب مىباشد.
آن، و بت بزرگ را به سر چاه گذاردند تا ناله او را بشنود؛ و ناله نمود تا قبض روح شد. حق تعالى به جبرئیل فرمود: کثرت حلم من، این بندگان کافر نعمت را مغرور و سالها به عبادت غیر من مشغول، و معذلک پیغمبر مرا مىکشند؛ اکنون از آنها انتقام گیرم و به عزت و جلال خود که آنها را عبرت عالمیان قرار دهم.
روز عید به عادت سابقه مشغول لهو و لعب، حق تعالى باد سرخى فرستاد، ترسیدند و درهم آویختند؛ پس زمین را مانند کبریت گردانید و ابر سیاه از بالاى سر آتش بر آنها بارید، همه هلاک شدند. اینست قصه اصحاب رس، پناه مىبرم به خدا از عذاب او، و لا حول و لا قوة الا باللّه العظیم. «1»
[ نظرات / امتیازها ]
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَینَ ذلِکَ کَثِیراً (38)
و عاد قوم هود و ثمود قوم صالح و اصحاب رس و قرنهایی بین اینها که بسیار بودند و بعذاب هلاک شدند.
(وَ عاداً) که به باد هلاک شدند در مدت یک هفته که میفرماید: (سَخَّرَها عَلَیهِم سَبعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیّامٍ) الحاقه آیه 7.
(وَ ثَمُودَ) قوم صالح که به صیحه و صاعقه هلاک شدند.
(وَ أَصحابَ الرَّسِّ) اختلاف زیادی بین مفسرین در تعیین اینها که کیانند هست لکن حدیث بسیار مفصلی از امیر المؤمنین علیه السلام است که خلاصه مختصر آن اینکه است، که اینها بعد از حضرت سلیمان بودند و از فرس و عجم بودند و دوازده شهر داشتند که هر کدام از آن شهرها بنام بروج فرسی فروردین اردیبهشت خرداد تیر مرداد شهریور آبان آذر دی بهمن اسفند بود.
و درختی بود صنوبر که یافث إبن نوح غرس کرده بود و او را شاه درخت میگفتند:
و چاهی بود نزدیک آن درخت که آبش بسیار عذب و گوارا بود ولی از آن آب مصرف نمیکردند و برای آن درخت قرار داده بودند و آن درخت را می پرستیدند، و هر کس از آن آب مصرف میکرد او را به قتل میرساندند و از آن درخت در هر شهرستان یک شاخه غرس کرده بودند و در هر ماهی پای یکی از درختها میآمدند و سجده و تضرع میکردند و در هر سال یک مرتبه پای شاه درخت میآمدند و سجده میکردند و عید بزرگ آنها بود.
و از حضرت صادق علیه السلام است که زنهای آنها بزنها اکتفاء میکردند مساحقه میکردند و پیغمبری بر آنها مبعوث شد او را در چاه عمیق تنگی
انداختند و سنگ بر او ریختند خداوند غضب کرد بر آنها آن درخت خشک شد آب چاه از بین رفت.
زمین برای آنها سنگ کبریت شد و حرارت بر آنها متوجه شد مثل مس، آب شده شدند و هلاک شدند.
(وَ قُرُوناً بَینَ ذلِکَ) بعضی گفتند: بین عاد و اصحاب رس بعضی گفتند بین قوم نوح و اصحاب رس.
(کَثِیراً) قرون زیادی بسیار که مخالفت انبیاء کردند و بعذاب هلاک شدند و قرون را بعضی گفتند: صد سال چنانچه فعلا هم همین اصطلاح است که فعلا قرن چهاردهم هجری است، بعضی گفتند: هفتاد سال بعضی گفتند: چهل سال و قول اول اقرب است.
[ نظرات / امتیازها ]