● عبدالله عبداللهي -
پرتوی از قرآن
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ، وَ عَلَى اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ
این روش و نرمش و آن گذشت و چشمپوشى و آن رحمت خاص و آن جاذبۀ محبت بود که چنان مردم سرسخت و خشن را جذب و نرم و دگرگون کرد و زیر نفوذ شخصیت آن حضرت، سپس منطق و هدایت قرآن درآورد نسیم و ابر رحمتش بر همه مى بارید و دلهاى پر از لهیب جاهلیت را خنکى و آرامش مى بخشید و جمودها را از هم مى پاشید رحمتى بود اعجاب آمیز و اعجاز انگیز، برتر از هر گونه رحمت و عاطفۀ انسانى، پرتوى از رحمت مبدأ رحمت که عرش خلقت بر آن استوار است و در هر ذرۀ ریز و ستارۀ درخشان پایگاه دارد: «اَلرَّحْمٰنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوىٰ » و همه را سامان دهد و به گرد هم مى چرخاند و پیوسته و هماهنگ مى دارد همان که نخست بر یثرب سایه افکند و آن کانون کینه و خشونت را که در میان اوس و خزرج و دیگر قبایل بود، کانون رحمت و تعاون و مدینۀ رسول رحمت ساخت و سپس در هر مرحله اى بر دوست و دشمن سایه گسترد، تا مکه، کانون سرکشى و خشونت و دشمنى با اسلام و رهبرش همان مکیانى که سیزده سال او و پیروان بى پناهش را از آنان بریدند، تا ناچار پیروانش دل به دریا زدند و به حبشه پناهنده شدند و خود مخفیانه و شبانه به یثرب روى آورد و خانه و شهر و خاندانش را پشت سرگذارد در مدینه هم آرامش نگذاشتند و پیوسته قبایل عرب را بر او مى شوراندند و تا مدینه مى تاختند در احد هفتاد تن از گزیدگان و یارانش را کشتند و مثله کردند و بر سر و رویش سنگ زدند دیرى نمى گذرد که همین مکۀ کانون خشونت و بیرحمى با نیروى ده هزار جنگاور انتقامجو فتح مى شود، سران و سرورانش به حکم قانون و عدل باید کشته شوند و دیگران اسیر گردند که خودشان هم این حکم را مشروع دانستند، آنها در خانۀ خدا جمع و پناهنده شدند، ناگهان از میان آنها و هزارها شمشیر و نیزۀ مردان پرشور و حماسه سرا، چهرۀ رحمت طلوع کرد پس از آنکه آنان را به زبان خودشان محکوم کرد، نسیم رحمت وزید و گذشته را از یاد برد و عفو عمومى را جز دربارۀ چند تن اعلام کرد: «اذهبوا انتم الطّلقاء » ، این فرمان عفو، دوست و دشمن را بهت زده کرد و این جاذبۀ رحمت، پناهندگان را از پناهگاهها بیرون کشید و فراریان سرگشته در بیابانها و دریا را باز گرداند
پس از فتح مکه و پیروزى بر قبایل هوازن و حنین و به دست آمدن غنایم، با آنکه مدنیان جان و مال خود را در اختیار آن حضرت گذاردند و بر اثر جنگهاى پى در پى وضع مالى و اقتصادیشان آشفته بود و براى پیشرفتهاى آینده نیاز بسیارى داشتند، رسول خدا غنایم را در میان مردم کینه جو و ستمگر مکه تقسیم کرد جوانان انصار نگران و ناراحت شدند و سخنانى در میان خود گفتند پیمبر (ص) به میانشان آمد و خود را در حیات و مرگ در اختیار آنان گذارد و گوشه اى از راز این کار را نمایاند تا عذر خواستند و گریستند پس از آن دیرى نپائید که همین دشمنان سرسخت و دریافت کنندگان غنائم، مسلمانانى مؤمن و فداکار و پایدار در راه اسلام و سرچشمۀ خیر شدند، چنان که چندین برابر آنچه گرفته بودند در راه پیشرفت اسلام ایثار کردند و جانهاى خود را به رایگان دادند و شهید شدند پس از فتح (1) مانند حارث بن هشام، سهیل بن عمرو، عکرمة بن ابى جهل، صفوان بن امیه، خالد بن ولید و که خود و پدران و خاندانشان، از پایدارترین پاسداران شرک و کینه توزترین مشرکان و دشمنان و شکنجه گران آن حضرت و مسلمانان و جنگ افروزان جاهلیت بودند که پس از فتح مکه و آن عفو و رحمت و محبت، از پرچمداران فداکار و جان به کف توحید و پیشتازان اسلام و پیش برندگان رسالت تا بیرون مرزهاى جزیره شدند و بیشترشان در آرزوى شهادت بودند و از شهیدان نامى اسلام گردیدند
از محبت دردها صافى شود وز محبت دردها شافى شود از محبت خارها گل مى شود و ز محبت سرکه هامل مى شود مکه و فرو ریختن بتها و عفو عمومى و پیروزى بر هوازن و حنینیان، به فرمان آن حضرت سپاهیان فاتح مهاجر و انصار و نو مسلمانان مکه و اطراف آن، به سوى برج و با روى طائف بسیج شدند و با منجنیق و قلعه خراب کن که اولین بار به ابتکار مسلمانان و به دستشان آمده بود حرکت کردند و شاید بیش از یک ماه طائف را محاصره کردند و با جنگهاى پراکنده اى، چند تن از دو طرف کشته شدند، منجنیقها در پاى دیوار قلعۀ طائف مستقر شدند فتح مکه که مرکز قدرت عرب بود و شکست سى هزار نفر قبایل هوازن، رعبى در دلهاى طائفیان افکند همین ترس از مرگ و اسارت بر مقاومتشان مى افزود و تصمیم گرفتند که در پاى عقیده و شرافت خود تا آخرین نفس مقاومت کنند، گر چه همه کشته شوند و یا از گرسنگى جان دهند پس از آن محاصرۀ طولانى، ناگهان پیمبر اکرم (ص) فرمان عقب نشینى داد این فرمان براى آنان که براى پیشرفت توحید و یا انگیزه هاى دیگر و پس از آن فتوحات درخشان، بسیج شده بودند و چشم اندازهاى پیمبر رحمت را نمى دیدند، بس گران آمد، خواه ناخواه اطاعت کرده برگشتند و دسته دسته مأمور ویران کردن بتخانه ها و کاخ هاى بت ساز و شکستن بتهاى اطراف طائف و نواحى دیگر شدند دیرى نپائید که قلعۀ شرک طائف در جزیره منزوى و تنها ماند و چاره اى ندیدند جز آنکه نمایندگان خود را به مدینه فرستند و با شرایطى تسلیم شوند و شدند این گونه نخست مرعوب قدرت شدند و سپس مجذوب توحید و رحمت و به همین گونه مرزهاى شرک در داخل و بیرون جزیره همى فرو مى ریخت: سپاهیان اسلام با حماسه و پرچم توحید، رعب پیشاپیششان مى رفت و سپس بارش رحمت بر آنان مى بارید و نسیم آن بر دلها مى وزید همچون ابر رحمت که فضا را مى پوشاند و رعد و برقش رعب انگیز و سپس بارش است و نسیم و فضاى پاک و نشاط انگیز: « سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ ، فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ » تا پایان زندگى براى دوست و دشمن کانون رحمت بود، قهر و خشمش، مقهور رحمت و پیشدرآمد آن بودند در پایان زندگى از واپسین نفسهایش، نسیم رحمت مى وزید: «اللّٰه اللّٰه فى عباده و بلاده لا تعلوا على اللّٰه فى بلاده و عباده » همۀ سرزمین خدا و همۀ بندگان خدا، مبادا بر آنها سرکشى و حق حیات آنها را پایمال کنید جنگ براى ویرانى قلاع طاغوتى و موانع وزش نسیم توحید است و بس، تسلیم شدند، تسلیم شوید، صلح کردند، صلح کنید پیمان بستند، وفادار باشید
با بیطرفان و سلامت جویان نجنگید به سالخوردگان و خردسالان و زنان و بردگان و گیاهان رحم آورید شما باید فاتحان دلهاى افسرده و فرسودۀ بشر شرک زده باشید و آباد کننده، نه ویرانگر و به بندآور بندگان، چون دیگر فاتحان
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ این آیه توکل را تثبیت مى کند: با انجام شور و آن گاه تصمیم و توکل، آیا با ایمان به اراده اى فوق سنن اجتماعى که همان مشیت حکیمانه و عین علم به مصالح حقیقى است، چاره اى جز توکل هست ؟ اگر خداوند شما را یارى کند دیگر پیروزمندى بر شما نخواهد بود شاید «لکم» به جاى «علیکم» که با توکل و مراعات سنن و اسباب طبیعى و اجتماعى و روحى، پیروزى هم اگر براى دشمن پیش آید باز به سود شما خواهد بود با توکل، یعنى واگذارى کارى و نتیجۀ آن به خدا که نوعى پیوستگى به ارادۀ اوست، علل و اسباب پیروزى مؤثر و پیوسته مى شوند و موانع و حوادث متضاد با آن از میان مى روند، و بالاتر از آن بینش و آگاهى براى شخص متوکل حاصل مى شود که از اشتباه و لغزش و غرور و ضعف بر کنار مى ماند همۀ اسباب و مؤثرات همان علل و اسباب معمول است، و همین که یکى از حوادث روحى و یا اجتماعى که خارج از علل و اسباب حساب شده است پیش آید، در پى آن شکست و خذلانى است که هیچ قدرتى نمى تواند آن را جبران کند و شخص را یارى بخشد
وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ؟ بجز خدا و پس از او، و شاید ضمیر مِنْ بَعْدِهِ ، راجع به نصر، مستفاد از ینصرکم باشد: پس از یارى او، همین که عنایت خدا سلب شد، آز و هواها و اندیشه هاى شک آلود نسبت به هدف و یا اشتباه در بررسى و پایدارى مواضع و نیرو و کمین دشمن رخ مى دهد و اختلاف در چگونگى جنگ و سستى در اجرا و فرمان و این عوامل و مانند آنها، طرق خذلان و شکست است، چنان که در احد پیش آمد پس چه چاره اى براى جبران این علل، جز توکل است ؟ توکلى که ایمان آن را پایدار و استوار مى گرداند: وَ عَلَى اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ
همین که نتیجۀ شور مشخص شد، تصمیم است و پیشرفت و انجام چنان که آن حضرت پس از پوشیدن لباس جنگ و تصمیم، با آنکه خطر را مى دید و در خواب ارائه شده بود، از تصمیم برنگشت، با آنکه همان رأى دهندگان نیز دچار تردید شدند شور است و رأى است و تصمیم و توکل به خدا و تقدیر او، نه اتکاء به رأى از توکل و نه توکل از مسیر طبیعى و شور باز دارد، این وظیفه و مسئولیت است و آن تقدیر اسباب و علل این تصویر قرآنى از کار و روش مسلمانان است، با دو چشم و دو نیرو رو به اهداف پیش روند، دیگر جایى براى تردید و استخاره باقى نمى گذارد
یارى خدا بر طبق سنن و اسبابى است برتر از اراده و علل شناختۀ آدمى و نازلتر از مشیت مطلق، و همین ایمان و صبر و توکل نیز خود از سنن الهى و توفیق در راه خیر و صلاح و پیروزى است و نیز کشف علل و اسباب است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» ترجمه تفسیر مجمع البیان
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ اگر خداوند شما را بر مبارزه دهندگان علیه شما یارى کند فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ هیچکس قدرت بر پیروزى شما را نخواهد داشت اگر چه عدد دشمنان و مبارزان زیاد و جمعیت شما اندک باشد
وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ یعنى اگر یارى خود را از شما باز گیرد و شما را در برابر دشمن بحال خود گزارد بواسطه گناهانى که کرده اید
فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ : مرجع ضمیرها (بعده) اللّٰه است با حذف مضاف آن (یعنى بعد خذلان اللّٰه) یعنى پس از خذلان خدا دیگر یاورى نخواهید داشت بنا بر این معنى (من) نفى است بصورت استفهام باین معنى که (کیست یاور شما؟) یعنى هیچکس نخواهد بود و اینکه حرف استفهام معنى نفى را در بردارد براى اینست که جواب آن منفى است و با ذکر آن از ذکر جواب بى نیاز شده ایم و این کار براى اقرار گرفتن از مخاطب بلیغ تر است
وَ عَلَى اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ : مؤمنان باید بخدا توکل کنند آیه متضمن ترغیب مؤمنین است بر طاعت خدا که به این وسیله استحقاق نصرت الهى را پیدا میکنند
و نیز متضمن تحذیر و دور داشتن از معصیت خداوند است که آنها را مستحق خذلان مى گرداند و نیز توکل بر خدا را واجب مینماید که توکل مانع میشود از اینکه خداوند آنها را بخودشان واگذارد تا در نتیجه هلاک شوند
ابو على جبایى گوید: در آیه دلالتى است که اگر کسى مغلوب دشمنان خدا شد مورد نصرت حق نبوده زیرا کسى را که خداوند یارى فرماید مغلوب نخواهد شد و غلبه بحسب مصالح بندگان که بر خدا معلومست میباشد بعلاوه براى اینکه مؤمنان با صبر و پایدارى در راه جهاد در عین ترس از شهادت و عدم اطمینان بر غلبه خود بمقامات ابرار نایل آیند البته این مطلب که گاه خداوند نصرت خود را از مؤمنان میگیرد در میدان جهاد و پیروزى در جنگ است ولى در دلیل و برهان و حجت البته خداوند همواره مؤمنان را یارى مینماید که با ادله روشن و دلایل قطعى و محکم آنان را بطریق حق هدایت میکند و غلبه بر خصم را نصیب ایشان میگرداند و اگر این نبود تکلیف از طرف خداوند حسنى نداشت
ابو القاسم بلخى گوید: مؤمنان همواره از جانب حق منصور و مؤیدند اگر در جهاد پیروز شوند که منصور و غالبند و اگر در جنگ مغلوب شوند از نظر منطق و حجت پیروزند و جایز نیست که خداوند به هیچ وجه کافر را غالب گرداند
جبایى گوید: نصرت در مقام پیروزى در جهاد ثواب است (که بمؤمنین مى دهد) زیرا جایز نیست که خداوند ستمکاران را یارى کند از اینرو که استعلا و برترى آنها را بر دیگران بوسیله ظلم هرگز اراده نمیکند
ابن اخشید گوید: بهر حال و در هر حال درست نیست، نصرت ظالمان و خذلان مؤمنان زیرا خداوند بما امر فرموده که دسته اى را که مورد تجاوز واقع شده کمک کنیم گرچه احیاناً مستحق ثواب نباشند و اما خذلان و منع از یارى، خود عقاب است بلا خلاف و خذلان امتناع از کمک است بر ضد دشمن در موقع حاجت بکمک زیرا اگر بکسى که از یارى بى نیاز است یارى نشود خذلان او نشده
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر شریف لاهیجى
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ اگر نصرت دهد شما را خداى تعالى چنانچه در جنگ بدر نصرت داد فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ پس هیچ غلبه کننده نباشد مر شما را وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ و اگر بى بهره کند شما را از نصرت و واگذارد شما را با أعداء شما بسبب عصیان شما چنانچه در جنگ احد وقوع یافت فَمَنْ ذَا اَلَّذِی پس کیست آن کس که یَنْصُرْکُمُ یارى دهد شما را مِنْ بَعْدِهِ از پس فرو گذاشتن او وَ عَلَى اَللّٰهِ و بر خداى نه بر غیر او فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ باید که توکل کنند مؤمنان
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ یعنى اگر خدا شما را عزیز کند و نصرت دهد چه کس تواند شما را بشکند و خوار گرداند،و اگر بعکس این باشد که خدا بخواهد شما را خوار گرداند چه کس تواند شما را نصرت دهد و یارى کند
راجع به آیه جلو است که مؤمنین را خاطر نشان مى کند که اگر در امور توکل و اتکاء شما بر خدا باشد و خدا بخواهد بشما مظفریت دهد و غنیمت نصیب شما گرداند کسى یا چیزى جلو خواسته او را نتواند بگیرد و اگر بخواهد در جنگها یا غیر آن شکست بخورید و زیان ببرید کسى چنین قدرتى ندارد که شما را یارى کند پس بایستى تمام اعتماد شما در همه جا چه در جنگ و چه در غیر بر کرم او باشد شاید این آیه نیز مثل آن آیات بالا نظر بهمان اشخاصى باشد که در جنگ احد بحرص غنیمت دره کوه را که مأمور بحفظ او بودند رها نمودند که گویا به آنان یادآور مى شود که آن وقتى که خدا خواست مؤمنین فتح کنند با آن عده کمى که داشتند و کثرت دشمن بدون مهمات جنگى فاتح گردیدند و آن وقتى که خواست شکست خورند به پاداش مخالفت خودشان پس از فتح شکست خوردند در کشف الاسرار گفته قوله تعالى «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ » هرکه را قلم نصرت از درگاه عزت بر ناصیه روزگار او کشیدند یگانه عالم گشت و قطب مرکز سیادت و نشانه اهل مملکت و قبله آمال خداوندان حیرت
«وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ » هرکه را صفت خذلان از درگاه بى نیازى روى نماید بحکم قهر پرده تجمل ازروى کار او بردارند و رقم مهجورى بر حاشیه وقت او نهند و مردود همه عالم گردانند تا از سر مهجورى و درد بازماندگى این نوحه بر خود مى کند که: «باىّ نواحى الارض ابغى وصالکم و انتم ملون مالخوکم قصد» گفتم که بر اوج برین شد بختم و ز ملک نهاده چون سلیمان تختم اکنون که بمیزان خرد برسنجم از نیک دونیان کم آمد رختم به داود علیه السّلام وحى رسید که«یا داود ان وضعتک فمن ذا الذى یرفعک و ان رفعتک فمن ذا الذى یضعک و ان اعززتک فمن ذا الذى یذلک و ان نصرتک فمن ذا الذى یخذلک و ان خذلتک فمن ذا الذى ینصرک» حدیث نصرت مى رود و نصرت لا محاله بر دشمن بود و هیچ دشمن تو را چون هواى نفس نیست و الیه اشار النبى صلّى اللّه علیه و آله «اعدى عدوک نفسک بین جنبیک» چون دشمن قوى تو نفس بود هرآینه جهاد با وى صعب تر و بزرگتر بود چنانچه سیّد کائنات گفت «رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاکبر»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ البته یارى کردن خدا به اسباب و عللى بستگى دارد که خدا آنها را وسیله براى رسیدن به پیروزى قرار داده است
یکى از علل پیروزى علاوه بر توکّل بر خدا، آماده کردن نیروست که در آیۀ 60 سورۀ انفال بدان اشاره شده است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ »
وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ خداوند افراد پستى را که هیچ گاه بر
کار خیر اتحاد نمى کنند، ذلیل و خوار مى سازد خداى متعال در آیۀ 46 سورۀ انفال فرمود: «وَ لاٰ تَنٰازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ ؛ اختلاف نکنید که شکست مى خورید و ابّهت شما مى رود»
خلاصۀ سخن آن که آماده کردن نیرو بدون داشتن اخلاص، سودى ندارد آن سان که در جنگ حنین براى مسلمانان چنین شد: «در روز حنین، آن گاه که انبوهى لشکرتان شما را به شگفت آورده بود، ولى براى شما سودى نداشت و زمین با همۀ فراخى اش بر شما تنگ شد و بازگشتید و به دشمن پشت کردید» همچنین، اخلاص بدون آماده کردن نیرو، سودى ندارد «با توکل زانوى اشتر ببند » کسى که هم اخلاص داشته باشد و هم نیرو آماده کند، شکست نمى خورد؛ زیرا خدا با اوست
محمّد و راز عظمت او پدر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، عبد اللّه به قصد تجارت به سوى شام رفت و در این زمان، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شکم مادر بود عبد اللّه در بازگشت از شام، نزد دایى هاى خویش، بنى نجار، در مدینه رفت و در آنجا بیمار شد و از دنیا رفت او براى فرزندش از مال دنیا تنها پنج شتر، یک گله گوسفند و کنیزى به نام برکة الحبشیة که کنیه اش امّ ایمن و دایۀ پیامبر و از جملۀ مربّیان دورۀ طفولیت او بود بر جاى گذاشت
چنان که گفته اند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه، در عام الفیل، در ماه ربیع الاول مطابق با ماه هشتم میلادى (اوت) سال 570 میلادى ولادت یافت
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
هر قوّه و قدرتى که در دنیا تصور شود از براى هر قادر و قوى آن رشحۀ از رشحات قدرت و قوت الهى است پس اگر خداوند ناصر و معین جمعى باشد هیچ قوه و قدرتى نمى تواند آنها را مغلوب نماید چنانکه در جنگ بدر با آنکه عده کفار سه برابر مسلمین بود و اسلحه کافى داشتند و مسلمین ثلث آنها بودند و اسلحه کافى هم نداشتند مظفر و منصور شدند و در جنگ احد با آنکه مسلمین قوت و شوکت پیدا کرده بودند و نسبتا اسلحه کافى هم داشتند چون بدوا بدستور نبوى عمل ننمودند خداوند با آنها کمک نفرمود و مغلوب شدند و کسى نتوانست با آنها کمک کند مگر باز لطف خداوند به دعاى پیغمبر (ص) و ثبات قدم امیرالمؤمنین (ع) شامل حال آنها شد که از آن مهلکه نجات یافتند پس باید در تمام امور توکل با خدا نمود باین معنى که چشم امید به او دوخت و از غیر او چشم پوشید چون لازمه ایمان بخدا و معرفت بحق او اینست که مؤمن با وجود او از غیر او انتظار خیرى نداشته باشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» متن و ترجمه فارسی تفسیر شریف بیان السعادة فی مقامات العبادة
تفسیر: إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ :جواب سؤال مقدّر است(گویا پرسیده مى شود چه کسى و چگونه یارى مى کند و جواب داده مى شود اگر خدا یارى کند) فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ :یعنى بعد از یارى خدا،کسى بر شما غالب نمى شود و بعد از خوارى از سوى خدا چه کسى شما را یارى مى کند؟ وَ عَلَى اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ :آمدن«فاء»بین عامل و معمول (عامل اللّه،معمول مؤمنین)با اینکه آن دو[در جمله]صدارت طلب هستند(اوّل مى آیند)یا به جهت تقدیر گرفتن لفظ «امّا»است(امّا و على اللّه)یا از جهت توهّم ذهنى آن،یا اینکه لفظ «فاء»در امثال اینجا زیادى است،یا اینکه عامل محذوف است از جهت قرینه بودن عاملى که ذکر شده است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.