منظور از منافقان در این آیه آن گروه سیصد نفرى بود که در آغاز جنگ احد از رفتن به جنگ خوددارى کردند و از صف مسلمانها جدا شدند و چون به آنان گفته شد که شما نیز بیایید و در راه خدا جهاد کنید و یا حد اقل از خانه و کاشانه و کیان خود دفاع کنید، آنها براى فرار از جنگ چنین گفتند اگر مى دانستیم که جنگى اتفاق مى افتد، در جنگ شرکت مى کردیم این سخن بهانه اى بیش نبود و نشانى از بى اعتقادى آنها به پیامبر بود گویا آنها سخن پیامبر را که جنگ را پیش بینى مى کرد و آنها را دعوت به جهاد مى نمود باور نداشتند و این خود نوعى کفر بود
قرآن کریم دربارۀ این گروه از منافقان تعبیر جالبى مى آورد و مى فرماید آنها در آن روز که چنین گفتند، به کفر نزدیکتر بودند تا ایمان و آنها در زبانهایشان چیزى را مى گویند که مخالف دلهایشان است یعنى آنها تا این سخن را نگفته بودند، مسلمانان آنها را از خودشان مى دانستند ولى با این سخن ماهیت واقعى آنها روشن شد و تمایل آنها به جبهۀ کفر معلوم گردید
دیگر اینکه تا پیش از تخلف آنها از جهاد و گفتن این سخنان، امیدى بر ایمان آنها بود ولى با این اقدام و با این سخنان، آنها خود را به کفر نزدیکتر ساختند و امید بر هدایت آنها از دست رفت
خصوصیت بارز منافقان دوچهرگى آنهاست و اینکه آنها برخلاف عقیدۀ باطنى خود سخن مى گویند و چیزى را اظهار مى دارند که عکس آن را عقیده دارند در این آیه ضمن بیان این ویژگى منافقان، اضافه مى کند که خداوند به آنچه آنها پنهان مى دارند آگاه تر است این تعبیر که خدا آگاه تر است مى رساند که مؤمنان نیز به دورویى آنها پى برده اند و آن هنگامى بود که آنها با یک بهانۀ واهى از شرکت در جنگ خوددارى کردند و پرده از روى نفاق آنها برداشته شد و مسلمانان آنها را شناختند ولى مسلم است که خداوند به نفاق آنها و مطالبى که در دل نهان داشته اند، آگاه تر است
[ نظرات / امتیازها ]