● معنای اصلی ولایت، مالکیت تدبیر امور است
کلمه اولیا جمع کلمه ولی است، که از ماده ولایت است ، و ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است ، مثلا ولی صغیر یا مجنون یا سفیه، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد، که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولیشان است.
این معنای اصلی کلمه ولایت است، ولی در مورد حب نیز استعمال شده ، و به تدریج استعمالش زیاد شد ، و این بدان مناسبت بود که غالبا ولایت مستلزم تصرف یک دوست در امور دوست دیگر است ، یک ولی در امور مولی علیه(یعنی کسی که تحت سرپرستی او است) دخالت میکند، تا پاسخگوی علاقه او نسبت به خودش باشد ، یک مولی علیه اجازه دخالت در امور خود را به ولیش میدهد، تا بیشتر به او تقرب جوید ، اجازه میدهد چون متاثر از خواست و سایر شؤون روحی او است، پس تصرف محبوب در زندگی محب ، هیچگاه خالی از حب نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 236 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : ولایت |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
طوفانی : ضمن احترام به نظر مرحوم علامه طباطبایی، اما از منظر فقهی مولی علیه اختیاری در تجویز عمل ولی خود ندارد. یعنی اصلا از منظر فقهی در موقعیتی نیست که دارای اختیار تصویب و رد عمل ولی خود باشد. بنابراین جز تسلیم به اراده ولی تا رسیدن به سن رشد ندارد!
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دوستی با کفار سبب می شود تحت تأثیر رفتار و اخلاق آنان قرار بگیریم
اگر ما کفار را اولیای خود بگیریم خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کردهایم، امتزاج روحی هم ما را میکشاند به اینکه رام آنان شویم، و از اخلاق و سایر شؤون حیاتی آنان متاثر گردیم، ( زیرا که نفس انسانی خو پذیر است )، و آنان میتوانند در اخلاق و رفتار ما دست بیندازند دلیل بر این معنا آیه مورد بحث است، که جمله «من دون المؤمنین» را قید نهی قرار داده، و میفرماید مؤمنین کفار را اولیای خود نگیرند در حالی که با سایر مؤمنین دوستی نمیورزند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : که از این قید به خوبی فهمیده میشود که منظور آیه این است که بفرماید اگر تو مسلمان اجتماعی و به اصطلاح نوع دوست هستی ، باید حداقل مؤمن و کافر را به اندازه هم دوست بداری ، و اما اینکه کافر را دوست بداری ، و زمام امور جامعه و زندگی جامعه را به او بسپاری و با مؤمنین هیچ ارتباطی و علاقهای نداشته باشی، این بهترین دلیل است که تو با کفار سنخیت داری و از مؤمنین جدا و بریدهای و این صحیح نیست پس زنهار باید از دوستی با کفار اجتناب کنی.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 236 و 237 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : دوستی- حب- محبت- تولی- دوست- محب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ولایت و دوستی بین کافر و مؤمن غیر ممکن است
آوردن این اوصاف(صفت مومن و کافر) برای تفسیر فرمان مؤمنین نباید کافران را اولیای خود بگیرند، و به مؤمنین دیگر اعتنا نکنند در حقیقت سبب حکم و علت آن را بیان نموده بفهماند دو صفت کفر و ایمان به خاطر تضاد و بینونتی است که بین آن دو هست ، قهرا همان بینونت و فاصله و تضاد به دارندگان صفت کفر با صفت ایمان نیز سرایت میکند، در نتیجه آن دو را از نظر معارف و عقائد و اخلاق از هم جدا میکند، دیگر راه سلوک به سوی خدای تعالی و سایر شؤون حیاتی آن دو یکی نخواهد بود، نتیجه این جدائی هم این میشود که ممکن نیست بین آن دو ولایت و پیوستگی برقرار باشد، چون ولایت موجب اتحاد و امتزاج است، و این دو صفت که
در این دو طایفه وجود دارد موجب تفرقه و بینونت است، و وقتی یک فرد مؤمن نسبت به کفار ولایت داشته باشد، و این ولایت قوی هم باشد، خود به خود خواص ایمانش و آثار آن فاسد گشته، و بتدریج اصل ایمانش هم تباه میشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و به همین جهت است که در دنبال آیه مورد بحث اضافه کرد: «و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء» و سپس اضافه کرد «الا ان تتقوا منهم تقیة» ، در جمله اول فرمود کسی که چنین کند هیچ ارتباطی با حزب خدا ندارد ، و در جمله دوم ، مورد تقیه را استثنا کرد، چون تقیه معنایش این است که مؤمن از ترس کافر اظهار ولایت برای او میکند ، و حقیقت ولایت را ندارد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 237 و 238 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : دوستی- حب- محبت- تولی- دوست- محب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خداوند آنقدر از پذیرفتن ولایت کفار نفرت دارد که نمیخواهد حتی نام آنرا ببرد
«وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِک فَلَیْس مِنَ اللَّهِ فی شیْءٍ» منظور از اینکه میفرماید: «هر کس چنین کند» این است که هر کس کفار را به جای مؤمنین اولیا بگیرد، چنین و چنان میشود، و اگر نام عمل را نبرد و به جای آن لفظی عام آورد، برای اشاره به این نکته بوده، که گوینده آنقدر از پذیرفتن ولایت کفار نفرت دارد که نمیخواهد حتی نام آنرا ببرد، همانطور که خود ما از هر قبیحی، با کنایه تعبیر میکنیم، و باز به همین جهت است که نفرمود: و من یفعل ذلک من المؤمنین - و هر کس از مؤمنین چنین کند چون خواست ساحت مؤمنین را پاکتر از آن بداند، که مثل چنین عملی را به آنان نسبت دهد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 237 و 238 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اگر دوستی با کفار از روی تقیه باشد اشکال ندارد
«و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء» و سپس اضافه کرد «الا ان تتقوا منهم تقیة» ، در جمله اول فرمود کسی که چنین کند(و کافر را ولی خود بگیرد) هیچ ارتباطی با حزب خدا ندارد ، و در جمله دوم ، مورد تقیه را استثنا کرد ، چون تقیه معنایش این است که مؤمن از ترس کافر اظهار ولایت برای او میکند ، و حقیقت ولایت را ندارد .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 238 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : دوستی- حب- محبت- تولی- دوست- محب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه دون در جمله «من دون المومنین»
کلمه دون در جمله : «مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» چیزی شبیه ظرف است، که معنای نزد را میدهد البته بویی هم از معنای فرومایگی و قصور در آن هست، و معنایش این است که مؤمنین به جای مردم با ایمان مردم کفر پیشه را ولی خود نگیرند، که جایگاه و موقعیت آنان نسبت به مقام و موقعیت مردم با ایمان، پست و بیمایه است، چون جاه و مقام مؤمنین بلندتر از مکان کفار است. و ظاهرا اصل در معنای کلمه دون همین باشد که خاطر نشان نموده و گفتیم: دو چیز در معنای آن هست، یکی نزدیکی، و دیگری پستی.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس اینکه عرب میگوید: دونک زید معنایش این است که زید نزدیک تو و در درجهای پستتر از درجه تو است ، و لیکن کلمه مورد بحث در معنای کلمه غیر هم استعمال شده از آن جمله در قرآن کریم آمده: «الهین من دون الله»(المائده/116)«و یغفر ما دون ذلک»(النساء/48)(البته در آیه دومی هم ممکن است به معنای) (غیر این) باشد ، و هم به معنای کوچکتر از این.
و همچنین کلمه مورد بحث ما بعنوان اسم فعل استعمال میشود ، مثل اینکه گفتیم : عرب میگوید : دونک زید یعنی زید را متوجه باش و از نظر دور مدار ، تمامی این استعمالات از این باب است که معنای کلمه با معانی موارد استعمال انطباق دارد، نه اینکه کلمه مورد بحث چند معنا داشته باشد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 238 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● کلمه «من» در جمله «من الله» ابتدائیه است
کلمه من در جمله: «من الله» به معنای ابتدا است، و در مثل چنین مقامی معنای گروهگرائی را افاده میکند، و به آیه چنین معنا میدهد: و کسی که چنین کند هیچ ارتباطی با حزب خدا ندارد، همچنانکه در جای دیگر فرموده: «و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا، فان حزب الله هم الغالبون»(المائده/56).
و نیز در حکایتی که از ابراهیم (علیهالسلام) کرده فرموده:« فمن تبعنی فانه منی»(ابراهیم/36) یعنی از حزب من است، و به هر حال، پس معنای آیه(و خدا داناتر است) این است که چنین کسی در هیچ حالی و اثری برقرار در حزب خدا نیست.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 239 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «اتقاء»
کلمه اتقاء در اصل از ماده وقایه از خوف گرفته شده و چه بسا از باب استعمال مسبب در مورد سبب به معنای خود خوف هم استعمال شود، و شاید تقیه در مورد آیه نیز از همین قبیل باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 239 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● استثناء در آیه استثناء منقطع است
«فَلَیْس مِنَ اللَّهِ فی شیْءٍ إِلا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً» استثنای در این آیه استثنای منقطع است، یعنی استثنائی است بدون مستثنا منه، چون آنچه به نظر میرسد مستثنا منه باشد، در واقع مستثنا منه نیست، زیرا اظهار محبت دروغی و از ترس، محبت واقعی نیست، و همچنین اظهار سایر آثار ولایت اگر دروغی و از ترس باشد ولایت واقعی نیست، چون خوف و محبت که مربوط به قلب است، دو صفت متضادند، که دو اثر متقابل در قلب دارند، چگونه ممکن است در یک قلب متحد شوند، و در نتیجه استثنای در جمله: و هر کس چنین کند از حزب خدا نیست مگر آنکه تولیش از ترس باشد، استثنای متصل باشد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 239 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● جواز تقیه را هم قرآن و هم سنت و عقل تأیید می کند
این آیه شریفه دلالتی روشن بر جواز تقیه دارد، از ائمه اهل بیت(علیهمالسلام) هم این استفاده روایت شده، همچنان که آیهای که در باره داستان عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه نازل شده این دلالت را دارد، و آیه این است که میفرماید:«من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان، و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله ، و لهم عذاب عظیم»(النحل/106).
و کوتاه سخن اینکه، کتاب و سنت هر دو بر جواز تقیه بطور اجمال دلالت دارند، اعتبار عقلی هم مؤید این حکم است ، چون دین جز این نمیخواهد و شارع دین هم جز این هدفی ندارد که حق را زنده کند و جان تازهای بخشد ، و بسیار میشود که تقیه کردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفین حق عمل کردن مصلحت دین و حیات آن را چنان تامین میکند که ترک تقیه آن طور تامین نکند ، و این قابل انکار نیست، مگر کسی بخواهد منکر واضحات شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و ما ان شاء الله در بحث روایتی که میآید و نیز در تفسیر آیه 106 سوره نحل در این باره باز سخنی خواهیم داشت.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 240 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : علامه طباطبایی |
1)
طوفانی : سلام
ضمن احترام به نظر مرحوم علامه (رحمة الله علیه) با نظر ایشان در باب جواز کلی تقیه موافق نیستم و استدلال دقیقی برای اثبات تعمیم موضوع تقیه به همه ی شئون زندگی را در سخن ایشان مشاهده نمی کنم.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «تحذیر»
کلمه تحذیر که مصدر فعل یحذر است مصدر باب تفعیل است، و ثلاثی مجرد آن کلمه حذر است، که به معنای احتراز از امری ترسآور است، و در آیه که میفرماید خدا شما را از خودش برحذر میدارد، برحذر داشتن از عذاب او است، همچنان که در جای دیگر فرموده: «ان عذاب ربک کان محذورا»(الإسراء/57)، و نیز پیامبر را از منافقین و از فتنه کافر بر حذر داشته، میفرماید:« هم العدو فاحذرهم»(المنافقون/4) و نیز میفرماید:«و احذرهم ان یفتنوک»(المائده/49)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 240 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خداوند کسانی را که خواستار دوستی با کفار هستند را از خودش برحذر داشته است
در آیه مورد بحث و بعد از دو آیه، مسلمانان دوستدار کفار را از خودش برحذر ساخته، و وجه آن تنها این است که بفهماند خدای سبحان خودش مخوف و واجب الاحتراز است، و از نافرمانیش باید دوری کرد.
و خلاصه بفهماند بین این مجرم و بین خدای تعالی چیز مخوفی غیر خود خدا نیست، تا از آن احترا جوید، یا خود را از خطر او در حصن و قلعهای متحصن کند. بلکه مخوف خود خدا است، که هیچ چیزی که مانع او شود وجود ندارد و نیز بین مجرم و خدا هیچ مایه امیدی که بتواند شری از او دفع کند وجود ندارد، نه هیچ صاحب ولایتی، و نه شفیعی.
بنا بر این در آیه شریفه شدیدترین تهدید آمده و تکرار آن در یک مقام این تهدید شدید را زیادتر و شدیدتر میگرداند، و باز با تعقیب جمله مورد بحث با دو جمله دیگر یعنی جمله «و الی الله المصیر» و جمله «و الله رؤف بالعباد»(آل عمران/30) که بیانش خواهد آمد این شدت را میافزاید.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : با بیانی دیگر میتوان فهمید که چرا خدای تعالی دوستدار کفار را از خودش برحذر داشته، و آن این است که از لابلای این آیه و سایر آیاتی که از دوستی با غیر مؤمنین نهی فرموده ، برمیآید که این قسم دوستی خارج شدن از زی بندگی است، و مستقیما ترک گفتن ولایت خدای سبحان و داخل شدن در حزب دشمنان او و شرکت در توطئههای آنان برای افساد امر دین او است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 240 و 241 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دوستی با کفار خطرناکترین ضرر را برای دین دارد
کوتاه سخن اینکه دوستی با کفار طغیان و افساد نظام دین است، که بدترین و خطرناکترین ضرر را برای دین دارد، حتی ضررش از ضرر کفر کفار و شرک مشرکین نیز بیشتر است، زیرا آنکس که کافر و مشرک است، دشمنیش برای دین آشکار است، و به سهولت میتوان خطرش را از حومه دین دفع نموده و از خطرش برحذر بود، و اما مسلمانی که دعوی صداقت و دوستی با دین میکند، و در دل دوستدار دشمنان دین است، و قهرا این دوستی اخلاق و سنن کفر را در دلش رخنه داده، چنین کسی و چنین کسانی ندانسته حرمت دین و اهل دین را از بین میبرند، و خود را به هلاکتی دچار میسازند که دیگر امید حیات و بقائی باقی نمیگذارد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و سخن کوتاه اینکه این قسم دوستی طغیان است، و امر طاغی به دست خود خدای سبحان است، این نکته را در اینجا داشته باش تا ببینیم از آیات سوره فجر چه استفاده میکنیم :« ا لم تر کیف فعل ربک بعاد ، ارم ذات العماد ، التی لم یخلق مثلها فی البلاد و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد ، و فرعون ذی الاوتاد ، الذین طغوا فی البلاد ، فاکثروا فیها الفساد ، فصب علیهم ربک سوط عذاب ، ان ربک لبالمرصاد »(الفجر/6-14).
خوب ، از این آیات استفاده کردیم که طغیان طاغی ، وی را به کمینگاه خدا میکشاند، کمینگاهی که غیر از خدا در آن نیست، و تازیانه عذاب را بر سرش فرود میآوردو کسی نیست که مانع او شود.
از اینجا معلوم میشود تهدید به تحذیر از خود خدا در جمله : «و یحذرکم الله نفسه» برای آن است که دوستی با کفار، از مصادیق طغیان بر خدا به ابطال دین او و افساد شرعیت او است.
دلیل بر گفتار ما آیه زیر است ، که میفرماید : «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر و لا ترکنوا الی الذین ظلموا ، فتمسکم النار ، و ما لکم من دون الله من اولیاء ، ثم لا تنصرون»(هود/112و113) و این همان آیهای است که (بطوری که در حدیث آمده: تفسیر صافى، ج 1 ط تهران، ص 815) رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود این آیه مرا پیر کرد ، و دلالتش بر نظر ما از این باب است که این دو آیه - بطوری که بر هیچ متدبری پوشیده نیست ، - ظهور در این دارند که اعتماد به کفار ستمگر ، طغیان است طغیانی که دنبالش فرا رسیدن آتش حتمی است ، آنهم فرا رسیدنی که ناصر و دادرسی با آن نیست ، و این همان انتقام الهی است ، که به بیان گذشته ما عاصم و بازدارندهای از آن نیست.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 241 و 242 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● کسانی که خواستار دوستی با کفار هستند، عذابشان حتمی است
جمله: «یُحَذِّرُکمُ اللَّهُ نَفْسهُ» دلالت دارد بر اینکه تهدید در آن به عذابی حتمی است، چون از خود خدا تحذیر کرده، و تحذیر از خود خدا دلالت دارد که دیگر حایلی بین او و عذاب وجود ندارد و کسی نمیتواند خدا را با اینکه تهدید به عذاب کرده از عذابش جلوگیر شود، پس نتیجه قطعی میدهد که عذاب نامبرده واقع شدنی است، همچنان که دو آیه سوره هود نیز این معنا را میفهماند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 242 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● کسانی که خواستار دوستی با کفار هستند، از عذاب خداوند راه گریزی ندارند
اینکه فرمود: «و الی الله المصیر» دلالت دارد بر اینکه شما از این عذاب راه گریزی ندارید، و خدا هم از آن صرفنظر نمیکند، و این خود تهدید در جمله قبلی را تاکید مینماید.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 242 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ» از خبرهای غیبی قرآن است
این آیات یعنی آیه: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ» و آیات بعدش از خبرهای غیبی قرآن کریم است، که توضیح آن ان شاء الله در سوره مائده میآید.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 242 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ویژگی های قرآن |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان شأن نزول آیه
حجاج بن عمرو هم پیمان قبیله کعب بن اشرف و ابن ابی الحقیق و قیس بن زید، پنهان از دیگران تصمیم گرفته بودند چند نفر از مسلمانان مدینه را از دین خود گمراه سازند.
رفاعة بن منذر و عبد الله بن جبیر و سعد بن خثیمه از جریان خبر داشتند به آن چند نفر مسلمان هشدار دادند که با این اشخاص نشست و برخاست نکنید، این یهودیان در دل تصمیم دارند شما را گمراه کنند و از دین مرتد سازند، ولی مسلمانان اعتنا نکردند، در این باره بود که آیه: «لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَفِرِینَ أَوْلِیَاءَ» تا جمله «وَ اللَّهُ عَلی کلِّ شیْءٍ قَدِیرٌ» نازل گردید.
علامه طباطبایی: ظاهرا منظور روایت، تطبیق یک مصداق بر عموم آیه است برای اینکه در عرف قرآن کلمه کافرین اعم از یهود و نصارا و مشرکین است و مسلمانان را بطور کلی از دوستی عموم کفار نهی میکند و اگر بنا باشد داستان نامبرده سبب نزول باشد، باید سبب نزول آیاتی باشد که خصوص یهود و نصارا را نام میبرد، نه سبب نزول آیات مورد بحث که نامی از اهل کتاب نمیبرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الدرالمنثور (ج 2 ص 16) از ابن اسحاق و ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 253 |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● جواز و مشروعیت تقیه در بیان روایات
1-در ذیل آیه: «إِلا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً … » امیر المؤمنین (علیهالسلام) در ضمن حدیثی فرمود: خدای تعالی تو را دستور داده تا در دین خودت تقیه کنی، برای اینکه میفرماید: زنهار، زنهار، مبادا خود را به هلاکت افکنی و تقیهای را که به تو دستور دادهام ترک نمائی، زیرا با ترک تقیه سیل خون از خود و برادرانت براه میاندازی و نعمتهای خودت و آنان را در معرض زوال قرار داده، آنان را خوار و ذلیل دست دشمنان دین نمایی، با اینکه خدای تعالی به تو دستور داده که وسیله عزت آنان را فراهم سازی.
علامه طباطبایی: اخبار در مشروعیت تقیه از طرق ائمه اهل بیت(علیهمالسلام) بسیار زیاد است، و شاید به حد تواتر برسد و خواننده محترم توجه فرمود که آیه شریفه هم بر آن دلالت دارد، دلالتی که به هیچ وجه نمیتوان آن را انکار نمود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را تفسیر صافى (ج 1 ص 253) در کتاب احتجاج از امیرالمومنین روایت کرده است.
2-در تفسیر عیاشى(ج 1 ص 166 ح 24) از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بارها مىفرمود دین ندارد کسى که تقیه ندارد، و نیز مىفرمود: خداى تعالى خودش فرموده: «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً».
3-در کافى(ج 2 ص 220 ح 18) از امام باقر (ع) روایت آورده که فرمود: تقیه در هر چیزى براى آدمى خواه ناخواه پیش مىآید، و خدا هم به همین جهت آن را حلال فرموده.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج3، ص: 254 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان آیات 32-28
با در نظر داشتن بیانى که ما در آیات سابق داشتیم، و گفتیم: مقام آیات مقام تعرض حال اهل کتاب و مشرکین، و تعریض برایشان است، آیات مورد بحث هم بىربط با آن مطالب نیست، پس بین این آیات و آن آیات ارتباط هست، در نتیجه مراد از کافرین در این آیات نیز اعم از اهل کتاب و مشرکین است، و اگر از دوستى و اختلاط روحى با کفار نهى مىکند، از دو طایفه نهى مىکند، و اگر مراد از کفار تنها مشرکین باشند، باید گفت آیات متعرض حال آنان است، و مردم را دعوت مىکند به اینکه مشرکین را رها نموده به حزب خدا متصل شوند، و خدا را دوست بدارند، و رسول او را اطاعت کنند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج3، ص: 236 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کافر و کافران |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه -
علي موحدي
تقیّه، به معناى کتمان عقیدهى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترک مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر یا خطرِ مهمتر است. تقیّه، گاهى واجب و گاهى حرام است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه -
سيد علي بهبهاني
طبق ﴿اِلاّاَن تَتَّقوا مِنهُم تُقة﴾، ارتباط ولایی با کافران ممنوع، و پیامدش محرومیّت از رحمتهای الهی است، مگر از روی تقیه باشد.
آیه مورد بحث سند محکم قرآنی تقیه است: ﴿اِلاّاَن تَتَّقوا مِنهُم تُقة﴾، هرچند قرآن کریم در آیات دیگری نیز به تقیه پرداخته است:
1. ﴿اِلاّمَن اُکرِهَ وقَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالایمن) 1 این آیه درباره عمّار یاسر نازل شده است و تقیه را امضا میکند.
2. ﴿وقالَ رَجُلٌ مُؤمِنٌ مِن ءالِ فِرعَونَ یَکتُمُ ایمنَهُ اَتَقتُلونَ رَجُلاً اَن یَقولَ رَبِّی اللهُ وقَد جاءَکُم بِالبَیِّنتِ مِن رَبِّکُم) 2 مردی از آل فرعون که مؤمن بود و ایمانش را کتمان میکرد، از موسی(علیهالسلام) و مکتب او دفاع میکرد.
برپایه این آیه، تقیه از خطوط کلّی «دین» ـ یعنی اسلام ـ است؛ نه شرعه و منهاج، تا به مذهبی خاص مربوط باشد، چنان که در ادیان ابراهیمی (مذاهب و مکاتب) نیز تقیه بوده است.
3. به استناد برخی عمومات قرآن کریم نیز میتوان «تقیه» را ثابت کرد؛ مانند ﴿وقَد فَصَّلَ لَکُم ما حَرَّمَ عَلَیکُم اِلاّمَا اضطُرِرتُم اِلَیه) 3 این آیه درباره ذبیحه و میته است؛ امّا حکم ﴿اِلاّمَا اضطُرِرتُم﴾ هرگز به میته و ذبیحه و مانند آنها اختصاص ندارد، بلکه به طور کلّی در حال اضطرار میتوان موقّتاً واجبی را ترک کرد یا حرامی را مرتکب شد، چون معیار حجیّت، اطلاقِ وارد است نه خصوصیّت مورد.
گفتنی است که آیات مزبور، خطوط کلّی «تقیه» را ترسیم میکنند، بنابراین در پاسخ امثال صاحب المنار که شیعه را به تقیه و احیاناً خرافات متهم میکنند 4 ، باید گفت که عقاید شیعه از جمله «تقیه»، در قرآن و سخنان ائمه اهلِ بیت(علیهمالسلام) ریشه دارد 1. «تقیه»، دستوری دینی است که در سیره صحابه هم آمده است 2 و بزرگان اهل سنّت نیز هم در مباحث تفسیری و فقهی بدان پرداختهاند 3.
تذکّر: «تقیه» با آیاتی چون ﴿ولایَخافونَ لَومَةَ لائِم) 4 ﴿فَلا تَخافوهُم وخافونِ اِن کُنتُم مُؤمِنین) 5 و ﴿اَلَّذینَ یُبَلِّغونَ رِسلتِ اللهِ ویَخشَونَهُ ولایَخشَونَ اَحَدًا اِلاَّاللهَ وکَفی بِاللهِ حَسیبا) 6 که مؤمن را شجاع میداند یا او را به نترسیدن فرمان میدهد، منافات ندارد، زیرا هیچ حکمی موضوع خود را از بین نمیبرد، چنانکه در رویارویی با خطرِ دشمنِ مهاجم، وظیفه مؤمنان جنگ و دفاع است نه «تقیّه».
در نفاق و تقیه، ظاهر با باطن هماهنگ نیست؛ ولی آنجا که باطن حق و ظاهر باطل باشد، «تقیّه» و هرجا باطنْ باطل و ظاهرْ حق باشد، «نفاق» است. اهل تقیه در قلب (اصل) مؤمناند و در زبان (فرع) مخالف؛ برعکس منافقان.
قرآن کریم در ترسیم چهره اهل نفاق میفرماید: ﴿اِذا جاءَکَ المُنفِقونَ قالوا نَشهَدُ اِنَّکَ لَرَسولُ اللهِ واللهُ یَعلَمُ اِنَّکَ لَرَسولُهُ واللهُ یَشهَدُ اِنَّ المُنفِقینَ لَکذِبون) 1 و درباره اهل تقیه میفرماید: ﴿مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعدِ ایمنِهِ اِلاّمَن اُکرِهَ وقَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالایمن) 2 این آیه شریفه در آغاز هجرت درباره عمّار یاسرِ نازل شد: به رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم گزارش دادند که عمّار درباره آلهه مشرکان نیکو سخن گفته و درباره شما بدگویی کرده است؛ حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که عمّار سرشار از ایمان است و از او پرسیدند که قلبت نیز مانند زبانت بود؛ عمّار عرض کرد که هرگز قلبم همانند زبانم نبود؛ آنگاه حضرت رسول فرمود که اگر دیگر بار نیز گرفتار آنان شدی، چنین کن: إن عادوا فعد 3.
«تقیّه» تنها در مقابل مخالفان مذهب نیست. آری روایاتی مانند آنچه درباره کیفیّت شستن دست یا مسح روی پا و کفش وارد شده است، درباره تقیه از مخالفان مذهبی است؛ ولی اطلاقات ادلّه تقیه، تقیه از ستمگران به شیعه و تقیّه از ملحدان و کافران را نیز شامل میشود.
تذکّر: «تقیه» در برخورد با عامّه، در احکامی جاری است که آنان بدان معتقدند؛ نه در موضوعاتی که بر آنها نیز مشتبه است؛ مثلاً اگر آنان باور دارند که هلال ذیحجه مثل هلال هر ماه دیگر، با شهادت عدل واحد یا شهادت دو نفر غیر عادل در محکمه قاضی ثابت میشود و به استناد چنین شهادتی، قاضی محکمهشان هلال ماه را اعلام کند، اگر کسی از روی تقیه در روز ترویه 1 احرام بندد و شب و روز نهم را در عرفات باشد و وقوف روز نهم را از زوال شمس تا غروب آن ادراک کند، کافی است، گرچه بر او ثابت نشده باشد؛ امّا اگر محکمه آنان چنین حکم نکرد و موضوع بر خود آنان مشتبه ماند و حجگزاران را روز هشتم ذیحجّه به عرفات بردند، اینجا تقیه نیست، زیرا موضوعی است که امر آن بر خود عامّه نیز مشتبه است و حکمی نیست که از مراکز رسمی آنان صادر شده باشد.
ممکن است در ابتدا تقیه به احکام پنجگانه قسمت شود: در صورت تساوی طرفین، «مباح» است و در حالت راجح بودن «مستحب» و در فرض مرجوح بودن «مکروه» و در صورت مصلحت حتمی «واجب» و در حالت مفسده حتمی «حرام» است، پس همه جا نمیتوان گفت که هنگام ترس از جان، تقیه «واجب» است.
شاید این تقسیم ابتدایی به شکل دیگر مطرح گردد: تقیه در صورت تساوی ملاکها واجب تخییری است و در صورتهای راجح یا مرجوح بودن آن، وجوب تعیینی یا حرمت دارد، چنانکه ممکن است تطور دیگری داشته باشد.
امین الاسلامِ از شیخ مفید(قدسسرّه) وجوب تقیه، جواز تقیه، فعل آن افضل از ترک و ترک آن افضل از فعل را نقل؛ آنگاه نظر شیخ طوسی را ذکر فرموده است 1.
براساس التقیّة من دینی و دین آبائی؛ و لا إیمان لمن لا تقیّة له 2 ، «تقیّه» درباره حفظ جان جایز بلکه واجب است و ضابط آن، همان معیار در تزاحم است؛ یعنی باید اهم و مهم لحاظ شود و مهم برای حفظ اهم در مورد تقیه ترک شود؛ مثلاً چون اصل دین از هر چیزی مهمتر است، برای حفظ آن میتوان از بعضی واجبهای مهم گذشت؛ ولی نمیتوان از اصل دین برای حفظ جان (مثلاً) که خیلی مهم است چشم پوشید.
تعیین مصداق گاهی عقلی است و زمانی نقلی؛ گاهی سهل است و زمانی صعب.
غرض آنکه در مورد زیان مالی تحمّلپذیر، تقیه جایز است، گرچه مال فراوان باشد؛ امّا از میان حفظ جان و حفظ اصل دین، حفظ اصل دین مقدم است.
همانطور که بین امور یاد شده تفاوت است، نسبت به مکلفان نیز احکام تقیه فرق دارد: گاهی مسلمانی عادی از روی تقیه گناه میکند و زمانی مرجع و پیشوای دینی با چنین تکلیفی وادار به افتاء یا سکوت میشود، پس التقیة من دینی و دین آبائی نیز مرزی دارد و پس از اثبات اینکه تقیه در همهجا واجب نیست، از جواز آن بحث میشود.
به نظر شیخ طوسی در صورت خطر جانی، تقیه واجب است 1 ، زیرا ظاهر ﴿اِلاّاَن تَتَّقوا مِنهُم تُقة﴾ استثنا از نهی است که حدّاکثر جواز را میرساند، پس وجوب تقیه و موارد آن را باید در مباحث مربوط به تقیّه جستوجو کرد. براساس این فتوا در دَوَران امر بین حفظ نفس و حفظ مال، تقیه واجب است.
ایشان در ادامه نقل میکند:
مسیلمه کذّاب دو تن از اصحاب رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را دستگیر کرد و از یکی از آن دو پرسید، آیا شهادت میدهی محمّدصلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداست؟ او گفت: بلی؛ آنگاه پرسید: شهادت میدهی که من رسول خدایم؟ گفت: آری. مسیلمه او را رها کرد.
از دومی پرسید: شهادت میدهی محمّدصلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداست؟ گفت: بلی؛ بعد پرسید: شهادت میدهی که من فرستاده خدایم؟ گفت: «إنّی أصمّ» و سه بار این جمله را تکرار کرد و مسیلمه نیز گردن او را زد.
این ماجرا را به پیامبر گرامی اسلام گزارش دادند آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او با صدق و یقین رفت و فضل و بهره الهی را به همراه خود برد و این مرگ بر او گوارا باد! و امّا آن دیگری، از این دو حکم الزامی و ترخیصی، حکم دوم را انتخاب کرد و تبعه و عقوبتی ندارد 2.
شیخ طوسی پس چنین نتیجه میگیرد:
تقیه رخصت است و مقاومت و دفاع از حق، حتّی در مورد خوف از نفس، فضیلت است و ظاهر اخبار ما بر وجوب تقیه دلالت میکند و خلاف آن خطاست 1.
امین الاسلام) نیز در مجمع البیان اقوالی را درباره تقیه نقل و خود چنین نظر میدهد: در این آیه دلالتی است بر اینکه تقیه، هنگام ترس از جان جایز است 2.
گفتار شیخ طوسی که تقیه را هنگام ترس بر جان واجب دانستهاند، در صوت دَوَران امر بین حفظ نفس و حفظ مال، سخن درستی است؛ امّا در دَوَران امر بین حفظ نفس و حفظ دین، هیچ جای تقیه نیست؛ چه رسد که واجب باشد: ﴿ما کانَ لاَهلِ المَدینَةِ ومَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن یَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللهِ ولایَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِه) 3 برپایه این آیه اهل مدینه و اطراف آن نباید هنگام خطر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را تنها بگذارند.
به فرموده حضرت امیرمؤمنان(علیهالسلام) باید با مال جان را حفظ کرد و جان را سپر دین قرار داد: و إذا نزلت نازلة فاجعلوا أنفسکم دون دینکم 4. اگر جان سپر دین شود، دین را برای همیشه حفظ خواهد کرد، زیرا دین چون مال نیست که بر اثر حوادث روزگار از بین برود. انسانی که از دنیا میرود، امور دنیایی را وا میگذارد و امور آخرتی را همراه خود میبرد؛ یعنی دین هر کسی همراه او سفر خواهد کرد.
از سویی، اغراض نیز متفاوت است، از اینرو احکام آن هم مختلف میشود؛ مثلاً ممکن است کسی دفاع از ناموس را وظیفهای دینی بداند و در این راه جان بدهد و شخص دیگری از روی عار که امری عرفی است، جان خود را در این راه بگذارد.
به هر روی، از میان حفظ نفس و حفظ دین، یقیناً حفظ نفس واجب نیست. حضرت امام خمینی آنجا که اصل دین در خطر بود، فرمودند: اصول اسلام در معرض خطر است؛ قرآن و مذهب در مخاطره است؛ با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ ما بلغ 1.
خلاصه آنکه از میان اهمّ و مهم، مهم باید فدا شود؛ مثلاً در دَوَران امر میان حفظ جان خود و حفظ جان معصوم(علیهالسلام) باید جان را فدای جان معصوم کرد و اگر اصل دین در خطر باشد، نه تنها تقیه واجب نیست، حرام نیز هست.
البته شیخ طوسی در پی بحث گسترده نبوده است، از اینرو اگر پژوهندهای بخواهد از رأی فقهی ایشان آگاه شود، باید آن را در کتابهای فقهی وی (مانند المبسوط) بکاود.
ادلّه تقیّه نسبت به ادلّه احکام اوّلیّه، واجب یا حرام، حاکم است، از اینرو دیگر بحث اظهر و ظاهر، عموم و خصوص، جمع دلالی و رجوع به علاج تعارض یا امثال آن مطرح نیست، بلکه دلیل حاکم مقدّم است.
بر این اساس، هنگام تقیه، ترک واجب و فعل محرّم بیهیچ تردیدی جایز خواهد بود. البته اگر عمل تقیهای فاقد شرط یا واجد مانع باشد، به طور اطلاق نمیتوان به مقبولیت آن حکم کرد؛ یا اثر وضعی (بطلان) را منتفی دانست، بلکه باید آن دلیل را که بر جزئیت، شرطیّت یا مانعیت عمل خاص دلالت دارد، ملاحظه کرد؛ اگر دلیل مطلق است و چیزی را مطلقاً در حال اضطرار یا اختیار، جزء یا شرط یا مانع میداند و در این صورت نیز اگر مقتضای جزئیت، مثلاً بطلان کلّ بدون جزء باشد، عمل تقیهای که فاقد آن جزء باشد، باطل است، زیرا ادلّه اولیه اگر به شرطیّت یا جزئیّت یا مانعیت چیزی به گونهای مطلق (در حال اختیار یا اضطرار) دلالت کند، در حال تقیه فقط جواز تکلیفی میآید و منع تکلیفی برداشته میشود نه جواز وضعی؛ امّا چنانچه لسان ادلّه وضعْ عمومیت نداشت و جزئیّت، شرطیّت و مانعیّت را در حال اضطرار تثبیت نمیکرد، باید بررسی کرد که آیا ادلّه تقیه که منع تکلیفی را بر میدارد، منع وضعی را هم بر میدارد یا نه.
ادله دو قسماند: 1. بردارنده منع تکلیفی؛ مانند آیه مورد بحث: جمله ﴿لایَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکفِرینَ اَولِیاء﴾ و ﴿اِلاّاَن تَتَّقوا مِنهُم تُقة﴾، بیش از رفع حرمت را به همراه ندارد و آثار صحّت در حال تقیّه را نمیرساند. 2. ادلهای که ظرفیت رفع تکلیف و نیز وضع را دارند؛ مانند حدیث رفع... ما اضطروا إلیه 1. اگر کسی مانند شیخ انصاری روایت یاد شده را فقط بردارنده مؤاخذه و حکم تکلیفی دانست و آثار وضعی را در هر جایی تابع دلیل خاص خود پنداشت،
صحّت یا بطلان (اثر وضعی) عمل تقیهای از حدیث رفع استفاده نمیشود 1 و اگر کسی مانند حضرت امام خمینی مراد از رفع را رفع جمیع آثار دانست ـ که حق نیز همین است ـ نه صرف رفع مؤاخذه میتواند احکام وضعی را نیز مانند احکام تکلیفی بردارد و بر این اساس، عمل تقیهای صحیح است.
ایشان میفرماید:
اگر منظور از «رفع» در «حدیث رفع»، برداشته شدن حکم تکلیفی باشد، با توجّه به اینکه براساس ظاهر این حدیث، ذوات این اشیا برداشته میشود، که چنین نمیتواند باشد، باید جمیع آثار برداشته شود تا به منزله رفع ذوات این امور باشد و اگر جمیع آثار محفوظ باشد و تنها یک اثر (مؤاخذه) برداشته شده باشد، مصحّح سلب نخواهد بود؛ مثلاً وقتی میتوان گفت که «سهو» یا «ما اضطروا إلیه» نیست که همه آثار این دو برداشته شده باشد؛ نه اینکه همه آثار آنها باشد و تنها معصیت و عقوبت برداشته شده باشد 2.
مرحوم شیخ انصاری و جمعی دیگر میگویند که تنها معصیت و عقوبت برداشته شده است 3.
آری، آثار وضعی نیز مانند آثار تکلیفی با حدیث رفع برداشته میشوند؛ یعنی همان شستن دست از پایین به بالا که موجب بطلان وضوست، در حال «تقیه» براساس حدیث رفع که جمیع آثار وضعی و تکلیفی را بر میدارد، سبب بطلان وضو نیست.
نظر شریف امام خمینی در باب حقیقت و مجاز نیز این بود که اثبات یا سلب، زمانی مصحح دارد که جمیع آثار اثبات یا سلب شوند 1.
نفی و اثبات هر دلیلی، تنها در محور موضوع همان دلیل است؛ مثلاً دلیل حلال بودن حیوان شکار شده به وسیله کلب معلَّم: ﴿فَکُلوا مِمّا اَمسَکن) 2 تنها لزوم ذَبح کردن را برمیدارد و وجوب شستن جای دهان سگ را نفی نمیکند؛ یعنی ﴿فَکُلوا مِمّا اَمسَکن) 3 ناظر به حلیّت و حرمت است نه طهارت و نجاست. «تقیه» نیز مانند هر موضوع دیگری، تنها در دایره موضوع خود نفی و اثبات دارد، بنابراین اگر کسی را به خوردن مردار وادارند، دلیل اضطرار و تقیه تنها حرمت خوردن را برمیدارد نه نجاست لمس کردن آن را، پس او باید دست و دهان خود را بشوید.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : آیت الله جوادی آملی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه یا تغییر شکل مبارزه -
عذرا احمدي نژاد
در تاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى زمانهائى پیش مى آید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان و هم مکتبشان به دست نابودى سپرده مى شود و یا لااقل در معرض مخاطره قرار مى گیرد مانند وضع شیعیان على (علیه السلام ) در زمان حکومت غاصب بنى امیه در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى اینگونه مکتبها و پیروان آنها در چنین لحظاتى یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مى شود که میتواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند، کسانى که بر تقیه بطور دربست قلم بطلان میکشند معلوم نیست براى اینگونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شکل صحیح و منطقى ؟ راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ کس نمى تواند آن را تجویز کند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : عذرا احمدی نژاد |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه یک سپر دفاعى است -
عذرا احمدي نژاد
درست است که گاهى انسان به خاطر هدفهاى عالیتر، به خاطر حفظ شرافت ، و به خاطر تقویت حق و کوبیدن باطل حاضر است از جان عزیز خود نیز در این راه بگذرد، ولى آیا هیچ عاقلى میتواند بگوید جایز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟ اسلام صریحا اجازه داده که انسان در موردى که جان یا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق ، هیچگونه نتیجه و فایده مهمى ندارد موقتا از اظهار آن خوددارى کند و به وظیفه به طور پنهانى عمل نماید.
چنانکه قرآن در آیه فوق خاطر نشان ساخته و با تعبیر دیگر در آیه 106 سوره نحل مى فرماید: (الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان )، مگر کسى که از روى اجبار چیزى بر خلاف ایمان اظهار مى کند و قلب او با ایمان مطمئن و آرام است .
تواریخ و کتب حدیث اسلامى نیز سرگذشت (عمار) و پدر و مادرش را
فراموش نکرده که در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شکنجه دادند که از اسلام بیزارى بجویند پدر و مادر عمار از این کار خوددارى کردند و به دست مشرکان کشته شدند ولى عمار آنچه را که آنها میخواستند با زبان اظهار داشت و سپس گریه کنان از ترس خداوند بزرگ به خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شتافت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به او فرمود: (ان عادوا لک فعد لهم )، (اگر باز هم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه میخواهند بگو) و به این وسیله اضطراب و وحشت و گریه او را آرام ساخت .
نکتهاى که باید کاملا به آن توجه داشت این است که تقیه در همه جا یک حکم ندارد بلکه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مى باشد.
وجوب تقیه در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در موردى که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد حرام و ممنوع است .
روى این اساس تمام ایراداتى که در این زمینه شده پاسخ داده خواهد شد در حقیقت اگر خورده گیران در این باره تحقیق مى کردند واقف مى شدند که شیعه در این عقیده تنها نیست بلکه مساله تقیه در جاى خود یک حکم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است .
زیرا تمام مردم عاقل و خردمند جهان هنگامى که خود را بر سر دو راهى ببینند که یا باید از اظهار عقیده باطنى خود چشم بپوشند و یا با اظهار عقیده خود جان و مال و حیثیت خود را به خطر افکنند، تحقیق مى کنند اگر اظهار عقیده در موردى باشد که ارزش براى فدا کردن جان و مال و حیثیت داشته باشد در چنین موقعى اقدام به این فداکارى را صحیح مى شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه اى در آن نبینند از اظهار عقیده چشم مى پوشند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نمونه، جلد 2 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : عذرا احمدی نژاد |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه یک سپر دفاعى است -
مسعود ورزيده
درست است که گاهى انسان به خاطر هدفهاى عالیتر، به خاطر حفظ شرافت ، و به خاطر تقویت حق و کوبیدن باطل حاضر است از جان عزیز خود نیز در این راه بگذرد، ولى آیا هیچ عاقلى میتواند بگوید جایز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟ اسلام صریحا اجازه داده که انسان در موردى که جان یا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق ، هیچگونه نتیجه و فایده مهمى ندارد موقتا از اظهار آن خوددارى کند و به وظیفه به طور پنهانى عمل نماید.
چنانکه قرآن در آیه فوق خاطر نشان ساخته و با تعبیر دیگر در آیه 106 سوره نحل مى فرماید: ((الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان ))، مگر کسى که از روى اجبار چیزى بر خلاف ایمان اظهار مى کند و قلب او با ایمان مطمئن و آرام است .
تواریخ و کتب حدیث اسلامى نیز سرگذشت ((عمار)) و پدر و مادرش را
تفسیر نمونه جلد 2 صفحه 501
فراموش نکرده که در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شکنجه دادند که از اسلام بیزارى بجویند پدر و مادر عمار از این کار خوددارى کردند و به دست مشرکان کشته شدند ولى عمار آنچه را که آنها میخواستند با زبان اظهار داشت و سپس گریه کنان از ترس خداوند بزرگ به خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شتافت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به او فرمود: ((ان عادوا لک فعد لهم ))، (اگر باز هم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه میخواهند بگو) و به این وسیله اضطراب و وحشت و گریه او را آرام ساخت .
نکتهاى که باید کاملا به آن توجه داشت این است که تقیه در همه جا یک حکم ندارد بلکه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مى باشد.
وجوب تقیه در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در موردى که تقیه موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد حرام و ممنوع است .
روى این اساس تمام ایراداتى که در این زمینه شده پاسخ داده خواهد شد در حقیقت اگر خورده گیران در این باره تحقیق مى کردند واقف مى شدند که شیعه در این عقیده تنها نیست بلکه مساله تقیه در جاى خود یک حکم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است .
زیرا تمام مردم عاقل و خردمند جهان هنگامى که خود را بر سر دو راهى ببینند که یا باید از اظهار عقیده باطنى خود چشم بپوشند و یا با اظهار عقیده خود جان و مال و حیثیت خود را به خطر افکنند، تحقیق مى کنند اگر اظهار عقیده در موردى باشد که ارزش براى فدا کردن جان و مال و حیثیت داشته باشد در چنین موقعى اقدام به این فداکارى را صحیح مى شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه اى در آن نبینند از اظهار عقیده چشم مى پوشند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : هیچ عاقلى میتواند بگوید جایز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه یا تغییر شکل مبارزه -
مسعود ورزيده
در تاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى زمانهائى پیش مى آید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان و هم مکتبشان به دست نابودى سپرده مى شود و یا لااقل در معرض مخاطره قرار مى گیرد مانند وضع شیعیان على (علیه السلام ) در زمان حکومت غاصب بنى امیه در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى اینگونه مکتبها و پیروان آنها در چنین لحظاتى یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مى شود که میتواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند، کسانى که بر تقیه بطور دربست قلم بطلان میکشند معلوم نیست براى اینگونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شکل صحیح و منطقى ؟ راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ کس نمى تواند آن را تجویز کند.
از آنچه گفتیم روشن شد که تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده که ضابطه آن در بالا آمد، و اینکه مى بینیم بعضى از ناآگاهان تقیه را از ابداعات پیروان اهل بیت (علیهمالسلام ) مى شمرند دلیل بر این است که با آیات قرآن آشنائى زیادى ندارند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : تقیه یک اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معین و حساب شده که ضابطه آن در بالا آمد
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : تقیه |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● قدرت بى انتهاى الهى -
مسعود ورزيده
O با توجّه به قدرت بى انتهاى الهى در آیات قبل ، جایى براى پذیرفتن سلطه کفّار نیست . (بیدک الخیر، تولج اللیل ، لایتخذ...)
O در این آیه سیماى سیاست خارجى ، شیوه ى برخورد با کفّار، شرایط تقیّه و جلوگیرى از سوء استفاده از تقیّه بیان شده است .
O تقیّه ، به معناى کتمان عقیده ى حقّ از ترس آزار مخالفان و ترک مبارزه با آنان به جهت دورى از ضرر یا خطرِ مهم تر است . تقیّه ، گاهى واجب و گاهى حرام است . قرآن در آیه 106 سوره نحل ، درباره ى تقیّه سخنى گفته که شاءن نزول آن عمار یاسر است
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : با توجّه به قدرت بى انتهاى الهى در آیات قبل ، جایى براى پذیرفتن سلطه کفّار نیست
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : مالکیت خداوند |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقیه نسبت به ظلم حرام است. -
آرش طوفاني
سلام بر شما
اگرچه مومن ممکن است بنا بر ضرورت های زندگی جمعی با غیر مومنان ارتباطات اجتماعی داشته باشد و اشکالی هم ندارد. اما باید به هوش بود که کفر غیر از ظلم است! و مومن به هیچ وجه حق ندارد با ظلم مماشات کند. قطعا تقیه و سکوت در برابر ظلم از سوی مدعی اهل ایمان بودن به هیچ وجه پذیرفتنی نیست! و سکوت و تقیه ی او در برابر ظلم، جز شهادت به بی ایمانی و مومن به حق نبودنش هیچ چیز دیگری نیست.
مومن ولو برای لحظه ای حتی در دل خود نباید نسبت به ظلم بی تفاوت باشد و به هر طریق ممکن می بایست علیه ظلم قیام و مخالفت کند.
تراشیدن باب تقیه در مواجهه با عمل ظالمان یکی از آفات بسیار پلیدی بوده است که عده ای به مثابه ی یک ترفند شرعی برای خود و دیگران تجویز کردند و چه نتایج شومی هم در زمان سلطه ی سلاطین و مستبدان ما از همین تقیه در برابر ظلم به پا خواسته است.
مومن باید نعره ای مردانه و تمام قد باشد در برابر هر ظلمی که می بیند!
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر شخصی |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ظلم |
گوینده : آرش طوفانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نقدی بر تفسیر مرحوم علامه طباطبایی در باب ضدیت محبت و خوف -
آرش طوفاني
سلام
در همین صفحه در ضمن نکته های بیان شده مطلبی از مرحوم علامه طباطبایی از کتاب تفسیرالمیزان ایشان با عنوان «استثناء در آیه استثناء منقطع است» نقل گردیده است که ضمن احترام به نظر این استاد فقید، نقد ذیل بر آن به نظر وارد می آید:
جمع خوف و محبت در قلب ممکن است. همان طوری که در مباحث عرفانی و اخلاقی اسلامی نیز همواره مسلمان و مومن را کسی می شمارند که در عین این که دوستدار خداوند است، خوف او را نیز در دل دارد. همان طور که فرزندی به جهت خطایش از پدرش خوفی دارد اما این مانع از آن نمی شود که پدرش را در آن لحظه دوست نداشته نباشد.
مثال دیگر از جمع خوف و ترس: مادریست که از فرزند مجنون خود پرستاری می کند و در وقت تیمار او خوف از حمله ی فرزند خود را در دل دارد که مبادا به او آسیبی برساند ولی در عین حال محبّتی در دل نسبت به همان فرزند دارد که او را به پرستاری از فرزند مجنونش همچنان وا می دارد!
بنابراین جمع خوف و محبّت کاملا ممکن و بسیار هم شایع است.
اگر بخواهیم از نظر علم منطق صحبت کنیم، این می شود که اساسا محبّت و خوف رابطه ی ضدیّت ندارند و لذا جمع آن ها فاقد اشکال منطقی است! آنچه که ضد محبّت است همانا «نفرت» است. محبت و نفرت دو ضد هستند که از نظر منطقی و عقلی جمع آنها محال است. یعنی نمی توان کسی را دوست داشت و در همان حال او را دوست نداشت. این تناقض است. لذا اجتماع محبّت و نفرت که ضدّین منطقی محسوب می شوند محال است. در حالی که چنانکه عرض شد محبت و خوف ضد منطقی هم محسوب نمی شوند. و از همین روی نیز اجتماع آنها فاقد اشکال منطقی است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر شخصی |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره ابراهیم |
گوینده : آرش طوفانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● قطع رابطه مسلمانان با بیگانگان؟!!!!! -
آرش طوفاني
سلام
برخی دوستان را دیده ام که از این آیه چنین فهمیده اند که مسلمانان هیچ بیگانه ای را نباید به دوستی و یاوری برگیرند و کلا با بیگانگان قطع رابطه کنند! (رجوع شود به بخش تفسیر همین آیه ذیل مطلب آقای ابراهیم محمودی-برگزیده ای از تفسیر نمونه)
بنده استنباطی این چنینی از این آیه را که اساسا با بیگانگان به طور کلی دوستی نباید کرد را نه متناسب با پیام این آیه می دانم و نه منطبق با واقعیت های جهان امروز!
قرن بیست و یکم در دوران جدید واقع است و آبشخور از بنیان های نظری جدید. امروزه دیگر نه امکان قطع ارتباط با دیگران و بیگانگان وجود دارد؛ و نه اگر بر فرض محال چنین امکانی وجود می داشت، به نفع مسلمانان بود.
در جهان امروز نمی توان دور کشور خود حصار و دیوار کشید و گفت به بیگانگان هرگز نباید دست داد! چراکه فرضا فلان و بهمان هستند. اصلا این دیدگاه نه مورد تأیید قرآن است و نه مصالح مسلمانان در جهان جدید را رقم خواهد زد.
دنیای جدید دنیای ارتباطات است و اگر ما خود را دارای فرهنگ و تمدن غنی می دانیم که صاحب حرف هایی برای گفتن به جهانیان است، می بایست با ملل مختلف جهان تعامل داشته باشیم! قرآن کریم خودش توصیه کرده است که بر روی زمین گردش کنید و با ملل مختلف آشنا شوید.
پیامبر اسلام صلوات الله علیه نیز در همین راستا فرموده است که: «رهبانیت ملّت من، نشستن در مساجد است.» یعنی ما در اسلام گوشه گیری و انزوا به هیچ وجه نداریم و اتفاقا یکی از امتیازات منحصر به فرد اسلام در همین تشویق به ارتباطات و حضور در میان مردمان است. دین اسلام یک دین کاملا اجتماعی و فعال است. به نظر بنده کسانی که از قرآن دوری از دیگر ملل و قطع رابطه با آن ها را به هر بهانه ای استنباط می کنند دچار سوء فهم شده اند و به طور جدی باید عمیق تر سیره ی پیامبر اسلام صلوات الله علیه و ائمه ی اطهار علیهم السلام را مورد کنکاش قرار دهند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر شخصی |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : معاشرت |
گوینده : آرش طوفانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.