1)
: درموردضمیر(کم)بایددرنظرداشت که قاعده تغلیب بکاررفته است و(انما)حصردرموضوع میباشدچون قبل ازفعل واراده خداامده است.اراده خداهم تشریعی میباشدچون بابیان احکام وشریعت برای همه انسانها حتی پیامبروامامان وعمل به این شرایع ,عصمت به میزان عمل حاصل میشودواین اراده خداونداست وبه حکم انسان بودن عصمت تکوینی حاصل نمیشود چون فضیلتی محسوب نمیشود.
2)
: بسیار خوب و بسیار پربار و در جهت فهم هرچه بیشتر آیه مفاهیم در جای خودشان بسط پیدا کردند
3)
: اگر به تفاسیر و به ویژه تفاسیر شیعی بنگرید این اراده را تکوینی دانسته اند که جای تعجب دارد. در تفسیر نمونه (ج. 17) آیه الله مکارم شیرازی آمده است:
در لابلاى تفسیر آیه ، اشاره اى به این موضوع داشتیم که اراده در جمله "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس..." ، اراده تکوینى است نه تشریعى . براى توضیح بیشتر باید یادآور شویم که منظور از اراده تشریعى همان اوامر و نواهى الهى است، فى المثل خداوند از ما نماز و روزه و حج و جهاد خواسته ، این اراده تشریعى است. معلوم است که اراده تشریعى به افعال ما تعلق مى¬گیرد نه افعال خداوند، در حالى که در آیه فوق، متعلق اراده افعال خدا است، مى¬گوید: خدا اراده کرده است که پلیدى را از شما ببرد، بنابر این چنین اراده اى باید تکوینى باشد، و مربوط به خواست خداوند در عالم تکوین . افزون بر این، مساله اراده تشریعى نسبت به پاکى و تقوا، انحصار به اهلبیت (علیهم السلام ) ندارد چرا که خدا به همه دستور داده است پاک باشند و با تقوا، و این مزیتى براى آنها نخواهد بود، زیرا همه مکلفان مشمول این فرمانند.
در ویکی فقه ذیل آیه تطهیر آمده است:
۱- اراده در این آیه، تکوینی است، نه تشریعی؛ یعنی خداوند اراده کرده که اهلبیت پیامبر از هرگونه پلیدی دور باشند و آنان را پاک و پاکیزه قرار داده است و در پی این اراده، دوری از آلودگیها و صفت طهارت برای آنان تحقّق یافته است، زیرا اراده تشریعی خداوند مبنی بر دور بودن از پلیدیها و پاکیزگی انسانها با انجام تکالیف، به اهل بیت پیامبر اختصاص ندارد، بلکه خداوند اراده کرده است همه انسانها از پلیدیها برحذر و به طهارت و پاکیزگی متّصف باشند، چنانکه در دستور به غسل و وضو میفرماید: خداوند به این وسیله میخواهد شما مسلمانان را پاک کند: "مَا یُریدُ اللّهُ لِیَجعلَ عَلیکم مِن حَرجٍ و لکن یُریدُ لِیُطهّرَکم..."
۲- قرینه دیگری که اراده تکوینی در این آیه را نشان میدهد، این استکه به استناد روایات فراوانی که در شان نزول خواهد آمد، این آیه در منقبت و ستایش اهل بیت است و اگر اراده، صرفاً تشریعی باشد، دیگر منقبتی نخواهد بود، زیرا این اراده، برای همه وجود دارد، البتّه اراده تکوینی، با جبر ملازم نیست، زیرا اراده تکوینی خدا بر آنچه در عالم تحقّق یافته است و مییابد، تعلّق میگیرد، چه از مسیر انتخاب فاعل مختار و چه از طریق فاعلهای جبری و طبیعی باشد و اهل بیت (علیهمالسّلام) به دلیل شایستگی ذاتی و اکتسابی، در عین قدرت و اختیار برای گناه کردن، به اختیار خودشان گناه نمیکنند.
اگر در آیه تطهیر اراده خداوند اراده تشریعی باشد معنای آیه چنین میشود: خدا در نظام تشریع و قانونگذاری مقرر فرموده که شما اهلبیت گناه نکنید یا مقرر فرموده که از نجاسات و پلیدیها اجتناب کنید. یعنی احکام و قوانین جعل نموده که اگر بدانها عمل کنید از گناه محفوظ میمانید. ولی با کمی دقت این معنی در شان این آیه نخواهد بود بلکه خداوند از همه مکلفین خواسته که با رعایت اصولی و قوانینی از انجام گناه به دور باشند. خداوند به هیچکدام از بندگانش بدون دلیل و تلاش و جهاد او فضیلتی عطا نمیکند و او را مخصوص لطف خاص خود قرار نمیدهد؛ زیرا خدا نسبت به همه بندگان عنایت داشته و نسبت به اعمال آنها عادلانه رفتار میکند. پس این آیه را نمیتوان بر اراده تشریعی حمل کرد بلکه بر معنای اراده تکوینی خداست. آن وقت معنای آیه چنین میشود: خداوند بزرگ اراده نموده و در نظام تکوینی و آفرینش موجودات چنین مقرر فرموده که شما اهل بیت از گناه و آلودگی باطنی پاک و منزه باشید. در چنین فضیلت بزرگی که مقام عصمت اهلبیت را اثبات میکند، منت نهادن خدا و اهتمام پیغمبر در تعیین مصداق اهلبیت کار معقول و پسندیدهای شمرده میشود. چنانکه حضرت علی (علیهالسلام) درباره این آیه میفرماید که فضایل اهلبیت زیاد است زیرا خداوند درباره آنان این آیه را نازل کرده پس خدا ما را از تمام بدیهای ظاهری و باطنی پاک نمود و بر طریقه حق قرار داد.
اگر به عبارات فوق توجه شود نکات متعددی وجود دارد که قابل بحث است. اولین نکته این است که در بند اول مثال تطهیر با غسل و وضو را می¬آورد که هر دو تابع اراده تشریعی است و تکوینی نیست مگر اینکه بگوئیم چون آب تکویناً مطهر است پس این دستور شارع هم تکوینی می¬شود که به نظر نمی¬رسد چنین باشد. دوم اینکه می¬گوید اگر این اراده تشریعی باشد همه مکلفان را در بر می¬گیرد. خوب چه مزیتی از این بالاتر که همه بندگان و مکلفان از جمله اهل بیت را در بر بگبرد مگر اهل بیت و مکلف نیستند سوم آنکه می¬گوید گر این اراده تشریعی باشد دیگر منقبتی برای اهل بیت نخواهد بود زیرا این اراده برای همه است. اتفاقاً به نظر می¬رسد بر عکس باشد که اگر اراده خدا تشریعی و مربوط به همه از جمله اهل بیت باشد و آنان در انجام وظایف کوشا باشند که هستند کمال منقبت برای آنان است. جالب اینکه نویسنده متن فوق، خود پاسخ خود را گفته است که خدا به هیچکس بدون سعی و کوشش و مجاهدت پاداش نمی¬دهد. خوب اهل بیت هم جزو همین مردم اند. عبارات فوق با این بیان نامی هم از جبرمی¬برد وبه نوعی می-خواهد آن را توجیه کند که توجیه پذیر نیست. اگر قرار باشد اراده تکوینی باشد چنین خواهد بود که اهل بیت جبراً به عبادت و اطاعت می¬پردازند و همانند فرشتگان می¬شوند که لایعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون (تحریم، 6). در آخر هم از حضرت علی نقل کرده است که فضایل اهل بیت فراوان است. پرسش این است که این فضایل چه ربطی به تکوینی بودن اراده خدا دارد. کسانی که چنین پنداری در باره اهل بیت دارند می¬خواهند برای آنان عصمت بتراشند که با این تعبیرشان آنها را فوق بشری و مجبور قلمداد کرده اند. از همه این تعابیر گذشته باید بدانند که اگر اراده خدا در این آیه تکوینی باشد با بسیاری از آیات قرآن و سیره در تضاد خواهد بود که به پاره ای از آنها اشاره می¬شود بدینقرار:
1. ادعای مشرکان این بود که چرا رسولان خدا فرشتگان نیستند. مشرکان می¬گفتند چرا فرشتگان را رسول نمی¬کنی اما پاسخ می¬شنوند که: وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ: و اگر او را فرشته اى قرار مى¬¬دادیم حتما وى را [به صورت] مردى در مى¬آوردیم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مى¬ساختیم (انعام، 9)؛ أَکَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِینٌ: آیا براى مردم شگفت آور است که به مردى از خودشان وحى کردیم که مردم را بیم ده و به کسانى که ایمان آورده اند مژده ده که براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است کافران گفتند این [مرد] قطعا افسونگرى آشکار است (یونس ۲)،
2. پیامبر خود را بشری همانند دیگران می¬دانست. اگر قرار بود که اهل بیت به همراه نبی بر اساس تکوین از همه آلودگیها مبرا باشند قطعاً با این آیه منافات داشت که: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا: بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى¬شود که خداى شما خدایى یگانه است پس هرکس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (کهف، ۱۱۰)،
3. اگر آنها تکویناً از گناه و آلودگی مبرا باشند مزیتی برای آنان به حساب نمی¬آید. همانگونه که فرشتگان از عصمت ذاتی تکوینی برخوردارند اگر پیشوایان ما هم چنین باشند هم جایگاهشان باید در بین فرشتگان می¬بود و هم مزیتی برای آنان به حساب نمی¬آمد. قرآن می¬گوید: قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولًا: بگو اگر در روى زمین فرشتگانى بودند که با اطمینان راه مى¬رفتند البته بر آنان [نیز] فرشته اى را بعنوان پیامبر از آسمان نازل میکردیم (اسرا، 95).
4. اگر عصمتشان تکوینی باشد کارشان جنبه نمایشی به خود می¬گیرد. در واقع اگر آنان همانند فرشتگان به طور تکوینی مبرا از خطا باشند حضورشان در بین مردم جنبه نمایشی داشت. اگر پیشوایان ما هم چنین باشد گویی دارند تظاهر، یا نمایشی برپا می¬کنند. درحالیکه در همین سوره، قرآن می¬گوید: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى¬کند (احزاب،۲۱). این سرمشق بودن زمانی تحقق پذیر است که آنان از جنس بشر و مانند بقیه باشند. ممکن است در همه ویژگیهای معصومان نشود برابری کرد ولی در بعضی از آنها چه بسا ممکن باشد. خدا در بارة کسانی که از پیامبر امی تبعیت می¬کنند می گوید: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: همان کسانی که از این رسول و پیامبر «ناخوانده درس» که او را نزد خود [با همه نشانه ها و اوصافش] در تورات وانجیل نگاشته می¬یابند، پیروی می¬کنند؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می¬دهد، و از اعمال زشت بازمی¬دارد، و پاکیزه¬ها را بر آنان حلال می¬نماید، و ناپاک ها را بر آنان حرام می¬کند، و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره¬ها [یِ جهل، بی خبری و بدعت را] که بر دوش عقل وجان آنان است برمی¬دارد؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را [در برابر دشمنان] حمایت کردند و یاریش دادند و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، فقط آنان رستگارانند (اعراف، ۱۵۷).
5. با امر و نهی خدا و دستگیری او از پیامبران نمی¬خواند. پیامبران همگی خود را بنده خدا و نیازمند به لطف و عنایت و یاری او می¬دانستند و بارها می¬گفتند که اگر خدا کمک نکند کاری از آنان ساخته نیست. خدا خود بر این امر تأکید دارد و فی المثل می¬گوید: وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا: و اگر تو را استوار نمى¬داشتیم قطعاً نزدیک بود کمى به سوى آنان متمایل شوى (اسراء، ۷۴)، و خطاب به پیامبر می¬گوید چنانچه دست از پا خطا می¬کردی تو را تنبیه می¬کردیم: إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا: در آن صورت حتماً تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] مىچشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمى¬یافتى (اسرا، ۷۵).
6. با عبادات و مجاهدات پیامبران و امامان در طول زندگیشان همسو نیست. پیامبران و امامان در طول زندگیشان علاوه بر تحمل انواع سختی¬ها و مرارت¬ها در عبادت آنچنان بودند که کسی مانند آنان نبود. قرآن خطاب به پیغمبر اسلام می¬گوید: طه (۱) مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى: قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتى (طه، ۲). اگر آنان تکویناً و جبراً می¬بایست عبادت کنند دیگر غبطه خوردن بر پیشینیان، همانند آنچه امام سجاد درباره جد بزرگوارش علی معنا نداشت که می¬فرمود عبادت من کجا و عبادت جدم علی کجا.
7. با این نوع تفکر نقش خدا و وحی را کمرنگ کرده ایم. اگر قرار باشد که اهل بیت یا دیگر معصومان به طور تکوینی پاک و مطهر بوده و عصمت آنان جبری باشد در واقع آنها را فوق بشری قلمداد کرده ایم و همواره باید حرفشان متین و استوار و بدون انحراف باشد. خوب در این صورت پرسش این است که آیا نیازی به وحی می¬ماند؟. گفتن این عبارات که: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى: این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست (نجم،۴) عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى: آن را [فرشته] شدیدالقوى به او فرا آموخت (نجم، ۵) موردی داشت؟ و آیا می¬شد بگوئیم یا تردید داریم و نمی-دانیم که آیا آنچه آنان می¬گویند کلام خودشان یا وحی است؟ آیه بلغ ما انزل الیک و ان لم تفعل فما بلغت رسالتک و الله یعصمک من التاس دیگر موردی نداشت زیرا پاک و معصوم خطا نمی¬کند و ترسی به دل راه نمی¬دهد که این چنین مورد خطاب پروردگار قرار گیرد. مزیت پیامبران در این است که به خاطر مجاهدات و تلاشهایشان مهبط وحی می¬شوند و گرنه همانند بقیه افراد بشرند منتها پاک تر و صادق تر. به پیامبراسلام قبل از نزول وحی صادق امین می¬گفتند. به علاوه با این نوع برداشت گفتار آنان را که می¬گویند قرآن اگر چه وحی خدا ولی کلام پیامبر است رسمیت بخشیده ایم.
8. زندگی قبل از بعثت انبیا را نادیده گرفته ایم. پیامبران و امامان قطعاً رفتار و گفتارشان قبل از مسئولیت با بعد از آن تفاوت دارد. وقتی خدا به پیامبران خود پس از مسئولیت ابلاغ و اخطار می-کند که اگر هوای شما را نمی¬داشتم به خطا می¬رفتید قطعاً قبل از آن نیاز بیشتری به لطف و کمک خدا و نیز مجاهده آنان دارند. قرآن می¬گوید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ: و اگر [او] پاره اى گفته ها بر ما بسته بود (حاقه، ۴۴) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ: دست راستش را سخت مى¬گرفتیم (حاقه، ۴۵) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ: سپس رگ قلبش را پاره می¬کردیم (حاقه، ۴۶). آیا مشاهده شده است که پیامبر یا امامی بگوید آی مردم من معصومم و هر گز خطا نمی¬کنم؟ اگر به طور تکوینی اهل بیت و همانندان آنها معصوم بودند باید در جایی ابراز می¬کردند اما آنها بیشتر خود را مؤید به تأییدات الهی می¬دانند و اینکه خدا به آنان لطف دارد و این لطف در سایه مجاهدات آنان است.
9. جمله یطهرکم تطهیرا بی¬معنا می¬شود و تحصیل حاصل خواهد بود. این جمله در آیه تطهیر به این معنا است که در سایه مجاهده و انجام دستورات الهی "خدا شما را پاک و پاکتر خواهد کرد". از این گذشته فعل "یطهر" همانند "یرید" مضارع و مربوط به حال و آینده است، اگر آنان تکویناً معصوم باشند باید از فعل ماضی استفاده می¬شد. اما همانطور که قبلا گفته شد چنانچه خطاب به خانواده پیامبر و با هر یک از زنها باشد چنانچه گوش به فرمان الهی باشند خدا هم به قول خود وفا می¬کند و آنان را پاک و منزه می¬گرداند، آنهم چه پاک کردنی!
10. عصمت اکتسابی است و این شدنی است. ما در زندگی دیده ایم افرادی که در مسیرهای دیگر به درجات بالا رسیده اند را می بینیم. در امور فیزیکی و نیز معنوی کسانی آگاهانه از کودکی و حتی قبل از آن توسط والدین آنها برای مقاصد خاصی تربیت شده و به مقامات بالا رسیده اند. افراد شاخصی که خدا آنها را انتخاب می¬کند قطعاً از خود آمادگی ها و شایستگی¬هایی بروز داده اند. پیغمبران هم چنین استعدادهایی داشته اند یا به وجود آورده اند که مهبط وحی شده اند. قرآن می-گوید: ان اکرمکم عندالله اتقیکم و اگر بپذیریم که انبیا و اولیا با تقواترین مردم در زمان خودشان بوده اند در نزد خدا گرامی¬ترین هم هستند. عصمت ملکه است و در سایه مجاهدات صورت می-گیرد. قرآن می¬گوید: وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ: و چگونه کفر مى¬ورزید با اینکه آیات خدا بر شما خوانده مى¬شود و پیامبر او میان شماست و هر کس به خدا تمسک جوید قطعاً به راه راست هدایت شده است (آل عمران، ۱۰۱) و انبیا و اولیای خدا سرآمدان اعتصام به ریسمان الهی هستند و عصمت اکتسابی خود را از این عمل می¬گیرند.
11. زبان مخالفان و یا تنبلان دراز می¬شود. وقتی قرار باشد انبیا و اولیای خدا با عصمت تکوینی از گناه اجتناب کنند مخالفان و تنبلان می¬گویند آنها اگر پاک و پرهیزکارند چون خدا خواسته است و دیگران اگر گناه می¬کنند باز هم خدا خواسته است چون نمیخواسته ما همانند آنها پاک و منزه باشیم. در حالیکه قرآن می¬گوید: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ: هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگى پاکیزه اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى¬دادند پاداش خواهیم داد (نحل، ۹۷)
12. با سیره آنان نمی¬خواند. پیامبران و اولیا و حتی پیروان آنها در زندگی خود به خوبی نشان داده اند که همه اهل تحمل سختی و د رمقابل گذشت به نفع مردم مستضعف بوده اند. پیامبر اسلام آنچنان رحیم بود و خویشتنداری می کرد که خدا او را به نرمخویی می¬ستاید و می¬گوید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ: پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مى¬شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست مى¬دارد (آل عمران، 159)؛ علی علیه السلام نه بر وجه تواضع بلکه به واقع اظهار می¬کند که اگر خدا کمک نکند و من خود مواظبت نداشته باشم بری از خطا نیستم و این یک تعارف یا مجامله نیست. او در خطبه 216 چه زیبا فرموده است (احسن الحدیث، توصیف خطبه 216): فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لاَ تَظُنُّوا بِیَ اسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی، وَ لاَ الِْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَو الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فَإِنِّی لَسْتُ فی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ، وَ لاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِی، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، فَإِنَّما أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَرَبَّ غَیْرُهُ; یَمْلِکُ مِنّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحَنَا عَلَیْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَةَ بَعْدَ الْعَمَى: "با من آن گونه که با زمامداران ستمگر سخن گفته مى¬شود، سخن نگویید و آن گونه که مردم خود را در برابر حاکمان تندخو و جبّار حفظ مى¬کنند محدود نسازید و به طور تصنّعى و منافقانه با من رفتار نکنید. هرگز درباره من گمان مبرید که درباره حقى که به من پیشنهاد مى¬کنید کوتاهى کنم (یا ناراحت شوم) و هرگز خیال نکنید من در پى بزرگ ساختن خویشتنم، زیرا کسى که شنیدن حق یا پیشنهاد عدالت به او برایش سنگین باشد عمل به آن دو، براى او سخت تر و سنگین تر است، بنابراین از گفتن سخن حقّ یا مشورت عادلانه، خوددارى نکنید، زیرا من (به عنوان یک انسان و نه به عنوان یک امام معصوم) خود را بالاتر از آن نمى¬دانم که اشتباه کنم و از خطا در کارهایم ایمن نیستم مگر اینکه خداوندى که از من قادرتر است مرا از خطا حفظ کند. به یقین من و شما بندگان و مملوک پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست و آنچنان در وجود ما تصرّف دارد که ما آن گونه، قدرت تصرف در خویش را نداریم. او ما را از آنچه در آن بودیم به سوى صلاح و رستگارى راهنمایى کرد، ضلالت را به هدایت تبدیل نمود و بینایى را بعد از کوردلى به ما عطا فرمود". در همین خطبه علی خود را بی نیاز از مشاوره نمی¬داند و توصیه می¬کند که با وی صادق باشند و خود را بری از خطا نمی¬داند و خدا او را از خطاها نگه می¬دارد و این خود نشانگر تلاش و مجاهدت اوست که من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا. بعضی داستان صیانت یوسف از خطا را در مورد زلیخا ناشی از عصمت تکوینی گرفته اند درحالیکه به نظر می¬رسد استدلال آنها وافی به مقصود نیست و خدا همه را از خطا بری می¬کند اگر بخواهند و مجدانه تلاش کنند به طور نمونه همین عبارت "لو لا ان رآ برهان ربه" نشان از تصمیم و دقت یوسف به هنگام غلبه شهوت را می¬رساند .
13. غلو و مبالغه را رواج داده ایم. غلو و مبالغه یکی از آفت¬هایی است که در جوامع و به ویژه جوامع مذهبی رخ می¬دهد و مردم خود هم علاقمندند تا کسانی را که به عنوان رهبر یا افراد مقدس می-دانند بیش از پیش بزرگ کنند. این غلو ضمن عدم تطبیق با واقعیت آثار و تبعات خطرناکی برای افکار فرد و جامعه دارد و اثرات مخرب را در دراز مدت نشان می¬دهد؛ اگر چه بعضی اوقات برای تهییج و تحریک عمومی اثربخش است. اولیای خدا هم به شدت از آن نهی کرده اند. در جامعه اسلامی و شیعی ما هم این موضوع به شدت رواج دارد. خدا در این مورد چنین می¬گوید: یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَیْرًا لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا: اى اهل کتاب در دین خود غلو مکنید و در باره خدا جز [سخن] درست مگویید مسیح عیسى بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوى مریم افکنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سه گانه است باز ایستید که براى شما بهتر است خدا فقط معبودى یگانه است منزه از آن است که براى او فرزندى باشد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست و خداوند بس کارساز است (نساء، ۱۷۱).
14. خدا معیار دوگانه ندارد. معیار دوگانه به این معنا است که حکم خدا د رباره مردمان تبعیض آمیز باشد؛ خدا به بعضی عنایت بیشتر و به بعضی توجه کمتر داشته باشد. درحالیکه همه مردم بندگان خدایند و خدا با معیار مشخص و واحدی با همه برخورد می¬کند. بهشت و دوزخ او برای همه کسانی است که فرمانبرداری یا تمرد کنند و کسی از این قاعده مستثنی نیست. مردی که عبادت حضرت سجاد را دیده و به او می¬گوید (ثقلین . آی ار): در نهایت دلشکستگی به آقا عرض کردم: آقا شما حجّت خدا هستید، شما پسر پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هستید. چرا اینطور مینالید؟ اینطور مضطرب هستید؟ حضرت فرمودند: «خَلَقَ الله النّار لِمَن عَصاهُ وَ لو کَانَ سَیِّداً قُرَشیاً» خدا جهنّم را برای گنهکار آفریده است، ولو سیّد قریشی باشد و «خَلَقَ اللّهُ الجَنَّهَ لِمَن أَطاعَ وَ أحسَنَ وَ لَو کانَ عَبداً حَبَشیّا» خدا بهشت را برای اهل طاعت آفریده است و مهیّا فرموده است، ولو غلام حبشی باشد..
15. برگزیدن معنا پیدا نمی¬کند. اگر پیشاپیش و به صورت تکوینی خدا افرادی را برگزیده باشد خود این گزینش زیر سؤال می¬رود زیرا در واقع گزینشی نیست. بلکه کار قبل از برنامه امتحان انجام شده است. مثل این می¬ماند که معلمان قبلاً و بدون آزمون افرادی را انتخاب و سپس امتحان را به صورت نمایشی برگزار کنند. آنوقت این آیات هم کارآیی خودش را از دست می¬دهد که: اِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ: به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است (آل عمران، ۳۳) ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: فرزندانى که بعضى از آنان از [نسل] بعضى دیگرند و خداوند شنواى داناست (آل عمران، ۳۴) غلامرضا فدائی