در مورد شان نزول آین آیه که نماز خوف را تشریع میکند شأن نزولهای گوناگونی ذکر شده است ولی آنچه به دست میآید این است که این آیه در یکی از جنگها نازل شده است که کفار منتظر بودند مسلمانان به نماز بایستند و آنان از این فرصت استفاده نموده بر مسلمانان حمله کنند که به پیامبر(ص) وحی نازل شد که نماز را به صورت خوف و شکسته بخواند.(نقل قولها در توضیحات آمده است)
توضیح : 1-در تفسیر قمی(ج 1 ص 150) است که آیه نماز خوف وقتی نازل شد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی حدیبیه حرکت کرد، تا به مکه برود، و چون خبر به قریش رسید، خالد بن ولید را با دویست سوار به استقبال رسول خدا فرستادند، و او همه جا بر سر کوهها میرفت و خود را به لشکر اسلام و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشان میداد.
تا آنکه در یکی از قسمتهای راه هنگام ظهر رسید، و بلال اذان گفت، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با لشکرش نماز خواند.
خالد بن ولید به همراهان خود گفت: چه خوب است که هم اکنون که لشکریان اسلام مشغول نمازند، بر آنان بتازیم. چون اگر این فرصت را از دست ندهیم به هدف خود میرسیم. زیرا من میدانم که مسلمانان نماز را نمیشکنند، بنا بر این ساعتی دیگر که هنگام نماز دیگرشان است، فرا میرسد و آن نمازی است که از نور چشم، بیشتر آن را دوست دارند. همینکه داخل نماز شدند، بر آنان حمله میکنیم.
در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شد، و دستور نماز خوف را آورد، که خدای تعالی میفرماید: «و اذا کنت فیهم ...».
2-در مجمع البیان(ج 3 ص 103) در ذیل آیه: «و لا جناح علیکم ان کان بکم اذی من مطر ...» گفته است: این آیه وقتی نازل شد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عسفان بود و مشرکین در ضجنان قرار داشتند، هر یک در جای خود توقف کرده بودند، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اصحابش نماز ظهر را با تمام رکوع و سجودش خواند، مشرکین تصمیم گرفتند، در حال نماز بر مسلمین حمله ببرند، بعضی گفتند مسلمانان نمازی دیگر دارند که از این نماز در نظرشان محبوبتر است، و منظور آنان نماز عصر بود.
مشرکین تصمیم گرفتند که در هنگام نماز عصر حمله کنند، ولی خدای عز و جل این آیه را فرستاد.
و در نتیجه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز عصر را به طریق نماز خوف خواند و همین معنا باعث شد که خالد بن ولید مسلمان شود ( تا آخر داستان).
3-در همان کتاب است(مجمع البیان، ج 3 ص 103) که ابو حمزه - ثمالی - در تفسیر خود گفته است: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با قبیله بنی انمار جنگید و آنها را شکست و فراری داد.
و کودکان و اموال را ضبط کرد، و در حالی که احدی از دشمنان به چشم نمیخوردند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان پیاده شده، اسلحه خود را بزمین گذاشتند، در این لحظه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از لشکریان دور شد و برای قضای حاجت به نقطهای رفت، در حالی که سلاحی با خود نداشت و بین آن جناب و لشکریانش بیابانی فاصله بود.
بیابانی ناهموار و پست و بلند که مسلمانان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نمیدیدند و باران هم نم نم شروع به باریدن کرد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زیر سایه درختی نشست.
یکی از لشکریان دشمن بنام غورث بن حارث محاربی آن جناب را دید و یارانش نیز دیدند و غورث را تشویق کردند به اینکه رسول خدا را به قتل برساند.
غورث گفت : خدا مرا بکشد اگر او را نکشتم.
پس از کوه سرازیر شد در حالی که شمشیر خود را برهنه کرده بود و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آمدن او بیخبر بود، یک وقت خبردار شد که غورث با شمشیر کشیده بالای سرش حاضر شده بود و میگفت: ای محمد امروز چه کسی تو را از شر من حفظ میکند؟! رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: الله، همین که آن جناب، اسم جلاله را به زبان آورد غورث دشمن خدا با صورت به زمین افتاد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست و شمشیر او را گرفت و فرمود: ای غورث چه کسی میتواند اکنون مانع من از کشتن تو شود؟ غورث گفت: هیچ کس نیست.
فرمود: آیا شهادت میدهی به اینکه معبودی به جز خدای تعالی نیست. و اینکه من بنده و فرستاده اویم؟ غورث گفت: نه، و لیکن عهد میبندم که دیگر تا ابد با تو جنگ نکنم و هیچ دشمنی را علیه تو کمک ننمایم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شمشیرش را به او داد. غورث گفت: بخدا سوگند که تو بهتر از منی.
آن جناب فرمود: آخر من به اینگونه صفات ستوده سزاوارتر از توام. غورث به طرف یاران خود رفت.
پرسیدند: ما تو را دیدیم که با شمشیر بالای سر او ایستاده بودی، پس چرا او را نکشتی؟ گفت: خدا نگذاشت، من شمشیر را بلند کردم که بر او فرود آورم، نفهمیدم چه کسی پس گردنی به من زد، بطوری که با صورت به زمین افتادم و شمشیر نیز از دستم افتاد و قبل از آنکه من شمشیر را بردارم، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن رابرداشت، و چیزی نگذشت که باران قطع شد و آب باران در بیابان به جریان افتاد، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متوجه اصحاب خود شد و جریان را برای آنان شرح داد و این آیه را برایشان خواند: «ان کان بکم اذی من مطر ... ».
[ بستن توضیحات ]