● امنیت و هدایت از آثار ایمان است به شرط اینکه ایمان به وسیله ظلم پوشیده نشود.
در آیه قبلى ابراهیم(علیهالسلام) در خلال حجتى که علیه مشرکین اقامه کرده بود از آنان پرسید: کدامیک از من و شما سزاوارتریم به ایمنى و نترسیدن؟ اینک در این آیه خودش جواب مىدهد.
آیه مورد بحث، متضمن تاکیدى است قوى. و نتیجه این تاکیدهاى پى در پى، این است که نباید به هیچ وجه در اختصاص «امن» و «اهتداء» به مؤمنینى که چراغ ایمان را در پس پرده ظلم قرار ندادند، شک و تردید نمود، و از این رو آیه شریفه دلالت مىکند بر اینکه «امن» و «اهتداء» از خواص و آثار ایمان است، البته به شرط اینکه ایمان به وسیله ظلم پوشیده نشود. چون کلمه «لبس» که در آیه است به معناى «ستر» است، و این تعبیر کنایهاى است که حقیقت دیگرى را به ما مىفهماند، و آن این است که ظلم اصل ایمان را باطل نمىکند، چون ایمان جزو فطرت انسانى و غیر قابل بطلان است، بلکه باطل تنها باعث پوشیده شدن ایمان مىگردد به طورى که دیگر نمىتواند اثر صحیح خود را بروز دهد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : در آیه قبلى ابراهیم(علیهالسلام) در خلال حجتى که علیه مشرکین اقامه کرده بود از آنان پرسید: کدامیک از من و شما سزاوارتریم به ایمنى و نترسیدن؟ اینک در این آیه خودش جواب مىدهد. و چون جواب بدیهى و روشن بوده، از شدت وضوح، خود خصم نیز آن را قبول داشته، و معلوم است که در اینگونه سؤالات لازم نیست که سؤال کننده در انتظار جواب طرف باشد، بلکه از آنجایى که احتمال مخالفت نمىدهد مىتواند خودش جواب را بگوید.
قرآن کریم در سوره انبیاء در داستان بتشکنى ابراهیم(علیهالسلام) اعتراف به این جواب را از مشرکین حکایت نموده و مىفرماید:« قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ، فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ، ثُمَّ نُکِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ»(الأنبیاء63تا65). بنابراین، اینکه بعضى از مفسرین گفتهاند آیه مورد بحث کلام مشرکین و پاسخ آنان از پرسش ابراهیم است، و همچنین این که بعضى دیگر گفتهاند این کلام قضاوت خود پروردگار است میان ابراهیم و قوم او، صحیح نبوده و به هیچ وجه با سیاق آیات مورد بحث سازگار نیست.
آیه مورد بحث، چه کلام ابراهیم باشد، و چه کلام مشرکین و چه کلام خداى تعالى در هر حال متضمن تاکیدى است قوى، زیرا مشتمل است بر اسناد متعددى که تمامیش در جملههاى اسمیه است، یکى اسنادى است که در جمله اسمیه «لَهُمُ الْأَمْنُ» است، و یکى اسنادى است که در جمله اسمیه« أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» است، چون جمله «لَهُمُ الْأَمْنُ» خبر است از براى «اولئک» که روى هم جملهاى را تشکیل مىدهند، و تازه این مبتدا و خبر روى هم خبر «الَّذِینَ آمَنُوا» و متضمن اسناد دیگرى در جمله اسمیه دیگرى است، و همچنین جمله «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» که عطف شده است بر جمله «لَهُمُ الْأَمْنُ».
نتیجه این تاکیدهاى پى در پى، این است که نباید به هیچ وجه در اختصاص «امن» و «اهتداء» به مؤمنینى که چراغ ایمان را در پس پرده ظلم قرار ندادند، شک و تردید نمود، و از این رو آیه شریفه دلالت مىکند بر اینکه «امن» و «اهتداء» از خواص و آثار ایمان است، البته به شرط اینکه ایمان به وسیله ظلم پوشیده نشود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 278 و 279 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ایمان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «لبس»
کلمه «لبس» که در آیه است به معناى «ستر» است، هم چنان که راغب هم در مفردات خود گفته که: «اصل ماده «لبس»- به فتح لام- به معناى ستر است .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 279 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● نوع خاصی از ظلم، اثر ایمان را از بین میبرد
ظلم اصل ایمان را باطل نمىکند، چون ایمان جزو فطرت انسانى و غیر قابل بطلان است، بلکه باطل تنها باعث پوشیده شدن ایمان مىگردد به طورى که دیگر نمىتواند اثر صحیح خود را بروز دهد.گر چه(ظلم) در آیه مورد بحث به طور نکره آورده شده و در سیاق نفى قرار گرفته و لازمهاش عمومیت است. لیکن مراد از ظلم در آیه نوع مخصوصى است که در خصوص ایمان اثر نموده و آن را مىپوشاند، نه هر ظلمى. و خلاصه اینکه براى ظلم دامنه پهناورى است، و لیکن چنان هم نیست که همه اقسام آن در ایمان اثر سوء داشته باشد، زیرا ظلمهایى که گناه و مخالفت امر مولوى شمرده نمىشود (مثلا مخالفتهایى که از روى سهو یا نسیان یا جهل یا غفلت سرمىزند) هیچکدام در ایمان که اثرش نزدیک کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است، اثر سوء ندارد و ایمان هم در تاثیر خود مشروط و مقید به نبود هیچکدام از آنها نیست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : ظلم اصل ایمان را باطل نمىکند، چون ایمان جزو فطرت انسانى و غیر قابل بطلان است، بلکه باطل تنها باعث پوشیده شدن ایمان مىگردد به طورى که دیگر نمىتواند اثر صحیح خود را بروز دهد. و ظلم که عبارت است از: خروج از اعتدال و میانهروى، گر چه در آیه مورد بحث به طور نکره آورده شده و در سیاق نفى قرار گرفته و لازمهاش عمومیت است، و همراه ایمان هم در آیه چیزى ذکر نشده که ایمان به آن چیز مصداق ظلم قرار گیرد، و در نتیجه مراد از ظلم در آیه ظلم معینى باشد، لیکن از آنجایى که سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه ظلم مانع از ظهور ایمان و بروز آثار حسنه و مطلوب از آن است، همین دلالت خود قرینهاى است بر اینکه مراد از ظلم در آیه نوع مخصوصى است که در خصوص ایمان اثر نموده و آن را مىپوشاند، نه هر ظلمى.
آرى، گر چه ذهن مردم از معناى کلمه ظلم ابتداء منتقل به خصوص ظلمهاى اجتماعى و تعدى به حقوق دیگران و سلب امنیت از جان فردى از افراد جامعه و یا مال و یا عرض او مىشود، لیکن این انتقال بدوى است، و خود مردم معناى ظلم را منحصر در آن ندانسته و هر مخالفت قانون و سنت جارى و حتى هر گناه و سرپیچى از خطابات مولوى را ظلم به خود گنهکار مىدانند، بلکه نافرمانى خداى سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم مىشمارند اگر چه این مخالفت از روى سهو و یا فراموشى و یا جهل صادر شده باشد. منتهى در این قسم اخیر کسى قائل به مؤاخذه و عقاب نیست، همچنین مخالفت نصیحت و اوامر ارشادى مولا را هر چند امر بر مامور مشتبه شده باشد و از روى عمد نباشد ظلم به نفس مىدانند.
آرى، مردم ملاکى را که در ظلم هست تحلیل نموده و در نتیجه همه این مخالفتها را نیز ظلم به نفس مىشمارند، حتى کسى را هم که در مراعات دستورهاى بهداشتى و عوامل مؤثر در صحت مزاج و لو به طور غیر عمد مسامحه کند ظالم به نفس مىدانند.و خلاصه اینکه براى ظلم دامنه پهناورى است، و لیکن چنان هم نیست که همه اقسام آن در ایمان اثر سوء داشته باشد، زیرا ظلمهایى که گناه و مخالفت امر مولوى شمرده نمىشود (مثلا مخالفتهایى که از روى سهو یا نسیان یا جهل یا غفلت سرمىزند) هیچکدام در ایمان که اثرش نزدیک کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است، اثر سوء ندارد و ایمان هم در تاثیر خود مشروط و مقید به نبود هیچکدام از آنها نیست.
پس اینکه فرمود:«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» معنایش این است که ایمان در تاثیر اثر خود که همان ایمنى از هر گناهى است که اثر ایمان را فاسد مىکند مشروط است به نبود ظلم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 279 و 280 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ظلم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● هرکس متناسب با درجه تقوا و معرفت و ایمانش از مصادیق و مراتب بیشترى از گناه دورى مىکند]
البته در اینجا نکته دقیق دیگرى هم هست، و آن این است که گناه اختیارى امرى است که بر حسب اختلاف درجه فهم مرتکب، داراى مراتب مختلفى مىشود، چه بسا عمل اختیارى که در نظر قومى گناه و ظلم است، و لیکن در نظر قومى دیگر ظلم نیست مثلا کسى که از دو طریقه شرک و توحید راه توحید را اختیار کرده و فهمیده که براى عالم صانعى است که او اجزاى آن را آفریده در نظر چنین کسى بدترین ظلمها همانا شرک به خدا و ایمان به غیر او است.
هر قدر تقواى چنین شخصى و معرفت او به مقام پروردگارش بیشتر باشد به مقدار بیشترى از مصادیق ظلم برخورد مىکند، پس ایمان به خدا تنها مشروط به نبودن شرک و گناهان کبیره نیست، بلکه در هر مرحله از این مراحل وقتى ایمان به خدا از شقاوت و بدبختى جلوگیر مىشود که صاحبش مناسب آن مرحله از ظلم دور باشد. بنابراین، اطلاقى که کلمه «بظلم» در آیه شریفه دارد اطلاقى است که بر حسب اختلاف مراتب ایمان مختلف مىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : البته در اینجا نکته دقیق دیگرى هم هست، و آن این است که گناه اختیارى همانطورى که در آخر جلد ششم این کتاب به طور مفصل بحث کردیم، امرى است که بر حسب اختلاف درجه فهم مرتکب، داراى مراتب مختلفى مىشود، چه بسا عمل اختیارى که در نظر قومى گناه و ظلم است، و لیکن در نظر قومى دیگر ظلم نیست، مثلا کسى که از دو طریقه شرک و توحید راه توحید را اختیار کرده و فهمیده که براى عالم صانعى است که او اجزاى آن را آفریده و اطراف و آفاق آن را شکافته و آسمان و زمینش را بدون پایه و ستون نگهداشته، و نیز به دست آورده که خود او و غیر او همه مربوب و مخلوق آن آفریدگار و تحت تدبیر اویند، و به خوبى دریافته است که سعادت در زندگى واقعى یک انسان به داشتن ایمان به او و خضوع در برابر او است، در نظر چنین کسى بدترین ظلمها همانا شرک به خدا و ایمان به غیر او و اعتقاد به ربوبیت بتها و ستارهها و امثال آن است.و خلاصه منطق چنین کسى همان منطق ابراهیم(علیهالسلام) است که گفت:« وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً»(الأنعام/81) پس در نظر چنین کسى وقتى ایمان به خدا مىتواند اثر خود را بروز دهد یعنى ایمنى از شقاوت بیاورد که صاحب آن این ایمان را با شرک و نافرمانى آلوده نکند.
و کسى که این مرحله را بپیماید و به خداى یگانه ایمان بیاورد، مواجه مىشود از ظلم، با گناهان کبیرهاى مانند عقوق والدین، خوردن مال یتیم، قتل نفس محترمه و زنا و میگسارى.
پس ایمان خود را در بروز اثر، مشروط به اجتناب از این قبیل ظلمها مىداند. هم چنان که خداى تعالى نیز وعده کرده که اگر بندگانش از گناهان کبیره بپرهیزند او گناهان صغیره آنان را مىآمرزد و فرموده است:« إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً»(النساء/31) وقتى در نظر چنین کسى سعادت انسان این باشد، قهرا شقاوت و بدبختى او هم همان بى اثر ماندن ایمان و دچار شدن به عذاب شرک و عقاب گناهان کبیره است. البته شقاوت ناشى از شرک دائمى و همیشگى است، و بدبختى و عذاب ناشى از گناهان کبیره موقت است، و پس از تمام شدن مدتش و یا قبل از آن، به شفاعت شفیعى بر طرف مىشود.بنا بر این هر قدر تقواى چنین شخصى و معرفت او به مقام پروردگارش بیشتر باشد به مقدار بیشترى از مصادیق ظلم برخورد مىکند، تا آنجا که ارتکاب مکروهات و ترک مستحبات و بلکه اشتغال به مباحات را هم ظلم دانسته و بالاتر از اینها شاید گناهان اخلاقى و انحراف ازفضائل نفسانى و ملکات ربانى را نیز ظلم بداند، و اگر درجه تقوا و معرفتش از این هم بالاتر شد به گناهان دیگرى برمىخورد که خار راه محبت حق و در پیرامون بساط قرب او قرار دارند و تنها اهل این مرتبه آنها را درک مىکنند.پس ایمان به خدا تنها مشروط به نبودن شرک و گناهان کبیره نیست، بلکه در هر مرحله از این مراحل وقتى ایمان به خدا از شقاوت و بدبختى جلوگیر مىشود که صاحبش مناسب آن مرحله از ظلم دور باشد. بنا بر این، اطلاقى که کلمه «بظلم» در آیه شریفه دارد اطلاقى است که بر حسب اختلاف مراتب ایمان مختلف مىشود، و چون مقام آیه مورد بحث مقام مناظره با مشرکین است قهرا این اطلاق تنها منطبق با ظلم مشرکین (یعنى شرک آنان) مىشود چنان که اطلاق کلمه «الامن» نیز که از ایمان در آیه ناشى مىشود، تنها منطبق با امنیت از عذاب مخلد و شقاوت مؤبد مىگردد، البته این قرینه مقام است که مطلقات آیه را منطبق با خصوصیات مورد، مىکند، و گر نه اگر از خصوصیات مورد صرفنظر کنیم آیه شریفه از جهت بیان، آیهاى مستقل خواهد بود. و به طور کلى چنین نتیجه مىدهد که امنیت و اهتداء تنها و تنها مترتب بر ایمانى مىشود که صاحبش از جمیع انحاء ظلم بر کنار باشد- به همان معنا که گذشت- این بود بحث ما در باره کلمه ظلم و امنى که در آیه است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 280 تا 282 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ایمان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ایمان در آیه، ایمان به ربوبیت خداى سبحان است
ایمانى که درآیه ذکر شده، نیز داراى اطلاق است و همه اقسام ایمان به ربوبیت را شامل مىشود، و لیکن جمله «وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» آن را مقید بخصوص ایمان به ربوبیت خداى سبحان و ترک شرکاى مشرکین کرده است. خواهید گفت: کجا مفاد جمله مزبور تقیید اطلاق ایمان است؟ جواب این است که ایمان به شرکا، همانطورى که از آیه قبلى استفاده شد ظلم است، زیرا اعتقاد به ربوبیت چیزى است بدون دلیل، و پناه بردن و توقع دفع شر از چیزى است که هیچگونه نفع و ضررى را مالک نیست. به خلاف ایمان به خداى سبحان که ایمان به کسى است که آفریننده و صاحب ایمان و راهنماى او و مدبرى است که در هر امرى ارادهاى دارد، و هیچ چیزى از تحت اراده او بیرون نیست. لذا در همان آیه ابراهیم(علیهالسلام) از مشرکین پرسید کدامیک از من و شما سزاوارترین به ایمنى و نترسیدن؟
از این بیان معلوم شد که مراد از ایمان در جمله «الَّذِینَ آمَنُوا» خصوص ایمان صحیح نیست، بلکه مراد مطلق ایمان به ربوبیت است، و جمله «وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» آن را مقید و متعین در ایمان به ربوبیت خداى سبحان کرده است.(دقت فرمائید)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 282 و 283 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ایمان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان نکاتی درباره «ایمان» و «ظلم» و نظرات مفسرین در خصوص آن
ذکر سه نکته:
اول اینکه: مراد از «ایمان» در آیه مورد بحث، مطلق ایمان به ربوبیت است، نه فقط ایمان به ربوبیت آفریدگار عالم.
دوم اینکه: «ظلم» در آیه به معناى مطلق چیزهایى است که براى ایمان مضر بوده و آن را فاسد و بى اثر مىسازد. هم چنان که" امن" در آیه هم به معناى مطلق ایمنى از شقاوت و عذاب گناهان است. و نیز مراد از" اهتداء" هم دورى و خلاصى از مطلق عذابها است، گر چه به حسب مورد، تنها منطبق بر رهایى از خصوص عذاب شرک است.
سوم اینکه: اطلاق ظلم بر حسب اختلاف مراتب ایمان مختلف مىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : البته بعضى از مفسرین طورى دیگر آن را تفسیر کرده و گفتهاند: در آیه شریفه، ایمنى منحصر در کسانى شده که ایمان به خدا آورده، و ایمان خود را هم مخلوط به ظلم نکرده باشند.بنا بر این وقتى عمومیت آیه حمل بر اطلاق آن شود یعنى موضوع ایمان در بین مراعات نگردد، معناى آن چنین مىشود: کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را هم به هیچ یک از انحاء ظلم به نفس و به غیر، مخلوط نکرده باشند و حتى حیوانات را هم آزار ننموده باشند از عقاب اخروى که خداى تعالى براى گنهکاران تهیه کرده و همچنین از عقاب دنیوى که مترتب بر مراعات ننمودن اسباب آن است مانند فقر و مرض و امثال آن ایمن هستند، و اما ستمکاران و کسانى که ایمان خود را مخلوط به ظلم به نفس و ظلم به غیر کردهاند ایمن از آن عقابها نبوده، هر ظالمى در معرض عقاب خواهد بود. گو اینکه خداى تعالى هر ظالمى را به کیفر هر ظلمى عقاب نمىکند بلکه کیفر بسیارى از گناهان را در همان دنیا داده و از عقاب اخروى آن اغماض مىکند، و به غیر از گناه شرک، هر گناه دیگرى را از هر که بخواهد مىبخشد.
سپس اضافه کرده که این معنا در تفسیر آیه شریفه معنایى است صحیح و از آن این نتیجه به دست مىآید که ایمنى مطلق از عقاب اخروى و عذابهاى دنیوى و مجازات قانونى و جزائیات دین (نه از ترس هیبت و جلال کبریایى که مخصوص اهل کمال است) براى هیچ مکلفى جایز نیست آن گاه گفته است:" اگر آیه شریفه اطلاق نمىداشت معنایش این مىشد که تنها کسانى که ایمان آوردهاند و ایمان خود را مخلوط به ظلم بزرگ (شرک) ننمودهاند ایمن مىباشند و دیگران از عقاب بر اصول دین که عقابى است همیشگى ایمن نبوده، نسبت به عقابهاى دیگر هم بین خوف و رجا هستند". سپس گفته است: ظاهر آیه عموم و اطلاق است، به دلیل اینکه صحابه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آن عموم را فهمیدهاند، زیرا روایت شده که وقتى این آیه نازل شد مردم نگران شده عرض کردند: یا رسول اللَّه! آن کیست که ظلم به نفس نداشته باشد؟ همه ما ظلم به نفس داریم پس همه مشمول این آیهایم؟ حضرت فرمود: مراد از ظلم شرک به خدا است. شاهد دیگر آن سیاق خود آیه است، زیرا روى سخن در آیه با مؤمنین است نه مشرکین.
این بود خلاصه کلام مفسر مذکور، و در آن چند اشکال است:
اول اینکه: فهم صحابه هیچ دلالتى بر عموم معناى ظلم به آن وسعتى که وى گفته است ندارد، زیرا بیش از این نبوده که صحابه از کلمه ظلم، معناى معصیت را فهمیدهاند و این اخص از مدعاى او است. مدعاى او این بود که آیه شریفه ظلمهایى را هم که معصیت نیست از قبیل کارهایى که باعث فقر و مرض است شامل مىشود، و حال آنکه صحابه از ظلم، خصوص گناهان را فهمیدهاند، پس مدعا اعم از دلیل است.
دوم اینکه: عموم ظلمهایى که عقابآور نیست، نسبت به مدلول آیه اجنبى است، زیرا آیه شریفه تنها در مقام بیان این است که یکى از آثار ایمان را که همان اهتداء و ایمنى از عقاب است و همچنین شرط آن را که همان دورى از ظلمى است- که ایمان را از اثر مىاندازد- بیان فرماید، و این از جهتى همان معصیت است، ولى معصیت شمرده نمىشود مثل غذا خوردنى که از روى اشتباه به تندرستى صدمه زند. روشن است که اثر ایمان را که همان امن و اهتداء است تباه نمىسازد. آیه شریفه همانطورى که قبلا هم خاطر نشان ساختیم در مقام بیان جمیع آثارى که با قطع نظر از ایمان مترتب بر ظلم مىشود، نمىباشد. و به عبارت دیگر: برداشت سخن براى بیان ظلم و آثار آن نیست، بلکه موضوع سخن بیان آثار ایمان به خدا است.
سوم اینکه: خود این مفسر در ضمن بیاناتش فرمود:" از این بیان این نتیجه به دست مىآید که ایمنى مطلق از عقاب اخروى و عذابهاى دنیوى و مجازات قانونى شرعى براى هیچ مکلفى صحیح نیست" از وى مىپرسیم با چنین اعتراف صریحى، دیگر گفتن اینکه آیه شریفه مطلق است، چه معنا دارد؟ و این چه مطلقى است که حتى یک مصداق هم ندارد؟ و آیا چنین مطلقى را در ضمن حجت ذکر نمودن لغو نیست؟
چهارم اینکه: معنایى که این مفسر در آخر کلام خود براى آیه اختیار کرده که" مراد از ظلم خصوص شرک است" صحیح نیست، زیرا لفظ آیه عام است و شامل همه اقسام ظلم و همه گناهان مىشود، و اگر ما مىگوییم که آیه دلالت دارد بر اینکه ایمان در تاثیر خود مشروط است به نبودن خصوص شرک، از این باب نیست که مراد از لفظ عام خصوص این معنا است، بلکه از باب انطباق عام بر مورد خاصى است. زیرا استعمال لفظ عام و اراده معناى خاص، آنهم بدون قرینه حالیه و یا مقالیه از بلاغت قرآن دور است. فرمایش رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم که در آن روایت فرمود: «مراد از ظلم شرک به خدا است» صرفنظر از بحثى که ما در بحث روایتى آینده در پیرامون آن داریم صریح در این نیست که شرک مراد لفظى از آیه است، تنها دلالت بر این دارد که مراد خصوص شرک است و این مىسازد با اینکه خصوص این معنا از باب انطباق عام بر مورد خاص مقصود بوده باشد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 283 تا 285 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ایمان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان مصداق ظلم در آیه
در ذیل آیه شریفه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» از عبد اللَّه بن مسعود روایت کردهاند که گفته است: وقتى این آیه نازل شد اصحاب ناراحت شده عرض کردند: یا رسول اللَّه! کدام یک از ما است که به خود ظلم نکرده باشد؟ رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: معناى آیه آن نیست که شما به نظرتان رسیده، مگر نشنیدهاید که «عبد صالح» ظلم را عبارت از شرک دانسته و گفته است:«إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»(لقمان/13).
علامه طباطبایی: مراد از «عبد صالح» در اینجا لقمان است که قرآن کریم در سوره لقمان این قول را از آن جناب حکایت کرده، از اینجا معلوم مىشود که سوره لقمان قبل از سوره انعام نازل شده. و اینکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ظلم را به معناى شرک گرفته- همانطورى که قبلا هم اشاره کردیم- از باب تطبیق بر مورد است، و گر نه ظلم، همه گناهان را شامل مىشود.
چیزى که هست سایر گناهان قابل آمرزش هست و شرک به هیچ وجه آمرزیده نمىشود و دلیل این مطلب هم روایاتى است که ذکر مىگردد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را الدر المنثور (ج 3 ص 26- 27) از از احمد، بخارى، مسلم، ترمذى، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم و دارقطنى در کتاب افراد و ابو الشیخ و ابن مردویه نقل مىکند که همگى از عبد اللَّه بن مسعود روایت کردهاند.
2-در الدر المنثور(ج 3 ص 27) است که احمد، طبرانى، ابو الشیخ، ابن مردویه و بیهقى در کتاب شعب الایمان از جریر بن عبد اللَّه نقل کردهاند که گفت: در خدمت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از مدینه بیرون آمدیم وقتى به بیرون شهر رسیدیم سوارهاى را از دور دیدیم که به طرف ما مىآید، چیزى نگذشت که به ما رسید و سلام کرد، حضرت فرمود: از کجا مىآیى؟ عرض کرد از قبیله خود و از نزد اهل و عیالم بیرون آمدهام و مىخواهم خدمت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برسم.
حضرت فرمود: رسیدى. عرض کرد به من بیاموز که ایمان چیست؟ فرمود: ایمان این است که شهادت دهى بر اینکه معبودى جز پروردگار متعال نیست و محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرستاده او است، و پس از اقرار به این دو، نماز خوانده و زکات داده و ماه رمضان را روزه گرفته و خانه کعبه را زیارت کنى، عرض کرد به همه آنچه فرمودى اقرار دارم. در این بین دست شترش به سوراخ موشها فرو رفت و در نتیجه مرد با سر به زمین خورد و در جا از دنیا رفت، حضرت فرمود: این مرد از کسانى است که با عمل کم، اجر و مزد زیاد نصیبش مىشود، و این از آن کسانى است که خداوند در بارهشان فرموده:« الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» و من خود دیدم که حور العین از میوههاى بهشت در دهانش گذاشتند و از اینجا به دست آوردم که این بنده خدا گرسنه از دنیا رفت.
3-در الدر المنثور(ج 3 ص 27) مىگوید: عبد بن حمید از ابراهیم تیمى نقل کرده که گفت: مردى از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معناى این آیه را پرسید، حضرت چیزى نگفت تا آنکه مرد دیگرى از راه رسید و پس از قبول اسلام به میدان جنگ درآمده جنگید و شهید شد، آن گاه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رو به سائل نمود و فرمود: این از همان اشخاص بود، او از کسانى بود که ایمان آورد و ایمان خود را به ظلمى پوشیده نساخت.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 293 تا 295 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ظلم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● این آیه اختصاص به امت معینی ندارد
از على بن ابى طالب(علیهالسلام) روایت کردهاند که در ذیل آیه:«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» فرموده که: این آیه تنها در خصوص ابراهیم(علیهالسلام) و اصحابش نازل شده، و در این امت کسى مشمول و مورد این آیه نیست.
علامه طباطبایی: ظاهر این روایت با اصول و قواعد کلیهاى که از کتاب و سنت استخراج شده سازگار نیست، براى اینکه مضمون آیه مورد بحث اختصاص به امت مخصوصى ندارد، زیرا متضمن حکمى از احکام فرعیه نیست که مختص به امتى معین و یا زمانى معین بوده باشد، بلکه مربوط به ایمان و آثار سویى است که ظلم در ایمان مىگذارد، و این یک مساله فطرى است که به اختلاف زمانها و امتها مختلف نمىشود.(ادامه بیان علامه در توضیحات ذکر شده است.)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت در الدر المنثور (ج 3 ص 27) از فاریابى و عبد بن حمید و ابن ابى حاتم و ابو الشیخ و حاکم- حاکم روایت را صحیح دانسته- و ابن مردویه از على بن ابى طالب(علیهالسلام) روایت شده است.
ادامه شرح علامه طباطبایی:
بعضى از مفسرین در توجیه این حدیث گفتهاند: اگر مقصود از روایت ایمنى ابراهیم(علیهالسلام) و قومش از خلود در عذاب بود، جا داشت که کسى بگوید: این معنا اختصاص به قوم ابراهیم(علیهالسلام) ندارد و امت اسلام نیز از خلود در عذاب ایمنند، و لیکن احتمال دارد مقصود ایمنى قوم ابراهیم(علیهالسلام) از مطلق عذاب باشد چه دائمى و چه موقت.
و بنابراین، اختصاص مضمون آیه به قوم ابراهیم(علیهالسلام) درست است، زیرا امم دیگر این ایمنى مطلق را ندارند، و شاید جهت ایمنى آنان به طور مطلق به فرض که این حدیث صحیح باشد این باشد که خداى تعالى قوم ابراهیم(علیهالسلام) را مکلف به فروع نکرده و از آنان جهت داشتن تمدن راقى که در امور فردى و آداب و غیر آنها برایشان سخت مىگرفت تنها اکتفاء به قبول توحید و ترک شرک نموده باشد. مفسر مزبور سپس در تایید احتمالش گفته است: اهل بحث و پژوهش نیز به شریعت حمورابى پادشاه صالحى که در زمان ابراهیم مىزیسته و مقدم او را مبارک شمرده و طبق سفر تکوین تورات از وى ده یک، مالیات گرفته، دست یافته و دیدهاند که بیشتر احکام آن شریعت، همانند احکام تورات است.
مفسر سابق الذکر سپس براى تحکیم احتمال خود و سد ثغور آن اضافه کرده است:
اینهم که مىبینید قرآن کریم تشریع فریضه حج را به ابراهیم(علیهالسلام) نسبت داده منافات با احتمال ما ندارد، براى اینکه مساله حج از قوانین جارى در میان قوم جرهم که امت اسماعیلند، بوده، و ابراهیم(علیهالسلام) فریضه مذکور را در بین آن قوم تشریع کرده، نه در میان کلدانىها که قوم خود او بودند (پس قوم ابراهیم(علیهالسلام) به احکام فرعى مامور نبودند) ولى این امت پارهاى از موحدین آن بقدر نافرمانى خود از احکام فرعیه عذاب مىشوند زیرا شریعتى کامل از طرف خداوند براى آنان آمده و بر اقامه آن بازخواست مىشوند.
این بود توجیه مفسر مزبور براى روایت، و ما گمان نمىکنیم که تحکم و بى دلیل بودن کلام او بر کسى پوشیده باشد، زیرا سابقا گفتیم که حمورابى معاصر ابراهیم نبوده و در حدود سیصد سال بعد از ابراهیم زندگى مىکرده. چون زندگى ابراهیم(علیهالسلام) در حدود دو هزار سال قبل از میلاد و از او در حدود هزار و هفتصد سال قبل از میلاد بوده. و ثانیا گر چه تاریخ دلالت دارد بر اینکه حمورابى پادشاهى صالح و دیندار و عادل در بین رعیت و مردى قانونى و پایدار در قوانین خود بوده و مقرراتى را که خود وضع نموده بود به نحو احسن اجرا مىکرده و قوانین وى قدیمترین قوانین مدنى است که تدوین شده، و لیکن همین سند تاریخى صراحت دارد بر اینکه وى مردى بتپرست بوده، چون در همین خطى که در خرابههاى بابل از وى به دست آمده بعد از بیان شریعت خود از بتهاى زیادى استمداد نموده، و آن بتها را در قبال سلطنت عظیمى که به او داده و توفیقى که در بسط عدالت و وضع قانون به وى ارزانى داشتهاند شکرگزارى نموده و از آنها خواسته تا قوانینش را از زوال و تحریف حفظ کنند، و آن بتها را چنین اسم برده:
1- «میروداخ» خداى خدایان 2- «اى» خداى قانون و عدالت 3- «زاماما» و الاهه «اشتار» دو خداى جنگ 4- «شاماش» خداى حاکم در آسمان و زمین 5- «سین» خداى آسمانها 6- «حاداد» خداى ارزانى و فراوانى نعمت 7- «نیرغال» خداى فتح و فیروزى 8- «بل» خداى قدر 9- آلهه «بیلتیس» و الاهه «نینو» و إلاه «ساجیلا» و غیر آن.
و ثالثا اینکه گفت: تنها مکلف به ایمان بودهاند نیز صحیح نیست، براى اینکه قرآن کریم در سوره ابراهیم از زبان خود او مساله نماز را حکایت کرده که از خداوند خواسته تا او و ذریه او را نمازخوان کند، و نیز در سوره انبیا حکایت کرده که به قوم خود گفت: خدا به من کارهاى نیک و دادن زکات را وحى فرموده، و در سوره حج تشریع فریضه حج و اباحه گوشت چارپایان را، و در سوره ممتحنه دورى گزیدن از مشرکین را به وى نسبت داده، و در سوره انعام نهى از هر ظلم و هر عمل مخالف با فطرت را از او نقل کرده. در اخبار نیز وارد شده که آن طهارت و نظافتى که ابراهیم در میان امت خود جعل و تشریع کرده و در سوره حج به آن اشاره شده عبارت از همان حنیفیت معروف و احکام دهگانهاى بوده که پنج حکم آن مربوط به سر و پنج حکم دیگرش مربوط به سایر اعضاى بدن و از آن جمله ختنه است. در سوره مریم و هود مساله تحیت به سلام نیز از احکام شریعت ابراهیم شمرده شده است. مضافا بر همه اینها، قرآن کریم دین اسلام را هم ملت ابراهیم و دین حنیف او دانسته و فرموده:« مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ»(الحج/78) و« قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»(البقره/135).
نمىخواهیم بگوییم دین اسلام با همه اصول و فروعى که دارد در زمان ابراهیم تشریع شده، و نمىتوانیم چنین حرفى را بزنیم زیرا از آیه« شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى»(الشوری/13) عکس این معنا استفاده مىشود، و لیکن مىخواهیم بگوییم که از این آیه و همچنین از آیه« قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(الأنعام/160و161) استفاده مىشود که شرایع و احکام اسلام همه از آن فطریاتى سرچشمه مىگیرد که ابراهیم(علیهالسلام) به زبان تشریع بیان کرده و هر عملى که موافق با فطرت بود مورد امر و هر عملى که مخالف با فطرت بود مورد نهى قرار داده بود.
و اگر توجیه مفسر مزبور صحیح بود و خداوند به زبان ابراهیم هیچ حکمى از احکام فرعى را تشریع نکرده بود ناگزیر باید معتقد شویم به اینکه قوانین موضوعه و مقرره حمورابى مورد امضاى پروردگار قرار گرفته و از احکام دین ابراهیم شده، بلکه به آن معنایى که گفتیم دین اسلام نیز از آن احکام منشا گرفته است، و خلاصه، احکام یک پادشاه مشرک به صورت یک شریعتى الهى و کتابى آسمانى درآمده است، و کیست که جرأت تفوه به چنین حرفى را داشته باشد؟
حقیقت مطلب و آنچه که در آن شکى نیست، این است که تمدن و اصلاح حال دنیا و همچنین عبادت و اصلاح حال آخرت را وحى الهى به انبیاى گذشته و امتهاى آنان آموخته و آنان را به انواع عبادات و وضع قوانین کلىاى که عقل سلیم نیز آن را درک مىکند (مانند دستورات راجع به همزیستى صالح و اجتناب از ظلم و اسراف و اعانت ظالم و از این قبیل خیرات و شرور) هدایت کرده است، و ریشه تمامى تجهیزات و وسایل تمدن امروز همین وحیى است که به انبیاى گذشته مىشده، انبیاء(علیهالسلام) بودند که مردم را به اجتماع و تشکیل جامعه دعوت نموده، و آنان را به خیر و صلاح و اجتناب از شر و فحشاء و فساد واداشتهاند، و در این مساله عادل بودن و یا ستمگر بودن زمامداران آن روز جوامع بشرى هیچ تاثیرى نداشته است.این جریان کلیات احکام بود، و اما تفاصیل و جزئیات آن قبل از ظهور دین اسلام جز در تورات در هیچ کتاب آسمانى نازل نشده بود. گر چه بعضى از احکام جزئى که در تورات است شبیه به احکامى از شریعت حمورابى است، الا اینکه به هیچ وجه نمىتوان گفت احکام کلیمیت همان احکام حمورابى است که خداوند آن را در کلیمیت امضا نموده، زیرا آن شریعتى که خداوند به حضرت موسى(علیهالسلام) فرستاد در فتنه بخت النصر از بین رفته و از تورات آن جناب اثرى باقى نماند، در این فتنه جز عده قلیلى که به اسارت به بابل رفتند همه بنى اسرائیل قلع و قمع شده و شهرهاى ایشان به کلى خراب گردید، و آن عده قلیل هم چنان در بابل و در قید اسارت مىزیستند تا آنکه کورش پادشاه ایران پس از فتح بابل آزادشان ساخته و اجازه برگشتن به بیت المقدس را به ایشان داد و دستور داد تا عزراى کاهن تورات را پس از آنکه نسخههایش به کلى از میان رفته و متن معارفش فراموش شده بود، بنویسد.
او نیز الگویى از قوانین بابل که در بین کلدانىها متداول بود برداشته و به اسم تورات در میان بنى اسرائیل انتشار داد. پس به صرف اینکه شریعت حمورابى مشتمل بر قوانین صحیحى است نباید آن را قوانین آسمانى دانسته و به امضاى خداى تعالى ممضى نمود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 295 تا 298 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ایمان |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مفهوم ظلم در آیه مطلق است
1-امام صادق(علیهالسلام) در ذیل آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» فرمود: مراد از این ظلم شرک است.
2-امام صادق(علیهالسلام) فرمود: مراد از ظلم شک است.
3-ابى بصیر از امام صادق(علیهالسلام) چنین نقل کرده که گفت: از آن جناب از معناى آیه «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» پرسش نمودم، فرمود: اى ابا بصیر! پناه مىبریم به خدا از اینکه از کسانى باشیم که ایمان خود را به ظلمى تباه ساختند، آن گاه فرمود اینها همان خوارج و اصحاب ایشانند.
علامه طباطبایی: در این روایات (همانطورى که ملاحظه مىکنید) در تفسیر ظلم تفننى به کار رفته: یکى آن را به شرک و دیگرى آن را به شک تفسیر نموده. یکى آن را به ضلالت خوارج و دیگرى به ولایت دشمنان اهل بیت معنا کرده است، و این خود از شواهد گفتار قبلى ما است که گفتیم ظلم در آیه مطلق است، و اطلاقش همه مراتب ظلم را به حسب اختلاف مراتب فهم مردم شامل مىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را کافى(ج 2 ص 293 ح4) از ابى بصیر روایت کرده است.
2-این روایت را کافى(ج 2 ص 399 ح4) از ابى بصیر روایت کرده است.
3-این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 366 ح 47- 48- 50) از ابى بصیر روایت کرده است.
4-تفسیر عیاشى(در همان منبع) از یعقوب بن شعیب از امام ابى عبد اللَّه(علیهالسلام) روایت شده که در ذیل آیه «وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ»فرمود: مراد از ظلم ضلالت و ما فوق آن است.
علامه طباطبایی: گویا مراد امام(علیهالسلام) از «ضلالت» شرکى است که در حقیقت ریشه همه ظلمها است و مراد از «ما فوق ضلالت» گناهان و ظلمهایى است که سربار ضلالت باشد.
ممکن است مراد از ضلالت، گناهانى باشد که خفیفترین درجات ظلم را دارا باشد، و مراد از ما فوق ضلالت، شرک که منتها درجه ضلالت است بوده باشد، زیرا هر گناهى ضلالت و گمراهى است.
در این روایات- همانطورى که ملاحظه مىکنید- در تفسیر ظلم تفننى به کار رفته:یکى آن را به شرک و دیگرى آن را به شک تفسیر نموده. یکى آن را به ضلالت خوارج و دیگرى به ولایت دشمنان اهل بیت معنا کرده است، و این خود از شواهد گفتار قبلى ما است که گفتیم ظلم در آیه مطلق است، و اطلاقش همه مراتب ظلم را به حسب اختلاف مراتب فهم مردم شامل مىشود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان: ج7، ص: 298 و 299 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ظلم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ظلم ِ شرک -
فاطمه نصيري خليلي
عن أبى عبدالله (ع) (فى حدیث فى قوله تعالى «بظلم») قال: هو الشرک ... .(کافى، ج 5، ص 14، ح 1 ; تفسیر برهان، ج 1، ص 537، ح 3)
از امام صادق (ع) ضمن حدیثى آمده است: مراد از «ظلم»، در «و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» شرک است ... .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تشکیک در حق -
فاطمه نصيري خليلي
عن أبى بصیر قال: سألت أبا عبدالله (ع) عن قول الله عز و جل: «الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» قال: بشک.(کافى، ج 2، ص 399، ح 4 ; نورالثقلین، ج 1، ص 740، ح 159)
ابو بصیر گوید: از امام صادق (ع) درباره «الذین آمنوا ... » پرسیدم فرمود: مراد از «ظلم»، در آیه شک است. (مقصود از «شک» مذکور در روایت، شک غیر اختیارى که مقدمه رسیدن به حق مى باشد، نیست. بلکه مى تواند مراد، شک حاصل از رفتن در پى شبهه با مقدمات اختیارى و یا تشکیک در حق باشد.)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مصداق مؤمن بدون ظلم -
فاطمه نصيري خليلي
عن أبى جعفر (ع) فى قول الله تعالى: «الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم ... »: ... هذه الآیة نزلت فى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع) لأنه لم یشرک بالله طرفة عین قط و لم یعبد اللات و العزى ... .(تفسیر فرات کوفى، ص 134، ح 158 ; بحارالانوار، ج 23، ص 367، ح 35)
از امام باقر (ع) درباره «الذین آمنوا ... » روایت شده است: این آیه درباره امیرالمؤمنین (ع) نازل شده ; زیرا آن حضرت حتى یک لحظه به خداوند شرک نورزید و بتها (لات و عزى) را نپرستید ... .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر راهنما |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : فاطمه نصیری خلیلی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراد از ظلم در این آیه شرک است -
ابراهيم چراغي
آیات قبل دربارهى توحید و شرک بود و این آیات به منزلهى جمعبندى آیات گذشته است، چنانکه امام علیه السلام فرمود: مراد از ظلم در این آیه شرک است. [406]
در بعضى روایات مراد از ظلم را شک و تردید گرفتهاند. [407] البتّه شک گاهى غیر اختیارى و مقدّمهى تحقیق است، ولى گاهى جنبه بهانه و تشکیک دارد که این نوع دوّم، ظلم است. [408]
امام باقر علیه السلام فرمود: این آیه درباره حضرت على علیه السلام نازل شد که لحظهاى در طول زندگى به سراغ شرک نرفت. [409]
کلمهى «لبس» به معناى پوشاندن است. بنابراین ایمان چون فطرى است، نابود شدنى نیست بلکه غبارهایى آن را مىپوشاند.
--------------------------------------------------------------------------------
406) تفسیر نورالثقلین.
407) تفسیر نورالثقلین ؛ کافى، ج2، ص399.
408) تفسیر راهنما.
409) بحار، ج23، ص367.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بلاغت قرآن |
گوینده : ابراهیم چراغی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شرک به خدا -
سيد علي مهدوي
این آیات به منزلهى جمعبندى آیات گذشته در مورد شرک است، چنانکه امام علیه السلام فرمود: مراد از ظلم در این آیه شرک است. [406]
در بعضى روایات مراد از ظلم را شک و تردید گرفتهاند. [407] البتّه شک گاهى غیر اختیارى و مقدّمهى تحقیق است، ولى گاهى جنبه بهانه و تشکیک دارد که این نوع دوّم، ظلم است. [408]
امام باقر علیه السلام فرمود: این آیه درباره حضرت على علیه السلام نازل شد که لحظهاى در طول زندگى به سراغ شرک نرفت. [409]
کلمهى «لبس» به معناى پوشاندن است. بنابراین ایمان چون فطرى است، نابود شدنى نیست بلکه غبارهایى آن را مىپوشاند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : شرک |
گوینده : سید علی مهدوی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش می نماید -
مسعود ورزيده
در روش روان درمانی قرآنی، ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش می
نماید; (انعام/82 و رعد/28) .
در آیه پاسخى از زبان ابراهیم به سؤ الى که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است (و این یک شیوه جالب در استدلالات علمى است که گاهى شخص استدلال کننده سؤ الى از طرف مقابل مى کند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مى پردازد اشاره به اینکه مطلب به قدرى روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند).
مى گوید: ((آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنها است ، و هدایت مخصوص آنان )) (الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون ).
در روایتى که از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) نقل شده نیز تاءکید گردیده است که این سخن دنباله گفتگوى ابراهیم با بت پرستان است .
بعضى از مفسران احتمال داده اند که این جمله بیان الهى بوده باشد نه گفتار ابراهیم ، ولى احتمال اول علاوه بر اینکه در روایت وارد شده با وضع و ترتیب آیات بهتر تطبیق مى کند، اما این احتمال که این جمله گفتار بت پرستان باشد که پس از شنیدن قول ابراهیم بیدار شده باشند بسیار بعید به نظر مى رسد.
منظور از ظلم در اینجا چیست ؟
معروف میان مفسران این است که به معنى ((شرک )) است و آنچه در سوره لقمان (آیه 12) وارد شده ان الشرک لظلم عظیم : ((شرک ستم بزرگى است )) شاهد بر این معنى گرفته اند
در روایتى نیز از ابن مسعود نقل شده که هنگامى که این آیه (آیه مورد بحث ) نازل شد بر مردم گران آمد، عرض کردند: اى رسول خدا کیست که لااقل به خود ستم نکرده باشد (بنابراین همه مشمول این آیه اند) پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: ((منظور آنچه شما فکر مى کنید نیست آیا گفته بنده صالح خدا (لقمان ) را نشنیده اید که مى گوید: فرزندم براى خدا شریک قرار مده زیرا شرک ، ظلم بزرگى است )).
ولى از آنجا که آیات قرآن در بسیارى از موارد دو یا چند معنى را در بر دارد که ممکن است یکى از دیگرى گسترده تر و عمومى تر باشد، این احتمال در
آیه نیز هست ، که ((امنیت )) اعم امنیت از مجازات پروردگار و یا امنیت از حوادث دردناک اجتماعى باشد.
یعنى جنگها، تجاوزها، مفاسد، جنایات ، و حتى امنیت و آرامش روحى تنها موقعى به دست مى آید که در جوامع انسانى دو اصل حکومت کند، ایمان و عدالت اجتماعى ، اگر پایه هاى ایمان به خدا متزلزل گردد و احساس مسئولیت در برابر پروردگار از میان برود و عدالت اجتماعى جاى خود را به ظلم و ستم بسپارد، امنیت در چنان جامعه اى وجود نخواهد داشت ، و به همین دلیل با تمام تلاش و کوششى که جمعى از اندیشمندان جهان براى برچیدن بساط ناامنیهاى مختلف در دنیا مى کنند روز به روز فاصله مردم جهان از آرامش و امنیت واقعى بیشتر مى گردد، دلیل این وضع همان است که در آیه فوق به آن اشاره شده : پایه هاى ایمان لرزان و ظلم جاى عدالت را گرفته است .
مخصوصا تاءثیر ایمان در آرامش و امنیت روحى براى هیچکس جاى تردید نیست ، همانطور که ناراحتى وجدان و سلب آرامش روانى به خاطر ارتکاب ظلم بر کسى پوشیده نمى باشد.
در بعضى از روایات نیز از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که : ((منظور از آیه فوق این است که آنهائى که به دستور پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در زمینه ولایت و رهبرى امت اسلامى بعد از او ایمان بیاورند، و آن را با ولایت و رهبرى دیگران مخلوط نکنند امنیت از آن آنها است )).
این تفسیر در حقیقت ناظر به ملاک و روح مطلب در آیه شریفه است زیرا در این آیه سخن از رهبرى و ولایت خداوند و آمیخته نکردن آن با رهبرى غیر او است و از آنجا که رهبرى على (علیه السلام ) به مقتضاى انما ولیکم الله و رسوله . پرتوى از رهبرى خدا و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است و رهبریهاى تعیین نشده از طرف
خداوند چنین نیست ، آیه فوق با یک دید وسیع همه را شامل مى شود، بنابراین منظور از این حدیث این نیست که مفهوم آیه منحصرا این باشد، بلکه این تفسیر پرتوى از مفهوم اصلى آیه است .
و لذا در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که این آیه خوارج را که از ولایت ولى خدا بیرون رفتند و در ولایت و رهبرى شیطان قرار گرفتند شامل مى شود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با ظلم و ستم نیامیختند امنیت براى آنها است ، و هدایت مخصوص آنان
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : آیات خاص |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.