از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  معنای کلمه «تجلی»
کلمه «تجلى» که در آخر این آیه آمده است به معناى قبول جلاء و ظهور است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 304 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «دکّ»
کلمه «دکّ» مصدر و به معناى کوبیدن به محکمى است، و در این آیه به معناى اسم مفعول (مدکوک) است، و معناى «جَعَلَهُ دَکًّا» این است که خداوند آن کوه را مدکوک و کوبیده مى‏کرد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 304 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «خرّ»
کلمه «خر» از «خرور» به معناى سقوط است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 304 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «صعقا»
«صعقا» از «صعقة» است که به معناى مرگ و بیهوشى و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک مى‏باشد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 304 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «افاقه»
«افاقه» برگشتن به حالت سلامت عقل و حواس را گویند، مثلا گفته مى‏شود: «فلانى از حالت غش افاقه پیدا کرد» یعنى به حال عادى و استقامت درک و شعور برگشت. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 304 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ماجرای میقات
معناى این آیه بطورى که از ظاهر نظم و سیاق آن بر مى‏آید این است که: «لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِیقاتِنا» وقتى موسى به میقات ما که براى او تعیین کرده بودیم آمد «وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ» و پروردگارش با او گفتگو کرد «قال» موسى گفت: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» پروردگارا خودت را بنمایان تا نگاهت کنم، یعنى وسائل دیدارت را برایم فراهم ساز تا به تو نظر اندازم و تو را ببینم. آرى، دیدن فرع نظر انداختن است و نظر انداختن فرع تمکین و تمکین از دیدن است. «قال» خداى تعالى به موسى فرمود: «لَنْ تَرانِی» تو ابدا مرا نخواهى دید، «وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ» معلوم مى‏شود کوهى در مقابل موسى (علیه السّلام) مشهود بوده که خداى تعالى با لام عهد (الجبل) اشاره به آن نموده، «فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی» به این کوه نگاه کن که من اینک خود را براى آن ظاهر مى‏سازم، اگر دیدى تاب دیدار مرا آورد و بر جاى خود استوار بماند، بدانکه تو هم تاب نظر انداختن به من و دیدن مرا دارى، «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» و وقتى تجلى کرد و براى کوه ظاهر گردید «جَعَلَهُ دَکًّا» با تجلى خود آن را درهم کوبید و در فضا متلاشیش ساخت و پرتابش کرد، «وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً» موسى از هیبت منظره افتاد و از دنیا رفت، و یا بیهوش شد، «فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ» وقتى به هوش آمد گفت: منزهى تو و من در باره درخواستى که کردم توبه نموده «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» و اولین کسى هستم که در باره نادیدنى بودن تو ایمان آورده‏ام. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 304 و 305 قالب : تاریخی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  دیدن خداوند
اگر مساله رؤیت و نظر انداختن را عرضه به فهم عوام و مردم متعارف کنیم بدون درنگ آن را حمل بر رؤیت و نظر انداختن به چشم مى‏کنند، و لیکن این حمل صحیح نیست، زیرا ما شک نداشته و نخواهیم داشت در اینکه رؤیت عبارت است از اینکه جهاز بینایى بکار بیفتد و از صورت جسم مبصر، صورتى به شکل آن و به رنگ آن برداشته و در ذهن انسان رسم کند، خلاصه اینکه عملى که ما آن را دیدن مى‏خوانیم عملى است طبیعى و محتاج به ماده جسمى در مبصر و باصر هر دو، و حال آنکه بطور ضرورت و بداهت از روش تعلیمى قرآن بر مى‏آید که هیچ موجودى بهیچ وجهى از وجوده شباهت به خداى سبحان ندارد، پس از نظر قرآن کریم خداى سبحان جسم و جسمانى نیست، و هیچ مکان، جهت و زمانى او را در خود نمى‏گنجاند، و هیچ صورت و شکلى مانند و مشابه او و لو به وجهى از وجوه یافت نمى‏شود.
و معلوم است کسى که وضعش اینچنین باشد ابصار و دیدن به آن معنایى که ما براى آن قائلیم به وى متعلق نمى‏شود، و هیچ صورت ذهنیى منطبق با او نمى‏گردد، نه در دنیا و نه در آخرت، پس غرض موسى بن عمران (علیه السّلام) هم از تقاضایى که کرد این نبوده، چون چنین درخواستى لایق مقام رفیع شخصى مثل او که یکى از پنج پیغمبر اولو العزم است، و موقف خطیرى که وى داشته با چنین غفلت و جهالتى سازگار نیست. آرى، تمناى اینکه خداوند در عین اینکه منزه از حرکت و زمان و مکان و نواقص مادیت است خود را به انسان نشان دهد و به چشم انسان قدرتى دهد که بتواند او را ببیند به شوخى شبیه‏تر است، تا به یک پیشنهاد جدى.
خلاصه کلام اینکه مگر ممکن است خداوند سببى از اسباب مادى را آن قدر تقویت کند که با حفظ حقیقت و اثر خود، در یک امر خارج از ماده و آثار ماده و بیرون از حد و نهایت عمل نموده و اثر باقى بگذارد؟ چشم ما سببى است از اسباب مادى که سببیتش تنها در امور مادى است و محال است عمل آن متعلق به چیزى شود که هیچ اثرى از مادیت و خواص مادیت را ندارد.
بنا بر این بطور مسلم اگر موسى (علیه السّلام) در آیه مورد بحث تقاضاى دیدن خدا را کرده غرضش از دیدن غیر این دیدن بصرى و معمولى بوده، و قهرا جوابى هم که خداى تعالى به وى داده نفى دیدنى است غیر این دیدن، چه این نحو دیدن امرى نیست که سؤال و جواب بردار باشد، موسى آن را تقاضا کند و خداوند دست رد به سینه‏اش بزند.
خداى تعالى در کلام خود رؤیتى را اثبات کرده که غیر از رؤیت بصرى و حسى است، بلکه یک نوع درک و شعورى است که با آن حقیقت و ذات هر چیزى درک مى‏شود، بدون اینکه چشم و یا فکر در آن به کار رود، شعورى اثبات کرده که آدمى با آن شعور بوجود پروردگار خود پى برده معتقد مى‏شود، غیر آن اعتقادى که از راه فکر و استخدام دلیل به وجود پروردگار خود پیدا مى‏کند، بلکه پروردگار خود را به و جدان و بدون هیچ ستر و پرده‏اى درک مى‏کند، و اگر نکند به خاطر این است که به خود مشغول شده و دستخوش گناهانى شده است که ارتکاب نموده، و این درک نکردن هم غفلت از یک امر موجود و مشهود است نه اینکه علم به کلى از بین رفته باشد. در هیچ جاى از قرآن هم آیه‏اى که دلالت کند بر زوال علم دیده نمى‏شود بلکه همه جا از این جهل به غفلت تعبیر شده که معنایش اشتغال به علمى دیگر و در نتیجه از یاد بردن او است نه اینکه علم به وجود او به کلى از بین رفته باشد، و این آن چیزى است که کلام خداى سبحان آن را بیان نموده و عقل هم با براهین روشن خود، آن را تایید مى‏کند و همچنین با روایات وارده از ناحیه مقدسه ائمه اهل بیت (صلوات اللَّه علیهم اجمعین) که بزودى در بحث روایتى آینده از نظر خواننده خواهد گذشت، صدق ادعاى ما روشن خواهد گردید- ان شاء اللَّه-.
البته بطورى که از کلام مجید خداى تعالى استفاده مى‏شود، این علم که از آن به رؤیت و لقاء تعبیر شده تنها براى صالحین از بندگانش آنهم در روز قیامت دست مى‏دهد، هم چنان که فرمود: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ» (قیامت/23). آرى، قیامت ظرف و مکان چنین تشرفى است، نه دنیا که آدمى در آن مشغول و پابند به پروراندن تن خویش و یکسره در پى تحصیل حوائج طبیعى خویشتن است، دنیا محل سلوک و پیمودن راه لقاى خدا و به دست آوردن علم ضرورى به آیات او است، و تا به عالم دیگر منتقل نشود به ملاقات پروردگارش نائل نمى‏شود، هم چنان که فرموده: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق/6) و در این معنا آیات بسیار دیگریست که دلالت دارند بر اینکه مرجع و بازگشت و منتهاى همه به سوى اوست. و همه در تلاش رسیدن به اویند.
این است آن علم ضرورى مخصوصى که خداى تعالى آن را در باره خود اثبات نموده و از آن به رؤیت و لقاء تعبیر فرموده است، حال این تعبیر به نحو حقیقت است یا مجاز، بحث از آن خیلى داراى اهمیت و مورد احتیاج ما نیست، هر چه هست باشد، ما اینقدر مى‏دانیم که به شهادت قرائنى که ذکر کردیم مقصود از رؤیت، آن علم ضرورى مخصوص است، حال اگر این تعبیر به نحو حقیقت باشد قهرا قرائن مذکور قرائن معینه مى‏شود، و اگر به نحو مجاز باشد قرینه‏هاى صارفه خواهد بود.
آن نکته‏اى که قابل توجه است این است که قرآن کریم اولین کتابى است که از روى این حقیقت پرده برداشته، و به بى‏سابقه‏ترین بیانى این راز را آشکار ساخته است، چون در کتابهاى آسمانى قبل از قرآن اثرى از این راز دیده نمى‏شود و اصلا در پى اثبات این قسم علم به خدا بر نیامده‏اند، کتب فلاسفه‏اى هم که در پیرامون اینگونه مسائل صحبت مى‏کنند از این نکته و این حقیقت خالى است، چرا که در نزد فلاسفه علم حضورى منحصر است به علم هر چیزى به خودش، آرى این منتى است که اسلام و کتاب آسمانیش در تنقیح معارف الهى بر بشر دارد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 305- 311 قالب : فلسفی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تجلّی خداوند بر کوه
جمله «وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی» استدلال بر محال بودن تجلى نیست، به شهادت اینکه براى کوه تجلى کرد، بلکه غرض از آن نشان دادن و فهماندن این معنا است که موسى قدرت و استطاعت تجلى را ندارد و اگر تجلى خدا واقع شود او در جاى خود قرار نمى‏گیرد، و خواسته است به وى بفهماند اگر تجلى کنم وجودت به کلى از بین مى‏رود، همانطورى که دیدى کوه از بین رفت.
جمله «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً» این معنا را به خوبى افاده مى‏کند، چون خداى تعالى وقتى که براى کوه تجلى نمود کوه را مدکوک و متحول به صورت ذراتى از خاک گردانید، و هویت کوه بودنش را نیز به کلى از بین برد.
و بطورى که از ظاهر سیاق بر مى‏آید بیهوشى موسى از هول و هیبت آن منظره‏اى بوده که مشاهده کرده، و لیکن این ظاهر قابل قبول نیست، براى اینکه موسى از مظاهر قدرت پروردگارش چیزهایى دیده بود که مساله از هم پاشیدن کوه در مقابل آن خیلى مهم نبود، موسى همان کسى است که عصاى خود را مى‏انداخت و فورا اژدهایى دمان مى‏شد و هزاران هزار مارها و طناب‏ها را مى‏بلعید، این همان کسى است که دریا را شکافت و در یک لحظه هزاران هزار از آل فرعون را در آن غرق کرد، و کوه را از ریشه کند و بر بالاى سر بنى اسرائیل مانند سایه نگهداشت، موسى صاحب چنین معجزاتى بود که به مراتب هول انگیزتر از متلاشى شدن کوه بوده، پس چگونه تصور مى‏شود در این قضیه از ترس مرده و یا بیهوش شده باشد، با اینکه بر حسب ظاهر مى‏دانسته که در این تجلى آسیبى به خود او نمى‏رسد، و خدا مى‏خواهد او سالم باشد، و تجلى به کوه را ببیند. پس معلوم مى‏شود که غیر از مساله متلاشى شدن کوه چیز دیگرى او را به این حالت در آورده، گویا در آن صحنه، قهر الهى براى او و در مقابل درخواستش مجسم گردیده و او خود را به مشاهده آن مشرف دیده، که چنان اندکاک عجیبى به او دست داده و نتوانسته حتى یک چشم بر هم زدن در جاى خود و به روى پاهایش قرار بگیرد، استغفارى هم که بعد از به حال آمدن کرده شاهد این معنا است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 312 قالب : فلسفی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  توبه حضرت موسی (علیه السلام) از درخواست دیدن خداوند
توبه‏اى است که وى بعد از به هوش آمدن کرده، چون فهمید درخواستى که کرده بود بى‏موقع بوده و خداوند او را به اشتباهش واقف ساخته، و به عنایت الهى خود، او را عملا تعلیم داد و به او فهماند که تقاضاى غیر ممکنى کرده است.
لذا موسى (علیه السّلام) نخست شروع کرد به تقدیس خداى تعالى و منزه دانستن او از آن خیالى که وى درباره‏اش نموده و سپس، از اقدام به آن تقاضا، توبه نمود و اظهار امیدوارى ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 313
کرد که خدا توبه‏اش را بپذیرد. ما در جلد چهارم (جلد چهارم عربى ص 245 ط بیروت. و جلد چهارم فارسى ص 385 ط انتشارات اسلامى) این کتاب بطور مفصل بیان نمودیم که توبه لازم نیست همیشه از معصیت بوده باشد، بلکه معناى آن بازگشت به خدا است که ممکن است از کوچکترین شائبه دورى از خدا بوده باشد.
موسى سپس اقرار نمود و چنین شهادت داد: «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» یعنى من در میان قوم خودم اولین کسى هستم که به عدم امکان رؤیت تو ایمان آورده‏ام.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 312 و 313 قالب : تفسیری موضوع اصلی : حضرت لوط (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رویت خداوند
در کتاب معانى الاخبار (معانى الاخبار و تفسیر برهان ج 2 ص 34 ح 3) به سند خود از هشام روایت کرده که گفت: نزد امام صادق (علیه السّلام) بودم که ناگاه معاویة بن وهب و عبد الملک بن اعین بر آن جناب در آمدند، معاویة بن وهب رو به آن حضرت نمود و عرض کرد: شما در باره روایتى که مى‏گوید رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) پروردگار خود را دیده چه مى‏گویید؟ و اگر این روایت بنظر شما صحیح است رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) پروردگار خود را به چه صورتى دیده؟ و همچنین روایتى که مى‏گوید مؤمنین در بهشت پروردگار خود را مى‏بینند؟ اگر این نیز صحیح است به چه صورتى خواهند دید؟
حضرت تبسمى نمود و فرمود: اى معاویه! چقدر زشت است که مردى هفتاد یا هشتاد سال از عمرش بگذرد، و در این مدت در ملک خدا زندگى نموده و از نعمت‏هاى خداوندى بهره‏مند باشد و خدا را آن طور که باید نشناسد؟ آن گاه فرمود: اى معاویه! محمد بن عبد اللَّه (صلوات اللَّه علیه) پروردگار خود را ندید، و خداوند بزرگتر از آن است که بمشاهده چشم‏ها در آید، باید دانست که رؤیت دو گونه است، یکى رؤیت به چشم و یکى رؤیت به قلب، هر کس مقصودش از رؤیت خدا رؤیت به قلب باشد او مصیب است و به خطا نرفته و هر کس مقصودش از آن رؤیت به چشم باشد او دروغ گفته و به خداى تعالى و آیات او کفر ورزیده، براى اینکه خود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هر کس خدا را به خلق خدا تشبیه کند کافر شده است.
پدرم نیز از پدرش از حسین بن على (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: شخصى از امیر المؤمنین (علیه السّلام) پرسید: اى برادر رسول خدا آیا پروردگار خود را دیده‏اى؟ حضرت فرمود: من هرگز عبادت نمى‏کنم پروردگارى را که ندیده‏ام و لیکن چشم‏ها او را به مشاهده اعیان نمى‏بیند، بلکه دل‏ها او را به حقیقت ایمان مى‏بیند.
اى معاویه! چطور ممکن است مؤمن پروردگار خود را به مشاهده بصرى ببیند؟ و حال آنکه هر چیزى که در چشم بگنجد و به رؤیت در آید آن چیز بدون شک مخلوق است و مخلوق را هم ناچار خالقى مى‏باید، پس هر کس چنین ادعایى بکند خدا را مخلوق و حادث دانسته، و هر کس او را به مخلوقات او تشبیه کند براى او شریکى اتخاذ نموده است.
واى بر چنین مردمى، مگر نشنیده‏اند کلام خداى را که فرموده: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» (انعام/103)؟ و آن کلام دیگرش را که خطاب به موسى نموده و فرموده: «لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً»، تازه آن تجلى هم که به کوه کرد و کوه را به آن صورت در آورد به این نحو بود که از نور بى‏پایان خود مقدارى را که- در مثل- از سوراخ سوزن عبور کند ظاهر ساخت، و سرزمین طور را آن طور متلاشى و کوه‏ها را منهدم ساخت و موسى از ترس افتاد و مرد، بلکه مرد و افتاد، «فَلَمَّا أَفاقَ» یعنى وقتى خداوند جان او را دوباره به کالبدش برگردانید: «قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ» توبه کردم از اینکه به زبان بیاورم گفتار کسانى را که خیال مى‏کنند تو به چشم در مى‏آیى، من به معرفتى که به تو داشتم و مى‏دانستم که تو به چشم‏ها در نمى‏آیى بازگشت نموده «وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» و من اولین کس هستم که ایمان آورده‏ام به اینکه تو مى‏بینى و دیده نمى‏شوى و اینکه تو در منظر اعلى و مسلط بر همه عالمى.
و در کتاب توحید (توحید صدوق ص 262 ب 36) به سند خود از على بن ابى طالب (صلوات اللَّه علیه) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود: موسى (علیه السّلام) در ضمن حمد و ثنائى که بر زبان جارى مى‏ساخت عرض کرد: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» و چون این سؤال، سؤال بزرگى بود لذا مورد عتاب الهى قرار گرفت و جواب آمد: «لن ترانى» تو در دنیا مرا نخواهى دید تا آنکه بمیرى، وقتى مردى در آخرت مرا خواهى دید. و لیکن اگر میل دارى در همین دنیا مرا ببینى نظر به کوه کن، اگر کوه بر جاى ماند تو نیز مرا خواهى دید. آن گاه خداوند بعضى از آیات خود را اظهار نمود و به کوه تجلى کرد، کوه قطعه قطعه شد و از هم پاشید، «وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً» و موسى مرد و به زمین افتاد، آن گاه خداوند او را دوباره زنده نمود و مبعوث کرد، موسى وقتى زنده شد عرض کرد: «سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» یعنى من اولین کس هستم که ایمان آورده به اینکه تو را نمى‏توان دید.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 328- 334 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تجلّی خداوند بر کوه در میقات
در الدر المنثور (ج 3 ص 119) است که احمد و عبد بن حمید و ترمذى- ترمذى این روایت را صحیح دانسته- و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن عدى در کتاب کامل و ابو الشیخ و حاکم- وى نیز صحیح دانسته- و ابن مردویه و بیهقى در کتاب رؤیت از چند طریق از انس بن مالک روایت کرده‏اند که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) وقتى آیه «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى‏» را قرائت کرد، فرمود: اینطور، و نوک انگشت ابهام را به بند انگشت کوچک- و در روایت دیگرى دارد که بر مفصل بالایى انگشت کوچک- گذارد، و فرمود: کوه از هم پاشیده شد و موسى در حالى که دچار صعقه شده بود به زمین افتاد- و در روایت دیگرى دارد که کوه در زمین فرو رفت و تا قیامت هم چنان در زمین نشست مى‏کند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 334 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تجلّی خداوند بر کوه در میقات
نیز در الدر المنثور (ج 3 ص 119) است که: ابو الشیخ و ابن مردویه از طریق ثابت از انس از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) روایت کرده‏اند که در ذیل آیه «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» فرمود: این مقدار از نور خود را ظاهر ساخت- آن گاه انگشت بزرگ را به روى بند انگشت کوچک قرار داد- حمید که راوى این حدیث است به ابا محمد که روایت را از انس نقل کرده گفت: این حرفها چیست که تو به آن دل مى‏بندى؟ ابا محمد به سینه‏اش زد و گفت: تو کیستى و چیستى اى حمید!؟ انس بن مالک از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) براى من حدیث نقل مى‏کند آن وقت تو مى‏گویى این حرف‏ها چیست؟! [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 334 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رویت خداوند
در الدر المنثور (ج 3 ص 118) است که حکیم ترمذى در کتاب نوادر الاصول و ابو نعیم در کتاب حلیه از ابن عباس روایت کرده‏اند که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آیه «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» را تلاوت کرد و فرمود: خداى تعالى در جواب موسى فرمود: اى موسى! هیچ‏ زنده‏اى مرا نمى‏بیند مگر آنکه مى‏میرد، و هیچ خشکى نمى‏بیند مگر آنکه از جاى کنده مى‏شود، و هیچ ترى نمى‏بیند مگر آنکه متلاشى مى‏شود، تنها اهل بهشت مرا مى‏بینند که مرگ ندارند نه چشم‏هایشان از کار مى‏افتد و نه بدن‏هایشان مى‏پوسد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 334 و 335 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تجلّی خداوند بر کوه در میقات
در تفسیر عیاشى (ج 2 ص 26 ح 72) از ابى بصیر، از ابى جعفر و ابى عبد اللَّه (علیه السّلام) روایت شده که فرمودند: وقتى موسى (علیه السّلام) از خداى تعالى درخواست رؤیت نمود و عرض کرد: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ» و خطاب آمد: «لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی» به بالاى کوه رفت تا تماشا کند درهاى آسمان باز شد و ملائکه فوج فوج با گرزهایى که از نوک آنها نور مى‏درخشید بیرون شده و دسته دسته از جلوى موسى عبور کردند، و هر دسته‏اى که بر وى عبور مى‏کردند مى‏گفتند: اى پسر عمران! ثابت باش که امر عظیمى درخواست کرده‏اى، موسى هم چنان در تماشاى این صحنه سرگرم بود که خداى عز و جل به کوه جلوه‏اى کرد و کوه را از هم متلاشى نمود و موسى به زمین در غلتید. بعد از آنکه خداوند دوباره جان او را به او برگردانید و موسى به خود آمد عرض کرد: «سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 335 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  تجلی خداوند توسط کروبین
در بصائر الدرجات (جزء 2 ص 69 ح 2) به سند خود از ابى محمد عبد اللَّه بن ابى عبد اللَّه فارسى و از غیر او روایت کرده که ایشان بدون ذکر سند از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده‏اند که فرمود: «کروبیین» قومى هستند از شیعیان ما که از خلق اولند و خداوند محل ایشان را پشت عرش خود تعیین نموده، اگر نور یکى از آنان بر اهل زمین تقسیم شود کافى است که همه اهل زمین صاحب نور شوند. آن گاه فرمود: موسى (علیه السّلام) بعد از آنکه آن درخواست را از خداى تعالى کرد خداوند یکى از همین کروبیین را امر کرد تا تجلى کند، و این تجلى بود که کوه را متلاشى ساخت.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 336 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «دکّا»
در الدر المنثور (ج 3 ص 120) است که ابن مردویه و حاکم- وى سند را صحیح دانسته- از انس روایت کرده‏اند که گفت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کلمه «دکّا» را با تنوین و بدون مد قرائت مى‏فرمود.
و نیز در الدر المنثور (ج 3 ص 119) است که ابن مردویه از انس روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کلمه «دکّا» را با تشدید و با مد قرائت کرده است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 336 قالب : روایی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نابودی کوه بر اثر تجلّی خداوند
الدر المنثور (ج 3 ص 119) مى‏نویسد ابو نعیم در کتاب حلیه از معاویة بن قره از پدرش روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: وقتى خداوند تجلى کرد از عظمت تجلى او، شش کوه که در آن حوالى بودند از جاى کنده شده و به طرف حجاز پرتاب شدند و از آن شش کوه احد، ورقان و رضوى در مدینه و ثور، ثبیر و حراء در مکه قرار گرفتند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 336 و 337 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت موسی (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  توحید و تجلی خداوند
مرحوم صدوق در کتاب توحید (ص 37 ح 2) و امالى به سند خود از حضرت رضا (علیه السّلام) روایت کرده که در ضمن خطبه‏اى از خطبه‏هاى خود فرمود: خداوند یگانه است اما نه یگانه عددى، و او ظاهر است، اما ظهورش مانند ظهور سایر موجودات نیست که ما به مباشرت خود آنها را مى‏بینیم، و او متجلى است، اما تجلیش مانند تجلى و طلوع خورشید و ماه نیست تا در انتظار طلوعش به جستجو بر آییم، و او باطن است اما باطن بودنش مانند غروب آفتاب و یا غیبت سایر موجودات به مفارقت و جدا شدن نیست.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 339 قالب : روایی موضوع اصلی : توحید گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  قائم بودن هر چیزی به خداوند
در کتاب توحید (ص 57 ح 15) به سند خود از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که در ضمن مطالبى که در باره توحید ایراد نموده چنین فرموده است: خداى تعالى واحد و صمد است، ازلى و صمدى است، او را ظلى نیست تا نگاهش بدارد، بلکه او است که هر چیزى را به ظلش نگاه مى‏دارد، او عارف به هر مجهول و خودش معروف در نزد هر جاهل است نه او در خلق خویش است و نه خلقش در او است.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 339 و 340 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  علم خداوند به هر چیزی
در کتاب ارشاد (ارشاد مفید ص 120 ط قم) و غیر آن از امیر المؤمنین (علیه السّلام) روایت شده که در ضمن یکى از کلمات خود فرموده است: خداوند بزرگتر از آن است که از چیزى پوشیده و پنهان شود، و یا چیزى از او پوشیده بماند. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 340 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رویت خداوند
(ارشاد مفید ص 120 ط قم) از امیر المؤمنین (علیه السّلام) روایت شده که فرمود: من هیچ چیزى را ندیدم مگر آنکه قبل از دیدن آن، خدا را دیدم. و نیز فرموده: من هرگز پروردگارى را که ندیده باشم عبادت نمى‏کنم.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 340 و 341 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  در حجاب بودن خداوند از انسان
در توحید (ص 178 ح 12 ط تهران) به سند خود از امام موسى بن جعفر (علیه السّلام) روایت کرده که در خلال کلماتى که در توحید ایراد فرموده چنین گفتند: بین خدا و خلقش غیر خود خلق حجابى نیست، پس اگر از خلق خود محجوب شده این محجوبیش مانند محجوب بودن مادیات بخاطر حائل شدن حائلى نیست، آرى، او از خلقش مستور است بدون سترى مستور، او بزرگ و شایسته بزرگى است و معبودى جز او نیست.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 341 و 342 قالب : روایی موضوع اصلی : اسم‌های خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اطلاق صفات خداوند
در کتاب محاسن (ص 242 ح 128) به سند خود از ابى جعفر (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: «خداى تعالى بود و هیچ چیز جز او نبود، نورى بود که ظلمتى در او نبود، راستیى بود که دروغى در او نبود، دانایى بود که هیچ جهلى در او نبود، حیاتى بود که مرگ در او راه نداشت، و اکنون هم همین طور است و از این ببعد هم تا ابد همین طور خواهد بود ...». [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 342 و 343 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رویت خداوند
در کتاب توحید (ص 113 ح 13) به سند خود از حضرت رضا (علیه السّلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمودند: رسول خدا هر وقت در مقام بر مى‏آمد که با چشم دل پروردگار خود را ببیند خداوند او را در نورى نظیر نور حجاب‏ها قرار مى‏داد و در نتیجه هر چه در آن حجاب‏ها بود برایش روشن مى‏شد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 343 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رویت خداوند
در التوحید (ص 116 ح 17) به سند خود از محمد بن فضیل روایت کرده که گفت از امام ابى الحسن (علیه السّلام) پرسیدم آیا رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) پروردگار خود را مى‏دید؟ فرمود: آرى با دل خود مى‏دید، مگر نشنیده‏اى کلام خداى عز و جل را که مى‏فرماید: «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ دل در آنچه دیده بود دروغ نگفت»، از این آیه به خوبى بر مى‏آید که آن جناب پروردگار خود را مى‏دیده و لیکن نه به چشم سر بلکه به قلب. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 343 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عدم توان در شناخت خداوند
التوحید (ص 142 ح 7) به سند خود از عبد الاعلى مولى آل سام از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمودند: و هر که گمان کند که خدا را شناخته و وقتى از او بپرسند چطور شناختى او در جواب، خدا را به حجاب و یا صورت و یا مثالى تشبیه کند چنین کسى مشرک است، زیرا حجاب و مثال و صورت غیر خدا است، خداى تعالى واحد است و توحید او ضرورى است، بنا بر این، چگونه داراى توحید است کسى که او را به غیر او شناخته است، تنها راه شناختن خدا این است که او را با او و از راه خود او بشناسند، هر کس او را به وسیله غیر او بشناسد در حقیقت او را نشناخته، بلکه همان غیر را شناخته است، چون میان خدا و خلایق واسطه‏اى نیست تا خلایق او را به وسیله آن واسطه بشناسند، خداوند همه عالم را از هیچ آفریده است.
به اسمایى مسمى مى‏شود و او غیر آن اسماء است و اسماء هم غیر اوست، و اگر به وصفى توصیفش مى‏کنیم او غیر واصف و واصف غیر اوست، بنا بر این هر کس خیال کند که ایمانش به خداى تعالى ایمان به کسى است که او را نمى‏شناسد او گمراه از معرفت است، چون مخلوق جز با خدا چیزى را درک نمى‏کند، پس معرفت به خدا هم جز با خداى تعالى‏ بدست نمى‏آید. آرى، نه خداوند در مخلوقات است و نه مخلوقات در اویند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏8، ص: 343- 347 قالب : روایی موضوع اصلی : صفات خداوند گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حجاب - سيد علي بهبهاني
ذات اقدس اله در پایان سورهٴ مبارکهٴ شوری فرمود خدا با بشر از سه راه سخن می‌گوید حالا معلوم شد که خدای سبحان با موسای کلیم سخن گفت تنها کلام به معنی اسم مصدری نبود که موسای کلیم شنید بلکه خدا تکلم کرد با او ﴿وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَکْلیمًا﴾ یا و کلمه ربه و مانند آن لکن انحای تکلم الهی در آیه 51 سورهٴ مبارکهٴ شوری بیان شده ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیُّ حَکیمٌ﴾ فرمود برای هیچ بشری که خدا با او سخن بگوید مگر به یکی از این سه روش یا وحی است یعنی وحی خاص است معلوم می‌شود بلا واسطه است یا من وراء حجاب است نظیر آنچه را که موسای کلیم (سلام الله علیه) از وراء حجر شنید یا به وسیله فرستاده فرشته یا بشر است برای انبیاء به وسیله فرشتگان خداوند پیام می‌فرستد و برای بشرهای عدی به وسیله انبیاء پیام می‌فرستد الان باید بحث کنیم که موسای کلیم (سلام الله علیه) این کلام را آیا از قسم اول بود یعنی بلا واسطه بود یا قسم دوم بود من وراء حجاب بود یا ارسل رسولا بود اگر چنانچه ما شاهدی پیدا کردیم که در میقات وجود مبارک کلیم خدا به وسیله فرشتگان کلام الهی را دریافت می‌کرد اینها مثبتین‌اند معارض نیستند کاملا قابل جمع است هم صادق است خدا با موسی کلام گفت هم صادق است که موسای کلیم به وسیله فرشتگان الهی کلام خدا را شنیدند این که فرمود ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیًا﴾ اگر راه چهارمی به وسیله آیه یا روایت معتبری ثابت شد آنگاه این حصر می‌شود حصر اضافی که قابل تقیید خواهد بود و اگر به وسیله دلیل معتبر دیگری ما راه چهارمی نتوانستیم اثبات بکنیم قهرا راه تکلیم همین سه راه است و لا غیر چون ظاهر این کریمه حصر است
این که فرمود ﴿وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیًا أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ چون تقسیم قاطع شرکت است معلوم می‌شود این وحی من وراء حجاب نیست بدون حجاب است این یک ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ چون تحصیل قاطع شرکت است معلوم می‌شود این وحی به وسیله پیک نیست یک پیام آوری این وسط فاصله نیست نه انسان هست نه فرشته این دو از اینکه تفصیل قاطع شرکت است می‌شود استفاده کرد که آن وحی اولی بلا واسطه است حجابی در کار نیست و پیکی هم در کار نیست لکن بدون حجاب بدون حجاب محض ممکن نیست کسی مخاطب خدا باشد برای اینکه گرچه ممکن است بین این مخاطب و بین ذات اقدس اله شجری یا انسانی یا فرشتهای واسطه یا حاجب نباشد اما خود این شخص هستی خود این شخص حاجب است خب انسان مگر نه آن است که یک موجود محدودی است مگر نه آن است که این مرغ باغ در همین قفس ملکوتی او را هر چه هست ر همین محدوده محصور است؟ این از روزنه خویشتن خویش صدای الهی را می‌شنود نه بیشتر خب این از بیانات نورانی امام باقر (سلام الله علیه) است که مرحوم صدوق در کتاب شریف توحید نقل کرده دیگران هم البته نقل کردند که «لیس بینه سبحانه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه فقد استتر بغیر ستر مستور و احتجب بغیر حجاب محجوب لیس بینه سبحانه تعالی و خلقه حجاب غیر خلقه» و اگر کسی گفت تو خود حجاب خودی از همین حدیث نورانی استفاده کرد فرمود خداوند محجوب بی حجاب است مستور بی ساتر است «فقد استتر» اما «بغیر ستر مستور فقد احتجب بغیر حجاب محجوب لیس بینه و بین خلیفه حجاب غیر خلقه» خود این خلق حجاب است پس این شخص هر کس که با شد محجوب است اینها یا در حجاب غلیظند یا حجابشان دو لایه است یا حد اقل یک لایه اگر کسی خود را هیچ چیزی را نمی‌بیند یک انسان وارسته‌ای است به غیر خویشتن خویش توجه ندارد فقط در صدد تهذیب جان خودش است به فکر اصلاح خودش است به ماسوای خدا هیچ توجهی ندارد چنین کسی گرفتار دو حجاب است یکی اینکه خود او هست چون خود او دارد با خدا سخن می‌گوید خود او دارد کلام خدا را می‌شنود خب یک موجود محدود به اندازه حقش حرف می‌زند به اندازه حدش می‌شنود این یک حجاب این یک لایه حجاب لایه دیگر این است که خود این شخص به خویشتن خویش الان می‌پردازد به فکر اصلاح خودش است تمام تلاش و کوششش این است که خود را با تقوا کند تادیب کند تنزیه کند تهذیب کند تطهیر کند به فکر اصلاح خودش است خب همه حواسش این است که عدالت خودش را حفظ بکند طهارت خودش را حفظ بکند این هم لایه دیگر حجاب پس اصل هستی او حجاب است که خود حجاب خودی یک تو مشغول حفظ و تطهیر و تقدیس خودت هستی دو که این هر دو کار خوبی است دیگر از این بهتر چیست ولی این حجاب دولایه کسی که در دو پرده حجاب است دارد با خدا سخن می‌گوید یا سخن خدا را می‌شنود آنهایی که از این بالاترند کسانی‌اند که به مقام شامخ ولایت بار یافتند خود را تسلیم محض او کردند تنزیه و تطهیر جان خود را به او سپردند به عصمت بالغه رسیدند چیزی در آن فضا نیست که اینها را آلوده بکند که حالا اینها به این فکر باشند که مواظب باشند نلغزند آنطور نیست جایی قرار گرفتند که جای لغزیدن نیست اصلاً انسان در مرحله خیال و وهم می‌لغزد وقتی به عقل ناب باریافت آنجا جا برای لغزش نیست آنکه می‌لغزاند شیطان است که فرمود ﴿و دلیهما بغرور﴾ به عنوان دلیل رفته گفت که ﴿َهلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى﴾ به بهانه اینکه من دالم دلیلم راهنمایم شما را به بهشت جاودان هدایت می‌کنم به این بهانه رفته به بهانه دلالت رفته اما کار تدلیه کرده تدلیه یعنی آویزان کردن متدلی یعنی آویخته شده به بهانه ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى﴾ اما فدلاهما این دلی است متدلی کردن است آن دلل است به عنوان دلالت رفته ولی نیرنگ تدلیه زده زیر پای اینها را خالی کرده وقتی انسان متدلی شد آویخته شد خب می‌افتد این تدلیه آویزان کردن متدلی کردن بین الارض و السماء معلق نگه داشتن کار شیطان و شطنت اوست اما یک جایی که اصلاً شیطان وجود ندارد در مرز مخلصین اصلاً شیطان را راهی نیست ﴿وَ جَعَلْناها رُجُومًا لِلشَّیاطینِ﴾ آنجا اصلاً جا برای شیطنت نیست جا برای وهم و خیال و باطل نیست چنان جایی اصلاً انسان تحت ولایت خداست و لا غیر بغیر خدا توجه ندارد حتی به خویشتن خویش اگر گفته شد رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند مصداق کاملش می‌تواند این باشد خب این گروه به این فکر نیستند که حالا آدم خوبی باشند چون فوق او هستند برای اینکه اینجا جای بدی نیست اصلاً اینها نور محض شدند حالا محدق به ارض شدند به تعبیر زیارت جامعه که شما محدق به عرش بودید محدق یعنی محیط شما پایه گذاران عرشید این مقام حالا اگر محدق بودید محیط بودید نگهبانان عرش بودید حاملان عرش بودید آنجا جا برای کارهای فرشی است بنابراین آنها به احدی توجه ندارند حتی به خویشتن خویش لکن در چنین حالی هم محجوبند منتها حجابشان یک لایه است انسانهای خوب حجابشان دو لایه است یعنی هم هستند هم به فکر اصلاح خویشتن‌اند که نلغزند ولی اینها هستند دیگر به فکر اصلاح خویشتند نیستند چون نیاز ندارند تحت ولایت الله‌اند خود را به او سپردند آن محدوده هم که محدوده عرش خداست جا برای شیطنت نیست اما بالأخره هستند یا نیتسند رسد آدمی به جایی که نشود یا رسد آدمی به جایی که نبیند اگر انسان به جایی برسد که نیست بشود که این نقص است فنا به معنای نیستی نقص است که نمی‌تواند مراحل کمال باشد فنا به این معناست که انسان نه تنها غیر خدا را دیگر نمی‌بیند خود را هم نبیند ولی بالأخره هست یا نه خب اگر هست به اندازه خود می‌فهمد به اندازه خود حرف می‌زند به اندازه خود می‌شنود لذا رفع حجاب بالقول المطلق مستحیل است یعنی یک بشری به جایی برسد که بلا واسطه کل آنچه خدا می‌گوید بشنود این محال است بالأخره برای اینکه دین موجود است اولاً محدود است ثانیاً اگر هستی یک شیئی محدود بود کمالات و اوصاف او هم بشرح ایضا فهم او هم اینچنین است نجوا و کلام و ندا و خواستن او محدود است استماع او هم محدود است یک موجود محدوده به اندازه حدش حرف می‌زند به اندازه حدش می‌شنود پس اگر چنانچه یک اقیانوس نامحدودی به حرف درآمد به تلاطم درآمد این موجود محدود به اندازه ظرفیت خویشتن خویش نجوای او یا ندای او یا کلام او را می‌شنود پس ممکن نیست آنچه را خدا می‌گوید همه آنچه را که خدا می‌گوید آنطوری که گفته است یک موجود محدود بشنود نه تنها انسان فرشتگان اینچنین است نه تنها انسان و فرشته عالم و آدم اینچنین است نه تنها اینها مجموع ماسوی الله و به تعبیر دیگر و ما امرنا الا واحدة آن امر هم باز نمی‌تواند تمام آنچه را ه خدا می‌گوید بشنود برای اینکه بر فرض هم آن نفس رهمانی که گفتند غیر متناهی باشد غیر متناهی بالعرض است نه بالذات بنابراین چیزی که در قبال خداست به عنوان مظهر به عنوان آیت نمی‌تواند نامتناهی بالذات باشد یا متناهی است یا غیر متناهی بالعرض است مثل فیض او فیض او که عطا بغیر مجذوذ است حالا درباره گذشته اگر کسی اختلاف داشته باشد درباره آینده که اختلافی نیست قیامت است و ابدیت بهشت عطاء وعطاء غیر مجذوذ و غی رمقطوع و اگر درباره جهنم و اهل جهنم کسی اختلاف داشته باشد درباره بهشت و ابدیت بهشت وخلود بهشت احدی اختلاف نکرده خب پس از این جهت لاالی نهایه است اما این لا الی نهایه بالعرض است که به آن لا الی نهایه بالذات متکی است و اگر چیزی غیر متناهی بالعرض بود باز توان آن را ندارد که هر چه غیر متناهی بالذات عطا می‌کند او بگیرد [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر تسنیم قالب : اعتقادی موضوع اصلی : وحی الهی گوینده : آیت الله جوادی آملی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.