● انحصار علم غیب در خداوند
از آنجایى که سؤال ایشان از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) و اینکه وى ایشان را از غیب خبر دهد حکایت مىکرد از اینکه ایشان ادعاى نبوت آن جناب را ادعاى علم به غیب تلقى کردهاند، و چون علم به غیب حقیقتش از خدا است، و اگر غیر او هم چیزى از آن دارد به تعلیم خدا و وحى او است لذا دستور داد تا پیغمبرش خود را از ادعاى داشتن علم به غیب برى ساخته، و این اشتباه را از ذهن ایشان بیرون کند.
سبب حقیقى اختصاص علم غیب به خداى تعالى این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است، و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودى غیر محدود و غیر متناهى و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خداى تعالى، پس تنها او عالم به غیب است.
و لیکن از آنجایى که سؤال کنندگان از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فهم ساده و عامیانهشان قاصر از درک این معنا بوده لذا خداى تعالى دستور داده که جواب ایشان را طورى بدهد که در خور فهم ایشان باشد، و آن این است که بگوید: علم غیب آدمى را به تمامى خیر و شرها واقف مىسازد، و عادة معقول نیست کسى که به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نکند، و اگر کسى تمامى خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمىکند باید بفهمیم که قطعا علم غیب نداشته است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس جمله «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی» در صدر آیه توصیف رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) است از خود بنحوى که با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باش: «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ ...»، بیان نتیجه داشتن علم غیب است، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد که وى علم به غیب ندارد، آن گاه جمله «إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ» بیان حقیقت حال آن جناب در ادعایى است که مىکند، و آن این است که من فقط مدعى رسالتم و با این ادعا ادعاى دیگرى ندارم.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج8، ص: 484 و 485 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : غیب |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای کلمه «سوء»
در تفسیر عیاشى (ج 2 ص 43 ح 124 ط تهران) از خلف بن حماد از مردى از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: خداوند در کتابش مىفرماید: «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُم و مقصود از «سوء»، فقر است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : علامه طباطبایی: این روایت را صدوق نیز در معانى الاخبار (ص 172) به سند خود از خلف بن حماد از مردى از آن حضرت روایت کرده، حسین بن بسطام هم در کتاب طب الأئمه (ص 55 باب عوذة عند الحجامة) آن را از جابر بن یزید از حضرت ابى جعفر (علیه السّلام) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج8، ص: 485 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● زمان قیام «قیامت» -
رضا رضائي
تفسیر نور
در قرآن و روایات، مطالبى بیان شده است که نشان مىدهد انبیا و اولیاى الهى علم غیب داشتهاند، همچنین آیات و روایاتى نظیر همین آیه به چشم مىخورد که نشانگر آن است که آنان علم غیب ندارند! جمع میان این دو دسته آیات و روایات به چند صورت است: الف: آنجا که مىفرماید علم غیب نمىدانند، مراد آن است که آن بزرگواران از پیش خود غیب نمىدانند و آنجا که مىگوید غیب مىدانند، یعنى با اراده و الهام و وحى خدا مىدانند، نظیر آنکه مىگوییم: فلان شهر نفت ندارد یا نفت دارد که مراد ما از نداشتن این است که زمین آن نفتخیز نیست، یعنى از خود نفتى ندارد و مراد از داشتن نفت آن است که به وسیلهى لوله و ماشین و کشتى و قطار، نفت به آنجا مىرسد. ب: علم غیب، دو گونه است که انبیا بخش اعظم آن را مىدانند، نظیر اخبارى که قرآن به نام غیب به پیامبر اسلام وحى فرمود: «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک» <385> و بخشى از علم غیب مخصوص خداوند است و هیچ کس از آن اطّلاعى ندارد، نظیر علم به زمان برپایى قیامت. پس آنجا که نمىدانند یعنى بخش مخصوص به خداوند را نمىدانند و آنجا که مىدانند، یعنى بخشى دیگر را مىدانند. ج: مخاطبین آن بزرگواران متفاوت بودند؛ بعضى اهل غلوّ و مبالغه بودند که پیامبران و ائمّه اطهار علیهم السلام به آنان مىفرمودند: ما غیب نمىدانیم تا دربارهى آنان مبالغه نکنند. و بعضى در معرفت آن بزرگواران ناقص بودند، که پیامبر و امام، براى رشد آنان، گوشهاى از علم غیب خود را عرضه مىکردند. د: مراد از نداشتن علم غیب، نداشتن حضور ذهنى است. ولى به فرمودهى روایات براى امامان معصوم عمودى از نور است که با مراجعه به آن از همه چیز آگاهى پیدا مىکنند. نظیر انسانى که مىگوید من شمارهى تلفن فلانى را نمىدانم، ولى دفترچه راهنمایى دارد که مىتواند با مراجعه به آن همهى شمارهها را بداند. ه : آگاهى از غیب، همه جا نشانهى کمال نیست، بلکه گاهى نقص است. مثلاً شبى که حضرت على علیه السلام در جاى پیامبر صلى الله علیه وآله خوابیدند، اگر علم داشتند که مورد خطر قرار نمىگیرند، کمالى براى آن حضرت محسوب نمىشد، زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جاى آن حضرت بخوابند. در اینجا کمال به ندانستن است. و: خداوند علم غیبى را که توقّع سود و زیان در آن است، به آنان مرحمت نمىکند. نظیر همین آیهى مورد بحث، ولى در مواردى که هدف از علم غیب، ارشاد و هدایت مردم باشد، خداوند آنان را آگاه مىسازد، همانگونه که عیسى علیه السلام به یاران خود فرمود: من مىتوانم بگویم که شما مردم در خانهى خود نیز چه چیزى را ذخیره کردهاید. «و ماتدّخرون فى بیوتکم» <386> بعضى مفسران گفتهاند که اهل مکّه به رسولخدا صلى الله علیه وآله گفتند: اگر با خدا ارتباط دارى، چرا از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمىشوى تا بتوانى سود و منفعتى بدست آورى و آنچه به زیان شماست، کنار بگذارى، که آیات فوق نازل شد. <387> 1- هر که ایمانش بیشتر باشد، نسبت به تکلیف وخواست الهى تسلیمتر است و خود بیشتر احساس عجز مىکند. «لا أملک لنفسى ...» 2- همهى سود و زیانها را به اراده و خواست خدا بدانیم. «الاّ ما شاء اللّه» 3- پیامبر از پیش خود و براى زندگى شخصى خویش، غیب نمىداند. اخبار غیبى به عنوان پیامبر بودن به او داده شده، آن هم از سوى خدا. «لو کنت ...» 4- زمان برپایى قیامت، از امور غیبى است. «یسئلونک عن الساعة... و لو کنت اعلم الغیب» 5 - شناخت آینده، زمینهساز رفاه و آسایش، و جهل به آن، زمینهساز زیان و مشکلات است. «لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت...» 6- زندگانى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله مانند مردم دیگر، آمیخته با رنج و سختى بود. «و ما مسّنى السوء» 7- پیامبر صلى الله علیه وآله مژدهرسان و بیم دهندهى همهى بشر است، امّا تنها مؤمنان که تحت تأثیر قرار مىگیرند. «نذیر و بشیر لقوم یؤمنون»
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : سایت تبیان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : قیامت |
گوینده : رضا رضائی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بشر انتخابگر -
غلامرضا تاجري
دریافت این نکته که من مالک سود و زیان خودم نیستم ، و آنچه را خدا بخواهد میکند ومیشود وخدا جرخیر چیزی برای من نمی خواهد وشیطان جر شر چیزی برایم نمیخواهد باعث میشود پنج اتفاق بسیار مهم ذیل در اصلاح عمل وذات من صورت بگیرد:
1- تقوی معنی جدیدی پیدا میکند یعنی من تسلیم الهامات حق وپرهیز از القائ شیطان میشوم
2- نفس من میکنم ازبین میرود
3- در من حرص ازبین میرود
4 - طمع ازبین میرود در من
5 - متوجه میشوم که من فاعل نیستم بلکه فقط انتخاب کننده خیر وشر به اختیار خودهستم
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : خداوند تمام اختیارات انتخاب هدایت و اضلال را در اختیار ما قرارداد وخود را هم عامل وهم ناظر اعمال ما وشیطان را امتحان گر اعمال ماوتقوی را بعنوان نتیجه انتخاب ما مورد سعود وعروج ما قرار داده واز هردو طرف یعنی خدا وشیطان بما الهام میشود (الهام تقوی ازطرف خداوند والهام فجور ازطرف شیطان )
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر شخصی |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : عمل انسان |
گوینده : غلامرضا تاجری |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.