از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(قل لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا الا ما شاءالله و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤمنون ):(ای پیامبر بگو: من برای نفس خودم مالک هیچ نفع یا ضرری جز آنچه خدابخواهد نیستم ، و اگر من غیب می دانستم ،سود بسیار می بردم و هیچ بدی به من نمی رسید، من جز بیم دهنده و بشارت دهنده ای برای گروهی که ایمان می آورند،نیستم )علم غیب به طور ذاتی و بالاصاله فقط از آن خدای متعال است و غیر او از انبیاء هر کس به آن مقداری از غیب احاطه دارد که خداوند به او تعلیم کرده باشد ،چون غیر خدا وجودش محدود است و ممکن نیست که به عالم غیب محیط شود. ولی از آنجا که سئوال کنندگان از رسولخدا(ص ) مردمی عامی و قاصر از درک این معانی بوده اند ،لذا خداوند جواب ایشان را در خور فهمشان می دهد ومی فرماید: علم غیب آدمی را به تمامی خیر و شرها آگاه می سازد و اگر پیامبر علم غیب داشت تمامی خیرات را برای خود می طلبید و همه شرور را از خود دفع می نمود،در حالیکه چنین نمی کند و آنگاه پیامبر(ص ) می فرماید: من جز یک بشیر و نذیر نیستم و حقیقت حال من این است که تنها برای بیم دادن و بشارت دادن اهل ایمان مبعوث شده ام و فقط ادعای رسالت دارم ،نه علم به غیب . (انما انت منذر و لکل قوم هاد)(54)،(بدرستی تو بیم دهنده ای هستی و برای هرگروهی هدایت کننده ای است ). [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : برای خدا نهان و آشکار وجود ندارد. همه چیز برای او شهود است و هویدا. بنابراین وقتی می گوید: خداست که عالم غیب است، از دید ما می گوید. یعنی بخشی که از حواس ظاهری ما پنهان است و نزد ما غیب نام دارد، همان را خدا می داند و نسبت به آن علم کامل دارد.
اما اگر معصومین را مطلع کرده، نمی توان آنها را عالم به غیب دانست بلکه صرفا گیرنده این فیض از جانب خدا هستند. مثل کسی که هدفون گذاشته و یکی از پشت تلفن به او می گوید که چه بگوید. چنین شخصی علم ندارد بلکه فقط رابط است و بس. از این روست که در پایان آیه می فرماید: ما انا الا بشیر و نذیر. یعنی من فقط بلندگو هستم. چنین کسی گرچه در آن لحظه علم پیدا می کند به واقعیت، اما واقعا عالم نیست. شما ممکن است کلمات فلسفی را که بچه بلد نیست ، به او بگویید و او به بقیه برساند. آیا آن بچه عالم خواهد بود؟ در این جا نیز حقیقت غیب ، چیز پیچیده ای است که ...
2) : به نام خدا
علم به غیب انسانها کلا وجود ندارد اما خبر از غیب بوده که مثل یاری خداوند با وسایل مختلف یکی از راههای یاری است در بعضی موارد هم اخبار نقش معجزه پیامبر را داشته خبر از غیب هم فقط با وحی نیست برای خداوند راهها همه باز است مثل خواب دیدن یا جلب توجه انسان به یک موضع
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي
برگزیده تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 120
اسرار نهان را فقط خدا مى‏داند- در آیه قبل عدم آگاهى هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام «قیامت» مورد بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب بطور کلى در میان است.
در نخستین جمله، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیار هیچ گونه سود و زیانى در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
انسان در کارهاى خود، قدرت و نیرویى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است.
پس از بیان این موضوع، اشاره به مسأله مهم دیگرى مى‏کند که مورد سؤال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى‏گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم «زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم مى‏ساختم و هیچ گونه زیانى به من نمى‏رسید» (وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ).
سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى‏گوید: «من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى‏آورند هستم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » سایت تبیان
تفسیر کشاف
(و لو شئنا لرفعناه بها) لعظمناه و رفعناه إلی منازل الأبرار من العلماء بتلک الَیات (و لکنه أخلد إلی الأرض ) مال إلی الدنیا و رغب فیها . و قیل : مال إلی السفالة . فإن قلت : کیف علق رفعه بمشیئة الله تعالی و لم یعلق بفعله الذی یستحق به الرفع ؟ قلت : المعنی : و لو لزم العمل بالَیات و لم ینسلخ منها لرفعناه بها . و ذلک أن مشیئة الله تعالی رفعه تابعة للزومه الَیات فذکرت المشیئة . و المراد : ما هی تابعة له و مسببة عنه ، کأنه قیل : و لو لزمها لرفعناه بها . ألا تری إلی قوله (و لکنه أخلد إلی الأرض ) فاستدرک المشیئة بإخلاده الذی هو فعله ، فوجب أن یکون (و لو شئنا) فی معنی ما هو فعله ، و لو کان الکلام علی ظاهره لوجب أن یقال : و لو شئنا لرفعناه و لکنا لم نشأ (فمثله کمثل الکلب ) فصفته التی هی مثل فی الخسة و الضعة کصفة الکلب فی أخس أحواله و أذلها و هی حال دوام اللهث به و اتصاله ، سواء حمل علیه أی شد علیه و هیج فطرد أو ترک غیر متعرض له بالحمل علیه . و ذلک أن سائر الحیوان لا یکون منه اللهث إلا إذا هیج منه و حرک ، و إلا لم یلهث ، و الکلب یتصل لهثه فی الحالتین جمیعا ، و کان حق الکلام أن یقال : و لو شئنا لرفعناه بها و لکنه [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  جابر حاتم زادي - تفسیر المیزان
قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ...

از آنجایى که سوال ایشان از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اینکه وى ایشان را از غیب خبر دهد حکایت مى کرد از اینکه ایشان ادعاى نبوت آنجناب را ادعاى علم به غیب تلقى کرده اند، و چون علم به غیب حقیقتش از خدا است ، و اگر غیر او هم چیزى از آن دارد به تعلیم خدا و وحى او است لذا دستور داد تا پیغمبرش خود را از ادعاى داشتن علم به غیب برى ساخته ، و این اشتباه را از ذهن ایشان بیرون کند.
سبب حقیقى اختصاص علم غیب به خداى تعالى این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است ، و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودى غیر محدود و غیر متناهى و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خداى تعالى ، پس تنها او عالم به غیب است .
و لیکن از آنجایى که سؤ ال کنندگان از رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) فهم ساده و عامیانه شان قاصر از درک این معنا بوده لذا خداى تعالى دستور داده که جواب ایشان را طورى بدهد که در خور فهم ایشان باشد، و آن این است که بگوید: علم غیب آدمى را به تمامى خیر و شرها واقف مى سازد، و عاده معقول نیست کسى که به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نکند، و اگر کسى تمامى خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمى کند باید بفهمیم که قطعا علم غیب نداشته است .
پس جمله (قل لا املک لنفسى ) در صدر آیه توصیف رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) است از خود بنحوى که با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باشد: (و لو کنت اعلم الغیب ...)، بیان نتیجه داشتن علم غیب است ، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد که وى علم به غیب ندارد، آنگاه جمله (ان انا الا نذیر) بیان حقیقت حال آنجناب در ادعائى است که مى کند، و آن این است که من فقط مدعى رسالتم و با این ادعا ادعاى دیگرى ندارم .
بحث روایتى
در تفسیر قمى در ذیل آیه (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)، گفته : معصوم (علیه السلام ) فرموده است : قریش عاص بن وائل سهمى و نضر بن حارث بن کلده و عقبه بن ابى معیط را به نجران فرستادن د تا در آنجا از علماء یهود مسائلى را آموخته آنگاه آن مسائل را از رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) بپرسند، از مسائلى که نامبردگان آموخته بودند و از آن حضرت پرسیدند این بود که قیامت چه وقت بپا مى شود، خداى تعالى در جواب سؤ ال ایشان آیه (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)، را نازل کرد
و در تفسیر عیاشى از خلف بن حماد از مردى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: خداوند در کتابش مى فرماید: (و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء) و مقصود از (سوء)، فقر است .
مؤ لف : این روایت را صدوق نیز در معانى الاخبار به سند خود از خلف بن حماد از مردى از آن حضرت روایت کرده ، حسین بن بسطام هم در کتاب طب الائمه آن را از جابر بن یزید از حضرت ابى جعفر (علیه السلام ) روایت کرده [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نمونه
اسرار نهان را فقط خدا مى داند
گرچه براى این آیه نیز شاءن نزول خاصى ذکر شده ولى با این حال پیوندش با آیه گذشته روشن است ، زیرا در آیه قبل راجع به عدم آگاهى هیچکس جز خدا نسبت به زمان قیام قیامت بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب به طور کلى در میان است .
در نخستین جمله ، خطاب به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده مى گوید: (به آنها بگو من مالک و صاحب اختیار هیچگونه سود و زیانى درباره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد) (قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ).
شک نیست که هر انسانى مى تواند براى خود منافعى کسب کند و یا از خویشتن ضررهائى را دور سازد، ولى با این حال ، همانگونه که مى بینیم ، در آیه فوق مطلقا این قدرت و توانایى بشر نفى شده است ، و این به خاطر آن است که انسان در کارهاى خود، قدرت و نیروئى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خدا است و او است که این توانائیها را در اختیار آنها گذاشته است . و به تعبیر دیگر مالک همه قدرتها و صاحب اختیار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاک خدا است ، و دگران ، حتى پیامبران و فرشتگان ، از او کسب قدرت مى کنند، و مالکیت و قادریت آنها بالغیر است ، جمله الا ما شاء الله (مگر آنچه خدا بخواهد و در اختیار من بگذارد) نیز گواه این مطلب است .
در بسیارى دیگر از آیات قرآن نیز مالکیت سود و زیان از غیر خدا نفى شده است و به همین دلیل از پرستش بتها و هر چه غیر از خدا است ، نهى گردیده ،
در سوره فرقان آیه 3 و 4 مى خوانیم و اتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون
شیئا و هم یخلقون و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا: (آنها جز خدا معبودهائى براى خود انتخاب کردند، معبودهائى که هیچ چیز را نمى آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و صاحب اختیار سود و زیانى درباره خویش نیستند) (تا چه رسد به دیگران ).
این عقیده یک نفر مسلمان است که هیچکس را ذاتا خالق و رازق و مالک سود و زیان ، جز خدا نمى داند، و به همین دلیل اگر از دیگرى چیزى مى خواهد با توجه به این حقیقت است که او آنچه دارد از ناحیه خدا است (دقت کنید).
و از اینجا روشن مى شود آنهائى که اینگونه آیات را دستاویز براى نفى هر گونه توسل جستن به پیامبران و امامان قرار داده اند و آنرا یکنوع شرک پنداشته اند، اشتباهشان از اینجا سرچشمه گرفته که تصور کرده اند توسل به پیامبر و امام مفهومش آن است که او را در برابر خداوند مستقل بدانیم و مالک سود و زیان .
اما اگر کسى با این عقیده که پیامبر و امام از خود چیزى ندارند و هر چه بخواهند از خدا مى خواهند، به آنان توسل جوید، یا از آنها شفاعتى بخواهد عین توحید و عین اخلاص است ، و همان چیزى است که قرآن با جمله الا ما شاء الله در آیه فوق به آن اشاره کرده و همان چیزى است که با جمله الا باذنه در آیة من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه به آن اشاره شده است .
بنابراین دو گروه درباره توسل جستن در اشتباه اند، آنها که براى پیامبر و امام قدرتى با لذات و دستگاهى مستقل در مقابل خدا قائلند که این یکنوع شرک و بت پرستى است ، و آنها که قدرت بالغیر را از آنها نفى مى کنند که این نیز یکنوع انحراف از مفاد صریح آیات قرآن است ، راه حق این است که آنها به فرمان خدا نزد او شفاعت مى کنند و حل مشکل توسل جوینده را از او مى خواهند.
پس از بیان این موضوع ، اشاره به مساءله مهم دیگرى مى کند که مورد
سؤ ال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى گوید به آنها بگو: (من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم فراهم مى ساختم و هیچگونه زیانى به من نمى رسید) (و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء).
چون آنکس که از تمام اسرار نهان آگاه باشد، مى تواند آنچه را به نفع او است انتخاب کند و از آنچه ممکن است به زیان او تمام شود بپرهیزد.
سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى گوید: (من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى آورند هستم
(ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤ منون )
آیا پیامبر از غیب آگاهى نداشت ؟
پاره از کسانى که مطالعات محدودى دارند و تنها با توجه سطحى به یک آیه بدون در نظر گرفتن آیات دیگر قرآن و حتى قرائنى که در خود آن آیه وجود دارد داورى مى کنند، آیه بالا را دلیل بر نفى علم غیب به طور مطلق از پیامبران دانسته اند.
در حالى که آیه فوق علم بالذات و مستقل را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نفى مى کند همانگونه که مالکیت هر گونه سود و زیانرا به طور مستقل از او نفى کرده است با اینکه شک نیست هر انسانى مالک سود و زیانهائى درباره خویش و دیگران است .
بنابر این جمله قبل گواه روشنى است بر اینکه هدف نفى مالکیت سود و زیان یا نفى علم غیب به طور مطلق نیست بلکه هدف نفى استقلال مى باشد و به تعبیر دیگر
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از خودش چیزى نمى داند بلکه آنچه خدا از غیب و اسرار نهان در اختیارش گذارده است مى داند، همانگونه که در آیه 26 و 27 از سوره جن مى خوانیم : عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول : (خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هیچکس را از علم غیب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى که مورد رضایت او هستند).
اصولا تکمیل مقام رهبرى ، آنهم یک رهبرى جهانى و همگانى ، آنهم در تمام زمینه هاى مادى و معنوى ، نیاز به آگاهى بر بسیارى از مسائل دارد که از سایر مردم پوشیده است ، نه تنها آگاهى از احکام و قوانین الهى ، بلکه آگاهى بر اسرار جهان هستى و ساختمان بشر و قسمتى از حوادث آینده و گذشته ، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار فرستادگان و نمایندگانش ‍ مى گذارد، و اگر نگذارد رهبرى آنها تکمیل نخواهد شد.
و به تعبیر دیگر: اقدامات و سخنان و گفته هاى آنها رنگ زمان و مکان خودشان پیدا خواهد کرد و محدود به شرائط یک عصر و یک محیط مى شود، اما هنگامى که از این بخش از اسرار غیب آگاه باشند، برنامه ها را آنچنان پیاده مى کنند که براى آیندگان و کسانى که در شرائط و مقتضیات دیگر به وجود خواهند آمد نیز مفید و کافى خواهد بود.
(براى توضیح بیشتر در (زمینه آگاهى ) از غیب به جلد پنجم تفسیر نمونه صفحه 245- مراجعه فرمائید). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : با تشکر از تفسیر خوبتان به نظر بنده ظاهر ایه 188 سوره اعراف نداشتن علم غیب از رسولخدا(ص) را بیان می کند و به عکس در سوره جن ایه 26 و27 ظاهر ایه داشتن علم غیب را برای رسولخدا(ص) بیان می کند، از انجاییکه خلیفه خدا در بین مردم می باید به نام خدا حکومت کند ضرورت دارد از اسرار خلقت اگاه باشد.
در روایات به صراحت از معصومین(ع) داشتن علم غیب برای معصومین(ع) بیان و تاییدگردیده.
در باطن ایه 188سوره اعراف هم داشتن علم غیب برای رسولخدا (ص) بیان شده، وقتی رسولخدا(ص) افضل مخلوقات می باشد و کاملا مورد رضایت خدا نیز می باشد ایا رسولخدا(ص) خیر کثیر را نسیب خود نکرده،بله کرده پس باید گفت که علم غیب را نیز می دانسته ،حالا چرا خداوند به صورت وارونه در این ایه داشتن علم غیب و خیر کثیر را برای رسولش بیان کرده، شاید برای جلوگیری از سوالات سودجویان دنیوی که اگر رسولخدا(ص) به انها پاسخ نمی داد یک جور اشکال پیدا می شد و اگر هم پاسخ می داد در امر شری شریک می گردید. و شاید خیلی دلایل دیگر نیز وجود دارد که ما نمی دانیم.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رعنا سليمان عباسي - تفسیر کوثر ، جلد چهارم
قل لا املک لنفسى نفعا و لاضرا...: در تأکید مطلب قبلى که در آیه پیش آمده بود و اینکه علم به زمان وقوع قیامت در انحصار خداست و هیچ کس حتى پیامبر هم از آن آگاهى ندارد، به پیامبر دستور مى دهد که به طور کلى عجز و ناتوانى خود را در برابر علم و قدرت خدا به مردم ابلاغ کند تا مردم درباره او غلوّ نکنند و گمان نبرند که چون او پیامبر است پس همان علم و قدرت خدا را دارد.
مى فرماید: بگو من بر جان خود سود و زیان را مالک نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد; یعنى من در برابر خدا آنچنان ناتوانم که مالک نفس خود هم نیستم و نمى توانم سود و زیانى به خود برسانم، مگر اینکه خدا بخواهد; یعنى هر سود و زیانى هم که به خود مى رسانم از خداست و اوست که ابزار کار را در اختیار من گذاشته و من با استفاده از نیرویى که او به من داده است سود و زیانى به خود مى رسانم.
وقتى انسان چنین است، بى شک نمى تواند به طور مستقل و بدون کمک خداوند از آینده خبر داشته باشد و علم غیب بداند. در استدلال به اینکه او علم غیب ندارد، مى فرماید: «اگر غیب مى دانستم خیر بیشترى را به دست مى آوردم و هرگز بدى و گزندى به من نمى رسید.» معلوم است که انسان اگر آینده را مى دانست زندگى خود را طورى تنظیم مى کرد که سود فراوانى به او برسد و خود را از هر گونه خطرى محفوظ مى کرد; ولى چنین نیست و انسان همواره در معرض خطر است و از آینده خود خبر ندارد.
باید دانست که پیامبر و امام نیز مانند سایر انسانها به طور مستقل و از پیش خود علم غیب نداشتند و آینده را نمى دانستند; ولى گاهى خداوند بعضى از حوادث آینده را به آنها خبر مى داد و آنها به طور محدود و با تعلیم خدا علم غیب داشتند. این حقیقت در آیه زیر به روشنى بیان شده است:
عالم الغیب لایظهر على غیبه احدا الاّ من ارتضى من رسول (جنّ/ 26 - 27).
داناى نهان، کسى را به غیب خود آگاه نمى کند، مگر فرستاده اى را که از او خوشنود باشد.
در پایان به دو وظیفه مهم خود در امر پیام رسانى اشاره مى کند و مى گوید: «من جز یک بیم دهنده و مژده دهنده براى گروهى که ایمان دارند، نیستم.» انذار و تبشیر دو وظیفه مهم براى پیامبران بود که آنها از سویى مردم را از عاقبت گناهان خود بترسانند و از سوى دیگر آنها را به لطف و کرم خدا امیدوار کنند و مژده رحمت خدا را به آنها بدهند و از دو راه «تشویق» و «تنبیه» مردم را ارشاد کنند
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - تفسیر عاملی
جهت نزول: مجمع البیان: نقل کرده‌‏اند که مردم مکّه به پیغمبر ص عرض کردند:
چرا خداى تو خبردارت نمى‏‌کند کدام جنس گران خواهد شد تا تو به ارزانى بخرى و گران بفروشى و یا خبردارت کند: کدام سرزمین خشک و بى‏‌حاصل خواهد بود، تا از آنجا کوچ کنى، منتقل شوى به آنجا که بارندگى فراوان مى‏‌شود.آیت صد و هشتاد و هشت «قُلْ لاٰ أَمْلِکُ » تا آخر آیه صد و نود و سه به جواب آنها نازل شد

ترجمه: اى پیغمبر در گفتگوى با این مردم بگو: 188 من در سود و زیان خود اختیارى ندارم، آنچه خدا به سرنوشت من کرده است، و اگر از غیبت خبر مى داشتم البته بسیار کارهاى خوب مى کردم و هرگز پیش آمد بد براى من نبود، لکن من فقط مأمورى هستم که مردمان مؤمن را از خیر و شرشان آگاه مى کنم، [و مطلع و مسلّط بر همه چیز] 189 آن خدا است که همه ى شما آدمیزادها را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از او آفرید تا دلش به او آرام گیرد، و چون با او در آمیخت باردار شده و اندک اندک زن سنگینى فرزند را در شکم خود حس کرد هر روز از خدا خواستند که اگر فرزندى شایسته و صالح داشته باشند شاکر و سپاسگزار چنین نعمتى شوند 190 ولى چون فرزندى شایسته به آنان داد دیگرى را در پیدایش فرزند خود انباز خدا مى دانند بااینکه خداوند بالاتر از آن است که در آفرینش او راهى و شرکتى باشد آیا این آدمیزادگان آن را انباز خدا کنند که خود آفریده اى باشند، و توان آفرینش چیزى ندارند و نه توان کمک به آن آدمیان و نه به خود کمک توانند کرد؟ و اگر آنان را به راه حقّ بخوانید پیروى شما نمى کنند و شما را یکسان بود که کار ایشان را رهبرى کنید یا سخنى به ایشان نگوئید.

«قُلْ لا أَمْلِکُ» 188 ابو الفتوح: جهت ارتباط این آیه به آیت جلو آن است که چون از وقت پیدایش قیامت پرسیدند در دنباله‏‌ى جواب آنها دستور رسید که بگو: من از آینده‏‌ى خود خبر ندارم تا چه رسد به قیامت. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
قُلْ لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ اَلْخَیْرِ وَ مٰا مَسَّنِیَ اَلسُّوءُ الخ خطاب برسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم است که به اینهائى که از وقوع قیامت از تو سؤال مى کنند که قیامت در چه زمانى واقع خواهد گردید در پاسخ آنها بگو علم آن نزد خدا است و من عالم بغیب نیستم

و بقولى سؤال آنها فقط راجع بوقت وقوع قیامت نبود بلکه مقصودشان این بود که اگر تو علم بغیب دارى راجع به نرخ اجناس که چه وقت ارزان مى شود و چه موقعى گران مى گردد بما خبر بده تا ما در تجارت نفع ببریم،موقع ارزانى بخریم و موقع گرانى بفروشیم این بود که خداوند به او امر مى کند که به اینها بگو من مالک نیستم براى نفس خودم هیچ نفعى و ضررى را مگر آنچه را خدا بخواهد بدلیل اینکه اگر مالک بودم براى نفس خود ضرر و نفعش را،همیشه نفع خود را مى طلبیدم و ضرر از خود رفع مى کردم و بمن بدى نمى رسید،و نیز اگر عالم بغیب بودم همیشه خیر و خوبى براى خود فراهم مى نمودم و هیچ وقت بدى و شرّى بمن اصابت نمى نمود (إِنَّمٰا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ) و من نیستم مگر یک فردى از بشر مثل شما وظیفه من این است که شما را از عذاب خدا که در اثر مخالفت بشما اصابت خواهد نمود بترسانم و مژده بدهم به آنهائى که ایمان آوردند به آن بهشتهاى موعود و آن مقامات بلندى که براى آنها تهیه شده،این آیه به مردم خاطر نشان مى کند که علم بغیب منحصر بخدا است و هرگاه پیمبران خبر از گذشته و آینده بدهند بتوسط وحى و الهام است نه از قبل نفس خودشان و شاید چنانچه بعضى گفته اند سببش این است که ممکن محدود به حدّى است که از مرتبه خود تجاوز نمى کند و علومش به آن قدرى است که در سجیّه و حدود وجودش تعیین شده یعنى بقدرى است که در استعداد وى گذارده شده، این است که هیچ ممکنى از حدّ خود تجاوز نمى کند و علم بغیب این است که انسان آنچه خارج از حدّ ذاتش مى باشد به آن ظفر یابد و این ممکن نیست و حق تعالى که عالم الغیب و الشهاده است براى این است که محدود به حدّى نیست که نتواند از حد خود تجاوز نماید [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کاشف
قُلْ لاٰ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لاٰ ضَرًّا إِلاّٰ مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ این عقیدۀ مسلمانان به بهترین آفریدگار خدا، پیامبرشان، محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که او مالک چیزى براى خود نیست، تا چه رسد به این که مالک براى دیگران باشد این اعتقاد دربارۀ محمّد صلّى اللّه علیه و آله، نتیجۀ حتمى عقیدۀ توحید است

وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ اَلْخَیْرِ وَ مٰا مَسَّنِیَ اَلسُّوءُ واژۀ «غیب» تنها بر معناى خودش دلالت ندارد، بلکه نشان مى دهد که دانستن غیب به خدا اختصاص دارد

به علاوه، نزدیک ترین مردم به خدا براى نسل هاى بشرى اعلان مى دارد که او در برابر غیب یک بشر است و در این جهت، میان او و دیگر مردم هیچ تفاوتى وجود ندارد وانگهى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها به این اعلان بسنده نمى کند، بلکه براى اثبات آن به حسّ و وجدان استدلال مى کند؛ بدین ترتیب که اگر او غیب مى دانست، از سرنوشت امور آگاهى داشت و در این صورت، کارى را که پایانش خوب است انجام مى داد و آنچه را پایان بد دارد انجام نمى داد، و در نتیجه در این دنیا گرفتار حوادث ناگوار و ناخوشایند نمى شد

براى اینکه کسى ایراد نکند: چگونه محمّد صلّى اللّه علیه و آله غیب نمى داند، درحالى که او پیامبر مقرّب در پیشگاه خداوند است ؟ محمّد صلّى اللّه علیه و آله برطبق فرمان خداوند فرمود: إِنْ أَنَا إِلاّٰ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ در اینکه او پیامبر خداست تردیدى نیست؛ لکن وظیفۀ پیامبر تنها این است که پیام هاى پروردگار مردم را به آنان برساند، گناهکار را از مجازات بترساند و فرمانبردار را به پاداش مژده دهد؛ امّا دانستن غیب و نیز آگاهى از سود و زیان تنها در دست خداست اینکه در آیه، مژده و بیم را به مؤمنان اختصاص داده، بااینکه این دو براى همگان مى باشند، بدان سبب است که از مژده و بیم، تنها کسانى سود مى برند که به حق ایمان آورند؛ امّا براى فردى که از منطق پیروى نمى کند، هیچ چیزى سود نخواهد داشت

سؤال: در سیرۀ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و کتاب هاى حدیث آمده است: محمّد صلّى اللّه علیه و آله از امور غیب بسیار خبر داده است برخى از این غیب گویى ها عبارتند از: اینکه مسلمانان پس از او بر روم و ایران چیره مى شوند و به زودى سلمان فارسى تاج کسرى را بر سر خواهد نهاد و چنین شد و نیز از مرگ نجاشى، از شهادت زید بن حارثه و جعفر بن ابى طالب و عبد اللّه بن رواحه و همچنین از صداى عوعوى سگ هاى حوأب علیه عائشه، از جنگ على بن ابى طالب علیه السّلام با ناکثین، قاسطین و مارقین و از شهادت فرزندانش، حسن و حسین بن على علیه السّلام و دیگر موارد خبر داد بنابراین، چگونه مى توان میان خبر دادن او از امور غیب و سخن او که فرمود: «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ اَلْغَیْبَ » ،جمع کرد؟

پاسخ: غیب خدا بى‏‌نهایت است و اندازه معینى ندارد و این غیب بر چند نوع است:
1. غیبى که خدا آن‏را از بندگانش پنهان مى‏‌دارد و هیچ‏کس را- هرکه باشد- از آن آگاه نمى‌‏کند؛ نظیر زمان برپا شدن روز قیامت.
2. نوعى که هرکس را از میان بندگانش که بخواهد از آن آگاه مى‏‌کند و در آیه 26 از سوره جنّ به این نوع اشاره کرده است: «او داناى غیب است و غیب خود را بر هیچ کس آشکار نمى‏‌سازد، مگر بر آن پیامبرى که از او خشنود باشد» و نیز در آیه 179 از سوره آل عمران:» ... و خدا بر آن نیست که شما را از غیب بیاگاهاند؛ ولى برخى از پیامبرانش را که خود بخواهد برمى‏‌گزیند».
3. نوعى که تمام مردم را از آن باخبر مى‌‏کند؛ نظیر برانگیخته شدن و جمع شدن مردم در روز قیامت و بهشت و دوزخ.
براین‌‏اساس، مراد از این‏که غیب تنها در نزد خدا و از آن خداست، آن است که نه از طریق تجربه مى‏‌توان از غیب آگاهى پیدا کرد، نه از طریق عقل و نه از هیچ راه دیگر، بلکه تنها از طریق وحى الهى مى‏‌توان غیب را دانست؛ و او برحسب آنچه حکمت و نیاز مردم اقتضا کند، هریک از پیامبرانش را که بخواهد از غیب خود آگاه مى‏‌کند و پیامبر او هم به نوبه خود مردم را از این غیب، همان‏طور که از خدا دریافت کرده، باخبر مى‏‌سازد. بنابراین، خبر دادن پیامبر از غیب، دانستن غیب نیست، بلکه نقل غیب است از کسى‏‌که غیب مى‌‏داند و تفاوت میان منبع علم و نقل از این منبع زیاد است؛ زیرا اوّلى اصل و دومى فرع است. و نیز فرق است میان کسى‏‌که به‏‌طور مستقیم از منبع علم نقل مى‏‌کند و کسى‌‏که از این ناقل نقل مى‌‏کند: «گفتند: منزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‏‌اى دانشى نیست. تویى داناى حکیم».

این آیات دلیل روشنى است بر بطلان نظریه صوفیان که مى‏‌گوید: امور غیبى از طریق ریاضت، در نفس انسان منعکس مى‏‌شود و این انعکاس را «علم لدنى» مى‏‌نامند.
من نمى‌‏دانم که صوفیه چگونه میان ایمان به خدا و رسالت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و باور داشتن به این علم لدنى جمع مى‏‌کنند؟
شگفت‌‏آورتر از سخن مزبور، گفته ابن عربى در جزء سوم الفتوحات المکیه، باب 311 است: «کسى‏‌که مخلصانه خدا را دوست بدارد، مى‏‌تواند خود را به هر حقیقتى که بخواهد از قبیل حیوان، یا درخت، یا سنگ و یا آب، تغییر دهد و این تغییر عملا تحقق یافته است؛ زیرا یکى از دوستان این طریقت (صوفیه) بر شیخ و مرشدى وارد شد و در برابر او خود را به کف آبى تغییر داد. وقتى به شیخ گفتند: فلانى بر تو وارد شد و بیرون نرفت پس کجاست؟ شیخ به آنها گفت: این آب هموست». [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
ین جواب سوم است از سؤال کفار مرقومه در آیه سابقه جواب اوّل بیان حقیقت امر بود جواب دوم طعن و اعتراضى بود بر آنها که ذکر شد جواب سوّم دفع توهم منافات آن دو جواب است با مقام نبوّت که در این آیه مى فرماید بگو من هر قدر مقام و منزلت و عظمت داشته باشم در جنب قدرت احدیّت مالک چیزى نیستم حتى آنکه اختیار جلب هیچ نفعى براى خود و دفع هیچ ضررى را از خود ندارم مگر اختیار جلب آن نفعى را که خدا خواسته باشد بمن واصل شود و دفع آن ضررى را که خدا خواسته باشد از من دفع شود چون یکى از مقدمات اختیار جلب نفع و دفع ضرر علم بموجبات نفع و ضرر است و این در بسیارى از موارد علم غیب لازم دارد و من ندارم مگر آن قدر که خدا بمن عنایت فرموده و اگر داشتم هر خیر و خوبى و نفعى را براى خود جلب و هر بدى و ضرر و آزارى را از خود دفع مى نمودم و شما مى بینید من گاهى غنىّ و گاهى فقیر و گاهى سالم و گاهى مریض و گاهى مسرور و گاهى غمگینم پس من مانند خدا نیستم که تمام علوم غیبیّه را دارا باشم و بدانم چه وقت قیامت ظاهر مى شود و بشما بگویم من یک نفر بشر هستم که از طرف خداوند احکامى آورده ام بشما ابلاغ نمایم و بگویم اگر به آنها عمل نمودید به بهشت مى روید و الّا بجهنم و این بشارت و انذار من مفید است بحال کسانى که اهل انصاف و تمیزند که وقتى دلائل صدق مرا مشاهده نمودند ایمان مى آورند و عمل مى کنند نه مانند شما اشخاص عنود و جهول که با مشاهده معجزات با هرات ایمان نمى آورید و مى خواهید اسرار الهى را کشف نمائید یا به پیغمبر خدا نسبت جهل دهید با آنکه هر عاقلى باید بداند که تفاوتى بین علم خدا و پیغمبر باید باشد و اینها لوازم بشریّت و امکان و فقر است و منافات با مقام نبوّت ندارد [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.