قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ...
از آنجایى که سوال ایشان از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و اینکه وى ایشان را از غیب خبر دهد حکایت مى کرد از اینکه ایشان ادعاى نبوت آنجناب را ادعاى علم به غیب تلقى کرده اند، و چون علم به غیب حقیقتش از خدا است ، و اگر غیر او هم چیزى از آن دارد به تعلیم خدا و وحى او است لذا دستور داد تا پیغمبرش خود را از ادعاى داشتن علم به غیب برى ساخته ، و این اشتباه را از ذهن ایشان بیرون کند.
سبب حقیقى اختصاص علم غیب به خداى تعالى این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است ، و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودى غیر محدود و غیر متناهى و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خداى تعالى ، پس تنها او عالم به غیب است .
و لیکن از آنجایى که سؤ ال کنندگان از رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) فهم ساده و عامیانه شان قاصر از درک این معنا بوده لذا خداى تعالى دستور داده که جواب ایشان را طورى بدهد که در خور فهم ایشان باشد، و آن این است که بگوید: علم غیب آدمى را به تمامى خیر و شرها واقف مى سازد، و عاده معقول نیست کسى که به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نکند، و اگر کسى تمامى خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمى کند باید بفهمیم که قطعا علم غیب نداشته است .
پس جمله (قل لا املک لنفسى ) در صدر آیه توصیف رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) است از خود بنحوى که با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باشد: (و لو کنت اعلم الغیب ...)، بیان نتیجه داشتن علم غیب است ، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد که وى علم به غیب ندارد، آنگاه جمله (ان انا الا نذیر) بیان حقیقت حال آنجناب در ادعائى است که مى کند، و آن این است که من فقط مدعى رسالتم و با این ادعا ادعاى دیگرى ندارم .
بحث روایتى
در تفسیر قمى در ذیل آیه (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)، گفته : معصوم (علیه السلام ) فرموده است : قریش عاص بن وائل سهمى و نضر بن حارث بن کلده و عقبه بن ابى معیط را به نجران فرستادن د تا در آنجا از علماء یهود مسائلى را آموخته آنگاه آن مسائل را از رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) بپرسند، از مسائلى که نامبردگان آموخته بودند و از آن حضرت پرسیدند این بود که قیامت چه وقت بپا مى شود، خداى تعالى در جواب سؤ ال ایشان آیه (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)، را نازل کرد
و در تفسیر عیاشى از خلف بن حماد از مردى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: خداوند در کتابش مى فرماید: (و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء) و مقصود از (سوء)، فقر است .
مؤ لف : این روایت را صدوق نیز در معانى الاخبار به سند خود از خلف بن حماد از مردى از آن حضرت روایت کرده ، حسین بن بسطام هم در کتاب طب الائمه آن را از جابر بن یزید از حضرت ابى جعفر (علیه السلام ) روایت کرده
[ نظرات / امتیازها ]
اسرار نهان را فقط خدا مى داند
گرچه براى این آیه نیز شاءن نزول خاصى ذکر شده ولى با این حال پیوندش با آیه گذشته روشن است ، زیرا در آیه قبل راجع به عدم آگاهى هیچکس جز خدا نسبت به زمان قیام قیامت بحث بود و در این آیه سخن از نفى علم غیب به طور کلى در میان است .
در نخستین جمله ، خطاب به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده مى گوید: (به آنها بگو من مالک و صاحب اختیار هیچگونه سود و زیانى درباره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد) (قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ).
شک نیست که هر انسانى مى تواند براى خود منافعى کسب کند و یا از خویشتن ضررهائى را دور سازد، ولى با این حال ، همانگونه که مى بینیم ، در آیه فوق مطلقا این قدرت و توانایى بشر نفى شده است ، و این به خاطر آن است که انسان در کارهاى خود، قدرت و نیروئى از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خدا است و او است که این توانائیها را در اختیار آنها گذاشته است . و به تعبیر دیگر مالک همه قدرتها و صاحب اختیار مستقل و بالذات در عالم هستى تنها ذات پاک خدا است ، و دگران ، حتى پیامبران و فرشتگان ، از او کسب قدرت مى کنند، و مالکیت و قادریت آنها بالغیر است ، جمله الا ما شاء الله (مگر آنچه خدا بخواهد و در اختیار من بگذارد) نیز گواه این مطلب است .
در بسیارى دیگر از آیات قرآن نیز مالکیت سود و زیان از غیر خدا نفى شده است و به همین دلیل از پرستش بتها و هر چه غیر از خدا است ، نهى گردیده ،
در سوره فرقان آیه 3 و 4 مى خوانیم و اتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون
شیئا و هم یخلقون و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا: (آنها جز خدا معبودهائى براى خود انتخاب کردند، معبودهائى که هیچ چیز را نمى آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و صاحب اختیار سود و زیانى درباره خویش نیستند) (تا چه رسد به دیگران ).
این عقیده یک نفر مسلمان است که هیچکس را ذاتا خالق و رازق و مالک سود و زیان ، جز خدا نمى داند، و به همین دلیل اگر از دیگرى چیزى مى خواهد با توجه به این حقیقت است که او آنچه دارد از ناحیه خدا است (دقت کنید).
و از اینجا روشن مى شود آنهائى که اینگونه آیات را دستاویز براى نفى هر گونه توسل جستن به پیامبران و امامان قرار داده اند و آنرا یکنوع شرک پنداشته اند، اشتباهشان از اینجا سرچشمه گرفته که تصور کرده اند توسل به پیامبر و امام مفهومش آن است که او را در برابر خداوند مستقل بدانیم و مالک سود و زیان .
اما اگر کسى با این عقیده که پیامبر و امام از خود چیزى ندارند و هر چه بخواهند از خدا مى خواهند، به آنان توسل جوید، یا از آنها شفاعتى بخواهد عین توحید و عین اخلاص است ، و همان چیزى است که قرآن با جمله الا ما شاء الله در آیه فوق به آن اشاره کرده و همان چیزى است که با جمله الا باذنه در آیة من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه به آن اشاره شده است .
بنابراین دو گروه درباره توسل جستن در اشتباه اند، آنها که براى پیامبر و امام قدرتى با لذات و دستگاهى مستقل در مقابل خدا قائلند که این یکنوع شرک و بت پرستى است ، و آنها که قدرت بالغیر را از آنها نفى مى کنند که این نیز یکنوع انحراف از مفاد صریح آیات قرآن است ، راه حق این است که آنها به فرمان خدا نزد او شفاعت مى کنند و حل مشکل توسل جوینده را از او مى خواهند.
پس از بیان این موضوع ، اشاره به مساءله مهم دیگرى مى کند که مورد
سؤ ال گروهى بود و آن اینکه به پیامبرش مى گوید به آنها بگو: (من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم زیرا اگر از اسرار نهان آگاهى داشتم منافع فراوانى را براى خودم فراهم مى ساختم و هیچگونه زیانى به من نمى رسید) (و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء).
چون آنکس که از تمام اسرار نهان آگاه باشد، مى تواند آنچه را به نفع او است انتخاب کند و از آنچه ممکن است به زیان او تمام شود بپرهیزد.
سپس مقام واقعى و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده مى گوید: (من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده براى افرادى که ایمان مى آورند هستم
(ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤ منون )
آیا پیامبر از غیب آگاهى نداشت ؟
پاره از کسانى که مطالعات محدودى دارند و تنها با توجه سطحى به یک آیه بدون در نظر گرفتن آیات دیگر قرآن و حتى قرائنى که در خود آن آیه وجود دارد داورى مى کنند، آیه بالا را دلیل بر نفى علم غیب به طور مطلق از پیامبران دانسته اند.
در حالى که آیه فوق علم بالذات و مستقل را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نفى مى کند همانگونه که مالکیت هر گونه سود و زیانرا به طور مستقل از او نفى کرده است با اینکه شک نیست هر انسانى مالک سود و زیانهائى درباره خویش و دیگران است .
بنابر این جمله قبل گواه روشنى است بر اینکه هدف نفى مالکیت سود و زیان یا نفى علم غیب به طور مطلق نیست بلکه هدف نفى استقلال مى باشد و به تعبیر دیگر
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از خودش چیزى نمى داند بلکه آنچه خدا از غیب و اسرار نهان در اختیارش گذارده است مى داند، همانگونه که در آیه 26 و 27 از سوره جن مى خوانیم : عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول : (خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هیچکس را از علم غیب خود آگاه نمى سازد مگر رسولانى که مورد رضایت او هستند).
اصولا تکمیل مقام رهبرى ، آنهم یک رهبرى جهانى و همگانى ، آنهم در تمام زمینه هاى مادى و معنوى ، نیاز به آگاهى بر بسیارى از مسائل دارد که از سایر مردم پوشیده است ، نه تنها آگاهى از احکام و قوانین الهى ، بلکه آگاهى بر اسرار جهان هستى و ساختمان بشر و قسمتى از حوادث آینده و گذشته ، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار فرستادگان و نمایندگانش مى گذارد، و اگر نگذارد رهبرى آنها تکمیل نخواهد شد.
و به تعبیر دیگر: اقدامات و سخنان و گفته هاى آنها رنگ زمان و مکان خودشان پیدا خواهد کرد و محدود به شرائط یک عصر و یک محیط مى شود، اما هنگامى که از این بخش از اسرار غیب آگاه باشند، برنامه ها را آنچنان پیاده مى کنند که براى آیندگان و کسانى که در شرائط و مقتضیات دیگر به وجود خواهند آمد نیز مفید و کافى خواهد بود.
(براى توضیح بیشتر در (زمینه آگاهى ) از غیب به جلد پنجم تفسیر نمونه صفحه 245- مراجعه فرمائید).
[ نظرات / امتیازها ]