شیطان، آدم و حوا را وسوسه مىکرد که خوردن از این درخت، شما را فرشته مىکند یا ابدى مىسازد و خداوند چون نمىخواهد شما به این مقام برسید، دستور داده که از آن نخورید.
در اینکه چرا حضرت آدم نهى خداوند را نادیده گرفت و از درخت ممنوعه خورد، ذیل آیه 21 پاسخ داده شده که نهى در اینجا عنوان کراهت دارد، نه تحریم، و مانند نهى پزشک از یک غذا براى بیمار مىباشد که اگر بیمار آن غذا را بخورد به زحمت مىافتد و آثار و عوارض مربوط به خود را دارد، نه آنکه حرام باشد.
سؤال: آیا ملائکه از آدم برتر بودند که حضرت آدم به خاطر فرشته شدن، تحت تأثیر وسوسهى شیطان قرار گرفت؟
پاسخ: برترى آدم بر ملائکه، روشن است و امّا رغبت و میل آدم به ملک شدن، به خاطر کمالات آنان بود که حضرت آدم علیه السلام مىخواست علاوه بر آنچه خود دارد، آنها را نیز داشته باشد که این، دلیل برترى آنان نیست. [41]
از امام صادق علیه السلام سؤال شد ملائکه افضل هستند یا بنىآدم؟ آن حضرت روایتى را از حضرت على علیه السلام نقل کردند که فرمود: خداوند ملائکه را از عقل بدون شهوت و حیوانات را با شهوت بدون عقل آفرید، امّا انسان را با ترکیبى از عقل و شهوت آفرید، اگر عقل انسان بر شهوتش غالب شود، از ملائکه برتر است و اگر شهوتش برعقلش غالب شود، از حیوانات پستتر است. «فمن غلب عقله شهوتَه فهو خیر من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو شرّ من البهائم». [42]
آدمیزاده طرفه معجونى است کز فرشته سرشته و از حیوان
گر کند میل این، شود به از این ور کند میل آن، شود پس از آن
آرى خوبىها ودرجات آدمیان متفاوت و داراى مراتبى است، چنانکه در ملائک نیز چنین است، پس هر انسانى را نمىتوان گفت از همهى ملائکه برتر است و یا بالعکس. [43]
خداوند، شیطان را با ماهیّتى پلید نیافریده است، بلکه او را موجودى قابل تکامل آفرید و در گذرگاه هستى هدایت کرد و این شیطان بود که خود را منحرف و پلید ساخت، وگرنه اگر ماهیّت او پلید بود، اشتغال به تسبیح و تقدیس، که سالها بدان مشغول بود، معنا نداشت. همان گونه که خداوند فرعون و ابنملجم را چنان خلق نکرد، بلکه آنان نیز شایستگى رشد و اعتلاى انسانى را داشتهاند، ولى به اختیار خود منحرف شدهاند. [44]
سؤال: چرا خداوند شیطان را بر انسان مسلّط کرد؟
پاسخ: رابطهى شیطان با انسان و امکان تأثیر او در آدمى، بیشتر و زیادتر از تأثیر غرائز حیوانى در انسان نیست. خداوند در مقابل آن غرائز حیوانى، اندیشه و تعقّل و وجدان را عطا فرموده و بهترین وسیلهى تعدیل و تنظیم غرائز را در اختیار آدمى قرار داده است.
علاوه بر آنکه شیطان، بر انسان سلطه ندارد واراده و اختیار را از انسان نمىگیرد، چنانکه خودش مىگوید: «ما کان لى علیکم من سلطان الاّ أن دعوتکم فاستجبتم لى فلاتلومونى ولوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخى» [45] کار او کمک به غرائز حیوانى است و اگر بخواهد تأثیرى بگذارد، مجبور است با یکى از قواى درونى یعنى غرائز و توهّمات و وسوسهها وارد شود که در مقابل آنها دو نیروى عقل و وجدان همواره انسان را به خیرات ونیکىها دعوت مىکنند. [46]
--------------------------------------------------------------------------------
41) تفسیر منهجالصادقین
42) وسائل، ج15، ص209
43) تفسیر اطیب البیان، ج1، ص512
44) شرحمثنوى، علاّمه جعفرى، ج 5، ص207
45) ابراهیم، 22
46) شرح مثنوى، ج5، ص207
[ نظرات / امتیازها ]
داستان آدم و همسرش حوا و مبارزه با شیطان است، مطابق آیات قرآن، خدا آدم را در بهشت جاى داد و از نزدیک شدن به شجره ممنوعه نهى فرمود و از تسلیم شدن در برابر وسوسههاى شیطان برحذر داشت، ولى سرانجام وسوسههاى شیطان کار خود را کرد و آدم مرتکب ترک اولى شد و از درخت ممنوعه خورد و زندگى بهشتى را از دست داد و در میان انبوه مشکلات این دنیا گرفتار شد.
شیطان او را وسوسه کرد و گفت: اى آدم آیا مىخواهى تو را به درخت عمر جاویدان و ملک فناناپذیر راهنمایى کنم؟(در واقع شیطان شجره ممنوعه را درختى معرفى کرد که هر کس از آن بخورد عمر جاودان مىیابد و به صورت فناناپذیر مىتواند در ناز و نعمت زندگى کند) سرانجام هر دو(یعنى آدم و حوا) از آن خوردند(و لباس بهشتیشان فروریخت) و عورتشان آشکار شد و ناچار از برگهاى بهشتى براى پوشاندن خود جامه دوختند و آدم نافرمانى پروردگارش کرد و از پادش او محروم شد!»
چه انگیزهاى سبب شد که آدم(ع) به وسوسههاى شیطان تن در دهد و به وعدههاى او اعتماد کند و فرمان صریح الهى را در باره شجره ممنوعه به فراموشى بسپارد؟! آیا جز این است که حرص و فزونطلبى، حجابى در برابر چشمان او شد؟!
به این ترتیب مىبینیم بعد از مساله تکبر و استکبار که در آغاز خلقتسبب عصیان شیطان گردید و بدترین پایه فساد در جهان نهاده شد، مساله حرص و طمع و عشق به مواهب مادى، عامل دیگرى براى افزایش ناراحتىهاى نسل انسان گشت و به همین دلیل اصول کفر سه چیز شمرده شده، <تکبر» که سبب انحراف شیطان گشت و <حرص» که سبب اغواى آدم شد و <حسد» که سبب قتل هابیل به وسیله برادرش گشت.
درست است که نهى آدم(ع) یک نهى تحریمى نبود و مخالفتبا آن گناه مطلق محسوب نمىشد، بلکه <ترک اولى» بود و یا به تعبیر دیگر نوعى نهى ارشادى بود، همانند نهى طبیب نسبتبه بیمار به هنگام دستور جهت پرهیز از غذاهاى نامناسب، ولى به هر حال از آدم(ع) انتظار ترک اولى نیز نمىرفت، ولى صفتحرص و طمع هر چند به صورت کم رنگ در وجود آدم(ع) لانه کرده بود و سبب این خطاى بزرگ شد، خطایى که او و نسلش را در این جهان به زحمت افکند و این خود روشنترین هشدار قرآن در باره حرص و فزونطلبى است
نتیجه مىگیریم که مساله حرص و آز و دنیاپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبتبه مواهب مادى از دیدگاه قرآن بسیار خطرناک و نکوهیده و مایه انواع شر و فساد است و به یقین در مسیر خودسازى و تکامل اخلاق از بزرگترین موانع محسوب مىشود
آثار شوم حرص در زندگى فردى و اجتماعى بشر
1- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مىسازد.
2- حریص هرگز سیر نمىشود و به همین دلیل اگر مالک تمام دنیا گردد باز فقیر است.
3- حریص همچون فقیران زندگى مىکند و همچون فقیران مىمیرد، ولى همچون اغنیاء در قیامت محاسبه مىشود.
4- حرص انسان را به هلاکت مىافکند، زیرا شخص حریص به خاطر دلباختگى به دنیا خطراتى را که در اطراف او وجود دارد نمىبیند و با عجله و شتاب به پیش مىتازد.
5- آدم حریص روز به روز خود را گرفتارتر مىکند و سرانجام راه نجات را بر خود مىبندد.
6- حرص آبروى انسان را مىریزد و ارزش او را در نظرها پایین مىآورد، چرا که شخص حریص براى رسیدن به مقصود خود حتى ملاحظات اجتماعى را کنار مىگذارد و همچون اسیرى که زنجیر به گردن او افکنده باشند به این سو و آن سو کشیده مىشود.
7- حرص، انسان را آلوده به انواع گناهان: دروغ، خیانت، ظلم و غصب حقوق دیگران مىکند، چرا که اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعایت کند به مقصودش نمىرسد.
8- حرص، انسان را از خدا دور مىسازد، در نظر بندگان خدا کوچک مىکند، آرامش را از او سلب مىنماید و زندگى توام با ناراحتى و شکنجه براى او به بار مىآورد.
9- حریص اموالى را مىاندوزد که زحمت و مسؤولیتش از آن اوست و سود و استفادهاش از آن دیگران.
10- حرص نتیجه سوء ظن به خداست و محصولش تشدید این سوء ظن مىباشد.
این نکته قابل توجه است که حریص غنا و بى نیازى را در برون مىجوید در حالى که ریشه غنا را باید در درون جان پیدا کرد، از یکى از دانشمندان سؤال شد حقیقت غنا و بى نیازى چیست؟ در پاسخ گفت: این است که آرزوهایت کوتاه باشد و به آنچه خدا به تو داده است راضى شوى.
[ نظرات / امتیازها ]