از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(و لقد همت به و هم بها لولا ان ر ا برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین ):(و به تحقیق آن زن قصد یوسف را نمود ویوسف هم اگر برهان پروردگار خویش را ندیده بود قصد او نموده بود، اینچنین شد تا گناه و بدی را از او دور کنیم ، بدرستی که او از بندگان خالص شده مابود)،یعنی محبت یوسف قلب آن زن را تسخیر کرده بود، چون او جوانی زیبا،بالغ و رشید بود که در اوج توانایی جسمی و جنسی قرار داشت و از طرف دیگرجمالی بی مانند داشته و غرق در ناز و نعمت بود و اینها همه از اسبابی است که هر کسی را بسوی هوسرانی و عیش و نوش می کشاند، از طرف دیگر، عزیزه مصر هم دارای کمال زیبایی و جوانی بود، چون عاده در حرم بزرگان و سلاطین زیباترین زنان وجود دارند، آری چنین بانویی که غرق در جمال و زینت بود وصد قافله دل به دنبال او روان بوده به یوسف دل سپرده و یوسف خود را مدیون او می داند و همه شرایط اقتضاء می کند که یوسف بی چون و چرا خواسته وتمنای او را اجابت کند و این شرایط و دلربایی و غمزه ای که آن زن به کار برده همه از اموریست که کوه را از جای بر می کند و هیچ مانعی هم برای یوسف وجود نداشته ، چون آن زن تمام موارد احتیاطی را رعایت کرده بود، پس یوسف اگر در قلبش ذره ای خلل و روزنه نفوذ وجود داشت هر آینه تسلیم می شد، اما ازآنجا که ایمان به خدا و توحید او قلب و روح او را اشغال کرده بود، خداوند بابرهانی از جانب خود بدی و فحشاء را از او برگرداند و اگر این برهان نبود ممکن بود او هم قصد آن زن را نماید و چیزی نمانده بود که مرتکب معصیت شود، اماخداوند بدی و فحشاء را از او دور کرد،(سوء) یعنی مطلق اعمالی که از بنده نبایدصادر شود، در اینجا یعنی تصمیم بر گناه و میل به آن و (فحشاء) یعنی ارتکاب عمل شنیع که در اینجا زناست ، کلمه (برهان ) به معنای (سلطان ) است ، یعنی سببی که یقین آور باشد وآن برهانی که یوسف از پروردگار خود دید، همان علم مکشوف و یقین مشهودی است که خداوند آن را به بندگان مخلص خود نشان میدهد که با دیدن آن ، چنان مطیع و منقاد می گردند که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمی کنند، یعنی همان ملکه (عصمت ) اما این برهان هیچ منافاتی با اختیارفرد ندارد یعنی چنین نیست که شخص معصوم ، اراده انجام معصیت و اختیار برآن را نداشته باشد، بلکه به درجه ای از علم یقینی رسیده که ابدا فکر معصیت دراو راه ندارد. و خداوند می فرماید، ما برای برگرداندن سوء و فحشاء برهان خود را به اونشان دادیم و نمی فرماید ما او را از بدی و فحشاء منصرف کردیم ، چون او به واسطه احسان و نیکوکاریش ابدا میلی به سوء و فحشاء نداشت تا محتاج برگرداندن از آندو باشد و علت این امر هم آنست که او از بندگان خالص خداست که خداوند قلب آنها را برای خود خالص کرده و جز یاد خدا و عشق به او چیزی در قلبشان رخنه نکرده و در نتیجه مطیع و منقاد حقند واز غیر خدااطاعت نمی کنند و مرتکب هیچ معصیتی هم نمی گردند و این همان عصمت الهی است ، البته مفسرین دیگر در این آیه اقوال مختلفی دارند که به علت اشتمال بر فساد متعرض آنها نمی شویم . [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر نمونه
طشت رسوایى همسر عزیز از بام افتاد! مقاومت سرسختانه یوسف، همسر عزیز را تقریبا مأیوس کرد، ولى یوسف که در این دور مبارزه در برابر آن زن عشوه‏گر و هوسهاى سرکش نفس، پیروز شده بود احساس کرد که اگر بیش از این در آن لغزشگاه بماند خطرناک است و باید خود را از آن محل دور سازد و لذا «با سرعت به سوى در کاخ دوید، همسر عزیز نیز بى‏تفاوت نماند، چنانکه آیه مى‏گوید: «و هر دو به سوى در، دویدند (در حالى که همسر عزیز، یوسف را تعقیب مى‏کرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد» (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ).

ولى هر طور بود، یوسف خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز مصر را پشت در دیدند، بطورى که قرآن مى‏گوید: «آن دو، آقاى آن زن را دم در یافتند» (وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ).

در این هنگام که همسر عزیز از یک سو خود را در آستانه رسوایى دید، و از سوى دیگر شعله انتقامجویى از درون جان او زبانه مى‏کشید با قیافه حق به جانبى رو به سوى همسرش کرد و یوسف را با این بیان متهم ساخت، «صدا زد: کیفر کسى که نسبت به اهل و همسر تو، اراده خیانت کند، جز زندان یا عذاب الیم چه خواهد بود»؟ (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) : با سلام و درود .
بسیار ممنون از سایت خوبتان حقا که امر تحقیق را بسیار سهل نموده اید
و من الله توفیق
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‌ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ «24»
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ‌: و هر آینه بتحقیق قصد کرد زلیخا به مخالطه یوسف. وَ هَمَّ بِها: و قصد نمود یوسف به دفع او به طریق فرار. لَوْ لا أَنْ رَأى‌ بُرْهانَ رَبِّهِ‌: اگر ندیدى و نیافتى یوسف علیه السّلام برهان پروردگار خود را، هر آینه قصد مخالطه‌کردى. و آن برهان بقول اصح، نور عصمت الهى و لمعه نبوت یوسفى بود که حایل شد میان یوسف و خشم الهى، پس یوسف به قوّت فتوّت و مدد نبوت در آن حال خود را نگاه داشت.
بیان: این آیه شریفه از امهات آیاتى است که لازم باشد بحث از آن، و تحقیق مرام در ضمن سه مقام بیان خواهد شد:
مقام اول: محققین از مفسرین و متکلمین امامیه قائلند به آنکه یوسف علیه السّلام برى باشد از عمل باطل و همّ به حرام، به براهین قاطعه داله بر عصمت انبیاء از تمام گناهان. و در اینجا براى اثبات مطلب براهینى دیگر ذکر مى‌شود:
برهان اول:
اولا: اینکه زنا از منکرات کبائر، و خیانت در محل امانت از معاصى عظیمه است.
ثانیا: مقابل احسان عظیم دائم، به اسائه موجبه فضیحت باقیه و عار شدید، از بزرگترین جرائم است.
ثالثا: طفلى که تربیت شود در حجر انسان و کفالت مؤنه و زحمات او را از ابتداى طفولیت تا زمان شباب و قوت کمال، هر آینه اقدام چنین کسى بر رسانیدن اقبح انواع اسائه را به این منعم معظم، از اعظم خطاها باشد.
رابعا: کفران نعمت منعم حقیقى به مخالفت و ارتکاب حرام در مقابل اعطاء نبوت و رتبه عظام، هر آینه از مقبحاتى است که هر عقل سلیمى به مذمت و رذالت و قبح آن گواهى دارد.
پس از ثبوت این مطالب گوئیم: این معصیت منسوبه به یوسف تمام جهات اربعه را دارا است، و مثل چنین معصیتى اگر نسبت داده شود به فاسق‌ترین خلق و پست‌ترین آنان، هر آینه امتناع و استنکاف خواهد داشت.
بنابراین چگونه جایز باشد اسناد آن به رسول الهى و مؤید به معجزات سبحانى؛ حاشا و کلا.
برهان دوم:
خداى تعالى در این واقعه فرماید: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» این چنین ثابت گردانیم او را بر طریق عصمت تا بگردانیم یوسف را از بدى و عمل زشت. و این دلالت دارد بر آنکه ماهیت سوء و فحشاء، مصروف است از او، و مسلما نسبت چنین معصیتى اعظم انواع سوء و افحش اقسام فحشاء است، و چگونه شایسته مقام ربوبى است شهادت برترى یوسف در عین واقعه اتیان به قبیح و اعظم فواحش (تعالى اللّه عن ذلک علوا کبیرا). ایضا آیه شریفه دلالت دارد بر مدح عظیم و ثناى جزیل، و سزاوار حکمت بالغه الهیه نباشد تمجید و تعریف انسانى که اقدام بر معصیتى نموده. بنابراین تحسین الهى برهان محکمى است بر پاکى و پاکدامنى رسول سبحانى از بد فعالى.
برهان سوم:
عادت انبیاء عظام چنین بوده که هرگاه مرتکب مباحى، یا ترک اولائى از آنها صادر گشتى، به درگاه حضرت بارى در مقام عذرخواهى برآمدى، توبه و استغفار نمودى. پس اگر أدنى زلّتى از یوسف صادر یا اقدام کردى، هر آینه محال بودى که تدارک به توبه و انابه ننمودى، و چنانچه اتیان به توبه کردى، البته حق تعالى حکایت آن فرمودى مانند سایر مواضع. و چون یافت نشود چیزى در این قسمت، علم پیدا کنیم که صادر نشده است از یوسف علیه السّلام گناه و معصیت.
مقام دوم: حجت باهره: فخر رازى در این مقام بیانى نموده که کسانى که اطلاع بر این واقعه و در میان این کار بوده‌اند هفت نفرند:
1- یوسف علیه السّلام که روى سخن همه جا با او است.
2- زلیخا.
3- عزیز شوهر زلیخا.
4- زنانى که زلیخا ایشان را طلبید تا بر حال او اطلاع یابند.
5- شاهدى که یوسف علیه السّلام بر صدق ادعاى خود آورد.
6- حضرت عزت تعالى شأنه که عالم السر و الخفیات است.
جلد 6 - صفحه 202
7- ابلیس لعین که محرک سلسله فساد و افساد است.
و هر هفت نفر اعتراف کرده‌اند بر پاکدامنى یوسف علیه السّلام در این واقعه از مبادرت به گناه و ارتکاب معصیت. پس توقف در این باب نسبت به هیچ مسلمانى سزاوار نباشد:
1- اعتراف یوسف علیه السّلام- آنجا که گفت: «هى راودتنى عن نفسى» یعنى: زلیخا مراوده نمود که کام خود را از من برآورد و من از او کناره نمودم. و ایضا جاى دیگر که گفت: «ربّ السّجن احبّ الىّ ممّا یدعوننى الیه» یعنى بار خدایا زندان را دوست‌تر دارم از آنچه این زنان مرا به آن مى‌خوانند.
2- اعتراف زلیخا- آنجا که گفت: «و لقد راودته عن نفسه فاستعصم» یعنى بتحقیق مراوده نمودم یوسف را از نفس خود تا مقصد خود را حاصل کنم، پس نگاه داشت او خود را. و ایضا اعتراف او بر بى‌گناهى یوسف نزد عزیز که گفت: «الان حصحص الحقّ انا راودته عن نفسه» یعنى اکنون ظاهر شد آنچه حق و راستى است و من یوسف را مراوده نمودم.
3- اعتراف عزیز- بعد از آنکه دید پیراهن یوسف علیه السّلام از عقب دریده شده گفت: «انّه من کید کنّ» بدرستى که این کار از مکر و حیله شما زنها باشد.
4- اعتراف زنان- آنجا که گفتند: «حاش للّه ما علمنا علیه من سوء» پاک است خداى تعالى از آنکه عاجز آید از آفریدن مرد پرهیزکار و پاکیزه روزگار مانند یوسف ندانستیم ما بر او بدى و ناشایسته‌اى را.
5- اعتراف شهود- «و شهد شاهد من اهلها ان کان قمیصه قدّ من قبل فصدقت ...» چون یوسف نسبت اراده را به زلیخا داد، عزیز گفت: راستى این حرف از کجا ظاهر شود؟ یوسف کودک چهار ماهه را نشان داد. عزیز از او پرسید، به قدرت کامله الهیه زبان به سخن باز نمود گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده، زلیخا راستگو؛ و اگر از عقب دریده، یوسف راستگو باشد. چون دیدند، صدق یوسف و کذب زلیخا محقق شد.
6- شهادت حضرت عزت که فرمود: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ ...» این چنین ثبات دادیم تا بگردانیم از یوسف بدى و اعمال زشت‌
جلد 6 - صفحه 203
را، بتحقیق یوسف از بندگان خالص ما است.
7- اقرار ابلیس، آنجا که گفت: «فبعزّتک لاغوینّهم اجمعین الّا عبادک منهم المخلصین» به عزت تو قسم که در مقام گمراهى جمیع اولاد آدم هستم الّا جمعى که به صفت اخلاص متصف باشند، و یوسف از آنها است، زیرا خداى تعالى در حق او فرمود: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
پس گوئیم: کسانى که نسبت ناشایستگى به یوسف دهند اگر تابع حقند شهادت حق جل و علا را به پاکدامنى یوسف قبول کنند، و اگر از اتباع شیطانند، به اقرار و اعتراف او عمل کنند و قول او را مجرى دارند! چنانچه فخر رازى همین بیان را نموده.
مقام سوم: تفسیر آیه شریفه: قوله‌ «وَ هَمَّ بِها» جواب «لولا» نیست زیرا «لولا» گرچه از ادات شرط نیست لکن در حکم آن باشد در این که جواب آن جایز نیست مقدم بر آن شود مانند عدم جواز تقدّم جزا بر شرط. بنابراین جواب محذوف و مذکور دالّ بر آن است و تقدیر آنکه لولا ان راى برهان ربّه لهمّ بها و فرمایش حضرت رضا علیه السّلام در جواب مأمون مؤید باشد که فرمود: «1» و لولا ان راى برهان ربّه لهمّ بها کما همّت به. و چون برهان الهى یعنى عصمت یوسفى موجود بود همّ وجود پیدا نکرد، زیرا وقوع همت موقوف است بر نبودن برهان. و چون برهان بود واجب است که آنچه بر آن موقوف بود باید نباشد، یعنى همّ مانند: لولا علىّ لهلک عمر. بعد فرماید: لکنّه کان معصوما و المعصوم لا یهمّ بذنب و لا یأتیه.
یعنى لکن یوسف معصوم و معصوم قصد گناه و اتیان ننماید. گذشته از این «همّ» را ممکن نیست حمل به ظاهر زیرا تعلیق همّ به ذات مرئه محال است، زیرا همّ از جنس قصد و قصد تعلق نیابد به ذوات باقیه، پس فعل مخصوصى مقدر تا متعلق آن باشد «اى همّ بدفعها و منعها من ذلک القبیح» یوسف قصد دفع زلیخا نمود از قبیح، زیرا در حق هرکسى آنچه لایق او است حمل شود. لایق به زلیخا قصد معصیت و لایق شأن پیغمبر منع از عصیان است، زیرا دلیلى بر عصمت‌
«1» عیون اخبار الرضا علیه السّلام ج 1 ص 201.
جلد 6 - صفحه 204
زلیخا نباشد. لکن برهان قاطع بر عصمت یوسف قائم است.
وجه دوم بر فرض تقدم جواب «لولا» «همّت» از زلیخا حاصل و از یوسف به هیچ وجه حاصل نبود بواسطه وجود برهان.
وجه سوم- مراد از «همّ» میل طبع باشد که از تحت قدرت خارج است.
بنابراین عزم یوسف بر منع طبع خود و کراهت داشتن او به برهان الهى تحقّق یافت، که نور عصمت و توفیق و لطف سبحانى بود، و نیز یوسف در حین مراوده زلیخا او را بزدودى و به عنف او را دور نمودى، ممکن بودى که مدافعت منجر به قتل زلیخا یا تهمت یوسف شدى، پس به برهان الهى بر وجه آسانى از آن رهائى یافت.
تبصره: در این برهان اقوالى است:
1- حجت داله بر تحریم زنا از جانب حق و استحقاق عذاب زانى، چه این صارف بنده مؤمن است از فعل قبیح.
2- اعطاء آداب انبیا و اخلاق اصفیا در عفاف و صیانت نفس از ادناس.
3- نبوت که عایق از ارتکاب فواحش و حکمت که صارف از قبایح و این فرمایش حضرت صادق علیه السّلام است.
4- آنکه زلیخا چیزى به سر بت که در آنجا بود انداخت. یوسف گفت:
چرا چنین کردى؟ گفت: تا از او شرمنده نباشم. یوسف فرمود: من سزاوارترم که شرم دارم از خداى واحد قهار.
5- لطف حق، یعنى عصمت که مستلزم تنزیه است از قبایح. و سایر اقوال از درجه اعتبار ساقط، و تمام افترا و بهتان بر انبیاء، و منافى تکلیف خواهد بود.
تتمیم: بزرگان فرموده‌اند این مطلب محقق شده که رضاى مردم را کسى به دست نیاورد و زبان آنان ضبط نشود، چگونه شخص سالم ماند از کسانى که انبیاى عظام و حجج الهى از زبان آنها سالم نماندند، آیا نشنیدى چه نسبتها به ایشان دادند و از جمله نسبت دادند که یوسف علیه السّلام قصد زنا نمود و حال آنکه انبیاء منزه باشند، چنانچه در مجالس از حضرت صادق علیه السّلام فرمود:
انّ رضا النّاس لا یملک و السنتهم لا تضبط و کیف تسلمون ممّا لم یسلم منه انبیاء الله و
جلد 6 - صفحه 205
رسله و حجج اللّه الم ینسبوا یوسف الى انّه همّ بالزّنا. «1» کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ: و مانند این تثبیت ثابت گردانیم یوسف را بر طریق عفت و عصمت به برهان روشن تا بگردانیم از او بدى را، یعنى خیانت در حرم عزیز. وَ الْفَحْشاءَ: و عمل زشت را. إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ‌: بتحقیق یوسف از بندگان خالص ما است، یعنى پاک گردانیده شده از هر ناشایستگى باطن و ظاهر.
تنبیه: خداى تعالى در این آیه مبارکه چهار مرتبه شهادت داده بر طهارت حضرت یوسف علیه السّلام:
1- قوله‌ «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ» و «لام» براى تأکید و مبالغه است.
2- قوله‌ «وَ الْفَحْشاءَ» (اى: کذلک لنّصرف عنه الفحشاء).
3- قوله‌ «مِنْ عِبادِنَا» به منزله صغرى و فرمایش « «انّ عبادى لیس لک علیهم سلطان» به منزله کبرى و نتیجه آنکه دامن یوسف از لوث آلودگى اغواى شیطانى به نافرمانى خداوند سبحان، منزه خواهد بود.
بیان: خدا فرماید بدرستى که یوسف علیه السّلام از بندگان ما و بندگان ما را شیطان بر ایشان سلطه نیست، پس یوسف علیه السّلام را شیطان مسلط نیست.
4- قوله تعالى‌ «الْمُخْلَصِینَ» اثبات وصف پاکى براى او. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » اطیب البیان
وَ لَقَد هَمَّت‌ بِه‌ِ وَ هَم‌َّ بِها لَو لا أَن‌ رَأی‌ بُرهان‌َ رَبِّه‌ِ کَذلِک‌َ لِنَصرِف‌َ عَنه‌ُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّه‌ُ مِن‌ عِبادِنَا المُخلَصِین‌َ «24»
‌اینکه‌ ‌آیه‌ شریفه‌ ‌از‌ مشکلات‌ آیات‌ ‌است‌ و مفسرین‌ ‌در‌ تفسیر ‌اینکه‌ ‌آیه‌ اقوال‌ زیادی‌ دارند و ‌ما قبل‌ ‌از‌ ترجمه‌ اشاره‌ بآنها میکنیم‌:
اما مفسرین‌ عامه‌ ‌که‌ عصمت‌ ‌را‌ ‌در‌ انبیاء قائل‌ نیستند و ‌هر‌ نسبت‌ ناروایی‌ ‌را‌ بانبیاء داده‌اند ‌حتی‌ بحضرت‌ لوط ‌که‌ شراب‌ خورد و ‌با‌ دو دختر ‌خود‌ زنا کرد و هفتاد پیغمبر ‌از‌ نسل‌ ‌او‌ بوجود آمد چنانچه‌ یهود گفتند و حضرت‌ داود [ع‌] ‌با‌ زن‌ ارمیا و حضرت‌ سلیمان‌ [ع‌] بتکده‌ها ‌برای‌ زنهای‌ ‌خود‌ ساخت‌ و ‌غیر‌ اینها گفتند وَ لَقَد هَمَّت‌ بِه‌ِ وَ هَم‌َّ بِها زلیخا قصد زنا دادن‌ کرد و مهیا شد و یوسف‌ ‌هم‌ قصد ‌اینکه‌ عمل‌ شنیع‌ ‌را‌ کرد ‌حتی‌ میان‌ دو پای‌ زلیخا نشست‌ و بند ازار ‌خود‌ ‌را‌ باز کرد و پائین‌ کشید و خواست‌ انجام‌ دهد لَو لا أَن‌ رَأی‌ بُرهان‌َ رَبِّه‌ِ و گفتند برهان‌ ربه‌ صورت‌ یعقوب‌ ‌را‌ دید ‌او‌ ‌را‌ نهی‌ کرد ‌ یا ‌ جبرئیل‌ دست‌ زد بسینه‌ ‌او‌ ‌او‌ ‌را‌ عقب‌ انداخت‌ ‌ یا ‌ ندایی‌ شنید ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ منع‌ کرد و ‌از‌ ‌اینکه‌ قبیل‌ مزخرفات‌.
و اما مفسرین‌ خاصه‌ ‌که‌ عصمت‌ ‌را‌ شرط میدانند ‌آنها‌ ‌هم‌ اختلاف‌ کردند بعضی‌ گفتند برهان‌ ربه‌ مقام‌ نبوت‌ و عصمت‌ ‌است‌ و ‌در‌ ‌آیه‌ تقدیم‌ و تأخیر ‌است‌ ‌یعنی‌ ‌اگر‌ برهان‌ رب‌ّ ‌را‌ نداشت‌ ‌که‌ نبوت‌ و عصمت‌ ‌باشد‌ ‌هر‌ آینه‌ ‌اینکه‌ قصد سوء ‌را‌ میکرد بعضی‌ گفتند هم‌ّ یوسف‌ ‌بر‌ قتل‌ زلیخا ‌بود‌ نه‌ ‌بر‌ زنا و برهان‌ رب‌ علم‌ بمضار قتل‌ ‌بود‌ ‌که‌ کسان‌ زلیخا ‌او‌ ‌را‌ قصاص‌ کنند و متهم‌ کنند و قضیه‌ ‌بر‌ خلاف‌ واقع‌ انتشار دهند ‌که‌ بگویند یوسف‌ قصد ‌اینکه‌ عمل‌ ‌را‌ داشت‌ و زلیخا مانعه‌ ‌بود‌ لذا ‌او‌ ‌را‌ کشت‌.
لکن‌ تحقیق‌ چنانچه‌ قرائن‌ بسیار ‌در‌ آیات‌ داریم‌ اینکه‌ یوسف‌ نه‌ قصدزنا داشت‌ و نه‌ قصد قتل‌ بلکه‌ هم‌ّ یوسف‌ ‌بر‌ دفع‌ زلیخا ‌بود‌ و ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خود‌ دور میکرد و زلیخا اصرار بلیغ‌ داشت‌ و ممنوع‌ نمیشد و برهان‌ رب‌ وحی‌ الهی‌ ‌بود‌ ‌که‌ فرار کند یوسف‌ فرار کرد و خداوند درهای‌ بسته‌ ‌را‌ بروی‌ ‌او‌ باز کرد و یوسف‌ میدوید و زلیخا ‌در‌ عقب‌ یوسف‌ و اینست‌ مراد کَذلِک‌َ لِنَصرِف‌َ عَنه‌ُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ ‌که‌ نه‌ قصد سویی‌ داشت‌ ‌که‌ قتل‌ زلیخا ‌باشد‌ و نه‌ فحشاء و وجه‌ صرف‌ ‌اینکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ إِنَّه‌ُ مِن‌ عِبادِنَا المُخلَصِین‌َ ‌غیر‌ ‌از‌ ‌خدا‌ ‌در‌ نظر یوسف‌ چیزی‌ نبود و البته‌ ‌خدا‌ ‌هم‌ ‌برای‌ بنده‌گان‌ مخلص‌ ‌خود‌ کلیه‌ سوء و فحشاء ‌را‌ صرف‌ میکند ‌از‌ ‌آنها‌ جعلنا اللّه‌ ‌من‌ عباده‌ المخلصین‌ بحقهم‌ صلوات‌ اللّه‌ ‌علیهم‌ اجمعین‌.
و شاهد ‌بر‌ ‌اینکه‌ دعوی‌ اموری‌ ‌است‌: 1‌-‌ ‌آیه‌ قبل‌ ‌قوله‌ معاذ اللّه‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌در‌ پناه‌ ‌خدا‌ هستم‌. 2‌-‌ ‌در‌ ‌آیه‌ ‌بعد‌ قول‌ حضرت‌ یوسف‌ هِی‌َ راوَدَتنِی‌ عَن‌ نَفسِی‌ 3‌-‌ شهادت‌ شاهد وَ هُوَ مِن‌َ الصّادِقِین‌َ ‌که‌ شرحش‌ بیاید 4‌-‌ قول‌ زلیخا ‌که‌ ‌در‌ چند ‌آیه‌ ‌بعد‌ ‌است‌ الآن‌َ حَصحَص‌َ الحَق‌ُّ أَنَا راوَدتُه‌ُ عَن‌ نَفسِه‌ِ وَ إِنَّه‌ُ لَمِن‌َ الصّادِقِین‌َ بعلاوه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ اثبات‌ نبوت‌ و شرائط ‌آن‌ بالاخص‌ عصمت‌ ‌خود‌ قرینه‌ عقلیه‌ میشود و بمنزله‌ قرینه‌ متصله‌ ‌است‌ نمیگذارد ظهور منعقد شود ‌لو‌ ‌سلّم‌ ‌که‌ ‌اگر‌ نبود ‌اینکه‌ قرینه‌ ظهور داشت‌ مثل‌ رأیت‌ اسدا یرمی‌ ‌که‌ یرمی‌ قرینه‌ میشود ‌که‌ مراد ‌از‌ اسد رجل‌ شجاع‌ ‌است‌ نه‌ حیوان‌ مفترس‌ ‌که‌ ‌اگر‌ نبود یرمی‌ ظهور ‌در‌ حیوان‌ مفترس‌ داشت‌. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر احسن الحدیث
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ کَذٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ اَلسُّوءَ وَ اَلْفَحْشٰاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِینَ این آیه در تکمیل و توجیه آیۀ قبل است لفظ لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ قید هَمَّ بِهٰا است، منظور از برهان ظاهرا یقین و ایمان واقعى یوسف است در صافى از امام صادق علیه السّلام نقل شده: «البرهان النبوة المانعة من ارتکاب الفواحش و الحکمة الصارفة عن القبائح» غرض از «السوء» ظاهرا قصد زنا و از «فحشاء» خود زنا است یعنى زن خواست از یوسف کام بگیرد و یوسف اگر برهان خدایش را نمى دید قصد مى کرد که از او کام بگیرد ولى دیدن برهان خدا و یقین و تقوى و حکمتش مانع از قبول درخواست زن شد مطلب چنین بود و مى خواستیم که میل به کار بد و ارتکاب به زنا را از او برگردانیم که او از بندگان خالص شده و مخصوص ما بود در اینجا دو مطلب هست: اول: در بعضى روایات آمده: یوسف خواست که در خواست او را بپذیرد زن گفت: کمى درنگ کن گفت چرا؟ جواب داد مى خواهم صورت این صنم را بپوشم تا ما را نبیند، یوسف آن وقت خدا را یاد آورد، قبلا نیز مى دانست که خدا او را مى بیند، لذا پا بفرار گذاشت و در بعضى دیگر آمده است چون یوسف بند شلوارش را باز کرد مثال پدرش یعقوب را دید که ایستاده و انگشت به دندان گرفته و مى گوید: اى یوسف لذا با دیدن آن صورت پا به فرار گذاشت، به این قبیل روایات نمى شود اعتنا کرد چطور مى شود کسى که خدا دربارۀ او مى فرماید: إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِینَ چنان باشد که در این روایتها آمده است اینها سندشان نامعلوم است، در صافى از امام باقر علیه السّلام نقل شده: رضایت مردم را نمى توان به دست آورد، زبانشان مضبوط نیست [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر عاملی
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ » 24 مجمع: یعنى آن زن درآویخت بیوسف و اگر یوسف برهان را نمى دید او هم به آن زن توجّه مى کرد، 2 آن زن درآویخت به تقاضاى نامشروع و یوسف درآویخت به مدافعه و زدن و دور کردن او اگر برهان و وسیله ى نگاهدارى خدا نمى بود اقدام مى کرد به آن کار و بواسطه ى آثار جرم محکوم مى شد و مقصّر شمرده مى شد که چون زن تسلیم به او نشده است اقدام به چنین کار کرده است، 3 «همّ » بمعنى میل و خواهش است نه درآویختن و معنى این است که آن زن درآویخت بیوسف و یوسف هم میل کرد به اجابت مسئول آن زن و اگر برهان نبود اقدام مى کرد ابن عبّاس گفته است: زن آهنگ یوسف کرد و یوسف آرزو کرد که او همسرش باشد
تبیان: ابن عبّاس و مجاهد و حسن بصرى گفته اند: برهان آن بود که یوسف در آن هنگام صورت یعقوب را دید که انگشت بدندان مى گزد، یعنى اى پسر این چه کار است قتاده گفته است: آوازى شنید که اى یوسف نامت در سیاهه ى پیغمبران نوشته است و تو در کار بى خردان هستى ؟ و محتمل است که برهان آن لطف خدا باشد که موجب عصمت و پاکى او بوده است، جبّائى و محمّد بن کعب قرظى گفته اند: برهان یعنى راهنمائى یوسف بر زشتى آن کار
غزّالى: تفسیر سوره ى یوسف: گفته اند: یوسف دید دستى از دیوار نمودار شد که این آیه برآن نوشته بود «لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً » و چهارده وجه دیگر براى برهان نقل کرده است
کشف نوشته است: ابن عبّاس گفت: میان ایشان سخن دراز شد و شیطان سوّم ایشان در کار ایستاده دستى بیوسف برد و دیگر دست بر زلیخا هر دو را فراهم کشید پنداشت که ایشان را بهم جمع کرد و بمقصود رسید برهان پدید آمد ناگاه و تلبیس ابلیس همه نیست گشت و تباه:

ابلیس گشاده بود در وسوسه دست فضل ارنى درآمد ابلیس بجست‏

روح البیان: در مثنوى است:
هین مکن خود را خصى رهبان مشو زان که عفّت هست شهوت را گرو

بى‏‌هوا نهى از هوا ممکن نبود غازئى بر مردگان نتوان نمود

شافعى گفته است: چهار دسته در قیامت بعمل‏‌شان توجّه نمی‌شود: 1- زهد مرد اخته و مخصّى، 2- تقواى مردم قشونى و نظامى، 3- امانت زنان، 4- عبادت کودکان، و مقصود از دیدن برهان این است: حقیقت بزهکارى و زشتى و آثار آن براى یوسف نمودار شد که بمقام عین الیقین رسید و از آن عمل منضجر شد و بدش آمد.
بیان السعادة: برهان سکینه‌‏اى است که بر پیغمبران و مؤمنین وارد می‌شود و وسیله‏‌ى یارى آنها است در هر دو عالم کبیر و صغیر. و این سکینه تجلّى ملکوت شیخ است بر سینه‏‌ى سالک، و شیخ یوسف پدرش یعقوب بود، پس «بُرْهانَ رَبِّهِ» صورت ملکوتى یعقوب است که بسینه‌‏ى یوسف فرود آمد.
تفسیر صفیعلیشاه:
چیست برهان صورتى که پیش از این با تو گفتم با شدت گر دلنشین‏

صورتى کان روح بخش عالم است در دل عارف بشکل آدم است‏

صورتى کآن نفخه بر آدم دمید گشت آبستن بروح اللّه چو دید

صورتى کآن جلوه‌‏گر شد بر رسول همچو دحیه‌‏ى کلبى گر دارى قبول‏

پس بیوسف گشت برهان جلوه‌‏گر چونکه جنبد آن طبیعت در بشر

زد لگد مانا، ملک بر پشت او که بجست آن شهوت از انگشت او

یا که شد روح الأمین ظاهر باو یا که یعقوب نبى در پیش او

تأویلات: در بستن و خواهش زلیخا اشاره بظهور و نمودارى نفس لوّامه است بصورت و سیرت زن زیبا و دعوت نفس است از قلب و گول‏زدن آن و چیرگى بر آن و نمایش دادن خوبیها و خوشیهاى نفسانى بر قلب و بستن راه وصول قلب است به روح بوسیله‌‏ى جلوگیرى از فکر و بستن راه نور حقّ در نتیجه‏‌ى صفات نفسانى که پرده‌‏ى بصیرت آدمى هستند، و جمله‏‌ى «هَمَّ بِها» اشاره است بمیل و توجّه قلب، بنفس چون تلوّن و مستقیم نبودن آدمى موجب این است که گاهى قلب بنفس متوجّه شود. و دیدن برهان اشاره است بادراک قلب بوسیله‏‌ى نور بصیرت و چشم عقل و زشتى اصلى آن را. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر عرفانی اشراق
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا، لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ ، کَذٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ اَلسُّوءَ وَ اَلْفَحْشٰاءَ، إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا اَلْمُخْلَصِینَ آن زن براى وصل و کام بردن از حضرت یوسف اهتمام خود را بکار برد، و اگر لطف خداوند نبود و برهان روشن حق حفاظت از او نمى کرد، او نیز میل به اهتمام در وصل پیدا کرده بود، امّا ما این چنین میل او را از عمل زشت و بد بگردانیدیم، که او از بندگان پاکیزه شدۀ ما است عارف واقعى جز به خدا نمى اندیشد زیبایى هاى دنیا را به کسانى وا مى گذارد که براى خود از آنها بت مى سازند و هر چه که جلو مى روند بیش تر در منجلاب آن بدبختى غرق مى شوند و تنها عشق الهى است که مى تواند، آتش شهوات را فرو نشاند عشق بحرى، آسمان بر وى کَفى چون زلیخا در هواى یوسفى دورِ گردونها ز موجِ عشق دان گر نبودى عشق بِفْسردى جهان کَىْ جمادى محو گشتى در نبات ؟ کَى فداىِ روح گشتى نامیات ؟ روح کى گشتى فداى آن دَمى کز نسیمش حامله شد مَریمى ؟ هر یکى بر جا تُرُنجیدى چو یخ کَى بُدى پرّان و جویان چون مَلَخ ؟ ذرّه ذرّه عاشقانِ آن کمال مى شتابد در عُلُو همچون نهال سَبَّحَ لِلّهِ هست اِشتابشان تَنْقیۀ تن مى کنند از بهرِ جان هیچ کس را با زنان مَحْرَم مدار که مثالِ این دو، پنبه سْت و شرار آتشى باید نشسته زآبِ حق همچو یوسف مُعْتَصِم اندر رَهَق کز زلیخاى لطیفِ سَرْو قَد همچو شیران خویشتن را واکَشَد آتشِ عشقش فروزان آن چنان که نداند او زمین از آسمان چون زند شهوت در این وادى دُهُل چیست عقلِ تو فُجُلّ اِبْنُ الفُجُل ؟ صد خلیفه گشته کمتر از مگس پیشِ چشمِ آتشینش آن نَفَس هر کجا دو کس به مهْرى یا به کین [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کاشف
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ در جلد اوّل و دوم این تفسیر، دربارۀ عصمت و اینکه تمامى پیامبران معصومند سخن گفتیم و بر همین اساس، این پرسش پیش مى آید: یوسف معصوم است؛ زیرا او پیامبر است در حالى که سخن خداوند: «و همّ بها» به تصمیم او بر انجام کار زشت و پاسخ به درخواست دوستى آن زنى است که وى در خانه او بود؟ مفسران از این پرسش پاسخ هایى داده اند که برخى از آنها خلاف ادب و برخى دور از ظاهر کلام است نزدیک ترین پاسخ به ظاهر کلام و نیز مقام پیامبران آن است که در آیۀ پس وپیش صورت گرفته است و در اصل چنین است: «و لقد همّت به و لو لا ان رأى برهان ربّه همّ بها» معناى این سخن، آن است که یوسف به هیچ روى آهنگ آن زن را نکرد نظیر اینکه گوینده اى بگوید: «لو لا فلان لهلکت؛ اگر فلانى نبود، هرآینه هلاک مى شدم» به بیانى دیگر: تمامى عوامل و اسباب عمل موجودند؛ زیرا زن با کمال میل، خودش را در اختیار او قرار مى دهد و حتّى حاضر است خود را فداى او کند یوسف هم از لحاظ مردانگى نیرومند و توانا است و خلوت نیز به معناى وسیع کلمه، کامل است؛ زیرا نه بیننده اى حضور دارد و نه شنونده اى، لکن یوسف یک عامل بازدارنده دارد که از هر بازدارنده اى نیرومندتر و از هر شنونده و بیننده اى بزرگ تر است و آن عبارت است از: آگاهى او به حلال و حرام خدا، شرم وى از او، یقین او به اینکه خدا از رگ گردن هم به او نزدیک تر است و از آنچه نفس وى وسوسه مى کند و حتّى از آنچه که مخفى تر از این باشد، آگاهى دارد این، همان برهانى است که یوسف و نیز هرکس را که ایمان حقیقى و راستین به خدا و روز قیامت داشته باشد را از اندیشیدن دربارۀ حرام بازمى دارد خواه این شخص پیامبر باشد و خواه نباشد [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‌ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ «24»
ترجمه‌
و هر آینه بتحقیق عزم کرد آنزن او را و عزم کرده بود او آنزن را اگر آنکه ندیده بود دلیل روشن پروردگار خود را این چنین کردیم تا دفع کنیم از او کار بدو زشت را همانا او بود از بندگان ما خالص کرده شده براى ما.
تفسیر
همّ در لغت بر تصوّر چیزى و میل بآن و عزم بر آن و اراده و ورود در مقدمات آن اطلاق میشود و در این جا ظاهرا مراد عزم و اراده و تعلّق بآنست لذا متعدّى بباء شده و بکمک الهى جلوگیرى از تحقّق آن در خارج از حضرت یوسف بعمل آمده است گویا بر حسب طبع بشرى شایق و مایل بوده ولى بعنایت الهى عزم و اراده نفرموده لذا خداوند فرموده اگر ندیده بود برهان پروردگارش را عزم و تعلّق پیدا کرده بود بآنزن ولى خداوند او را معصوم فرموده بود از گناه و عصمت مانع از عزم و اراده معصیت است و بنابراین آیه شریفه بهیچ وجه دلالت ندارد که از آن حضرت قصد معصیت یا العیاذ باللّه مقدمات آن صادر شده باشد چنانچه عامّه عمیاء قائل شده‌اند و روایات مختلفه‌اى نقل نموده‌اند که فیض ره فرموده سزاوار نیست براى مؤمن نقل آنها چه رسد باعتقادشان و در عیون از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که در جواب مأمون از عصمت انبیاء فرمود که زلیخا عزم کرد بر او و اگر ندیده بود یوسف برهان پروردگارش را هر آینه عزم کرده بود بر زلیخا چنانچه او عزم کرد بر یوسف ولى او معصوم بود و معصوم عزم بر معصیت نمیکند و بجا نمى‌آورد و بتحقیق روایت فرمود براى من پدرم از امام صادق علیه السّلام که آنحضرت فرمود زلیخا عزم کرد که بجا آورد و یوسف عزم کرد که بجا نیاورد حقیر عرض میکنم چون عزم تعلّق بفعل یا ترک پیدا میکند نه بشخص، امام میخواهد بفرماید زلیخا عزم کرد نزدیک شدن بیوسف را و یوسف عزم کرد نزدیک نشدن بزلیخا را پس باید قائل شد که مفعول همّت و همّ در آیه شریفه حذف شده است و چون فضله است مانعى ندارد یکجا فعل باشد و یکجا ترک بمناسبت مقام هر یک از آندو نفر و در روایت دیگرى است که زلیخا عزم کرد بر معصیت و یوسف عزم کرد کشتن او را اگر مجبورش کند باین عمل قبیح براى بزرگى این معصیت پس خداوند منصرف نمود او را از کشتن زلیخا و مراد از سوء و فحشاء قتل و زنا است و مؤیّد این معنى است آنکه همّ به نوعا در اراده قتل کسى استعمال میشود و نیز قریب باین مضمون از ائمّه روایت شده که زلیخا برخاست روى بتى که در اطاق‌بود پارچه انداخت و یوسف علیه السّلام فرمود تو از بتى که نمى‌بیند و نمى‌شنود و نمى‌فهمد حیا میکنى من از خداوند سمیع بصیر علیم حیا نکنم و گفته‌اند برهان پروردگار این بود و در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که برهان پروردگارش نبوّت بود که مانع از ارتکاب فواحش است و حکمت بود که صارف از اقدام بقبائح است و بعضى گفته‌اند برهان پروردگار آن بود که دید حضرت یعقوب را که انگشت بدندان گزیده و عیّاشى ره از امام باقر علیه السّلام تکذیب این قول را نقل نموده و مراد از مخلصین کسانى هستند که خداوند ایشانرا خالص براى اطاعت خود فرموده لذا بعنایت غیبیّه منصرف کرده است آن ذوات مقدّسه را از معصیت و هر عمل قبیحى و بعضى بکسر لام قرائت نموده‌اند یعنى کسانیکه خالص نمودند دین خود را براى خدا و بعد از کلمه کذالک جمله اریناه محذوف است یعنى این چنین ارائه دادیم باو برهان پروردگارش را تا منصرف نمائیم او را از خیانت و زناء محصنه و بنابر قول عامّه عمیاء جواب لولا مقدّر است و آن لفعل ما همّ به است و واضح است که اصل عدم تقدیر و عقل و نقل دالّ بر عصمت انبیاء است و در مجالس از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که رضاى مردم بدست آورده نمیشود و زبانشان ضبط کرده نمیشود چگونه سالم میمانید شما از چیزیکه سالم نماندند از آن پیغمبران خدا و فرستادگان و حجّتهاى او آیا نسبت ندادند بیوسف علیه السّلام که او قصد زنا نمود خدا ما را از شرّ زبان حفظ فرماید . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.