وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ «24»
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ: و هر آینه بتحقیق قصد کرد زلیخا به مخالطه یوسف. وَ هَمَّ بِها: و قصد نمود یوسف به دفع او به طریق فرار. لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ: اگر ندیدى و نیافتى یوسف علیه السّلام برهان پروردگار خود را، هر آینه قصد مخالطهکردى. و آن برهان بقول اصح، نور عصمت الهى و لمعه نبوت یوسفى بود که حایل شد میان یوسف و خشم الهى، پس یوسف به قوّت فتوّت و مدد نبوت در آن حال خود را نگاه داشت.
بیان: این آیه شریفه از امهات آیاتى است که لازم باشد بحث از آن، و تحقیق مرام در ضمن سه مقام بیان خواهد شد:
مقام اول: محققین از مفسرین و متکلمین امامیه قائلند به آنکه یوسف علیه السّلام برى باشد از عمل باطل و همّ به حرام، به براهین قاطعه داله بر عصمت انبیاء از تمام گناهان. و در اینجا براى اثبات مطلب براهینى دیگر ذکر مىشود:
برهان اول:
اولا: اینکه زنا از منکرات کبائر، و خیانت در محل امانت از معاصى عظیمه است.
ثانیا: مقابل احسان عظیم دائم، به اسائه موجبه فضیحت باقیه و عار شدید، از بزرگترین جرائم است.
ثالثا: طفلى که تربیت شود در حجر انسان و کفالت مؤنه و زحمات او را از ابتداى طفولیت تا زمان شباب و قوت کمال، هر آینه اقدام چنین کسى بر رسانیدن اقبح انواع اسائه را به این منعم معظم، از اعظم خطاها باشد.
رابعا: کفران نعمت منعم حقیقى به مخالفت و ارتکاب حرام در مقابل اعطاء نبوت و رتبه عظام، هر آینه از مقبحاتى است که هر عقل سلیمى به مذمت و رذالت و قبح آن گواهى دارد.
پس از ثبوت این مطالب گوئیم: این معصیت منسوبه به یوسف تمام جهات اربعه را دارا است، و مثل چنین معصیتى اگر نسبت داده شود به فاسقترین خلق و پستترین آنان، هر آینه امتناع و استنکاف خواهد داشت.
بنابراین چگونه جایز باشد اسناد آن به رسول الهى و مؤید به معجزات سبحانى؛ حاشا و کلا.
برهان دوم:
خداى تعالى در این واقعه فرماید: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» این چنین ثابت گردانیم او را بر طریق عصمت تا بگردانیم یوسف را از بدى و عمل زشت. و این دلالت دارد بر آنکه ماهیت سوء و فحشاء، مصروف است از او، و مسلما نسبت چنین معصیتى اعظم انواع سوء و افحش اقسام فحشاء است، و چگونه شایسته مقام ربوبى است شهادت برترى یوسف در عین واقعه اتیان به قبیح و اعظم فواحش (تعالى اللّه عن ذلک علوا کبیرا). ایضا آیه شریفه دلالت دارد بر مدح عظیم و ثناى جزیل، و سزاوار حکمت بالغه الهیه نباشد تمجید و تعریف انسانى که اقدام بر معصیتى نموده. بنابراین تحسین الهى برهان محکمى است بر پاکى و پاکدامنى رسول سبحانى از بد فعالى.
برهان سوم:
عادت انبیاء عظام چنین بوده که هرگاه مرتکب مباحى، یا ترک اولائى از آنها صادر گشتى، به درگاه حضرت بارى در مقام عذرخواهى برآمدى، توبه و استغفار نمودى. پس اگر أدنى زلّتى از یوسف صادر یا اقدام کردى، هر آینه محال بودى که تدارک به توبه و انابه ننمودى، و چنانچه اتیان به توبه کردى، البته حق تعالى حکایت آن فرمودى مانند سایر مواضع. و چون یافت نشود چیزى در این قسمت، علم پیدا کنیم که صادر نشده است از یوسف علیه السّلام گناه و معصیت.
مقام دوم: حجت باهره: فخر رازى در این مقام بیانى نموده که کسانى که اطلاع بر این واقعه و در میان این کار بودهاند هفت نفرند:
1- یوسف علیه السّلام که روى سخن همه جا با او است.
2- زلیخا.
3- عزیز شوهر زلیخا.
4- زنانى که زلیخا ایشان را طلبید تا بر حال او اطلاع یابند.
5- شاهدى که یوسف علیه السّلام بر صدق ادعاى خود آورد.
6- حضرت عزت تعالى شأنه که عالم السر و الخفیات است.
جلد 6 - صفحه 202
7- ابلیس لعین که محرک سلسله فساد و افساد است.
و هر هفت نفر اعتراف کردهاند بر پاکدامنى یوسف علیه السّلام در این واقعه از مبادرت به گناه و ارتکاب معصیت. پس توقف در این باب نسبت به هیچ مسلمانى سزاوار نباشد:
1- اعتراف یوسف علیه السّلام- آنجا که گفت: «هى راودتنى عن نفسى» یعنى: زلیخا مراوده نمود که کام خود را از من برآورد و من از او کناره نمودم. و ایضا جاى دیگر که گفت: «ربّ السّجن احبّ الىّ ممّا یدعوننى الیه» یعنى بار خدایا زندان را دوستتر دارم از آنچه این زنان مرا به آن مىخوانند.
2- اعتراف زلیخا- آنجا که گفت: «و لقد راودته عن نفسه فاستعصم» یعنى بتحقیق مراوده نمودم یوسف را از نفس خود تا مقصد خود را حاصل کنم، پس نگاه داشت او خود را. و ایضا اعتراف او بر بىگناهى یوسف نزد عزیز که گفت: «الان حصحص الحقّ انا راودته عن نفسه» یعنى اکنون ظاهر شد آنچه حق و راستى است و من یوسف را مراوده نمودم.
3- اعتراف عزیز- بعد از آنکه دید پیراهن یوسف علیه السّلام از عقب دریده شده گفت: «انّه من کید کنّ» بدرستى که این کار از مکر و حیله شما زنها باشد.
4- اعتراف زنان- آنجا که گفتند: «حاش للّه ما علمنا علیه من سوء» پاک است خداى تعالى از آنکه عاجز آید از آفریدن مرد پرهیزکار و پاکیزه روزگار مانند یوسف ندانستیم ما بر او بدى و ناشایستهاى را.
5- اعتراف شهود- «و شهد شاهد من اهلها ان کان قمیصه قدّ من قبل فصدقت ...» چون یوسف نسبت اراده را به زلیخا داد، عزیز گفت: راستى این حرف از کجا ظاهر شود؟ یوسف کودک چهار ماهه را نشان داد. عزیز از او پرسید، به قدرت کامله الهیه زبان به سخن باز نمود گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده، زلیخا راستگو؛ و اگر از عقب دریده، یوسف راستگو باشد. چون دیدند، صدق یوسف و کذب زلیخا محقق شد.
6- شهادت حضرت عزت که فرمود: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ ...» این چنین ثبات دادیم تا بگردانیم از یوسف بدى و اعمال زشت
جلد 6 - صفحه 203
را، بتحقیق یوسف از بندگان خالص ما است.
7- اقرار ابلیس، آنجا که گفت: «فبعزّتک لاغوینّهم اجمعین الّا عبادک منهم المخلصین» به عزت تو قسم که در مقام گمراهى جمیع اولاد آدم هستم الّا جمعى که به صفت اخلاص متصف باشند، و یوسف از آنها است، زیرا خداى تعالى در حق او فرمود: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
پس گوئیم: کسانى که نسبت ناشایستگى به یوسف دهند اگر تابع حقند شهادت حق جل و علا را به پاکدامنى یوسف قبول کنند، و اگر از اتباع شیطانند، به اقرار و اعتراف او عمل کنند و قول او را مجرى دارند! چنانچه فخر رازى همین بیان را نموده.
مقام سوم: تفسیر آیه شریفه: قوله «وَ هَمَّ بِها» جواب «لولا» نیست زیرا «لولا» گرچه از ادات شرط نیست لکن در حکم آن باشد در این که جواب آن جایز نیست مقدم بر آن شود مانند عدم جواز تقدّم جزا بر شرط. بنابراین جواب محذوف و مذکور دالّ بر آن است و تقدیر آنکه لولا ان راى برهان ربّه لهمّ بها و فرمایش حضرت رضا علیه السّلام در جواب مأمون مؤید باشد که فرمود: «1» و لولا ان راى برهان ربّه لهمّ بها کما همّت به. و چون برهان الهى یعنى عصمت یوسفى موجود بود همّ وجود پیدا نکرد، زیرا وقوع همت موقوف است بر نبودن برهان. و چون برهان بود واجب است که آنچه بر آن موقوف بود باید نباشد، یعنى همّ مانند: لولا علىّ لهلک عمر. بعد فرماید: لکنّه کان معصوما و المعصوم لا یهمّ بذنب و لا یأتیه.
یعنى لکن یوسف معصوم و معصوم قصد گناه و اتیان ننماید. گذشته از این «همّ» را ممکن نیست حمل به ظاهر زیرا تعلیق همّ به ذات مرئه محال است، زیرا همّ از جنس قصد و قصد تعلق نیابد به ذوات باقیه، پس فعل مخصوصى مقدر تا متعلق آن باشد «اى همّ بدفعها و منعها من ذلک القبیح» یوسف قصد دفع زلیخا نمود از قبیح، زیرا در حق هرکسى آنچه لایق او است حمل شود. لایق به زلیخا قصد معصیت و لایق شأن پیغمبر منع از عصیان است، زیرا دلیلى بر عصمت
«1» عیون اخبار الرضا علیه السّلام ج 1 ص 201.
جلد 6 - صفحه 204
زلیخا نباشد. لکن برهان قاطع بر عصمت یوسف قائم است.
وجه دوم بر فرض تقدم جواب «لولا» «همّت» از زلیخا حاصل و از یوسف به هیچ وجه حاصل نبود بواسطه وجود برهان.
وجه سوم- مراد از «همّ» میل طبع باشد که از تحت قدرت خارج است.
بنابراین عزم یوسف بر منع طبع خود و کراهت داشتن او به برهان الهى تحقّق یافت، که نور عصمت و توفیق و لطف سبحانى بود، و نیز یوسف در حین مراوده زلیخا او را بزدودى و به عنف او را دور نمودى، ممکن بودى که مدافعت منجر به قتل زلیخا یا تهمت یوسف شدى، پس به برهان الهى بر وجه آسانى از آن رهائى یافت.
تبصره: در این برهان اقوالى است:
1- حجت داله بر تحریم زنا از جانب حق و استحقاق عذاب زانى، چه این صارف بنده مؤمن است از فعل قبیح.
2- اعطاء آداب انبیا و اخلاق اصفیا در عفاف و صیانت نفس از ادناس.
3- نبوت که عایق از ارتکاب فواحش و حکمت که صارف از قبایح و این فرمایش حضرت صادق علیه السّلام است.
4- آنکه زلیخا چیزى به سر بت که در آنجا بود انداخت. یوسف گفت:
چرا چنین کردى؟ گفت: تا از او شرمنده نباشم. یوسف فرمود: من سزاوارترم که شرم دارم از خداى واحد قهار.
5- لطف حق، یعنى عصمت که مستلزم تنزیه است از قبایح. و سایر اقوال از درجه اعتبار ساقط، و تمام افترا و بهتان بر انبیاء، و منافى تکلیف خواهد بود.
تتمیم: بزرگان فرمودهاند این مطلب محقق شده که رضاى مردم را کسى به دست نیاورد و زبان آنان ضبط نشود، چگونه شخص سالم ماند از کسانى که انبیاى عظام و حجج الهى از زبان آنها سالم نماندند، آیا نشنیدى چه نسبتها به ایشان دادند و از جمله نسبت دادند که یوسف علیه السّلام قصد زنا نمود و حال آنکه انبیاء منزه باشند، چنانچه در مجالس از حضرت صادق علیه السّلام فرمود:
انّ رضا النّاس لا یملک و السنتهم لا تضبط و کیف تسلمون ممّا لم یسلم منه انبیاء الله و
جلد 6 - صفحه 205
رسله و حجج اللّه الم ینسبوا یوسف الى انّه همّ بالزّنا. «1» کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ: و مانند این تثبیت ثابت گردانیم یوسف را بر طریق عفت و عصمت به برهان روشن تا بگردانیم از او بدى را، یعنى خیانت در حرم عزیز. وَ الْفَحْشاءَ: و عمل زشت را. إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ: بتحقیق یوسف از بندگان خالص ما است، یعنى پاک گردانیده شده از هر ناشایستگى باطن و ظاهر.
تنبیه: خداى تعالى در این آیه مبارکه چهار مرتبه شهادت داده بر طهارت حضرت یوسف علیه السّلام:
1- قوله «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ» و «لام» براى تأکید و مبالغه است.
2- قوله «وَ الْفَحْشاءَ» (اى: کذلک لنّصرف عنه الفحشاء).
3- قوله «مِنْ عِبادِنَا» به منزله صغرى و فرمایش « «انّ عبادى لیس لک علیهم سلطان» به منزله کبرى و نتیجه آنکه دامن یوسف از لوث آلودگى اغواى شیطانى به نافرمانى خداوند سبحان، منزه خواهد بود.
بیان: خدا فرماید بدرستى که یوسف علیه السّلام از بندگان ما و بندگان ما را شیطان بر ایشان سلطه نیست، پس یوسف علیه السّلام را شیطان مسلط نیست.
4- قوله تعالى «الْمُخْلَصِینَ» اثبات وصف پاکى براى او.
[ نظرات / امتیازها ]
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهٰا لَوْ لاٰ أَنْ رَأىٰ بُرْهٰانَ رَبِّهِ » 24 مجمع: یعنى آن زن درآویخت بیوسف و اگر یوسف برهان را نمى دید او هم به آن زن توجّه مى کرد، 2 آن زن درآویخت به تقاضاى نامشروع و یوسف درآویخت به مدافعه و زدن و دور کردن او اگر برهان و وسیله ى نگاهدارى خدا نمى بود اقدام مى کرد به آن کار و بواسطه ى آثار جرم محکوم مى شد و مقصّر شمرده مى شد که چون زن تسلیم به او نشده است اقدام به چنین کار کرده است، 3 «همّ » بمعنى میل و خواهش است نه درآویختن و معنى این است که آن زن درآویخت بیوسف و یوسف هم میل کرد به اجابت مسئول آن زن و اگر برهان نبود اقدام مى کرد ابن عبّاس گفته است: زن آهنگ یوسف کرد و یوسف آرزو کرد که او همسرش باشد
تبیان: ابن عبّاس و مجاهد و حسن بصرى گفته اند: برهان آن بود که یوسف در آن هنگام صورت یعقوب را دید که انگشت بدندان مى گزد، یعنى اى پسر این چه کار است قتاده گفته است: آوازى شنید که اى یوسف نامت در سیاهه ى پیغمبران نوشته است و تو در کار بى خردان هستى ؟ و محتمل است که برهان آن لطف خدا باشد که موجب عصمت و پاکى او بوده است، جبّائى و محمّد بن کعب قرظى گفته اند: برهان یعنى راهنمائى یوسف بر زشتى آن کار
غزّالى: تفسیر سوره ى یوسف: گفته اند: یوسف دید دستى از دیوار نمودار شد که این آیه برآن نوشته بود «لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنىٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً » و چهارده وجه دیگر براى برهان نقل کرده است
کشف نوشته است: ابن عبّاس گفت: میان ایشان سخن دراز شد و شیطان سوّم ایشان در کار ایستاده دستى بیوسف برد و دیگر دست بر زلیخا هر دو را فراهم کشید پنداشت که ایشان را بهم جمع کرد و بمقصود رسید برهان پدید آمد ناگاه و تلبیس ابلیس همه نیست گشت و تباه:
ابلیس گشاده بود در وسوسه دست فضل ارنى درآمد ابلیس بجست
روح البیان: در مثنوى است:
هین مکن خود را خصى رهبان مشو زان که عفّت هست شهوت را گرو
بىهوا نهى از هوا ممکن نبود غازئى بر مردگان نتوان نمود
شافعى گفته است: چهار دسته در قیامت بعملشان توجّه نمیشود: 1- زهد مرد اخته و مخصّى، 2- تقواى مردم قشونى و نظامى، 3- امانت زنان، 4- عبادت کودکان، و مقصود از دیدن برهان این است: حقیقت بزهکارى و زشتى و آثار آن براى یوسف نمودار شد که بمقام عین الیقین رسید و از آن عمل منضجر شد و بدش آمد.
بیان السعادة: برهان سکینهاى است که بر پیغمبران و مؤمنین وارد میشود و وسیلهى یارى آنها است در هر دو عالم کبیر و صغیر. و این سکینه تجلّى ملکوت شیخ است بر سینهى سالک، و شیخ یوسف پدرش یعقوب بود، پس «بُرْهانَ رَبِّهِ» صورت ملکوتى یعقوب است که بسینهى یوسف فرود آمد.
تفسیر صفیعلیشاه:
چیست برهان صورتى که پیش از این با تو گفتم با شدت گر دلنشین
صورتى کان روح بخش عالم است در دل عارف بشکل آدم است
صورتى کآن نفخه بر آدم دمید گشت آبستن بروح اللّه چو دید
صورتى کآن جلوهگر شد بر رسول همچو دحیهى کلبى گر دارى قبول
پس بیوسف گشت برهان جلوهگر چونکه جنبد آن طبیعت در بشر
زد لگد مانا، ملک بر پشت او که بجست آن شهوت از انگشت او
یا که شد روح الأمین ظاهر باو یا که یعقوب نبى در پیش او
تأویلات: در بستن و خواهش زلیخا اشاره بظهور و نمودارى نفس لوّامه است بصورت و سیرت زن زیبا و دعوت نفس است از قلب و گولزدن آن و چیرگى بر آن و نمایش دادن خوبیها و خوشیهاى نفسانى بر قلب و بستن راه وصول قلب است به روح بوسیلهى جلوگیرى از فکر و بستن راه نور حقّ در نتیجهى صفات نفسانى که پردهى بصیرت آدمى هستند، و جملهى «هَمَّ بِها» اشاره است بمیل و توجّه قلب، بنفس چون تلوّن و مستقیم نبودن آدمى موجب این است که گاهى قلب بنفس متوجّه شود. و دیدن برهان اشاره است بادراک قلب بوسیلهى نور بصیرت و چشم عقل و زشتى اصلى آن را.
[ نظرات / امتیازها ]