از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید نکته ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
  فراهم بودن شرایط پذیرش درخواست زلیخا توسط حضرت یوسف (علیه السّلام)
یوسف هیچ مانعى که جلوگیر نفسش شود، و بر این همه عوامل قوى بچربد نداشته مگر اصل توحید، یعنى ایمان به خدا، و یا به تعبیرى دیگر محبت الهیى که وجود او را پر و قلب او را مشغول کرده بود، و در دلش جایى حتى به قدر یک سرانگشت براى غیر خدا خالى نگذاشته بود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 169- 171 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نجات حضرت یوسف (علیه السّلام) توسط برهان الهی
برگشت معناى ‏«کَذلِکَ لِنَصْرِفَ» به این میشود که یوسف ‏(علیه السّلام) از آنجایى که از بندگان مخلص ما بود، ما بدى و فحشاء را به وسیله آنچه که از برهان پروردگارش دید از او بگرداندیم. پس معلوم شد سببى که خدا به وسیله آن سوء و فحشاء را از یوسف گردانید تنها دیدن برهان پروردگارش بود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 172 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «همّ»
کلمه ‏«هم» بطورى که مى‏گویند جز در مواردى که مقرون به مانع است استعمال نمى‏شود.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 172 و 173 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عدم اراده و تمایل حضرت یوسف (علیه السّلام) به پذیرش درخواست زلیخا
منظور از ‏«سوء» تصمیم بر گناه و میل به آن است، و منظور از ‏«فحشاء» ارتکاب فاحشه یعنى عمل زنا است، پس یوسف ‏(علیه السّلام) نه این کار را کرد و نه نزدیکش شد، ولى اگر برهان پروردگار خود را نمى‏دید به انجام آن نزدیک مى‏شد، و این همان معنایى است که مطالب گذشته ما و دقت در اسباب و عوامل دست به هم داده در آن حین آن را تاکید مى‏کند.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 172 و 173 و 175- 190 قالب : تفسیری موضوع اصلی : گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اعراب بعض آیه
حرف ‏«لام» در ‏«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ» براى قسم است، و معنایش این است که ‏«قسم مى‏خورم که به تحقیق عزیز قصد یوسف را کرد به آنچه که از او مى‏خواست» و معلوم است که قصد کردن و تصمیم گرفتن وقتى است که اراده توأم با مقدارى از عمل بوده باشد.
جمله ‏«وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ» عطف است بر مدخول ‏«لام» قسم که در جمله قبلى بود، و معنایش اینست که ‏«و قسم مى‏خورم که اگر دیدن برهان پروردگارش نمى‏بود نزدیک بود که او را در آنچه که مى‏خواست اجابت کند».
‏«لامى» که در جمله ‏«کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» بر سر ‏«لنصرف» در آمده ‏«لام» غایت و یا تعلیل است، و به هر حال مال هر دو یکى است. و کلمه ‏«کذلک» متعلق است به جمله ‏«لنصرف» و اشاره مزبور اشاره است به رؤیت برهان رب که قبلا گفته بود [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 173 و 174 قالب : قواعد عربی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «برهان»
کلمه ‏«برهان» به معناى سلطان است، و هر جا اطلاق شود مقصود از آن سببى است که یقین‏آور باشد، چون در این صورت برهان بر قلب آدمى سلطنت دارد، مثلا اگر معجزه را برهان مى‏نامند و قرآن کریم مى‏فرماید: ‏«فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ» (قصص/32) و یا مى‏فرماید: ‏«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ» (نساء/174) براى اینست که معجزه یقین‏آور است، و اگر دلیل و حجت را هم برهان نامیده و مى‏فرماید: ‏«أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» (نمل/64) باز براى این است که دلیل، حجت یقینى است، که حق را روشن ساخته و بر دلها حاکم مى‏شود، و جاى تردیدى باقى نمى‏گذارد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 173 و 174 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  برهان الهی
آن برهانى که یوسف از پروردگار خود دید هر چند کلام مجید خداى تعالى کاملا روشنش نکرده که چه بوده، لیکن به هر حال یکى از وسائل یقین بوده که با آن، دیگر جهل و ضلالتى باقى نمانده، کلام یوسف آنجا که با خداى خود مناجات مى‏کند- و به زودى خواهد آمد- دلالت بر این معنا دارد، چون در آنجا مى‏گوید: ‏«وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ ... » (یوسف/33) و همین خود دلیل بر این نیز هست که سبب مذکور از قبیل علمهاى متعارف یعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده، زیرا اینگونه علمها گاهى با ضلالت و معصیت جمع مى‏شود، هم چنان که از آیه ‏«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ» (جاثیه/23) و آیه ‏«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (نمل/14) به خوبى استفاده مى‏شود.
پس یقینا آن برهانى که یوسف از پروردگار خود دید، همان برهانى است که خدا به بندگان مخلص خود نشان مى‏دهد و آن نوعى از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنى است، که نفس آدمى با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم مى‏شود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمى‏کند، و ما- ان شاء اللَّه- مقدارى در باره آن بحث خواهیم کرد. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 174 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «سوء»
کلمه سوء به معناى چیزى است که صدورش از عبد از آن جهت که عبد است بد باشد، و این مطلق معصیت و یا قصد معصیت را شامل است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 174 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معنای کلمه «فحشاء»
کلمه ‏«فحشاء» به معناى ارتکاب عمل زشتى از قبیل زنا و امثال آن است، و ما قبلا گفتیم که از ظاهر سیاق برمى‏آید که سوء و فحشاء با زنا و قصد زنا منطبق است. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 174 قالب : لغوی موضوع اصلی : بدون موضوع گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مخلص بودن حضرت یوسف (علیه السّلام)
یکى از اشارات لطیف که در این جمله، یعنى در جمله ‏«لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ» به کار رفته این است که سوء و فحشاء را از یوسف برگردانیده، نه اینکه او را از فحشاء و قصد به آن برگردانیده باشد، چون اگر بطور دومى تعبیر شده بود دلالت داشت بر اینکه در یوسف اقتضاى ارتکاب آن دو بود، و او محتاج بود که ما او را از آن دو برگردانیم، و این با شهادت خدا به اینکه یوسف از بندگان مخلص بود منافات دارد. آرى، بندگان مخلص آنهایند که خداوند، خالص براى خود قرارشان داده، بطورى که دیگر غیر خدا هیچ چیز در آنان سهم ندارد، و در نتیجه غیر خدا را اطاعت نمى‏کنند، خواه تسویل شیطان باشد و یا تزیین نفس و یا هر داعى دیگرى غیر خدا.
و اینکه فرمود: ‏«إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ» در مقام تعلیل جمله ‏«کَذلِکَ لِنَصْرِفَ ... » است، و معنایش این مى‏شود: ما با یوسف این چنین معامله کردیم به خاطر اینکه او از بندگان مخلص ما بود، و ما با بندگان مخلص خود چنین معامله مى‏کنیم. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 175 قالب : تفسیری موضوع اصلی : گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  برهان مخصوص مخلصین
از آیه شریفه ظاهر مى‏شود که دیدن برهان خدا، شان همه بندگان مخلص خداست، و خداوند سبحان هر سوء و فحشایى را از ایشان برمى‏گرداند، و در نتیجه مرتکب هیچ معصیتى نمى‏شوند، و به خاطر آن برهانى که خدایشان به ایشان نشان داده قصد آن را هم نمى‏کنند، و آن عبارت است از عصمت الهى.
و نیز برمى‏آید که این برهان یک عامل است که نتیجه‏اش علم و یقین است، اما نه از علم‏هاى معمول و متعارف. [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 175 قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  اخلاص به سبب محبت الهی
عبادت الهی به یکی از 3 وجه خوف، رجاء و حبّ انجام می شود. عبادت خدا از ترس عذاب، آدمى را به زهد وادار مى‏کند، یعنى چشم‏پوشى از لذایذ دنیوى براى رسیدن به نجات اخروى. پس زاهد کارش این است که از محرمات و یا کارهایى که در معناى حرام است ‏«یعنى ترک واجبات» اجتناب کند. آن کس هم که طمع ثواب دارد طمعش او را وادار به کارهایى از قبیل عبادت و عمل صالح مى‏کند تا به نعمت اخروى و بهشت برین نائلش سازد پس کار عابد هم این است که واجبات و یا کارهایى را که در معناى واجب است (یعنى ترک حرام) بجا آورد. و خلاصه خوف زاهد او را وادار به ترک، و رجاء عابد او را وادار به فعل مى‏کند و این دو طریق هر یک صاحبش را به اخلاص براى دین وامى‏دارد نه اخلاص براى خدا، صاحب دین.
به خلاف طریقه سوم که طریقه محبت است و قلب را جز از تعلق به خدا از هر تعلقى از قبیل زخارف دنیا و زینت‏هاى آن، اولاد و همسران، مال و جاه و حتى از خود و آرزوهاى خود پاک مى‏سازد، و قلب را منحصرا متعلق به خدا و هر چه که منسوب به خداست- از قبیل دین و آورنده دین و ولى در دین و هر چه که برگشتش به خدا باشد- مى‏سازد. آرى، محبت به هر چیز محبت به آثار آن نیز هست.
این طایفه در حقیقت متوکلین بر خدا و تفویض کنندگان به سوى خدا و راضیان به قضاء او و تسلیم در برابر امر اویند، چون گفتیم که جز خیر نمى‏بینند و جز جمیل به چشمشان نمى‏خورد. و همین معنا باعث مى‏شود که ملکات فاضله و خلق‏هاى کریمه که سازگار با این نظر که نظر توحید است در دلهایشان مستقر گردد، و در نتیجه همانطور که در عمل مخلصند در اخلاق نیز مخلص شوند، و معناى اخلاص دین براى خدا هم همین است: ‏«هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» (مومن/64)
در آیات مورد بحث و در آیات بسیارى دیگر، اخلاص عبد را به خدا نسبت داده، با اینکه بنده باید خود را براى خدایش خالص کند بدان جهت است که بنده جز موهبت خداى تعالى چیزى را از ناحیه خود مالک نیست، و هر چه را که خدا به او داده باز در ملک خود اوست. پس اگر بنده، دین خود را و یا به عبارتى خود را براى خدا خالص کند، در حقیقت خداوند او را جهت خود خالص کرده است.
البته در این میان افرادى هستند که خداوند در خلقت ایشان امتیازى قائل شده، و ایشان را با فطرتى مستقیم و خلقتى معتدل ایجاد کرده، و این عده از همان ابتداى امر با اذهانى وقاد و ادراکاتى صحیح و نفوسى طاهر و دلهایى سالم نشو و نما نموده‏اند، و با همان صفاى‏ فطرت و سلامت نفس، و بدون اینکه عمل و مجاهدتى انجام داده باشند به نعمت اخلاص رسیده‏اند، در حالى که دیگران با جد و جهد مى‏بایستى در مقام تحصیلش برآیند، آن هم هر چه مجاهدت کنند به آن مرتبه از اخلاص که آن عده رسیده‏اند نمى‏رسند. آرى، اخلاص ایشان بسیار عالى‏تر و رتبه آن بلندتر از آن اخلاصى است که با اکتساب بدست آید، چون آنها دلهایى پاک از لوث موانع و مزاحمات داشته‏اند. و ظاهرا در عرف قرآن مقصود از کلمه ‏«مخلصین»- به فتح لام- هر جا که آمده باشد هم ایشان باشند.
و این عده همان انبیاء و امامان معصوم ‏(علیهم السّلام) هستند، و قرآن کریم هم تصریح دارد بر اینکه خداوند ایشان را ‏«اجتباء» نموده، یعنى جهت خود جمع‏آورى و براى حضرت خود خالص ساخته، هم چنان که فرموده: ‏«وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (انعام/87) و نیز فرموده: ‏«هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج/78).
و به ایشان از علم، آن مرحله‏اى را داده که ملکه عاصمه است، و ایشان را از ارتکاب گناهان و جرائم حفظ مى‏کند، و دیگر با داشتن آن ملکه صدور گناه حتى گناه صغیره از ایشان محال مى‏شود. و فرق ‏«عصمت» و ‏«ملکه عدالت» همین است، با اینکه هر دوى آنها از صدور و ارتکاب گناه مانع مى‏شوند، از این جهت با هم فرق دارند که با ملکه عصمت صدور معصیت ممتنع هم مى‏شود، ولى با ملکه عدالت ممتنع نمى‏شود.
در صفحات گذشته هم گفتیم که این عده از پروردگار خود چیزهایى اطلاع دارند که دیگران ندارند، و خداوند هم این معنا را تصدیق نموده و فرموده: ‏«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» (صافات/159 و 160).
و نیز محبت الهى ایشان را وامى‏دارد به اینکه چیزى را جز آنچه که خدا مى‏خواهد نخواهند، و به کلى از نافرمانى او منصرف شوند، هم چنان که این را نیز در قرآن تقریر نموده، و در چند جاى از آن فرموده است: ‏«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (ص/82 و 83).

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 215- 220 قالب : اخلاقی موضوع اصلی : اخلاص گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رابطه عصمت با علم و اراده
از جمله شواهدى که دلالت مى‏کند بر اینکه عصمت از قبیل علم است، یکى آیه‏اى است که خطاب به پیغمبرش مى‏فرماید: ‏«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً» (نساء/113) که ما تفصیل معناى آن را در سوره ‏«نساء» آوردیم.
و نیز آیه‏اى است که از قول یوسف مى‏فرماید: ‏«قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ» (یوسف/33) و وجه دلالت آن را در تفسیرش بیان نموده‏ایم.
از این نکته چند مطلب استفاده مى‏شود: اول آنکه علمى که آن را عصمت مى‏نامیم با سایر علوم از این جهت مغایرت دارد که این علم اثرش که همان بازدارى انسان از کار زشت و وادارى به کار نیک است، دائمى و قطعى است، و هرگز از آن تخلف ندارد، به خلاف سایر علوم که تاثیرش در بازدارى انسان اکثرى و غیر دائمى است، هم چنان که در قرآن کریم در باره آن فرموده: ‏«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (نمل/14) و نیز فرموده: ‏«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ» (جاثیه/22) و نیز فرموده: ‏«فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ» (جاثیه/17).
آیه ‏«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» (صافات/159 و 160) نیز بر این معنا دلالت مى‏کند، زیرا با اینکه مخلصین یعنى انبیاء و امامان، معارف مربوطه به اسماء و صفات خدا را براى ما بیان کرده‏اند و عقل خود ما هم مؤید این نقل هست، مع ذلک خداوند توصیف ما را صحیح ندانسته و آیه مذکور خدا را از آنچه ما توصیف مى‏کنیم منزه نموده و توصیف مخلصین را صحیح دانسته. پس معلوم مى‏شود که علم ایشان غیر از علم ما است هر چند از جهتى متعلق علم ایشان و ما یکى است، و آن، اسماء و صفات خداست.
دوم اینکه علم مزبور، یعنى ملکه عصمت در عین اینکه از اثرش تخلف ندارد و اثرش قطعى و دائمى است، در عین حال طبیعت انسانى را- که همان مختار بودن در افعال ارادى خویش است- تغییر نداده، او را مجبور و مضطر به عصمت نمى‏کند؟ و چگونه مى‏تواند بکند با اینکه علم، خود یکى از مبادى اختیار است، و مجرد قوى بودن علم باعث نمى‏شود مگر قوى شدن اراده را. مثلا کسى که طالب سلامت است وقتى یقین کند که فلان چیز سم کشنده آنى است، هر قدر هم که یقینش قوى باشد او را مجبور به اجتناب از سم نمى‏کند، بلکه وادارش مى‏کند به اینکه با اختیار خود از شرب آن مایع سمى خوددارى کند. آرى، وقتى عاملى انسان را مجبور به عمل و یا ترک عملى مى‏کند که انسان را از یکى از دو طرف فعل و ترک بیرون نموده و امکان فعل و ترک را مبدل به امتناع یکى از آن دو بسازد.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 221- 224 قالب : اعتقادی موضوع اصلی : عصمت گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عصمت حضرت یوسف (علیه السّلام)
در عیون اخبار الرضا (ج 1، باب 15، ح 1) به سند خود از حمدان از على بن محمد بن جهم روایت کرده که گفت: من در مجلس مامون بودم در حالى که حضرت رضا، على بن موسى ‏(علیه السّلام) هم در نزد وى بود. مامون به او گفت: یا بن رسول اللَّه! آیا نظر شما این نیست که انبیاء معصومند؟ حضرت در پاسخش فرمود: چرا محمد بن جهم حدیث را هم چنان ادامه مى‏دهد تا آنجا که مى‏گوید: مامون پرسید پس آیه ‏«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ» چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: زلیخا قصد یوسف را کرد، و اگر این نبود که یوسف برهان پروردگار خود را دید او هم قصد زلیخا را مى‏کرد، و لیکن از آنجایى که معصوم بود، و معصوم قصد گناه نمى‏کند و مرتکب آن نمى‏شود لذا یوسف قصد زلیخا را نکرد.
پدرم از پدرش امام صادق ‏(علیه السّلام) نقل کرد که فرمود: معناى آیه این است که: زلیخا قصد یوسف را کرد که با وى عمل نامشروع را مرتکب شود و یوسف قصد او را کرد که چنین عملى با وى نکند. مامون گفت: خدا خیرت دهد اى ابا الحسن.

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج‏11، ص: 226- 228 قالب : روایی موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : علامه طباطبایی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  توجه به خدا - ياسين محمدي
در آیه میفرماید آن زن به ایشان (حضرت یوسف ) حریص شد و اگر او هم برهان الهی را نمی دید به آن زن حریص می شد . اما برهان الهی را به او نمایاندیم تا بدی و گناه را از او برطرف کنیم . براستی که او از بندگان خالص شده ما بود .

نکات : اولا بر اساس ایه انبیاء هم در معرض لغزش هستند و اگر از خدا غافل شوند گرفتار گناه و خطا می شوند .
ثانیا : آنچه مانع لغزش یوسف شد دیدن برهان الهی ( توجه به خدا ) بود . بنابر این توجه به خدا می تواند انسان را از مهلکه نجات دهد .
ثالثا : نکته بسیار ظریف در آیه این است که نفرموده است : کذلک لیصرف عنه السوء و الفحشاء ، بلکه به صیغه متکلم مع الغیر آمده است یعنی ما بدی و فحشاء را از او دور کردیم . ظرافت ایه در این است که اشاره به امداد غیبی الهی دارد که اگر انسان خود قدمی بردارد ، خداوند متعال به یاری و مدد او می آید . پس خداوند حضرت یوسف را از مهلکه نجات داد چون خودش اراده کرد که بنده خدا باشد ( برهان ربه ) .
رابعا : برای اینکه این ماجرا در مورد عصمت حضرت یوسف شبهه ای ایجاد نکند و کسی در مورد عصمت او تردید نکند خداوند متعال ایشان را تبرئه نموده و میفرماید : براستی که او بنده مخلَص ماست . قابل ذکر است مخلص ( به فتح لام ) اسم مفعول بوده و بمعنای ( خالص شده ) می باشد که مقام آن از مخلص ( به کسر لام ) « بمعنی کسی که خود را خالص میکند » بالاتر است .

[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]

[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر شخصی قالب : تفسیری موضوع اصلی : اراده گوینده : یاسین محمدی
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  آیا هم از سوی یوسف واقع شد؟ - نادر نوروزشاد
آیا حضرت یوسف ع در خطر سقوط و فریب شیطان قرار گرفت؟
در ماجرای یوسف و زلیخا که بخشی از داستان بزرگ یوسف (و برادرانش) است، افسانه‌های متعددی مبتنی بر یافته‌های روایی و بافته‌های ذهنی شکل گرفته است که از جمله می‌توان به این مورد اشاره کرد که گفته شده است یوسف پس از دعوت زلیخا و فراهم سازی محیط و شرایط، در معرض خطر لغزش و سقوط قرار گرفت و ناگهان رخدادی باعث شد تا یوسف به هوش بیاید و یاد نعمت پروردگار خود را بکند و از عاقبت عمل نادرست خود بهراسد و به این ترتیب از انجام دادن آن عمل زشت دوری کند.
در حقیقت، برداشت نادرست از دو آیه 23 و 24سوره یوسف، بدون آن که حجتی برای اثبات آن برداشت نادرست وجود داشته باشد و بدون آن که با سیاق کلی سوره و شخصیت یوسف تناسبی داشته باشد، موجب شده تا این برداشت در سطح عموم رواج پیدا کند. البته همذات پنداری ما انسان‌ها با قهرمان داستان نیز سبب دیگری است تا او را همچون خود ببینیم و ارزیابی ما از او در حد و قواره انسانی عادی، و نه عبدی مخلَص باشد.
به نظر ما کلید حل این معما را باید در روند کلی سوره جستجو کرد اما پیش از آن باید تکلیف تصور نادرستی که از آیه 23 در اذهان عموم شکل گرفته را روشن کرد. در آیه 23، آمده است : و لقد همت به و هم بها لولا ان رای برهان ربه؛ سوال این است که آیا این همّ، واقع شد؟
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در بیان اقوال مختلف مفسرین، حدود 16 صفحه (از متن عربی) را اختصاص داده است که طی آن نظرهای مختلف مفسرین شیعه و سنی را نقد و رد کرده است. علامه ثابت می‌کند که این همّ واقع نشده است و بیان آن در این آیه مانند آن است که بگوییم "حتماً او را خواهم زد اگر مرا بزند" و از آنجا که شرط عمل واقع نشده است (او مرا نزده است)، جزای آن هم محقق نشده است (من هم او را نزده‌ام) ولی قطعاً با وقوع آن شرط این اتفاق می‌افتاد.
به عبارت دیگر، آیه بیان می‌کند که به دلیل رؤیت برهان رب توسط یوسف، این همّ صورت نگرفته است؛ نه آن که به پندار برخی مفسرین، ابتدا همّ شکل گرفته و سپس با رؤیت برهان رب، مهار شده باشد!
علامه معتقد است، و لقد.. لولا.. نشانه قسم است و جمله در تقدیر چنین است که اقسم لولا رؤیته برهان ربه لهمّ بها. یعنی قسم می‌خورم که اگر نبود این نکته که او برهان رب خویش را دیده بود، حتماً وی نیز به او همّ و تمایل می‌کرد.

سوال بعد در این آیه ممکن است این باشد که اشکال نحویون بر تقدم جواب "لولا" چگونه قابل توجیه خواهد بود؟
نحویون اشکال می‌کنند که جواب «لولا» بر آن مقدم نمی‌شود و برخی مفسرین در این معنا درمانده شدند و نتوانستند ایراد نحوی را با روش‌های معمول برطرف کنند. این ایراد به لحاظ شکلی ایراد درستی است مثل عدم جواز تقدم فاعل بر فعل! که معمولاً با ملاحظه قرائن لفظیه و معنویه و با در تقدیر گرفتن ضمیری که به مبتدا ارجاع شود، حل خواهد شد.
به عنوان مثال، در جمله زیدٌ ضرب فلاناً؛ زید فاعل نیست، بلکه مبتدا است بلحاظ نحوی؛ ولی فاعل است به لحاظ حقیقی و برای حل مشکل نحوی، ضمیر هو را در فعل ضرب مستتر می‌گیرند و آن را به زید ارجاع می‌دهند. به این ترتیب مشکل معنای جمله حل می‌شود و با تقدیم زید بر فعل، تأکید و یا حصر نیز افاده می‌شود. در این جمله نیز، تأکید قسم گونه بر آن است که «همّ رخ می‌داد اگر او برهان رب خود را ندیده بود»، و علت آن که او در این ورطه نیفتاد این بود که برهان رب خود را دیده بود. نمونه قرآنی از تقدم جواب لولا را می¬توان آیه 10 سوره قصص: إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا یا آیه 94 همین سوره قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ ذکر کرد.
اکنون به روند کلی سوره بازمی‌گردیم که کلید اصلی در فهم موضوع است.
در آیات قبل یوسف را چنین می‌یابیم که در دوران کودکی و طفولیت، در چاه، وحی الهی را دریافت می‌کند (و اوحینا الیه لتنبئنهم بأمرهم هذا و هم لا یشعرون) اما هنوز به حکم و نبوت نرسیده است (و لما بلغ اشده آتیناه حکماً و علماً) وی دوران سختی از بردگی و فروش در بازار و سپس بردگی در خانه عزیز مصر را تحمل می‌کند.
در طول این مدت، به رغم کودکی و تحمل سختی و خواری و بردگی و .. لب به افشای هویت خود نمی¬گشاید زیرا به راهنمایی وحی الهی امیدوار ملاقاتی در آینده دور است. چنین شخصیتی از سوی قرآن جزو محسنین یاد شده و به پاداش احسان او به مقام دریافت حکم و علم (نبوت) نایل می¬شود و حال که در برابر یک آزمون جنسی قرار گرفته، با مشاهده برهان رب از آن خطر جسته است و این درسی است برای پیروان قرآن.
داستان‌های تودرتوی سوره یوسف، یک ویژگی مشترک دارند و آن این که به خلاف عزم و اراده محکم انسان‌ها، اتفاقات به نحو دیگری رقم می‌خورَد که پروردگار یوسف اراده نموده است و هرچه انسان‌ها قصد و اراده کرده‌اند خلاف آن واقع می‌شود.
اینک، و قبل از ورود به داستان زلیخا، هشدارهایی از سوی خداوند به قاریان قرآن داده شده بود:
و کذلک مکنا لیوسف فی الارض و لنعلمه من تأویل الاحادیث، و الله غالب علی امره، و لکن اکثر الناس لا یعلمون
در حقیقت، خواننده این آیات، پیش از شنیدن ماجرای زلیخا می‌فهمد که یوسف، به قدرت تأویل الاحادیث دست یافته است. و این، چیزی است که ربطی به موفقیت او در آزمون زلیخا ندارد.
تأویل الاحادیث را در آیه 6 سوره یوسف هم خوانده بودیم، و تکرار آن در این موضع، نشان از نکته‌ای دارد که ما به آن بی توجهیم و باید به آن توجه کنیم.
تأویل الاحادیث، می‌تواند به معنای "قدرت درک حقیقت معانی اشیاء" یا "قدرت برقراری ارتباط صحیح میان ظاهر موضوعات و باطن آنها" و به عبارت آشناتری، داشتن نگاه برزخی و درک حقیقت امور یا ملکوت اشیاء و وقایع باشد. کسی که قدرت تأویل احادیث دارد، حقیقت امور و جایگاه مسائل را می‌بیند و تسلیم ظواهر امر نمی‌شود.
البته تأویل حدیث در آنچه که ما آن را تعبیر خواب می‌نامیم نیز کاربرد دارد زیرا یکی از برجسته ترین و روشن ترین مواضع تأویل الاحادیث، شناخت تأویل خواب‌های معتبر است. چرا که خواب‌های معتبر (غیر از اضغاث و احلام) نشان‌های صادقانه‌ای از عالم دیگر را نقل می‌کنند که به زبان این جهانی درنیامده است و کسی که قادر به درک جایگاه اصلی افعال و گفتارهای خواب باشد، طبعاً عکس آن را نیز قادر است بفهمد و مثلاً تصویر و تاثیر افعال و گفتارهای انسان‌ها را در عالم آسمان خواهد دید.
در این آیه داریم : "والله غالب علی امره" و این اشاره به همان روند کلی سوره دارد که در تمام داستان‌های ریز و درشت این سوره شاهد هستیم که انسان‌ها اراده‌ای دارند و خدا (رب) اراده دیگری دارد، و نتیجه را نیز شاهد هستیم.
نکته مهم و کلیدی در پایان همین آیه آمده است که و لکن اکثر الناس لا یعلمون. این جمله، یعنی یوسف می‌داند و پیامبران و آگاهان باخبرند. اکنون خداوند از شنوندگان این داستان و قاریان قرآن و مؤمنان نیز دعوت می‌کند که این حقیقت را درک و باور کنند.
با این مقدمه، به آیه بعد می‌رسیم که تأکید می‌کند یوسف در دوران ناپختگی نبوده، (بلغ اشده) و پیش از ماجرای زلیخا به او حکم و علم از جانب خدا داده شده است (اتیناه حکماً و علماً) و خداوند او را جزء محسنین و درستکاران پاداش داده است. (و کذلک نجزی المحسنین(
چه احسان و درستکاری‌ای از یوسف دیده شده که به او پاداش (اعطای حکم و علم) داده شده است؟ یوسف تا اینجای داستان جز به سر بردن در چاه و بردگی کار خاصی نداشته است و اگر بنا بود پاداشی به زعم ما به او داده شود باید به انتهای آزمون زلیخا می‌رسیدیم! ما یوسف را با خویشتن قیاس می‌کنیم و لذا معمولاً این تصور ناصحیح در اذهان ما هست که قدرت تأویل الاحادیث بواسطه پیروزی یوسف در آزمون زلیخا به او عطا شد! و یا این تصور ناصحیح که یوسف لغزید و موانع الهی او را اجباراً از سقوط نجات داد!
این، ناشی از عدم توجه ما به ارزش بالای ایمان و آرامش یوسف است. یوسف که جایگاه حقیقی اقوال و افعال را درک کرده است (تأویل الاحادیث) به آرامش و ایمانی توحیدی رسیده و تسلیم محض پروردگار خود شده است. صبر پیشه ساخته، کینه¬ای را از برادران در دل پرورش نداده است. امید به خدا را از دست نداده است. روحیه و کرامت خود را نباخته است. اسرار دیگران را فاش نساخته است و ... همه اینها نشانه‌هایی از احسان و خوب کار بودن اوست! چنانچه در آیات بعد خواهیم دید، در نتیجهی چنین معنویت و روحیه‌ای از موضع بالا با سرور و صاحب خود که او را در خانه خود بزرگ کرده است (التی هو فی بیتها) سخن می‌گوید و با حفظ احترام وی، کرامت و بزرگواری و استقلال خود را بواسطه تعبد و بندگی رب خود نشان می‌دهد.
اینها باید همان احسان و درستکاری‌ای باشدکه پاداشش دریافت حکم و علم الهی بود. و تمام اینها قبل از ماجرای زلیخا است.
در حقیقت، تسلیم فساد نشدن او ناشی از یک اتفاق ناگهانی و بدون زمینه‌های محکم تقوا و جهان بینی صحیح نسبت به عصیان و بندگی نبوده است. (آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا) بلکه او بر اساس همین علم به تأویل الاحادیث، می‌داند که "وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ" و همین اتفاقات مهم در زندگی او، نشان از آن دارد که پروردگار او ناتوان نیست، آگاه است، قادر است، مهربان است، و از دل حوادث تلخ، میوه‌های شیرین می‌رویاند و تمام این حوادث تلخ و نتایج شیرین برای یوسف نشانه و برهان رب او است. او "برهان رب" را بارها در زندگی خود به رأی العین دیده است و زمانی که زلیخا قصد می‌کند تا با بستن درها و راه های فرار، و تحمیل فحشاء یا ننگ بدنامی بر او، او را خوار و ذلیل کند، با یادآوری همین برهان جلوی او می‌ایستد و منت بزرگ شدن در خانه او را با بیان جمله "انه ربی احسن مثوای" از گردن خود ساقط می‌کند و با بیان این جمله دوپهلو، بزرگی و حسن مثوای خود (جایگاه خوب خود) را از رب خود می‌داند نه از زلیخا! و به او اخطار می‌دهد که "هیچ نابکاری به نتیجه نخواهد رسید" (انه لا یفلح الظالمون) محترمانه به او می‌فهماند که تو با این عمل نابجا و تحمیل ظالمانه‌ات نمی‌توانی به نتیجه برسی زیرا نابکاران – چه تو باشی و چه من- به نتیجه نمی‌رسند.
اینجاست که خداوند در قبال ایمان یوسف و اتکاء او بر پروردگار می‌فرماید: "سوء و فحشاء را از او دور ساختیم" نه این که او را از سوء و فحشاء دور کردیم. (کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء( زیرا او خود از ننگ و فحشاء به دور است اما ممکن بود که با عمل زلیخا (غلقت الابواب) و رسیدن شوهرش (و الفیا سیدها لدی الباب) ننگ بدنامی بر دامن او بنشیند.
و تأکید می‌فرماید که او به مقام تحت الحمایگی خداوند رسیده است: إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ. و شیطان اساساً بر او راهی نداشته است تا بتواند او را در معرض لغزش و گناه قرار دهد زیرا شیطان در هنگام تمرّد و اخراج از بهشت وعده داد تا همه بندگان را فریب دهد غیر از مخلَصین را. چرا که بر آن‌ها راهی ندارد.
به همین دلیل است که در حال بسته بودن راه‌ها و درها، با ایمان کامل به سوی دری می‌شتابد که بسته بود (و استبقا الباب(
اگر غیر از این (امید به نجات از سوی پروردگار توانا) بود، دویدن به سمت در بسته چه معنایی داشت؟!
ما با یوسفی روبرو هستیم که عمل خالصانه ابراهیمی دارد. ایمان محض دارد. آنچه او را از افتادن در ورطه "همّ به زلیخا" دور می‌کند، یک اتفاق اجباری و ناخواسته از سوی خداوند یا نقص قدرت جنسی یا جلوگیری از اقدام او بوسیله راه‌های بیرونی و اجباری و اتفاقی نبوده و نیست. او در طول زندگی خود شاهد برهان رب است. به همین دلیل شایسته آن شده تا قهرمان احسن القصص باشد.
قرینه دیگر برای کشف حقیقت ماجرا این است که فرمود : او برهان رب خود را دید (رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ) نه این که در این میانه چیزی به او نمایانده شود، یا وحی شود! تا مانع او گردد. این قابلیت درونی که باعث شد تا آمادگی دریافت حکم و علم (نبوت) را داشته باشد همان احسان و نیکی کردار او بود که پیش از این در آیه 22 مطرح شده بود [ نظرات / امتیازها ]
منبع : المیزان طباطبایی و تدبرات شخصی قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : نادر نوروزشاد
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  برهان رب بخش اول - نادر نوروزشاد
در تفسیر این آیه، مفسرین به اختلاف نظر فراوان افتاده‌اند. برخی به راه خطا رفته و داستان‌های اسرائیلیات را نقل کرده‌اند که بر اساس آن یوسف ابتدا اندکی لغزیده و سپس با نزول جبرییل یا دیدن روی یعقوب که ملتمسانه او را نهی می‌کرد، از کار خود دست کشیده است! چنین تفاسیری ممکن است در ابتدا با فهم فعلی ما ساده و قابل درک باشد ولی ما را از حقیقت موضوع دور می‌کند و در مسیر فهم کلی ماجرای سوره نیز اخلال بزرگی وارد می‌کند. ریشه چنین تفاسیری، به مقایسه یوسف و انبیاء با خویشتن مان باز می‌گردد. حال آن که، یوسف در اینجا علاوه برآن که خداپرست و خداباور بوده، به مقام دریافت حکم و علم (نبوت) از خداوند رسیده و جزو مخلَصین است. اکنون در دعوت زلیخا به کار ناپسند، منت او را از خود دور می‌کند و عزت خود را به واسطه وابستگی به خداوند، به او یادآور می‌شود. در واقع، یوسف با درک شخصیت خود و درک ارزش و جایگاه خود، خود را برتر از آن می‌داند که در این گناه آلوده شود و البته همین درک را از رحمت و عنایت الهی به خود می‌داند.
همین که در آیه قبل گفته شد که یوسف بهترین جایگاه را از پروردگار حقیقی خود دارد، برهان آشکاری بود که به زلیخا نیز بیان کرد و افزود که در نزد آن پروردگار قادر و مهربان، نابجاکاران به رستگاری نمی‌رسند! این برهان، بر قلب او نوری از آرامش و تقوا انداخته که اگر نبود، هر آینه یوسف نیز در برابر وساوس و موقعیت پیش آمده تسلیم می‌شد.
یک احتمال دیگر برای برهان رب، می‌تواند آشنایی او با حقیقت زشتی این عمل باشد که از آن تعبیر به ظلم و ناروایی می‌کند. در نتیجه‌گیری از دو گزاره «انه ربی احسن مثوای» و «انه لا یفلح الظالمون» با آگاهی و علمی که نسبت به زشتی و ناروایی این عمل دارد، به یقین می‌رسد که باید خویشتن‌داری کند.
پس شاید برهان رب، علم یقینی به جایگاه پروردگارش بود که علیم و خبیر و حفیظ و رحیم است و همین امر مانع از اندیشه خطا شد.
اما آیا یقین و باور او کافی بود؟
اگر کافی بود، چرا در مقابل فشارهای بعدی با خداوند خود چنین مناجات کرد که وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ اگر کید زنان را از من دور نکنی به سمت شان گرایش خواهم کرد و از نادانان خواهم شد؟
این موضوع، نشان می‌دهد که اولاً بر اساس همین آیه 24، یوسف توانمندی جنسی کاملی داشته و خویشتن‌داری نموده است و نیفتادن او در ورطه هلاکت و گناه، ناشی از ناتوانی لحظه‌ای و اجباری نبوده است بلکه او بر اساس برهان رب خود، از این ورطه نجات یافته است. (همّ بها لولا ان رأی برهان ربه)
ثانیاً با دعای یوسف در آیات بعد، (آیه 33: وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ) متوجه می‌شویم که گاه، یقین کافی نیست و ممکن است لغزشی حاصل شود. (و اضله الله علی علم- جاثیه 23) (و جحدوا بها و استیقتنها انفسهم- نمل 14) پس یوسف به دعا و استعانت از پروردگار پناه برد. (قال معاذ الله)

نکته مهم دیگر در این آیه، این است که آیه، انصراف سوء و فحشاء از یوسف را بیان می‌کند نه انصراف یوسف را از سوء و فحشاء! نفرمود: لِنُصرِفَهُ عَنِ السّوءِ وَ الفَحشاء. پس مشخص می¬شود که سوء و فحشائی در حال روی آوردن به یوسف است که با این ماجرا از او دور می‌شود.
سوء را بر فحشاء مقدم گرفته است. شاید یعنی اگر کسی در جایگاه یوسف بود و مخلَص نبود، یا باید دست به قتل زلیخا می‌زد، یا با توجیه شرایط فشار و زور، تن به فحشاء می‌داد! سوء می‌تواند بدنامی، تهمت، خیانت و..همه این‌ها بوده باشد و آنچه یوسف کرد با وقایعی که پس از آن به اراده الهی رخ داد، باعث شد تا هیچ بدنامی در آینده برای یوسف نماند.
خداوند، فاعل این «انصراف و روی گردانی» سوء و فحشاء از یوسف است. (لِنُصرف)
در انتهای آیه می‌فرماید: ما با یوسف این معامله را انجام دادیم چون او مخلَص بود. (إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ) نتیجه آن که: عصمت برای بندگان مخلَص یک قانون است (کذلک...)
نکاتی که می‌تواند بیانگر خلوص عبودیت یوسف باشد:
همسر عزیز مصر، درها را بسته بود و همه چیز مهیا بود. لذا ترس از بی آبرویی و ریخته شدن حیثیت خانوادگی و افشای خیانت به عزیز مصر و مجازات دنیوی مطرح نبود.
در ردّ خواسته همسر عزیز مصر، مجازات نهفته بود و می‌توانست توجیه (مثلاً) شرعی برای ارتکاب عمل به اجبار باشد.
اصالت خانوادگی نیز مانع از ارتکاب و انجام دادن گناه نمی‌شود کما این که برادرانش به گناهی بزرگتر اقدام کرده بودند.
فقط توحید محض و عمیق او بود که مانع او شد: معاذ الله. انه ربی احسن مثوای! انه لا یفلح الظالمون و نگفت انه لا یفلح الخائنون! که اگر از لفظ خائن استفاده کرده بود، هم خودش و هم زلیخا را شامل می‌شد، اما از لفظ ظالم و نابجاکار استفاده کرد.

او کار را به خدا سپرده بود و پناه به الله برده بود و می‌دانست که پروردگارش او را نجات خواهد داد. پس جمع میان دعا و استعاذه او به الله از یک سو، و فعل او یعنی اقدام او در فرار از موضع گناه، موجب شد تا پروردگارش به بهترین وجه او را نجات دهد. او یقین داشت که زلیخا موفق نخواهد شد (انه لا یفلح الظالمون) پس تن به هیچ یک از این دو حالت سوء (بدنامی) یا فحشاء (تسلیم) نداد و این با سیاق بقیه سوره نیز می‌خواند که گاه اراده‌های بشری و انتخاب‌های ظاهراً حسابگرانه او از سوی خداوند با نتیجه معکوس و یا بی نتیجه روبرو می‌شود. پس یوسف تن به انتخاب هیچ راه ظاهراً معقولی نداد و کار خود را به خدا واسپاری کرد چرا که تنها دو راه پیش پای او بود: یا بدنامی را بپذیرد و یا تن به فحشاء دهد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : کشاف زمخشری و المیزان طباطبایی و تدبرات شخصی قالب : تفسیری موضوع اصلی : داستان حضرت یوسف (علیه‌السلام) گوینده : نادر نوروزشاد
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  معصومین - علي باقري
المخلَصین چه کسانی هستند ؟
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَآ أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوٓءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ( 24 سوره یوسف )
‌[آن زن] واقعاً قصد [کام بردن از] او را نمود، او [نیز ] قصد دفع آن زن را مى‌کرد، اگر نبود جز این که [هدایت و] برهان پروردگارش را [از قبل] دیده بود [شاید در این امر کوتاهی می‌کرد]، [و] چنین [نمودیم] تا بدى و زشتکارى را از او بازداریم؛ زیرا او از بندگان نابِ برگزیدة ما بود.
عبارت الْمُخْلَصِینَ در این آیه به دو آیه زیر بر می گردد . در دو آیه ی زیر شیطان دشمنی آشکار خود را با انسان ها اعلام می دارد به همین دلیل خداوند از او با عنوان "عدواً مبین " یاد می کند . یعنی دشمنی که دشمنی خود را با زبان و آشکارا اعلام می کند و دیگر شکی در دشمنی او نیست و به عبارت امروزی کسی که در دشمنی تابلو می باشد .
قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ( ص 82و 83 ) [در این هنگام شیطان] گفت: پس سوگند به عزّت تو که بدون شک آنها (آدمیان) را همگى گمراه خواهم ساخت.* ‌مگر بندگان نابِ برگزیدة تو [که تسلطّی بر آنان ندارم].
قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ( 39و 40 حجر )
‌[ابلیس ] گفت: پروردگارا، به خاطر آن که مرا [به دلیل سجده نکردن براى آدم] محروم نمودى، [من نیز] قطعاً در زمین [بدى‌ها را] براى آنها (آدمیان) مى‌آرایم و تمامى آنها را گمراه خواهم کرد. ‌مگر [آن دسته] بندگانت که نابِ برگزیده اند.
نکته های مورد نظر ما در این آیات در دل الْمُخْلَصِینَ نهفته است .
نکته ی یک : الْمُخْلَصِینَ " ال " تعریف دارد وبر این دلالت دارد که اولاً الْمُخْلَصِینَ افراد خاص هستند و دوما آنها را شیطان می شناسد.
نکته ی دو : شیطان افرادی را که استثنا می کند الْمُخْلَصِینَ هستند نه الْمُخْلِصِینَ
الْمُخْلَصِینَ : صفت مفعولی هست مفرد ان می شود " خالص شدگان " معنی آن می شود : کسانی که تو خودت در مخلص بودن آنها دست داری و به عبارت امروزی یعنی کسانی که در مخلص بودن هوای آنها را داری و آنها را از گناه محفوظ می داری و از گفتار شیطان و فرموده ی خداوند مشخص می شود شیطان جرأت نزدیک شدن را به آنها ندارد و خداوند هم حافظ آنهاست به عبارت بهتر آنها معصوم هستند
الْمُخْلِصِینَ : یعنی خالصان و جمع خالص می باشد . و اگر در ترجمه ها دقت شود مترجم فرق بین الْمُخْلَصِینَ و الْمُخْلِصِینَ را متوجه نبوده است و ترجمه درست از آب در نیامده است .
نکته ی سه : عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ : از منهم در این عبارتی که از قول شیطان گفته شده فهمیده می شود که این افراد از خود مردم هستند و عین آنها هستند و می توانند مثل افراد دیگر مرتکب گناه شوند ولی به دلیل ایمان و صبری که دارند از ارتکاب گناه دوری می کنند زیرا یوسف به دلیل اینکه برهان و نشانه های خداوند را می بیند و بدان ایمان و یقین دارد از ارتکاب گناه دوری می کند زیرا آن معجرات را( باز شدن قفل ها به روی یوسف و شهادت کودک شیر خوار ) زلیخا هم دید ولی چون یقین و ایمانش مثل یوسف نبود کمتر تحت تاثیر قرار گرفت .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبر در قران قالب : تفسیری موضوع اصلی : اولیاءالله گوینده : علی باقری
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.