● معنای تعلیم اسماء به حضرت آدم(علیهالسلام)
معناى تعلیم اسماء این می شود که خداى تعالى این علم را در انسان ها به ودیعه سپرده است به طورى که آثار آن ودیعه، به تدریج و به طور دائم، از این نوع موجود سر بزند. هر وقت به طریق آن بیفتد و هدایت شود، بتواند آن ودیعه را از قوه به فعل درآورد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 178 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حقیقت علم به اسماء
اسماء نامبرده و یا مسماهاى آن ها موجوداتى زنده و داراى عقل بوده اند که در پس پرده غیب قرار داشته اند و به همین جهت علم به آن ها غیر آن نحوه علمى است که ما به اسماء موجودات داریم. {وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ}
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : چون اگر از سنخ علم ما بود، باید بعد از آنکه آدم به ملائکه خبر از آن اسماء داد، ملائکه هم مثل آدم داناى به آن اسماء شده باشد و در داشتن آن علم با او مساوى باشد. براى اینکه هر چند در این صورت آدم به آنان تعلیم داده است، ولى خود آدم هم به تعلیم خداوند آن را آموخته بود. پس دیگر نباید آدم اشرف از ملائکه باشد و اصولاً نباید احترام بیشترى داشته باشد و خداوند او را بیشتر گرامى بدارد. و اى بسا در صورت تعلیم خداوند به ملائکه، ملائکه از آدم برترى و شرافت بیشترى می داشتند.
و نیز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نباید ملائکه به صرف اینکه آدم علم به اسماء دارد قانع شده باشند و استدلالشان باطل شود. آخر در ابطال حجت ملائکه این چه استدلالى است که خداوند به یک انسان مثلاً علم لغوی بیاموزد و آنگاه وى را به رخ ملائکه مکرم خود بکشد و به وجود او مباهات کند و او را بر ملائکه برترى دهد؟ با اینکه ملائکه آن قدر در بندگى او پیش رفته اند که «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (انبیاء/27) آنگاه به این بندگان پاک خود بفرماید که این انسان جانشین من و قابل کرامت من هست و شما نیستید؟ آنگاه اضافه کند که اگر قبول ندارید و اگر راست مى گویید که شایسته مقام خلافتید و یا اگر در خواست این مقام را مى کنید، مرا از لغت ها و واژه هایى که بعدها انسان ها براى خود وضع مى کنند تا به وسیله آن یکدیگر را از منویات خود آگاه سازند، خبر دهید.
علاوه بر اینکه اصلاً شرافت علم لغوی مگر جز براى این است که از راه لغوی هر شنونده اى به مقصد درونى و قلبى گوینده پى ببرد؟ و ملائکه بدون احتیاج به لغوی و تکلم و بدون هیچ واسطه اى اسرار قلبى هر کسى را می دانند، پس ملائکه یک کمالى ما فوق کمال تکلم دارند.
و سخن کوتاه آنکه معلوم می شود آنچه آدم از خداوند گرفت و آن علمى که خدا به وى آموخت، غیر آن علمى بود که ملائکه از آدم آموختند. علمى که براى آدم دست داد حقیقت علم به اسما بود که فرا گرفتن آن براى آدم ممکن بود و براى ملائکه ممکن نبود و آدم اگر مستحق و لایق خلافت خدایى شد به خاطر همین علم به اسما بوده است نه به خاطر خبر دادن از آن وگرنه بعد از خبر دادنش، ملائکه هم مانند او با خبر شدند. دیگر جا نداشت که باز هم بگویند: «سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا، إِلَّا ما عَلَّمْتَنا». پس از آنچه گذشت روشن شد که علم به اسما آن مسمیات، باید طورى بوده باشد که از حقایق و اعیان آن ها کشف کند نه صرف نام ها که اهل هر زبانى براى هر چیزى مى گذارند. پس معلوم شد که آن مسمیات و نامیده ها که براى آدم معلوم شد، حقایقى و موجوداتى خارجى بوده اند نه چون مفاهیم که ظرف وجودشان تنها ذهن است. و نیز موجوداتى بوده اند که در پس پرده غیب، یعنى غیب آسمان ها و زمین نهان بوده اند و عالم شدن به آن موجودات غیبى، یعنى آن طوریکه هستند از یک سو تنها براى موجود زمینى ممکن بوده است نه فرشتگان آسمانى و از سوى دیگر آن علم در خلافت الهیه دخالت داشته است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 180 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حقیقت اسمایی که به حضرت آدم(علیهالسلام) تعلیم شد
موجودات زنده و عاقلى که خداوند بر ملائکه عرضه کرد موجوداتى عالى و محفوظ نزد خداوند بودند که در پس حجاب هاى غیب محجوب بودند و خداوند با خیر و برکت آن ها، هر اسمى را که نازل کرد، در عالم نازل کرد و هر چه که در آسمان ها و زمین هست از نور و بهاى آن ها مشتق شده است. آن موجودات با اینکه بسیار و متعددند، در عین حال تعدد عددى ندارند و اینطور نیستند که اشخاص آن ها با هم متفاوت باشند، بلکه کثرت و تعدد آن ها از باب مرتبه و درجه است و نزول اسم از ناحیه آن ها نیز به این نحو نزول است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس معلوم شد که آن مسمیات و نامیدهها که براى آدم معلوم شد، حقایقى و موجوداتى خارجى بوده اند، نه چون مفاهیم که ظرف وجودشان تنها ذهن است. و نیز موجوداتى بوده اند که در پس پرده غیب، یعنى غیب آسمان ها و زمین نهان بوده اند و عالم شدن به آن موجودات غیبى، یعنى آن طوریکه هستند، از یک سو تنها براى موجود زمینى ممکن بوده است، نه فرشتگان آسمانى و از سوى دیگر آن علم در خلافت الهیه دخالت داشته است.
کلمه (اسماء) در جمله (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها) الخ، از نظر ادبیات، جمعى است که الف و لام بر سرش در آمده است و چنین جمعى به تصریح اهل ادب افاده عموم مى کند. علاوه بر اینکه خود آیه شریفه با کلمه (کلّها) این عمومیت را تاکید کرده است. در نتیجه مراد به آن، تمامى اسمایى خواهد بود که ممکن است نام یک مسما واقع بشود. چون در کلام نه قیدى آمده است و نه عهدى، تا بگوئیم مراد، آن اسمای معهود است.
از سوى دیگر کلمه (عرضهم) دلالت مى کند بر اینکه هر یک از آن اسما یعنى مسماى به آن اسما، موجودى داراى حیاة و علم بوده اند و در عین اینکه علم و حیاة داشته اند، در پس حجاب غیب یعنى غیب آسمان ها و زمین قرار داشته اند. گو اینکه اضافه غیب به آسمان ها و زمین، ممکن است در بعضى موارد اضافه تبعیضى باشد ولکن از آنجا که مقام آیه شریفه مقام اظهار تمام قدرت خداى تعالى و تمامیت احاطه او و عجز ملائکه و نقص ایشان است، لذا لازم است بگوئیم اضافه نامبرده (مانند اضافه در جمله خانه زید) اضافه ملکى باشد. در نتیجه مى رساند که اسمای نامبرده امورى بوده اند که از همه آسمان ها و زمین غایب بوده و به کلّى از محیط کون و وجود بیرون بوده اند.
وقتى این جهات نامبرده را در نظر بگیریم، یعنى عمومیت اسما را و اینکه مسماهای به آن اسما داراى زندگى و علم بوده اند و اینکه در غیب آسمان ها و زمین قرار داشته اند، آن وقت با کمال وضوح و روشنى همان مطلبى از آیات مورد بحث استفاده مى شود که آیه «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) درصدد بیان آن است. چون خداى سبحان در این آیه خبر می دهد به اینکه آنچه از موجودات که کلمه (شىء- چیز) بر آن اطلاق بشود و در وهم و تصور درآید، نزد خداوند از آن چیز خزینه هایى انباشته است که نزد او باقى هستند و تمام شدنى برایشان نیست و به هیچ مقیاسى هم قابل سنجش و به هیچ حدى قابل تحدید نیستند و سنجش و تحدید را در مقام و مرتبه انزال و خلقت مى پذیرند. و کثرتى هم که در این خزینه ها هست از جنس کثرت عددى نیست، چون کثرت عددى ملازم با تقدیر و تحدید است، بلکه کثرت آن ها از جهت مرتبه و درجه است و به زودى ان شاء اللَّه در سوره حجر در تفسیر آیه نامبرده کلامى دیگر خواهد آمد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج1، ص: 181 و 182 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : داستان حضرت آدم (علیهالسلام) |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● توانایی -
اسمعيل شيخ محمد
تمام تواناییهای انسان از جانب خدا است لذا در حفظ این امانات الهی و استفاده صحیح و بهینه از آنها در جهت رشد و ارتقای خود و جامعه میبایستی کوشید
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : امانتداری |
گوینده : اسمعیل شیخ محمد |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اسماء -
سمانه بيات
کلمه (اسماء) در جمله (و علم آدم الاسماء کلها) الخ، از نظر ادبیات، جمعی است که الف و لام بر سرش در آمده، و چنین جمعی به تصریح اهل ادب افاده عموم میکند، علاوه بر اینکه خود آیه شریفه با کلمه (کلها، همهاش) این عمومیت را تاکید کرده.
در نتیجه مراد بان، تمامی اسمائی خواهد بود که ممکن است نام یک مسما واقع بشود، چون در کلام، نه قیدی آمده، و نه عهدی، تا بگوئیم مراد، آن اسماء معهود است.
از سوی دیگر کلمه: (عرضهم، ایشانرا بر ملائکه عرضه کرد) ، دلالت میکند بر اینکه هر یک از آن اسماء یعنی مسمای بان اسماء، موجودی دارای حیاة و علم بودهاند، و در عین اینکه علم و حیاة داشتهاند، در پس حجاب غیب، یعنی غیب آسمانها و زمین قرار داشتهاند.
گو اینکه اضافه غیب به آسمانها و زمین، ممکن است در بعضی موارد اضافه تبعیضی باشد، و لکن از آنجا که مقام آیه شریفه مقام اظهار تمام قدرت خدایتعالی، و تمامیت احاطه او، و عجز ملائکه، و نقص ایشان است، لذا لازم است بگوئیم اضافه نامبرده (مانند اضافه در جمله خانه زید -) اضافه ملکی باشد.
در نتیجه میرساند: که اسماء نامبرده اموری بودهاند که از همه آسمانها و زمین غایب بوده، و بکلی از محیط کون و وجود بیرون بودهاند.
این موجودات زنده و عاقلی که خدا بر ملائکه عرضه کرد، موجوداتی عالی و محفوظ نزد خدا بودند، که در پس حجابهای غیب محجوب بودند، و خداوند با خیر و برکت آنها هر اسمی را که نازل کرد، در عالم نازل کرد، و هر چه که در آسمانها و زمین هست از نور و بهای آنها مشتق شده است، و آن موجودات با اینکه بسیار و متعددند، در عین حال تعدد عددی ندارند، و اینطور نیستند که اشخاص آنها با هم متفاوت باشند، بلکه کثرت و تعدد آنها از باب مرتبه و درجه است، و نزول اسم از ناحیه آنها نیز باین نحو نزول است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرالمیزان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : کلمه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مراد از اسماء در "وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ کُلَّهَا"(بقره،31)، که خداوند به حضرت آدم آموخت چیست؟ -
ريحانه فرحمند
مراد از اسماء در "وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ کُلَّهَا"(بقره،31)، که خداوند به حضرت آدم آموخت چیست؟
مفسران در تفسیر "علم اسماء" بیانات گوناگونى دارند که به برخى از آنها اشاره مى کنم:
الف) علم اسماء: به معنى "علم لغت"، و یاد دادن نام اشیاء نیست؛بلکه مقصود از آن، حقایق و اسرار نهفته در عالم هستى است که به آدم (على نبینا وآله وعلیه السلام) تعلیم داده شد تا بتواند از مواهب مادّى و معنوى این جهان، در مسیر تکامل خویش بهره گیرد.
همچنین استعداد نام گذارى اشیاء در وجود او قرار داده شد تا بتواند اشیاء را نام گذارى کند و در وقت احتیاج، با ذکر نام، آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن شىء را نشان دهد.۱
ب) مقصود از "اسماء"، اسماء حسنى و صفات علیاى الهى است که کاملش در خداوند متعال وجود دارد و مقدارى از آن را به انسان داده است و انسان کامل، مظهر اسماء و صفات حق تعالى مانند: خالق، رازق و... است.
خداوند همه چیز را آفریده و بشر نیز با قدرت خدادادى; ساختمان، کارخانه و... را به وجود مى آورد و یا براى فرزندان خود روزى فراهم مى کند.۲
ج) مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر اسماء و مسماها مى فرمایند: مراد از اسمها و مسماها، موجوداتى زنده و داراى شعور بود که در پس پرده غیب بودند.
از جمله ویژگى هاى آنها عبارتند از:
1. علم این نام ها و مسماها توأم با کشف حقیقت و وجود عینى آنها بوده
2. آموزش آنها فقط براى یک موجود زمینى همچون آدم ممکن بوده; ولى براى فرشته ها و موجودات آسمانى ممکن نبود
3. این علم در خلیفه الهى بودن انسان نیز دخالت داشته است
4. این علم از سنخ علوم ما نبوده است.
از جمله دلایلى که مى توان براین مطلب اقامه کرد، عبارتند از:
الف) اگر از سنخ علم ما بود، مى بایست بعد از آن که آدم به ملائکه از آنها خبر داد، ملائکه هم همچون آدم به آنها دانا و در داشتن آن علم با او مساوى مى شدند; چرا که هر چند آدم آنها را از آن مطلع نموده، ولى خود او هم آنها را از خدا آموخته است، پس دیگر نباید آدم از ملائکه و سایر مخلوقات برتر بوده و شرافت بیشترى داشته باشد.
ب) اگر این علم از سنخ علوم ما مى بود، ملائکه نباید به صرف عالم شدن آدم قانع شده و اظهار عجز و سرشکستگى مى کردند؛ مثلاً اگر این علم، علم لغت بود. کما این که عده اى از مفسران قائل شده اند۳
آدم چگونه مى توانست با آن بر ملائکه مباهات کند; در حالى که ملائکه بدون علم لغت قادر به دریافت اسرار قلبى هستند; پس معلوم مى شود این علم یک علم معمولى نبوده است; حاصل کلام این که: موجوداتى که خداوند بر ملائکه عرضه کرد موجوداتى برتر بودند که نزد خداوند محفوظ بوده، در عالم غیب به سر مى بردند و خداوند به برکت آنها نام هاى دیگر را نازل فرموده، هر آنچه در آسمان و زمین است را از نور آنها گرفت.۴
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : www.bayenat.blogfa.com |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : خداوند |
گوینده : ریحانه فرحمند |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● امامت -
علي باقري
منظور از اسماء در قران که فرشته ها را مجبور به سجده کرد چه بود وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَـٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ 30
وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَـٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِـُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَـٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ 31
قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ 32
قَالَ یَـٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ 33
وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ 34
اینها آیاتی هستند که در مورد داستان حضرت آدم در سوره ی بقره پشت سر هم نازل شده اند .
باید عرض کنم محتوای این آیات به طور خلاصه این هست که خداوند خطاب به فرشتگان می فرماید: من می خواهم در روی زمین جانشینانی قرار دهم. فرشتگان که شیطان هم در میان آنها بود ( گرچه جنسش با آنها فرق داشت به علت عبادت بیش از حد تا مقام فرشتگان بالا آمده بود ) می گویند: خداوندا ما بدون اینکه کوچکترین گناهی را مرتکب بشویم بهتر ازهر کسی می توانیم ترا عبادت کنیم. انسانی که تو خلق می کنی امکان دارد گناه کند و از فرمان تو خارج شود . خداوند می فرماید : من چیزهایی در مورد انسان می دانم که شما از آن بی خبر هستید ( منظور خداوند این بود در ذریه ی آدم اشخاصی هستند که شما از عظمت مقام آنها بی خبر هستید و آنها مقامشان از شما بلند تر است) . خداوند به خود آدم در مورد آنها خبر داده بود ولی فرشته ها چیزی در این مورد نمی دانستند .
فرشتگان گفتند :خداوندا تو خودت بهتر می دانی و با این وجود افرادی مثل شیطان در بینشان بود که در باطن به فرموده ی خداوند ایمان کامل نداشت و یا سوء ظن داشت ، لذا خداوند به آدم فرمود : قَالَ یَـٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ . یعنی به این فرشته ها از اسما آنها ( اسرار وجودشان ) خبر بده . به ضمیر هایی که استفاده شده دقت کنید که ضمیر ها شخصی هستند هم به ضمیری که برای فرشته ها استفاده شده و هم ضمیری که برای اسم هایی که قرار است آدم در مورد آن اشخاص خبر بدهد . مفسرین اکثرا گفته اند : فرشته ها اسم خودشان را نمی دانستند و خدا به آدم فرمود اسم فرشته ها را به خود آنها یاد بدهد . برای اینکه ضمیر دوم را هم به فرشته ها ارتباط داده اند . و این چیز معقولی نیست .
فَقَالَ أَنۢبِـُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَـٰٓؤُلَآءِ . این قسمت ادعای مرا بیشتر ثابت می کند . خداوند سپس خطاب به فرشته ها می فرماید : اگر راست می گویید در مورد ایشان ( یعنی جانشینان من که بعدا خواهند آمد ) چیزی می دانید خبر بدهید . باز در ضمیر هولاء دقت شود . پس این اسما اسم اشیا نبودند . بعضی از مفسرین گفته اند آدم اسم زمین، کوه ها و همه ی چیز ها را یکی یکی شمرد حتی اسم آنها ( فرشته ها را )که اسم خودشان را هم نمی دانستند .
در ادامه تا آدم اسامی آنها را می شمارد . خداوند به احترام و عظمت مقام آنها به همه دستور می دهد بلافاصله همه سجده کنند . در این میان یک نفر را می بینند که ایستاده نگاه می کند . وقتی می پرسند چرا تو سجده نمی کنی می گوید من مقامم از آنها بالاتر است . فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ .
در این جا دو نکته ی بسیار باریکی وجود دارد . یکی در "کان " و دیگری در " ٱلۡکَٰفِرِینَ" نهفته است . مفسرین " کان" را به" شد " معنی کرده اند . در حالی که کان در اینجا معنی" بود" می دهد . یعنی اینکه شیطان قبلا کافر بود. در این لحظه با سجده نکردن کافر نشد . خداوند می فرماید او قبلا هم کافر بود در اینجا در امتحان رد شد و سجده نکردن آخرین مرحله بود و اینجا فقط مسئله رو شد و کفرش آشکار گردید .همان طور که در مورد پسر نوح فرمود : فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِینَ ( هود 43 ) معنای آن این است که پسر نوح خیلی وقت ها در گناه غرق شده بود و این غرق شدن در آب آخرین مرحله ی غرق شدنش بود . نمونه دیگر در مورد خود شیطان خدا فرمود : فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ . در اینجا هم کان معنی بود می دهد یعنی شیطان از جنها بود .
نکته دوم در ٱلۡکَٰفِرِینَ نهفته است . و آن این است که غیر از شیطان کافر های دیگری هم وجود دارند و آنها هم خلیفه الله ( امامت) را قبول نخواهند کرد و آنها هم در امتحانی که از آنها خواهم گرفت مثل شیطان مردود خواهند شد و از کافران محسوب خواهند گردید .
نکات دیگری که باید در این آیات دقت کنیم این هست که این سجده به خود آدم و یا به خاطر انسان هایی که بعد از آدم به وجود می آمدند نبود . زیرا خود آدم به راحتی توسط شیطان به زمین زده شد و می بینیم که امکان گناه در او بود همان طور که در آدم هایی مثل ما هم امکان گناه به راحتی وجود دارد .
نکته دیگر اینکه شیطان توحید و قیامت را قبول داشت . می گفت من از غیر از تو برای کسی دیگر سجده نمی کنم یعنی از غیر تو اطاعت نمی کنم . و می گفت تا قیامت به من فرصت بده ، پس قیامت را هم قبول داشت . با این وجود فرمود شیطان از کافران بود . شیطان دو چیز را زیر سوال برد یکی عدالت دومی امامت . درست آنچه شیعه قبول دارند و بقیه قبول ندارند . بنابراین حواسمان باشد که از دیدگاه قران کسی که امامت را نپذیرد از کافران محسوب می شود .
بنابراین می بینیم آن اسما که فرشته ها را متقاعد کرد از در اطاعت بر آیند نمی توانست غیر از اسامی معصومین باشد .و الا دانستن یا ندانستن و یا خبر دادن از اسرار اسامی دیگر این همه اهمیت نداشت .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : نگارنده |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : سوره بقره |
گوینده : علی باقری |
1)
رمضانی (داور) : موضوع اصلی: امام- امامت
2)
جعفری : شیطان که جن هست با استناد به آیات قرآن کریم یکی از ملائکه الهی بود
رمضانی (داور) : 1-لطفا اگر استناد میفرمایید، بطور دقیق مشخص کنید.
2-به هر موجود آزار دهنده، منحرف و سرکش که انسان را از راه خدا باز میدارد شیطان گفته میشود. پس مسلم است که شیطان از ملائکه نیست.
3)
: یک نکته اینکه ملائکه شامل چند رسته هستن بخشی جن هستن که از آتشند و بخشی هم انسان هستند که از خاکند و ... که اطلاعاتمون کامل نیست
این بخشی که به خداوند میگویند چرا انسان دو خلق میکنی ما که هستیم اینا از جنیان بودن و کسی که خطای محض کرد ابلیس بود که کبر ورزید و خودش رو بزرگ دید و الله اکبر برای اینست که به خودمون یاداوری کنیم که فقط خداست که سزاوار تکبر است و این تکبر ماها سبب کفر خواهد شد و لذا میبینیم که امیرالمومنین امام علی (ع) در مناجات مسجد کوفه چگونه با خدا راز و نیاز میکند و خود را چگونه در مقابل خالقش تعریف میکند
رمضانی (داور) : ملائکه، انسان، جن هر کدام یک نوع خاص از مخلوقات خداوند میباشند و مجزا از هم هستند و هر یک دارای ویژگیهای خاص و مخصوص به خود میباشند.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.