● تاکید خداوند بر ارث بردن زنان در اسلام
اما اینکه در هنگام بیان حکم، تعبیر دیگرى آورد و فرمود: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» براى هر نر، چیزى دو برابر سهم ماده است، براى این بود که اشاره کرده باشد به اینکه رسوم جاهلیت (که ارث بردن زنان را ممنوع مىدانست) در اسلام باطل شده و کانه بطلان این رسم و نیز حکم خدا یعنى ارث بردن زنان را یک حکم معروف وا نمود کرده و فرموده: مردان مثل زنان ارث، مىبرند ولى دو برابر و به عبارت دیگر ارث زن را اصل در تشریع قرار داده و ارث مرد را به طفیل آن ذکر کرده تا مردم براى فهمیدن اینکه ارث مرد چه مقدار است محتاج باشند به اینکه به دست آورند، ارث زن (یعنى دختر میت) چه مقدار است، به مقایسه با آن دو برابرش را به پسر میت بدهند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و اگر افاده این نکته در کار نبود میفرمود : للانثی نصف الذکر - برای ماده نصف نر است ، که اگر اینطور فرموده بود ، هم آن نکته را افاده نمیکرد و هم سازگاری سیاق رعایت نمیشد ، این مطلبی است که بعضی از علما ذکر کردهاند و مطلب درستی است و چه بسا بتوان آن را تایید کرد به اینکه آیه شریفه بطور صریح و مستقل متعرض ارث مردان نشده ، بلکه به این نحو متعرض ارث زنان شده ، و اگر به چیزی از سهم مردان هم تصریح نموده با ذکر سهامی که زنان با مردان دارند ذکر کرده ، همچنانکه در آیه بعدی و آیهای که در آخر سوره آمده ، این معنا به چشم میخورد .
و سخن کوتاه اینکه جمله« للذکر مثل حظ الانثیین »به منزله تفسیری است برای جمله« یوصیکم الله فی اولادکم» و حرف الف و لام در دو اسم ذکر و انثیین لام تعریف جنس است و میفهماند که جنس مرد دو برابر سهم جنس زن ارث میبرد و این دقتی است که در وراث ، هم از جنس مرد موجود باشد و هم از جنس زن ، در این فرض است که مرد دو برابر زن سهم میبرد و اگر نفرمود : للذکر مثل حظی الانثی - نر مثل دو سهم ماده میبرد و یا للذکر مثلا حظ انثی - نر دو مثل حظ ماده میبرد ، برای این بود که با عبارتی کوتاه هم صورت وجود نر با ماده را بیان کرده باشد و هم حکم صورتی را که تنها دو دختر از میت باز مانده باشند که با توضیحی که بعدا میآید عبارت« للذکر مثل حظ الانثیین» کوتاهترین عبارت است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : اما اینکه در هنگام بیان حکم، تعبیر دیگرى آورد و فرمود: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» براى هر نر، چیزى دو برابر سهم ماده است، براى این بود که اشاره کرده باشد به اینکه رسوم جاهلیت (که ارث بردن زنان را ممنوع مىدانست) در اسلام باطل شده و کان |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خطاب آیه به وراث
خطاب در این دو جمله به ورثه است که در حقیقت شامل عموم مسلمانان که از اموات خود ارث مىبرند مىباشد و این کلامى است که در مقام اشاره به سر اختلاف سهام در وراثت پدران و فرزندان القا شده و نوعى تعلیم است براى مسلمانان که با لحن (شما نمىدانید) ادا شده، و امثال این تعبیرات در لسان هر اهل لسانى شایع است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : از این هم که بگذریم اصلا نمیشود خطاب ، به غیر ورثه یعنی به مردم باشد و بخواهد بفرماید شما مردم که دیر یا زود میمیرید و مال خود را به عنوان ارث برای پدر و مادر و فرزندان به جای میگذارید ، نمیدانید کدام یک از این سه طایفه نفعشان برای شما نزدیکتر است ، برای اینکه اگر اینطور باشد دیگر وجهی برای جمله : کدام یک نفعشان نزدیکتر است باقی نمیماند .
چون ظاهر عبارت این است که مراد از نفع بهرهمندی از مال میت است نه بهرهمندی میت از ورثه. پس مىخواهد به ورثه بفرماید شما چه مىدانید که کدام یک از بستگانتان زودتر مىمیرند و نفع کدام یک از آنها زودتر به شما مىرسد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : ،4 ص : 331 و 332 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● معنای لغوی «وصیت»
کلمه ایصا که جمله یوصیکم از این مصدر مشتق شده به معنای توصیه یعنی سفارش و دستور است. راغب در کتاب مفردات القرآن میگوید: کلمه وصیت به معنای این است که عملی را به دیگری پیشنهاد کنی، پیشنهادی که توام با وعظ باشد، این بود گفتار راغب.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 326 و 327 |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حکم سهم ارث طبقه دوم بر طبق طبقه اول
اینکه به جای لفظ ابنا کلمه اولاد را به کار برده، دلالتی است بر اینکه حکم یک سهم دختر و دو سهم پسر مخصوص به فرزندانی است که بدون واسطه از خود میت متولد شدهاند و اما فرزندان با واسطه یا نوه و نتیجه و نبیره و پائینتر، حکمشان، حکم کسی است که بوسیله او به میت متصل میشوند و بنابراین پسر زادگان هر چند که دختر باشند دو سهم میبرند و دختر زادگان هر چند که پسر باشند یک سهم میبرند البته این در صورتی است که در حال مرگ مورث هیچیک از فرزندان بلاواسطه او، زنده نباشند و گرنه ارث از آن او خواهد بود و نوه و نتیجه و نبیره ارث نمیبرند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و همچنین حکم در برادران و خواهران و فرزندان آنها این چنین است ، یعنی در صورتی که میت از طبقه اول هیچ وارثی نداشته باشد ، نه پدر و نه مادر و نه فرزند و نه فرزند زاده ، و وارث او طبقه دوم یعنی برادر و خواهر و جد و جده باشد ، اگر برادر و خواهرش زنده باشند برادران هر یک دو برابر یک خواهر ارث میبرند و اگر همه برادران و خواهران میت قبل از مرگ او مرده باشند و وارث میت برادر زادگان و خواهر زادگان باشند ، برادر زادگان دو برابر خواهر زادگان میبرند ، هر چند که دختر باشند و خواهر زادگان نصف برادر زادگان میبرند هر چند که پسر باشند .
و اگر قرآن کریم به جای کلمه اولاد ابنا را آورده بود این نکته را نمیفهماند ، چون این کلمه نفی واسطه را اقتضا نمیکند ، یعنی هم فرزندان بلاواسطه ابنای انسانند و هم فرزند زادگان ، همچنانکه این فرق میان دو کلمه : اب و والد هست یعنی ، والد تنها به پدر بلاواسطه میگویند و اب هم در مورد پدر بلاواسطه استعمال میشود و هم در مورد اجداد .
و در اینجا ممکن است اشکال کنی که پس چرا در اواخر همین آیه تعبیر به آبا و ابنا را آورد ؟ در پاسخ میگوئیم : در آنجا نمیخواست نکته بالا را افاده کند ، بلکه عنایت خاصی ( که بیانش به زودی خواهد آمد )در کار بود و آن عنایت باعث شد تعبیر را عوض کند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 327 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان حکمی از ارث
در آیه «فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ» از ظاهر وقوع این جمله بعد از جمله: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» بر مىآید که جمله نامبرده عطف شده است بر معطوف علیهى حذف شده و تقدیرى کانه فرموده: گفتیم پسر دو برابر دختر مىبرد در صورتى که متوفى هم پسر داشته باشد و هم دختر و یا هم برادر داشته باشد، هم خواهر، حال اگر ورثه او در هر طبقه که هستند تنها زنان باشند حکمش چنین و چنان است و حذف معطوف علیه در ادبیات عملى است شایع و این آیه شریفه از همان باب است: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ، فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ»(بقره/196) و آیه: «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ، فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ»(بقره/184) یعنى جمله: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ ...»(بقره/196) و جمله: «فَمَنْ کانَ ...»(بقره/184) معطوف است به جملهاى مقدر.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و ضمیر در کلمه «کن» به کلمه اولاد در جمله: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ ...» بر مىگردد و اگر ضمیر را مؤنث آورد، با اینکه مرجع ضمیر (اولاد) مذکر است، به ملاحظه مؤنث بودن خبر" کن" است (چون این لفظ از افعال ناقصه است و اسم و خبر مىگیرد، اسمش اولاد و خبرش نسا است) و ضمیر در کلمه" ترک" به میت بر مىگردد، گو اینکه کلمه میت در آیه نیامده، و لیکن از سیاق کلام فهمیده مىشود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 328 و 329 |
قالب : قواعد عربی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● میزان سهم ارث دو دختر
در اینجا سهم دو دختر را ذکر نکرد، برای اینکه از جمله قبلی یعنی «للذکر مثل حظ الانثیین» به دست میآمد، چون وقتی نر و ماده هر دو وارث کسی باشند و سهم مذکر مثل سهم دو مونث باشد، ارث به سه قسمت تقسیم میشود، دو قسمت از آن مذکر و یک قسمت از آن مونث میشود، در نتیجه سهم یک مونث یک ثلث خواهد بود و قهرا سهم دو مونث دو ثلث میشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : البته این مقدار بطور اجمال از جمله نامبرده استفاده میشود ، نه اینکه معنای دیگری از آن استفاده نشود ، چون کلام طوری است که منافات ندارد بعد از آن مثلا بفرماید : و ان کانتا اثنتین فلهما النصف و یا بفرماید : و ان کانتا اثنتین فلهما الجمیع - اگر دو نفر ماده بودند نصف مال و یا همه آن را میبرند چیزی که باعث شده جمله نامبرده متعین در معنائی که کردیم بشود این است که در دنبالش از ذکر دو ماده سکوت کرد و در عوض تصریح کرد به اینکه اگر زنان بیش از دو نفر بودند دو ثلث میبرند ، فان کن نساء فوق اثنتین ، که این عبارت اشعار دارد بر اینکه خدای تعالی عمدا سهم دو دختر را ذکر نکرد .
از این هم که بگذریم در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمل آن جناب در ارث دادن به دو دختر همین بوده ، یعنی به دو دختر نیز دو ثلث میداده ، و از زمان رحلت آن جناب تا عصر حاضر ، عمل علمای امت به همین روال جریان داشته و جز روایتی که از ابن عباس رسیده ، مخالفتی در مساله نبوده است .
و این توجیه که ما کردیم بهترین توجیه این سؤال است که چرا به سهم دو نفر ماده تصریح نکرد .مرحوم کلینی در کافی گفته است : خدای تعالی سهم دو انثی را دو ثلث قرار داده ، برای اینکه فرموده : للذکر مثل حظ الانثیین ، به این بیان که اگر مردی از دنیا رفت و یک دختر و یک پسر به جای گذشت ، پسر به اندازه سهم دو دختر میبرد ، قهرا مال سه قسمت میشود ، دو قسمت از آن ، سهم پسر و یک قسمت باقی مانده سهم دختر است ، در نتیجه سهم دو دختر دو ثلث( دو سوم ) خواهد بود خدای تعالی در بیان اینکه دو دختر دو ثلث میبرند ، به همین مقدار اکتفا نمود این بود گفتار مرحوم کلینی و نظیر این کلام از ابی مسلم مفسر نقل شده ، او گفته است که این معنا از جمله :« للذکر مثل حظ الانثیین» استفاده میشود ، چون وقتی یک پسر با یک دختر دو ثلث از ارث پدر را ببرد قهرا یک دختر یک ثلث و دو دختر دو ثلث را میبرد ، این بود گفتار ابی مسلم ، گو اینکه آنچه دیدید از این دو شخصیت نقل شد خالی از قصور نیست و اگر بخواهیم تمامش کنیم ناگزیر باید بیان قبلیمان را به آن اضافه نمائیم( دقت فرمائید ) .
البته در این میان وجوهی دیگر هست که چنگی به دل نمیزند ، مثل اینکه بعضی گفتهاند : مراد از جمله :« فان کن نساء فوق اثنتین ... »عدد دو به بالا است و این جمله هم سهم دو دختر را معین کرده ، و هم سهم بیش از دو دختر را و بعضی دیگر گفتهاند : حکم دو دختر از قیاس به حکم دو خواهر که در آخرین آیه این سوره آمده به دست میآید ، چون در آنجا سهم دو خواهر را دو ثلث معین کرده و از این قبیل وجوه سخیف و ناقص که شان قرآن کریم اجل از آنها و امثال آنها است.
ضمیر در فعل" کانت" به کلمه ولد بر مىگردد که از سیاق کلام فهمیده مىشود و اگر ضمیر را مؤنث آورد و فرمود:" کانت" و نفرمود:" کان" با اینکه مرجعش مذکر است، باز به ملاحظه خبر بوده است، چون منظور از ولد دختر است (مىفرماید: اگر وارث میت یک فرد مؤنث یعنى یک دختر بود، نصف مال میت را مىبرد) چیزى که هست نام مال را ذکر نکرد، تنها فرمود: نصف از آن او است، پس الف و لام در کلمه" النصف" عوض از مضاف الیه است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 329 و 330 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● پدر و مادر جز طبقه اول وراث
اینکه آیه پدر و مادر را عطف کرده بر اولاد ، خود دلالتی است بر اینکه پدر و مادر در طبقات ارث هم طبقه اولادند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 330 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● برادران میت جز طبقه دوم وراث
اینکه فرمود: «وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ ...» معنایش این است که وارث میت منحصر در پدر و مادر باشد، و واقع شدن جمله: «فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ ...» بعد از جمله: «فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ» دلالت دارد بر اینکه اخوة( برادران ) در طبقه دوم قرار دارند و بعد از پسران و دخترانند، یعنی با وجود پسران و دختران میت، برادران از میت ارث نمیبرند، تنها اثری که در وجود اخوة هست، این است که نمیگذارند مادر ثلث ببرد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 330 و 331 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تاکید بر سهیم کردن خویشاوندان در ارث
در جمله «من بعد وصیة یوصی بها او دین» منظور از وصیت همان دستور استحبابی در آیه: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ»(بقره/180) که مىفرماید: اگر مرگ کسى نزدیک شد و مال بسیارى داشت، خوب است علاوه بر ارثى که خدا براى پدر و مادر معین کرده، سهمى براى آن دو و براى خویشاوندان معین کند.
در اینجا این سؤال پیش مىآید که دستور مستحبى از نظر اهمیت بعد از وظیفه واجب قرار دارد و جا داشت اول مساله قرض را که دادنش واجب است ذکر کند، بعد از آن این دستور مستحبى را، در پاسخ مىگوئیم: بله همین طور است و لیکن بسا مىشود که دستور غیر اهم در هنگام بیان کردن (نه در عمل) جلوتر از اهم بیان مىشود، از این بابت که وظیفه اهم به خاطر قوت ثبوتش احتیاجى به سفارش ندارد، به خلاف غیر اهم که آن نیازمند تاکید و تشدید است و یکى از وسایل تاکید و تشدید همین است که جلوتر ذکر شود و بنا بر این بیان، پس جمله: «أو دین» طبعا در مقام اضراب و ترقى خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 331 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● احترام به وصیت میت
اینکه وصیت را به وصف «یوصی بها» توصیف کرد، وجهش این است که خواست تاکید را برساند و این توصیف علاوه بر تاکید خالی از این اشعار نیست که ورثه باید رعایت احترام میت را بکنند و به وصیتی که کرده عمل نمایند. همچنانکه در آیه سوره بقره که گذشت دنبالش به این نکته تصریح نموده و فرمود: «فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین یبدلونه»( البقره/181).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 331 |
قالب : اخلاقی |
موضوع اصلی : وصیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● علت مقدم شدن آباء بر ابناء در آیه
اینکه آباء را جلوتر از ابناء ذکر کرد اشاره دارد به اینکه ارث آباء زودتر به ورثه میرسد تا ارث ابناء، همچنان که در آیه:«ان الصفا و المروة من شعائر الله»(البقره/158) گفتیم جلوتر ذکر کردن صفا دلالت دارد بر اینکه سعی را باید از صفا شروع کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این باره فرمود: آغاز کن از نقطهای که خدای تعالی از آن نقطه آغاز کرده تا آخر حدیث.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 332 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● میزان سهم وراث بر طبق آثار رحم
مساله ارث و اختلاف سهام در آن، طبق آثارى که رحم دارد و اختلاف درجهاى که عواطف انسانى نسبت به ارحام دارد تنظیم شده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و در توضیح این معنا بشریت را به سه طبقه تصور میکنیم ، یک : طبقه حاضر و دوم والدین طبقه حاضر و سوم طبقه فرزند او ، آنگاه میگوئیم : انسان موجود نسبت به فرزندش رؤوفتر و علاقمندتر است ، تا نسبت به پدر و مادرش ، برای اینکه فرزند را دنباله هستی خود میداند ولی پدر و مادر را دنباله هستی خود نمیداند ، ( بلکه خود را دنباله آن دو احساس میکند ) ، در نتیجه ارتباط طبقه دوم قویتر و وجودش با وجود طبقه حاضر چسبیدهتر است تا با طبقه سوم که نوه آن طبقه است و ما اگر بهرهمندی از ارث مردگان را بر طبق این ارتباط و اتصال قرار دهیم ، لازمهاش این میشود که نسل حاضر از طبقه دوم یعنی طبقه پدران بیشتر ارث ببرد تا از طبقه سوم یعنی نسل آینده و به عبارت دیگر فرزندان ، هر چند که ممکن است در نظر ابتدائی خلاف این معنا به نظر برسد ، و بر عکس نظریه بالا گمان شود که ارتباط فرزند با پدر بیشتر از ارتباط پدر با فرزند است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 332 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تشریع احکام ارث بر طبق تکوین
و آیه مورد بحث که میفرماید:« آباؤکم و ابناءکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا» خود یکی از شواهد بر این معنا است که خدای تعالی حکم ارث را (مانند تمامی احکام دیگر اسلام ) بر طبق احکام تکوینی و خارجی تشریع فرموده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : علاوه بر اینکه آیات مطلقه قرآنی که نظر به اصل تشریع دارد نیز بر این کلیت دلالت دارد ، مانند آیه شریفه :« فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ، ذلک الدین القیم»(الروم/30) ، که دلالت دارد بر اینکه تمامی احکام اسلام مطابق نظام جاری در تکوین ، تشریع شده است ، با بودن چنین آیاتی چگونه تصور میشود که در شریعت اسلام احکامی الزامی و فرائضی غیر متغیر تشریع بشود که در تکوین حتی فی الجمله ریشهای نداشته باشد .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 332 و 333 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تقسیم ارث برطبق طبقات ارحام
چه بسا که از آیه یعنی جمله:« آباؤکم و ابناؤکم ... » تقدم اولاد اولاد بر اجداد و جدات استفاده بشود و یا حداقل استشمام گردد، برای اینکه اجداد و جدات با وجود اولاد و فرزندان اولاد، ارث نمیبرند.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 333 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● لا یتغیر بودن حکم سهام ارث
در جمله «فَرِیضَةً مِنَ اللَّه» ظاهرا منصوب بودن کلمه «فریضة» به خاطر فعل تقدیرى باشد و تقدیر کلام «خذوا فریضة» و یا «الزموا فریضة» و یا امثال اینها باشد، یعنى شما این حکم را به عنوان یک فریضه بگیرید و یا متعهد به آن باشید و این جمله تاکیدى بالغ و شدید است بر اینکه سهام نامبرده از ناحیه خداى تعالى به شما پیشنهاد شده و حکمى است معین و لا یتغیر.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 333 |
قالب : اعتقادی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان سهام طبقه اول از طبقات ارث
این آیه شریفه متکفل بیان سهام طبقه اول از طبقات ارث است و طبقه اول عبارتند از: اولاد و پدر و مادر در همه تقدیرهایش چرا که سهم آنان بطور واضح در قرآن آمده مانند:
1- سهم پدر و مادر با وجود اولاد که هر یک سدس (یک ششم) مىبرند.
2- و سهم پدر و مادر با نبود اولاد که پدر یک سدس مىبرد (یک ششم) و مادر یک ثلث (یک سوم) اگر میت برادر نداشته باشد، و گرنه او هم یک سدس (یک ششم) مىبرد.
3- و سهم یک دختر نصف مال است.
4- و سهم چند دختر در صورتى که وارث دیگرى نباشد که دو ثلث (دو سوم) مىبرند.
5- و سهم پسران و دختران در صورتى که هر دو بوده باشند که پسران دو برابر دختران مىبرند.
6- و ملحق به این قسم است ارث دو دختر که آن نیز به بیانى که گذشت دو ثلث (دو سوم) است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و چه اینکه بطور اشاره در قرآن آمده باشد مانند:
1- یک پسر به تنهایى (با نبود دختر و پدر و مادر) همه مال را به ارث مىبرد، به دلیل آیه: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»، که اگر ضمیمه شود به جمله: «وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ» این حکم استفاده مىشود، چون در جمله دوم سهم یک دختر را در صورتى که وارث دیگرى نباشد نصف مال میت قرار داده و در جمله اولى سهم پسر را دو برابر سهم دختر قرار داده.
از این دو جمله مىفهمیم که اگر وارث میت تنها یک پسر باشد، همه مال را مىبرد که دو برابر سهم یک دختر است.
2- چند پسر در صورتى که میت دختر و پدر و مادر نداشته باشد که حکم ارث آنها صریحا در قرآن نیامده بلکه بطور اشاره آمده است، چون از جمله: «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» مىفهمیم که چند پسر همه با هم برابرند و تفاوت تنها میان دختر و پسر است. و به راستى امر این آیه شریفه در اختصار گویى و پر معنایى عجیب و معجزهآسا است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 333 و 334 |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● در مساله ارث بین رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و سایرین فرقى نیست
این را هم باید دانست که مقتضاى اطلاق آیه این است که در ارث دادن مال و بهرهور ساختن ورثه بین رسول خدا (ص) و سایر مردم فرقى نیست، نظیر این اطلاق و یا به عبارت دیگر عمومیت حکم در آیه: «لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ ...»(نساء/7) گذشت و اینکه بعضىها جسته گریخته گفتهاند که: خطابهاى عمومى قرآن شامل رسول خدا (ص) نمىشود، چون به زبان خود آن جناب جارى شده، سخنى است که نباید بدان اعتنا کرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : بله در این مساله، نزاعى بین شیعه و سنى هست که آیا رسول خدا (ص) ارث مىدهد؟ و یا هر چه از مال دنیا از آن جناب باقى ماند، صدقه است؟ و منشا این نزاع اختلاف در فهم مطلب از قرآن نیست بلکه روایتى است که ابو بکر آن را در داستان فدک نقل کرد و بحث در باره آن روایت از موقعیت این کتاب خارج است و بدین جهت تعرض آن را بى مورد تشخیص داده و خواننده را دعوت مىکنیم که به محل مناسب آن مراجعه نماید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 334 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شان نزول آیات ارث
جابر بن عبد اللَّه روایت آورده که گفت: رسول خدا (ص) و ابو بکر با عدهاى از قبیله بنى سلمه با پاى پیاده بعیادتم مىآمدند، رسول خدا (ص) وقتى مرا دید که دیگر بیهوش گشته و حواسى برایم نمانده و چیزى را تشخیص نمیدهم، دستور داد آب آوردند، وضو گرفت و آب وضویش را بر من پاشید، که در دم بهوش آمده برخاستم، عرضه داشتم: یا رسول اللَّه در باره اموالم چه دستور مىدهى؟ (کنایه از اینکه انسان وقتى مىخواهد بمیرد در باره اموالش چه کند)؟ در پاسخ او آیه شریفه: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ» نازل گردید.
علامه طباطبایی: در سابق مکرر گذشت که گفتیم: مانع ندارد که در باره شان نزول یک آیه به سببهاى متعددى روایت وارد شود، و همه این سببها و قصهها که در روایت آمده شأن نزول یک آیه باشد، و منافات ندارد که عنایت آیه نامبرده منحصر در یکى از آن قصهها نباشد، و مانعى ندارد که نزول آیه مصادف با پیش آمدن مضمون همه آن روایات باشد: پس نباید در این زمینه پافشارى کرد که سؤال در روایت با جوابش نمىخواند. (ادامه بیانات علامه در توضیحات ذکر شده است.)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 125 ) از عبد بن حمید، بخارى، و مسلم، و ابو داود، و ترمذى، و نسایى، و ابن ماجه، و ابن جریر، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و بیهقى،(در کتاب سنن خود) از طریق جابر بن عبد اللَّه روایت کرده اند.
علامه طباطبایی: جابر از وصیت پرسید که مثلا در آن مقدار مالی که اختیارش با من است و یا بگو در ثلث اموالم چه کنم ؟ و پاسخی که در آیه آمده مربوط است به دو ثلث ، که خود خدای تعالی تقسیمش کرده ، و اختیار را از صاحب مال گرفته ، و گرنه اگر بخواهی مته به خشخاش بگذاری از این روایت عجیبتر داریم که باز در المنثور (ج 2 ص 125) آنرا از عبد بن حمید و حاکم از جابر نقل کرده ، که گفت : رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عیادتم آمده بود ، چون مریض بودم عرضه داشتم : یا رسول الله اموالم را چگونه بین فرزندانم تقسیم کنم ، حضرت هیچ جوابی به من نداد ، تا« آیه یوصیکم الله فی اولادکم ...» نازل گردید.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 344 و 345 |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بیان منشأ تعصیب
1-ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت آوردهاند که گفت: وقتی آیه فرائض یعنی سهامی که خدا برای ارث فرزندان دختر و پسر و برای پدر و مادر نازل شد مردم خوششان نیامد، یا حداقل بعضی از مردم به اعتراض برخاسته، گفتند: یک چهارم و یا یک هشتم مال را به همسر میت بدهیم؟ و نصف مال را به یک دختر؟ و آیا به کودک صغیر هم ارث بدهیم؟ با اینکه اینگونه بازماندگان نمیتوانند با احدی جنگ کنند، و غنیمتی به دست آورند؟ و منشا این اعتراض رسم دوران جاهلیت آنان بود، که ارث را تنها به وارثانی میدادند که میتوانستند کار زار کنند، در نتیجه ارث هر کس تنها به قویتر و بزرگترین فرزندان او و یا اقوام او میرسید.
علامه طباطبایی: منشا تعصیب هم همین رسم بوده، و تعصیب عبارت است از اینکه میراث را تنها بخویشاوندان پدرى میت بدهند، البته در صورتى که میت پسرى بزرگ و کار آمد براى قتال نداشته باشد. (ادامه بیانات علامه در توضیحات ذکر شده است.)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 125) از ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کرده اند.
علامه طباطبایی: اهل سنت به این تعصیب عمل مىکنند، البته تنها در جایى عمل مىکنند که مال از فریضه- سهام معین شده- زیادتر باشد، و سهام فراگیر همه مال نباشد، و شاید که در روایاتشان نشانهاى از این حرف یافت نشود، ولى روایات از طرق اهل بیت (علیهم السلام) صریحا تعصیب را نفى مىکند، و در فرض نامبرده یعنى آنجا که سهام، همه مال را فرا نگیرد، زیادى مال را حق کسانى مىداند که در فرضیههایى نقص بر آنان وارد مىشد، یعنى اولاد، و برادران پدر و مادرى، و یا برادران پدرى تنها، و یا به پدر در بعضى از صور، و آنچه از آیات استفاده مىشد (که بیانش گذشت) موافق با این نظریه است.
2-در الدر المنثور (ج 2 ص 125) آمده که ابن جریر و ابن ابی حاتم از سدی روایت آوردهاند که گفت : مردم دوران جاهلیت به دختران و پسران ناتوان خود ارث نمیدادند ، و ارث هر کسی را تنها آن فرزندانش میبردند که قدرت بر جنگ داشته باشند ، تا آنکه عبد الرحمان برادر حسان شاعر از دنیا رفت ، و زنی بنام ام کحه و پنج دختر بجای گذاشت ، ورثهاش - یعنی طبقات بعد از اولادش - آمدند و ارث او را بردند ، ام کحه شکایت به نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برد ، در پاسخش این آیه شریفه نازل شد: «فان کن نساء فوق اثنتین فلهن ثلثا ما ترک و ان کانت واحدة فلها النصف» آنگاه در مورد ام کحه این قسمت از آیه را خواند که میفرماید : همسرانتان (زنانتان) اگر شما فرزند نداشته باشید ربع ، و اگر داشته باشید ثمن ما ترک را میبرند.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 345 و 346 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خلیفه دوم بنیانگذار عول در ارث
1-حاکم و بیهقى از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: اولین کسى که در باب ارث عول را سنت کرد عمر بن خطاب بود که نظام آن را بر هم زد، و گفت: به خدا نمىدانم با شما چه کنم، و به خدا سوگند نمىدانم کدامتان را خدا مقدم و کدامتان را مؤخر دانسته، و به خدا سوگند در این مال بىارزش چیزى بهتر از این نمىدانم که بطور مساوى در بینتان تقسیم کنم.
ابن عباس سپس گفت: به خدا سوگند اگر مقدم مىداشت کسى را که خدا مقدمش داشته، هرگز هیچ فریضه و سهامى کوتاه نمىآمد، شخصى پرسید خداى تعالى کدام فریضه را مقدم داشته؟ گفت: هر فریضهاى که خداى تعالى براى صورت کمبودش هم فریضه معین کرده آن همان فریضهاى است که خدا مقدمش داشته، و هر فریضهاى که وقتى از فرض خودش زایل شود دیگر فریضه دیگرى ندارد و تنها ما بقى را مىبرد آن همان فریضهاى است که خدا مؤخرش داشته، پس مثال مقدم زن و شوهر و مادر است، و مثال مؤخر خواهران و دخترانند، و در نتیجه اگر در موردى هم مقدم وارث باشد و هم مؤخر، اول باید ارث مقدم را جدا نموده، حق او را بطور کامل به او داد، اگر چیزى باقى ماند بین خواهران و یا دختران تقسیم مىشود و اگر چیزى باقى نماند چیزى به آنان داده نمىشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 127) از حاکم و بیهقى از ابن عباس روایت کردهاست.
2-در کافی (فروع کافى، ج 7 ص 79- 80 حدیث 3) از زهری از عبید الله بن عبد الله بن عتبه روایت آورده که گفت : با ابن عباس نشسته بودیم ، که ناگهان مساله فرائض - سهام ارث - به دلم خطور کرد ، و آنرا پیش کشیدم ، ابن عباس از در تعجب گفت : سبحان الله العظیم ، آیا هیچ فکر کردهاید آن خدائی که عدد ریگهای بیابان را میداند چگونه برای مال ارث ، نصف و نصف و ثلث قرار داده ، با اینکه هر مالی که تصور شود تنها مشتمل بر دو نصف است و دیگر ثلث آن کجا است ؟ در پاسخ او زفر بن اوس بصری گفت : یا ابا العباس پس اولین کسی که عول را در این فرائض و سهام درست کرد چه کسی بود ؟ ابن عباس گفت : عمر بن خطاب بود ، و حساب فرائض در نظرش پیچیده شد همه را بهم زد ، و صریحا گفت : به خدا من سرم نمیشود که خدا کدام یک از شما ورثه را مقدم داشته ، و کدام را مؤخر نموده ، و من سادهتر و آسانتر از اینکه این مال را حصه حصه بینتان تقسیم کنم و زیادی را داخل در سهم هر صاحب حق بسازم راهی سراغ ندارم و در نتیجه همو اولین کسی بود که عول را داخل فرائض ارث کرد .
و به خدا سوگند اگر عمر بن خطاب مقدم میداشت آن کسی را که خدا مقدم داشته ، و مؤخر میداشت آن کسی را که خدا مؤخر کرده ، دچار عول در فرائض نمیشد .
زفر بن اوس گفت : کدامیک را خدا مقدم و کدامیک را مؤخر کرده ؟ ابن عباس گفت : هر فریضهای که خدای تعالی جز به فریضهای دیگر پایین نیاورده ، صاحب آن فریضه ، مقدم است ،و اما مؤخر عبارت است از هر فریضهای که وقتی پائین آید دیگر فریضهای برایش نیست بلکه بقیه فریضه خود را میبرد ، طایفه اول که در حقیقت در قرآن کریم دارای دو فریضه هستند یکی شوهر است ، که در صورتی که همسرش اولاد نداشته باشد نصف ارث او را میبرد ، و اگر اولاد داشته باشد ارث او به چهار یک بر میگردد ، و دیگر هیچ عاملی نمیتواند چهار یک او را کمتر کند ، دوم همسر است که اگر شوهرش بمیرد دو فریضه ممکن است برایش تصور شود ، که هر دو در قرآن آمده یکی اینکه شوهرش فرزند نداشته باشد ، که در این صورت چهار یک میبرد ، (یعنی نصف نصف) ، و اگر داشته باشد هشت یک میبرد یعنی ( نصف ربع ، پس زن در هر دو صورت نصف مرد در همین دو صورت ارث میبرد ) و اگر ارث زن به هشت یک تنزل کرد ، دیگر هیچ عاملی نمیتواند آنرا کمتر کند .
سوم ، مادر ، که او نیز در قرآن دو فریضه برایش معین شده یکی در صورتی که میت برادر نداشته باشد ثلث ، و اگر داشته باشد نصف ثلث یعنی سدس میبرد و دیگر هیچ عاملی ارث او را کمتر از سدس نمیکند .
اینها فرائضی هستند که خدای عز و جل آنها را مقدم داشته ، و اما آنهائی که مؤخرشان داشته ، یکی فریضه دختران است ، که نصف مال است ، و دوم فریضه خواهران است که دو ثلث مال را میبرند ، و اگر سهام از مال بیشتر شد یعنی میت از هر دو طایفه وارث داشت و در نتیجه نقیصهای که در مال بود حق او را پائین آورد ، جز بقیه ترکه چیزی به او داده نمیشود .
اینهایند آن کسانی که خدای تعالی مؤخرشان داشته است ، پس هر گاه میت هم از طایفه اول وارث داشت ، و هم از طایفه دوم ، نسخت سهم طایفه اول را بطور کامل میدهند ، اگر چیزی باقی ماند آن بقیه را به طایفه دوم میدهند ، و اگر چیزی باقی نماند چیزی نمیبرد .
زفر بن اوس وقتی این را شنید پرسید : پس چرا این مطلب را در اختیار عمر نگذاشتی ؟ گفت : هیبت او مانعم شد.
علامه طباطبایی: این فتوا از ابن عباس مسبوق است به فتوائی از علی (علیهالسلام) که عول را نفی فرموده ، و نفی عول مذهب و فتوای ائمه اهل بیت( علیهم السلام ) است که روایاتش میآید انشاء الله .
3-در کتاب کافی (فروع کافى، ج 7 ص 78 حدیث 1) از امام صادق (ع) روایت آورده که فرمود: امیر المؤمنین (علیهالسلام) فرمود: حمد خدائی را که آنچه مؤخر است مقدم نداشت ، و آنچه مقدم بود مؤخر نداشت آنگاه علی (علیهالسلام) یک دست خود را به دست دیگرش زد ، و سپس فرمود : هان ای امتی که بعد از رحلت پیامبرش دچار حیرت شده ، اگر مقدم میداشتید کسی را که خدا مقدمش داشت ، و مؤخر میداشتید کسی را که خدای تعالی مؤخرش داشته ، و اگر ولایت و وراثت را در جائی قرار میدادید که خدای تعالی قرارش داده بود هرگز نه بنده خدائی فقیر میشد ، و نه سهمالارثی که خدا معین کرده بود کم میآمد ، و نه حتی دو نفر در حکم خدا اختلاف میکردند ، و نه امت در هیچ امری از امور تنازع مینمودند ، چون علم همه اینها از کتاب خدا نزد علی (علیهالسلام) موجود بود ، و چون علی را واگذاشتید حال و مال امر خود را و کوتاهیهائی که کردید بچشید ، که خدای تعالی به بندگانش ظلم نمیکند «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون »(الشعراء/227).
علامه طباطبایی: گو اینکه در سابق گفتیم چگونه سهام ورثه کمبود پیدا میکند ، و لیکن برای توضیح بیشتر میگوئیم فرائض - سهام معین شده - در قرآن مجید شش سهم است ، نصف ( 1 / 2 ) و ثلثان ( 2 / 3 ) ، و ثلث ( 1 / 3 ) و سدس ( 1 / 6 ) و ربع ( 1 / 4 ) و ثمن ( 1 / 8 ) و این سهام گاهی با هم جمع میشوند بطوری که با هم مزاحمت میکنند ، مثلا گاه میشود که میت از طبقه اول هم وارث نصف برنده دارد ، و هم دو نفر سدس برنده و هم یکنفر ربع برنده ، مثل اینکه دختری از خود به جای گذاشته ، و پدری و مادری و شوهری ، و در نتیجه این سهام مزاحم یکدیگر میشوند برای اینکه ارث چه کم باشد و چه زیاد عدد صحیحی است که باید به نسبتهای بالا خرد شود ، تا یکی نصف آنرا ببرد و دو نفر هر یک سدس آنرا و شوهر هم یک چهارم را ، و عدد صحیح مشتمل بر همه این نسبتها نیست زیرا جمع این سه نسبت ، و یا سه کسر بیش از یک عدد صحیح است .
همچنانکه گاهی در همین طبقه دو ثلث ( 2 / 3 ) و دو سدس ( 6 / 2 ) و ربع ( 1 / 4 ) با هم جمع میشوند ، مثل اینکه زنی بمیرد و دو دختر و پدر و مادر و شوهر از او بماند ، که جمع دو ثلث ، و دو سدس و ربع ، ( 4 / 1 ) بیش از عدد صحیح است .
و همچنین گاه میشود که در طبقه دوم نصف و ثلث و ربع و سدس جمع میشوند ، مثل اینکه زنی از دنیا برود ، و از طبقه اول هیچ وارثی نداشته باشد و از طبقه دوم یک خواهر و جد و جده پدری و جد و جده مادری و شوهرش بجای مانده باشند ، که معلوم است جمع بین این چند نسبت بیش از عدد صحیح است زیرا جمع است ، و گاه میشود که در این طبقه ثلثان و ثلث و ربع و سدس جمع میشوند ، مثل اینکه زنی از دنیا برود و دو خواهر و جد و جده و شوهرش بجای بمانند که جمع است .
حال که این معنا روشن شد میگوئیم عول که اهل تسنن بدان رفتهاند ، این است که کمبود را بین همه تقسیم کنیم ، و مذهب شیعه این است که فریضه پدر و مادر و زن و شوهر و خویشاوندان مادری که عبارت است از ثلث و سدس و نصف و ربع و ثمن نباید ناقص شود ، بخاطر اینکه خدای تعالی سهام آنان را ( هم حداکثرش را و هم حد اقلش را ) معین کرده ، بخلاف سهام یک و یا چند دختر ، و یک و یا چند خواهر پدر و مادری ، و یا پدری تنها ، و نیز بخلاف سهام زن و مرد ( مذکر و مؤنث ) وقتی که یکی و یا بیشتر باشند .
که چون خدای تعالی حداقل آنرا بیان نکرده نقص بر آنان وارد میشود ، و دائما از سهم اولاد و خواهر و برادر کم میکنند .
و اما در صورتی که مال از سهام زیادتر باشد ، بعد از دادن سهام ، مابقی را چگونه به آنان رد کنیم ، جایش کتب حدیث و فقه است که باید بدانجا مراجعه شود .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 346 تا 350 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عدم تجاوز سهام ارث از رقم شش
امام باقر(علیه السلام) در ضمن حدیثى فرموده: امیر المؤمنین(علیهالسلام) میفرمود: خدائی که عدد ریگهای عالج را میداند البته میداند که هرگز سهام کمتر از شش نمیشود، شما هم اگر وجه آنرا در یابید خواهید دید که سهام از رقم شش تجاوز نمیکند.
علامه طباطبایی: در کتاب صحاح اللغة آمده: کلمه (عالج) به معناى قسمتى از بیابان است که ریگزار باشد. و اینکه در روایت فرمود: «ان السهام لا تعول على ستة» معنایش این است که سهام از رقم شش تجاوز نکرده، و در هیچ فرضى تغییر نمىکند، و منظور از رقم شش همان سهامى است که در قرآن آمده، یعنى: نصف (2: 1) و ثلث (3: 1) و ثلثان (3: 2) و ربع (4: 1) و سدس (6: 1) و ثمن (8: 1).
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این روایت را فروع کافى (ج 7 ص 79- 80 حدیث 2) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 348 و 349 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دو برادر، مانع ثلث بردن مادر از ارث
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: مانع ثلث بردن مادر، تنها دو برادر و یا چهار خواهر است، البته برادر و خواهر پدر مادری و یا پدری اما یک برادر حاجب و مانع نمیشود.
علامه طباطبایی: و اخبار در این باره بسیار زیاد است، و اما برادران مادری از آنجائیکه از طرف مادر به میت ارتباط پیدا میکنند نمیتوانند حاجب مادر شوند بلکه در این صورت خود مادر حاجب ایشان است، و در اخبار شیعه و سنی نیز آمده که برادران، مانع ثلث بردن مادرند با این که خودشان ارث نمیبرند چون در طبقه دومند و مادر از طبقه اول است، پس حاجب شدن برادران از ثلث بردن مادر با اینکه خودشان ارث نمیبرند، بخاطر رعایت حال پدر بوده (که خرج دهنده فرزندان خویش یعنی برادران میت است) برای این است که زائد بر فریضه به او رد شود و به همین جهت است که برادران مادری حاجب مادر نمیشوند چون خرجشان به گردن پدر خودشان خواهد بود نه پدر میت.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را فروع کافى (ج 7 ص 92 حدیث 2) روایت کرده است.
2-در کتاب الدر المنثور (ج 2 ص 126) آمده که حاکم و بیهقی(در کتاب سنن خود) از زید بن ثابت روایت آوردهاند که او در تقسیم ارث ، دو برادر میت را حاجب مادر قرار داده ، یعنی با اینکه سهم الارث مادر در صورتی که میت فرزند نداشته باشد ثلث است ، گفته : در صورتی که دو برادر داشته باشد سدس میشود ، و وقتی از او پرسیدند که ای ابا سعید در قرآن کریم اخوه - آمده یعنی بیش از سه برادر را حاجب دانسته و فرمود : فان کان له اخوة - و کلمه اخوه - به معنای سه برادر و بیشتر است ، و تو دو برادر را هم حاجب دانستهای ؟ در پاسخ گفته است : عرب دو برادر را هم اخوه مینامد.
علامه طباطبایی: این معنا از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نیز روایت شده، هر چند معروف است که کلمه(اخوه) جمع کلمه(اخ) است، و طبق قاعده جمع بر سه و بیشتر اطلاق میشود.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 350 و 351 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ادای دین میت قبل از عمل به وصیت
در مجمع البیان در ذیل جمله:«من بعد وصیة یوصی بها او دین» از امیر المؤمنین(علیهالسلام) روایت آورده که فرمود: (هر چند هنگام خواندن قرآن) شما در این آیه وصیت را قبل از دین میخوانید و (لیکن در مقام عمل) رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکم کرد به اینکه قبل از عمل بوصیت میت باید قرض او داده شود.
علامه طباطبایی: این روایت را سیوطى نیز در الدر المنثور (ج 2 ص 126) از عدهاى از صاحبان کتاب حدیث و تفسیر نقل کرده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 351 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تاریخ ارث بردن در جامعه بشری
مال و مخصوصا مال بی صاحب چیزی است که انسان طبیعتا خواستار آن بوده و علاقمند است آن مال را در حوائج خود صرف کند همچنین از قدیم الایم نیز افراد برخی را بر خود نزدیک می دانستند مثلا فرزند به پدر نزدیک تراز دیگران است(و رابطه خویشاوندی وجود داشته است) که لازمه این دو امر این است که مساله ارث نیز از قدیمترین عهدهای اجتماعی باشد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : گویا مساله ارث( یعنی اینکه بعضی از زندهها اموال مردگان را تصاحب کنند ) از قدیمترین سنتهائی باشد که در مجتمع بشری باب شده است ، و این معنا در توان مدارک موجود تاریخی نیست ، که نقطه آغاز آن را معین کند ، تاریخ هیچ امت و ملتی ، به آن دست نیافته است ، لیکن علاوه بر اینکه ارث بردن رسم بوده طبیعت امر هم همان را اقتضا دارد ، چون اگر طبیعت انسان اجتماعی را مورد دقت قرار دهیم ، خواهیم دانست که مال و مخصوصا مال بی صاحب چیزی است که انسان طبیعتا خواستار آن بوده و علاقمند است آن مال را در حوائج خود صرف کند ، و این حیازت مال ، مخصوصا مالی که هیچ مانعی از حیازت آن نیست جزء عادات اولیه و قدیمه بشر است .و نیز دقت در وضع طبیعی بشر ما را به این حقیقت رهنمون میشود ، که بشر از روزی که به تشکیل اجتماع دست زده چه اجتماع مدنی و چه جنگلی هیچگاه بی نیاز از اعتبار قرب و ولایت نبوده ،( منظور ما از قرب و ولایت چیزی است که از اعتبار اقربیت و اولویت نتیجهگیری میشود ) سادهتر بگویم که از قدیمترین دورهها بشر بعضی افراد را بخود نزدیکتر و دوستتر از دیگران میدانسته ، و این احساس و اعتبار بوده که او را وادار میکرده ، اجتماع کوچک و بزرگ و بزرگتر یعنی بیت - خانواده - و بطن - دودمان - و عشیره و قبیله - و امثال آن را تشکیل دهد ، و بنا بر این در مجتمع بشری هیچ چارهای از نزدیکی بعضی افراد به بعض دیگر نیست ، و نه در دورترین دوران بشر و نه در امروز نمیتوان انکار کرد که فرزند نسبت به پدرش نزدیکتر از دیگران است ، و همچنین ارحام او بخاطر رحم ، و دوستان او بخاطر صداقت ، و برده او بخاطر مولویت ، و همسرش بخاطر همسری ، و رئیس به مرئوسش و حتی قوی به ضعیفش ارتباطی بیشتر دارد هر چند که مجتمعات در تشخیص این معنا اختلاف دارند ، اختلافی که شاید نتوان آنرا ضبط کرد .
و لازمه این دو امر این است که مساله ارث نیز از قدیمترین عهدهای اجتماعی باشد .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 353 و 354 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تحول تدریجی ارث
سنتهایی که در مورد ارث وجود داشت چون نمیتوانست خواسته و قریحه فطرت بشر را تضمین نماید، قهرا دستخوش تغییرها و دگرگونیها می گردید، ولی قانون ارثی اسلام از اولین روزی که ظهور یافت تا به امروز که نزدیک چهارده قرن است عمر کرده است .(زیرا که مطابق با فطرت می باشد)
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : این سنت مانند سایر سنتهای جاریه در مجتمعات بشری همواره رو به تحول و تغییر بوده و دست تطور و تکامل آن را بازیچه خود کرده است ، چیزی که هست از آنجائی که این تحول در مجتمعات همجی و جنگلی نظام درستی نداشته ، بدست آوردن تحول منظم آن از تاریخ زندگی آنان بطوری که انسان به تحقیق خود وثوق و اطمینان پیدا کند ممکن نیست ، و کاری است بس مشکل .
آن مقداری که از وضع زندگی آنان برای انسان یقینی است ، این است که در آن مجتمعات زنان و افراد ناتوان از ارث محروم بودهاند ، و ارث در بین اقربای میت مخصوص اقویا بوده ، و این علتی جز این نداشته که مردم آن دورهها با زنان و بردگان و اطفال صغیر و سایر طبقات ضعیف اجتماع معامله حیوان میکردند ، و آنها را مانند حیوانات مسخر خود و اسباب وسائل زندگی خود میدانستند ، عینا مانند اثاث خانه و بیل و کلنگشان ، تنها بخاطر سودی که از آنها میبردند به مقدار آن سود برای آنها ارزش قائل بودند و همانطور که انسان از بیل و کلنگ خود استفاده میکند ولی بیل و کلنگ از انسان استفاده نمیکند ، افراد ضعیف نامبرده نیز چنین وضعی را داشتند ، انسانها از وجود آنها استفاده میکردند ولی آنان از انسان استفاده نمیکردند ، و از حقوق اجتماعی که مخصوص انسانها است بی بهره بودند .
و با این حال تشخیص اینکه قوی در این باب چه کسی است ؟ مختلف بود ، و زمان به زمان فرق میکرد ، مثلا در برههای از زمان مصداق قوی و برنده ارث رئیس طایفه و رئیس ایل بود ، و زمانی دیگر ارث را مخصوص رئیس خانه ، و برههای خاص شجاعترین و خشنترین قوم بود ، و این دگرگونگی تدریجی باعث میشد که جوهره ارث نیز دگرگونگی جوهری یابد .
و چون این سنتهای جاریه نمیتوانست خواسته و قریحه فطرت بشر را تضمین کند ، یعنی سعادت او را ضمانت نماید ، قهرا دستخوش تغییرها و دگرگونیها گردید ، حتی این سنت در ملل متمدنی که قوانین در بینشان حاکم بوده است ، و یا حداقل سنتهائی معتاد و ملی در بینشان حکم قانون را داشته ، از این دگرگونگی دور نمانده است ، نظیر قوانین جاری در روم و یونان و هیچ قانون ارثی که تا به امروز بین امتها دایر بوده به قدر قانون ارث اسلام عمر نکرده ، قانون ارثی اسلام از اولین روزی که ظهور یافت تا به امروز که نزدیک چهارده قرن است عمر کرده است .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 354 و 355 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وراثت در بین امتهاى متمدن:(محرومیت زنان و فرزندان صغیر از ارث)
در روزهای نزول قرآن محرومیت زنان از ارث سنتی بوده که در همه دنیا و اقوام و ملل دنیا جاری بوده و زن به عنوان اینکه همسر است یا مادر است یا دختر و یا خواهر ارث نمیبرده، و اگر استثناء به زنی چیزی از مال را میدادهاند به عناوین مختلف دیگر بوده، و نیز این سنت که اطفال صغار و ایتام را ارث ندهند مگر در بعضی موارد به عنوان ولدیت و قیمومت همیشگی، در همه جا مرسوم بوده است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : یکی از مختصات اجتماعی امت روم این است که رومیها برای بیت - دودمان - بخودی خود استقلال مدنی قائل بودند ، استقلالی که بیت را از مجتمع عمومی جدا میساخت و او و افراد او را از نفوذ حکومت در بسیاری از احکامش حفظ میکرد سادهتر بگویم آنچنان برای بیت استقلال قائل بودند که حکومت حاکم بر اجتماع نمیتوانست بسیاری از احکام که مربوط به حقوق اجتماعی بود در مورد افراد آن بیت اجرا کند بلکه به اعتقاد رومیان بیت خودش در امر و نهی و جزا و عقوبت و امثال آن مستقل بود .
و رب بیت( رئیس دودمان ) ، معبود اهل خود یعنی زن و فرزند و بردگان خودش بود ، و تنها او بود که میتوانست مالک باشد و مادام که او زنده بود غیر او کسی حق مالکیت نداشت ، و نیز او ولی اهل بیت خود ، و قیم در امور آنان بود و اختیارش بطور مطلق در آنان نافذ بود ، و خود او که گفتیم معبود خانواده خویش بود ، خودش رب البیت سابق را میپرستید ، و اگر این خانواده مالی میداشتند ، بعد از مردنشان تنها رئیس بیت وارث آنها میشد ، مثلا اگر فرزند این خانواده با اجازه رب البیت مالی بدست آورده ، و سپس از دنیا میرفت ، و یا دختری از خانواده از راه ازدواج - البته با اجازه رب البیت - مالی را بدست آورده بود ، و از دنیا میرفت و یا یکی از اقارب مالی به همان طور که گفتیم اکتساب میکرد و بعد میمرد ، همه این اموال به ارث به رب البیت میرسید ، چون مقتضای ربوبیت و مالکیت مطلق او همین بود که بیت و اهل بیت و مال بیت را مالک شود .
و چون رب البیت از دنیا میرفت یکی از پسران و یا برادرانش کسی که اهلیت ربوبیت را میداشت و سایر فرزندان او را به وراثت میشناختند وارث او میشد ، و اختیار همه فرزندان را بدست میگرفت ، مگر آنکه یکی از فرزندان ازدواج میکرد ، و از بیت جدا میشد ، و بیتی جدید را تاسیس میکرد ، که در اینصورت او رب بیت جدید میشد ، و اگر همه در بیت پدر باقی میماندند نسبتشان به وارث که مثلا یکی از برادران ایشان بود همان نسبتی بود که با پدر داشتند ، یعنی همگی تحت قیمومت و ولایت مطلقه برادر قرار میگرفتند .
و همچنین گاه میشد که پسر خوانده رب البیت وارث او میشد ، چون پسر خواندن یعنی کودکی بیگانه را پسر خود نامیدن رسمی بود دایر در بین مردم آن روز ، همچنان که در بین عرب جاهلیت این رسم رواج داشت و اما زنان یعنی همسر رب البیت ، و دخترانش و مادرش ، به هیچ وجه ارث او را نمیبردند ، و این بدان جهت بود که نمیخواستند اموال بیت به خانه بیگانگان یعنی داماد بیت منتقل شود ، و اصولا این انتقال را قبول نداشتند ، یعنی جواز انتقال ثروت از بیتی به بیت دیگر را قائل نبودند .
و شاید این همان مطلبی است که چه بسا بعضی از دانشمندان گفتهاند : رومیان قائل به ملکیت اشتراکی و اجتماعی بودند و ملکیت فردی را معتبر نمیدانستند و من خیال میکنم منشا این نقل همان باشد که ما گفتیم ، نه ملکیت اشتراکی ، چون اقوام همجی و متوحش هم از قدیمترین زمانها با اشتراک ضدیت داشتند ، یعنی نمیگذاشتند طوائفی دیگر صحرانشین در چراگاه و زمینهای آباد و سر سبز آنان با ایشان شرکت داشته باشند ، و از آنها تا پای جان حمایت میکردند ، و در دفاع از آنها با کسانی که طمع به آنها بسته بودند میجنگیدند ، و این نوع ملکیت نوعی عمومی و اجتماعی بود که مالک در آن شخص معینی نبود ، بلکه هیات اجتماعی بود .
و البته این ملکیت منافاتی با این معنا نداشت که هر فردی از مجتمع نیز مالک قسمتی از این ملک عمومی باشد و آن را به خود اختصاص داده باشد .
و این نوع ملکیت نوعی است صحیح و معتبر ، چیزی که هست اقوام وحشی نامبرده نمیتوانستند آنطور که باید و بطور صحیح امر آن را تعدیل نموده ، به وجه بهتری از آن سود بگیرند ، اسلام نیز آن را به بیانی که در سابق گذشت محترم شمرده است .
و در قرآن کریم فرموده : «خلق لکم ما فی الارض جمیعا»(البقره/29) پس مجتمع انسانی در صورتی که مجتمعی اسلامی باشد ، و در تحت ذمه اسلام قرار داشته باشد مالک ثروت زمین است ، البته مالک به آن معنایی که گذشت ، و در مرحلهای پائینتر مجتمع اسلامی مالک ثروتی است که در دست دارد و به همین جهت اسلام ارث بردن کافر از مسلمان را جایز نمیداند .
و برای این نظریه آثار نمونههایی در پارهای از ملتهای حاضر دنیا هست ، میبینیم که به اجانب اجازه نمیدهند اراضی و اموال غیر منقوله وطنشان ، و امثال آن را تملک کنند .
و از همین که در روم قدیم بیت برای خود استقلال و تمامیتی داشت ، این عادتی که گفتیم در طوائف و ممالک مستقل جاری بود ، در آنان نیز جریان یافت .
و نتیجه استقرار این عادت و یا بگو این سنت در بیوت روم ، بضمیمه این سنت که با محارم خود ازدواج نمیکردند ، باعث شد که قرابت در بین آنان دو جور بشود ، یک قسم از قرابت خویشاوندی طبیعی ، که ملاک آن اشتراک در خون بود و همین باعث میشد ازدواج در بین محارم ممنوع ، و در غیر محارم جایز باشد ، و دوم قرابت رسمی و قانونی ، که لازمهاش ارث بردن و نفقه و ولدیت و غیره و عدم اینها بود .
در نتیجه فرزندان نسبت به رب البیت و در بین خود ، هم قرابت طبیعی داشتند ، و هم قرابت رسمی ، و اما زنان تنها قرابت طبیعی داشتند نه رسمی ، به همین جهت زن از پدر خود و نیز از فرزند و برادر و شوهر و از هیچ کس دیگر ارث نمیبرد ، این بود سنت روم قدیم .
و اما یونان در قدیم وضعش در مورد خانوادهها و بیوت و تشکل آن چیزی نزدیک به وضع روم قدیم بود ، و ارث در بین آنان تنها به اولاد ذکور آنهم به بزرگترشان منتقل میشد ، و زنان همگی از ارث محروم بودند ، چه همسر میت و چه دختر و چه خواهرش ، و نیز در بین یونانیان فرزندان خردسال و سایر خردسالان ارث نمیبردند ، اما از یک جهت نیز شبیه به رومیان بودند ، و آن این بود که برای ارث دادن به فرزندان خرد سال و هر کس دیگری که دوستش میداشتند چه همسران میت و چه دختران و خواهرانش چه اینکه ارث کم باشد و یا زیاد بحیلههای گوناگونی متشبث میشدند ، مثلا با وصیت و امثال آن راه را برای این خلاف رسم هموار میکردند ، که انشاء الله در بحثی که در باب وصیت داریم راجع به این مساله باز صحبت خواهیم کرد .
و اما در هند و مصر و چین مساله محرومیت زنان از ارث بطور مطلق ، و محرومیت
فرزندان خردسال و یا بقای آنان در تحت ولایت و قیمومت تقریبا نزدیک به همان سنتی بوده که در روم و یونان جاری بوده است .
و اما ایران ( فرس ) ، ایشان اولا نکاح با محارم یعنی خواهر و امثال خواهر را جایز میدانستند ، و نیز همانطور که در سابق گذشت تعدد زوجات را نیز قانونی میدانستند ، و نیز فرزند گرفتن یعنی فرزند دیگران را فرزند خود خواندن در بینشان معمول بوده و گاه میشد که محبوبترین زنان در نظر شوهر حکم پسر را به خود میگرفت ، یعنی شوهر میگفت این خانم پسر من است ، و در نتیجه مانند یک پسر واقعی و یک پسر خوانده از شوهرش ارث میبرد ، و اما بقیه زنان میت و همچنین دخترانی که از او شوهر رفته بودند ارث نمیبردند ، چون بیم آن داشتند که مال مربوط به خانواده و بیت به خارج بیت منتقل شود ، و اما دخترانی که هنوز شوهر نرفته بودند نصف سهم پسران ارث میبردند ، در نتیجه زنان میت اگر جوان بودند و احتمال اینکه بعد از شوهر متوفی شوهر دیگر اختیار کنند ، در آنان میرفت - و نیز دخترانی که به شوهر رفته بودند از ارث محروم بودند ، و اما همسر سالخورده - که بعد از مرگ شوهر امید شوهر کردن در او نبود - و نیز پسر خوانده و دختری که شوهر نرفته بود رزقی از مال رب البیت میبردند .
و اما عرب ؟ مردم عرب ، زنان را بطور مطلق از ارث محروم میدانستند ، و پسران خردسال را نیز ، و اما ارشد اولاد اگر چنانچه مرد کار زار بود ، و میتوانست از حریم قبیله و عشیره دفاع کند ارث میبرد ، و گرنه ارث به او هم نمیرسید ، بلکه به خویشاوندان دورتر میت میرسید ( و خلاصه ارث از نظر عرب مخصوص کسی بود که بتواند در مواقع جنگ دشمن را تار و مار کند ) .
این بود حال دنیا در روزگاری که آیات ارث نازل میشد ، و بسیاری از مورخین ، آنها که آداب و رسوم ملل را نوشتهاند ، و نیز آنها که سفرنامهای نگاشتهاند ، و یا کتابی در حقوق تدوین کردهاند ، و یا نوشتههائی دیگر نظیر اینها به رشته تحریر در آوردهاند ، مطالبی را که ما از نظر شما گذراندیم یادآور شدهاند ، و اگر خواننده عزیز بخواهد بر جزئیات بیشتر آن آگهی یابد میتواند به همین کتابها مراجعه نماید.
از تمامى آنچه که گذشت این معنا بطور خلاصه به دست آمد، که در روزهاى نزول قرآن محرومیت زنان از ارث سنتى بوده که در همه دنیا و اقوام و ملل دنیا جارى بوده و زن به عنوان اینکه همسر است یا مادر است یا دختر و یا خواهر ارث نمىبرده، و اگر استثناء به زنى چیزى از مال را مىدادهاند به عناوین مختلف دیگر بوده، و نیز این سنت که اطفال صغار و ایتام را ارث ندهند مگر در بعضى موارد به عنوان ولدیت و قیمومت همیشگى، در همه جا مرسوم بوده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 355 تا 358 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● فطرت بشر، ریشه و اساس حقیقى احکام اسلام
اسلام ریشه و اساس حقیقى و درست احکام و قوانین بشرى را فطرت بشر مىداند، فطرتى که همه بشر بر آن خلق شدهاند، چون خلقت خدا تبدیل پذیر نیست، و خداى تعالى بر اساس این دیدگاه پایه مساله ارث را، رحم قرار داده، که آن خود نیز فطرت و خلقت ثابت است، به این معنا که ارث بردن پسرخواندگان را لغو نموده، مىفرماید: «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ، وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ، ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ، فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ»(الاحزاب/4-5).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 359 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اصول نحوه ارث در اسلام
اسلام در مساله ارث دو اصل اساسی را معیار قرار داد. اول اصل رحم یعنی عنصری که مشترک است بین انسان و خویشاوندانش، که در این عنصر فرقی بین نر و ماده و کوچک و ... نیست و دوم اصل اختلاف مرد و زن انسان(که این اختلاف ناشی از) نحوه وجود قریحههای آن دو است، قریحههائی که از اختلاف آن دو و از تجهیز آفرینش آن دو ناشی میشود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اسلام پس از جدا سازى دو ملاک رحم و اراده از یکدیگر، به مساله ارث پرداخت، و در این مساله دو اصل اساسى را معیار قرار داد.
اول اصل رحم یعنى عنصرى که مشترک است بین انسان و خویشاوندانش، که در این عنصر فرقى بین نر و ماده و کوچک و بزرگش نیست، هر چند که در بین آنان تقدم و تاخر هست، یعنى با بودن طبقه اول نوبت به طبقه دوم نمىرسد، آنکه مقدم است، مانع ارث بردن مؤخر مىشود، چون هر چند همه از اقرباى میتند، ولى نزدیک داریم و نزدیکتر، دور داریم و دورتر، نزدیک بى واسطه داریم، و نزدیک با واسطه، واسطه هم دو جور است، واسطه کم و واسطههاى زیاد.
بنا بر این، اصل مورد بحث اقتضا مىکند که عموم افرادى که با میت خویشاوندى و اشتراک در خون دارند مانند فرزند و برادر و عمو و امثال آنان با رعایت تقدم و تاخر از میت ارث ببرند.
و اصل اختلاف مرد و زن انسان نحوه وجود قریحههاى آن دو است، قریحههایى که از اختلاف آن دو و از تجهیز آفرینش آن دو ناشى مىشود، مرد مجهز به جهازهایى است، و زن مجهز به جهازهایى دیگر، مرد مجهز است به تعقل و زن به احساسات، پس مرد به حسب طبعش انسانى است تعقلى، هم چنان که زن به حسب طبعش انسانى است عاطفى، و مظهر عواطف و احساسات لطیف و رقیق، و این تفاوت در زندگى آن دو اثر روشنى دارد، یعنى مرد را در تدبیر مال و مملوکات آماده مىکند، و زن را در اینکه چگونه مال را در برآوردن حوائج صرف کند، و همین اصل باعث شده که سهام زن و مرد در ارث مختلف شود. حتى زن و مردى که در یک طبقه از طبقات ارث قرار دارند، مانند پسر و دختر میت، و یا برادر و خواهر او، و یا عمو و عمه او، که البته سهم آن دو فى الجمله و سربسته مختلف است، و جزئیاتش بعدا مىآید انشاء اللَّه.
اسلام از اصل اول یعنی اشتراک در خون ، مساله طبقهبندی خویشاوندان را نتیجه گرفته ، و آنها را به طبقاتی از حیث قرب و بعد از میت تقسیم کرده ، چون بعضی از خویشاوندان بدون واسطه به میت اتصال دارند ، و بعضی با واسطه ، اینها نیز دو قسمند بعضی با واسطههایی کمتر ، و بعضی بیشتر ، پس طبقه اول ارث که بدون واسطه به میت متصل میشوند ، عبارتند از پسر و دختر و پدر و مادر ، و طبقه دوم که با یک واسطه به میت متصل میشوند عبارتند از برادر و خواهر و جد و جده ، که واسطه ارتباط آنها به میت پدر و مادر است( یعنی کسی که برادرش مرده و وارث او تنها از طبقه دوم است ارتباطش با آن طبقه بخاطر این است که میت و برادر زندهاش یک پدر و مادر دارند ، و ارتباطش با جد و جده که وارث اویند بخاطر این است که پدر میت فرزند جد و جدهاند ) .
طبقه سوم عبارتند از عمو و عمه و دائی و خاله و جد پدر به تنهائی و یا مادر به تنهائی ، و همچنین جده یکی از آندو و یا جده هر دو ، که افراد این طبقه به دو واسطه با میت ارتباط دارند ، اول پدر و مادر میت ، دوم جد و جده میت ، و همه جا بر این قیاس است .
و اولاد هر طبقه ( در صورتی که از خود آن طبقه وارثی نباشد) جای طبقه را میگیرد ، و نمیگذارد طبقه بعدی ارث ببرد ، و اما زن و شوهر به خاطر اینکه خونشان به علت ازدواج مخلوط شده ، در همه طبقات وارثند ، و هیچ طبقهای جلوگیر از ارث بردن همسر یعنی زن و شوهر نمیشود .
اسلام از اصل دومی اختلاف مرد و زن را نتیجه گیری کرده ، البته این که گفتیم زن و مرد در غیر مادر و کلاله مادری است( یعنی سهم مادر را نصف سهم پدر نکرده و سهم کلاله مادری مذکر را دو برابر سهم کلاله مادری مؤنث قرار نداده )، ولی در غیر این دو مورد همه جا مرد دو برابر زن ارث میبرد .
و سهام ششگانهای که در قرآن بنام فریضه آمده یعنی سهام ( نصف و ثلثان و ثلث و ربع سدس و ثمن ) هر چند مختلف است ، و همچنین مالی که در آخر بدست یکی از ورثه میرسد هر چند که با فریضههای نامبرده مختلف میشود ، یعنی آن کسی که مثلا باید نصف ببرد بالاخره در بیشتر موارد بیش از نصف میبرد ، چون مقداری هم به عنوان رد به او میدهند ، و گاهی کمتر از آنرا میبرد ، و نیز هر چند که سهم پدر و مادر و نیز کلاله مادری در نهایت از تحت قاعده ( سهم مذکر دو برابر مؤنث ) بیرون میافتد الا اینکه در همه اینها نوع رعایت شده ، و اعتبار اینکه نوع سابق - مرده - نوع لاحق - زنده - را جانشین خود کند برگشتش به این میشود که یکی از دو نفر زن و شوهر دیگری را جانشین خود سازد او طبقه زاینده یعنی پدر و مادر ، طبقه زائیده شده یعنی فرزند ، را جانشین خود سازد و فریضه اسلامی در هر دو طایفه یعنی زنان و شوهران و اولاد همان قاعده (« للذکر مثل حظ الانثیین»(النساء / 11) - سهم مذکر دو برابر مؤنث ) میباشد . و این نظریه کلی نتیجه میدهد که اسلام تمامی اموال و ثروت موجود در روی زمین را به دو قسم تقسیم کرده ، یکی ثلث ، و یکی دو ثلث ، زنان دنیا یک ثلث ثروت دنیا را داشته باشند ، و مردان دنیا دو ثلث آن را ، البته این تنها از نظر داشتن و تملک است ، و گرنه اسلام نظیر این نظریه را در مصرف ندارد ، زیرا اسلام مصارف زنان دنیا را به گردن مردان دنیا نهاده ، و دستور داده که در همه امور راه عادلانه و میانه را بروند ، و این دستور کلی اقتضا میکند که مردان در مصرف ، تساوی بین خود و زنان را رعایت بکنند ، و نتیجه این جهات سهگانه این میشود که زنان دنیا در یک ثلث از مال دنیا مستقلا و بدون دخالت مرد تصرف کنند ، و در یک ثلث دیگرش با نظر مرد تصرف کنند ، پس زن در دو ثلث مال دنیا تصرف میکند و مرد در یک ثلث آن .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 360 تا 362 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حق ارث بر کودکان و زنان در اسلام
در اسلام ایتام صغیر نیز دارای سهم ارث شدند و از این نظر تفاوتی با مردان قوی و کبیر ندارند همجنین زنان نیز از حق ارث برخوردار شدند و علت اختلاف در سهم ارث که از مردان کم تر است گفتیم که به تفاوت در قریحه و وظایف آن دو جنس بر می گردد مثلا مرد وظیفه دارد که خرج زن را بدهد و...
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : یتیمان در اسلام ارث مىبرند همانطور که مردان قوى به ارث مىرسند، و نه تنها صاحب ارث شدند بلکه مالى که به ایشان منتقل مىشد در تحت ولایت اولیا یعنى پدر و جد و یا عموم مؤمنین و یا حکومت اسلام ترقى مىکرد، و نامبردگان تا زمانى که که ایتام بحد رشد برسند اموال آنان را به جریان مىاندازند تا بیشتر شود، بعد از آنکه به حد رشد رسیدند، اموالشان را بدست خودشان مىسپارند، تا چون سایر افراد بشر و مانند اقویا بطور استقلال روى پاى خود بایستند و این عادلانهترین روشى است که مىتوان در مورد ایتام تصور کرد.
اما زنان گو اینکه بر حسب یک نظریه عمومی مالک ثلث ثروت دنیایند ، ولی بر حسب آنچه در خارج واقع میشود در دو ثلث اموال دنیا تصرف میکنند ، ( برای اینکه یک ثلث آن ملک خود آنان است ، و یک ثلث دیگر هم نیمی از دو ثلث مردان است ، که به مصرف ایشان میرسد ، چون گفتیم مخارج زنان به عهده مردان است) و زنان در یک ثلث سهم خود مستقل در تصرفند و تحت قیمومت دائمی یا موقت مردان نیستند مردان هم مسؤول تصرفات آنان نیستند ، البته این تا زمانی است که آنان آنچه در باره خود میکنند بطور پسندیده باشد . پس زن در اسلام دارای شخصیتی است مساوی با شخصیت مرد ، و مانند او در اراده و خواستهاش ، و عملش از هر جهت آزاد است و وضع او هیچ تفاوتی با مرد ندارد ، مگر در آنچه که مربوط به وضع خلقتی او است ، و روحیه خاص به خود او ، آنرا اقتضا میکند که در اینگونه امور البته وضعش با وضع مرد مختلف است ، زندگی زن زندگی احساسی و از مرد زندگى تعقلى است، و به همین جهت اسلام از ثروت روى زمین دو ثلث را در اختیار مرد قرار داد، تا در دنیا، تدبیر تعقل ما فوق تدبیر احساس و عاطفه قرار گیرد، و نواقصى که در کار زن و تدبیر احساسیش رخ مىدهد، (چون مداخلات زن در مرحله تصرف بیش از مرد است) بوسیله نیروى تعقل مرد جبران گردد.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 362 تا 365 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شخصیت زن از نظر اسلام
زن در اسلام داراى شخصیتى است مساوى با شخصیت مرد، و مانند او در اراده و خواستهاش، و عملش از هر جهت آزاد است و وضع او هیچ تفاوتى با مرد ندارد، مگر در آنچه که مربوط به وضع خلقتى او است، و روحیه خاص به خود او، آن را اقتضا مىکند که در اینگونه امور البته وضعش با وضع مرد مختلف است، زندگى زن زندگى احساسى و از مرد زندگى تعقلى است، و به همین جهت اسلام از ثروت روى زمین دو ثلث را در اختیار مرد قرار داد، تا در دنیا، تدبیر تعقل ما فوق تدبیر احساس و عاطفه قرار گیرد، و نواقصى که در کار زن و تدبیر احساسیش رخ مىدهد، (چون مداخلات زن در مرحله تصرف بیش از مرد است) بوسیله نیروى تعقل مرد جبران گردد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : نیز اگر اطاعت از شوهر را در امر همخوابگى بر زن واجب کرده، این معنا را با صداق- مهریه- جبران و تلاقى کرد.
و اگر قضا و حکومت و رزمندگى در جنگها را بر زنان تحریم کرد (که اساس اینگونه امور بر نیروى تعقل است نه احساس) این معنا را با یک تکلیف دیگر که بر مردان کرد جبران نمود، و آن این است که بر مردان واجب کرد از زنان حمایت و از حریم آنان دفاع کنند، و نیز بار سنگین کسب و کار و طلب رزق و پرداخت هزینه زندگى خود و فرزندان و پدر و مادر را از دوش آنان بینداخت، و علاوه بر این پرداخت حق حضانت را- البته در صورتى که زن داوطلب آن باشد به گردن مرد افکند، علاوه بر این تمامى این احکام را با دستوراتى دیگر که به زنان داده تعدیل کرد، از قبیل اینکه زنان خود را به غیر محارم نشان ندهند و حتى الامکان با مردان مخالطت نکنند، و به تدبیر امور منزل و تربیت اولاد بپردازند.
و اگر کسى بخواهد روشنتر ارزش این احکام را بدست آورد، و روشنتر بفهمد که چرا اسلام زنان را از مداخله در امور اجتماعى از قبیل دفاع و قضا و حکومت منع کرد، باید نتائج تلخ و ناگوارى را که سایر مجتمعات بشرى از مداخلات بىجاى زنان مىچشند در نظر بگیرد.
در اسلام زمام عاطفه و احساس بدست زن- و زمام تعقل و تفکر بدست مرد سپرده شده، و در جوامع بشرى عصر حاضر در اثر غلبه احساس بر تعقل کار را وارونه کردند.
و اگر خواننده محترم در باره جنگهاى بین المللى که از رهآوردهاى تمدن امروز است و نیز در اوضاع عمومى که فعلا بر دنیا حکومت مىکند مطالعه کند، و همه این حوادث را بر دو نیروى تعقل و احساس عاطفى عرضه بدارد آن وقت مىفهمد که نقطه شروع انحراف و خطا کجا و سر منشا درستىها کجا است (و اللَّه الهادى).
از این هم که بگذریم، ملتهاى به اصطلاح متمدن غربى با کوشش و حرصى ناگفتنى از صدها سال پیش به این سو در صدد بر آمدند دختران و پسران را در یک صفت تربیت کنند، و در تربیت آنان فرقى بین پسر و دختر نگذارند، تا استعدادهاى نهفته در هر دو طایفه را از قوه به فعل در آورند، مع ذلک وقتی از نوابغ سیاست و مغزهای متفکر در امر حقوق و قضا ، و قهرمانان جنگها و فرماندهان لایقی که در این سالهای متمادی طلوع کردهاند آمار بگیریم یعنی نوابغی که در فن تخصصی سلطنت و دفاع و قضا که اسلام زنان را از آنها منع کرده را برشماریم خواهیم دید که در این سه فن نابغهای از طایفه زنان برنخاسته مگر بسیار اندک که قابل قیاس با صدها و هزاران نوابغ از جنس مردان نیستند ، و این خود بهترین و صادقترین شاهد است بر اینکه طبیعت زنان قابل رشد و ترقی در این فنون (که حاکم در آنها تنها نیروی تعقل است ) نیست ، و این فنون هر چه بیشتر دستخوش دخالت عواطف گردد زیان و خسران آن از سودش بیشتر میشود . این محاسبه و امثال آن قاطعترین پاسخ ، و رد است بر نظریهای که میگوید : یگانه عامل عقبماندگی زنان در جامعه ضعف تربیت صحیح است ، که زنان از قدیمترین دورانهای تاریخ بشری گرفتار آن بودهاند ، و اگر بطور پیگیر تحت تربیت صالحه و خوب در آیند ، با احساسات و عواطف رقیقهای که در آنها است ای بسا در جهت کمال از مردان هم جلو بزنند ، و یا حداقل به حد مردان برسند .
و این استدلال نظیر استدلالهائی است که نقیض مطلوب را نتیجه میدهد ، برای اینکه اختصاص زنان به داشتن عواطف رقیقه ، و یا زیادتر بودن آن در زنان باعث تاخرشان در اموری است که محتاج به نیروی تعقل است ، نه تقدم آنان ، و بر عکس باعث تقدم طایفهای است که چنین نیستند ، یعنی مردان که از جهت عواطف روحی و رقیق عقبتر از زنان ، و از حیث نیروی تعقل قویتر از ایشانند ، چون تجربه نشان داده که هر کس در صفتی از صفات روحی قویتر از دیگران است ، تربیتش در کار مناسب با آن صفت نتیجهبخشتر خواهد بود ، و لازمه این تجربه این است که تربیت کردن مردان برای مشاغلی امثال حکومت و قضا و رزمندگی نتیجهبخشتر باشد از اینکه زنان را برای این مشاغل تربیت کنیم ، و نیز تربیت کردن زنان برای مشاغلی مناسب با عواطف رقیقه از قبیل بعضی از شعب علم طب ، و یا عکسبرداری یا موسیقی ، و یا طباخی و یا تربیت کودکان و پرستاری بیماران و شعبی از آرایشگری و امثال آن نتیجهبخشتر است از اینکه مردان را برای این مشاغل تربیت کنیم ، بله در غیر این دو صنف شغل معین ، مشاغلی که نه نیروی تعقل بیشتر میخواهد و نه عواطف رقیقتر ، تفاوتی بین مردان و زنان نیست . بعضی از مخالفین ما در این مساله گفتهاند : عقبماندگی زنان در مساله حکومت و قضا و دفاع مستند به اتفاق و تصادف است .
ما در جواب آنان میگوئیم اگر چنین بود باید حداقل در بعضی از این قرنهای طولانی که مجتمع بشری پشت سر گذاشته و آن را به میلیونها سال تخمین زدهاند خلاف این تصادفات مشاهده شده باشد ، یعنی در حداقل یک قرن زنان در امور تعقلی برابر مردان و یا جلوتر از آنان باشند ، و مردان در مسائل عاطفی جلوتر از زنان و یا حداقل برابر آنان باشند .
و اگر جایز باشد ما و همه انسانها مانند شما مسائل روحی و غریزی را اتفاقی و تصادفی بدانیم ، و کارهائی که به خاطر بنیههای مختلف روحی بشر دستهبندی شده مستند به تصادف بدانیم دیگر نمیتوانیم به هیچ صفت طبیعی و خصلت فطری دست یابیم ، و دیگر نمیتوانیم بگوئیم مثلا : میل بشر به زندگی اجتماعی و یا بگو به تمدن و حضارت ، فطری است ، و یا میل و علاقه بشر به علم و کنکاشش از اسرار حوادث ، میلی فطری است ، چون یک شنوندهای مانند شما بر میگردد و به ما میگوید : خیر ، همه این میلها تصادفی است ، همچنانکه شما گفتید تقدم زنان در کمالات ذوقی و مستظرف ، و تاخرشان در امور تعقلی و امور هول انگیز و دشوار چون جنگ و امثال آن تصادفی است ، و تقدم مردان در این مسائل و تاخرشان در آن امور نیز تصادفی است .
نتیجه این قضاوت شما چه میشود ؟ نتیجهاش این میشود که وقتی به زنان بگوئی شما در کارهای ظریف و عاطفی استعداد پیشرفت دارید و مردان در کارهای تعقلی و سنگین ناراحت میشوند ، و میگویند شما بجنس زنان توهین میکنید ، اما اگر نظریه اسلام را به زن تفهیم کنیم چنین چیزی پیش نمیآید برای اینکه اسلام این تفاوت را نشانه کمال مرد و نقص زن نمیداند ، و تنها کرامت و حرمت را ناشی از تقوا میداند ، اگر طبقه مردان در زندگی و کارهای روزمره خود که به منظور به فعلیت رساندن استعدادهای خاص به خودش انجام میدهد رعایت تقوا را بکند محترم است و اگر نکند نیست هر چند که در مسائل قضا بزرگترین حقوقدان ، و در مساله دفاع رستم دستان ، و در مساله حکومت سر آمد دوران باشد و همچنین طبقه زنان در زندگی روزمره خود که به منظور بفعلیت رساندن استعدادهای خاص بخود - که همان صفات روحی ناشی از عواطف است - رعایت تقوا را بکند محترم است ، هر چه بیشتر ، بیشتر و گرنه احترامی ندارد .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 362 تا 365 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : زن |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ترجمة المیزان ج : 4، ص : 365 تا 367
قوانین ارثى که در عصر حاضر در جریان است هر چند که از نظر کم و کیف به بیانى که بطور اجمال مىآید با قانون ارث اسلامى مخالف است، الا اینکه همین قوانین در پیدایش و استقرارش از سنت ارثى اسلامى کمک گرفت، با اینکه بین زمان پیدایش این قوانین و زمان ظهور قانون اسلام فرقهاى بسیارى هست.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : آن روزی که اسلام این قانون کامل ارث را تشریع میکرد روزگاری بود که از قانون هر چه هم ناقص خبری نبود ، نه گوش بشر نظیر قانون اسلام را شنیده بود ، و نه نسلها از نیاکان خود در آن باره چیزی شنیده بودند ، و خلاصه قانون اسلام مسبوق به سابقه نبود ، و از هیچ قانونی الگو نگرفته بود ، اما قوانین ارثی غرب وقتی ظهور کرد که قرنها قانون اسلام در جهان اسلام و یا بگو در قسمت معظم معموره زمین و در بین ملیونها نفوس حکومت کرده بود ، اسلاف از نیاکان خود آن را به ارث برده بودند .
و در ابحاث معرفة النفس - روانشناسی - این معنا مسلم است ، که اگر أمری از امور در خارج پدید آید و ثابت و سپس مستقر گردد بهترین کمک است برای اینکه أمری دیگر شبیه به آن پدیدار گردد ، و خلاصه هر سنت اجتماعی سابق خود مایهای فکری است برای سنتهای لاحق شبیه به آن ، بلکه همان أمر اولی است که به شکل دوم متحول میشود ، پس هیچ دانشمند جامعهشناس نمیتواند منکر شود که قوانین جدید ارث به خاطر اینکه مسبوق است به قوانین ارث اسلامی از همان ارث اسلامی کمک گرفته شده و بلکه همان قانون است ، که بعد از دستخوردگی حال یا دستخوردگی درست یا نادرست - به این شکل در آمده است .
بنا بر این بیان ، جا دارد تعجب کنی اگر بشنوی کسی ، از روی عصبیت( که خدا بکشد این عصبیت جاهلیت قدیم را ) بگوید : قوانین جدید مواد خود را از قانون روم قدیم گرفته ، با اینکه سنت اسلامی از نظر پیدایش و جریان عملی در وسط دو قانون(روم قدیم و قوانین جدید ) قرار گرفته ، قانون روم قدیم و قانون غربیان جدید ، و در قرونی طولانی و متوالی ، در مجتمع میلیونها و بلکه صدها میلیون نفوس بشری ریشه دوانده ، و این محال است که چنین قانونی هیچ تاثیری در افکار قانونگزاران غربی نگذاشته باشد .
از این سخن ، شگفتآورتر و غریبتر این است که همین اشخاص بگویند : ارث اسلامی از ارث روم قدیم الگو گرفته است .
و سخن کوتاه این که قوانین جدید که در بین ملل غربی جریان و دوران دارد ، هر چند در بعضی از خصوصیات با هم اختلاف دارند اما تقریبا ، در این اتفاق دارند که ارث پسران و دختران و پدران و مادران را یکسان میدانند ، و همچنین خواهران و برادران و عمهها و عموها ، و در قانون فرانسه طبقات ارث را چهار طبقه گرفته ، اول پسران و دختران ، دوم پدران و مادران و برادران و خواهران ، سوم اجداد و جدات ، و چهارم عموها و عمهها و دائیها و خالهها ، و علقه زوجیت را بکلی از این طبقات خارج کرده و آن را بر اساس محبت و علاقه قلبی بنا نهاده ، ( اگر شوهر زنش را دوست بدارد برایش ارثی معین میکند و همچنین زن نسبت به شوهر ) و فعلا غرض مهمی در تعرض جزئیات این قانون در مورد زن و شوهر نداریم ، و نمیخواهیم جزئیات آن را در باره سایر طبقات در اینجا بیاوریم ، اگر کسی بخواهد از آن با اطلاع شود باید به محل آن مراجعه کند .
آنچه در اینجا برای ما مهم است این است که نتیجه برابری زن و مرد در ثروت دنیا را بر حسب قانون فرانسه بررسی کنیم .
سنتی که بر حسب نظری عمومی زن را در ثروت موجود در دنیا شریک مرد میداند ، و از سوی دیگر زن را تحت قیمومت مرد قرار میدهد ، البته نه چون اسلام بلکه آنقدر از او سلب اختیار میکند که حتی در مالی که به ارث برده نمیتواند مستقلا تصرف کند .
و حتما باید تصرفاتش به اذن مرد باشد .
در نتیجه ملک آنچه در دنیا است را مشترک بین زن و مرد دنیا میداند ولی تصرف در همه آن را مختص به مرد دنیا ، و این باعث شده است که جمعیتهائی علیه این قانون قیام نموده زنان را از تحت قیمومت مردان خارج سازند ، و به فرض هم که موفق شوند تازه زن و مرد دنیا را در اموال موجود در دنیا شریک هم کردهاند هم در ملکیت و هم در تصرف .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 365 تا 367 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تفاوت اساسی اسلام با سایر سنت ها در ارث
تفاوت اساسى و جوهرى سنت اسلامى با سایر سنتها(در بحث ارث) همانا در غرض و هدف از این سنت است، که در اسلام غرض از قانون ارث این است که دنیا به صلاح خود برسد، و غرض سایر سنتها این است که اشخاص به هوا و هوس خود نائل گردند، و همه تفاوتهاى جزئى برگشتش به این تفاوت جوهرى است، قرآن کریم بسیاری از هوا و هوسهای آدمی را اشتهای کاذب دانسته، میفرماید: «و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون »(البقره/216) و نیز در باره چگونه معاشرت کردن با زنان میفرماید:« و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا »(النساء/19).
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 367 و 368 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● انحصار حکم ارث از ناحیه خداوند
1-سعید بن منصور از عطاء روایت آورده که روایت آورده که گفت: من به ابن عباس گفتم: مردم نه به گفته تو عمل میکنند نه به نظریه من، اگر من و تو بمیریم دیگر هیچ ارثی را طبق گفته ما تقسیم نمیکنند، ابن عباس گفت: من حاضرم با مردم مباهله کنم، ما از یکسو و مردم از سوی دیگر دست به رکن خانه کعبه بگذاریم، و از خدای تعالی بخواهیم هر یک از دو طرف را که بر باطل است مورد لعنت خود قرار داده، هلاک کند، چون من ایمان دارم که خدای تعالی به حکم آنان حکم نکرده است.
علامه طباطبایی: این معنا از طرق شیعه نیز از ابن عباس روایت شده که روایتش از نظر خواننده میگذرد.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را الدر المنثور (ج 2 ص 127) از سعید بن منصور از عطاء روایت کرده است.
2-در کتاب الدر المنثور (ج 2 ص 127) آمده که سعید بن منصور از ابن عباس روایت کرده که گفت: هیچ میدانید آن خدائی که عدد ریگهای بیابان را میداند، در مال ارث نصف و ثلث و ربع قرار داده، یعنی مال را به دو نصف و سه ثلث و چهار ربع تقسیم کرده است؟
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج4، ص: 347 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ارث -
سيد علي بهبهاني
گرچه دریافتى ارث زن نصف مرد است، ولى بهرهگیرىاش دو برابر مرد است. فرض کنید مقدار موجودى 30 باشد که دختر 10 و پسر 20 مىبرد، ولى دختر به خاطر آنکه تعهّدى ندارد، سهم خود را پسانداز مىکند و براى مخارج زندگى از سهم پسر که 20 بود بهرهمند مىشود. پس نیاز خود را از سهم مرد تأمین کرده و سهم خود را ذخیره دارد. بنابراین دختر در گرفتن نصف مىگیرد، ولى در بهرهگیرى کاملاً تأمین است.
در حدیثى از امام جوادعلیه السلام آمده است: هیچگونه هزینه فردى واجتماعى بر عهده زن نیست، علاوه بر آنکه هنگام ازدواج مهریه مىگیرد، ولى مرد هم مهریه مىدهد، هم خرج زن را عهدهدار است. زن بىهیچ مسئولیّتى سهم ارث دریافت مىکند وحقّ پسانداز دارد ولى در بهرهگیرى، از همان سهم مرد بهره مىگیرد.
احکام ارث، در تورات نیز بیان شده و در انجیل آمده است که مسیح گفت: من نیامدهام تا احکام تورات را تغییر دهم.
عرب جاهلى، زنان و کودکان را از ارث محروم مىکرد، ولى اسلام براى هریک از فرزند و همسر، متناسب با نیازهاى آنان سهم الارث قرار داد.
رسیدن ارث به فرزند، انگیزهى فعّالیت بیشتر است. اگر انسان بداند که اموالش به فرزندش نمىرسد، چندان تحرّک از خود نشان نمىدهد. در فرانسه، هنگامى که قانون ارث لغو شد، فعّالیتهاى اقتصادى ضعیف شد.
بیشتر بودن سهم فرزندان متوفّى از والدین او، شاید براى آن است که والدین، سالهاى پایانى عمر را مىگذرانند و نیاز کمترى دارند. اگر متوفّى برادر نداشت، سهم مادر یک سوّم، و اگر داشت یک ششم، و باقى براى پدر است. شاید بدان جهت که مخارج برادران متوفّى معمولاً به عهدهى پدر است، نه مادر.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شان نزول -
. پوربافراني
"عبد الرحمن بن ثابت انصارى" برادر "حسان بن ثابت" شاعر معروف صدر اسلام، از دنیا رفت در حالى که یک همسر و پنج برادر از او به یادگار مانده بود. برادران میراث عبد الرحمن را در میان خود قسمت کردند و به همسر او چیزى ندادند. او جریان را به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرض کرد، و از آنها شکایت نمود، در این هنگام این آیات نازل شد و در آن، میراث همسران دقیقا تعیین گردید. همچنین از "جابر بن عبد اللَّه" نقل شده که می گوید: بیمار شده بودم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از من عیادت کرد، من بى هوش شده بودم، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقیه را بر من پاشید و من به هوش آمدم. عرض کردم: اى رسول خدا! تکلیف اموال من بعد از مرگم چه خواهد شد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) خاموش گشت، چیزى نگذشت که آیات 11 و 12 نازل گردید و سهم وراث در آن تعیین شد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تبیان |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علی بافرانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ناقصات العقول نه ناقصات العقل -
محمد عطار
عَقَلَ الشئ عَقلاً: فهِمَهُ وتدبّره
عَقَلَ القتیل: أدّی دِیّته
اعقل الرجل: وجب علیه الزکاة
المعقلة: الغرامة، الدیّة.
ناقصات العقول: ناقصات الدیّة والغرامة والإلتزامات والواجبات الشرعیة والقانونیة والاجتماعیة والفرائض کالصلاة والصوم والنفقة و...
= مسئوولیِت شرعی واجتماعی زن کمتر (ناقص) از مرد هست.
به احکام زن رجوع کنید.
بإین خاطر؛ زن را مانند مرد؛ نباید جریمه یا مجازات شود؛ بالأخص وقتیکه حامله هست یا نوزاد دارد.
واین امر مُهم در احکام مدنی غافل واقع شد و در احکام شرعی وعرفی به خوبی لحاظ نشد.
زن باید زن بماند ومانند زن را(نه مرد) باهاش باید رفتار کرد(تشویق، پادداشت یا مجازات یا ...)؛ ومسئولیّتها وکارهای مردانه به زن نباید واگذارشود
چونکه خارج از فطرت الأنوثة وخصلتهای ژنتیک وتوانائیهای بالقوّه از بدو توَلُّد نهادینه شد.
"أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی"
قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ : ما رأیت من ضعیفات الدین و ناقصات العقول ...
معاشر الناس، إن النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،...
نواقص الحظوظ: حقوق شرعی (مانند إرث ) کمتر از مرد سهم (نصیب) دارند.
نواقص العقول: مجازات شرعی( مانند دیّة) کمتر از مرد جریمه میشن.
ناقصات العقول(به دلیل "ناقصات الحظوظ"): عقول از عقل (مغز) نیست.
کاملا اشتباه ودر عربی مفهومی ندارد
ناقصات العقل: کم عقلی وکم فهمی وکم تدبیری ... مختص زن نیست؛
هرکسی(مرد یا زن یا حتی ملّت) با محرومیت از دانش وتجربه وموعظه به نقصان عقل مبتلا میشه.
حتی دانشمند اگه از کسب علم وتجربه دست میکشه به کم عقلی وناتوانائی ذهن مبتلا میشه.
کاشکی عربی با فارسی خلط نشده بود واینهمه مصائب وفجایع برداشتهای اشتباه از احادیت
وقرآن منجر نمی شد.
ملّت "ناقص العقول"(از عقل) میشه وقتیکه دانشمند ندارد.
ملّت "ناقص العقول" میشه اگه مُستعمر ومُحتل ( تحت احتلال واستعمار) میشه.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : لغت نامه عربی - عربی متعدد |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : زن |
گوینده : محمد عطار |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سهم الارث دختر و پسر -
علي اکبر صوفي نيارکي
1- در روزهای نزول قرآن در هیچ کدام از تمدن های آن روز هرگز به زنان ارث نمی دادند،با استناد به کتاب های تاریخی معتبر برای نمونه می توان گفت به طور مثال در تمدن یونان: افلاطون و ارسطو به عنوان مشاهیر آن تمدن کهن، معتقد بودند که زن، تنها براى خدمت به مرد و دوام نسل به وجود آمده است و شخصیتى بین انسان و حیوان دارد- در شرق دنیاى آن روز نیز ؛ مانند هند و چین و ژاپن و مصر که ریشه در تمدن کهن داشت، این محرومیت حکمفرما بود؛ بهگونهاى که در مصر قدیم، ارث به پسر بزرگتر منتقل مىشد و برادران و خواهران و زنان از ارث بردن محروم بودند. در تمدن هند، طبق مجموعه قوانین «مانو»، زن از ارث محروم بود و تحت قیمومت مرد قرار داشت. طبق این قانون، پس از مرگ پدر، اموال او به فرزندان پسرش منتقل مىشد. هرگاه متوفى جز دختر، فرزند دیگرى نداشته باشد، باید دخترش را مکلف به تولید پسرى کرد، تا آن پسر بتواند وارث قانونى جد مادرى خود گردد. در برخى از قبایل هندى، زن پس از شوهرش به عنوان ترکه به ارث مىرسید و یا بر اساس رسم «ساتى» او را به همراه جسد شوهرش در آتش مىافکندند و یا او را خفه کرده و به همراه شوهرش در گور مىنهادند و این امر را نشانه اعلام وفادارى و عشق زن هندى به شوهرش قلمداد مىکردند. در چین و ژاپن، بویژه در عصر کنفوسیوس، پدر مالک زن و فرزندان به شمار مىرفت؛ حتى حق داشت، آنها را بکشد. گاهى زن وظیفه داشت، براى اثبات وفادارى به شوهر، خود را بکشد. مادران همواره آرزوى داشتن پسر مىکردند. دختران و زنان از ارث محروم بودند.درکشورهای اروپایی مانند فرانسه، در مناطق ژرمنى براى زن مطلقا حقى قائل نبودند. قانون مدنى ناپلئون، زن را در شمار ورثه قرار داد. کمتر موردى اتفاق مىافتاد که زن از دارایى شوهر ارث ببرد. در مارس 1891 میراث ثابتى براى زن پیشبینى شد که در هر صورت از میراث شوهر محروم نگردد .در انگلستان نیز تا چندى قبل، تمامى ماترک پدر، تنها به پسر ارشد منتقل مىشد و اگر متوفى فرزند ارشد پسر نداشت، ارث منحصر به فرزندان پسر بود. در میان اعراب،زن مانند کالا خرید و فروش مىشد و از هرگونه حقوق اجتماعى و فردى، حتى ارث به طور کلى محروم بود. در تمدن ایران باستان اساسا زن جزئى از اموال و دارایى متوفى به شمار مىآمد. میان آریایىها محرومیت دختر از ارث، یک قاعده بود؛ ولى هرگاه پدر مىمرد و دختر ازدواج نکرده بود، مىتوانست به اندازه نصف سهم پسر از ترکه پدرش برخوردار گردد. در این نظام (با توجه به این که نکاح با محارم و تعدد زوجات رایج بود.)، بسیار اتفاق مىافتاد که از میان زنان، زنى که بیشتر از دیگران محبوب شوهر بود، به عنوان یکى از پسران وى پذیرفته شده و تمامى ترکه شوهر به او تعلق مىگرفت و بقیه زنان، از ارث محروم بودند. همچنین در تمدن ایران باستان به دخترانى که شوهر کرده بودند نیز به جهت این که مال پدر به خارج از خانواده منتقل نشود، ارث نمىدادند؛ ولى به دخترانى که هنوز ازدواج نکرده بودند، به اندازه نصف سهم پسر ارث مىدادند. بنابراین، اگر دخترى ازدواج مىکرد (مشروع یا نا مشروع)، از پدر یا کفیل خود ارث نمىبرد. در شریعت یهود ومسحیت ، اصل کلى مبتنى بر محرومیت زنان از ارث بود و بحثى درباره ارث نمىیابیم. خلاصه اینکه در دنیاى قبل از اسلام، براى زن حقوق ارثى مستقل و مسلّمى قائل نبود، یا اصلا به او ارث نمىداد و یا اگر مىداد به صورت سهم قطعى و مفروض نبود؛ بلکه احتمال داشت که به عنوان وصیت، مالى را براى زن بگذارد و یا به عنوان پسر خوانده و در واقع به جاى پسر ارشد، او را وارث و اداره کننده اموال خود قرار دهد؛ چنان که «شاه زن» درایران از چنین وضعى برخوردار بود. به دیگر عبارت، محرومیت زن از ارث، سنت رایج و حاکم بر دنیاى قبل از اسلام بود؛ به گونهاى که زن تحت هیچ یک از عناوین: همسر، مادر، دختر و خواهر (که در شریعت اسلام تشریع شده) ارث نمىبرد؛ مگر احیانا تحت عناوین دیگر، به او مالى داده مىشد که در آن صورت هم داراى استقلال کامل مالى و اختیارى در صرف اموالش نداشت. میراث زن، در شریعت اسلام: با ظهور اسلام وتعلیمات ویژه آن، موقعیت زن وارد مرحله نوینى گردید. در این دوره بود که زن در سایه دستورات حیاتبخش اسلام، از کلیه حقوق فردى و اجتماعى و انسانىبرخوردار شد. اسلام درباره حقّ برخوردارى زن از ارث (حق فردى)، انقلاب عظیمى به وجود آورد و به زنان، حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را (که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیلهاى بود) نسخ نمود. اسلام نه تنها حق ارث براى زنان تشریع نمود، بلکه به ارث برده شدن زنان را (که در آن عصر امرى رایج بود) نیز ممنوع کرد. سوره نسا آیه18 و همچنین قرآن کریم در سوره نساء، با عادات و رسوم غلطى که زنان، کودکان و افراد تانوان را از ارث محروم مىساخت، به مبارزه برخاست و بر روى تمام آن قوانین غلط، خط بطلان کشید . سوره نسا آیه7( براى مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود به جا مىگذارند سهمى است. براى زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به جا مىگذارند سهمى است؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد بنابراین، هیچ کس حق ندارد که سهم دیگرى را غصب کند. سپس در پایان آیه شریفه براى تأکید مطلب مىفرماید: «این سهمى است تعیین شده و لازم الأداء.» تا هیچگونه تردید در این بحث باقى نماند) منبع مطالب :خلاصه ای از مقاله عسکری اسلامپور کریمی -رواق اندیشه-1383-شماره35
2-از نظر جمله بندى و طرز بیان در این آیه ارث دختران اصل قرار داده شده و ارث پسران به صورت فرع و با مقایسه به آن تعیین گردیده ، زیرا مىگوید : پسران دو برابر سهم دختران میبرند و این یک نوع تاکید روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است که آنها را به کلى محروم مىکردند(تفسیر نمونه)
3- زن در اسلام داراى شخصیتى است مساوى با شخصیت مرد،اما چون ... زندگى زن زندگى احساسى و اما زندگى مرد عقلانی است، و به همین جهت اسلام از ثروت روى زمین دو ثلث را در اختیار مرد قرار داد، تا در دنیا، تدبیر تعقل ما فوق تدبیر احساس و عاطفه قرار گیرد، و نواقصى که در کار زن و تدبیر احساسیش رخ مىدهد، (چون مداخلات زن در مرحله تصرف بیش از مرد است) بوسیله نیروى تعقل مرد جبران گردد(تفسیر المیزان )
4- در اسلام غرض از قانون ارث این است که دنیا به صلاح خود برسد، و غرض سایر سنتها این است که اشخاص به هوا و هوس خود نائل گردند.(تفسیر المیزان)
5- امام جواد (ع) می فرمایند : هیچگونه هزینه فردى واجتماعى بر عهده زن نیست، علاوه بر آنکه هنگام ازدواج مهریه مىگیرد، ولى مرد هم مهریه مىدهد، هم خرج زن را عهده دار است. زن بى هیچ مسئولیّتى سهم ارث دریافت مىکند وحقّ پس انداز دارد ولى در بهره گیرى، از همان سهم مرد بهره مىگیرد.(تفسیر نور)
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفاسیر قرآن-روایات-تجربیات علمی |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : ارث |
گوینده : علی اکبر صوفی نیارکی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.