از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(وان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر):(و اگر زنی از بی میلی و یا رو گردانی شوهرش بیم دارد، او و همسرش مجازند به منظور اصلاح از قسمتی از حقوق خود صرفنظر کنند و صلح در هر حال بهتر است )،(نشوز)یعنی رفع و برداشت ادای واجب و منظور آنست که اگر زنی علائم نشوز را در شوهرش دید،یعنی مشاهده کرد که او واجبات زوجیت را انجام نمی دهد و یا از وی رو گردان است ،در این صورت می تواند برای ایجاد صلح و توافق وایجاد علاقه از جانب همسراز بعضی از حقوق خود صرفنظر و چشم پوشی کند تا به این وسیله از طلاق جلوگیری شود و اگر شرط صلح را خوف از نشوز و اعراض قرار داد ،نه خود آن دو، برای این بود که صلح در زمانی متحقق و متصور است که علائم و آثاراعراض یا نشوز ظاهر شده باشد نه خود آنها و البته صلح و توافق بهتر از جدائی و ظهور نشوز یا رویگردانی است ،(و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا وتتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا):(و همه نفسها بخل در آنها حضور دارد واگر نیکی کنید و تقوا پیشه نمایید ،پس همانا خدا به آنچه می کنید، آگاه است )(شح )به معنی بخل و بخل یکی از غرائز نفسانی است که خداوند آن را درنهاد بشر قرار داده تا به وسیله آن منافع و مصالح خود را حفظ نماید و از ضایع شدن آن جلوگیری کند، پس هر نفسی دارای بخل است و بخلش همواره حاضردر نزد اوست ، یک زن نسبت به حقوق زوجیت خود شامل لباس و خوراک وبستر و عمل زناشوئی بخل می ورزد، یعنی از غصب شدن و ضایع شدن آنهاجلوگیری می کند و یک مرد نیز در صورتی که به زندگی با همسرش بی میل باشداز موافقت و محبت و اظهار علاقه به همسرش بخل می ورزد، در این صورت حرجی بر آن دو نیست که یکی از آن دو برای ایجاد صلح و توافق از بعضی حقوق خود چشم پوشی کنند و در آخر نسبت به مردان موعظه می نماید که ازطریق احسان و تقوا عمل کنند و به یاد داشته باشند که خداوند از آنچه می کنند باخبر است ، پس در معاشرت با زنان جور و ستم نکنند و آنان را مجبور به چشم پوشی از حقوق خود ننمایند. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) : سلام
واقعا این که یکجا تمام تفاسیر یک ایه قابل مشاهده است عالی است بخصوص برای ما عوام
باتشکر فراوان
2) : در بخش اول آیه همانندی وجود دارد و «اَو» آن را معین می¬کند، یعنی نشوز یا اعراض همانند هم اند اگر چه به لحاظ مفهومی با هم متفاوند. ولی در بخش دوم آیه ناهمانندی است و آن این است که صلح با عدم صلح یکی نیست بلکه صلح بهتر است یعنی: «الصلح بینهما لیس کعدم الصلح، الصلح خیر». بار معنایی آیه مثبت است. اما آنچه در ترجمه¬ها و تفاسیر آمده به نظر نمی¬رسد وافی به مقصود باشد. زیرا وقتی گفته شد که مشکلی نیست که هر دو صلح کنند دیگر گفتن اینکه «الصلح خیر» معنای محصلی ندارد. به نظر می¬رسد باید اینطور ترجمه شود که اگر زن احساس نا امنی کند و از جانب شوهر خوف نشوز و اعراض داشته باشد بر آنها گناهی نیست که به نوعی با هم کنار بیایند (ان یصلحا بینهما صلحاً) اما صلح و آشتی همه جانبه بهتر است؛ زیرا صلح قبلی نکره است و این صلح به همراه الف و لام است که شاید معنی استغراق را داشته باشد. و نیز چه بسا «واحضرت الانفس الشح» جایش در کنار «و ان خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً» باشد که به دلایلی از جمله کم اهمیت جلوه دادن آن بعد از جریان توافق و صلح و آشتی آمده است. به این معنا که «اگر زن از نشوز و اعراض شوهر بیم دارد و نفس هر دو بر استیفای حقوق خود اصرار دارند پس بر آنها گناهی نیست که به نوعی با هم کنار بیایند در حالیکه صلح همه جانبه و فراگیر بهتر است». بقیه آیه هم آن را تکمیل و تأیید می¬کند که اگر نیکی و پرهیزگاری کنید خدا به آنچه می کنید آگاه است. والله اعلم. غلامرضا فدائی
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حمزه خان بيگي - فی ظلال القرآن = شهید سید قطب
برنامۀ ربّائی، پـیش از ایـن‌، حـالت نـاسازگاری و گریزپائی زن را به ‌رشتۀ سـخن درآورده است‌، و مـقرّرات لازم را برای حفظ هستی خانواده - در سرآغاز این جزء - بیان داشته است‌. هم اینک سررشتۀ سخن را بدست می‌گیرد و حالت نـاسازگاری و گریز پائی مرد را به تصویر می‌کشد، و از حالتی سخن می‌راند که امکـان وقوع ناسازگاری و گریزپائی از جانب شوهر باشد، و چنین حالتی امنیّت همسر و کرامت و احترام او را و امنیّت خانواده را بطور کلّی در معرض خطر بیندازد... دلها دگرگو‌ن می‌شوند. فکرها و فـهم‌ها تغییر می‌پذیرند. اسلام هم برنامۀ زندگی است و به چاره‌جوئی هر جزئی از آن می‌پردازد، و از هر چیزی‌ که در زندگی پیش آید - در دائـرۀ اصول و ارکان و رهنمودهای خود، و در حوزۀ نقشۀ جامعه‌ای‌ که خودش آن را ترسیم می‌کند و می‌کشد، و چنین جامعه‌ای را برابر آن پدید می‌آورد - سخن می‌راند و ارائه طریق می‌کند.

هنگامی‌ که زن بترسد از این‌ که بدو جفا شود و مورد بی‌مهری قرار گیرد، و این جفا و بـی‌مهری به طلاق منتهی ‌گردد که مبغوض‌ترین حلال در پیشگاه خدا است‌، یا کار به نوعی از اعراض و رویگردانی بکشد که او را پا در هوا کند و بسان زن معلّقه‌ای درآورد. یعنی نه همسر بشمار آید و نه زن مطلّقه‌ای ‌که آزاد و رها باشد. در این چنین تنگائی ‌گناهی بر او و بزهی بر شوهر او نخواهد بود اگر زن از بخشی از واجبات مالی یا واجبات زندگی بگذرد. مثلاً از قسمتی یا از همۀ نفقۀ واجبی‌ که بر شوهر دارد، صرف نظر کند. یا اگر شوهرش همسر دیگری داشته باشد و دل بدو داده باشد، و این زن هم پیر و فرتوت بوده و رونق و نشاط و جاذبیّت زناشوئی را از دست داده باشد، از نوبت همستری با خود گذشت نماید ... همۀ این چیزها وقتی است ‌که زن با اختیار کاملی ‌که داشته باشد، و برابر حساب و کتابی که با توجّه به شرائط‌ کرده باشد، متوجّه‌گردد که پذیرش این امر برای او بهتر و محترمانه‌تر از طلاق است‌:

(وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً ).

هرگاه همسری دید که شوهرش (‌خویشتن را بالاتر از او می‏‎گیرد و از انجام امور خانوادگی‌) سرباز می‌زند و (‌یا با او نمی‌سازد و از او) رویگردان است‌، بر هیچیک از آن دو گناهی نیست این که (‌بکوشند به وسیلۀ صرف نظر کردن زن از برخی از مخارج و همبستری با خود) میان خویشتن صلح و صفا راه بیندازند.

این صلح‌، همان صلحی است‌ که بدان اشاره‌ کردیم ... سپس روند قرآنی‌، پیروی بدنبال حکم می‌آورد و می‌فرماید: صلح بطور کلّی، بهتر و نیک‌تر از جنگ و ستیزه‌گری و جفا پیشه بودن و ناسازگاری و گریزپائی کردن و طلاق دادن و طلاق‌ گرفتن است‌:



(وَالصُّلْحُ خَیْرٌ ).

صلح (‌همیشه از جنگ و جدائی‌) بهتر است‌.

نسـیمی از گذشت و بخشش و انس و الفت بر دلهـائی وزیدن می‌گیرد که جفا و بی‌مهری و نـاسازگاری و نامهربانی، بدانها خزیده است‌. آن دلهائی‌ که می‌خواهند ارتباط زناشوئی برقرار بماند، و پیوند همسری نگسلد. اسلام با انسان چنانکه هست رفتار می‌کند. اسـلام با همۀ وسائل مؤثّری ‌که در اختیار دارد، می‌کوشد انسان را به بالاترین سطحی برساند که طبیعت و فـطرتش توان و آمادگی رسیدن بدانجا را دارد. هرگز هم حدود پـذیرش و شایانی این طبیعت و فطرت را نادیده نمی‌گیرد و نمی‌کوشد که انسان را به انـجام‌ کـاری و چیزی وادارد که تاب و توان آن را ندارد. اسلام هرگز به مردم نمی‌گوید: سرتان را به دیوار بزنید، چون مـن این را می‌خواهم و بس! چه بتوانید و چه نتوانید!

اسلام هیچوقت فریاد نمی‌زند که آی انسان‌! به ضعف و قصور خود بسنده ‌کن‌، و بر سستی و ناتوانی خود بمان‌! وقتی‌ که انسـان در گل و لای دست و پـا می‌زند و می‌لولد و غلط می‌خورد، سرود تمجید برای او سـر نمی‌دهد و چکامۀ آفرین برای وی نمی‌خواند، به بهانۀ این‌ که‌: انسان همین است و سرشت او بر این است‌! همچنین اسلام ‌گردن انسان را با ریسمانی به جهان بالا نمی‌بندد و او را میان زمین و آسـمان آویزان نمی‌سازد تا تاب بخورد و پا در هوا بماند. به بهانۀ این‌ که رفعت و عظمت این است‌، و وامقامی و صدرنشینی این چنین است‌!

اسلام میانه‌رو است‌. اسـلام همگام با فطرت است‌. اسلام ایدئالیسم رئالیسم‌، یعنی آرمان‌گرای واقـع بین است‌. بگونۀ دیگر: اسلام رئالیسم ایدئالیسم‌، یعنی واقع بین آرمان‌گرا است ... اسلام با انسان به عنوان انسـان رفتار می‌کند. انسان آفریدۀ شگفتی است‌. تنها انسـان است ‌که پاهای خود را بر زمـین می‏‎گذارد، ولی روح خود را در آسمان به پرواز درمی‌آورد. امّا در یک لحظه هم روح او از پیکر او جدا نمی‏گردد. به لاشه‌ای افتاده بر زمین‌، و روحی در آسمان‌، تبدیل نمی‌شود. در اینجا، با همین حکم‌، اسلام با ایـن انسان رفتار می‌کند، و در این جولانگاه یکی از ویژگیهای او را ذکر می‌فرماید:

(وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ ).

انشانها با بخل سرشته شده‌اند (‌و مال دوستی خصلت ذاتی و دائمی بشر است و باید پیوسته با آن مبارزه و پیکار کرد)‌.

یعنی بخل پیوسته در نفسها آماده است‌. همیشه در درونها بر جا است‌، بخل با همۀ انواع خود. بخل در مال‌. بخل در احساسات و افکار. گاهی در زندگی شوهر و همسر، اسباب و عللی انباشته میگردد یا پیش می‌آید که چنین بخلی را در درون شوهر نسبت به همسرش برمی‌انگیزد. همسر از مقداری از ماندۀ مهریّۀ خود یا از نفقه و مخارج خویش ‌صرف نظر می‌کند تا این حسّ بخل در مال را ارضاء سازد، و بدین وسـیله پـیوند ا‌زدواج بر جای بماند و نگسلد. گاهی این صرف نظر، مـتوجّه نوبت همبستری مـی‌گردد. همسر از نوبت همبستری زناشوئی خود مـی‌گذرد، در صـورتی ‌کـه شوهرش زن دیگری داشته باشد که محبوب و دلربا بوده، و زن نخستین سرزندگی یا جاذبیّت آن چنانی نداشته باشد که ایـن بخل در احساسات و افکار را بگونه‌ای ارضاء ‌کند که پیوند ازدواج به وسیلۀ آن نگسلد و بر جای بماند!

به هر حال‌،‌کار به همسر واگذار است و آنچه او بخواهد و مصلحت بداند، انجام می‌پذیرد. برنامۀ ربّانی او را وادا‌ر به انجام چیزی نمی‌کند. تنها بدو اجازه می‌دهد که آنچه مـی‌خواهد بکند. همچنین بـدو آزادی رأی و اندیشه می‌دهد تا هرگو‌نه ‌کـه برای خود مصلحت می‏‎بیند عمل کند.

در همان حال برنامۀ اسلامی اینگونه با بخل برخورد مـی‌نماید، آن را همۀ جوانب نـفس انسـانی بشمار نمی‌آورد و دست بسته در کنار آن نمی‌ایستد. بلکه با آهنگ دیگری او را فریاد می‌دارد، و نغمۀ دیگری را برای او ساز می‌کند و می‌نوازد:

(وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً) (128)

اگر نیکوکاری و نیک رفتاری کنید و (‌با زنان بسازید و به بهترین وجه با آنان‌ معامله کرده و با ترک ستمکاری و بدرفتاری با ایشان‌) پرهیزگاری کنید، بیگمان خداوند از آنچه می‌کنید بس آگاه است (‌و پاداش شما را چنانکه باید می‌دهد)‌.

نیکو‌کاری و نیک رفتاری‌، و تقوا و پـرهیزگاری‌، در نهایت ملاک ‌کار هستند. از این دو تا چیزی از دارندۀ آنها کم و کاستی نمی‏‎گیرد، زیرا خدا آگاه از هر آن چیزی است‌ که یکایک آدمیزادگان انجام می‌دهند، و می‌داند انگیزۀ این کار و نهان آن چیست ... انسـان مؤمن را با واژه‌های نیکو‌کاری و نیک رفتاری و تقوا و پرهیزگاری فریاد زدن‌، و صدای (‌خدا می‌داند هر آنچه را که می‌کنید) را به ژرفای جان او رسـاندن‌، فریاد مؤثّری است‌، و صدائی است‌ که باید شنید و پاسخ آن گفت‌. بلکه فریاد مؤثّر تنها این است‌، و صدای شنیدنی و پاسخ‌ گفتنی فقط همین است‌.

بار دیگر خـویشتن را در پیشگاه برنامۀ ممتاز و یگانه می بینیم‌. بدانگاه که با ایدئالیسم رئالیسم‌، یعنی آرمان گرائی واقع‌بینانه‌، یـا به عبارت دیگر: با رئـالیسم ایدئالیسم‌، یعنی واقع بینی آرمان‌گرایانه‌، با ذات انسان‌، و شرائط زندگی ‌انسـانی‌، رویـاروی مـی‌شود، و به ترکیب بند وجود دو بعدی شگفت منحصر او اعتراف می‌کند:

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » نورالانوار = مخلص
«و اگر زنی‌ از نشوز یا اعراض‌ شوهرش‌ بیمناک‌ باشد» نشوز مرد از زنش‌: دوری‌ گزیدن‌ و بدبردنش‌ از وی‌، میلش‌ به‌ جدایی‌ از وی‌، بازداشتن‌ نفقه‌ از وی‌ و زدن‌ یا دشنام‌دادن‌ وی‌ است‌. و «اعراض» وی‌ از زنش‌ این‌ است‌ که‌ به‌ سبب‌ کبرسن‌، یا زشتی‌ و ناهنجاری‌ای‌ در خلقت‌ یا خلق‌ وی‌، یا به‌ سبب‌ دلتنگی‌ از وی‌ و چشم‌دوختن‌ به‌ ازدواج‌ با زنی‌ دیگر، یا غیر این‌ از علل‌، با وی‌ انس‌ و الفت‌ نگیرد و با وی‌ کمتر سخن‌ بگوید «پس‌» اگر چنین‌ بود «بر آن‌ دو گناهی‌ نیست‌ در آن‌ که ‌صلح‌ آورند در میان‌ خود به‌نوعی‌ از» انواع‌ «صلح‌» مثلا با ساقط کردن‌ تمام‌ نوبت‌زن‌، یا بخشی‌ از نوبت‌ وی‌، یا ساقط کردن‌ بخشی‌ از نفقه‌ یا بخشی‌ از مهرش‌. و درمقابل؛ امتیازی‌ که‌ مرد به‌ زن‌ می‌دهد این‌ است‌ که‌ او را همچنان‌ در حباله‌ نکاح‌ خویش‌ نگه‌ دارد «و صلح‌ بهتر است‌» یعنی‌: صلح‌ و سازشی‌ که‌ دلها بر آن‌ آرام ‌گرفته‌ و اختلافات‌ با آن‌ برطرف‌ شود، بهتر از جدایی‌، یا ادامه‌ کشمکش‌ وخصومت‌ میان‌ زن‌ و شوهر است‌.

ابن‌جریرطبری‌ از عائشه‌ رضی‌الله عنها روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: «این‌ آیه‌ناظر بر مردی‌ است‌ که‌ دو زن‌ دارد و یکی‌ از آنها بدشکل‌ یا بزرگسال‌ است‌، و او به‌وی‌ چندان‌ مایل‌ نیست‌، پس‌ این‌ زن‌ به‌ شوهرش‌ می‌گوید: طلاقم‌ نده‌ و در مقابل ‌آن‌ تو درباره‌ من‌ مخیر هستی‌ (که‌ حقم‌ را در نوبت‌ شب‌ رعایت‌ نکنی). چنان ‌که‌سوده‌ بنت‌ زمعه‌ همسر رسول‌ خداص نیز که‌ پا به‌ سن‌ گذاشته‌ بود، از بیم‌ آن‌ که ‌مبادا رسول‌ خداص طلاقش‌ دهند، به‌ آن‌ حضرت‌ص گفت‌: یا رسول‌الله! نوبت‌من‌ از آن‌ عائشه‌ باشد». آری‌! او ترجیح‌ داد که‌ افتخار همسری‌ رسول‌ خداص را از دست‌ ندهد و رسول‌ خداص هم‌ درخواست‌ وی‌ را پذیرفتند تا امتشان‌ درمشروعیت‌ و جواز این‌ امر به‌ ایشان‌ تأسی‌ و اقتدا کنند «و بخل‌ در نفوس‌ حضوردارد» حق‌ تعالی‌ خبر می‌دهد که‌ بخل‌ در نفس‌ هریک‌ از زن‌ و شوهر، بلکه‌ در تمام‌نفس‌ها لانه‌ دارد، به‌طوری‌ که‌گویی‌ همیشه‌ در نفس‌ها حضور و غلبه‌ داشته‌ و به حکم‌ سرشت‌ و طبیعت‌، در هیچ‌ حالی‌ از آنها غایب‌ نمی‌شود، لذا این‌ بخل‌ است ‌که‌ مرد را وامی‌ دارد تا از حسن‌ معاشرت‌، تأمین‌ نفقه‌ زن‌ به‌طور پسندیده‌ و مانند آن‌ از حقوقی‌ که‌ برعهده‌ وی‌ است‌ امتناع‌ کند، همچنین‌ این‌ بخل‌ است‌ که‌ زن‌ را وامی‌ دارد تا وجایبی‌ را که‌ در قبال‌ شوهرش‌ دارد، به‌ ایفا نگرفته‌ و حاضر نباشد تا از چیزی‌ از حقوقش‌ دربرابر وی‌ درگذرد «و اگر نیکوکاری‌ و پرهیزگاری‌ کنید» یعنی‌: اگر شما مردان‌ با زنان‌ خویش‌ معاشرت‌ نیکو داشته‌ و از آنچه‌ که‌ جایز نیست؛ چون‌ ناسازگاری‌ و رویگردانی‌، بپرهیزید «قطعا خدا به‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دهید آگاه‌ است‌» وشما را در قبال‌ آن‌ به‌ زودی‌ پاداش‌ می‌دهد.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
1) اخوان بهابادی : در این تفسیر (نورالانوار = مخلص ) از برادران اهل سنت امده است که:( ابن‌جریرطبری‌ از عائشه‌ رضی‌الله عنها روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: «این‌ آیه‌ناظر بر مردی‌ است‌ که‌ دو زن‌ دارد و یکی‌ از آنها بدشکل‌ یا بزرگسال‌ است‌، و او به‌وی‌ چندان‌ مایل‌ نیست‌، پس‌ این‌ زن‌ به‌ شوهرش‌ می‌گوید: طلاقم‌ نده‌ و در مقابل ‌آن‌ تو درباره‌ من‌ مخیر هستی‌ (که‌ حقم‌ را در نوبت‌ شب‌ رعایت‌ نکنی). چنان ‌که‌سوده‌ بنت‌ زمعه‌ همسر رسول‌ خداص نیز که‌ پا به‌ سن‌ گذاشته‌ بود، از بیم‌ آن‌ که ‌مبادا رسول‌ خداص طلاقش‌ دهند، به‌ آن‌ حضرت‌ص گفت‌: یا رسول‌الله! نوبت‌من‌ از آن‌ عائشه‌ باشد». آری‌! او ترجیح‌ داد که‌ افتخار همسری‌ رسول‌ خداص را از دست‌ ندهد و رسول‌ خداص هم‌ درخواست‌ وی‌ را پذیرفتند تا امتشان‌ درمشروعیت‌ و جواز این‌ امر به‌ ایشان‌ تأسی‌ و اقتدا کنند)
من از این موضوع متعجب هستم که چرا سوده‌ بنت‌ زمعه‌ همسر رسول‌ خدا ص که‌ پا به‌ سن‌ گذاشته‌ بود، باید بیم‌ داشته باشد که ‌مبادا رسول‌ خدا ص طلاقش‌ دهند، مگر پیامبر خدا یک انسان عادی بودند که نعوذ باالله تنها در پی شهوت باشند و جالب است این خانم معنی‌ افتخار همسری‌ رسول‌ خدا ص را می داند اما از سجایای ایشان چنان اگاه نیست که شاید رسول‌ خدا ص زن را بخاطر که پا به سن گذاشته است او را طلاق دهند(هرچند شاید به خاطر دلایل منطقی دیگری این کار صورت بگیرد) لذا به نظرم این حرف دور از شان رسول خدا است و باز جای تعجب است که ایشان می گوید: یا رسول‌الله! نوبت‌من‌ از آن‌ عائشه‌ باشد» و پیامبر ص درخواست‌ وی‌ را پذیرفتند تا امتشان‌ درمشروعیت‌ و جواز این‌ امر به‌ ایشان‌ تأسی‌ و اقتدا کنند مثل این که از ایه نقش یک زن در نگاهداشت خانواده که فرزندان هم جزیی از آنند و طلاق می تواند تهدید کننده خانواده و فرزندان باشد دریافته می شود و گویی تمجید کننده کار زن است که شما در مقابل کار اشتباه مرد می توانید این رفتار عقلایی را در پیش بگیرید ،حالا پیامبر می پذیرند این قبول پیامبرص گویی می رساند که ایشان هم نعوذ باالله از این موضوع خوشحال شدند مگر صحبت از نشوز و اعراض مرد نیست که خوب نیست حالا گروهی مردان بگویند با کاری که پیامبر کردند ما هم می توانیم با ارسال نشانه های نشوز و اعراض به زن او را تشویق کنیم که از مقداری از حقوقش بگذرد و بعد پیامبرهم که قبول کردند و خطاب به همسرشان نگفتند این چه حرفی است و من هرگز حاضر نمی شوم که شما را به این دلیل طلاق دهم و با قبول خود گویی به مردان اعلام می شود که راهکارهمین است بلا تشبیه در مورد این ایه قران، فرض کنید زنی نزد روانشانس می رود و می گوید شوهرم چنین اشکالاتی دارد و او با توجه به شرایط می گوید اگر بتوانید با او کنار بیایید بهتر است تا اینکه درخواست طلاق بدهید و زن با کاستن حقوق خود به صلحی رضایت می دهد سوال این جاست که باید از زن تمجید شود یا از مرد یا از هر دو، به نظرم،مرد سرکش یا رویگردان اگر برایش منفعتی نداشت که تن به این صلح نمی داد لذا به عقل جور در نمی اید کسی از کار مرد که باعث شده که زن مقداری از حقوقش را از دست بدهد تمجید کند و این که پیامبر ص درخواست‌ وی‌ را پذیرفتند تا امتشان‌ درمشروعیت‌ و جواز این‌ امر به‌ ایشان‌ تأسی‌ و اقتدا کنند سوال پیش می اید که تا کدام گروه از امت، مردان یا زنان در این زمینه به ایشان اقتدا کنند که اگر تاسی مردان مد نظر است که کاش به جای این تاسی، مردان به کارهای خوب دیگر پیامبر تاسی می کردند تاسی به صلحی که برخاسته از نشوز مرد حاصل شده و نتیجه ان، کاسته شدن از حقوق زن است به نظرم پیامبر ص هرگز به این دلیل حرف همسر خود را قبول نکردند تا مبادا این تاسی هم مطرح نشود اما اگر بحث اقتدای زنان به پیامبر ص مطرح باشد که به نظر بی معنی است و تاسی زنان به همسر پیامبر ص بیشتر عقل پسند است و یا تاسی به ایه ی قران که در این باره راهکار می دهد و همین کافی است که زن تو می توانی جلوی بعضی از مسایل را بگیری دلیل نمی شود که پیامبر ص به خاطر این ایه به خانم خود بگویند که قبول است حتی با فرض پذیرش بیم همسر پیامبر ص ایا ایشان نمی توانستند اظهار کنند که این ترس درست است یا خیر! که قطعا مردی که هرگز به حالت نشوز و اعراض نرسیده با این حرف مخالفت می کند دقت کنیم در این ایه صحبت از نشوز مرد است نه زن، شاید مردی بخاطر نشوز زن بخواهد از او جدا شود که شاید منطقی به نظر اید اما این که پیامبر ص به این صورت با همسر خود صلح کردند و این که تا امت به ایشان تاسی کنند جرف سنگینی است. ببینید در آخر این ایه نسبت به مردان موعظه می شود که ازطریق احسان و تقوا عمل کنند و به یاد داشته باشند که خداوند از آنچه می کنند باخبر است ، پس در معاشرت با زنان جور و ستم نکنند و آنان را مجبور به چشم پوشی از حقوق خود ننمایند حالا با این اوصاف چگونه می توان این مسائل مطرح شده را بر پیامبر ص صحیح بدانیم.البته علامه طباطبایی رحمت الله علیه در بیان شأن این آیه بیان می کنند که این آیه درباره دختر محمد بن مسلمه نازل شد که او همسر رافع بن خدیج بود که رافع بن خدیج زن جوانی را می‌گیرد و نسبت به زن قبلی‌اش که پیر شده بود بی‌میلی می‌کند و ... که مشاهده می شود در این میان موضوع پیامبر ص مطرح نبوده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  رضا رضائي - تفسیر نمونه
در بسیارى از تفاسیر اسلامى و کتب حدیث ، در شان نزول آیه چنین نقل شده : که رافع بن خدیج دو همسر داشت یکى مسن و دیگرى جوان (بر اثر اختلافاتى ) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عده ، تمام نشده بود به او گفت : اگر مایل باشى با تو آشتى مى کنم ، ولى باید اگر همسر دیگرم را بر تو مقدم داشتم صبر کنى و اگر مایل باشى صبر میکنم ، مدت عده تمام شود و از هم جدا شویم ، زن پیشنهاد اول را قبول کرد و با هم آشتى کردند، آیه شریفه نازل شد و حکم این کار را بیان داشت . صلح بهتر است همانطور که در ذیل آیات 34 و 35 همین سوره گفتیم <192> نشوز در اصل از ماده ((نشز)) به معنى ((زمین مرتفع )) مى باشد و هنگامى که در مورد زن و مرد به کار مى رود به معنى سرکشى و طغیان است ، در آیات مزبور احکام مربوط به نشوز زن بیان شده بود، ولى در اینجا اشارهاى به مسئله نشوز مرد کرده و مى فرماید: ((هر گاه زنى احساس کند که شوهرش بناى سرکشى و اعراض دارد، مانعى ندارد که براى حفظ حریم زوجیت ، از پارهاى از حقوق خود صرفنظر کند، و با هم صلح نمایند)). (و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا). از آنجا که گذشت کردن زن از قسمتى از حقوق خود، روى رضایت و طیب خاطر انجام شده ، و اکراهى در میان نبوده است ، گناهى ندارد و تعبیر به لا جناح (گناهى ندارد) نیز اشاره به همین حقیقت است . ضمنا از آیه با توجه به شان نزول دو مساله فقهى استفاده مى شود: نخست اینکه احکامى مانند تقسیم ایام هفته در میان دو همسر، جنبه حق دارد نه حکم ، و لذا زن مى تواند با اختیار خود از این حق به طور کلى یا به طور جزئى صرفنظر کند، دیگر اینکه عوض صلح ، لازم نیست مال بوده باشد، بلکه مى تواند اسقاط حقى عوض صلح واقع شود. سپس براى تاکید موضوع مى فرماید: ((به هر حال صلح کردن بهتر است )) (و الصلح خیر). این جمله کوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات خانوادگى در آیه فوق ذکر شده ولى بدیهى است یک قانون کلى و عمومى و همگانى را بیان مى کند که در همه جا اصل نخستین ، صلح و صفا و دوستى و سازش ‍ است ، و نزاع و کشمکش و جدائى بر خلاف طبع سلیم انسان و زندگى آرام بخش او است ، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائى نباید به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضى از مادیها مى پندارند که اصل نخستین در زندگى بشر همانند سایر جانداران ، تنازع بقاء و کشمکش ‍ است و تکامل از این راه صورت میگیرد، و همین طرز تفکر شاید سرچشمه بسیارى از جنگها و خونریزیهاى قرون اخیر شده است ، در حالى که انسان بخاطر داشتن عقل و هوش ، حسابش از حیوانات درنده جدا است ، و تکامل او در سایه تعاون صورت میگیرد نه تنازع <193> ، و اصولا تنازع بقاء حتى در میان حیوانات ، یک اصل قابل قبول براى تکامل نیست . و بدنبال آن اشاره به سرچشمه بسیارى از نزاعها و عدم گذشتها کرده و میفرماید: ((مردم ذاتا و طبق غریزه حب ذات ، در امواج بخل قرار دارند، و هر کسى سعى میکند تمام حقوق خود را بیکم و کاست دریافت دارد، و همین سرچشمه نزاعها و کشمکشها است )). (و احضرت الانفس الشح ) بنابراین اگر زن و مرد به این حقیقت توجه کنند که سرچشمه بسیارى از اختلافات بخل است ، بخل یکى از صفات مذموم است ، سپس در اصلاح خود بکوشند و گذشت پیشه کنند، نه تنها ریشه اختلافات خانوادگى از بین مى رود، بلکه بسیارى از کشمکشهاى اجتماعى نیز پایان میگیرد. ولى در عین حال براى اینکه مردان از حکم فوق سوء استفاده نکنند، در پایان آیه روى سخن را به آنها کرده و توصیه به نیکوکارى و پرهیزکارى نموده و به آنان گوشزد میکند که مراقب اعمال و کارهاى خود باشند و از مسیر حق و عدالت منحرف نشوند، زیرا خداوند از همه اعمال آنها آگاه است . (و ان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا).
پاورقی :
192-جلد سوم تفسیر نمونه صفحه 372.
193-توضیح بیشتر درباره این موضوع در جلد دوم تفسیر نمونه صفحه 180 تحت عنوان تنازع بقاء گذشت. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نور
«نُشوز»، از ریشه‏ى «نشز» - زمین بلند - و معناى آن طغیان است. در آیه‏ى 34 سخن از نشوز زن بود «تخافون نشوزهنّ» و اینجا کلام از نشوز وسرکشى مرد است. «شُحّ» در زن، نپوشیدن لباس خوب و ترک آرایش است. و در مرد، نپرداختن مهریّه و نفقه و نشان ندادن علاقه. رافع‏بن خدیج دو همسر داشت، یکى پیر و دیگرى جوان. همسر مسنّ را به خاطر اختلاف‏هایى طلاق داد و پیش از تمام شدن عدّه، به او گفت: اگر حاضر باشى به این شرط با تو آشتى مى‏کنم که اگر همسر جوانم را مقدّم داشتم صبر کنى، وگرنه پس از تمام شدن مدّت عدّه، از هم جدا مى‏شویم. زن، آشتى را پذیرفت. سپس این آیه نازل شد. امام صادق‏علیه السلام در ذیل آیه فرمود: این آیه مربوط به کسى است که از همسرش لذّتى نمى‏برد و بناى طلاقش را دارد، زن مى‏گوید: مرا طلاق نده، اگر خواستى همسر دیگرى بگیر و مرا هم داشته باش. <389> 1- علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. در مسائل خانوادگى قبل از آنکه کار به طلاق بکشد باید چارهاى اندیشید. «خافت» 2- گذشت از حقّى براى رسیدن به مصلحت بالاتر وحفظ خانواده، مانعى ندارد و بهتر از پافشارى براى گرفتن حقّ است. «فلا جناح» 3- در مسائل خانواده، مرحله‏ى اوّل اصلاح خود زوجین، بدون دخالت دیگران است. اگر نشد، دیگران دخالت کنند. «ان یصلحا بینهما» 4- بهره‏ى همسر از همسر، حقّى قابل گذشت است. حکمى نیست که قابل تغییر نباشد. «لا جناح علیهما ان یصلحا» 5 - حقّ خانواده بیش از حقّ شخصى زن یا مرد است. به خاطر حفظ خانواده، باید از حقّ شخصى گذشت. «والصلح خیر» 6- صلح، همیشه با پرداخت مال نیست. گاهى گذشت از حقّ، زمینه‏ساز مصالحه و آشتى است. و بخل مانع آن است. «و اُحضرت الانفس الشُح» 7- رمز تزلزل بسیارى از خانواده‏ها، تنگ نظرى و بخل و حرصى است که انسان را احاطه کرده است. «واُحضرت الانفس الشح» 8 - گذشت مرد از تمایلات جنسى و رعایت عدالت میان دو همسر، از نمونه‏هاى تقوا و احسان است. «ان تحسنوا و تتّقوا» 9- نظام حقوقى اسلام با نظام اخلاقى آن آمیخته است. «یُصلحا.... تحسنوا» 10- چه گذشتن از حقّ خود و چه نیکى به همسر، همه در محضر خداوند است. «فان الله کان بما تعملون خبیراً» 11- مرد هوسباز بداند که اگر به خاطر کامیابى خود، همسر قبل را در فشار قرار دهد و او به ناچار مسئله‏اى را بپذیرد، خدا به عملکردش آگاه است. «کان بما تعملون خبیراً» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
( خافت من بعلها ) توفعت منه ذلک لما لاح لها من مخایله و أماراته . و النشور : أن یتجافی عنها بأن یمنعها نفسه و نفقته و المودة و الرحمة التی بین الرجل و المرأة ، و أن یؤذیها بسب أو ضرب و الإعراض : أن یعرض عنها بأن یقل محادثتها و مؤانستها ، و ذلک لبعض الأسباب من طعن فی سن ، أو دمامة ، أو شی ء فی خلق أو خلق ، أو ملال ، أو طموح عین إلی أخری ، أو غیر ذلک فلا بأس بهما فی أنم یصلحا بینهما . و قرئ : یصالحا . و یصلحا ، بمعنی : یتصالحا ، و یصطلحا . و نحو أصلح : أصبر فی اصطبر ( صلحا ) فی معنی مصدر کل واحد من الأفعال الثلاثة . و معنی الصلح : أن یتصالحا علی أن تطیب له نفسا عن القسمة أو عن بعضها ، کما فعلت سودة بنت زمعة حین کرهت أن یفارقها رسول الله صلی الله علیه و سلم و عرفت مکان عائشة من قلبه ، فوهبت لها یومها . و کما روی أن امرأة أراد زوجها أن یطلقها لرغبته عنها و کان لها منه ولد ، فقالت : لا تطلقنی و دعنی أقوم علی ولدی و تقسم لی فی کل شهرین ، فقال : إن کان هذا یصلح فهو أحب إلی ، فأقرها . أو تهب له تقض المهر ، أو کله ، أو النفقة ، فإن لم تفعل فلیس له إلا أن یمسکها بإحسان أو یسرحها ( و الصلح خیر ) من الفرقة أو من النشوز و الإعراض و سوء العشرة . أو هو خیر من الخصومة فی کل شی ء . أو الصلح خیر من الخیور ، کما أن الخصومة شر من الشرور و هذه الجملة اعتراض ، و کذلک قوله ( و أحضرت الأنفس الشح ) و معنی إحضار الأنفس الشح أن الشح جعل حاضرا لها لا یغیب عنها أبدا و لا تنفک عنه ، یعنی أنها مطبوعة علیه و الغرض أن المرأة لا تکاد تسمح بقسمتها و بغیر قسمتها ، و الرجل لا تکاد نفسه تسمح بأن یقسم لها و أن یمسکها أذا رغب عنها و أحب غیرها ( و إن تحسنوا ) بالإقامة علی نسائکم و إن کرهتموهن و أحببتم غیر هن ، و تصبروا علی ذلک مراعاة لحق الصحبة ( و تتقوا ) النشوز و الإعراض و ما یؤدی إلی الأذی و الخصومة ( فإن الله کان بما تعملون ) من الإحسان و التقوی ( خبیرا ) و هو یثیبکم علیه . و کان عمران بن حطان الخارجی من أدم بنی آدم و امرأته من أجملهم ، فأجالت فی وجهه نظرها یوما ثم تابعت الحمد الله ، فقال : مالک ؟ قالت : حمدت الله علی أنی و إیاک من أهل الجنة ، قال : کیف ؟ قالت : لأنک رزقت مثلی فشکرت ، و رزقت مثلک فصبرت ، و قد وعد الله الجنة عباده الشاکرین و الصابرین . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم چراغي - برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 128)
شأن نزول:
نقل شده که: رافع بن خدیج دو همسر داشت یکى مسن و دیگرى جوان (بر اثر اختلافى) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مایل باشى با تو آشتى مى‏کنم، ولى باید اگر همسر دیگرم را بر تو مقدم داشتم صبر کنى و اگر مایل باشى صبر مى‏کنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شویم، زن پیشنهاد اول را قبول کرد و با هم آشتى کردند.
آیه شریفه نازل شد و حکم این کار را بیان داشت.

تفسیر:
صلح بهتر است! در آیه 34 و 35 همین سوره احکام مربوط به نشوز زن بیان شده بود، ولى در اینجا اشاره‏اى به مسأله نشوز مرد کرده و مى‏فرماید: «هر گاه زنى احساس کند که شوهرش بناى سرکشى و اعراض دارد، مانعى ندارد که براى حفظ حریم زوجیت، از پاره‏اى از حقوق خود صرف نظر کند، و با هم صلح نمایند» (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً).
سپس براى تأکید موضوع مى‏فرماید: «به هر حال صلح کردن بهتر است» (وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ).
این جمله کوتاه و پرمعنى گر چه در مورد اختلافات خانوادگى در آیه فوق ذکر شده ولى بدیهى است یک قانون کلى و عمومى و همگانى را بیان مى‏کند که در همه جا اصل نخستین، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و کشمکش و جدایى بر خلاف طبع سلیم انسان و زندگى آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنایى نباید به آن متوسل شد! و به دنبال آن اشاره به سر چشمه بسیارى از نزاعها و عدم گذشتها کرده مى‏فرماید: «مردم ذاتا و طبق غریزه حبّ ذات، در امواج بخل قرار دارند» (وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ). و هر کسى سعى مى‏کند تمام حقوق خود را بى‏کم و کاست دریافت دارد، و همین سر چشمه نزاعها و کشمکشهاست.
بنابراین اگر زن و مرد به این حقیقت توجه کنند که سر چشمه بسیارى از اختلافات بخل است، سپس در اصلاح خود بکوشند و گذشت پیشه کنند، نه تنها ریشه اختلافات خانوادگى از بین مى‏رود، بلکه بسیارى از کشمکشهاى اجتماعى نیز پایان مى‏گیرد.
ولى در عین حال براى این که مردان از حکم فوق سوء استفاده نکنند، در پایان آیه روى سخن را به آنها کرده و توصیه به نیکوکارى و پرهیزکارى نموده و به آنان گوشزد مى‏کند که «اگر مراقب اعمال و کارهاى خود باشید و از مسیر حق و عدالت منحرف نشوید، خداوند از همه اعمال شما آگاه است» و پاداش شایسته به شما خواهد داد (وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً). [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.