از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
شماره صفحه : 537 حزب : 108 جزء : بیست و هفتم سوره : حدید
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
1) (سبح لله ما فی السموات و الارض و هو العزیر الحکیم ):(آنچه درآسمانها و زمین است خدا را تسبیح می گویند و ا وعزتمند و حکیم است ).(تسبیح )یعنی منزه داشتن خدا از هر چیزی که مستلزم نقص و حاجت و ناسازگاری با ساحت کمال او باشد، می فرماید: تمامی موجوداتی که در آسمانها و زمین هستند،یعنی تمامی عوالم ، خدای سبحان را منزه می دارند و حقیقت معنای تسبیح آنست که هرموجودی ،وجود خالق و موجد خود را با همه صفات کمالیه اش آشکار می کند و مظهراوست و هر یک با هستی خود دلالت می کنند که پدید آورنده ای منزه از هر نقص ومتصف به همه کمالات دارند و همه آنها با زبان نیز(سبحان الله ) می گویند، اگر چه که مازبان آنها را نفهمیم و قرآن کریم این نکته را در آیه دیگر تصریح نموده ،(و ان من شیی ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم هیچ موجودی نیست جز آنکه خدا را حمد و تسبیح می گوید ولی شما تسبیح ایشان را نمی فهمید)و در ادامه می فرماید: (خدا عزیز و حکیم است )یعنی خدای سبحان به دلیل عزتش دارای مقامی منیع است که تمام قدرتها مقهور او هستند، بنابراین آفرینش را با اجبار وقهر قدرتی مافوق خود نیافریده است و نیز فعل او بدلیل حکمتش محکم و متقن است وهیچ فساد و تباهی در آن راه ندارد، لذا در تدبیر خلق و روابط میان آسمانها و زمین نهایت حکمت را بکار برده و جای هیچ اعتراضی بر او نیست ، پس شایسته تسبیح است . [ نظرات / امتیازها ]
2) (له ملک السموات و الارض یحیی و یمیت و هو علی کل شی ء قدیر):(ملک آسمانها و زمین از آن اوست ، زنده می کند و می میراند و او بر هر چیز تواناست )می خواهد بفرماید: ملک آسمانها و زمین منحصرا از آن خداست و او به تنهایی هرحکمی بخواهد در عالم می راند، چون او پدید آورنده همه آنهاست و همه آنچه درآسمانها و زمین است قیام وجود و آثارشان به خداست ، به همین جهت در ادامه می فرماید:(یحی و یمیت ) یعنی خداست که هر زنده ای را زندگی بخشیده ، حال خواه مانند ما انسانها حیاتش مسبوق به مرگ باشد و یا مانند ملائکه که حیاتشان مسبوق به مرگ نیست ، باشد و نیز اماته به معنای میراندن است ، بطور کلی ، چه میراندن بعد ازحیات باشد مانند میراندن انسانها در دنیا و چه در مورد جمادات که قبلا هم زنده نبوده اند و استفاده از فعل مضارع استمرار را نیز افاده می کند، یعنی خداوند همواره درحال احیاء و اماته است و آنگاه در مقام تعلیل مطلب می فرماید: او بر هر امری قادراست ، پس قدرت مطلقه و غیر مقید او موجب می شود که او هر موجودی را زندگی بخشیده و قادر بر میراندن او نیز باشد، همچنانچه در قیامت مرده ای را که عینی و اثری ازآن بجا نمانده ، زنده می کند. [ نظرات / امتیازها ]
3) (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی ء علیم ):(او اول و آخر وظاهر و باطن است و او به هر چیزی داناست ).از ملک و قدرت مطلقه خدا نتیجه گیری می شود که وجود او بر هر چیز، از هر جهت محیط است ، پس هر چیزی که فرض شود اول باشد، خدا قبل از آن چیز بوده ، یعنی اونسبت به همه ماسوای خود اول است و همچنین هر چیزی که ما آن را آخرین فرض کنیم ،خدای تعالی بعد از آنهم خواهد بود، چون گفتیم که او بر همه چیز احاطه دارد، هم به ما قبل آن و هم به ما بعد آن ، پس آخر هم خداست .و نیز هر چیز که ما آن را ظاهر فرض کنیم ، خدا از آن ظاهرتر است به جهت احاطه ای که قدرتش بر آن چیز دارد و چون محیط بر اوست پس از جهت ظهور هم مافوق آنست ، لذا خداست که ظاهر است نه آنچه ما آن را ظاهر فرض کردیم .و همچنین هر چیزی که باطن فرض شود، خداوند به جهت احاطه قدرتش درماورای آن قرار دارد، چون اوست که آن چیز را مخفی نموده ، پس باطن هم خداست ،نه آنچه ما آن را باطن فرض کردیم ، لذا از احاطه او بر هر چیز نتیجه می شود که هیچ چیزقبل از خدا و بعد از او و فوق او و غیر او وجود ندارد و صفات اول و آخر و ظاهر وباطن بطور مطلق از آن اوست و در غیر خدا اگر این صفات هست ، بطور نسبی است ،و اوعنایت کرده ، پس همه این اسماء چهارگانه شاخه هایی از احاطه قدرت یا احاطه وجودخدا هستند و همچنین به نوعی هر کدام از آنها بر علم مطلق خدای تعالی نیز بستگی وتفرع دارند، چون خداوند قبل از ایجاد و بعد از فناء هر چیز به آن احاطه علمی دارد، به همین دلیل هم در انتها می فرماید:او بر هر چیز داناست ، پس هیچ چیز بر او مخفی نیست و به ظاهر و باطن همه چیز احاطه علمی دارد و ظهور همه چیز از آن اوست و در عین حال عقول در فهم باطن و کنه وجود او عاجزند، پس اوست که اول و آخر و ظاهر وباطن است . [ نظرات / امتیازها ]
4) (هو الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و هو معکم این ما کنتم و الله بما تعملون بصیر):(اوست آنکه آسمانها و زمین را در شش روزآفرید و سپس بر عرش مستولی گشت و به تدبیر عالم پرداخت ، او می داند که چه چیزی در زمین فرو می رود و چه چیزی از آن بیرون می آید و چه چیز از آسمان بر زمین نازل شده و چه چیزی از آن به بالا رفته و او با شماست ، هر جا که باشید و خدا به آنچه می کنید بیناست ).در مورد(سته ایام ) در سوره اعراف و یونس و هود و ... صحبت کردیم ، امافی الجمله خداوند آسمانها و زمین ، یعنی کلیه عالم مشهود را در شش برهه زمانی آفریدو مراحل تشکیل آنها شش دوره به طول انجامیده و پس از آفرینش ، خداوند بر مقام صدور اوامر و تدبیر عالم وجود، مستولی گشت و به تدبیر آنها پرداخت و از لوازم تدبیر،علم مطلق به همه جزئیات احوال موجودات آسمانی و زمینی است ، لذا بدنبال آن می فرماید: او می داند چه چیزی در زمین نفوذ می کند (ازقبیل آب باران و بذر گیاهان و...) و می داند آنچه را که از زمین سر بر می آورد،( از قبیل نباتات و حیوانات و آب چشمه ها) ومی داند آنچه را که به زمین نازل می شود،(از قبیل باران و برف و اشعه اجرام نورانی و ملائکه و ...)و می داند آنچه را که از زمین بسوی آسمان بالا می رود،( ماننددودها و بخارات و ملائکه و اعمال بندگان و ...)، در ادامه می فرماید:او با شماست ، درهر جا که باشید(36)،چون خدا به همه چیز احاطه دارد، لذا در هیچ مکان و پوششی نمی توان ازاو غایب بود و احاطه خداوند،احاطه وجودی ، علمی و قدرتی و ... است ،یعنی خدای متعال از هر جهت بر بندگان خود محیط است و همه اشیاء در ذوات و آثارخود قائم به او هستند.در آخر می فرماید:(و خدا به آنچه انجام می دهید بیناست )،یعنی حضور همیشگی وقیومیت و علم مطلق او اقتضاء می کند که او بینای به اعمال بندگان خود باشد و ظاهراعمالشان را ببیند و از باطن و نیات و مقاصد درونی آنها با خبر باشد. [ نظرات / امتیازها ]
5) (له ملک السموات و الارض و الی الله ترجع الامور):(ملک و آسمانها وزمین از آن اوست و همه امور بسوی خدا باز می گردند).مجددا تأکید می نماید، که ملک آسمانها و زمین منحصرا از آن خداست و به همین دلیل هم همه امور منحصرا بسوی او باز می گردد، یعنی چون ملک عالم مختص به اوست ، لذا امر و فرمان و حکمرانی هم تنها از آن اوست ، در نتیجه همه چیز همانطور که از او آغاز شده ، در نهایت نیز به سوی او باز می گردد و هیچ چیز و هیچ کس نمی تواندمانع از این رجوع شود، چون ملک و امر و حکم فقط از آن خداست . [ نظرات / امتیازها ]
6) (یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل و هو علیم بذات الصدور):(شب را در روز و روز را در شب فرو می برد و او به آنچه درون سینه هاست آگاهی و علم دارد).چنانچه قبلاگفته ایم ایلاج شب در روز و روز در شب ، به معنای اختلافی است که درفصول مختلف سال ، شب و روز، در کوتاهی و بلندی دارند و این اختلاف در دونیمکره شمالی و جنوبی درست به عکس یکدیگرند.و مراد از (ذات صدور)افکار پنهانی و نیات و مقاصد نهفته درون سینه هاست ، پس خداوند همانطور که به ظاهر اعمال بیناست از باطن آنها نیز باخبر و آگاه است . [ نظرات / امتیازها ]
  سيدابراهيم غياث الحسيني - تفسیر نور
1) این سوره بیست و نه آیه دارد و در مدینه نازل شده است.
آیات این سوره، علاوه بر تحکیم پایه‏هاى عقیدتى، به دستوراتى در زمینه‏هاى اجتماعى و حکومتى مى‏پردازد و در آیات اول، حدود بیست صفت از صفات الهى را مطرح نموده است.
عظمت قرآن، اوضاع مؤمنان و منافقان در قیامت، سرنوشت اقوام پیشین، انفاق در راه خدا و براى رسیدن به عدالت اجتماعى، انتقاد از رهبانیّت و انزواى اجتماعى، موضوعاتى است که این سوره به آنها پرداخته است.
امام سجادعلیه السلام فرمودند: خداوند مى‏دانست که در آخرالزّمان گروهى ژرف‏اندیش خواهند آمد، لذا سوره توحید و آیاتى از سوره حدید را نازل کرد (تا مردم، خدا را بهتر بشناسند) و هر کس غیر از این صفات را بر خدا بپذیرد، هلاک مى‏شود. [ نظرات / امتیازها ]
  مرتضي عزتيان - برگزیده تفسیر نمونه،
6) در این آیه به دو وصف دیگر نیز اشاره کرده، مى‏فرماید:
«شب را در روز داخل مى‏کند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
آرى! تدریجا از یکى مى‏کاهد و به دیگرى مى‏افزاید و طول شب و روز را در سال تغییر مى‏دهد، همان تغییرى که همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام برکاتى که براى انسانها در این فصول نهفته است. و در پایان مى‏افزاید: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
همان گونه که اشعه حیاتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاریکى شب نفوذ مى‏کند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نیز در تمام زوایاى قلب و جان انسان نفوذ مى‏کند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد. [ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه
1) آیات ژرف اندیشان! گفتیم این سوره با یک بخش توحیدى که جامع حدود «بیست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى که شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏کند، و هر قدر اندیشمندان بیشتر در آن بیندیشند به حقایق تازه‏اى دست مى‏یابند.
در حدیثى از امام على بن الحسین علیه السّلام مى‏خوانیم: که فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست که در آخر زمان اقوامى مى‏آیند که در مسائل تعمق و دقت مى‏کنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آیات آغاز سوره حدید را نازل فرمود.
به هر حال، نخستین آیه این سوره از تسبیح و تنزیه خدا شروع کرده، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏گویند، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
زیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 93 [ نظرات / امتیازها ]
2) بعد از ذکر دو وصف از صفات ذات پاک خداوند یعنى «عزّت» و «حکمت» به «مالکیت و تدبیر و تصرفش در عالم هستى» که لازمه قدرت و حکمت است پرداخته، مى‏افزاید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او «زنده مى‏کند و مى‏میراند» (یُحْیِی وَ یُمِیتُ). آرى حیات و مرگ در تمام اشکالش به دست قدرت اوست.
«و او بر هر چیز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستى مالکیت اعتبارى و تشریعى نیست، بلکه مالکیت حقیقى و تکوینى است، یعنى او به همه چیز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانائى بر هر چیز به میان آمده است.
تفاوت «عزت» و «قدرت» در این است که عزت بیشتر توجه به درهم شکستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ایجاد اسباب، بنابر این دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هر چند در ریشه توانائى با هم مشترکند- دقت کنید [ نظرات / امتیازها ]
 » برگزیده تفسیر نمونه،
3) سپس به بیان پنج وصف دیگر پرداخته، مى‏فرماید: «اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
توصیف به اول و آخر بودن تعبیر لطیفى است از ازلیت و ابدیت او، زیرا مى‏دانیم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، یعنى هستیش از درون ذات اوست نه از بیرون، تا پایان گیرد یا آغازى داشته باشد، و بنابر این از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سر آغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
بنابر این تعبیر به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معینى نیست. برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 94
توصیف به ظاهر و باطن نیز تعبیر دیگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چیز است، از همه چیز ظاهرتر است چرا که آثارش همه جا را گرفته، و از همه چیز مخفى‏تر است چون کنه ذاتش بر کسى روشن نیست.
و یکى از نتائج این امور همان است که در پایان آیه آمده: «وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که از آغاز بوده و تا پایان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنین کسى قطعا از همه چیز آگاه مى‏باشد [ نظرات / امتیازها ]
4) او همیشه بر تخت قدرت است! به دنبال اوصاف یازده‏گانه‏اى که در آیات قبل در باره ذات پاک پروردگار ذکر شد در اینجا اوصاف دیگرى بیان شده.
نخست از مسأله خالقیت سخن مى‏گوید و مى‏فرماید: «او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [- شش دوران‏] آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
مسأله «خلقت در شش روز» هفت مرتبه در قرآن مجید ذکر شده است که نخستین مرتبه در آیه 54 سوره اعراف، و آخرین مورد آن همین آیه مى‏باشد.
منظور از «یوم» (روز) در این آیات روز معمولى نیست، بلکه منظور از آن «دوران» است خواه این دوران کوتاه باشد، و یا طولانى هر چند میلیونها سال به طول انجامد.
بعد به مسأله حکومت و تدبیر جهان پرداخته، مى‏افزاید: «سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت» و به تدبیر جهان پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
بدون شک خداوند نه جسم است و نه «عرش» به معنى «تخت سلطنت» مى‏باشد، بلکه این تعبیر کنایه‏اى است لطیف از حاکمیت مطلقه خداوند و نفوذ تدبیر او در عالم هستى و موجودات بطورى که اگر یک لحظه نظر لطف از آنها برگیرد، و فیضش را قطع کند «فرو ریزند قالبها»! سپس شاخه دیگرى از علم بى‏پایانش را بیان کرده، مى‏افزاید: «آنچه را در زمین فرو مى‏رود مى‏داند و از آن خارج مى‏شود، و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد، و آنچه به آسمان بالا مى‏رود» همه را مى‏داند (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 95
مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها)
.
و بالاخره در چهارمین و پنجمین توصیف روى نقطه حساسى تکیه کرده، مى‏فرماید: «و هر جا باشید او با شماست» (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ).
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
چگونه او با شما نباشد در حالى که ما نه تنها در وجود که در بقاء خود لحظه به لحظه به او متکى هستیم و از وى مدد مى‏گیریم، او روح عالم هستى است، او جان جهان است، بلکه او برتر از این و آن است! راستى این احساس که او همه جا با ماست از یکسو به انسان عظمت و شکوه مى‏بخشد و از سوى دیگر اطمینان و اعتماد به نفس مى‏دهد و شجاعت و شهامت در او مى‏آفریند، و از سوى سوم احساس مسؤولیت شدید مى‏بخشد، چرا که او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. آرى! این اعتقاد ریشه اصلى تقوا و پاکى و درستکارى انسان است. [ نظرات / امتیازها ]
5) بعد از مسأله حاکمیت و تدبیر، سخن به مسأله مالکیت او در کل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرماید: «مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و سر انجام به مسأله مرجعیت او اشاره کرده، مى‏افزاید: «و همه کارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
آرى وقتى او خالق و مالک و حاکم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه کارها نیز به سوى اوست. [ نظرات / امتیازها ]
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم آیت الله علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
1) (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی‏ وَ یُمیتُ وَ هُوَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ):
هرچه در آسمان ها و زمین است تسبیح کردندخدای مقتدر و عزیز و توانا را.تسبیح عقلا عبارت است از تنزیه(پاکی ،طهارت) و تقدیس ذات پروردگار از هرگونه صفات نقص و آن چه لایق شان خدای جل و جلاله نیست قولا و اعتقادا و لفضا و معنا و تسبیح غیر عقلا و جمادات عبارت است از آفرینش و هستی آن ها است که دلیل است بر آن که آن ها را خالقی پدید آورده که مستحق ستایش و تنزیه است یعنی افعال پروردگار و آفرینش او ذی روح و غیر ذی روح را در آسمان و زمین دلالت می کند که آن ها را صانع و فاعلی به وجود آورده که مستحق ستایش و پرستش است و چون در آن ها نگرند علم و اعتقاد پیدا کنند به خالق و صانعی و چون حامل تنزیه و تسبیح هستند به منزله آنست که خود آن ها تسبیح و سجده می کنند...
توضیح : چنان که در سوره اسری آیه ۲ فرمودند و ان من شیئی الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم و هیچ چیزی نیست مگر آن که به ذکر و تقدیس و تنزیه خدای تعالی اشتغال دارد ولی تسبیح موجودات را مردم نمی فهمند و موجودات عموما از جهت خلقت پروردگار را تسبیح می کنندچه هر موجودی حادث(آفریده) و هر حادثی به صانع(آفریننده) قدیم بی نیازی که او را لباس هستی بپوشد محتاج است و این توجه و احتیاج تسبیح او باشد پادشاهی و ملک آسمان ها و زمین مخصوص او است خدا مردگان را برای حساب زنده نموده و می میراند زندگان را در دنیا ، و بر همه چیز قادر و توانا است قدرت دارد بر معدومات به ایجاد و آفرینش آن ها و بر موجودات به تغییر و فنا و نیستی ایشان و بر افعال بندگان و مقدورات آن ها به سلب قدرت آنان... [ نظرات / امتیازها ]
3) (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ):
آن خدا اولی است بی ابتدا، و آخری است بی انتها و غالب و قاهر (مسلط،پیروز)است بر تمام موجودات و از حواس دور است هیچ حاسه ای از حواس او را درک نکند و دانا است به اسرار نهانی

● مقصود از اول، آخر، ظاهر و باطن, بودن خداى سبحان‏ است
توضیح : در کافی ذیل آیه فوق از ابن ابی بعفور روایت کرده گفت از حضرت صادق (علیه السلام)معنای آیه را سوال نموده و عرض کردم معنای اول را میدانم تمنا دارم آخر را تفسیر بفرمائید فرمود بدان، چیزی نیست در عالم مگر آن که کهنه می شود و تغییر و تبدیل پیدا می کند و دست خوش زوال (نابودی، نقص) شده از حالی به حالت دیگر و از رنگ و هیئتی به هیئت دیگر بر می گردد و از زیادی به نقصان و از نقصان به زیادی و از صفتی به صفت دیگرمبدل (تبدیل)گردد ولی پروردگار جهانیان همیشه به یک حالت بوده و هست اول و پیش از هر چیزی او است و آخر و بعد از هر موجودی او است و زوال ندارد و مختلف نشود بر او صفات و اسماء چنان که غیر او اختلاف پیدا می کند مانند انسان و سایر موجودات دیگر که انسان از اول خاک بوده بعد از آن نطفه شده سپس خون بسته گشته بعد گوشت و استخوان و انسان کامل گردیده پس از آن می میرد و مجددا خاک می شود و چنان که خرما از اول به سر بود بعد رطب شده سپس تمر می شود و اسامی مختلف برآن اطلاق میگردد پس اسما و صفات اشیاء و موجودات تغییر و تبدیل پیدا می کند ولی هرگز اسماء و صفات خدای تعالی تغییر پذیر نیست.
از حضرت رضا (علیه السلام) روایت شده که فرمود ظاهر بودن خدای تعالی از جهت آن که فوق موجودات تکیه نموده و بر آن ها قرار گرفته نیست بلکه از جهت آنست که مقهور (مغلوب،شکست)نموده اشیاء را و بر آن ها غلبه و قدرت دارد چنان که کسی می گوید ظهرت علی اعدائی یعنی غالب شدم بر دشمنان خود و دیگر جهت آنست که مدبر (صاحب تدبیر،اندیشه) تمام موجودات است پس کدام ظاهر ،واضح و هویدا تر است خداست. صنعت و آثار او را به طور کامل در موجودات به هر طرف که توجه نمائی مشاهده میکنی و در وجود خودت آن قدر آثار صنع الهی (آفرینش)نهان شده که تو را غیر از خود بی نیاز گرداند. و ظاهر نیست به ما چیزیست که به نفس هویدا است و به حده آشکار است و ما از جهت اسم، با خداوند مشترک هستیم نه از جهت معنی چنان که بیان شده و اما باطن نیست از جهت آن که بطون اشیاء است بلکه مراد از باطن، علم و حفظ و تدبیر او است به اشیاء چنان که کسی می گوید ابطنت یعنی دانستم سر مکنوم و پوشیده او را و اطلاع بر او پیدا کردم و باطن نسبت به ما چیز پنهانی و مستور(پوشیده) است و اطلاق باطن به ما به این معنی است. پس با خدا در اطلاق باطن اشتراک در لفظ داریم نه در معنی و این دو حدیث را ابن بابویه نیز روایت کرده است: محمد بن عباس از جابر انصاری روایت کرده گفت عمار را در یکی از کوچه های مدینه ملاقات نمودم پرسیدم پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآل وسلم) کجاست جواب داد با جمعی از اصحاب در مسجد می باشند به مسجد رفته به حضورش شرفیاب شدم در آن اثناء علی بن ابیطالب(علیه السلام) نیز تشریف آورد پیغمبر از جای خود به احترام آن حضرت بلند شد و میان دیده های او را بوسید و پهلوی خود نشانید پس از آن فرمود یا علی از جا برخیز و با خورشید تکلم کن پاسخ تو را خواهد داد آن حضرت به خورشید خطاب کرد و فرمود ای مخلوق باعظمت خدا چگونه صبح کردی عرض کرد بخیر و خوشی ای اول و ای آخر و ای ظاهر و ای باطن و ای...کسی که به هر چیزی توانائی داری و به اسرار نهانی جهانیان آگاه هستی ای برادر و وصی پیغمبر آخر زمان تمام مردم از این جواب خورشید مضطرب و حیران گشتند حضور پیغمبر مراجعت نموده داستان پاسخ خورشید را به امیر المومنین (علیه السلام) به سمع مبارک پیغمبر رساندند و عرض کردند چگونه است که خورشید علی را به این اوصاف الهی خطاب نموده؟!پیغمبر فرمود مراد به اول آنست که علی (علیه السلام) اول کسی است که به خدا ایمان آورده و منظور از آخرین کسی است که مرا روی تخته مغتسل مشاهده می کند و اولین وصی پیغمبر آخر زمان است و بعد از من دیگر پیغمبری نیست و مراد به ظاهر آنست که او بر مخزون سر خداوند و من آگاه باشد و مقصود از باطن بطون علم من باشد و اما علم خداوند نازل کرده است علمی از حلال و حرام و واجب و مستحب و تنزیل(سود) و تاویل (تفسیر،بیان) و محکم و متشابه و مشکل را مگر آن که علی به همه آن ها داناست و اگر ترس آن نبود که طایفه ای در حق او می گفتند آن چه را که نصارا در حق عیسی گفته اند، درباره علی منقبتی (مدح،ثنا )می گفتم که عبور نمی کرد از جائی مگر آن که مردم خاک زیر قدم او را بر می داشتند و از آن طلب شفا می نمودند... [ نظرات / امتیازها ]
  محمد حسين دهقان - https://what.sapp.ir/telavatekoran/159284974645222f7eqkYs-irjoingroupibfkeQTAFXv3cHOlU47to5mw-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%87-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87
4) ....درمنظومه شمسی ما خورشید و به ترتیب سیاره های تیر زهره زمین مریخ ومشتری و زحل و اورانوس ونپتون شناخته شده اند گردش این سیارات به دور خود موجب پیدایش روز و شب و گردش انها به دورخورشید سبب پیدایش سال میشود طول روز و شب و سال دراین سیارات یکسان نیست بدیهی است منظور از یوم وایام درایه چهار سوره مبارکه حدید وایات مشابه غیر از ان چیزی هست که تحت عنوان روز بین ما شناخته شده است ... قبل از اینکه خلقتی نمودارشود و زمین و اسمان وخورشیدی و... ظاهر شوند وروز و شب و سال و...که ما می شناسیم معنی پیداکند چون اراده باریتعالی بر ظهور و بروز خلقت قرارگرفت دراولین روز منسوب به عالم ذات احدیت حق جل وعلا نور غیب متمرکز ذات خودرا در عالمی مادون عالم احدیت به عالم لاهوت متنزل و متجلی ساخت واین تنزل و تجلی طی شش روز موجب ظهور و بروز عالم عقول - عالم ملکوت اعلی - عالم مثال مطلق - عالم مادی طبیعی گردید
هفت اسمان و هفت زمین وانچه دران وبران وتحت ان است دنیای دنی وعالم خاکی و اخرین مرتبه این تنزل و تجلی است عالمی که هم اکنون ما در ذره غباری معلق در پایین ترین زمین واسمان ان حضور داریم وزیست می کنیم ... به عبارتی نور جمال جمیل ذات احدیت ازپس هفت بار حجاب ومحجوب شدن سبب ظهور و بروز سموات والارض عالم مادی وطبیعت شد ...این سموات والارض ومافیهن و مابینهن و ما تحتهن درهر یک ارعوالم هفتگانه وجود دارد ... سَمَاءُ اللَّهِ‏ و أَرْضُ‏ اللَّه‏ ... ارض‏ الملکوت‏ وسماء ان ... وغیره ... باید متذکر شد که انچه در ادبیات خاکیان وساکنان ثقیل ترین و محجوب ترین نور وجود حق تحت عناوین عوالم دوگانه و ششگانه و هفت گانه و هزار و اند گانه و... و هفت شهر عشق واقالیم هفت گانه ... اسفار اربعه ... لطایف سبعه ...حجاب های نورانی و ظلمانی و حجاب های هفتگانه ... ومنازل هفتگانه و... مطرح است همه وهمه به این شش روز و اتفاقات بس عظیمی که دراین روزها رخ داده است برمیگردد ...این حادثه عظیم را میتوان بطوراجمالی اینگونه بیان نمودکه
غیب مطلق ظاهر شد از پس حجاب های هفتگانه وعشق وعاشقی درجریده عالم رقم خورد وفراق معنی پیداکرد و عشق خلق و خلقت به رجوع به مبداء خلایق را به تکاپو انداخت همه از هجر و فراق نالیدند و سراع خانه معشوق گرفتند سیر و سلوک الی الله و تلاش برای وصال دوباره و حرکت بسوی مبداء خواست همگانی شد محجوبان دورافتاده از اصل و منبع خود به هرچه نگاه کردند دل به او بستند و گمشده خود را دران جستند ولی چندی نگذشت که برگشتند و دل به دیگری بستند به هرچه رسیدند ارام و قرارنگرفتند که هیچ تشنگی و عطششان بیشتر شد .... انبیاء و اولیاء واوصیاء الهی علیهم السلام مامورشدند که راه وصول دوباره به مبداء ومقصد را به مشتاقان ان بنمایانند... کوه طور و جبل فاران و ساعیر و بئر شیع ومسجد خیف و غارحراء راه وصل را نشان دادند و... و ... و تا اینکه درکربلا ودر روز عاشورا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام انچنان کاری عظیم کرد که سجده بر تربتش هفت حجاب را کنار زند و عاشق را دوباره به معشوقش به وطنش به مبداء و اغازش به مقصدش باز رساند واین اکسیر داروی درمان و شفای سوزدل وغم هجران همه اولیاء و اوصیاء علیهم السلام شد .... [ نظرات / امتیازها ]