[ همه تفسیر ها ]
تفسیر های داريوش بيضايي (264 مورد)
● سوره عبس آیه 33 - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
قوله تعـــــالی: {فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ}
"آنگاه که صدای بلند قیامت و نفخه صور بگوش همه خلق ببرسد آنروز هر کس از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندش بگریزد."
ابن بابوبه از حضرت رضا ع روایت کرده فرمود : روز قیامت هابیل از برادرش قابیل فرار میکند و ابراهیم از پدرش و لوط از عیالش و نوح از فرزندش کنعان فرار مینماید و در آنروز مردم چنان گرفتار کار خود هستند که به هیچکس نتوانند پرداخت.
پیغمبر اکرم ﷺ فرمود: سه موقف است که کسی یادی از اقربا و خویشان خود نکند یکی موقف میزان و سنجیدن اعمالست دوم هنگام عبور از صراط سوم هنگام گرفتن نامه اعمال است و در این سه مورد هر کس بنفس خود مشغول است و از شدت ترس و احوال توجهی به ارحام و اقرباء خود ندارد.
● سوره عبس آیه 24 - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
قوله تعــــالی: {فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ}
"آدمی به قوت و غذای خودبه چشم خرد بنگرد که من روزی او را از چه آفریدم و چه سببها پدید آوردم تا روزی باو برسد, ما آب باران را فرو ریختیم آنگاه خاک زمین را بشکافتیم و حبوبات برای غذا برویانیدیم و باغ انگور و نباتات و درخت زیتون و نخل خرما و باغهای پر از درختان کهن و انواع میوه ها و گیاهان و مراتع پدید آوردیم تا شما آدمیان و حیوانات از آنها بهره مند شوید."
در کافی از زید شحام روایت کرده از حضرت صادق ع سؤال کردم مقصود از طعام در این آیه چیست؟ فرمود علم و دانشی است که باید از کسانیکه خـــــداوند معین فرموده اخذ نمود و اینحدیث را مفید در اختصاص روایت کرده و در ارشاد از جمعی امامیه روایت کرده که از ابوبکر سؤال نمودم معنای آب در این آیه چیست جوابداد نمیدانم چگونه چیزیکه نمیدانم بگویم! ولی معنی فاکهه را میدانم.
به امیرالمؤمنین ع خبر دادند فرمود: سبحان الله چگونه نمیداند معنای آب را آن گیاه و مرتع زار است که برای حیوانات خـــــداوند آفریده تا آنها و انسان نفس خود را زنده بدارند و قوام بدنشان بآنها باقی بماند و فرمود میوه جات در دنیا یکصد و بیست نوع است و بزرگ آنها انار است.
● سوره نازعات آیه 42 - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
قوله تعـــالی:{یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها إِلی رَبِّکَ مُنْتَهاها إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها}
"ای رسول ما از تو سؤال میکنند قیامت کی بر پا خواهد شد؟ تو را چکار افتاد که از آن بیاد آری, یعنی علم آن بتو تعلق ندارد و غایت و منتهی علم آن با خــــداوند است و جز خــــدا کسی نمیداند و آنچه کار تو است و بتو تعلق دارد این است که تو ترساننده کسی هستی که از یاد آنروز و احوال آن ترسانست و چون آنروز بر مردم پدیدار شود گویا چنان است که تمام دنیا شبی تا صبح یا روزی تا شام بیش نبوده است."
در کافی از ابی حمزه ثمالی روایت کرده که حضرت زین العابدین ع فرمود شخصی با اهل بیت خود بکشتی سوار شد و در اثر امواج خروشان دریا کشتی شکست و تمام اهل بیتش غرق شدند جز یکنفر زن جوان که آنهم روی یکی از الواح کشتی نشست و خود را به جزیره ای رسانید در آن جزیره مرد جوان قطاع الریق بود که از هیچ محرمات و عمل زشتی روگردان نبود متوجه شد بانوئی جوان و صاحب جمال و نبکو منظر بالای سر او ایستاده از او سؤال کرد انسیه هستی یا جنبیه؟ آن بانو گفت انسیه هستم و مرد دیگر تکلم نکرد اما وقتی خواست عمل منافی با عصمت باو انجام دهد مشاهده کرد که آن بانو مضطرب است و میلرزد گفت این چه حالت است که در تو مشاهده مینمایم؟ بطرف آسمان اشاره نمود و جوابداد که من از خـــــداوند و کیفر او در روز جزا میترسم آیا تو از خـــــداوند دوری و جدائی؟ آنمرد متوجه شد و برخاست و به گوشه ای رفت و از روی خلوص توبه و استغفار نمود, بعدها روزی در یکی از مسافرتهایش مصاحب و رفیق راهبی شد, خورشید بشدت تمام بر آنها تابیده و عطش بر ایشان غلبه کرد آبی هم وجود نداشت, راهب باو گفت ای جوان خـــــداوند را بخوان تا ابری بفرستد و بر ما سایه افکند, آن جوان گفت من نزد پـــــروردگار حسنه و عمل نیکی ندارم تا بوسیله آن جرئت پیدا کنم و از خـــــداوند در خواست و تقاضائی بنمایم, راهب گفت پس من دعا میکنم تو آمین بگو, جوان گفت روا باشد, راهب دعا کرد و جوان آمین گفت و طولی نکشید ابری ظاهر شد و بر سر آنها سایه افکند و مقداری راه باهم سیر نمودند رسیدند سر دو راه, اینجا راهب مسیرش از مسیر جوان جدا بود او به راهی و جوان براه دیگر سیر کردند, راهب دید ابر بسر جوان سایه افکنده و او را دنبال میکند گفت ای جوان تو بهتر از من هستی که خـــــداوند دعای تو را اجابت فرمود نه دعای مرا, بگو ببینم چه کاری انجام داده ای و داستان تو از چه قرار است که خــــداوند نظر لطف و مرحمت بتو دارد, جوان داستان خود رابا آن بانو در جزیره بیان کرد, راهب گفت خـــــداوند در آن وقتی که متوجه شدی و از کیفر روز جزا ترسیدی, گناهان گذشته تو را آمرزیده لذا متوجه آتیه خود باش.