● رعنا سليمان عباسي -
تفسیر کوثر ، جلد چهارم
بلعم باعورا:
و اتل علیهم نبأ الذى اتیناه آیاتنا ...: گاهى در میان مردم افرادى پیدا مى شوند که از نظر علم دین و کمال معنوى به درجه بالایى مى رسند و پا به مرحله اى مى گذارند که باید یک انسان کامل و عارف فرزانه باشند و به اوج معنویت و عرفان برسند; ولى در اثر دنیا پرستى و خودخواهى و ریاست طلبى آنچنان در گمراهى فرو مى روند که گویا آن همه علم و کمال را نداشتند و به حدى از شقاوت مى رسند که به تعبیر قرآن، شیطان تابع آنها مى شود (به جاى اینکه آنها تابع شیطان باشند).
در این آیه نمونه اى از چنین افراد را ارائه مى دهد و از پیامبر مى خواهد که داستان آن شخص را که چنین حالتى داشت براى مردم بیان کند. او کسى بود که خداوند آیات خود را به او داده بود ولى او خود را از آن آیات برهنه کرد و شیطان او را دریافت و از گمراهان شد. البته در این آیه نام آن شخص برده نشده; ولى طبق بعضى از روایات، آن شخص «بلعم باعور» بود که از دانشمندان و مقدّسین بنى اسرائیل بود و در زمان موسى زندگى مى کرد و او به جهت ایمان و تقوا و معرفتى که داشت «مستجاب الدعوه» بود ولى ناگهان اسیر نفس و هواهاى نفسانى شد و با موسى مخالفت کرد و از اوج معنویت به حضیض دنیا پرستى و جاه طلبى و گمراهى و شقاوت سقوط کرد.
در این آیه این شخص را معرفى مى کند و مى افزاید که اگر ما مى خواستیم با آن آیات که به او داده بودیم او را بالا مى بردیم و به مقام بلندى مى رساندیم; ولى او به زمین چسبید; یعنى دنیا پرستى کرد و با پیروى از خواهشهاى نفسانى، خود را زمین گیر نمود و شایستگى بالا رفتن را از دست داد.
براستى که دنیا پرستى و هواخواهى، انسان را زمین گیر مى کند و از رسیدن به مقامهاى معنوى و کمالات انسانى باز مى دارد و سبب مى شود که انسان از علم و معرفتى که دارد برهنه شود و از شایستگى هاى خود بهره نبرد.
176
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
بعد از آن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را امر فرماید به ذکر قصۀ دیگر از اخبار بنى اسرائیل: وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا :و بخوان اى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بر بنى اسرائیل یا قوم خود خبر کسى را که عطا فرمودیم او را علم به کتب منزله، و کفران نمود به آن آیات، فَانْسَلَخَ مِنْهٰا :پس بیرون آمد از آن آیات به سبب کفر و عناد، چنانچه مار از پوست بیرون آمد، یعنى به آن کافر شده اعراض نمود از آن آیات، فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ :پس لاحق و تابع او شد شیطان، فَکٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ :پس گشت آن عالم به آیات از گمراهان
بقول اشهر: بلعم بن باعورا از کنعانیان و جباران، صحف ابراهیم علیه السّلام خوانده، اسم اعظم مى دانست، و بر دین موسى بود در منهج از امام محمد باقر علیه السّلام مروى است که حق تعالى مثل زد براى کفار، بلعم باعور را که هواى نفس خود را بر زهد و صلاح اختیار نمود و او از شهر بلغا و اسم پادشاه آن سالف
واقعۀ بلعم: چون موسى علیه السّلام با لشکر عظیم عازم محاربۀ با جباران، به زمین کنعان وارد شد، اهل شهر نزد بلعم آمدند گفتند: تو مى دانى که موسى مردى با حدّت و با لشگرى بسیار آمده تا ما را بکشد و زنان ما را اسیر و شهر را متصرف شود، و ما را مقاومت نیست، تو شخصى مستجاب الدعوه، بیرون آى و دعا کن تا خدا او را از ما دفع کند گفت: واى بر شما، او پیغمبر و به امر خدا آمده، چگونه دعا کنم، اگر چنین کنم از دین بیرون روم اصرار نموده، بلعم گفت: با خدا مشورت، اگر مأمور شدم دعا کنم پس بطریقى که داشت مشورت و جواب نیامد مردم گفتند: چون اثر نهى نیامد، معلوم شود خدا راضى است، و الّا نهى مى فرمود بلعم فریب خورد
مروى است که در خواب به او گفتند: در حق بنى اسرائیل دعاى بد مکن، التفات ننموده بر حمار خود سوار، به بالاى کوهى برآمد، محیط بر لشکر موسى
در اثناء راه حمار او خوابید، او را بسیار زد تا بلند شد، قدرى راه رفته ثانیا خوابید، و باز او را بسیار زد تا مرتبۀ سوم به قدرت کاملۀ الهى حمار به زبان آمد گفت: واى بر تو اى بلعم، به کجا مى روى و چرا مى روى و چرا مى زنى، نبینى ملائکه به روى من زنند و نگذارند بروم، این چه خیال است کرده اى و به وسوسۀ شیطان عازم شده اى بر پیغمبر خدا دعا کنى اعتنا ننموده آن قدر او را زد تا تلف شد، و حق تعالى بدین جهت تخلیه نموده، او را به حال خود گذاشت
بالاى کوه بر آمد، خواست بر موسى و قوم او نفرین کند، زبانش برگشته دعا نمود گفتند: اى بلعم، چرا چنین کردى، گفت: قصد من برعکس این بود، فى الحال زبانش از دهانش برآمده به سینه اش افتاد و گفت: من نگفتم دین و دنیا از دست من برود، چون محروم از آخرت شدم، صلاح آنکه مدعاى دنیوى را به فعل آرم پس گفت: چاره آنست که زنان خود را به امتعه میان بنى اسرائیل فرستاده اگر کسى میل به آنها نماید منع نکند زنان را زینت با امتعه روانۀ لشکر، میان زنان زنى در نهایت حسن و جمال یکى از اکابر بنى اسرائیل نام او (زمرى) زن را دعوت، او قبول، دستش را گرفت نزد موسى آمد گفت: زنى با چنین جمال بر ما حرام است ؟ موسى فرمود: حرام است دیدن او، چه جاى مباشرت او، دست از او بدار گفت: و اللّه فرمان تو نبرم تا مطلوب حاصل نکنم
دست او را گرفته به خیمه برده، خلوت نمود، سایرین بدین عمل قبیح مشغول شدند حق تعالى عذاب طاعون را فرستاد، در یک ساعت هفتاد هزار نفر مردند
فنحاس نام از بنى هارون، سپهسالار موسى و مردى با شکوه و قوى در آن موقع حاضر نبود، چون بازآمد واقعه را مطلع، با نیزه وارد خیمۀ «زمرى» و آن زن و مرد را بهم دوخته، به سرنیزه بلند، میان لشکرگاه مى گردانید و مى گفت: اللّهمّ هذا جزاء من یعصیک: خدایا اینست جزاى کسى که تو را معصیت کند حق تعالى طاعون را برطرف فرموده، و از اینجا است که یهود در عادت این است در هر ذبیحه اى نصیبى به فرزندان فنحاس دهند بنا به قولى این مثلى است براى هرکه از صراط مستقیم ایمان اعراض کند با وجود ظهور آیات داله بر حقیقت آن
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» ترجمه تفسیر مجمع البیان
اکنون خداوند پیامبر خود را امر مى کند که داستانى دیگر از بنى اسرائیل را نقل کند مى فرماید: وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا : داستان کسى براى آنها نقل کن که حجت ها و دلائل خود را به او دادیم و او خود را بجهالت افکند و علم را مثل چیزى که از پوست کنده شود، از خود دور کرد
فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ : از اینرو شیطان او را دنبال کرد تا گمراهش کند و سر انجام گرفتار گمراهى و هلاکت شد برخى گفته اند: منظور از این کس بلعام بن باعور و برخى گفته اند: مردى بود تابع دین موسى و در آن شهرى که موسى مى خواست برود و مردم آن کافر بودند، مى زیست و اسم اعظم پیش او بود و هر گاه دعا مى کرد، مستجاب مى شد ابو حمزه ثمالى گوید: او بلعم بن باعور از بنى هاب بن لوط است و مى گوید: نیز بما رسیده است که امیة بن ابى الصلت ثقفى است از عبد اللّٰه بن عمر و سعید بن مسیب و زید بن اسلم و ابو روق نیز روایت شده است سرگذشت امیه این است که او کتابهاى آسمانى را خواند و دانست که خداوند پیامبرى مى فرستد و فکر مى کرد آن پیامبر خودش خواهد بود هنگامى که خداوند حضرت محمد (ص) را مبعوث کرد، دچار حسد شد و چون بر کشتگان بدر گذشت، پرسید: اینها را که کشته است ؟ گفتند: محمد (ص) گفت اگر پیامبر بود، خویشان خود را نمى کشت وقتى که زندگى را بدرود گفت، پیامبر اسلام از خواهرش خواست که پاره اى از اشعار وى را بخواند و او چند قصیده، انشاد کرد در یکى از قصیده ها چنین آمده بود: پروردگارا، تراست حمد و نعمت و هیچ چیز برتر و بزرگتر از تو نیست
تو بر عرش آسمان پادشاه و صاحب قدرتى و پیشانى ها بر آستانت سجده مى کنند
در قصیدۀ دیگر چنین آمده است
مردم، براى حساب بپا ایستاده اند برخى بدبخت و معذب و برخى خوشبخت هستند
در قصیدۀ دیگر چنین آمده است: شما بر خداوند صاحب عرش که به آشکار و نهان آگاه است، عرضه مى شوید
روزى که وعدۀ خداوند رحمان و رحیم فرا مى رسد و وعدۀ او حتمى است
خدایا، اگر عفو کنى، امید من همین است و اگر عقاب کنى، بى گناه را عقاب نمى کنى
پیامبر فرمود: بزبان شعر ایمان آورده و قلبش کافر بود خداوند این آیه را در بارۀ وى نازل فرمود
برخى گویند: منظور ابو عامر بن نعمان بن صیفى راهب است که پیامبر او را فاسق نامید او در جاهلیت، از راهبان بود و پوست مسوخ را مى پوشید وقتى که بمدینه آمد، از پیامبر پرسید: این چه دینى است که آورده اى ؟ فرمود: دین حنیف ابراهیم را آورده ام گفت: من هم بر دین حنیفم فرمود: تو نیستى زیرا چیزهایى بر آن افزوده اى که از آن نیست ابو عامر گفت: خداوند دروغگو را در غربت و بیکسى بمیراند سپس بشام رفت و منافقان را سفارش کرد که تهیۀ سلاح ببینند بعد نزد قیصر رفت و لشکرى آورد که پیامبر را از مدینه اخراج کند سر انجام در شام، با غربت و بیکسى جان سپرد این قول از سعید بن مسیب است حسن و ابن کیسان گویند: منظور منافقین اهل کتاب است که پیامبر را مثل فرزندان خود مى شناختند، ولى از آیات خدا اعراض مى کردند خداوند هم شیطان را بر آنها مسلط ساخت
قتاده گوید: این آیه مثلى است در بارۀ کسانى که هدایت بر آنها عرضه شود و از آن روى بگردانند امام باقر (ع) فرمود: اصل آیه، در بارۀ بلعم است سپس خداوند آن را مثل قرار داده است براى مردمى که اهل قبله هستند و هواى خود را بر هدایت الهى مقدم مى شمارند در باره این آیات، اقوال دیگرى هم هست ابو مسلم گوید: منظور فرعون است که معجزات پیامبران را نادیده گرفت: حسن گوید: منظور از آیات، هدایت و دین است مجاهد گوید: منظور از آیات، نبوت است لکن این قول صحیح نیست، زیرا انبیا حجج خدا و منزه از چنین صفتى هستند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر شریف لاهیجى
وَ اُتْلُ و بخوان اى محمد عَلَیْهِمْ بر بنى اسرائیل زمان خود نَبَأَ اَلَّذِی خبر آن کس را یعنى خبر بلعم بن باعورا را که آتَیْنٰاهُ دادیم ما او را آیٰاتِنٰا اى علم آیاتنا، یعنى دانش آیتهاى ما را که از آن جمله اسم اعظم است و بدین سبب مستجاب الدعوه گردید فَانْسَلَخَ مِنْهٰا پس او چون بگفتۀ فرعون میخواست که موسى و بنى اسرائیل را دعاء بد کند لهذا او بیرون آمد از این آیات به این معنى که حق تعالى اسم اعظم را از زبان او برآورد فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ پس ملحق شد باو شیطان تا او را در گمراهى و ضلالت ثابت قدم دارد فَکٰانَ اى فصار، یعنى پس گردید آن دانندۀ آیات مِنَ اَلْغٰاوِینَ از گمراهان
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا» 176 ابو الفتوح نوشته است: حق تعالى گفت رسول را برخوان بر امّت خبر آن کس که ما آیات خود به او دادیم او از آن بیرون آمد چون مار که از پوست بیرون آید، خلاف کردند در آن که که بود؟ عبد اللّه مسعود گفت: بلعم باعور بود، عبد اللّه عبّاس گفت از بنى اسرائیل بود
عبد اللّه عمر و سعید بن المسیّب گفتند: آیه در امیّة بن ابى الصّلت الثّقفى آمد
عبادة بن الصامت گفت: آیه در قریش آمد که خداى تعالى کتاب قرآن به ایشان داد از آن منسلخ شدند و قبول نکردند، حسن بصرى و ابن کیسان گفتند: در منافقان اهل کتاب آمد که رسول را مى شناختند و ایمان نیاوردند عکرمه گفت: آیه عام است در حقّ همه ى کافران، قتاده گفت: این مثلى است که خداى تعالى بزد در حقّ آنان که هدى بر ایشان عرضه کنند ایشان اعراض کنند از آن و قبول نکنند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ خطاب برسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم نموده که بر بنى اسرائیل بخوان خبر آن کسى که به او آیات خود را عطاء نمودیم پس بیرون آمد از آن آیات چنانکه مار از پوستش بیرون مى آید پس لاحق شد به او شیطان و او را پیروى خود کرد پس گشت آن داننده آیات از گمراهان
[داستان بلعام بن باعورا] مفسرین گفته اند که او یکى از علماء بنى اسرائیل بوده و به او علمى از کتاب داده شده بود،و بقولى او از اهل کنعان بوده (فَانْسَلَخَ مِنْهٰا) یعنى و به آن علمى که بآیات داشت و مستجاب الدعوة شده بود از آن علم بیرون آمد و آن علم را پشت سر انداخت و تابع شیطان گردید و داخل گمراهان شد
از ابن عباس و محمد بن اسحاق و سدى چنین نقل مى کنند که چون موسى با جباران قصد جنگ نمود و به زمین کنعان که از بلاد شام بود فرود آمد بلعام بن باعورا مردى مستجاب الدعوه بود به او گفتند تو مى دانى که موسى مردى غیور و شدید است و لشکر بسیار دارد و اکنون به جنگ ما آمده و مردان ما را مى کشد و زنان ما را اسیر مى کند و تو مرد مستجاب الدعوه اى و اسم اعظم نزد تو است و پسر عمّ مائى دعا کن خدا شرّ او را از ما دفع گرداند او گفت موسى پیغمبر خدا است بفرمان خدا است و بفرمان خدا مى آید و مدد او فرشتگانند من چگونه دعا کنم،آن جماعت الحاح و التماس بسیار کردند گفت من باید از خدا دستور بخواهم و او بطریقى که داشت با خدا مناجات کرد جوابى نشنید جماعت گفتند اگر خدا نمى خواست تو را نهى مى نمود و این قدر تملق و چاپلوسى کردند که او را فریب دادند،بلعم برخواست و بر خرى سوار شد و در کوهى رفت که مشرف بر قوم موسى باشد و خر او بالا نمى رفت او بقدرى او را زد که خر بزبان آمد که مى خواهى بر پیغمبر خدا نفرین کنى چون مصرّ بر عمل خود بود خدا او را رها کرد وقتى خواست بقوم خود دعاء کند و بموسى نفرین زبانش گشت به قومش نفرین کرد و بموسى دعاء نمود،وقتى قوم به او اعتراض نمودند که چرا چنین کردى گفت من نخواستم چنین کنم به زبانم چنین جارى گردید و زبانش از دهنش بیرون افتاد،بلعم گفت حالا که دین و دنیا از دست من رفت چکنم حیله اى بکار برید گفتند چه حیله کنیم گفت زنان را بیارائید و به لشکرگاه موسى روانه کنید اگر یک نفر از لشگریان موسى زنا کند آنها نصرت و ظفر نمى یابند چنین کردند زن زیباى صاحب جمالى را وارد لشکرگاه موسى کردند یکى از بزرگان بنى اسرائیل بنام زمرى ابن سلوم پسر سبط شمعون بن یعقوب بود او را دید از جمال او تعجب نمود از او طلب کرد او قبول نمود دست او را گرفت و به خیمه خود برد و با او زنا کرد و نیز زنا در میان آنان واقع گردید و در اثر این عمل طاعون در میان آنها افتاد و بسیارى از آنها را هلاک گردانید
شیخ طبرسى[ره]از حضرت باقر ع روایت کرده که فرمود اصل در این آیه بلعم است و خداوند او را مثل آورده براى هرکسى که هواى خود را برگزیند بر هدایت خدا از اهل قبله
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نمونه
دانشمندى که در خدمت فراعنه در آید
در این آیات اشاره به یکى دیگر از داستانهاى بنى اسرائیل شده است که یک الگو و نمونه،براى همه کسانى که داراى چنین صفاتى هستند،محسوب مى شود همانطور که در لابلاى تفسیر آیات خواهیم خواند،مفسران احتمالات متعددى در باره کسى که این آیات پیرامون او سخن مى گوید داده اند،ولى بدون شک مفهوم آیه همانند سایر آیاتى که در شرائط خاصى نازل مى گردد،کلى و همگانى و عمومى است در آیه نخست روى سخن را به پیامبر کرده مى گوید: داستان آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولى سرانجام از آنها خارج شد و گرفتار وسوسه هاى شیطان گشت و از گمراهان گردید،براى آنها بخوان ( وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ ) این آیه به روشنى اشاره به داستان کسى مى کند که نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته،سپس از این مسیر گام بیرون نهاده،به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته،و عاقبت کارش به گمراهى و بدبختى کشیده شده است تعبیر انسلخ که از ماده انسلاخ و در اصل به معنى از پوست بیرون آمدن است،نشان مى دهد که آیات و علوم الهى در آغاز چنان به او احاطه داشت که همچون پوست تن او شده بود،اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند،مسیر خود را به کلى تغییر داد! از تعبیر فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ چنین استفاده مى شود که در آغاز شیطان تقریبا از او قطع امید کرده بود،چرا که او کاملا در مسیر حق قرار داشت،اما پس از انحراف مزبور،شیطان به سرعت او را تعقیب کرد و به او رسید و بر سر راهش نشست و به وسوسه گرى پرداخت،و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.