زهرا قربانی پشت مشهدی
[ همه پیام ها ] پیام های زهرا قرباني پشت مشهدي (3 مورد)
  سوره انفال آیه 41 - خمس
خمس یک دستور مهم اسلامى
(آیه 41) در آغاز این سوره دیدیم که پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسیم غنائم جنگى مشاجره کردند.

این آیه در حقیقت بازگشت به همان مسأله غنائم است.
در آغاز آیه مى فرماید: «و بدانید هرگونه غنیمتى نصیب شما مى شود یک پنجم آن، از آنِ خدا و پیامبر و ذى القربى (امامان اهل بیت) و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر) مى باشد» (وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى وَالْیَتامى وَالْمَساکینِ وَابْنِ السَّبیلِ).
و براى تأکید اضافه مى کند: که «اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدایى حق از باطل، روزى که دو گروه مؤمن و کافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل کردیم ایمان آورده اید» باید به این دستور عمل کنید و در برابر آن تسلیم باشید (اِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَما اَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ).
و در پایان آیه اشاره به قدرت نامحدود الهى کرده، مى گوید: «و خدا بر همه چیز قادر است» (وَاللهُ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ).
یعنى با این که در میدان بدر از هر نظر شما در اقلیت قرار داشتید و دشمن ظاهراً از هر نظر برترى چشمگیرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شکست داد و شما را یارى کرد تا پیروز شدید.
این آیه گرچه در ضمن آیات جهاد وارد شده ولى مفهوم وسیعى دارد و مى گوید: هر درآمدى از هر موردى عاید شما شود که یکى از آنها غنایم جنگى است خمس آن را بپردازید.
منظور از سهم خدا چیست؟
ذکر سهمى براى خدا به عنوان «لِلّهِ» به خاطر اهمیت بیشتر روى اصل مسأله خمس و تأکید و تثبیت ولایت و حاکمیت پیامبر و رهبر حکومت اسلامى است، یعنى همان گونه که خداوند سهمى براى خویش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پیامبر و امام را نیز به همان گونه، حق ولایت و سرپرستى و تصرف داده، و گرنه سهم خدا در اختیار پیامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى که پیامبر یا امام صلاح مى داند صرف مى گردد، و خداوند نیاز به سهمى ندار
  سوره اعراف آیه 196 - قران
پیام هارابطه خداوند با انسان مؤمن، بسیار نزدیک است.

- نزول کتاب آسمانی، پرتوی از ولایت الهی است.

- معبود واقعی کسی است که هم برنامه می فرستد، هم در اجراء، رهروان را سرپرستی می کند.

- از تنهایی نترسید، که خداوند، ولیّ صالحان است و وعده یاری داده است.

- توجه صالحان به سرپرستی خداوند، سبب مقاومت و نهراسیدن آنان است.

- مشکلات انسان، یا از نداشتن برنامه است و یا از نداشتن سرپرست و مومن هیچ یک از این دو مشکل را ندارد.

- ولایت الهی نسبت به اولیای صالح خود همیشگی و عمومی است و کافر از مدار حمایت ها و امدادهای الهی بیرون است.

- مومنان صالح و نیکوکار، در بن بست قرار نمی گیرند.

- شایسته سالاری شیوه مورد تایید قرآن است.
  سوره انفال آیه 17 - قران
کارهای ارادی انسان را نیز هم می توان به خداوند نسبت داد و هم به خود او؛ چنان که قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) می فرماید:
«وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی» [2] .
تو نبودی که تیر انداختی آن زمان که تیر انداختی، بلکه خدا بود که تیر انداخت.
[ همه نکته ها ] نکته های زهرا قرباني پشت مشهدي (7 مورد)
  سوره توبة آیه 27 - توبه
نکته هادر این که مراد از توبه چیست ، چند احتمال است :

1- توبه از گناه فرار از جبهه

2-
توبه

از شرک

3- توبه از غرور و اتکا به فزونی جمعیت

پیام هادرهای توبه همیشه برای همه باز است ، حتی اسیران کافر و فراریان.

- پذیرش توبه ، بر
خداوند

واجب نیست ، بلکه تفضلی است که به حکمت خود او مربوط است .
- خداوند هم گناهان را می پوشاند هم انسان را دوست دارد .
  سوره انفال آیه 62 - استخاره
پس خدا تو را بس است و کفایتت می کند.
  سوره انفال آیه 41 - جدای حق وباطل

در اینجا به چند نکته باید توجه داشت .
1 - روز جدائی حق از باطل
نام روز جنگ ((بدر)) در این آیه روز جدائی حق از باطل (یوم الفرقان ) و روز درگیری گروه طرفداران کفر با گروه طرفداران ایمان ذکر شده ، اشاره به اینکه اولا روز تاریخی بدر روزی بود که نشانه های حقانیت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) ظاهر گشت ، زیرا قبلا وعده پیروزی به مسلمانان داده بود در حالی که ظاهرا هیچ نشانه ای از آن وجود نداشت ، و چنان عوامل مختلف غیر منتظره برای پیروزی دست به دست هم داد که آن را نمی شد بر تصادف حمل کرد، بنابراین صدق آیاتی که بر این پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) در چنین روزی نازل شده دلیل آن در خودش نهفته است .
((ثانیا)) درگیری بدر (یوم التقی الجمعان ) در واقع یک نعمت بزرگ الهی برای مسلمانان بود که گروهی در آغاز از آن پرهیز داشتند اما همین درگیری و پیروزی سالها آنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزیره عرب پیچید، و همه را به اندیشه در آئین جدید و قدرت حیرت انگیزی که در پرتو آن در جزیره عرب تولد یافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز که روز وا نفسا برای امت کوچک اسلام بود مو منان راستین اسلام از مدعیان کاذب شناخته شدند، پس این روز از هر نظر روز جدائی حق از باطل بود.
2 - در آغاز سوره گفتیم میان آیه انفال و این آیه تضادی وجود ندارد و لزومی ندارد که یکی را ناسخ دیگری بدانیم ، زیرا به مقتضای آیه انفال غنائم جنگی نیز متعلق به پیامبر است .
ولی پیامبر چهار پنجم آن را به جنگجویان می بخشد و یک پنجم آن را برای مصارفی که در آیه تعیین شده نگاه می دارد (برای توضیح بیشتر به بحث ما در ذیل آیه نخست همین سوره مراجعه کنید.
3 - منظور از ذی القربی چیست ؟
خویشاوندان نیست و نه همه خویشاوندان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بلکه امامان اهل بیت هستند دلیل بر این موضوع روایات متواتری است که از طرق اهلبیت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده است . و در کتب اهل سنت نیز اشاراتی به آن وجود دارد.
بنابراین آنها که یک سهم از خمس را متعلق به همه خویشاوندان پیامبر می دانند در برابر این سئوال قرار می گیرند که این چه امتیازی است که اسلام برای اقوام و بستگان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) قائل شده است ، در حالی که می دانیم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبیله است .
ولی اگر آن را مخصوص امامان اهل بیت بدانیم با توجه به اینکه آنها جانشینان پیامبر و رهبران حکومت اسلامی بوده و هستند علت دادن این یک سهم از خمس به آنها روشن می گردد، به تعبیر دیگر ((سهم خدا)) و ((سهم پیامبر)) و ((سهم ذی القربی )) هر سه سهم متعلق به ((رهبر حکومت اسلامی )) است ، او زندگی ساده خود را از آن اداره می کند و بقیه را در مخارج گوناگونی که لازمه مقام رهبری امت است مصرف خواهد نمود، یعنی در حقیقت در نیازهای جامعه و مردم .
بعضی از مفسران اهل سنت مانند نویسنده ((المنار)) چون ((ذی القربی )) را همه خویشاوندان دانسته است ، برای پاسخ اشکال فوق به دست و پا افتاده و برای حکومت اسلامی پیامبر تشریفاتی قائل شده و او را موظف دانسته که قوم و قبیله خویش را بوسیله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است که چنین منطقی به هیچ وجه با منطق حکومت جهانی و انسانی و حذف امتیازات قبیلگی سازگار نیست (در این زمینه توضیح دیگری داریم که در بحثهای آینده خواهد آمد)
4 - منظور از ((یتیمان )) و ((مسکینان )) و ((واماندگان در راه )) تنها ایتام و مساکین و ابناء سبیل بنی هاشم و سادات می باشند، اگر چه ظاهر آیه مطلق است و قیدی در آن دیده نمی شود، دلیل ما بر این تقیید روایات زیادی است که در تفسیر آیه از طرق اهل بیت وارد شده و می دانیم بسیاری از احکام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولی شرائط و قیود آن بوسیله سنت بیان شده است و این منحصر به آیه مورد بحث نیست تا جای تعجب باشد.
به علاوه با توجه به آنکه زکوه بر نیازمندان بنی هاشم به طور مسلم حرام است باید احتیاجات آنها از طریق دیگری تاءمین گردد و این خود قرینه می شود بر اینکه منظور از آیه فوق خصوص نیازمندان بنی هاشم است لذا، در احادیث می خوانیم که امام صادق (علیه السلام ) می فرموده خداوند هنگامی که زکوه را بر ما حرام کرد خمس را برای ما قرار داد بنابراین زکوه بر ما حرام است و خمس حلال
5 - آیا غنائم منحصر به غنائم جنگی است ؟
موضوع مهم دیگری که در این آیه باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمرکز می گردد، این است که لفظ ((غنیمت )) که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگی می شود یا هر گونه در آمدی را در بر می گیرد؟!.
در صورت اول آیه تنها خمس غنائم جنگی را بیان می کند و برای خمس ‍ در سایر موضوعات باید از سنت و اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده کرد و هیچ مانعی ندارد که قرآن به قسمتی از حکم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره کند و قسمتهای دیگری در سنت بیان شود.
مثلا در قرآن مجید نمازهای پنجگانه روزانه صریحا آمده است ، و همچنین به نمازهای طواف که از نمازهای واجبه است اشاره شده ، ولی از نماز آیات که مورد اتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنی است ذکری به میان نیامده است ، و هیچکس را نمی یابیم که بگوید چون نماز آیات در قرآن ذکر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل کرد، و یا اینکه چون در قرآن به بعضی از غسلها اشاره شده و سخن از دیگر غسلها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر کرد، این منطقی است که هیچ مسلمانی آن را نمی پذیرد.
بنابراین هیچ اشکالی ندارد که قرآن تنها قسمتی از موارد خمس را بیان کرده باشد و بقیه را موکول به سنت نماید و نظیر این مسئله در فقه اسلام بسیار زیاد است .
ولی با این حال باید ببینیم که غنیمت در لغت و در نظر عرف چه معنی می دهد؟!
آیا راستی منحصر به غنائم جنگی است و یا هر گونه در آمدی را شامل می شود؟
آنچه از کتب لغت استفاده می شود، این است که در ریشه معنی لغوی این کلمه عنوان جنگ و آنچه از دشمن به دست می آید، نیفتاده است ، بلکه هر در آمدی را شامل می شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از کتب معروف و مشهور لغت که مورد استناد دانشمندان و ادبای عرب است اشاره می کنیم :
در کتاب ((لسان العرب )) جلد دوازدهم می خوانیم ((والغنم الفوز بالشی ء من غیر مشقه ... و الغنم ، الغنیمه و المغنم الفیی ء... و فی الحدیث الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه ، غنمه زیادته و نمائه و فاضل قیمته ... و غنم الشی ء فاز به ...:
غنم یعنی دسترسی یافتن به چیزی بدون مشقت ، و غنم و غنیمت و مغنم به معنی فیی ء است (فیی ء را نیز در لغت به معنی چیزهائی که بدون زحمت به انسان می رسد ذکر کرده اند...) و در حدیث وارد شده که گروگان در اختیار کسی است که آن را به گرو گرفته ، غنیمت و منافعش برای اوست و غرامت و زیانش نیز متوجه اوست و نیز غنم به معنی زیادی و نمو و اضافه قیمت است ، و فلان چیز را به غنیمت گرفت یعنی به او دسترسی پیدا کرد.))
و در کتاب ((تاج العروس )) جلد نهم می خوانیم ((و الغنم الفوز بالشیی ء بلا مشقه )): ((غنیمت آن است که انسان بدون زحمت به چیزی دست یابد)).
در کتاب ((قاموس )) نیز غنیمت بهمان معنی فوق ذکر شده است .
و در کتاب ((مفردات راغب )) می خوانیم غنیمت از ریشه ((غنم )) به معنی ((گوسفند)) گرفته شده و سپس می گوید ((ثم استعملوا فی کل مظفور به من جهه العدی و غیره )) یعنی : ((سپس در هر چیزی که انسان از دشمن و یا غیر دشمن به دست می آورد به کار رفته است )) حتی کسانی که یکی از معانی غنیمت را غنائم جنگی ذکر کرده اند انکار نمی کنند که معنی اصلی آن معنی وسیعی است که به هر گونه خیری که انسان بدون مشقت به آن دست یابد گفته می شود.
در استعمالات معمولی نیز غنیمت در برابر غرامت ذکر می شود، همان طور که معنی غرامت معنی وسیعی است و هرگونه غرامت را شامل می شود غنیمت نیز معنی وسیعی دارد و به هرگونه در آمد قابل ملاحظه ای گفته می شود این کلمه در ((نهج البلاغه )) در موارد زیادی به همین معنی آمده است ، در خطبه 76 می خوانیم ((اغتنم المهل )): ((فرصتها و مهلتها را غنیمت بشمارید)).
و در خطبه 120 می فرماید ((من اخذها لحق و غنم )): ((کسی که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود می رسد و بهره می برد))
در نامه 53 به مالک اشتر می فرماید: ((و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم )): در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده ای مباش که خوردن آنها را غنیمت و درآمدی برای خود فرض کنی )).
و در نامه 45 به عثمان بن حنیف می فرماید: ((فو الله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا)): ((به خدا سوگند از دنیای شما طلائی نیاندوختم و از غنائم و درآمدهای آن اندوخته ای فراهم نکردم )).
و در کلمات قصار، در جمله 331 می فرماید ان الله جعل الطاعه غنیمه الاکیاس : ((خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است )).
و در نامه 41 می خوانیم ((و اغتنم من استقرضک فی حال غناک )): ((هر کس در حال بی نیازیت از تو قرضی بخواهد غنیمت بشمار.))
و نظیر این تعبیرات بسیار فراوان است که همگی نشان می دهد ((غنیمت )) منحصر به غنائم جنگی نیست .
و اما مفسران :
بسیاری از مفسران که در زمینه این آیه به بحث پرداخته اند صریحا اعتراف کرده اند که غنیمت در اصل معنی وسیعی دارد و شامل غنائم جنگی و غیر آن و به طور کلی هر چیزی را که انسان به دون مشقت فراوانی به آن دست یابد می شود حتی آنها که آیه را به خاطر فتوای فقهای اهل تسنن مخصوص غنائم جنگی دانسته اند باز معترفند که در معنی اصلی آن این قید وجود ندارد بلکه به خاطر قیام دلیل دیگری این قید را به آن زده اند.
((قرطبی )) مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل آیه چنین می نویسد ((غنیمت در لغت خیری است که فرد یا جماعتی با کوشش ‍ به دست می آورند))... و بدانکه اتفاق (علمای تسنن ) بر این است که مراد از غنیمت در آیه (و اعلموا انما غنمتم ) اموالی است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم می رسد، ولی باید توجه داشت که این قید همانطور که گفتیم در معنی لغوی آن وجود ندارد، ولی در عرف شرع ، این قید وارد شده است .
فخر رازی در تفسیر خود تصریح می کند که : ((الغنم الفوز بالشیی ء)) ((غنیمت این است که انسان به چیزی دست یابد)) و پس از ذکر این معنی وسیع از نظر لغت می گوید: ((معنی شرعی غنیمت (به عقیده فقهای اهل تسنن ) همان غنائم جنگی است )).
و نیز در تفسیر المنار غنیمت را به معنی وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگی نداده اگر چه معتقد است باید معنی وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعی مقید به غنائم جنگی کرد.
در تفسیر ((روح المعانی )) نوشته آلوسی مفسر معروف سنی نیز چنین آمده است که : ((غنم در اصل به معنی هر گونه سود و منفعت است )).
در تفسیر ((مجمع البیان )) نخست غنیمت را به معنی غنائم جنگ تفسیر کرده ، ولی به هنگام تشریح معنی آیه چنین می گوید: ((قال اصحابنا ان الخمس واجب فی کل فائده تحصل للانسان من المکاسب و ارباح التجارات ، و فی الکنوز و المعادن و الغوص و غیر ذلک مما هو مذکور فی الکتب و یمکن ان یستدل علی ذالک بهذه الایه فان فی عرف اللغه یطلق علی جمیع ذالک اسم الغنم و الغنیمه )) علمای شیعه معتقدند که خمس در هر گونه فایده ای که برای انسان فراهم می گردد واجب است اعم از اینکه از طریق کسب و تجارت باشد، یا از طریق گنج و معدن ، و یا آنکه با غوص از دریا خارج کنند، و سایر اموری که در کتب فقهی آمده است ، و می توان از آیه بر این مدعی استدلال کرد، زیرا در عرف لغت به تمام اینها ((غنیمت )) گفته می شود.
شگفت آور این که بعضی از مغرضان که گویا برای سمپاشی در افکار عمومی ماءموریت خاصی دارند در کتابی که در زمینه خمس نوشته اند دست به تحریف رسوائی در عبارت تفسیر مجمع البیان زده ، قسمت اول گفتار او را که متضمن تفسیر غنیمت به غنائم جنگی است ذکر کرده ولی توضیحی را که درباره عمومیت معنی لغوی و معنی آیه در آخر بیان کرده است ، به کلی نادیده گرفته و یک مطلب دروغین به این مفسر بزرگ اسلامی نسبت داده اند، مثل اینکه فکر می کرده اند تفسیر مجمع البیان تنها در دست خود آنها است و دیگری آن را مطالعه نخواهد کرد، و عجیب این است که این خیانت را تنها در این مورد مرتکب نشده ، بلکه در موارد دیگر نیز آنچه به سود بوده گرفته ، و آنچه به زیان بوده است نادیده گرفته اند.
در تفسیر المیزان نیز با استناد به سخنان علمای لغت تصریح شده که غنیمت هر گونه فایده ای است که از طریق تجارت یا کسب و کار و یا جنگ به دست انسان می افتد و مورد نزول آیه گرچه غنائم جنگی است ولی می دانیم که هیچ گاه مورد عمومیت مفهوم آیه را تخصیص ‍ نمی زند.
از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته می شود که :
آیه غنیمت معنی وسیعی دارد و هرگونه درآمد و سود و منفعتی را شامل می شود زیرا معنی لغوی این لفظ عمومیت دارد و دلیل روشنی بر تخصیص آن در دست نیست .
تنها چیزی که جمعی از مفسران اهل تسنن روی آن تکیه کرده اند این است که آیات قبل و بعد در زمینه جهاد وارد شده است و همین موضوع قرینه می شود که آیه غنیمت نیز اشاره به غنائم جنگی باشد.
در حالی که می دانیم شاءن نزولها و سیاق عمومیت آیه را تخصیص ‍ نمی زنند
و به عبارت روشنتر هیچ مانعی ندارد که مفهوم آیه یک معنی کلی و عمومی باشد و در عین حال مورد نزول آیه غنائم جنگی که یکی از موارد این حکم کلی است بوده باشد و اینگونه احکام در قرآن و سنت فراوان است که حکم کلی است و مصداق جزئی است :
مثلا در آیه 7 سوره حشر می خوانیم ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا: ((هر چه پیامبر برای شما می آورد بگیرید و هر چه از آن نهی می کند خودداری کنید)).
این آیه یک حکم کلی درباره لزوم پیروی از فرمانهای پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بیان می کند در حالی که مورد نزول آن اموالی است که از دشمنان بدون جنگ به دست مسلمانان می افتد (و اصطلاحا به آن ((فیی ء)) گفته می شود).
و نیز در آیه 233 سوره بقره یک قانون کلی به صورت ((لا تکلف نفس ‍ الا وسعها)): ((هیچ کس بیش از آنچه قدرت دارد تکلیف نمی شود)) بیان شده در حالی که مورد آیه درباره اجرت زنان شیرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائی خود به آنها اجرت بدهد، ولی آیا ورود آیه در چنین مورد خاصی می تواند جلو عمومیت این قانون (عدم تکلیف به ما لا یطاق ) را بگیرد؟!
خلاصه اینکه : آیه در ضمن آیات جهاد وارد شده ولی می گوید: هر درآمدی از هر موردی عاید شما شود که یکی از آنها غنائم جنگی است خمس آن را بپردازید مخصوصا ((ما)) موصوله و ((شیی )) که دو کلمه عام و بدون هیچ گونه قید و شرطند این موضوع را تاءیید می کنند.
6 - آیا اختصاص نیمی از خمس به بنی هاشم تبعیض نیست ؟
بعضی چنین تصور می کنند، که این مالیات اسلامی که بیست درصد بسیاری از اموال را شامل می شود و نیمی از آن اختصاص به سادات و فرزندان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دارد، یک نوع امتیاز نژادی محسوب می شود و ملاحظات جهات خویشاوندی و تبعیض در آن به چشم می خورد، و این موضوع با روح عدالت اجتماعی اسلام و جهانی بودن و همگانی بودن آن ، سازگار نیست .
پاسخ
کسانی که چنین فکر می کنند شرائط و خصوصیات این حکم اسلامی را کاملا بررسی نکرده اند زیرا جواب این اشکال به طور کامل در این شرائط نهفته شده است .
توضیح اینکه ((اولا)) نیمی از خمس که مربوط به سادات و بنی هاشم است منحصرا باید به نیازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتیاجات یک سال ، و نه بیشتر، بنابراین تنها کسانی از آن می توانند استفاده کنند که یا از کار افتاده اند، و بیمارند، و یا کودک یتیم و یا کسان دیگری که به علتی در بن بست از نظر هزینه زندگی قرار دارند.
بنابراین کسانی که قادر به کار کردن هستند، (بالفعل و یا بالقوه ) می توانند درآمدی که زندگی آنها را بگرداند داشته باشند هرگز نمی توانند از این قسمت خمس استفاده کنند و جمله ای که در میان بعضی از عوام معروف است که می گویند سادات می توانند خمس بگیرند، هر چند ناودان خانه آنها طلا باشد، گفتار عوامانه ای بیش نیست ، و هیچ گونه پایه ای ندارد.
ثانیا: مستمندان و نیازمندان سادات و بنی هاشم حق ندارند چیزی از زکات مصرف کنند، و بجای آن می توانند تنها از همین قسمت خمس ‍ استفاده نمایند.
ثالثا: اگر سهم سادات که نیمی از خمس است ، از نیازمندی سادات موجود بیشتر باشد باید آن را به بیت المال ریخت و در مصارف دیگر مصرف نمود.
همانطور که اگر سهم سادات کفایت آنها را ندهد باید از بیت المال و یا سهم زکات به آنها داد.
با توجه به جهات سه گانه فوق روشن می شود که در حقیقت هیچگونه تفاوت از نظر مادی میان سادات و غیر سادات گذارده نشده است .
نیازمندان غیر سادات می توانند مخارج سال خود را از محل زکات بگیرند ولی از خمس محرومند، و نیازمندان سادات تنها می توانند از محل خمس استفاده کنند، اما حق استفاده از زکات را ندارند.
در حقیقت دو صندوق در اینجا وجود دارد، صندوق خمس و صندوق زکات و هر کدام از این دو دسته تنها حق دارند از یکی از این دو صندوق استفاده کنند آن هم به اندازه مساوی یعنی به اندازه نیازمندی یک سال . (دقت کنید)
ولی کسانی که دقت در این شرائط و خصوصیات نکرده اند چنین می پندارند که برای سادات سهم بیشتری از بیت المال قرار داده شده است و یا از امتیاز ویژه ای برخوردارند.
تنها سئوالی که پیش می آید این است که اگر هیچگونه تفاوتی از نظر نتیجه میان این دو نبوده باشد این برنامه چه ثمره ای دارد؟
پاسخ این سئوال را نیز با توجه به یک مطلب می توان دریافت ، و آن اینکه میان خمس و زکات تفاوت مهمی وجود دارد و آن این است که زکات از مالیاتهائی است که در حقیقت جزو اموال عمومی جامعه اسلامی محسوب می شود لذا مصارف آن عموما در همین قسمت می باشد، ولی خمس از مالیاتهائی است که مربوط به حکومت اسلامی است ، یعنی مخارج دستگاه حکومت اسلامی و گردانندگان این دستگاه از آن تاءمین می شود.
بنابراین محروم بودن سادات از دستیابی به اموال عمومی (زکات ) در حقیقت برای دور نگهداشتن خویشاوندان پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) از این قسمت است تا بهانه ای به دست مخالفان نیفتد که پیامبر خویشان خود را بر اموال عمومی مسلط ساخته است .
ولی از سوی دیگر نیازمندان سادات نیز باید از طریقی تاءمین شوند، این موضوع در قوانین اسلام چنین پیش بینی شده که آنها از بودجه حکومت اسلامی بهره مند گردند، نه از بودجه عمومی ، در حقیقت خمس نه تنها یک امتیاز برای سادات نیست بلکه یک نوع کنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اینکه هیچ گونه سوءظنی تولید نشود می باشد.
جالب اینکه به این موضوع در احادیث شیعه و سنی اشاره شده است : در حدیثی از امام صادق (علیه السلام ) می خوانیم : ((جمعی از بنی هاشم به خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) رسیدند و تقاضا کردند که آنها را ماءمور جمع آوری زکات چهار پایان کنند و و گفتند این سهمی را که خداوند برای جمع آوری کنندگان زکات تعیین کرده است ، ما به آن سزاوارتریم پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: ای ((بنی عبد المطلب )) زکات نه برای من حلال است ، و نه برای شما ولی من به جای این محرومیت به شما وعده شفاعت می دهم ... شما به آنچه خداوند و پیامبر برایتان تعیین کرده راضی باشید (و کار به امر زکات نداشته باشید) آنها گفتند راضی شدیم )).
از این حدیث به خوبی استفاده می شود که بنی هاشم این را یک نوع محرومیت برای خود می دیدند، و پیامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!.
در ((صحیح مسلم )) که از معروف ترین کتب اهل تسنن است حدیثی می خوانیم که خلاصه اش این است : عباس و ربیعه ابن حارث خدمت پیامبر رسیدند، و تقاضا کردند که فرزندان آنها یعنی ((عبد المطلب ابن ربیعه )) و ((فضل بن عباس )) که دو جوان بودند ماءمور جمع آوری زکات شوند، و همانند دیگران سهمی بگیرند تا بتوانند هزینه ازدواج خود را از این راه فراهم کنند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) از این موضوع امتناع ورزید و دستور داد از راه دیگر، وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهریه همسران آنها پرداخته شود.
از این حدیث که شرح آن طولانی است نیز استفاده می شود که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) اصرار داشت خویشاوندان خود را از دست یافتن به زکات (اموال عمومی مردم ) دور نگهدارد.
از مجموع آنچه گفتیم روشن شد که خمس نه تنها امتیازی برای سادات محسوب نمی شود بلکه یک نوع محرومیت برای حفظ مصالح عمومی بوده است .
7 - منظور از سهم خدا چیست ؟
ذکر سهمی برای خدا به عنوان ((لله )) به خاطر اهمیت بیشتر روی اصل مسئله خمس و تاءکید و تثبیت ولایت و حاکمیت پیامبر و رهبر حکومت اسلامی است ، یعنی همانگونه که خداوند سهمی برای خویش ‍ قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پیامبر و امام را نیز بهمان گونه حق ولایت و سرپرستی و تصرف داده ، وگرنه سهم خدا در اختیار پیامبر قرار خواهد داشت و در مصارفی که پیامبر یا امام صلاح می داند صرف می گردد، و خداوند نیاز به سهمی ندارد.

[ همه سوال ها ] سوال های زهرا قرباني پشت مشهدي (1 مورد)
  سوره توبة آیه 21 - آیا علم الهی به کارهای ما با اراده و اختیار ما سازگاری دارد ؟
حقیقت این سوال را مطرح کرده اند که اگر همه چیز نزد خداوند معلوم است و همه مقدرات در آنجا تقدیر شده است و سرنوشت انسان در آن جا مشخص شده است و طبق آیه 22 سوره حدید همه چیز از قبل در کتابی ثبت شده است ، پس زحمت کشیدن هایی ما چه فایده دارد ؟ چرا جنایات جنایتکارانی مثل صهیونیست ها را محکوم کنیم ؟ چرا خود را به ادای واجبات و اجتناب از محرمات ملتزم سازیم ؟ اگر همه چیز از جمله جنایت این جنایت کاران از قبل نوشته یا مقدر شده است محکومیت ما نوعی اعتراض به تقدیر و علم الهی نیست ؟ اگر جنایت نکنند آیا علم خداوند تبدیل به جهل نخواهد شد ؟ آن گونه که به بابا طاهر نسبت داده اند که ایشان گفته اند:

می خوردن من حق ز ازل می داند

گر می نخورم علم خدا جهل شود .

و امثال این گونه سوالات که ممکن است در این زمینه وجود داشته باشد و به ذهن انسان خطور کند .

پاسخ این گونه سوالات نیز به طور خلاصه و به عبارت های ساده و آسان این است که اگر تقدیر الهى سرنوشت آدمى را از قبل معین کرده باشد و یا همه چیز از قبل نیز نوشته شده و برای خداوند معلوم باشد هیچ کدام اینها با اختیار و اراده ی آزاد آدمى منافات ندارد، زیرا خداوند سرنوشت آدمى را بر اساس اختیار و انتخاب خود انسان تعیین کرده است

در این جا طبق وعده داده شده ، معنای تقدیر علمى را خدمت تان توضیح می دهم که تقدیر علمی: یعنى سنجش اندازه. مقصود از تقدیر علمى خدا این است که: خدا مى‏داند که هر چیزى در هر زمان و هر مکان به چه صورتى تحقق مى‏یابد. به بیان دیگر تقدیر علمى خدا یعنى علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیده‏ها و در پى آن رخ دادن آنها.

این معنای تقدیر خدا نیز با اختیار انسان هیچ منافاتى ندارد، چرا که خداوند مى‏داند فلان شخص با اختیار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام خواهد داد . در واقع علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد چرا که فعل انسان با وصف اختیارى بودن متعلق علم خدا قرار مى‏گیرد و چنین علمى نه تنها منافى اختیار نیست بلکه آن را تأکید نیز مى‏نماید به این معنی که خدا مى‏داند که فلان شخص چنان کارى را اراده خواهد کرد و با اختیار خود آن را به انجام خواهد رساند . به تعبیر دیگر خداوند می داند که انسان می تواند با اختیار خود سرنوشت خود را تغییر دهد از خوبی به بدی گرایش پیدا کند یا از بدی به خوبی گرایش پیدا کند می تواند در خود دگرگونى‏هایى ایجاد کند که نتیجه کارش نیز بر طبق آن تغییر نماید و علم خداوند به نتیجه کاربندگانش شبیه علم معلم به نتیجه کار شاگردانش است که می داند هر شاگردی با تلاش و زحمت یا با سستی و تنبلی خود چه سرنوشتی را برای خود رقم می زند و در بین شاگردان خود می داند چه کسی با کارهای اختیاری خودش کامیاب و چه کسی بر همان اساس ناکام خواهد شد همانگونه که علم معلم به نتیجه کارشاگردانش موجب مجبور شدن شاگردان برای دریافت نتایج کار های شان نمی شود علم الهی نیز موجب ، مجبور شدن انسان برای رسیدن به نتیجه ی خاص نمی شود، اساساً تقدیر و علم الهى در مورد انسان به همان چیزی است که ذکر شد که انسان با اختیار و اراده خویش سرنوشت خود را رقم زند. بنابراین تقدیر تماماً یک امر جبرى از پیش تعیین شده نیست. خداوند از ازل به آنچه انسان با اختیار خویش برمى‏گزیند آگاه است اگر راه درستی را بپیمائیم به نتیجه درست آن آگاه است و اگر راه نادرستی را بپیمائیم باز به نتیجه نادرست آن آگاه است، امیدوارم به همین مقدار توضیح در مورد این سوال کافی باشد اگر کم وکاستی وجود داشته باشد با تذکر دوستان اصلاح و توضیح بیشتر داده خواهد شد .
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های زهرا قرباني پشت مشهدي (8 مورد)
  سوره توبة آیه 118 - قران
و بر آن سه نفری که تخلف ورزیدند، تا آن‌که زمین با همه فراخی‌اش بر آن‌ها تنگ شد و از خودشان به تنگ آمدند، و دانستند که پناهی از خدا جز به سوی او نیست،
پس خدا به آن‌ها رو نمود تا توبه کنند، همانا خداوند توبه‌پذیر و مهربان است.
  سوره توبة آیه 27 - کتاب
27* سپس خداوند پس از آن گریز و هزیمت، به بخشایش خویش بر هر که خواهد باز می گردد و توبه هر که را خواهد می پذیرد و خدا آمرزگار و مهربان است.
  سوره توبة آیه 27 - آلمانی-محمد
Doch hernach kehrt Sich Allah gnädig dem zu, dem Er will; und Allah ist Allvergebend
Barmherzig
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های زهرا قرباني پشت مشهدي (2 مورد)
  سوره انفال آیه 34 - تفسیر اطیب البیان
و چه چیز باعث شده بر آنها که خداوند آنها را معذّب نفرماید و حال آنکه آنها جلوگیرى میکنند از دخول مؤمنین در مسجد الحرام و حال آنکه آنها سزاوار نیستند بر دخول در مسجد و نیست سزاوار مسجد الحرام مگر اهل تقوى مفسرین این آیه را هم مربوط بآیات قبل دانسته لذا در اشکال عویصى افتادند که آیه قبل صریح است در اینکه خداوند عذاب نمیکند آنها را بواسطه بودن پیغمبر در میان آنها و بواسطه استغفار و این آیه صریح است که وجهى بر عذاب نکردن آنها نیست و البته خداوند آنها را عذاب میفرماید و این تناقض است لذا در دست و پا افتادند و سه جواب از این اشکال دادند: بعضى گفتند آیه قبل راجع بعذاب دنیویست و این آیه راجع بعذاب اخرویست، و بعضى گفتند آیه قبل راجع بعذابهاى آسمانیست مثل صاعقه و صیحه و امطار حجاره و این آیه راجع بعذاب سیف از قتل و اسارت است، و بعضى گفتند آیه قبل راجع بزمانى بود که هنوز تمام مؤمنین متمکن از هجرت نشده بودند و در میان آنها بودند و استغفار میکردند و این آیه راجع بزمانیست که تمام مؤمنین هجرت کرده بودند و مکه از مؤمنین خالى شده بود، و لکن تمام اینها تخرص بغیب است.
و تحقیق آ نستکه آ یات قبل ر ا جع بمسلمین د ر مو ضوع نصب خلا فت بو د چنا نچه بیان شد با شو ا هد محکم و ا ین آ یه ر ا جع بکفا ر و مشر کین ا ست, و مکر ر گفته ا یم که نظم د ر آ یات و سو ر ملحو ظ نشده و لذ ا میفر ما ید و ما لهم ا لا یعذ بهم ا لله یعنی هیچ ر اه عذ ری از بر ای کفا ر و مشر کین با قی نما نده و حجت از هر جهت بر آ نها تمام شده د ر ظرف13 سا ل از معجز ات صا د ره از آ نحضرت و نز و ل بسیا ری از سو ر قر آ نیه و مشا هده ا خلاق حمیده حضرت ر سا لت و کفر و شرک آ نها فقط از ر وی عنا د و عصبیت و کبر و حسد و ا مثا ل ا ینها از منع تشرف مسلمین د ر مسجد ا لحر ام بلکه از ا عما ل حج و تشرف بمکه بد عوی ا ینکه شما مسلمین قا بلیت د خو ل د ر مسجد ا لحر ام که مر کز بتها و خد ا یان ما ا ست ند ا ر ید لذ ا میفر ما ید و هم یصد ون عن ا لمسجد ا لحر ام بتو هم ا ینکه مسجد ا لحر ام خصیصه آ نها ا ست و حا ل آ نکه و ما کا نو ا ا و لی آ ئه آ نها قا بلیت د خو ل ند ا ر ند و نجسند و با ید نز د یک مسجد نشو ند ا نما ا لمشر کون نجس فلا تقر بو ا ا لمسجد ا لحر ام ا لا یت تو به آ یه38 ان ا و لی آؤه ا لا ا لمتقون مر ا تب تقوی د ر ا و ل سو ره بقره بیان شده که ا و لین مر ا تب تقوی ا یمان ا ست که تقو ای از عقا ئد با طله و مذ ا هب مختلفه با شد که مؤ من حق د خو ل د ر مسجد ا لحر ام د ا ر د و سز ا و ا ر تشرف د ر ا و هستند حتی ا هل تسنن و لو بر حسب ظا هر ا سلام پاک هستند و لی د ر با طن بخصوص نو ا صب که ا نجس از کلب هستند که آ نها بر حسب ظا هر هم نجس هستند مثل غلات و خو ا رج و منکر ضر و ری و مبدع د ر د ین و مر تدین.
  سوره انفال آیه 9 - تفسیر قران
درسهاى آموزنده در میدان بدر: نخست به یارى فرشتگان اشاره کرده، مى‏گوید: «به خاطر بیاورید زمانى را که (از شدت وحشت و اضطراب که از کثرت نفرات دشمن و فزونى تجهیزات جنگى آنها براى شما پیش آمده بود) به خدا پناه بردید و دست حاجت به سوى او دراز کردید و از وى تقاضاى کمک نمودید» (إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ
[ همه لغت ها ] لغت های زهرا قرباني پشت مشهدي (1 مورد)
  سوره اعراف آیه 160 -
خلف : قرنى که بدنبال قرنى دیگر آید و چیزى که بجاى چیزى دیگر نصیب انسان شودخلف: . این چیز ممکن است بد. و ممکن است خوب باشد
 توضيح : . لبید گوید:ذهب الذین یعاش فى اکنافهم و بقیت فى خلف کجلد الاجرب‏

یعنى: آنهایى که در پناه آنها زندگى مى‏شد، رفتند و در میان مردمى گرفتار شدم که مزاحم هستند.

هر گاه این کلمه بفتح لام استعمال شود، بیشتر معناى عوض و جانشین خوب مى‏دهد.

عرض: چیزى که عارض شود.
[ همه اﻋﺮاب ها ] اﻋﺮاب های زهرا قرباني پشت مشهدي (1 مورد)
  سوره اعراف آیه 160 - نقطه وقران
یاخذون: حال از ضمیر «ورثوا» وَرِثُوا الْکِتابَ: صفت براى «خلف» أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ ... إِلَّا الْحَقَّ: جمله معترضه. وقف جز بر سر «ما فیه» جایز نیست.

إِنَّا لا نُضِیعُ ... خبر الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ ..