[ همه نکته ها ]
نکته های عليرضا مزروعي (14 مورد)
● سوره نساء آیه 52 - پیمان شکنی
بعد از حادثه "اُحد" یکى از بزرگان یهود به نام "کعب بن اشرف" به اتفاق هفتاد نفر از یهودیان به سوى مکه آمدند، تا با مشرکان مکه بر ضد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هم پیمان شوند و پیمانى را که با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) داشتند بشکنند. "کعب" به منزل ابوسفیان وارد شد و ابو سفیان او را گرامى داشت و یهود در خانههاى قریش بطور پراکنده میهمان شدند. یکى از اهل مکه به کعب گفت: شما اهل کتابید و محمد نیز داراى کتاب است، حقیقت این است که ما احتمال مىدهیم این کار توطئهاى باشد که براى از بین بردن ما چیده شده است، اگر مىخواهید با شما هم پیمان شویم، نخستین شرط آن این است که در برابر این دو بت (اشاره به دو بت بزرگ کردند)، سجده کنید و به آنها ایمان بیاورید! و آنها پذیرفتند و چنین کردند. سپس" کعب" به اهل مکه پیشنهاد کرد که سى نفر از شما و سى نفر از ما به کنار خانه کعبه برویم و شکمهاى خود را بر دیوار خانه کعبه بگذاریم و سوگند بخوریم که در نبرد با محمد کوتاهى نکنیم. مشرکان نیز این برنامه را پذیرفتند و همگی چنین کردند. پس از پایان آن، ابو سفیان رو به کعب کرده، گفت: تو مرد دانشمندى هستى و ما بی سواد و درس نخوانده! به عقیده تو، "ما" و"محمد" کدام به حق نزدیکتریم؟! کعب گفت: آئین خود را براى من کاملا تشریح کن. ابو سفیان گفت: ما براى حاجیان، شتران بزرگ قربانى مىکنیم، به آنها آب مىدهیم، میهمان را گرامى میداریم، اسیران را آزاد کرده، صله رحم بجا مىآوریم، خانه پروردگار خود را آباد نگه مىداریم، بر گرد آن طواف مىکنیم و ما اهل حرم خدا سرزمین مکهایم، ولى محمد از دین نیاکان خود دست برداشته و قطع پیوند خویشاوندى کرده، از حرم خدا و آئین کهن ما بیرون رفته و آئین محمد آئینى است تازه و نوپا. کعب گفت: به خدا سوگند آئین شما از آئین محمد بهتر است! در این هنگام آیات 49 و 50 نازل شد.
● سوره نساء آیه 52 - هر اتّحادى علیه حقّ ملعون
1- هر اتّحادى علیه حقّ ملعون است. همسویى اهل کتاب با مشرکان علیه اسلام سبب لعنت آنان شد. «لعنهم اللّه»
2- پیمانهاى نامقدّس دشمنان علیه حقّ، هرگز به نتیجهى مطلوب نمىرسد و در برابر ارادهى خدا سودى ندارد. «فلن تجد له نصیراً»
3- منفور خدا، همیشه مغلوب خواهد بود. «و من یلعن اللّه فلن تجدله نصیراً»
● سوره نساء آیه 69 - اطاعت
یـکـى از صـحـابه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به نام ((ثوبان )) که نسبت بـه حـضـرت مـحـبـت و عـلاقـه شـدیـدى داشـت ، روزى بـا حـال پـریشان خدمتش رسید، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از سبب ناراحتى او سؤ ال نـمـود، در جـواب عـرض کرد: زمانى که از شما دور مى شوم و شما را نمى بینم ناراحت مـى شـوم ، امـروز در ایـن فـکـر فـرو رفـتـه بـودم کـه فـرداى قـیـامـت اگـر مـن اهـل بـهـشـت بـاشـم ، مـسـلما در مقام و جایگاه شما نخواهم بود، و بنابر این شما را هرگز نـخـواهـم دیـد، و اگـر اهـل بـهـشـت نـبـاشـم کـه تـکـلیـفـم روشن است ، و بنابر این در هر حـال از درک حـضـور شـمـا مـحـروم خـواهـم شـد، بـا ایـن حال چرا افسرده نباشم ؟! دو آیـه فوق نازل شد و به اینگونه اشخاص بشارت داد که افراد مطیع پروردگار در بهشت نیز همنشین پیامبران و برگزیدگان خدا خواهند بود، سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد، ایـمـان مـسـلمـانـى کامل نمى شود مگر اینکه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بیشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسلیم باشد. دوستان بهشتى در این آیه یکى دیگر از افتخارات کسانى که مطیع فرمان خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سـلم ) بـاشـنـد بـیـان شـده ، و در حـقـیـقـت ، امـتـیـازاتـى را کـه در آیـات قـبـل گذشت ، تکمیل مى کند، و آن همنشینى با کسانى است که خداوند، نعمت خود را بر آنها تمام کرده است (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم ). و هـمـانـطـور کـه در سـوره حـمـد، بـیـان شـده اسـت کـسـانـى کـه مـشـمول این نعمتند، همواره در جاده مستقیم گام برمى دارند و کوچکترین انحراف و گمراهى ندارند. سـپـس در تـوضـیـح این جمله و بیان کسانى که خداوند نعمت خویش را بر آنها اتمام کرده است اشاره به چهار طایفه مى کند که در واقع ارکان چهارگانه این موضوع هستند: 1 - ((انـبـیـا)) و فـرسـتـادگـان مـخصوص پروردگار که نخستین گام را براى هدایت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقیم برمى دارند (من النبیین ). 2 - ((راسـتـگـویـان ))، کـسـانـى کـه هـم در سـخـن راسـت مـى گـویـنـد و هـم بـا عـمـل و کـردار صـدق گـفـتـار خـود را اثبات مى کنند و نشان مى دهند که مدعى ایمان نیستند بلکه به راستى به فرمانهاى الهى ایمان دارند (و الصدیقین ). از ایـن تـعـبـیر روشن مى شود که بعد از مقام نبوت ، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نـیـسـت ، نـه تـنـهـا راسـتـى در گـفـتـار بـلکـه راسـتـى در عـمـل و کـردار کـه شـامـل امـانـت و اخـلاص نـیـز مـى گـردد، زیـرا امـانـت هـمـان صـداقـت در عـمـل اسـت هـمـانـطـور کـه ((راسـتـگـویـى )) امـانـت در گـفـتـار اسـت ، و در مـقـابـل آن ، هـیـچ صـفـت زشـتـى بـعـد از کـفـر بـدتـر از دروغ و نـفـاق و خـیانت در سخن و عمل نیست (باید توجه داشت که صدیق صیغه مبالغه است و به معنى کسى است که سر تا پا راستى و درستى است ). در بـعـضـى از روایـات ((صـدیـق )) بـه عـلى (عـلیـه السـلام ) و امـامـان اهـل البـیـت (عـلیـهـم السـلام ) تفسیر شده است و همان طور که بارها گفته ایم این گونه تفسیرها بیان مصداق روشن و عالى آیات است و معنى انحصار را نمى رساند. 3 - ((شهدا)) و کشته شدگان در راه هدف و عقیده پاک الهى ، و یا افراد برجسته اى که روز قیامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند (و الشهداء). <112> 4 - ((صـالحـان )) و افـراد شایسته و برجسته اى که با انجام کارهاى مثبت و سازنده و مـفـیـد و پـیـروى از اوامـر انـبـیـاء بـه مـقـامـات بـرجـسـتـهـاى نایل شده اند (و الصالحین ). و به همین جهت در روایات ما ((صالحین )) تفسیر به یاران برگزیده ائمه شده است ، و ایـن نـیـز هـمـانـنـد آنـچـه در بـاره ((صـدیـقـیـن )) گـذشـت از قبیل بیان فرد شاخص است . نـکـتـه اى کـه در ایـنـجـا یـادآورى آن لازم اسـت ایـن اسـت کـه ذکـر ایـن مـراحـل چـهـارگـانه ممکن است اشاره به این معنى باشد که براى ساختن یک جامعه انسانى سـالم و شـایـسـتـه نـخـسـت بـایـد رهـبـران بـه حـق و انـبـیـاء وارد مـیـدان شـونـد، و بـه دنـبـال آنـها مبلغان صدیق که قول و عمل آنها با یکدیگر هماهنگ است و اهداف آنها را در همه جا پخش کنند، و به دنبال این دوران سازندگى فکرى ، جمعى در برابر عناصر آلوده و آنـهـایـى کـه مـوانـع راه حـقـنـد وارد شـونـد و قـربـانـى دهـنـد و شـهـیـد گـردنـد و محصول این کوششها و تلاشها به وجود آمدن ((صالحان )) و ((اجتماعى پاک و شایسته )) اسـت ، و روشـن اسـت کـه صـالحـان نـیـز بـراى روشـن نـگـاه داشـتـن مـشـعـل حـق نسبت به نسلهاى آینده همین وظایف سه گانه را انجام خواهند داد، رهبرى مى کنند، تبلیغ مى نمایند، و قربانى مى دهند. ضـمـنـا از آیات فوق این حقیقت به روشنى استفاده مى شود که موضوع معاشران خوب ، و هـمـنـشـیـنـهـاى بـا ارزش بـه قـدرى اهـمـیـت دارد کـه حـتـى در عـالم آخـرت بـراى تکمیل نعمتهاى بهشتى این نعمت بزرگ به مطیعان ارزانى مى گردد، و آنها علاوه بر همه افتخارات ، همنشینانى همچون پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان خواهند داشت . شـایـد نیاز به تذکر نداشته باشد که معاشرت مطیعان با این طوایف چهارگانه مفهومش ایـن نـیـسـت کـه آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساویند بلکه در عین معاشرت با یـکـدیـگـر هر کدام سهم خاصى (طبق مقام خود) از مواهب و الطاف خداوند دارند، همانطور که فـى المـثـل درخـتان و گلها و گیاهان یک باغ در عین اینکه گرد هم هستند و از نور آفتاب و باران بهره مى برند، بهره هاى آنها همانند ارزش هاى آنها یکسان نیست . سـپـس در آیـه بـعـد بـراى بـیـان اهمیت این امتیاز بزرگ (همنشینى با برگزیدگان ) مى فـرمـایـد: ((ایـن مـوهـبـتـى اسـت از نـاحـیـه خـدا، و او از حـال بـنـدگـان و نـیـات و شـایـسـتـگـیـهـاى آنـهـا آگـاه اسـت )) (ذلک الفضل من الله و کفى بالله علیما). البـتـه ((ذلک )) کـه اسم اشاره بعید است در این گونه موارد براى اهمیت و علو مقام به کار مى رود. و مـا هـم از آیـه فـوق الهـام گـرفـتـه و مـى گـویـیم سپاس پروردگار را که با آن همه عـوائقـى کـه در راه انـجـام کـارهـاى مـثـبـت وجـود دارد، بـه فـضـل الهـى جـلد سـوم تـفـسـیـر نـمـونـه در اینجا به طرز شایسته اى پایان یافت ذلک الفضل من الله و کفى بالله علیما! بـارالهـا! نـیـات مـا را پـاک و اعـمـال مـا را پـرثـمـر و خـالص بـراى ذات پاکت گردان