» آیت الله مشکینی
17) و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان ( برای حرکت به سوی جنگ یا مانور ) جمع آوری شدند ، پس همه در یک جا به منظور اجتماع اول و آخرشان گرد آورده می شدند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) تا آن گاه که به وادی النمل ( سرزمین مورچگان در طائف یا شام ) سرازیر شدند ، مورچه ای ( در مقام اعلام به همگان ) گفت: ای مورچگان ، به لانه های خود درآیید مبادا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال کنند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) پس سلیمان از گفته وی با تبسّم بخندید و ( به شکرانه حس کلام و درک مرام او ) گفت:
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) و پرندگان ( سپاهش ) را رسیدگی کرد ، پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم یا آنکه از غایبان است؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) حتما او را عذابی سخت می کنم یا او را سر می برم مگر آنکه دلیل روشنی ( برای غیبت خود ) بیاورد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) پس هدهد درنگی نه طولانی کرده ( بازگشت و ) گفت: من بر چیزی آگاهی یافته ام که تو آگاهی نیافته ای ، و برای تو از شهر سبا ( پایتخت یمن ) خبری مهم و یقینی آورده ام.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» آیت الله مکارم شیرازی
17) لشکریان سلیمان ، از جنّ و انس و پرندگان ، نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقّف می کردند تا به هم ملحق شوند!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) ( آنها حرکت کردند ) تا به سرزمین مورچگان رسیدند مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) سلیمان از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن ، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم ، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) ( سلیمان ) در جستجوی آن پرنده [ هدهد ] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی بینم ، یا اینکه او از غایبان است؟!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد ، یا او را ذبح می کنم ، یا باید دلیل روشنی ( برای غیبتش ) برای من بیاورد!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) چندان درنگ نکرد ( که هدهد آمد و ) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» آیتالله موسوی همدانی (ترجمهالمیزان)
17) لشکریان سلیمان ، از جنّ و انس و پرندگان ، نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقّف می کردند تا به هم ملحق شوند!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) ( آنها حرکت کردند ) تا به سرزمین مورچگان رسیدند مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) سلیمان از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن ، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم ، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) ( سلیمان ) در جستجوی آن پرنده [ هدهد ] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی بینم ، یا اینکه او از غایبان است؟!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد ، یا او را ذبح می کنم ، یا باید دلیل روشنی ( برای غیبتش ) برای من بیاورد!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) چندان درنگ نکرد ( که هدهد آمد و ) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» استاد الهی قمشهای
17) و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان ( هر سپاهی تحت فرمان رئیس خود ) در رکابش گرد آورده شدند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) تا چون به وادی مورچگان رسید موری ( یعنی پیشوای موران ) گفت: ای موران ، همه به خانه های خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) سلیمان از گفتار مور بخندید و گفت: پروردگارا ، مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی عنایت فرما و مرا به عمل صالح خالصی که تو بپسندی موفق بدار و مرا به لطف و رحمت خود در صف بندگان خاص شایسته ات داخل گردان.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) و سلیمان ( از میان سپاه خود ) جویای حال مرغان شد ( هدهد را در مجمع مرغان نیافت ، به رئیس مرغان ) گفت: هدهد کجا شد که به حضور نمی بینمش؟ بلکه ( بی اجازه من ) غیبت کرده است؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) ( چنانچه بدون عذر بی رخصت غایب شده ) همانا او را به عذابی سخت معذب گردانم یا آنکه سرش از تن جدا کنم یا که ( برای غیبتش ) دلیلی روشن ( و عذری صحیح ) بیاورد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) پس از اندک مکثی هدهد حاضر شد و گفت: من به چیزی که تو از آن ( در جهان ) آگاه نشده ای خبر یافتم و از ملک سبا تو را خبری راست و مهم آوردم.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» استاد مهدی فولادوند
17) و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان جمع آوری شدند و [ برای رژه ] دسته دسته گردیدند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) تا آن گاه که به وادی مورچگان رسیدند. مورچه ای [ به زبان خویش ] گفت: «ای مورچگان ، به خانه هایتان داخل شوید ، مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) [ سلیمان ] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا ، در دلم افکن تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای سپاس بگزارم ، و به کار شایسته ای که آن را می پسندی بپردازم ، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) و جویای [ حالِ ] پرندگان شد و گفت: «مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم؟ یا شاید از غایبان است؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) قطعاً او را به عذابی سخت عذاب می کنم یا سرش را می برم مگر آنکه دلیلی روشن برای من بیاورد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) پس دیری نپایید که [ هدهد آمد و ] گفت: «از چیزی آگاهی یافتم که از آن آگاهی نیافته ای ، و برای تو از «سبا» گزارشی درست آورده ام.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان)
17) و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان ، همه گردآوری شدند و هر گروهی از آنها در جایگاه مخصوص خود مستقر می گردیدند و از پراکندگی و به هم آمیختگی بازداشته می شدند .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) سلیمان و سپاهیانش حرکت کردند تا بر درّه مورچگان درآمدند . در آن میان مورچه ای گفت : ای مورچگان ، به خانه هایتان درآیید ، مبادا سلیمان و سپاهیانش که از وجود شما در این جا ناآگاهند ، پایمالتان کنند .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) سلیمان از سخن آن مورچه لب به خنده گشود و با تبسّمی ، شادمانی خود را از نعمت های الهی آشکار کرد و گفت : پروردگارا ، در دلم جوششی پدید آور تا نعمت تو را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای سپاس بگزارم و در من شوری به پا کن تا کاری را که تو می پسندی انجام دهم ، و مرا فردی شایسته گردان و در میان بندگان شایسته ات درآور .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) و حال آن پرندگان را که ملازم رکابش بودند جویا شد; هدهد در میان آنها نبود . گفت : مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم ؟ آیا او از آنان است که غیبت کرده اند ] و از حضور در میان لشکر باز ایستاده اند [ ؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) بی گمان او را به عذابی سخت عذاب می کنم و یا سرش را می بُرم یا این که بر غیبتِ خود دلیلی روشن برای من بیاورد .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) هدهد پس از درنگی نه چندان طولانی به حضور سلیمان رسید . سلیمان سبب غیبتش را پرسید . هدهد گفت : به چیزی آگاهی یافتم که تو از آن بی خبری; برای تو از دیار ( سبا ) خبری مهم و صحیح آورده ام .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» حجت الاسلام انصاریان
17) و برای سلیمان ، سپاهیانش از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند ، [ و آنان را از حرکت باز می داشتند ] تا گروه های دیگر به آنان ملحق شوند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) [ پس حرکت کردند ] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) پس سلیمان از گفته اش با تبسم حالت خنده به خود گرفت ، و [ به سبب نعمت فهم گفتار حیوانات ] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم ، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم ، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) و [ سلیمان ] جویای پرندگان شد [ و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت ] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [ آیا هست و او را نمی بینم ] یا از غایبان است؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) قطعاً او را عذابی سخت خواهم کرد یا [ برای عبرت دیگر پرندگان ] او را سر می برم ، یا باید [ برای غایب بودنش ] دلیلی روشن برایم بیاورد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) پس [ هدهد ] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [ و با شتاب بازگشت ، ] پس گفت: [ ای سلیمان! ] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای ، و [ من ] از [ سرزمین ] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● مرضيه علمدار .ب -
تفسیر نور استاد خرمدل
17) لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرنده ، برای او گردآوری گشتند ، و همه آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) آن گاه حرکت کردند ) تا رسیدند به درّه مورچگان ، مورچهای گفت : ای مورچگان ! به لانههای خود بروید ، تا سلیمان و لشکریانش بدون این که متوجّه باشند شما را پایمال نکنند .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) سلیمان از سخن آن مورچه تبسّم کرد و خندید و گفت : پروردگارا ! چنان کن که پیوسته سپاسگزار نعمتهائی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای ، و ( مرا توفیق عطاء فرما تا ) کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آنها راضی باشی ( و من بدانها رستگار باشم ) ، و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره بندگان شایستهات گردان .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) سلیمان از لشکر پرندگان سان دید و جویای حال آنها شد و گفت : چرا شانه بسر را نمیبینم ؟ ( آیا او در میان شما است و او را نمیبینم ؟ ) یا این که از جمله غائبان است ؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) حتماً او را کیفر سختی خواهم داد ، و یا او را سر میبرم ( اگر گناهش بزرگ باشد ) ، و یا این که باید برای من دلیل روشنی اظهار کند ( که غیبت وی را موجّه سازد ) .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) چندان طول نکشید ( که هدهد برگشت و ) گفت : من بر چیزی آگاهی یافتهام ، که تو از آن آگاه نیستی . من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آوردهام .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● داريوش بيضايي -
تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
17) و لشگریان جن و انس و طیر در زیر فرمان سلیمان آماده کارزار و در خدمتش حاضر بودند,
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) تا وقتی که سلیمان و سپاهیانش از وادی مورچه گان میگذشتند بزرگ موران فریاد زد که ای مورچگان فوراً بخانه های خود داخل شوید تا مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند,
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) سلیمان از شنیدن گفته آن مور خندان شد و گفت پـــروردگارا مرا بر این نعمتی که بخودم و پدرم عطا فرموده ای توانائی شکر گذاری بده و مرا موفق بدار که اعمال صالح مقبول در درگاهت بنمایم و از لطف و کرم خود مرا در زمره بندگان صالح و شایسته ات داخل گردان,
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) سلیمان متذکر مرغها شده و گفت چطور است که هدهد را نمیبینم؟ مثل آنست که غایب میباشد!
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) اگر برای غیبت خود عذر موجه نداشته باشد او را بسختی مجازات نمایم و یا آنکه سر از تنش جدا سازم,
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) طولی نکشید هدهد حاضر شد و گفت از چیزی اطلاع یافته ام که تو از آن بی خبری و من از شهر سبا خبر صحیح و قابل اعتماد برایت آورده ام,
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
ترجمه برگرفته از بیان السعادة
17) و سپاهیان سلیمان از جنّ و انس و مرغان به نزد او گرد آمدند، آنگاه به همدیگر پیوستند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) تا آنجا که به وادى موران رسیدند، مورى [به زبان حال گفت:] اى موران به درون خانه هایتان بروید که سلیمان و سپاهیانش شما را ناآگاهانه در هم نکوبند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) [سلیمان] از سخن او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا مرا توفیق ده بر نعمتت که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى سپاسگزارم و کارى نیک کنم که آن را بپسندى، و مرا به رحمتت در زمره ى بندگان شایسته ات درآور
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) و سپس از [حال] مرغان باز جست و گفت مرا چه مى شود که هدهد را نمى بینم، یا شاید از غایبان است ؟
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) او را عذابى سخت مى کنم یا سرش را مى برم، مگر آن که حجّتى روشن براى من [براى غیبت خود] بیاورد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) آنگاه [هدهد] مدّتى نه چندان دراز [در غیبت] درنگ کرد، سپس [آمد و] گفت: من به چیزى که تو به آن آگاهى نیافتى، آگاه شدم و برایت از سبا خبر یقینى آورده ام
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اميد رسا -
مترجم: امید رسا
17) " و جَمع شُدَند برایِ «سلیمان» ، سپاهیانِ او ؛ از جِنّ و اِنسان و پَرندگان! ؛ پس ، آنها [مهار ، و یکجا] نِگَه داشته می شُدَند! . ".
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
18) " تا هنگامی که به سرزمینِ مورچه ها آمَدَند ؛ [پس] مورچه ای گُفت: «اِی مورچه ها! ، داخِلِ خانه هایِتان شَوید [تا] خُرد [و پایمال] نَکُنَد شما را «سلیمان» و سپاهیانِ او! ؛ و آنها دَرک نمی کُنَند!» . ".
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
19) " پس ، [«سلیمان» ، لَبخَند و] تَبَسُّم نمود ، [و] خَنده کُنان از سُخَنِ او [شُد] ؛ و گُفت: «پَروَردگارا! ، نِگَه دار [و موَفّق کُن] من را ، که شُکر نمایَم نِعمَتِ تو را که نِعمَتِ دادی بر من ، و بر پِدَر و مادَرِ من! ؛ و اینکه [کارِ شایسته و] صالِحی اَنجام دهَم که راضی شَوی [و می پَسَندی] آن را! ، و داخِل نما من را به رَحمَتِ تو ، در [زمرهِ] بَندگانِ صالِح [و شایستهِ] تو!» . ".
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
20) " و [«سلیمان»] ، [«هُدهُد»] پَرَنده را نَیافت ؛ پس ، گُفت: «چه شُده است برایِ من [که] نمی بینَم «هُدهُد» را؟! ؛ یا [او] از غایِبان بوده است؟!» . ".
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
21) " «قطعاً ، عَذاب می نمایَم او را عَذابی شَدید! ؛ یا حتماً ذِبح [و قُربانی] می نمایَم او را! ؛ یا [بَلکه] حَتماً بایَد دَلیلی [روشَن و] بیانگَر بیاوَرَد برایِ من!» . ".
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
22) " پس ، [مُدَّتی کَم ، و] نَه چَندان دور گُذَشت ؛ [و «هُدهُد» آمَد و] پس ، گُفت: «[من ، آگاهی و] اِحاطه یافتَم به آنچه تو [نمی دانی و] اِحاطه نَیافتی به آن! ؛ و [من] آوَرده ام برایِ تو از [سَرزمینِ] «سَباء» ، خَبَری قَطعی [و مُتقَن]!» . ".
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.