از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
شماره صفحه : 378 حزب : 76 جزء : نوزدهم سوره : نمل
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید ترجمه ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » آیت الله مشکینی
17) و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان ( برای حرکت به سوی جنگ یا مانور ) جمع آوری شدند ، پس همه در یک جا به منظور اجتماع اول و آخرشان گرد آورده می شدند. [ نظرات / امتیازها ]
18) تا آن گاه که به وادی النمل ( سرزمین مورچگان در طائف یا شام ) سرازیر شدند ، مورچه ای ( در مقام اعلام به همگان ) گفت: ای مورچگان ، به لانه های خود درآیید مبادا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال کنند. [ نظرات / امتیازها ]
19) پس سلیمان از گفته وی با تبسّم بخندید و ( به شکرانه حس کلام و درک مرام او ) گفت: [ نظرات / امتیازها ]
20) و پرندگان ( سپاهش ) را رسیدگی کرد ، پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم یا آنکه از غایبان است؟ [ نظرات / امتیازها ]
21) حتما او را عذابی سخت می کنم یا او را سر می برم مگر آنکه دلیل روشنی ( برای غیبت خود ) بیاورد. [ نظرات / امتیازها ]
22) پس هدهد درنگی نه طولانی کرده ( بازگشت و ) گفت: من بر چیزی آگاهی یافته ام که تو آگاهی نیافته ای ، و برای تو از شهر سبا ( پایتخت یمن ) خبری مهم و یقینی آورده ام. [ نظرات / امتیازها ]
 » آیت الله مکارم شیرازی
17) لشکریان سلیمان ، از جنّ و انس و پرندگان ، نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقّف می کردند تا به هم ملحق شوند! [ نظرات / امتیازها ]
18) ( آنها حرکت کردند ) تا به سرزمین مورچگان رسیدند مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!» [ نظرات / امتیازها ]
19) سلیمان از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن ، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم ، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» [ نظرات / امتیازها ]
20) ( سلیمان ) در جستجوی آن پرنده [ هدهد ] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی بینم ، یا اینکه او از غایبان است؟! [ نظرات / امتیازها ]
21) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد ، یا او را ذبح می کنم ، یا باید دلیل روشنی ( برای غیبتش ) برای من بیاورد! [ نظرات / امتیازها ]
22) چندان درنگ نکرد ( که هدهد آمد و ) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام! [ نظرات / امتیازها ]
 » آیت‌الله موسوی همدانی (ترجمه‌المیزان)
17) لشکریان سلیمان ، از جنّ و انس و پرندگان ، نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقّف می کردند تا به هم ملحق شوند! [ نظرات / امتیازها ]
18) ( آنها حرکت کردند ) تا به سرزمین مورچگان رسیدند مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!» [ نظرات / امتیازها ]
19) سلیمان از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن ، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم ، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» [ نظرات / امتیازها ]
20) ( سلیمان ) در جستجوی آن پرنده [ هدهد ] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی بینم ، یا اینکه او از غایبان است؟! [ نظرات / امتیازها ]
21) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد ، یا او را ذبح می کنم ، یا باید دلیل روشنی ( برای غیبتش ) برای من بیاورد! [ نظرات / امتیازها ]
22) چندان درنگ نکرد ( که هدهد آمد و ) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام! [ نظرات / امتیازها ]
 » استاد الهی قمشه‌ای
17) و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان ( هر سپاهی تحت فرمان رئیس خود ) در رکابش گرد آورده شدند. [ نظرات / امتیازها ]
18) تا چون به وادی مورچگان رسید موری ( یعنی پیشوای موران ) گفت: ای موران ، همه به خانه های خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند. [ نظرات / امتیازها ]
19) سلیمان از گفتار مور بخندید و گفت: پروردگارا ، مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی عنایت فرما و مرا به عمل صالح خالصی که تو بپسندی موفق بدار و مرا به لطف و رحمت خود در صف بندگان خاص شایسته ات داخل گردان. [ نظرات / امتیازها ]
20) و سلیمان ( از میان سپاه خود ) جویای حال مرغان شد ( هدهد را در مجمع مرغان نیافت ، به رئیس مرغان ) گفت: هدهد کجا شد که به حضور نمی بینمش؟ بلکه ( بی اجازه من ) غیبت کرده است؟ [ نظرات / امتیازها ]
21) ( چنانچه بدون عذر بی رخصت غایب شده ) همانا او را به عذابی سخت معذب گردانم یا آنکه سرش از تن جدا کنم یا که ( برای غیبتش ) دلیلی روشن ( و عذری صحیح ) بیاورد. [ نظرات / امتیازها ]
22) پس از اندک مکثی هدهد حاضر شد و گفت: من به چیزی که تو از آن ( در جهان ) آگاه نشده ای خبر یافتم و از ملک سبا تو را خبری راست و مهم آوردم. [ نظرات / امتیازها ]
 » استاد مهدی فولادوند
17) و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان جمع آوری شدند و [ برای رژه ] دسته دسته گردیدند. [ نظرات / امتیازها ]
18) تا آن گاه که به وادی مورچگان رسیدند. مورچه ای [ به زبان خویش ] گفت: «ای مورچگان ، به خانه هایتان داخل شوید ، مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند.» [ نظرات / امتیازها ]
19) [ سلیمان ] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا ، در دلم افکن تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای سپاس بگزارم ، و به کار شایسته ای که آن را می پسندی بپردازم ، و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.» [ نظرات / امتیازها ]
20) و جویای [ حالِ ] پرندگان شد و گفت: «مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم؟ یا شاید از غایبان است؟ [ نظرات / امتیازها ]
21) قطعاً او را به عذابی سخت عذاب می کنم یا سرش را می برم مگر آنکه دلیلی روشن برای من بیاورد. [ نظرات / امتیازها ]
22) پس دیری نپایید که [ هدهد آمد و ] گفت: «از چیزی آگاهی یافتم که از آن آگاهی نیافته ای ، و برای تو از «سبا» گزارشی درست آورده ام. [ نظرات / امتیازها ]
 » جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان)
17) و برای سلیمان سپاهیانش از جنّ و انس و پرندگان ، همه گردآوری شدند و هر گروهی از آنها در جایگاه مخصوص خود مستقر می گردیدند و از پراکندگی و به هم آمیختگی بازداشته می شدند . [ نظرات / امتیازها ]
18) سلیمان و سپاهیانش حرکت کردند تا بر درّه مورچگان درآمدند . در آن میان مورچه ای گفت : ای مورچگان ، به خانه هایتان درآیید ، مبادا سلیمان و سپاهیانش که از وجود شما در این جا ناآگاهند ، پایمالتان کنند . [ نظرات / امتیازها ]
19) سلیمان از سخن آن مورچه لب به خنده گشود و با تبسّمی ، شادمانی خود را از نعمت های الهی آشکار کرد و گفت : پروردگارا ، در دلم جوششی پدید آور تا نعمت تو را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای سپاس بگزارم و در من شوری به پا کن تا کاری را که تو می پسندی انجام دهم ، و مرا فردی شایسته گردان و در میان بندگان شایسته ات درآور . [ نظرات / امتیازها ]
20) و حال آن پرندگان را که ملازم رکابش بودند جویا شد; هدهد در میان آنها نبود . گفت : مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم ؟ آیا او از آنان است که غیبت کرده اند ] و از حضور در میان لشکر باز ایستاده اند [ ؟ [ نظرات / امتیازها ]
21) بی گمان او را به عذابی سخت عذاب می کنم و یا سرش را می بُرم یا این که بر غیبتِ خود دلیلی روشن برای من بیاورد . [ نظرات / امتیازها ]
22) هدهد پس از درنگی نه چندان طولانی به حضور سلیمان رسید . سلیمان سبب غیبتش را پرسید . هدهد گفت : به چیزی آگاهی یافتم که تو از آن بی خبری; برای تو از دیار ( سبا ) خبری مهم و صحیح آورده ام . [ نظرات / امتیازها ]
 » حجت الاسلام انصاریان
17) و برای سلیمان ، سپاهیانش از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند ، [ و آنان را از حرکت باز می داشتند ] تا گروه های دیگر به آنان ملحق شوند [ نظرات / امتیازها ]
18) [ پس حرکت کردند ] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند. [ نظرات / امتیازها ]
19) پس سلیمان از گفته اش با تبسم حالت خنده به خود گرفت ، و [ به سبب نعمت فهم گفتار حیوانات ] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم ، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم ، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور. [ نظرات / امتیازها ]
20) و [ سلیمان ] جویای پرندگان شد [ و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت ] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [ آیا هست و او را نمی بینم ] یا از غایبان است؟ [ نظرات / امتیازها ]
21) قطعاً او را عذابی سخت خواهم کرد یا [ برای عبرت دیگر پرندگان ] او را سر می برم ، یا باید [ برای غایب بودنش ] دلیلی روشن برایم بیاورد. [ نظرات / امتیازها ]
22) پس [ هدهد ] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [ و با شتاب بازگشت ، ] پس گفت: [ ای سلیمان! ] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای ، و [ من ] از [ سرزمین ] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام. [ نظرات / امتیازها ]
  مرضيه علمدار .ب - تفسیر نور استاد خرمدل
17) ‏لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرنده ، برای او گردآوری گشتند ، و همه آنان به یکدیگر ملحق و در نزد هم نگاه داشته شدند .‏
[ نظرات / امتیازها ]
18) آن گاه حرکت کردند ) تا رسیدند به درّه مورچگان ، مورچه‌ای گفت : ای مورچگان ! به لانه‌های خود بروید ، تا سلیمان و لشکریانش بدون این که متوجّه باشند شما را پایمال نکنند .‏

[ نظرات / امتیازها ]
19) ‏سلیمان از سخن آن مورچه تبسّم کرد و خندید و گفت : پروردگارا ! چنان کن که پیوسته سپاسگزار نعمتهائی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای ، و ( مرا توفیق عطاء فرما تا ) کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آنها راضی باشی ( و من بدانها رستگار باشم ) ، و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره بندگان شایسته‌ات گردان .‏
[ نظرات / امتیازها ]
20) ‏سلیمان از لشکر پرندگان سان دید و جویای حال آنها شد و گفت : چرا شانه بسر را نمی‌بینم‌ ؟ ( آیا او در میان شما است و او را نمی‌بینم‌ ؟ ) یا این که از جمله غائبان است‌ ؟‏
[ نظرات / امتیازها ]
21) ‏حتماً او را کیفر سختی خواهم داد ، و یا او را سر می‌برم ( اگر گناهش بزرگ باشد ) ، و یا این که باید برای من دلیل روشنی اظهار کند ( که غیبت وی را موجّه سازد ) .‏

[ نظرات / امتیازها ]
22) ‏چندان طول نکشید ( که هدهد برگشت و ) گفت : من بر چیزی آگاهی یافته‌ام ، که تو از آن آگاه نیستی . من برای تو از سرزمین سبا یک خبر قطعی و مورد اعتماد آورده‌ام .‏

[ نظرات / امتیازها ]
  عاطفه فلاح - تدبر شخصی
19) سلیمان از سخن مورچه تبسم کرد گفت :پروردگارا شکر نعمتهائی که به من و پدرومادرم عطا کردی عنایت فرما وتوفیق انجام عمل صالح را به مابده وبرحمت خودت ما را از زمره صالحان قرار بده. [ نظرات / امتیازها ]
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
17) و لشگریان جن و انس و طیر در زیر فرمان سلیمان آماده کارزار و در خدمتش حاضر بودند, [ نظرات / امتیازها ]
18) تا وقتی که سلیمان و سپاهیانش از وادی مورچه گان میگذشتند بزرگ موران فریاد زد که ای مورچگان فوراً بخانه های خود داخل شوید تا مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند, [ نظرات / امتیازها ]
19) سلیمان از شنیدن گفته آن مور خندان شد و گفت پـــروردگارا مرا بر این نعمتی که بخودم و پدرم عطا فرموده ای توانائی شکر گذاری بده و مرا موفق بدار که اعمال صالح مقبول در درگاهت بنمایم و از لطف و کرم خود مرا در زمره بندگان صالح و شایسته ات داخل گردان, [ نظرات / امتیازها ]
20) سلیمان متذکر مرغها شده و گفت چطور است که هدهد را نمیبینم؟ مثل آنست که غایب میباشد! [ نظرات / امتیازها ]
21) اگر برای غیبت خود عذر موجه نداشته باشد او را بسختی مجازات نمایم و یا آنکه سر از تنش جدا سازم, [ نظرات / امتیازها ]
22) طولی نکشید هدهد حاضر شد و گفت از چیزی اطلاع یافته ام که تو از آن بی خبری و من از شهر سبا خبر صحیح و قابل اعتماد برایت آورده ام, [ نظرات / امتیازها ]
  عبدالله عبداللهي - ترجمه برگرفته از بیان السعادة
17) و سپاهیان سلیمان از جنّ و انس و مرغان به نزد او گرد آمدند، آنگاه به همدیگر پیوستند [ نظرات / امتیازها ]
18) تا آنجا که به وادى موران رسیدند، مورى [به زبان حال گفت:] اى موران به درون خانه هایتان بروید که سلیمان و سپاهیانش شما را ناآگاهانه در هم نکوبند [ نظرات / امتیازها ]
19) [سلیمان] از سخن او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا مرا توفیق ده بر نعمتت که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتى سپاسگزارم و کارى نیک کنم که آن را بپسندى، و مرا به رحمتت در زمره ى بندگان شایسته ات درآور [ نظرات / امتیازها ]
20) و سپس از [حال] مرغان باز جست و گفت مرا چه مى شود که هدهد را نمى بینم، یا شاید از غایبان است ؟ [ نظرات / امتیازها ]
21) او را عذابى سخت مى کنم یا سرش را مى برم، مگر آن که حجّتى روشن براى من [براى غیبت خود] بیاورد [ نظرات / امتیازها ]
22) آنگاه [هدهد] مدّتى نه چندان دراز [در غیبت] درنگ کرد، سپس [آمد و] گفت: من به چیزى که تو به آن آگاهى نیافتى، آگاه شدم و برایت از سبا خبر یقینى آورده ام [ نظرات / امتیازها ]
  اميد رسا - مترجم: امید رسا
17) " و جَمع شُدَند برایِ «سلیمان» ، سپاهیانِ او ؛ از جِنّ و اِنسان و پَرندگان! ؛ پس ، آنها [مهار ، و یکجا] نِگَه داشته می شُدَند! . ". [ نظرات / امتیازها ]
18) " تا هنگامی که به سرزمینِ مورچه ها آمَدَند ؛ [پس] مورچه ای گُفت: «اِی مورچه ها! ، داخِلِ خانه هایِتان شَوید [تا] خُرد [و پایمال] نَکُنَد شما را «سلیمان» و سپاهیانِ او! ؛ و آنها دَرک نمی کُنَند!» . ". [ نظرات / امتیازها ]
19) " پس ، [«سلیمان» ، لَبخَند و] تَبَسُّم نمود ، [و] خَنده کُنان از سُخَنِ او [شُد] ؛ و گُفت: «پَروَردگارا! ، نِگَه دار [و موَفّق کُن] من را ، که شُکر نمایَم نِعمَتِ تو را که نِعمَتِ دادی بر من ، و بر پِدَر و مادَرِ من! ؛ و اینکه [کارِ شایسته و] صالِحی اَنجام دهَم که راضی شَوی [و می پَسَندی] آن را! ، و داخِل نما من را به رَحمَتِ تو ، در [زمرهِ] بَندگانِ صالِح [و شایستهِ] تو!» . ". [ نظرات / امتیازها ]
20) " و [«سلیمان»] ، [«هُدهُد»] پَرَنده را نَیافت ؛ پس ، گُفت: «چه شُده است برایِ من [که] نمی بینَم «هُدهُد» را؟! ؛ یا [او] از غایِبان بوده است؟!» . ". [ نظرات / امتیازها ]
21) " «قطعاً ، عَذاب می نمایَم او را عَذابی شَدید! ؛ یا حتماً ذِبح [و قُربانی] می نمایَم او را! ؛ یا [بَلکه] حَتماً بایَد دَلیلی [روشَن و] بیانگَر بیاوَرَد برایِ من!» . ". [ نظرات / امتیازها ]
22) " پس ، [مُدَّتی کَم ، و] نَه چَندان دور گُذَشت ؛ [و «هُدهُد» آمَد و] پس ، گُفت: «[من ، آگاهی و] اِحاطه یافتَم به آنچه تو [نمی دانی و] اِحاطه نَیافتی به آن! ؛ و [من] آوَرده ام برایِ تو از [سَرزمینِ] «سَباء» ، خَبَری قَطعی [و مُتقَن]!» . ". [ نظرات / امتیازها ]