لیست تفسیر های محمد سجاد ابراهيمي
از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
  سوره هود آیه 1 - تفسیر نمونه
این سوره همانند آغاز سوره گذشته و بسیارى از سوره‏هاى دیگر قرآن با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مى‏شود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند، و با دیده دقیقترى به آن بنگرند.
ذکر حروف مقطعه" الر" خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده‏اى که در اختیار همگان است همچون" الف، لام، راء" تشکیل شده است (الر). «1»
و به دنبال این حروف مقطعه یکى از ویژگیهاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مى‏کند، نخست اینکه" کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است" (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و" سپس شرح و تفصیل و بیان تمام نیازمندیهاى انسان در زمینه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بیان شده است" (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ با این ویژگى از سوى چه کسى نازل شده است؟" از نزد خدایى که هم حکیم است و هم آگاه" (مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ).
به مقتضاى حکیم بودنش آیات قرآن را محکم، و به مقتضاى خبیر و آگاه بودنش آیات قرآن را در بخشهاى گوناگون، طبق نیازهاى انسان بیان داشته است، چرا که تا کسى از تمام جزئیات نیازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد نمى‏تواند دستورات شایسته تکامل آفرینى صادر کند.
در واقع هر یک از صفات قرآن که در این آیه آمده، از یکى از صفات خداوند سرچشمه مى‏گیرد، استحکام قرآن از حکمتش، و شرح و تفصیل آن از
__________________________________________________
(1) شرح این معنى و سایر تفسیرهایى که براى حروف مقطعه قرآن شده است در آغاز سوره" بقره" و" آل عمران" و" اعراف" ذکر کرده‏ایم.
تفسیر نمونه، ج‏9، ص: 9
خبیر بودنش.
در اینکه فرق میان" احکمت" و" فصلت" چیست؟ مفسران بحثهاى فراوان کرده‏اند و احتمالات زیادى داده‏اند، اما آنچه نزدیکتر از همه، به مفهوم آیه فوق به نظر مى‏رسد این است، که در جمله اول این واقعیت بیان شده است که قرآن مجموعه واحد به هم پیوسته‏اى است، که همچون یک بناى محکم و استوار بر جا است و نشان مى‏دهد که از سوى خداوند واحد یکتا نازل شده، و به همین دلیل هیچگونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمى‏شود.
اما جمله دوم اشاره به این حقیقت است که این کتاب در عین وحدت، آن چنان شاخه‏ها و شعب فراوان دارد که تمام نیازهاى روحى و جسمى انسانها را در زیر پوشش خود قرار مى‏دهد، بنا بر این در عین وحدت، کثیر است و در عین کثرت، واحد.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 286 - تفسیر نمونه
همانگونه که در تفسیر آیه قبل گذشت این دو آیه ناظر به کسانى است که از شنیدن این جمله که اگر چیزى را در دل پنهان دارید و آشکار سازید خداوند آن را محاسبه کرده و مطابق آن جزا مى‏دهد، نگران شدند و گفتند: هیچ یک از ما از وسوسه‏ها و خطورات قلبى خالى نیست.

این آیه مى‏گوید:" خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایى‏اش تکلیف نمى‏کند" (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
" وسع" از نظر لغت به معنى گشایش و قدرت است، بنا بر این آیه، این حقیقت عقلى را تایید مى‏کند، که وظایف و تکالیف الهى هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و توانایى افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید مى‏گردد، و به مواردى که تحت قدرت انسان است اختصاص مى‏یابد، بدیهى است یک قانون‏گذار حکیم و دادگر نمى‏تواند غیر از این قانون وضع کند، ضمنا جمله فوق، بار دیگر این حقیقت را تایید مى‏کند که هیچگاه احکام شرعى از احکام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى‏گردد، و این دو در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش مى‏روند.

سپس مى‏افزاید:" هر کار (نیکى) انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار (بدى) کند به زیان خود کرده است" (لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ).

آرى هر کسى محصول عمل نیک و بد خود را مى‏چیند و در این جهان و جهان دیگر با نتایج و عواقب آن روبرو خواهد شد.

آیه فوق با این بیان مردم را به مسئولیت خود و عواقب کار خویش متوجه مى‏سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات دیگرى از این قبیل که افرادى براى تبرئه خویش دست و پا کرده‏اند خط بطلان مى‏کشد.

قابل توجه اینکه: در آیه شریفه در مورد اعمال نیک" کسبت" گفته شده و در مورد اعمال بد" اکتسبت" شاید تفاوت در تعبیر به خاطر این باشد که" کسب" در باره امورى گفته مى‏شود که انسان با تمایل درونى و بدون تکلف آن را انجام مى‏دهد و موافق فطرت او است، در حالى که (اکتسب) نقطه مقابل آن است یعنى کارهایى که بر خلاف فطرت و نهاد آدمى مى‏باشد و این خود مى‏رساند که اعمال نیک مطابق فطرت و نهاد آدمى است و اعمال شر ذاتا بر خلاف فطرت است.

" راغب" در" مفردات" در تفاوت این دو تعبیر مطلب دیگرى گفته است که آن هم قابل دقت مى‏باشد. و آن این که" کسب" مخصوص کارهایى است که فایده آن‏ منحصر به خود انسان نیست بلکه دیگران را هم در بر مى‏گیرد. (مانند اعمال خیر که نتیجه آن تنها شخص انجام دهنده را شامل نمى‏شود، بلکه ممکن است بستگان و نزدیکان و دوستان او هم در آن سهیم باشند در حالى که" اکتساب" در مواردى گفته مى‏شود که اثر کار تنها دامنگیر خود انسان مى‏گردد و این در مورد گناه است. (البته باید توجه داشت که این تفاوتها در صورتى است که" کسب" و" اکتساب" در مقابل هم قرار گیرند).

و به دنبال این دو اصل اساسى (تکلیف به مقدار قدرت است- و هر کسى مسئول اعمال خویش است) از زبان مؤمنان هفت درخواست از درگاه پروردگار بیان مى‏کند که در واقع آموزشى است براى همگان که چه بگویند و چه بخواهند.

نخست مى‏گوید:" پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مؤاخذه مکن" (رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا).

آنها چون مى‏دانند مسئول اعمال خویش‏اند لذا با تضرعى مخصوص، خدا را به عنوان رب و کسى که لطف ویژه‏اى در پرورششان داشته و دارد، مى‏خوانند و مى‏گویند زندگى به هر حال خالى از فراموشى و خطا و اشتباه نیست، ما مى‏کوشیم به سراغ گناه عمدى نرویم، اما خطاها و لغزشها را تو بر ما ببخش.

بحثى که در اینجا مطرح مى‏گردد این است که: مگر امکان دارد که پروردگار کسى را در برابر لغزشى که از فراموشى یا عدم توجه سرچشمه گرفته مجازات نماید؟ تا زمینه‏اى براى این درخواست بماند؟

در پاسخ این سؤال باید گفت: گاهى فراموشى نتیجه سهل‏انگارى خود انسان است مسلم است که اینگونه فراموشیها از انسان سلب مسئولیت نمى‏کند مانند این که: در قرآن آمده است" فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا"، (بچشید عذاب خدا را در برابر آن که این روز را فراموش کردید). «1»

بنا بر این فراموشکاریهایى که زاییده سهل‏انگارى است قابل مجازات است.

موضوع دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که" نسیان" و" خطا" با یکدیگر فرق روشنى دارد.

" خطا" معمولا به کارهایى گفته مى‏شود که از روى غفلت و عدم توجه از انسان سر مى‏زند مثل این که کسى به هنگام شکار تیرى را مى‏زند و به انسانى، بدون قصد اصابت مى‏کند و او را مجروح مى‏نماید. ولى" نسیان" در جایى گفته مى‏شود که انسان با توجه دنبال کار مى‏رود ولى مشخصات حادثه را فراموش کرده، مثل اینکه کس بى گناهى را مجازات کند به گمان اینکه گناهکار است زیرا مشخصات گناهکار واقعى را فراموش نموده است.

سپس به بیان دومین درخواست آنان پرداخته، مى‏گوید:" پروردگارا! بار سنگینى بر دوش ما قرار مده آن چنان که بر کسانى که پیش از ما بودند (به کیفر گناهان و طغیانشان) قرار دادى" (رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا).

" اصر" در اصل به معنى نگهدارى و محبوس ساختن است، و به هر کار سنگین که انسان را از فعالیت باز مى‏دارد، گفته مى‏شود و نیز به عهد و پیمانها که آدمى را محدود مى‏سازد، اطلاق مى‏گردد. به همین دلیل مجازات و کیفر را نیز گاهى" اصر" مى‏گویند، در این جمله مؤمنان از خداوند تقاضا دارند، از تکالیف سنگین، که گاهى موجب تخلف افراد از اطاعت پروردگار مى‏گردد، آنها را معاف دارد. و این همان چیزى است که در باره دستورات اسلام از زبان پیغمبر (ص) نقل شده." بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة " «2»:" به آیینى مبعوث شده‏ام که عمل به آن براى همه‏ سهل و آسان است".

در اینجا ممکن است سؤال شود: اگر آسان بودن شریعت و آیین خوب است پس چرا در اقوام پیشین نبوده؟ در پاسخ باید گفت: همانطور که از آیات قرآن استفاده مى‏شود تکالیف شاق براى امم پیشین، در اصل شریعت نبوده، بلکه پس از نافرمانیها به عنوان عقوبت و کیفر قرار داده شده است. همانطور که بنى اسرائیل به خاطر نافرمانیها پى در پى از خوردن پاره‏اى از گوشتهاى حلال محروم شدند (سوره انعام آیه 146 و سوره نساء آیه 160).

در سومین در خواست مى‏گویند:" پروردگارا! مجازاتهایى که طاقت تحمل آن را نداریم براى ما مقرر مدار" (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ).

این جمله ممکن است اشاره به آزمایشهاى طاقت‏فرسا یا مجازاتهاى سنگین دنیا و آخرت و یا هر دو باشد و شاید تعبیر به" لا تحمل" در جمله قبل و" لا تحمل" (با تشدید) در این جمله، به خاطر همین است، زیرا تعبیر اول اشاره به مسائل مشکل و تعبیر دوم اشاره به مسائل طاقت‏فرسا است.

و در چهارمین و پنجمین و ششمین تقاضا مى‏گویند:" ما را ببخش و گناهان ما را بپوشان و مشمول رحمت خود قرار ده" (وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا).

" عفو" در لغت به معنى محو کردن آثار چیزى است، و غالبا به معنى محو آثار گناه مى‏آید که هم شامل آثار طبیعى آن مى‏شود، و هم شامل مجازات آن.

در حالى که مغفرت تنها به معنى پوشاندن گناه است.

بنا بر این مؤمنان هم از خدا مى‏خواهند گناهانشان را بپوشاند و هم آثار وضعى و تکوینى آن را از روح و روانشان بزداید و هم کیفر آن را از آنان بردارد، و سپس از او مى‏خواهند رحمت واسعه‏اش که همه چیز را در بر مى‏گیرد شامل حال آنان شود.

و بالاخره در هفتمین و آخرین درخواست مى‏گویند:" تو مولى و سرپرست‏ مایى، پس ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان" (أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ).

و به این ترتیب تقاضاهاى آنان شامل دنیا و آخرت و پیروزیهاى فردى و اجتماعى و عفو و بخشش و رحمت الهى مى‏گردد، و این تقاضایى است بسیار جامع.


نکته‏ها
1- از آنجا که در این دو آیه خلاصه‏اى از تمام سوره بقره آمده است، و روح تسلیم در برابر آفریدگار جهان را به ما مى‏آموزد، این نکته خاطرنشان شده که اگر مؤمنان از خدا مى‏خواهند که از لغزشهاى آنان درگذرد و در برابر دشمنان گوناگون پیروزشان گرداند باید برنامه" سمعنا و اطعنا" را انجام دهند و بگویند:" ما نداى منادیان را از جان و دل پذیرفتیم و در صدد پیروى از آن بر آمدیم" و در این راه از هر گونه تلاش و کوشش باز نایستند و سپس از خداوند خواستار پیروزى بر موانع و دشمنان گردند.

تکرار نام خدا به عنوان" ربنا" و کسى که لطف خاصى در پرورش آنان دارد این حقیقت را تکمیل مى‏کند.

لذا رهبران اسلام در ضمن احادیث متعددى، مسلمین را به خواندن این دو آیه ترغیب کرده و ثوابهاى گوناگونى براى آن بیان داشته‏اند که اگر زبان و دل در تلاوت این آیات هماهنگ گردند و تنها سخن نباشد بلکه برنامه زندگى گردد، خواندن همین دو آیه مى‏تواند کانون دل را با آفریدگار جهان پیوند دهد و روح و روان را صفا بخشد و عامل تحرک و فعالیت گردد.

2- از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که" تکلیف ما لا یطاق" وجود ندارد،
نه در اسلام و نه در ادیان دیگر و اصل آزادى اراده است، زیرا مى‏گوید: هر کس در گرو اعمال نیک و بد خویش است هر کار نیکى انجام دهد براى خود انجام داده و هر کار بدى انجام دهد به زیان خود کرده است، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نیز شاهد این مدعا است.

و این امر هماهنگ با منطق عقل و مسئله حسن و قبح است، چرا که خداوند حکیم هرگز چنین کارى را نمى‏کند و این خود دلیلى است بر نفى مساله جبر، چگونه ممکن است خداوند بندگان را مجبور بر گناه سازد و در عین حال نهى از گناه کند؟

ولى تکالیف شاق و مشکل، امر محالى نیست همانند تکالیف شاقى که در مورد بنى اسرائیل وجود داشته و آن هم مولود اعمال خودشان و کیفر خیره‏سرى‏هاى آنها بوده است.






امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 285 - تفسیر نمونه
سوره بقره با بیان بخشى از معارف اسلامى و اعتقادات حق آغاز شد و با همین معنى نیز که در آیه فوق و آیه بعد از آن است پایان مى‏یابد، و به این ترتیب آغاز و پایان آن هماهنگ است.

بعضى از مفسران نیز شان نزولى براى این آیه ذکر کرده‏اند و آن اینکه هنگامى که آیه سابق نازل شد که اگر چیزى در دل پنهان دارید یا آشکار کنید خداوند حساب آن را مى‏رسد، گروهى از اصحاب ترسان شدند (و مى‏گفتند هیچ کس از ما خالى از وسوسه‏هاى باطنى و خطورات قلبى نیست و همین معنى را خدمت رسول خدا (ص) عرض کردند) آیه فوق نازل شد و راه و رسم ایمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسلیم را به آنان آموخت نخست مى‏فرماید:" پیامبر (ص) به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ایمان آورده" (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ).

و این از امتیازات انبیاى الهى است که عموما به مرام و مکتب خویش ایمان قاطع داشته و هیچگونه تزلزلى در اعتقاد خود نداشته‏اند، قبل از همه خودشان مؤمن بودند، و بیش از همه استقامت و پایمردى داشتند.

در آیه 158 سوره اعراف این موضوع را یکى از صفات ویژه پیامبر اسلام (ص) شمرده مى‏گوید: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ:

" ایمان بیاورید به خدا و پیامبر و رسولش، همان پیامبر درس نخوانده‏اى که ایمان به خدا و کلمات او دارد".

سپس مى‏افزاید:" مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگان وى همگى ایمان آورده‏اند و (مى‏گویند) ما در میان پیامبران او هیچگونه فرقى نمى‏گذاریم" و به همگى ایمان داریم (وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ). «1»

آرى مؤمنان بر خلاف" کسانى که مى‏خواهند بین خدا و پیامبرانش جدایى بیفکنند و به بعضى ایمان بیاورند و بعضى را انکار کنند" (وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ «2» هیچگونه تفاوتى میان رسولان الهى نمى‏گذارند، و همه را از سوى خدا مى‏دانند، و همگى را محترم مى‏شمرند.

روشن است که این موضوع، منافاتى با نسخ ادیان پیشین به وسیله ادیان بعد ندارد، زیرا همانگونه که سابقا اشاره شد، تعلیمات انبیاء همچون تعلیمات مراحل مختلف تحصیلى از ابتدایى و راهنمایى و دبیرستانى و دانشگاهى است، گر چه‏ اصول آن یکى است ولى در سطوح مختلفى پیاده مى‏شود و به هنگام ارتقاء به مرحله بالاتر برنامه‏هاى پیشین کنار مى‏رود، در عین اینکه احترام همه آنها محفوظ است.

سپس مى‏افزاید: مؤمنان علاوه بر این ایمان راسخ و جامع، در مقام عمل نیز" گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم پروردگارا! (انتظار) آمرزش تو را (داریم) و بازگشت (همه ما) به سوى تو است" (وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ).

" سمعنا" در بعضى از موارد به معنى فهمیدیم و تصدیق کردیم آمده است که یک نمونه‏اش همین آیه است، یعنى دعوت پیامبرانت را با تمام وجود خود پذیرفتیم و در مقام اطاعت و پیروى در آمدیم.

ولى خداوندا! بالاخره ما انسانیم و گاه غرائز و هوسها بر ما چیره مى‏شود و دچار لغزش مى‏شویم، از تو انتظار آمرزش داریم و مى‏دانیم که سرانجام کار ما به سوى تو است «1».

و به این ترتیب ایمان به مبدأ و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مى‏گردد.




امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 284 - تفسیر نمونه
این آیه در حقیقت آنچه را که در جمله آخر آیه قبل آمد تکمیل مى‏کند، مى‏گوید:" آنچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است و (به همین دلیل) اگر آنچه را در دل دارید آشکار سازید یا پنهان کنید خداوند شما را مطابق آن محاسبه مى‏کند" (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ).

" سپس هر کس را که بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد و هر کس را بخواهد (و مستحق ببیند) مجازات مى‏کند" (فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ).

یعنى تصور نکنید اعمالى همچون کتمان شهادت و گناهان قلبى دیگر بر او مخفى مى‏ماند کسى که حاکم بر جهان هستى و زمین و آسمان است، هیچ چیز بر او مخفى نخواهد بود، بنا بر این تعجب نکنید، اگر گفته شود خداوند گناهان پنهانى را نیز محاسبه مى‏کند و کیفر مى‏دهد.

این احتمال نیز وجود دارد که آیه فوق اشاره به تمام احکامى باشد که در آیات مختلف پیشین آمد، مانند انفاقهاى خالصانه و انفاقهاى آمیخته با ریا و همچنین منت و آزار و نیز نماز و روزه و سایر احکام و عقاید.

و در پایان آیه مى‏فرماید:" و خداوند بر هر چیز قادر است" (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

هم آگاهى دارد نسبت به همه چیز این جهان و هم قادر است لیاقتها و شایستگیها را مشخص کند و هم متخلفان را کیفر دهد.


نکته‏ها
1- گاه تصور مى‏شود که این آیه با احادیث فراوانى که مى‏گوید: نیت گناه، گناه نیست مخالفت دارد.

ولى پاسخ آن روشن است، زیرا آن احادیث مربوط به گناهانى است که عمل خارجى دارد و نیت مقدمه آن است مانند: ظلم و دروغ و غصب حقوق، نه گناهانى که ذاتا جنبه درونى دارند و عمل قلبى محسوب مى‏شود، (مانند شرک و ریا و کتمان شهادت).

تفسیر دیگرى نیز براى این آیه وجود دارد و آن اینکه یک عمل ممکن است به صورتهاى مختلف انجام شود، مثلا انفاق گاه براى خدا است و گاه براى ریا و شهرت‏طلبى، آیه مى‏گوید: اگر نیت خود را آشکار سازید و یا پنهان کنید خداوند از آن با خبر است، و بر طبق آن به شما جزا مى‏دهد و در واقع اشاره به همان مضمون روایت‏ لا عمل الا بنیة :" هیچ عملى جز به نیت نیست" «1» دارد.

2- روشن است اینکه مى‏فرماید: هر کس را بخواهد مى‏بخشد و هر کس را بخواهد عذاب مى‏کند، خواستن بى دلیل نیست، بلکه بخشش او نیز دلیلى دارد و دلیلش شایستگى عفو در شخص مورد بخشش است، و همچنین عدم بخشش و عذاب کردن.


امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 283 - تفسیر نمونه
‏ این آیه در حقیقت با ذکر چند حکم دیگر در رابطه با مساله تنظیم اسناد تجارى مکمل آیه قبل است، و آنها عبارت‏اند از:

1-" هر گاه در سفر بودید و نویسنده‏اى نیافتید (تا اسناد معامله را براى شما تنظیم کند و قرار داد را بنویسد) گروگان بگیرید" (وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ).

گر چه از ظاهر آیه در بدو نظر چنین استفاده مى‏شود که تشریع" قانون رهن" مخصوص سفر است، ولى با توجه به جمله" وَ لَمْ تَجِدُوا کاتِباً" (نویسنده‏اى پیدا نکنید) به خوبى استفاده مى‏شود که منظور مواردى است که تنظیم کننده سند پیدا نشود، بنا بر این هر گاه در وطن هم دسترسى به تنظیم کننده سند، کار مشکلى باشد، اکتفاء کردن به گروگان مانعى ندارد، هدف این است که معاملات بر پایه و اساس محکمى باشد خواه اطمینان از نظر تنظیم سند و گرفتن شاهد حاصل شود یا از طریق رهن و گروگان.

در تفاسیر اهل بیت (ع) نیز به این حقیقت اشاره شده از جمله در منابع معروف حدیث شیعه و همچنین اهل سنت آمده است که پیامبر اکرم (ص) زره خود را در مدینه به عنوان گروگان نزد شخص غیر مسلمانى گذاشت و مبلغى به عنوان وام از او گرفت «1».

ضمنا از این استفاده مى‏شود سواد خواندن و نوشتن در آن محیط به قدرى کم بود که بسیار مى‏شد در سفرها در تمام قافله یک با سواد وجود نداشت.

2- گروگان حتما باید قبض شود و در اختیار طلبکار قرار گیرد تا اثر اطمینان بخشى را داشته باشد، لذا مى‏فرماید:" گروگانى گرفته شده" (فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ).

در تفسیر عیاشى از امام صادق (ع) مى‏خوانیم که فرمود:" لا رهن الا مقبوض"،" رهنى وجود ندارد مگر آنکه طلبکار او را تحویل بگیرد" «2».

3- سپس به عنوان یک استثنا در احکام فوق مى‏فرماید:" اگر بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر اطمینان داشته باشد (مى‏تواند بدون نوشتن سند و رهن با او معامله کند و امانت خویش را به او بسپارد) در این صورت کسى که امین شمرده شده است باید امانت (و بدهى خود را به موقع) بپردازد و از خدایى که پروردگار او است به پرهیزد" (فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ).

آرى همانگونه که طلبکار به او اعتماد کرده او هم باید اعتماد و اطمینان او را محترم بشمرد و حق را بدون تاخیر ادا کند و تقوا را فراموش ننماید.

قابل توجه اینکه در اینجا طلب طلبکار به عنوان یک امانت، ذکر شده که‏ خیانت در آن، گناه بزرگى است.

4- سپس همه مردم را مخاطب ساخته و یک دستور جامع در زمینه شهادت بیان مى‏کند و مى‏فرماید:" شهادت را کتمان نکنید و هر کس آن را کتمان کند قلبش گناهکار است" (وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ).

بنا بر این کسانى که از حقوق دیگران آگاهند موظف‏اند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را کتمان نکنند، بلکه بسیارى معتقدند در مورد حقوق مردم بدون دعوت نیز باید اداى شهادت کرد.

روشن است که اداى شهادت واجب کفایى است، یعنى اگر بعضى اقدام بر آن کنند به گونه‏اى که حق با آن ثابت شود از گردن دیگران ساقط خواهد شد.

و از آنجا که کتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن، به وسیله دل و روح انجام مى‏شود، آن را به عنوان یک گناه قلبى معرفى کرده و مى‏گوید:" کسى که چنین کند قلب او گناهکار است" «1».

و باز در پایان آیه براى تاکید و توجه بیشتر نسبت به حفظ امانت و اداى حقوق یکدیگر و عدم کتمان شهادت هشدار داده، مى‏فرماید:" خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهید دانا است" (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

ممکن است مردم ندانند چه کسى قادر بر اداى شهادت است و چه کسى نیست، و نیز ممکن است مردم ندانند در آنجا که اسناد و گروگانى وجود ندارد، چه کسى طلبکار و چه کسى بدهکار است، خداوند همه اینها را مى‏داند و هر کس را طبق اعمالش جزا مى‏دهد.



امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 283 - تفسیر مجمع البیان
«و ان کنتم على سفرٍ و لم تجدواکاتباً فرهانٌ مقبوضةٌ»

و اگر در سفر بودید و نگارنده اى براى تنظیم سند و گواهى براى گواه معامله نیافتید، مى توانید بجاى سند وگواه وثیقه اى مقرّر دارید که از بدهکار دریافت شود.

همه کارشناسان حقوق اسلامى برآنند که درست بودن رهن یا گرویى، هنگامى است که گروگان دراختیار وام دهنده باشد، وگرنه عقد و معامله رهن تحقّق نمى یابد.

«فان امن بعضکم بعضاً فلیؤدّالّذى اؤتمن امانته ولیتّق اللّه ربّه»

امّا اگر طلبکار به درستکارى و امانتداى بدهکار اطمینان و اعتماد داشت و سند یا گروگانى از او نگرفت، بر بدهکار لازم است که طلب او را که درحقیقت امانت است، انکار نکند و بى ذرّه اى کم وکاست و در هنگام مقرّر بپردازد؛ همچنین نباید سررسید بدهى خود را با بهانه جویى و عذرتراشى بتأخیر افکند، بلکه پرواى خدا را پیشه سازد و به عهد خود وفا کند.

«ولاتکتمواالشّهادة و من یکتمها فانّه آثمٌ قلبه»

خطاب این جمله از آیه شریفه، گواهان دادوستد یا وام است و به آنان توصیه مى شود که: «و مبادا هنگامى که براى گواهى دادن فراخوانده شدید، گواهى را پوشیده دارید و حق را بیان نکنید. و هر که آن را مخفى دارد و با علم و یقین بر ضرر و زیان یکى از طرفین معامله، گواهى به حق نکند، براستى که قلب او گناهکار است».

چرا؟

بااینکه گناه پوشیده داشتن گواهى در پایمال ساختن حق، با همه سازمان وجود انسان ارتباط دارد، چرا این عمل تنها به قلب نسبت داده شده است؟

پاسخ: علّت آن است که آهنگِ هر کارى از قلب سرچشمه مى گیرد و نیز برخاسته از پنهان داشتن گواهى است که از دل برمى خیزد؛ افزون بر این، خداى جهان آفرین در قرآن شریف، ایمان را به قلب نسبت داده است، آنجا که مى فرماید: «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان».

«واللّه بما تعملون علیمٌ»

و خداوند از آنچه انجام مى دهید، آگاه است

از پیامبر گرامى(ص) آورده اند که فرمود:

«لاینقضى کلام شاهد زورٍ من بین یدى الحاکم حتّى یتبّوءَا مقعده من النّار.»(72)

هر که نزد قاضى و داورى، گواهى دروغى دهد و یا آن را پوشیده دارد، گفتارش بپایان نمى رسد، جز اینکه خدا جایگاه نشستن او را در دوزخ آکنده از آتش مى سازد.

از این آیه شریفه، دو نکته دریافت مى شود:

1. چنانکه پیشتر نیز اشاره شد، تنظیم سند و گرفتن گواه در معاملات و روابط اقتصادى، تنها براى اطمینان و اعتماد است و برنامه واجب و لازمى نیست، چرا که مى فرماید: «فان امن بعضکم بعضاً فلیؤدّالّذى اؤتمن امانتة...».

2. خداوند به همه امور بندگان خویش عنایت کامل دارد؛ آنان را در همه ابعاد فردى، اجتماعى، حقوقى و اقتصادى راه مى نماید و در سرگردانى و نادانى نمى گذارد.

آرى؛ در این آیات، براى تعالى خواهان و سعادت طلبان و کسانى که در اندیشه کسب بینش و آگاهى اند، تمامى وسایل تکامل فراهم شده است.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 286 - تفسیر مجمع البیان
«لایکلّف اللّه نفساً الّا وسعها»

خداوند به هیچکس جز به اندازه توانایى و امکاناتش تکلیف نمى کند.

و یا به بیان بعضى از مفسّران: «پروردگار، انسان را به آنچه که انجام دادن آن براى او آسان است، مکلّف مى سازد و او را به کارى که برایش سخت و رنج آور است، موظّف نمى سازد».

پیام این آیه شریفه، دیدگاه سست جبرگرایان را مردود اعلان مى کند؛ زیرا آنان بر این پندارند که خدا آدمى را به کارهایى فرمان مى دهد که توان انجام دادن آنها را ندارند.

گروهى از جبرگرایان در مفهوم این جمله از آیه شریفه گفته اند که «خداوند، انسان را فقط به کارهایى که درخور شأن آنان و برایشان حلال و روا است، فرمان مى دهد»؛ و بدین ترتیب، واژه «وُسْع» را به معناى «روا و حلال» مى گیرند. امّا این پندار بیهوده اى است؛ چرا که این سخن، بسان سخن کسى است که به فرمانبردار خویش بگوید: «من تو را به کارهایى فرمان مى دهم که فرمان داده ام». و پیداست که این شیوه سخن گفتن، نادرست و بیهوده گویى است.

«لها ما کسبت و علیها مااکتسبت»

هر که کار شایسته اى انجام دهد و خداى را اطاعت کند، پاداش عملش از آنِ خودِ اوست و هر کس بدى کند و نافرمانى خدا را درپیش گیرد، گناهانش دامانِ خودِ او را خواهد گرفت

در این آیه شریفه، از عملکرد شایسته و ناشایسته انسان، به «کسب» تعبیر شده است. علت آن است که هر پاداش و کیفرى که انسان دریافت مى دارد، ثمره و نتیجه عمل اوست.

«ربّنا لاتؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا»

پروردگارا! اگر وظایف خویش را ازیاد بردیم و یا در اداى مسئولیتها به خطا افتادیم، بر ما سخت مگیر.

این جمله از آیه شریفه را برخى دعا و براى آموزش شیوه نیایش دانسته اند؛ و بعضى برآنند که در مقام ستایش بندگان شایسته کردار است.

در مفهوم جمله «ان نسینا او اخطأنا»، دیدگاهها متفاوت است:

1. برخى جمله را بدینصورت معنا کرده اند: «در آنچه وانهادیم و گناه کردیم، بر ما سخت مگیر». به عبارت دیگر، واژه «نسیان» را به معناى «وانهادن» گرفته اند؛ همچنانکه در آیه اى دیگر هست: «... نَسُوااللَّهَ فَنَسِیَهُمْ...»(73) و یا: «اَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ...»(74)؛ که در هر دو آیه، این واژه به معناى «وانهادن» بکار رفته است: در آیه نخست، «وانهادن فرمانبردارى خدا»، و در آیه دوّم، «وانهادن نیکى و نیکوکارى». همچنین واژه «اخطأنا» را به «گناه کرده ایم» معنا کرده اند. و از آنجا که گناه دربرابر درستى و راستى است، از آن به «خطا» تعبیر مى شود. از این رو، مؤمنان نیایشگرانه از پروردگارشان تقاضا مى کنند که آنان را ببخشاید و از گناهانشان، گرچه آگاهانه و آزادانه بدانها دست یازیده باشند، درگذرد. کوتاه سخن اینکه خداوند در این جمله از آیه مبارکه، به ایمان آوردگان دستور مى دهد که از وظایف و مسئولیتهایى که وانهاده، و درمورد گناهانى که بدانها دست یازیده اند، آمرزش بخواهند.

2. و بباور برخى دیگر منظور این است که: «پروردگارا! اگر در زندگى خویش، به اعمالى روى آورده ایم که با انجام دادن آنها، تو را فراموش ساخته و از فرمانبردارى ات غفلت ورزیده، و به گناه و اشتباه درافتاده ایم، ما را ببخش». یادآور مى شود که هم پوزش خواهى از گناه و لغزش و هم دعا و نیایش براى آمرزش گناه پسندیده است.

3. پاره اى نیز بر این عقیده اند که پیام آیه شریفه این است که: «پروردگارا! اگر وظایف خود را فراموش کرده و براثر اشتباه و غفلت، کارى را که انجام دادن آن بر ما لازم بوده، انجام نداده و یا دستخوش خطا شده و کارى را که کناره گیرى از آن واجب بوده، ناخودآگاه انجام داده ایم، ما را ببخش». و این طریق نیایش با پروردگار، از آنجا که شتافتن به سوى او و بریدن از دیگران، و بردن نیاز به بارگاه اوست، کارى بسیار پسندیده است؛ گرچه آفریدگار هستى بدون دعا و درخواست بندگان نیز آنان را به سبب اشتباه و فراموشى، کیفر نمى کند.

به هر حال، جمله پیش، همانند این جمله است که مى فرماید: «ربّنا و لاتحمّلنا مالاطاقة لنا به.» (پروردگارا! بار گرانى از وظایف و مسئولیتها را بر دوش ما بندگان ناتوان مگذار). ناگفته پیداست که آفریدگار عادل و فرزانه، بدون درخواست بندگان نیز چنین بار گرانى را بر دوش آنان نخواهد نهاد. و نیز همانند این جمله و دعاست که: «... رَبِ ّاحْکُمْ بِالْحَقِّ...»(75) (پروردگارا! براساس حق و عدالت داورى فرما).

4. و سرانجام برخى ازجمله «ابن عبّاس» معتقدند که تفسیر آیه شریفه این است که: «پروردگارا! اگر از روى نادانى و یا دانسته و آزادانه، مرتکب گناهى شدیم، بر ما ببخشاى و ما را گرفتار کیفر گناهانمان مساز».

«ربّنا و لاتحمل علینا اصراً کما حملته على الّذین من قبلنا»

پروردگارا! همانطور که بار گران وظایف و مسئولیتها را بر دوش جامعه هاى پیش ازما ننهادى، بر دوش ما نیز مگذار

در تفسیر این جمله از آیه شریفه نیز نظرهایى ارائه شده است:

1. برخى گفته اند: منظور این است که: «پروردگارا! ما را به کارى که انجام دادن آن سخت و طاقت فرساست، مکلّف مساز؛ آنچنانکه فرزندان بهانه جو و عهدشکن اسرائیل را موظّف ساختى که براى پذیرفته شدن توبه آنان، باید دست به شمشیر ببرند و به جان هم بیفتند، تا جامعه از پلیدى وجود آلودگان پاک شود».

2. بعضى دیگر برآنند که مقصود این است که: «بار خدایا! ما را به آنچه که توان انجام دادن یا تحمّل کیفر ترک آن را نداریم، مکلّف مفرما».

3. و پاره اى نیز براین باورند که این جمله از آیه شریفه، نیایشى است انسانساز با آفریدگار هستى؛ گرچه بر نیایشگر روشن است که خداى عادل و فرزانه، هیچگاه بندگان را به این امور مکلّف نمى سازد.

«واعف عنّا واغفر لنا وارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الکافرین»

بار خدایا! و از ما بندگان گناهکار خود درگذر؛ بر ما ببخشاى و باران مهر خود را بر ما بباران؛ و با ارزانى داشتن نعمتهاى خود بر ما در این سرا، مهر و بخشایش خود را نصیبمان کن و ما را به بهشت درآور. تویى سرپرست و سررشته دارِ ما؛ پس ما را به گروه کافران و ناسپاسان پیروزى بخش.


پرتوى از روایات
1. از پیامبر گرامى آورده اند که در شکوه و عظمت این نیایش قرآنى فرمود:

«انّ اللّه سبحانه قال عند کلّ فصلٍ من هذاالدّعاء فعلت واستجبتُ و لهذا استحبّ الاَکثار من هذاالدّعاء.»(76)

خداى پرمهر بعد از هر بخش از این دعا پاسخ مى دهد که خواسته ات را پذیرفتم و انجام دادم اى بنده نیایشگرم. پس زیبنده است که این آیات و این دعا بسیار تلاوت شود.

2. همچنین از آن حضرت است:

«من قرأالآیتین من آخر سورة البقرة فى لیلته کفتاه.»(77)

هر که دو آیه پایانى سوره مبارکه بقره را هر شب با جان و دل تلاوت کند، به اندازه این است که آن شب براى نیایش بیدار مانده است. چرا که همان پاداش شب زنده دارى و عبادت را دارد.

3. و نیز روایت کرده اند که آن حضرت در سیر آسمانى معراج، هنگامى که به «سدرةالمنتهى» رسید، دوسوّم نمازهاى پنجگانه و آیات پایانى سوره مبارکه بقره در آن مقام پرفراز به آن گرانمایه جهان هستى ارزانى شد و خداوند گناهان امّت او - جز گناه شرک گرایان و گناهان کبیره - را، مورد بخشایش قرار داد.

4. همچنین آورده اند که فرمود:

«فى آخر سورةالبقره آیات انهّنّ قرآن و انّهنّ دعاء و انّهنّ یر ضین الرّحمن.»(78)

در آیات پایانى سوره بقره، آیات جانبخشى است که هم قرآن است و هم دعا و نیایش با خدا؛ و هم خشنودى و مهر آفریدگار بخشاینده را جلب مى کند.

5. و نیز نقل کرده اند که: روزى پیامبر خدا(ص) صدایى از آسمان شنید. سر به سوى آسمان برداشت که دید درى از آسمان گشوده شد و فرشته اى فرود آمد و گفت:

«انّ اللّه یبّشرک بنورین لم یعظهما نبیّاً قبلک فاتحةالکتاب و خواتیم سورةالبقره لایقرأهما احدٌ الاّ اعطیته حاجته.»(79)

اى پیامبر خدا! مژده ات باد به دو نور روشنگر که به هیچ پیامبرى پیش از تو ارزانى نشده است. پیامبرپرسید: «کدامین دو نور روشنگر؟» فرمود: «سوره مبارکه حمد و آیات پایانى سوره بقره». آنگاه افزود که خدا مى فرماید: «این دو نور روشنگر را هر که با اخلاص و ایمان تلاوت کند، خواسته اش را مى پذیرم و برمى آورم».

آرى؛ شکوه و معنویت این سوره مبارکه و این آیات به گونه اى است که به بیان یکى از یاران پیامبر، هر که این سوره را به قصد عمل کردن به آن مى آموخت، در جامعه نوبنیاد اسلامى از موقعیت بهتر و بیشترى برخوردار بود.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 285 - تفسیر مجمع البیان
محمّد آنچه را ازجانبِ پروردگارش در سراسر این سوره و در جاى جاى این کتاب فرود آمده است، باور دارد. و همه ایمان آوردگان نیز خدا را باور دارند و یقین دارند که او یکتا و بى همتاست، و از هر عیب و نقصى پاک و منزّه است. همچنین به فرشتگان و کتابهاى آسمانى و پیام آوران خدا ایمان دارند و باور مى دارند که فرشتگانش پاک و پاکیزه اند، و همه کتابهاى آسمانى و قرآن را او فرو فرستاده است، و تمامى پیامبران، سفیران برگزیده اویند.

ایمان آوردگان مى گویند: ما میان پیامبران خدا فرقى نمى گذاریم، رسالت همه آنان را مى پذیریم و بسان برخى از اهل کتاب نیستیم که بعضى از پیامبران را بپذیریم و بعضى را انکار کنیم.

و مى افزایند: ما پیام خدا را با تمامى وجود شنیدیم و به دستوراتش گردن نهادیم و از فرمان پیامبرش هم پیروى مى کنیم.

پاره اى از مفسّران در تفسیر این جمله گفته اند که: ایمان آوردگان برعکس ِ کفرگرایان که مى گویند «سمعنا و عصینا» (شنیدیم و نافرمانى کردیم)، با همه وجود نداى ایمان و عمل سر مى دهند که: ما پیام خدا و پیامبر را همانند تمامى شایستگانى که آن را مى شنوند و بدان عمل مى کنند، مى شنویم.

ایمان آوردگان همچنین مى گویند: «پروردگارا! ما را ببخش؛ و بازگشت ما تنها به سوى توست».

و بباور پاره اى منظور از جمله پایانى آیه، آن است که «پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم و بازگشت ما به سوى توست».

برخى از مفسّران نیز بازگشت به پاداش خدا را معادلِ بازگشت به سوى او قرار داده و گفته اند: «و بازگشت ما به پاداش شکوهبار توست»؛ و این، همانند سخن ابراهیم(ع) است که فرمود: «انّى ذاهب الى ربّى سیهدین.»، «من به سوى پاداش پروردگارم بازمى گردم و او مرا راه خواهد نمود».


تناسب تکلیف و توانایى
قرآن کریم در آیه پایانى سوره مبارکه بقره، این نکته را ترسیم مى کند که «خدا مردم را تنها به کارهاى شایسته اى که در توان و امکانِ آنان است، فرمان مى دهد و از آنچه فراتر از قدرت آنان نیست، هشدار مى دهد و هیچگاه آنان را به بیشتر از قدرت و تواناییشان مکلّف نمى سازد.

امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 284 - تفسیر مجمع البیان
هر چه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداست زیرا او بر آفرینش آنها توانا بوده؛ و کسى که آنها را پدید آورده، درحقیقت مالک آنهاست و هرگونه تصرّفى که بخواهد و شایسته بداند، مى تواند در آنها انجام دهد.

«و ان تبدوا ما فى انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه»

و اگر شما آنچه از انگیزه هاى فرمانبردارى و نافرمانى که در درون خویش دارید، آشکار یا نهان کنید، خدا از همه آنها آگاه است و شما را بدان اساس پاداش یا کیفر مى دهد

گروهى در تفسیر این جمله گفته اند که: «چه شما گواهى خود را آشکار سازید و چه پوشیده دارید، خدا آن را مى داند و پاداش یا کیفر آن را به شما خواهد داد»؛ و پاره اى دیگر برآنند که این جمله با همه مقرّراتى که در سراسر این سوره مبارکه آمده است، ارتباط دارد؛ و خدا به کسانى که بخواهند با این مقرّرات ستیزه کنند، هشدار مى دهد. و عدّه اى نیز بر این عقیده اند که پیام این آیه شریفه، با آیه مبارکه «لایکلّف اللّه نفساً الّا وسعها...» نسخ شده است؛ امّا بباور ما، این سخن درستى نیست، چرا که نتیجه این بیان آن است که تکلیف کردن انسانها به کارهایى خارج از توانشان، نخست وجود داشته و آنگاه با نزول این آیه برداشته شده است درصورتیکه این مطلب با خرد سالم ناسازگار است. بنابراین، منظور آیه شریفه، همان مقرّرات و هشدارها و بایدها و نبایدها و عقاید قلبى و امورى است که بر ما پوشیده است. امّا آیه شریفه بر امورى چون وسوسه ها، تصوّرات ذهنى، و اندیشه هایى که نمى توان از ورود آنها به سازمان وجود خویش جلوگیرى کرد و تکلیف درمورد آنها نشاید، ناظر نیست، زیرا جز این را نه خرد مى پذیرد و نه دریافت دارنده وحى که فرمود: «تجوز لهذه الامّه عن نسیانها و ماحدثت به انفسها.» (حکم بر امورى که مردم فراموش سازند و یا بى اختیار در دل خطور کنند، از این امّت برداشته شده است). براین باور آیه دوّم ممکن است روشنگر پیام آیه نخست باشد؛ بدینصورت که خدا کسى را بر آنچه خارج از توان انسان در دل یا ذهن خطور مى کند، نه موظّف مى سازد و نه کیفر مى کند. به عبارت روشنتر، خداوند هیچکس را به سبب وسوسه یا گناهى که تنها در تصوّر و یا در اندیشه راه یابد، کیفر نمى کند، مگر اینکه فرد در درون تصمیم بگیرد که آن را مرتکب شود؛ و این بدان جهت است که آهنگ و تصمیم بر کارى، از کارهاى قلب است. ناگفته پیداست که کیفر این آهنگِ بر گناه، به اندازه ارتکاب آن نیست؛ امّا پاداش تصمیم بر انجام دادن کارهاى شایسته را آفریدگار هستى از سر مهر و بخشایش به همان اندازه انجام دادن کار شایسته قرار داده است. براى نمونه، در روایتى آمده است که: «اِنّ المنتظر للصّلاة فى الصّلاة مادام ینتظرها.» (کسى که در انتظار فرارسیدن هنگام نماز است تا نماز بخواند، در همه ساعات انتظار، همان پاداش نماز را دریافت مى دارد). و روشن است که این بخشایشى است ازسوى خدا به بندگان.

«فیغفر لمن یشاء و یعذّب من یشاء»

پس خدا هر که را بخواهد و شایسته بداند، از سر بخشایش خود مى آمرزد؛ و هر که را بخواهد و سزاوار عذاب بداند، کیفر مى کند.

«واللّه على کلّ شى ءٍ قدیرٌ»

و خداوند بر هر کارى تواناست

برخى این جمله از آیه شریفه را اینطور تفسیر کرده اند که «خدا بر آمرزش شایستگان و کیفر بیدادگران تواناست»؛ امّا بباور ما، این جمله عمومیت دارد و مفهوم آن، این است که «خدا بر هر کارى تواناست».


تناسب آیات
در تناسب این آیه شریفه با آیاتى که پیشتر تفسیر آنها گذشت و در آنها چگونگى تنظیم سند در روابط اقتصادى طرح شده بود، دیدگاهها متفاوت است:

1. برخى برآنند که تناسب میان آنها این است که آیات پیشین مقرراتى را در قلمرو تجارت و روابط اقتصادى بیان فرمود، و اینک با این آیه و آیاتى که در پى خواهد آمد مى رود تا سوره مبارکه را با یکتایى خدا، و اندرز و یادآورى پاداش او به شایستگان به پایان برد.

2. و برخى مى گویند: تناسب میان آنها این است که: در آیه پیشین فرمود: خدا از آنچه انجام مى دهید، آگاه است (واللّه بماتعملون علیمٌ)؛ و اکنون مى فرماید: این دانایى و آگاهى بدان دلیل است که او آفریدگار آسمانها و زمین است و چیزى بر او پوشیده نمى ماند.

3. و پاره اى نیز بر این باورند که: قرآن کریم در آیات گذشته به تنظیم سند در روابط تجارى فرمان داد؛ و اینک یادآور مى شود که سود و زیان انجام این دستور یا وانهادن آن به خود مردم باز مى گردد، نه به خدا؛ چرا که آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست.


بهترین ایمان آوردگان
قرآن شریف بعد از آنکه در آیات این سوره مبارکه، برنامه نماز، رابطه با خدا، پرداخت حقوق مالى، ارتباط صحیح و عادلانه با مردم، مقرّرات دینى و سرگذشت انسانساز پیامبران را ترسیم فرمود، سوره را با بیان شکوه و عظمت خدا و تصدیق پیام آور او در آیاتِ واپسینِ آن که تفسیر آنها ازپى خواهد آمد، بپایان مى برد.
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
  سوره بقرة آیه 282 - برگزیده تفسیر نمونه
بعد از بیان احکامى که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخوارى بود در این آیه که طولانى‏ترین آیه قرآن است، ‏احکام و مقررات دقیقى براى امور تجارى و اقتصادى بیان کرده تا سرمایه‏ها هر چه بیشتر رشد طبیعى خود را پیدا کنند و ‏بن بست و اختلاف و نزاعى در میان مردم رخ ندهد.‏
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتیب ذیل بیان شده است.‏
‏1- در نخستین حکم مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن یا معامله) به ‏یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ).‏
ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن مى‏شود و هم تعیین مدت براى وامها. همچنین آیه مورد بحث ‏شامل عموم بدهیهایى مى‏شود که در معاملات وجود دارد مانند سلف و نسیه، در عین این که قرض را هم شامل مى‏شود.‏
‏2 و 3- سپس براى این که جلب اطمینان بیشترى شود، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفین سالم بماند، مى‏افزاید: «باید ‏نویسنده‏اى از روى عدالت (سند بدهکارى را) بنویسد» (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).‏
بنابراین این قرار داد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.‏
‏4- «کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد» (وَ ‏لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).‏
یعنى به پاس این موهبتى که خدا به او داده نباید از نوشتن قرار داد شانه خالى کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم ‏کمک نماید.‏
‏5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند» (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).‏
‏6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فرو گذار نکند» (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).‏
‏7- «هر گاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) ‏توانایى بر املاء کردن ندارد، باید ولىّ او املاء کند» (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ ‏وَلِیُّهُ).‏
بنابراین در مورد سه طایفه، «ولى» باید املاء کند، کسانى که سفیه‏اند و نمى‏توانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و ‏امور مالى خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانى که دیوانه‏اند یا از نظر فکرى ضعیفند و کم عقل ‏مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش، و افراد گنگ و لال، و یا کسانى که توانایى املاء کردن را ندارند هر ‏چند گنگ نباشند.‏
از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مى‏شود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقل‏ها و ‏همچنین جواز دخالت ولىّ در این گونه امور. ‏
‏8- «ولى» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند» (بِالْعَدْلِ).‏
‏9- سپس اضافه مى‏کند: «علاوه بر این دو شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ).‏
‏10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» (مِنْ رِجالِکُمْ) یعنى هم بالغ، هم مسلمان باشند.‏
‏12- «و اگر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند» (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).‏
‏13- «از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند» (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).‏
از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده مى‏شود.‏
‏14- در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مى‏توانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو ‏زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند» (أَنْ تَضِلَّ ‏إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى‏). زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت ‏به خاطر فراموشى یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طى نکنند.‏
‏15- یکى دیگر از احکام این باب این است که «هرگاه، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت کنند، خوددارى ننمایند» (وَ لا ‏یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا). بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت براى این کار، واجب است.‏
‏16- بدهى کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادى که مورد نظر اسلام است ایجاب مى‏کند که در ‏قراردادهاى مربوط به بدهکاریهاى کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهى نشود، و لذا در جمله بعد مى‏فرماید:‏
‏ «و از نوشتن (بدهى) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید» (وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً ‏إِلى‏ أَجَلِهِ).‏
سپس مى‏افزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیم‏تر، و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است» ‏‏(ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى‏ أَلَّا تَرْتابُوا).‏
در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است و به خوبى نشان مى‏دهد که اسناد تنظیم ‏شده مى‏تواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.‏
‏17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده مى‏فرماید: «مگر این که داد و ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان ‏خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ ‏فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها).‏
‏18- در معامله نقدى گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است، زیرا جلو اختلافات ‏احتمالى آینده را مى‏گیرد لذا مى‏فرماید: «هنگامى که خرید و فروش (نقدى) مى‏کنید، شاهد بگیرید» (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).‏
‏19- در آخرین حکمى که در این آیه ذکر شده مى‏فرماید: «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) ‏مورد ضرر و آزار قرار گیرند» (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ).‏
‏ «که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید» (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).‏
و در پایان آیه، بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکارى و امتثال اوامر خداوند مى‏کند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).‏
و سپس یاد آورى مى‏نماید که «خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعلیم مى‏دهد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ ‏اللَّهُ).‏
قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را مى‏رساند که تقوا و پرهیزگارى و خدا پرستى اثر عمیقى در آگاهى و ‏روشن بینى و فزونى علم و دانش دارد. «و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست براى آنها ‏مقرر مى‏دارد» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).‏
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.

  • <<
  • <
  • تعداد صفحات : 2
  • >
  • >>