● سيد علي بهبهاني -
تفسیر تسنیم
مؤمنان باید قراردادی را که یک طرف آن «عین» است و طرف دیگر آن دَین مدّتدار، ثبت کنند و این نوشته در دادگاه حجّت است.
دستور ثبت دَین، امری ارشادی است نه مولوی، و امر ارشادی تابع «مُرْشَدٌ إلیه» خود است؛ لیکن در نظام اسلامی، ثبت دَین، واجب کفایی است و نیز برای آحاد مسلمانان فراگیری نوشتن، مستحب عینی.
اگر دو طرف معامله یا یکی از آنها از نوشتن ناتوان بودند، باید فردی آگاه به مسائل مالی و حاضر در مجلس، عادلانه بنویسد و حق ندارد از نوشتن خودداری کند و همانگونه که خدا او را آموزش داده است، باید سند را براساس عدل و راستی بنویسد و اگر کاتبْ شاهدِ جریان نبود باید کسی املا کند و او بنویسد.
بدهکار در املای دَین باید از پروردگارش پروا کند و از آن چیزی نکاهد. اگر بدهکار، سفیه یا از نظر عقل، ضعیف باشد یا به سببی، مانند لال بودن، نتواند دیکته کند، ولی، پدر، پدر بزرگ، وکیل یا قیّم او یا حاکم شرع باید با رعایت عدالت، املا کند و در این کار باید دو مرد را به شهادت طلبید که این مورد نیز دستوری ارشادی است نه مولوی.
در صورت نبود دو مرد، باید مردی را همراه دو زن، از میان شاهدان عادل که به عدالت آنان رضایت است به گواهی گرفت. دو شاهد زن باید هنگام شهادت با هم باشند تا اگر یکی از آن دو چیزی را فراموش کرد، دیگری آن را یادآوری کند. آحاد مردم که برای تحمّل یا ادای شهادت دعوت میشوند، نباید از قبول آن خودداری ورزند.
در شهادت دَین، احراز عدالت شاهدان بس است.
از نوشتن بدهی کوچک یا بزرگ، نباید خسته و رنجور شد، بلکه باید با دقت تمام، دَین را ثبت کرد تا سررسیدش فرا رسد. این نوشتن، نزد خدا عادلانهتر و برای شهادت دادن استوارتر و مددکارتر، و برای رهایی از شک، به احتیاط نزدیکتر است، مگر داد و ستد نقدی باشد که آن را میان خود دست به دست میکنید، در این صورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید؛ ولی بهتر است گواه بگیرید
نویسنده و شاهد نباید در هیچ شرایطی زیان ببینند و این کار خروج از فرمان خداوند است. در پایان خدای سبحان به سه موضوع اشاره میکند: از خدا باید پروا کرد؛ خدا آموزگار شما (مسلمانان) است؛ او به هر چیزی داناست. این امور سهگانه هر یک موعظهای الهی است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
لفظ جلاله «الله» در ذیل آیه سه بار تکرار شده و خلاف قاعده، ضمیر نیامده است. این تکرار نشانِ عظمت سه مسئله است:
1. تقوای الهی در همه موارد لازم است: ﴿واتَّقوا الله﴾. خدای سبحان در این آیه، افزون بر پرداختن به مسائل فقهی و اعتقادی مانند تعلیم الهی، به مسائل اخلاقی نیز توجه خاصی فرموده و ذیل هر موضوعی به موعظه پرداخته است. در نوشتن دَین، به تقوا و رعایت امانت در نوشتار: ﴿ولیَتَّقِ اللهَ رَبَّهُ ولایَبخَس مِنهُ شَیءا﴾ و در املا به عادلانهبودن آن: ﴿فَلیُملِل ولِیُّهُ بِالعَدل﴾
اشاره فرموده و در پایان هم به رعایت تقوای الهی درباره همه مسایل مالی و اقتصادی سفارش میکند: ﴿واتَّقوا الله... ﴾.
2. فقط خداوند احکام را به شما میآموزد؛ شما با قیاس و استحسان و... آنها را وضع نکنید که این کار خلاف تقوای فقهی است: ﴿ویُعَلِّمُکُمُ الله﴾. همچنین براساس ذیل آیه که علّت محتوای آیه را بیان میفرماید، در احکام باید گوش به فرمان الهی باشیم، زیرا او به همه اشیا و به مصالح و حِکَم آنها آگاه است؛ ﴿واللهُ بِکُلِّ شیءٍ عَلیم﴾.
3. خدا همه چیز را میداند و شما نگران نباشید: ﴿واللهُ بِکُلِّ شیءٍ عَلیم﴾، زیرا اگر با تقوا باشید، خدا راه خروج از بنبست و شناخت حق از باطل را به شما میآموزد: ﴿اِن تَتَّقوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا) 1
خدای حکیم در آیه مورد بحث گرچه نفرمود: «و اتّقوا الله یعلّمکم الله» تا میان تقوا و تعلیم، رابطه شرط و جزا فهمیده شود، لیکن از عطف تعلیم بر تقوا تناسب آندو دانسته میشود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
بزرگترین آیهى قرآن، این آیه است که دربارهى مسائل حقوقى ونحوهى تنظیم اسناد تجارى مىباشد. این آیه نشانهى دقّت نظر وجامعیّت اسلام است که در دوره جاهلیّت و در میان مردمى عقب افتاده، دقیقترین مسائل حقوقى را طرح کرده است.
کلمه «تداینتم» از «دَین» به معناى بدهى، شامل هرگونه معامله غیر نقدى، وام و خرید سَلَف مىشود.
در حدیث آمده است: اگر کسى در معامله سند و شاهد نگیرد و مالش در معرض تلف قرار گیرد، هرچه دعا کند، خداوند مستجاب نمىکند و مىفرماید: چرا به سفارشات من عمل نکردى؟!
اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است، حفظ بیتالمال بمراتب ضرورىتر است!
تنظیم سند، حتّى در معاملات نقدى مفید است، ولى ضرورت آن به اندازهى معاملات نسیه نیست. چون در معاملات موعددار، ممکن است طرفهاى معامله ویا شاهدان از دنیا بروند یا فراموش کنند، بنابراین لازم است نوشته هم بشود.
از فرمان نوشتن، معلوم مىشود که اسناد تنظیم شدهاى که همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است.
از این آیه استفاده مىشود که جامعه اسلامى باید یکدیگر را در حفظ حقوق حمایت کنند. زیرا هر معاملهاى، نیاز به کاتب و چند شاهد دارد.
در زمانى که در تمام جزیرة العرب به گفته مورخان، 17 باسواد بیشتر نبوده، این همه سخن از نوشتن، نشانهى توجّه اسلام به علم وحفظ حقوق است.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● محمد سجاد ابراهيمي -
برگزیده تفسیر نمونه
بعد از بیان احکامى که مربوط به انفاق در راه خدا و همچنین مسأله رباخوارى بود در این آیه که طولانىترین آیه قرآن است، احکام و مقررات دقیقى براى امور تجارى و اقتصادى بیان کرده تا سرمایهها هر چه بیشتر رشد طبیعى خود را پیدا کنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در میان مردم رخ ندهد.
در این آیه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتیب ذیل بیان شده است.
1- در نخستین حکم مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید هنگامى که بدهى مدت دارى (به خاطر وام دادن یا معامله) به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ).
ضمنا از این تعبیر، هم مسأله مجاز بودن قرض و وام روشن مىشود و هم تعیین مدت براى وامها. همچنین آیه مورد بحث شامل عموم بدهیهایى مىشود که در معاملات وجود دارد مانند سلف و نسیه، در عین این که قرض را هم شامل مىشود.
2 و 3- سپس براى این که جلب اطمینان بیشترى شود، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفین سالم بماند، مىافزاید: «باید نویسندهاى از روى عدالت (سند بدهکارى را) بنویسد» (وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ).
بنابراین این قرار داد باید به وسیله شخص سومى تنظیم گردد و آن شخص عادل باشد.
4- «کسى که قدرت بر نویسندگى دارد نباید از نوشتن خوددارى کند و همانطور که خدا به او تعلیم داده است باید بنویسد» (وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ).
یعنى به پاس این موهبتى که خدا به او داده نباید از نوشتن قرار داد شانه خالى کند، بلکه باید طرفین معامله را در این امر مهم کمک نماید.
5- «و آن کس که حق بر ذمه اوست باید املاء کند» (وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ).
6- «بدهکار باید از خدا بپرهیزد و چیزى را فرو گذار نکند» (وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً).
7- «هر گاه کسى که حق بر ذمه اوست (بدهکار) سفیه یا (از نظر عقل) ضعیف (و مجنون) و یا (به خاطر لال بودن) توانایى بر املاء کردن ندارد، باید ولىّ او املاء کند» (فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ).
بنابراین در مورد سه طایفه، «ولى» باید املاء کند، کسانى که سفیهاند و نمىتوانند ضرر و نفع خویش را تشخیص دهند و امور مالى خویش را سر و سامان بخشند (هر چند دیوانه نباشند) و کسانى که دیوانهاند یا از نظر فکرى ضعیفند و کم عقل مانند کودکان کم سن و سال و پیران فرتوت و کم هوش، و افراد گنگ و لال، و یا کسانى که توانایى املاء کردن را ندارند هر چند گنگ نباشند.
از این جمله احکام دیگرى نیز بطور ضمنى استفاده مىشود، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفیهان و ضعیف العقلها و همچنین جواز دخالت ولىّ در این گونه امور.
8- «ولى» نیز باید در املاء و اعتراف به بدهى کسانى که تحت ولایت او هستند «عدالت را رعایت کند» (بِالْعَدْلِ).
9- سپس اضافه مىکند: «علاوه بر این دو شاهد بگیرید» (وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ).
10 و 11- این دو شاهد باید «از مردان شما باشد» (مِنْ رِجالِکُمْ) یعنى هم بالغ، هم مسلمان باشند.
12- «و اگر دو مرد نباشند کافى است یک مرد و دو زن شهادت دهند» (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ).
13- «از کسانى که مورد رضایت و اطمینان شما باشند» (مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ).
از این جمله مسأله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمینان بودن شهود، استفاده مىشود.
14- در صورتى که شهود مرکب از دو مرد باشند هر کدام مىتوانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى که یک مرد و دو زن باشند، باید آن دو زن به اتفاق یکدیگر اداء شهادت کنند «تا اگر یکى انحرافى یافت، دیگرى به او یادآورى کند» (أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى). زیرا زنان به خاطر عواطف قوى ممکن است تحت تأثیر واقع شوند، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى یا جهات دیگر، مسیر صحیح را طى نکنند.
15- یکى دیگر از احکام این باب این است که «هرگاه، شهود را (براى تحمل شهادت) دعوت کنند، خوددارى ننمایند» (وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا). بنابراین تحمل شهادت به هنگام دعوت براى این کار، واجب است.
16- بدهى کم باشد یا زیاد باید آن را نوشت چرا که سلامت روابط اقتصادى که مورد نظر اسلام است ایجاب مىکند که در قراردادهاى مربوط به بدهکاریهاى کوچک نیز از نوشتن سند کوتاهى نشود، و لذا در جمله بعد مىفرماید:
«و از نوشتن (بدهى) کوچک یا بزرگى که داراى مدت است ملول و خسته نشوید» (وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ).
سپس مىافزاید: «این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و براى شهادت مستقیمتر، و براى جلوگیرى از شک و تردید بهتر است» (ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا).
در واقع این جمله اشاره به فلسفه احکام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است و به خوبى نشان مىدهد که اسناد تنظیم شده مىتواند به عنوان شاهد و مدرک مورد توجه قضات قرار گیرد.
17- سپس یک مورد را از این حکم استثناء کرده مىفرماید: «مگر این که داد و ستد نقدى باشد که (جنس و قیمت را) در میان خود دست به دست کنید، در آن صورت گناهى بر شما نیست که آن را ننویسید» (إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها).
18- در معامله نقدى گر چه تنظیم سند و نوشتن آن لازم نیست ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است، زیرا جلو اختلافات احتمالى آینده را مىگیرد لذا مىفرماید: «هنگامى که خرید و فروش (نقدى) مىکنید، شاهد بگیرید» (وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ).
19- در آخرین حکمى که در این آیه ذکر شده مىفرماید: «هیچ گاه نباید نویسنده سند و شهود (به خاطر اداى حق و عدالت) مورد ضرر و آزار قرار گیرند» (وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ).
«که اگر چنین کنید از فرمان خدا خارج شدید» (فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).
و در پایان آیه، بعد از ذکر آن همه احکام، مردم را دعوت به تقوا و پرهیزکارى و امتثال اوامر خداوند مىکند (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
و سپس یاد آورى مىنماید که «خداوند آنچه مورد نیاز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعلیم مىدهد» (وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ).
قرار گرفتن دو جمله فوق در کنار یکدیگر این مفهوم را مىرساند که تقوا و پرهیزگارى و خدا پرستى اثر عمیقى در آگاهى و روشن بینى و فزونى علم و دانش دارد. «و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خیر و صلاح آنهاست براى آنها مقرر مىدارد» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر نور
نکته ها:
بزرگترین آیهى قرآن، این آیه است که دربارهى مسائل حقوقى و نحوهى تنظیم اسناد تجارى مىباشد. این آیه نشانهى دقّت نظر و جامعیّت اسلام است که در دوره جاهلیّت و در میان مردمى عقب افتاده، دقیقترین مسائل حقوقى را طرح کرده است.
کلمه «تَدایَنْتُمْ» از «بِدَیْنٍ» به معناى بدهى، شامل هر گونه معامله غیر نقدى، وام و خرید سَلَف مىشود.
در حدیث آمده است: اگر کسى در معامله سند و شاهد نگیرد و مالش در معرض تلف قرار گیرد، هر چه دعا کند، خداوند مستجاب نمىکند و مىفرماید: چرا به سفارشات من عمل نکردى؟! «1»
اگر دقّت در حفظ حقوق فردى ضرورى است، حفظ بیت المال بمراتب ضرورىتر است! تنظیم سند، حتّى در معاملات نقدى مفید است، ولى ضرورت آن به اندازهى معاملات نسیه نیست. چون در معاملات موعددار، ممکن است طرفهاى معامله و یا شاهدان از دنیا بروند یا فراموش کنند، بنا بر این لازم است نوشته هم بشود.
از فرمان نوشتن، معلوم مىشود که اسناد تنظیم شدهاى که همراه با گواهى عادل باشد، قابل استشهاد است.
از این آیه استفاده مىشود که جامعه اسلامى باید یکدیگر را در حفظ حقوق حمایت کنند. زیرا هر معاملهاى، نیاز به کاتب و چند شاهد دارد.
در زمانى که در تمام جزیرة العرب به گفته مورخان، 17 باسواد بیشتر نبوده، این همه سخن از نوشتن، نشانهى توجّه اسلام به علم و حفظ حقوق است.
پیامها:
1 ایمان، بستر و مقدّمه عمل به احکام، و خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تشویقى براى عمل به احکام است.
2 مدّت بدهکارى، باید روشن باشد. «إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى»
3 براى حفظ اعتماد و خوشبینى به همدیگر و آرامش روحى طرفین و جلوگیرى از فراموشى، انکار و سوء ظنّ، باید بدهىها نوشته شود. «فَاکْتُبُوهُ»
4 براى اطمینان و حفظ قرارداد از دخل و تصرّف احتمالى طرفین، سند باید با حضور طرفین و توسط شخص سوّمى نوشته شود. «وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ»
5 نویسندهى قرار داد، حقّ را در نظر گرفته و عین واقع را بنویسد. «بِالْعَدْلِ» شرط گزینش نویسندهى اسناد، داشتن عدالت در قلم است.
6 به شکرانه سواد و علمى که خداوند به ما داده است، کارگشایى کنیم. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ»
7 اهل هر فن و حرفهاى مسئولیّت ویژه دارد، کسى که قلم دارد باید براى مردم بنویسد. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ»
8 باید بدهکار که حقّ بر ذمّه اوست، متن قرار داد را بگوید و کاتب بنویسد، نه آنچه را بستانکار ادعا نماید. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ»
9 اقرار انسان علیه خودش، قابل قبول است. «وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ»
10 بدهکار، هنگام املاى قرارداد باید خدا را در نظر بگیرد و چیزى را فروگذار نکند و تمام خصوصیّات بدهى را بگوید. «وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ»
11 تدوین قانون باید به گونهاى باشد که حقّ ناتوان ضایع نشود. اگر بدهکار، سفیه یا ضعیف و ناتوان و یا گنگ و لال بود، سرپرست و ولىّ او متن قرارداد را بگوید و کاتب بنویسد. «فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً») ( «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ»
12 سفیهان و ناتوانان در مناسبات اجتماعى، نیازمند ولىّ هستند. «فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ»
13 توجّه به حقوق طبقه محروم و اقشار ضعیف، از سوى مسئولان و سرپرستان لازم است. «فَلْیُمْلِلْ» صیغه امر نشانه لزوم این کار است.
14 مردان، در گواه شدن و گواهى دادن بر زنان مقدّم مىباشند. «شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ»
15 گواهان باید عادل و مورد اطمینان و رضایت طرفین باشند. «مِمَّنْ تَرْضَوْنَ»
16 هر کدام از مردها به تنهایى مىتوانند شاهد باشند، ولى اگر شاهد یک مرد و دو زن بود، آن دو زن به اتفاق هم اداى شهادت کنند. تا اگر یکى لغزش یا اشتباه کرد، نفر دوّم یادآورى کند. «فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا» دو زن به جاى یک مرد در گواهى، یا به خاطر روحیّهى ظریف و عاطفى آنهاست و یا به جهت آن است که معمولًا زنان در مسائل بازار و اقتصاد حضور فعّال ندارند و آشنایى آنها با نحوهى معاملات کمتر است.
17 اگر براى شاهد گرفتن از شما دعوت کردند، خوددارى نکنید، گرچه گواه شدن بدون دعوت واجب نیست. «وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»
18 مبلغ قرارداد مهم نیست، حفظ اطمینان و حقّ الناس مهم است. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً»
19 ثبتِ سند به صورت دقیق و عادلانه سه فایده دارد:
الف: ضامن اجراى عدالت است. «أَقْسَطُ» ب: موجب جرأت گواهان بر شهادت دادن است. «أَقْوَمُ» ج: مانع ایجاد بدبینى در جامعه است. «أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا»
20 اگر فایده و اسرار احکام براى مردم گفته شود، پذیرفتن آن آسان مىشود.
«ذلِکُمْ أَقْسَطُ»
21 معطل شدن امروز براى نوشتن قرارداد، بهتر از فتنه و اختلاف فرداست.
«أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا»
22 در معاملات نقدى، لزومى به نوشتن نیست. «إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً»
23 در معاملات نقدى، اگرچه نوشتن لازم نیست، ولى شاهد بگیرید. «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ»
24 کاتب و شاهد در امان هستند و نباید به خاطر حقّ نوشتن و حقّ گفتن مورد آزار و اذیّت یکى از طرفین قرار گیرند. «لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»
25 اگر اداى شهادت و یا نوشتن قرارداد، نیازمند زمان یا تحمّل زحمتى بود، باید شاهد و کاتب به نحوى تأمین مالى شوند و گر نه هر دو ضرر خواهند کرد. «وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»
26 کاتب و شاهد حقّ ندارند سند را به گونهاى تنظیم کنند که به یکى از طرفین ضررى وارد شود. «لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ»
27 هر گونه خدشه در سند، از هر کس که باشد، فسق و گناه است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»
28 کاتب و شاهد، مرزبان حقوق مردم هستند و شکستن مرزها همان خروج از مرز و فسق است. «فَإِنَّهُ فُسُوقٌ»
29 قلب پاک و با تقوى، همچون آینه علوم و حقایق را مىگیرد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»
30 خداوند تمام نیازهاى مادّى و معنوى شما را مىداند و بر اساس آن، احکام و قوانین را براى شما بیان مىکند. قانون گذار باید آگاهى عمیق و گسترده داشته باشد. «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
اثنی عشری
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: اى کسانى که ایمان آوردهاید به خدا و رسول و قیامت، إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ: چون معامله کنید به دینى، یعنى عقدى از شما صادر شود که یکى از عوضین دین باشد. إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى: تا وقتى که نام برده شده و معلوم گردیده به توقیت سال و ماه و روز، فَاکْتُبُوهُ: پس بنویسید آن را در صحیفه مشتمله بر وصف معامله و اسم معاملین و مبلغ حق و مقدار مدت تا به وقت حاجت رجوع به آن نمائید.
على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود فرموده که در سوره بقره پانصد حکم مذکور است و از آن جمله در این آیه بیست و یک حکم بیان فرموده:
1- اباحه استدانه طلب قرض، زیرا گاهى انسان مضطر شود و نیز ائمه معصومین علیهم السّلام استقراض نمودهاند.
2- اباحه مدت، زیرا دین حقى ثابت در ذمه او و مدت اعم است از مؤجل و معجل.
3- وجوب ضبط مدت که محتمل زیاده و نقصان نباشد.
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 513
4- امر به کتابت دین تا مال مردم تلف نشود به عوارض نسیان و موت و انکار.
5- واجب است کاتب دین امین و عادل باشد، چنانچه مىفرماید:
وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ: و باید که بنویسند وثیقه دین را میان نویسنده آن به عدل و داد. این وصف کاتب است.
6- امتناع کاتب از کتابت دین به طریق شرعى، چنانچه فرماید: وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ: و باید امتناع ننماید هیچ کاتبى اینکه بنویسد وثیقه معامله را چنانچه تعلیم فرموده خداى تعالى او را، یعنى به طریقى که امر شرع باشد.
7- تأکید امر بعد از نهى براى تاکید که: فَلْیَکْتُبْ: پس باید البته کتابت کاتب عادله باشد یا آنکه حق تعالى به کاتب امر فرموده که کتابت دین کند، چنانچه او را تعلیم فقه فرموده در این معامله، یعنى کتابت او متضمن مخالفت شرع نباشد.
8- امر به املاى مستدین بر کاتب آن دینى که بر ذمه او است، چنانچه فرماید: وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُ: و باید که املاء و القا کند بر نویسنده آن کس که بر او دین باشد و به زبان خود بر نفس خود اقرار کند، زیرا او مقر و مشهود علیه است. وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ: و باید که بترسد و بپرهیزد املاء کننده خدا را. وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً: و کم نکند در وقت اقرار حقى که ذمه اوست چیزى را، یعنى آنچه را حق است املاء کند بدون نقصان. امر به املا و نهى از بخس به جهت آنست که ممکن است صاحب حق امى و غافل و هیچ خبره نباشد، پس اگر مدیون در املاء ورع نداشته باشد، اضرار به دین لازم آید، و این حرام است.
9- امر به ولىّ سفیه و صغیر به املاء چنانچه فرماید: فَإِنْ کانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُ: پس اگر باشد آنکه حق در ذمه اوست، سَفِیهاً: دیوانه بالغ ناقص عقل و غیر رشید که صرف اموال کند در غیر اغراض صحیحه، أَوْ ضَعِیفاً: یا عاجز ناتوان یعنى صغیر یا پیرى که به حد خرافت رسیده
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 514
باشد، أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ: یا توانائى نداشته باشد و نتواند که املاء کند او، مثل گنگ یا به جهت شدت مرض لکنت در زبانش پدید آید یا به لغت قوم دانا نباشد. فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ: پس املاى آن حق کنند ولىّ هر یک از اینها به عدل و راستى و انصاف، یعنى ولىّ امر زیاده و کم نکند.
10- از احکام حضور دو شاهد: وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ:
و شاهد گیرید بر معامله خود دو شاهد از مردان.
11- آنکه این دو شاهد باید مرد باشد.
12- آنکه: فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ: پس اگر نبوده باشند دو شاهد مرد، فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ: پس شهادت دهند یک مرد و دو زن. و این دال است بر جواز شهادت زنان منضم به مردان، لکن در دیون و معاملات فقط.
13- عدالت شاهدان به دلیل: مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ: مردان و زنان شاهدان از کسانى باشند که مرضى و پسندیده باشند از سایر شاهدان. این اشاره به اشتراط عدالت است، زیرا فاسق غیر مرضى باشد. أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما: به جهت ترس آنکه چون فراموش کند یکى از آن دو زن معامله را که بر آن شاهد بود، فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى: پس به یاد آورد یکى از ایشان دیگرى را. مراد آنکه چون به سبب ضعف عقول و غلبه رطوبت، صفت فراموشى بر مزاج زنان غالب است، پس باید دو زن باشند تا به تذکر یکى نسیان دیگرى زائل گردد.
حکم 14- وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا: و باید امتناع ننمایند شاهدان از تحمل شهادت وقتى که خوانده شوند براى گواه و شهادت.
15- وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ: و ملول نشوید و انزجار منمائید از آنکه بنویسید حق را، صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلى أَجَلِهِ: در حالى که حقیر و خرد یا زیاد و بزرگ باشد، یعنى اندک و بسیار آن را بنویسید تا مدتى که مقرر شده به اقرار مدیون. بعد در رجحان کتابت سه سبب بیان فرماید: اول: ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ: این مکتوب شما اعدل و راستتر است نزد خدا. دوم: وَ أَقْوَمُ
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 515
لِلشَّهادَةِ: و ثابتتر و محکمتر و قوىتر است در اقامه شهادت، چه مکتوب یادآور شهود و زوال آن از حافظه دورتر است. سوم: وَ أَدْنى أَلَّا تَرْتابُوا: و نزدیکتر است آن را که به شک نیفتد، یعنى اقرارى است در انتفاى شک در مقدار و جنس حق و تعیین شهود و مدت چون رجوع به آن کتابت شود.
16- آنکه ترک کتابت مکنید، إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً: مگر آنکه آن معامله تجارت و سودائى به حضور و نقد باشد، تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ: که مىگردانید آن را میان یکدیگر، یعنى معامله دست به دست و نقد به نقد بدون تعویض عوضین. فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلَّا تَکْتُبُوها: پس نیست بر شما بأسى و گناهى آنکه ننویسید آن را به جهت دورى آن از تنازع و فراموشى و شک.
حکم 17- آنکه: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ: و شاهد بگیرید وقتى که خرید و فروش کند هر گاه آن معامله نقد باشد نه دین تا تکرار لازم نیاید. و این امر براى ارشاد است به رعایت مصلحت خریدار و فروشنده، چه اگر شاهد نباشد ممکن است یکى از آنها پشیمان از معامله یا نزاع شود در کمیت عوضین، یا در شرط یا در خیار و غیر آن.
18- آنکه: وَ لا یُضَارَّ کاتِبٌ وَ لا شَهِیدٌ: و باید رنج رسانیده نشوند نویسنده و نه شاهد، یعنى اجبار و الزامى ننمایند آنها را چون مانعى داشته باشند.
19- آنکه: وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ: و اگر بجا آورید اى متعاملان آنچه شما را نهى فرمودم از اضرار کاتب و شاهد، پس بدرستى که آن فعل منهى نافرمانى باشد لاحق به شما و خروج از اطاعت حق است به معصیت و مخالفت.
20- وَ اتَّقُوا اللَّهَ: و بترسید و بیاندیشید خدا را از مخالفت اوامر او در امور دین.
21- وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ: و تعلیم فرمود شما را خداى تعالى احکام که متضمن مصالح دینى و دنیوى و آخرتى شما است. وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ:
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 516
و خداى تعالى به هر چیزى دانا است از ذره تا دره نهانى و آشکارا.
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در نهج البلاغه فرماید: ایّها النّاس اتّقوا اللّه الّذى ان قلتم سمع، و ان اضمرتم علم، و بادروا الموت الّذی ان هربتم ادرککم، و ان اقمتم اخذکم، و ان نسیتموه ذکرکم. «1» اى گروه مردمان، بترسید خدا را آن ذاتى که اگر گوئید شنود، و اگر مخفى کنید داند، و به کنه آن رسد و سبقت گیرید به طاعات و عبادات مرگ را که اگر فرار نمائید از آن دریابد شما را، و به هلاکت شما شتابد، و اگر فراموش کنید آن را یادآورد شما را. پس اى خفتگان زمانه، بیدار شوید. و اى مغرورین به دنیا، آگاهى یابید که ایام حیات را زمان ممات در قفاست، و عملیات را پاداشى در دار جزا خواهد بود.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» پرتوی از قرآن
یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا تَدٰایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ تا آخر آیه پس از ترغیب بانفاق و تحریم ربا که در دو جهت و بعد متضادند و فرمان امهال به معسر، این آیه که مفصلترین آیات قرآن است و آیۀ بعد، اصول احکامى که براى تحکیم معاملات است بیان نموده تا به هر فرد مؤمنى شرائط و حدود آن را بشناسد و راه نفوذ ربا و بهره کشى و سود مضاعف و اختلافات، بسته شود و راه روابط اقتصادى سالم و گردش عادلانه ثروت باز گردد تداینتم شرکت و پذیرش در مبادلۀ دین را میرساند و اشعار به تکثیر نیز دارد بدین، تأکید تداینتم و بیانى از موضوع حکم و اجل مسمى، بمعناى مدت محدود و نامبرده، در مقابل معاملۀ نقد و شرط موضوع، و فاکتبوه حکم آنست: آن گاه که در میان خود به داد و ستدى پرداختید که در ذمه و بسبب دین باشد که تا مدت نامبرده است آن را بنویسید و ثبت کنید
احکام این آیه با قید « بِدَیْنٍ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى » بجز معاملات نقدى، شامل هر معامله اى میشود که از جهتى در آن ذمه و تعهدى باشد مانند: قرض مدت دار، نسیه، سلف، رهن، ضمان مالى، حواله، شرکت، مضاربه، ودیعه، عاریه، اجاره و مشتمل بر چهارده حکم است: 1 فاکتبوه چون ظاهر این خطاب و امر ارشادى متوجه باشخاصى است که خود متعهد میشوند، میباید همانها بنویسند و ثبت و امضاء کنند زیرا در جامعۀ اسلامى، باید چنان تفاهم و اعتماد باشد که نوشته و امضاء هر فردى براى دیگران حجت و داراى اعتبار قانونى باشد و شاید این حکم فاکتبوه که خود بنویسند در مرحلۀ اول و یا در صورتى است که نویسندۀ حقوقدان در میان نباشد
2 وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کٰاتِبٌ بِالْعَدْلِ این حکم که باید کاتبى در بین شما بنویسد گویا در صورت بودن کاتب و پیشرفت تشکیلات و مبادلات است کاتب بعدل کسیست که بیش از آشنایى به ثبت باید شرائط و حدود آن را بخوبى بشناسد و از آنها و بسوى دیگر و دیگرى منحرف نشود
3 وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ اَللّٰهُ امر و لیکتب و نهى و لا یأب، وجوب کتابت را بر کاتب داناى شرایط ، میرساند و چون موضوع وجوب همان کتابت است باید واجب کفایى باشد که چون انجام یافت از دیگر کاتبان ساقط میشود کَمٰا عَلَّمَهُ اَللّٰهُ اعم از تعلیم نویسندگى است که خداوند استعداد و وسائل فراگرفتن آن را فراهم کرده و احکام و شرائط ثبت و اسناد است که در این آیات تعلیم داده است از کاتب بالعدل و کَمٰا عَلَّمَهُ اَللّٰهُ ،معلوم میشود که نویسندۀ سند باید عادل و عالم باشد مانند قاضى زیرا نوشتن اسناد، براى پیشگیرى از پیش آمدن اختلاف و ترافع و مانند قضاوت است
تقدیم و تقیید صفت عدل، مشعر باینست که عدالت زمینه براى فراگرفتن میشود ولى علم عدالت آور نیست چنان که بسیارى از دانایان بیعدالتند پس در زمینۀ همین احکام و عدالت اجتماعى باید علم باحکام و قوانین و تشکیلات ثبتى فراهم گردد و نیز امر و لیکتب سپس نهى لا یأب کاتب، مشعر باین است که انجام اینگونه نیازهاى عمومى، بر هر که تخصصى و بینشى دارد واجب کفائیست و نباید از آن سرباز زند مگر آنکه دیگرى انجام دهد و اگر منحصر باشد واجب عینى است
4 فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اَللّٰهَ رَبَّهُ وَ لاٰ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فلیکتب، تفریع و تأیید لا یأب کاتب، است و لیملل، مشعر باینست که کاتب هیچگونه نباید از خود بنگارد و باید اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ «مدیون» کلمه بکلمه املاء کند و کاتب آن را ثبت نماید چون هر کلمه و تعبیرى سند و حجتى خواهد بود علیه الحق، بجاى «مدیون» شامل هر گونه حق است از مال و شرط و زمان فاعل و لیتق اللّٰه، اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ است شاید که با استخدام بلیغ، شامل کاتب نیز بشود و همچنین وَ لاٰ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً عطف بیانى ربه، به اللّٰه، پرواى از خدا را در صفت رب مضاف مینماید تا هیچ پروا و انگیزه ى دیگرى هنگام کتابت و املاء نداشته باشد زیرا در این هنگام جز تقوا نمیتواند از لغزش زبان و بیان و انحرافى که موجب تضییع حقى میشود، باز دارد: کاتب عادل و عالم باید سند را بنویسد و متعهد املاء نماید و از خداى پروردگارش که پدیدهاى تکوینى و تشریعى را بر مى آورد بیاندیشد و از آن حق چیزى نکاهد و فرونگذارد
5 فَإِنْ کٰانَ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لاٰ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ سفیه در این مورد باید سفاهت مالى یابد و ضعیف، آنست که نتواند در کار خود رأى و تصرف داشته باشد مانند طفل و پیر و ناتوان و لا یستطیع ان یمل، مانند لال و گنگ است تکرار اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ ،بجاى «ان کان سفیها » براى مشخص شدن اسم کان است تا با کاتب اشتباه نشود ضمیر هو، راجع به اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ است که یکى از این اوصاف سفیه یا ضعیف یا ناتوان از املاء را دارند و اظهار این ضمیر حصر را میرساند و مفهوم آن لزوم شرکت مدیون باولى است تا آنجا که میتواند: پس اگر چنین مدیونى هیچگونه نتوانست باولى خود در املاء سند شرکت نماید، ولى بتنهایى املاء میکند بالعدل متعلق به فلیملل و یا ولى است: باید ولى او بعدل املاء کند یا ولى که بعدل ولایت یافته املاء کند
6 وَ اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَدٰاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا اَلْأُخْرىٰ استشهاد، درخواست شهادت و شهید صفت مبالغه شاهد بصیر و امین است که مشهود را از هر جهت دریافته باشد و بتواند چنان که بوده بازگو کند و شهادت دهد من رجالکم، که خطاب به مسلمانان است، شرط رجولیت و اسلام را براى شهادت خواهى استشهاد و در صورت امکان میرساند و از مفهوم این آیه، پذیرفته شدن یا نشدن شهادت غیر مسلمانان مطلقا یا در هنگام ضرورت، فهمیده نمیشود اگر براى استشهاد، دو مرد مسلمان: (من رجالکم) یا دو مرد: ( فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ )نبود، پس یک مرد و دو زن خوانده میشوند که مورد تراضى طرفین از جهت ایمان و عدالت باشند: فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَدٰاءِ از عموم شرط و اطلاق فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ و قید دامنه دار ممن ترضون میتوان ترتب این استشهاد را دریافت: شاهد باید دو مرد مسلم باشد و اگر دو مرد مسلم نبود یک مرد و دو زن مسلم و اگر نبود دو مرد و یا یک مرد و دو زن غیر مسلمان زیرا ثبت دیون و اسناد و قضاوت، باصطلاح از امور حسبیه است و نباید تعطیل شود، بعضى فقهاء با استناد باین آیه شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ و آیۀ دوم طلاق که راجع بطلاق است: « وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ »و با استناد بروایات معتبره، اسلام و عدالت را شرط لازم براى قبول شهادت دانسته اند و بعضى با استناد به آیۀ 106 مائده « اِثْنٰانِ ذَوٰا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرٰانِ مِنْ غَیْرِکُمْ »و استناد به بعض روایات، اسلام و یا اسلام و عدالت را شرط شاهد ندانسته اند و بعضى باستناد این آیه که در مورد وصیت است و آیات فوق که در مورد ثبت و قضاوت و طلاق است، قائل بتفصیل شده اند که در کتب فقهى بحث شده آنچه از ظاهر این آیه و دو آیۀ سورۀ طلاق و مائده فهمیده میشود، ترتب این شرائط است ظاهر سیاق این آیه و معناى استشهاد که شاهد گرفتن است، باید این حکم دربارۀ هر کتابت و ثبت یا معامله ثبتى و لىّ باشد تا شاهدها آن را در ذهن خود ضبط و یا با امضاء خود ثبت کنند و اگر معناى استشهاد، آوردن شاهد باشد متناسب با هنگام اختلاف و قضاوت میباشد که با معناى حقیقى شهیدین، سازگارتر است
أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا اَلْأُخْرىٰ ،متضمن تقدیر و تعلیل فشرده ایست براى حکمت استشهاد دو زن بجاى یک مرد مقصود از تضل بجاى «تنسى» و در مقابل فتذکر، فراموشى گمراه کننده و انحراف از بیان شهادت است تکرار بلیغ احداهما، مبین جدایى آنست که گمراه شده از آنکه گمراه نشده و بیاد دارد و بیاد مى آورد: شهادت دو زن بجاى یک مرد براى این است که مبادا یکى از آنان گمراه شود و اگر گمراه شد دیگرى او را بیاد آرد چون زن با انگیزه هاى خاصى که دارد، بضبط اینگونه امور و شهادت بآن کمتر دقت و توجه مینماید و بیشتر تحت تأثیر عواطف واقع میشود چنان که در مسائل راجع بخود، توجه و دقتش بیشتر است و نیز چون بازار معاملات بیشتر بدست مردان است، زنان کمتر بآن دخالت و توجه دارند
7 وَ لاٰ یَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا بقرینۀ «ان تضل »، الشهداء، میبایست کسانى باشند که پس از دریافت موضوع شهادت «استشهاد»، وصف شاهد یافته اند: اینها چون به محکمه دعوت شدند نباید امتناع کنند و از حضور در آن براى شهادت سرباز زنند میشود که این حکم لا یأب، دربارۀ استشهاد و اشهاد هر دو باشد: همین که براى استشهاد و یا اداء شهادت خوانده شدند نباید از جانب خود سرپیچى داشته باشند و باید آماده باشند مگر آنکه عذرى پیش آید و یا براى اثبات مدعى دلیل و یا شاهدهاى دیگرى باشد این نهى لا یأب الشهداء همین وجوب کفایى را میرساند
8 وَ لاٰ تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلىٰ أَجَلِهِ ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهٰادَةِ وَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا نهى لا تسئموا، تأکید و تعمیم امرهاى ثبت و کتابت است: نباید احساس بخستگى کنید براى نوشتن و ثبت نمودن دیون و تعهدات خود چه اندک باشد یا بیش، ریز باشد یا درشت چه بسا ریز و اندکى از مقدار دین و یا شرائط آن که بچشم نمى آید و مورد توجه واقع نمیشود و شخص نوشتن آن را خستگى آور و اتلاف وقت میپندارد و سپس منشأ اختلاف و کشمکشها و صرف مالها و زمانها و افزایش محاکم و اتلاف اموالى میشود و آنکه اندک را از قلم بیاندازد چه بسا از ثبت بیشتر و شرائط آن هم غافل میشود گویا نظر بهمین است که صغیرا، پیش از کبیرا، و با قید الى اجله، ذکر شده است ذلکم، خطاب بمؤمنان و اشاره به اوامر و نواهى است که راجع بکتابت و اشهاد آمده مفهوم اوصاف تفضیلى اقسط و اقوم و ادنى این است که هر چه مردم براى انجام قسط «اداء عادلانۀ حقوق» و بپاداشتن گواهى و بیان حقوق و بستن راه ریب و بدبینى و اختلافات، قوانین و روش هایى را بکار برند باز این حدود و احکام الهى قسط بیشترى در بردارد: أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ ،و بپا دارنده تر است براى گواهى و اشهاد حقوق: و اقوم للشهادة، و نزدیکترین راه است براى پیشگیرى از ریب و بدبینى و اختلافات: وَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا
9 إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً تُدِیرُونَهٰا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَلاّٰ تَکْتُبُوهٰا اسم تکون، ضمیر راجع به معامله است که از مسائل سابق بر مى آید و بقرائت رفع تجارة، تکون تامه است، حاضرة، وصف تجارت و مقصود داد و ستد نقد، و تدیرونها بینکم، بیان آنست: مگر آنکه آن معامله تجارت نقدى باشد که دست بدست در میان خود میگردانید این استثناء، از وجوب کتابت در معاملات مى باشد فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَلاّٰ تَکْتُبُوهٰا ،بیان این استثناء است شاید نفى وجوب استشهاد که فرع کتابت است، نیز از این استثناء برآید: پس دیگر گناهى بر شما از جهت ننوشتن و یا استشهاد ننمودن آن نیست گناه منفى در این مورد، گویا همان آثاریست که از مفهوم ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ ،بر مى آید: چون در تجارت نقد کالاها قبض و اقباض میشود و مشهود است و دین و ذمه اى در میان نیست تا منشأ تضییع قسط و حق در آینده و بروز اختلاف و ریبى شود، ترک کتابت و ثبت آن گناهى نیست نفى جناح، اشعارى دارد که در معاملات نقدى نیز همیشه و یا در مواردى، کتابت بجا و یا اولى میباشد
10 وَ أَشْهِدُوا إِذٰا تَبٰایَعْتُمْ ظاهر تبایع که تکثیر و ارزندگى داد و ستد را میرساند، اعم از معاملۀ ذمى «تداین» و نقد «تجارة حاضره» است پس اگر استثناء « إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً »از همان وجوب کتابت باشد، این امر اشهدوا، راجع بهر گونه معامله است: هنگام هر داد و ستد و یا معاملات پى در پى و یا ارزشدارى، گواه آورید و اگر امر «اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ » راجع باولیاء سفیه و ضعیف و ناتوان باشد، این امر اشهدوا چون مطلق است تکرار حکم نیست چون ظاهر و متبادر از اشهاد متقابل اخفاء و بمعناى آشکار کردن و در معرض مشاهده آوردن و استشهاد، بمعناى گواه گرفتن است، باید این امر مطلق اشهدوا بهمان معناى متبادر و لغوى باشد: هر داد و ستدى را آشکارا و در معرض مشاهدۀ دیگران انجام دهید تا از فریب و حیله بدور باشد 11 وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ لا یضار، شاید که فعل معلوم و نهى از زیان رساندن کاتب و یا گواه بدیگران باشد و نکره آمدن کاتب و شهید در سیاق نفى، تعمیم را میرساند: هیچ کاتب شاهدى، با امتناع از کتابت و شهادت و یا تغییر و تبدیل آن، نباید بکسى زیان رسانند
و شاید که لا یضار، فعل مجهول و نهى از زیان رساندن دیگران به کاتب و شاهد باشد: نباید به هیچ کاتب و شاهدى زیان رسد از این جهت که آنها مسئول و مأمورند، در هر گاه و بیگاه و بدون پاداش، براى نوشتن و ثبت و یا انجام شهادت وادار گردند و ببازار و یا محکمه کشانده شوند زیان رسان هر که باشد، چون هیئت فعل یضار، دلالت بر مشارکت دارد، شرکت زیان رسان را در زیان بردن میرساند وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ ،گویا اشاره بهمین است: اگر چنین کنید که به کاتب و شاهد زیان رسد و رنجیده شوند و یا کاتب و شاهد زیان رسانند، این حدود و احکام تعطیل و منحرف میشود و مردم از آن خارج میشوند و بفسق در معاملات میگرایند و ملازم فسق میگردند فسوق بکم این اتصال و لزوم را میرساند فسوق، خروج از خیر و صلاح است که همان بیرون رفتن از این حدود میباشد و تقوا، که از نیروى ایمان ناشى میشود، اجراء کامل این احکام را ضمانت و محکم میکند نگهبانى و ضمانت تقوا از هر گونه تعهد اجتماعى ریشه دارتر و پایدارتر است: و اتقوا اللّٰه و هر چه قدرت تقوایى بیشتر گسترده تر شود، راههاى رشد فکرى و کشف و تفصیل اصول و فروع احکام بازتر میشود و یعلمکم اللّٰه، چه عطف باشد یا حال، همین ربط و تقدیر را میرساند: از خدا پروا گیرید و حدود او را اجرا کنید تا زمینۀ فردى و اجتماعى براى تعلیمات خدایى آماده شود و همى شما را تعلیم دهد و همین حکمت و نتیجۀ نهایى براى روابط سالم و محکم است که جز خداى حکیم و علیم آن را نمیداند: وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر گازر
عبد الله عباس گفت:خداى تعالى چون ربا حرام گردانید سلم حلال کرد تا آنان که از آن بازماندند ایشان را عوضى باشد از آن بهتر از آنکه مقصود منفعت حاصل بود و مضرّت معصیت مندفع،گفت:اى گرویدگان چون وام دهید یکدیگر را تا به وقتى معیّن [بِدَیْنٍ ] از بهر تأکید را گفت تا [تَدٰایَنْتُمْ ] بمجازات مشتبه نگردد آن را که داده باشید اگر دین بود بنویسد و اگر بیع سلم بود بنویسید تا درو شکّى و شبهتى و خلافى نباشد این امر بعضى گفتند:وجوب راست و بعضى گفتند:ندب راست،و این نیکوتر است،آنان که وجوب را گفتند تمسّک بحدیث ابو موسى کردند که او گفت: پیغمبر صلى اللّه علیه و آله گفته است که:سه کس را خداى تعالى دعا اجابت نکند مردى که دینى به کسى دهد و گواه برنگیرد و مردى که مال به سفیهى دهد و قول خداى شنیده باشد «وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ » و مردى که زنى بدخوى دارد و طلاقش ندهد
و آن کس که نویسد باید که عادل بود و براستى نویسد و نباید که ابا کند نویسنده از آنکه بنویسد چنانکه خداى آموخته باشد او را باید که بنویسد در عهد رسول صلى اللّه علیه و آله نویسندگان اندک بودند و خصوصا کسى که این دانستند نوشتن تا این کتاب کاتب را واجب بود یا نه ؟ اهل ظاهر گفتند:واجب بود حسن بصرى گفت: آنجاى که حق ضایع خواهد شد واجب است ضحاک گفت:واجب بود به آیت «وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ» منسوخ شد
و باید که املا کند آن کس که بر او حقّى باشد یعنى مقرّ مدیون که وام ستده باشد یا سلم فروخته و باید که کاتب از خداى خود بترسد و از آنچه حقّ او باشد برو چیزى نقصان نکند پس اگر این کس که بر او حقّى است سفیه و نادان باشد و املا نتواند کرد ضحاک گفت:مراد بسفیه طفل است یا پیرى خرف و عاجزى که کم عقل باشد یا نتواند که او بنفس خود املا کند از آنکه گنگ باشد یا لکنتى دارد یا حبسى که نتواند به نزدیک کاتب حاضر شدن باید که ولىّ و قیّم او املا کند بعدل و راستى و ولىّ آن بود که به کار او اولى تر بود از دیگرى
[وَ اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَدٰاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا اَلْأُخْرىٰ وَ لاٰ یَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا وَ لاٰ تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلىٰ أَجَلِهِ ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهٰادَةِ وَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً تُدِیرُونَهٰا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَلاّٰ تَکْتُبُوهٰا] مى گوید که:دو کس را گواه برگیرید از مردان شما،به نزدیک ابو حنیفه و شافعى بالغ و آزاد باید نه بنده،و مذهب اهل البیت علیهم السّلام آنست که آزادى شرط نیست ایمان و عدالت است و ایشان تمسّک بظاهر [مِنْ رِجٰالِکُمْ ] مى کنند اینان مى گویند که: همچنان که[رجال]را اضافه کرد عبید و اماء را اضافه کرد و گفت: «وَ اَلصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ » اگر دو مرد نباشد گو مردى و دو زن باش و اجماع فقهاست بر آنکه گواهى مردان با زنان در مال و دین مقبول باشد آنگه بیان گواه کرد و گفت:از آنان که شما راضى باشید و بپسندید ایشان را از گواهان در دیانت و امانت و مراد آنست که مسلمان باشند و ظاهر ستر و مرتکب چیزى نباشند از قبایح و اخلال نکنند بواجبات،از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله پرسیدند که:گواهى کى دهند چگونه دهند؟ گفت:که آفتاب مى بینید گفتند:بلى،گفت:هرگه که همچنان دانید که آفتاب روشن گواهى دهید و اگر نه مدهید و رسول خداى گفت:أکرموا الشهود فانّ اللّه یستخرج بهم الحقوق و یدفع بهم الظلم،گواهان را اکرام کنید که خداى تعالى حقها به ایشان بیرون آرد و ظلم به ایشان بازدارد
در خبر مى آید که امیرالمؤمنین علیه السّلام پس از کارزار بصره روزى عبد الله بن قفل التیمى را دید درعى پوشیده،گفت:این درع طلحة است تو روز کارزار بصره برگرفتۀ، او انکار کرد گفت:میان من و تو این حکم کسى کند که تو او را بنشاندۀ براى حکومت یعنى شریح،پیش شریح رفتند امیرالمؤمنین حسن را بیاورد تا گواهى داد،شریح گفت:به یک گواه حکم نکنم،قنبر را بیاورد،گفت:بگواهى بنده حکم نکنم،امیرالمؤمنین گفت:قبّحک اللّه من حاکم لقد جرت فى حکمک ثلاث مرّات،درین حکم سه بار جور کردى: اوّل آنکه از امام گواه خواستى و امام مأمون باشد ازو گواه نخواهند
دگر گفتى که به گواهى حسن حکم نکنم،و رسول صلى اللّه علیه و آله بگواهى خزیمۀ ثابت تنها حکم کرد و او را[ذو الشّهادتین]خواند
دگر گفتى:بگواهى بنده حکم نکنم،ندانى که گواهى بنده براى خواجه مقبول باشد برو مقبول نباشد ندانى که رسول بگواهى من تنها حکم کرد آن روز که بر خالد ولید گواهى دادم گفت که:گواهى مردى قرشى بگواهى هفت مرد باشد نه از قریش و گواهى تو اى على بگواهى هفت قرشى است و خداى تعالى یک مرد قرشى را قوّت هفت مرد داد که نه از قریش باشد و ترا قوّت هفت مرد قرشى داد به خداى که دیگر حکم نکنى میان دو کس تا مرا از آن خبر نکنى
خداى تعالى گفت:دو را گواه برگیرید از زنان تا بجاى یک مرد باشد تا اگر یکى فراموش کند دیگرى او را با یاد دهد و گواهان باید که ابا نکنند چون ایشان را دعوت کنند قتاده و ربیع گفتند:سبب این آیت آن بود که چون مردى را کارى افتادى در قبیلۀ بزرگ مى گردیدى تا کسى گواه شود کسى گواه نشدى خداى تعالى آیت فرستاد و نهى کرد مردمان را از آنکه ابا کنند از تحمّل شهادت شعبى گفت:اگر کسى دیگر باشد که او گواه شود او مخیّر است اگر خواهد گواه شود و اگر خواهد نشود
عطا و عکرمه و سعید جبیر گفتند که:آیت در اقامت شهادتست و امر به اقامت شهادت على الوجوب باشد الّا عند عذرى واضح پس معنى چنین بود چون گواهان را دعوت کنند بر اقامت شهادت نباید که ابا کنند آنگه گفت:ملالت و ضجارت منمائید از آنکه بنویسید شما آن را اگر اندکست و اگر بسیار تا باجلى که او را بود موقّت و معیّن آنکه بنویسد گواهى را و مبلغ دین را و اجل را شما را راست ترست و بادادترست نزدیک خداى تعالى او راست تر باشد از بهر اقامت شهادت و نزدیک تر به آنکه بشکّ نیوفتید در مبلغ دین و گواهى و حلول اجل از آنکه این جمله بر یاد بنماند آنگه استثنا کرد بعضى حقوق را از نوشتن و گفت که:مگر تجارتى باشد حاضر نقد دست بدست متاع بدهد و بها نقد بستاند اینجا به نوشتن حاجت نیفتد
[وَ أَشْهِدُوا إِذٰا تَبٰایَعْتُمْ وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ ] مى گوید که:گواه برگیرید چون مبایعت کنید و بنرنجانند نویسنده را و نه گواه را،نویسنده را بنرنجانند و نگویند تا چیزى نویسد که بدو املا نکرده باشند از زیادت و نقصان و تقدیم و تأخیر أجل،و اضرار گواه آن باشد که گواهى بخلاف راستى دهد یا گواهى براستى پنهان کند این قول طاوس است و حسن بصرى بعضى دیگر گفتند که:اضرار ایشان آن بود که مردى بیامدى و دبیر را گفتى:براى من چیزى بنویس و گواه را گفتى:گواه شو،ایشان گفتندى ما مشغولیم کسى دیگر را بگوى،و برفتى و الحاح کردى و گفتى:خداى ترا فرموده است و ترا واجب است و بانگ بر ایشان زدى،خداى تعالى این آیت فرستاد و نهى کرد ازین معنى و گفت:اگر این معنى کنید و ایشان را اضرار نمائید و از فرمان خداى بیرون آمده باشید از خداى بترسید و از معاصى او احتراز کنید تا مستحقّ عقاب او نگردید و خداى تعالى شما را احکام شرعى مى آموزد از آنچه صلاح دین و دنیاى شما در آنست براى آنکه او عالمست به جملۀ معلومات مصالح و مفاسد او داند و شما ندانید
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا تَدٰایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ «تداینتم»از باب تفاعل و بر وزن تقابل و تضارب آمده و آن عملى است که بین دو نفر انجام گیرد
پس ازآنکه حق جل و علا فضیلت انفاق فى اللّٰه و مفسده رباخورى را بیان فرموده و بیع را حلال و ربا را حرام نمود در مقام برآمده که قانونى بین بشر تأسیس فرماید که در معاملات و معاشرات ضرر بر کس وارد نیاید باتلاف سرمایه و نیز بگرفتن مال ربوى خسران مال نشود؛این است که دستور مى دهد که وقتى معامله سمى کنید و در بین مدت قرار دادید بایستى آن را بنویسید؛از عبد اللّٰه عباس است که گفته چون خداى عز و جل معامله ربوى را حرام نمود در عوض بیع سلمى را تجویز فرمود که بر هیچ کدام از بایع و مشترى ضرر وارد نیاید این است که امر فرموده که بایستى بنویسید براى اینکه به فراموشى اختلاف و نزاع بین شما واقع نگردد
وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کٰاتِبٌ بِالْعَدْلِ لام«لیکتب»امر غایب است یعنى باید نویسنده عادل باشد که در نوشتن از طریق عدل و درستى تجاوز ننماید وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ اَللّٰهُ همانطورى که خداوند ازروى فضل و احسان علم نویسندگى عنایت نموده سزاوار نیست براى نویسنده از نوشتن بخل ورزد؛گویند چون در عصر رسول اللّٰه صلى اللّٰه علیه و آله و سلّم نویسندگان کم بودند این است که تأکید مى نماید در نوشتن که نویسندگان به شکرانه این تفضل بایستى از نوشتن معامله خوددارى ننمایند و در اینکه آیا نوشتن بر نویسنده واجب است یا نه و نیز قبول شهادت بحق براى شاهد واجب است یا نه از مفسرین گفتارى نقل شده لکن از سیاق آیه چنانچه مشهور بین فقهاء ماست استحباب بر مى آید و نیز به دلالت آن آیه که فرموده «وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ» چنین فهمیده مى شود که نه نوشتن براى نویسنده واجب است و نه قبول شهادت براى شاهد و نیز اجرت گرفتن براى نوشتن مانعى ندارد
فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اَللّٰهَ رَبَّهُ و بایستى نویسنده بنویسد و مدیون املاء نماید و از خدا بترسید و از تقلب و غش در معامله خوددارى نمائید و چیزى در آن کم و زیاد ننمائید
فَإِنْ کٰانَ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لاٰ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ و در جایى که مدیون نادان یا طفل یا بى سواد یا گنگ باشد و قدرت بر املا نمودن ندارد بایستى ولىّ هرکدام کدام یک از اینها املا بنماید یعنى بگوید تا کاتب بنویسد و دو شاهد مرد بگیرند بر معامله
در تفسیر ابو الفتوح مى نویسد مذهب ابو حنیفه و سفیان و مالک و شافعى و بیشتر فقهاء و مذهب شریح و ابن سیرین این است که گواهى بنده در دین قبول است و نزد ما هم چنین است که در قبول شهادت حریت شرط نیست آنچه شرط است ایمان و عدالت است و دلیل ما قول حق تعالى است وَ اَلصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ (پایان) فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَدٰاءِ و اگر دو مرد نباشند که شهادت بر حق دهند یک مرد و دو زن از اشخاص عادل درصورتى که شهادت آنها نافذ باشد تعیین نمایند
عدالت دو قسم است بعرف علماى اخلاق عدالت عبارت از آن معنایى است که جامع بین،حکمت،شجاعت،عفت باشد که از مجموع فضائل سه گانه ملکه عدالت پدید مى گردد و البته متصفین به این قسم از عدالت بسیار کمیابند
و بعرف متشرّعه عدالت خوددارى نمودن از منهیات شرعیّه و گناهان کبیره و عدم اصرار بر صغائر و از آنچه خلاف مروت یعنى آنچه در عرف مستهجن و رکیک بنظر مى آید و عدم اخلال بواجبات است و بسیارى از علماء علامت عدالت را حسن ظاهر مى دانند بطورى که ظاهر کاشف از باطن باشد و تفصیل آن راجع بکتب فقهیه است
أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا اَلْأُخْرىٰ «ان»بمعنى شرط «تضلّ »بمعنى فراموشى یعنى اگر در موقع اداء شهادت یکى از آن دو زن موضوع شهادت را فراموش کرد دیگرى وى را متنبه گرداند و شاید غلبه فراموشى در زن یکى از اسرارى باشد که در شهادت دو زن را مقابل یک مرد قرار داده اند
وَ لاٰ یَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا در بیان این جمله از مفسرین گفتارى نقل شده(1)مقصود تحمل شهادت است که هرگاه کسى را بطلبند که بر کسى گواه شود که در موقع شهادت شاهد بر قضیه باشد نباید انکار کند(2)در صورتى گواه شدن و قبول شهادت کردن واجب است که کس دیگرى نباشد که تحمل شهادت نماید یعنى قبول شهادت واجب کفایى است نه واجب عینى(3)تحمل شهادت و گواه شدن نه واجب عینى است نه واجب کفایى بلکه شخص مخیر است خواهد قبول مى کند و خواهد قبول نمى کند
بعضى از مفسرین چنین اظهار داشته اند که این جمله در مقام اداء شهادت است که آن کس که گواه شد و قبول شهادت نمود اگر مانعى در کار نباشد و نیز اگر قضیه را فراموش نکرده باشد در موقع اداء شهادت بر او شهادت دادن واجب است
ظاهرا همین قول اخیر مطابق واقع و حقیقت است زیرا بقرینه آن جمله بعد لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ با این جمله وَ لاٰ یَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا و نیز بضمیمه قوله تعالى در آخر آیه وَ لاٰ تَکْتُمُوا اَلشَّهٰادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وقتى آیات را باهم جمع نمودیم دلالت واضح دارد و از مجموع آنها چنین استفاده توان نمود که ابتداء بر کسى واجب نیست تحمل شهادت نماید نه واجب کفایى و نه عینى لکن وقتى قبول شهادت نمود و موقع اداء شهادت رسید و از وى طلب شهادت شد نباید کتمان شهادت نماید بلکه بر او واجب است شهادت بحق دهد
وَ لاٰ تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلىٰ أَجَلِهِ بایستى از نوشتن ملول نشوید اعم از اینکه دین اندک باشد یا بسیار
ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهٰادَةِ وَ أَدْنىٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا ذا اسم اشاره و کاف خطاب به جماعت است یعنى اى جماعت حاضرین در موقع معامله یا دین اگر چنین کنید که نوشته اى در میان گذارید بقسط و عدالت به درستى نزدیکتر و براى شهادت دادن محکم تر است و براى اینکه شک و اشتباهى پیرامون شما نشود بهتر
إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً تُدِیرُونَهٰا بَیْنَکُمْ این دستورات وقتى است که معامله سلف یا نسیه یا قرض یا غیر آن باشد که خداى رحمان از راه لطف و شفقت و جلوگیرى از نزاع و فساد این طور دستور فرموده لکن اگر معامله نقدى باشد که دینى و طلبى در کار نباشد در اینجا محتاج به این گونه چیزها نمى باشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.