حسین صادقی
[ همه نکته ها ] نکته های حسين صادقي (1 مورد)
  سوره بقرة آیه 2 - شک در قرآن
سؤال: این آیه"ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِین" درباره قرآن و مطالب آن مىفرماید: «لا رَیْبَ فِیهِ»
شکّى در آن نیست.
در حالى که خود قرآن شکّ و تردید مخالفان را در این باره بیان مىدارد: یک جا مىفرماید: «إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» «5»
ما درباره آنچه ما را به آن مىخوانى، در
شکّ هستیم.
و در مورد شکّ در وحى و نبوّت نیز مىخوانیم: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِ
کْرِی» «6» دربارهى قیامت نیز آمده: «لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ» «7» بنا بر این چگونه مىفرماید: «لا رَیْبَ فِیهِ» هیچ شکّى در قرآن و محتواى آن نیست؟
پاسخ: مراد از جمله «لا رَیْبَ فِیهِ» آن نیست که کسى در آن شکّ نکرده و یا شکّ نمىکند، بلکه منظور آن است که حقّانیت قرآن به قدرى محکم است که جاى شکّ ندارد و اگر کسى شکّ کند به خاطر کور دلى خود اوست. چنان که در آیه 66 سوره نمل مىفرماید: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ»»
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های حسين صادقي (3 مورد)
  سوره حمد آیه 7 - تفسیر نمونه، ج1، ص: 53تا 57
دو خط انحرافى!
این آیه در حقیقت تفسیر روشنى است براى" صراط مستقیم" که در آیه قبل خواندیم، مىگوید: مرا به راه کسانى هدایت فرما که آنان را مشمول انواع نعمتهاى خود قرار دادى (نعمت هدایت، نعمت توفیق،
نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم و عمل و جهاد و شهادت) نه آنها که بر اثر اعمال زشت، و انحراف عقیده غضب تو دامنگیرشان شد و نه آنها که جاده حق را رها کرده و در بیراههها گمراه و سرگردان شده (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ).
در حقیقت چون ما آشنایى کامل به راه و رسم هدایت نداریم، خدا به ما دستور مىدهد که در این آیه طریق و خط پیامبران و نیکوکاران و آنها که مشمول نعمت و الطاف او شدهاند را بخواهیم.
و نیز به ما هشدار مىدهد که در برابر شما همیشه دو خط انحرافى قرار دارد، خط" مغضوب علیهم" و خط" ضالین" که به زودى به تفسیر این دو آشنا خواهیم شد.

نکته ها:
1-" الذین انعمت علیهم" کیانند؟
سوره نساء آیه 69 این گروه را تفسیر کرده است: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً.
:" کسانى که دستورات خدا و پیامبر را اطاعت کنند، خدا آنها را با کسانى قرار مىدهد که مشمول نعمت خود ساخته، از پیامبران و رهبران صادق و راستین و جانبازان و شهیدان راه خدا و افراد صالح، و اینان رفیقان خوبى هستند".
همانگونه که ملاحظه مىکنیم این آیه افراد مورد نعمت خدا را چهار گروه معرفى مىکند: پیامبران، صدیقین، شهداء، و صالحین.
این مراحل چهارگانه شاید اشاره به این معنى باشد که براى ساختن یک جامعه انسانى سالم و مترقى و مؤمن، نخست باید رهبران حق و انبیاء وارد میدان شوند.
و به دنبال آنها مبلغان صدیق و راستگو که گفتار و کردارشان با یکدیگر هماهنگ است، تا اهداف پیامبران را از این طریق در همه جا گسترش دهند.
به دنبال این دوران سازندگى فکرى، طبیعتا عناصر آلوده و آنها که مانع راه حقند سر بر دارند، جمعى باید در مقابل آنها قیام کنند و عدهاى شهید شوند و با خون پاکشان درخت توحید آبیارى گردد.
در مرحله چهارم محصول این کوششها و تلاشها به وجود آمدن" صالحان" است، اجتماعى پاک و شایسته و آکنده از معنویت.
بنا بر این ما در سوره حمد در شبانه روز پى در پى از خدا مىخواهیم که در خط این چهار گروه قرار گیریم، خط انبیاء خط صدیقین، خط شهدا و صالحین و روشن تفسیر نمونه، ج1، ص: 54
است که در هر مقطع زمانى باید در یکى از این خطوط، انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نمائیم.
2" مغضوب علیهم" و" ضالین" کیانند؟
جدا کردن این دو از هم در آیات فوق نشان مىدهد که هر کدام اشاره به گروه مشخصى است.
در اینکه فرق میان این دو چیست سه تفسیر وجود دارد:
1- از موارد استعمال این دو کلمه در قرآن مجید چنین استفاده مىشود که" مغضوب علیهم" مرحلهاى سختتر و بدتر از" ضالین" است، و به تعبیر دیگر" ضالین" گمراهان عادى هستند، و مغضوب علیهم، گمراهان لجوج و یا منافق، و به همین دلیل در بسیارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکر شده.
در آیه 106 سوره نحل مىخوانیم وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ:" آنهایى که سینه خود را براى کفر گسترده ساختند غضب پروردگار بر آنها است".
و در آیه 6 سوره فتح آمده است، وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ:" خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک و آنها را که درباره خدا گمان بد مىبرند مورد غضب خویش قرار مىدهد، و آنها را لعن مىکند، و از رحمت خویش دور مىسازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است".
به هر حال" مغضوب علیهم" آنها هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت و عناد و دشمنى با حق را مىپیمایند و حتى از اذیت و آزار رهبران الهى و پیامبران در صورت امکان فروگذار نمىکنند آیه 112 سوره آل عمران مىگوید: وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ... ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِما تفسیر نمونه، ج1، ص: 55
عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ
:" غضب خداوند شامل حال آنها (یهود) شد چرا که به خدا کفر مىورزیدند و پیامبران الهى را به ناحق مىکشتند".
2- جمعى از مفسران عقیده دارند که مراد از" ضالین" منحرفین نصارى و منظور از" مغضوب علیهم" منحرفان یهودند.
این برداشت به خاطر موضعگیریهاى خاص این دو گروه در برابر دعوت اسلام مىباشد، زیرا همانگونه که قرآن هم صریحا در آیات مختلف بازگو مىکند، منحرفان یهود، کینه و عداوت خاصى نسبت به دعوت اسلام نشان مىدادند، هر چند در آغاز، دانشمندان آنها از مبشران اسلام بودند، اما چیزى نگذشت که به جهاتى که اینجا جاى شرح آن نیست از جمله به خطر افتادن منافع مادیشان سرسختترین دشمن شدند، و از هر گونه کار شکنى در پیشرفت اسلام و مسلمین فروگذار نکردند (همانگونه که امروز نیز موضع گروه صهیونیست در برابر اسلام و مسلمانان همین است).
و با این حال تعبیر از آنها به" مغضوب علیهم" بسیار صحیح به نظر مىرسد ولى باید توجه داشت که این تعبیر در حقیقت از قبیل تطبیق کلى بر فرد است، نه انحصار مفهوم مغضوب علیهم در این دسته از یهود.
اما منحرفان از نصارى که موضعشان در برابر اسلام تا این حد سرسختانه نبود، تنها در شناخت آئین حق گرفتار گمراهى شده بودند، از آنها تعبیر به" ضالین" شده که آن هم از قبیل تطبیق کلى بر فرد است.
در احادیث اسلامى نیز کرارا" مغضوب علیهم" به یهود و" ضالین" به منحرفان نصارى تفسیر شده است و نکتهاش همانست که در بالا اشاره شد
3- این احتمال نیز وجود دارد که" ضالین" به گمراهانى اشاره مىکند که اصرارى بر گمراه ساختن دیگران ندارند در حالى که" مغضوب علیهم" کسانی هستند که هم گمراهند و هم گمراهگر، و با تمام قوا مىکوشند دیگران را همرنگ خود سازند!.
شاهد این معنى آیاتى است که سخن از کسانى مىگوید که مانع هدایت دیگران به راه راست بودند و به عنوان" یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ" از آنها یاد شده در آیه 16 سوره شورى مىخوانیم: وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ:" آنها که بعد از پذیرش دعوت اسلام از ناحیه مؤمنان، در برابر پیامبر ص به مخاصمه و بحثهاى انحرافى بر مىخیزند، حجت و دلیلشان در پیشگاه خدا باطل و بى اساس است و غضب خدا بر آنها است و عذاب شدید در انتظارشان خواهد بود.
اما با این همه چنین به نظر مىرسد که جامعترین این تفاسیر همان تفسیر اول است تفسیرى که بقیه تفسیرها در آن جمع است و در حقیقت مصداقى از مصادیق آن محسوب مىشود بنا بر این دلیلى ندارد که ما مفهوم وسیع آیه را محدود کنیم.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

  سوره حمد آیه 3 - برگزیده تفسیر نمونه جلد1 صفحه 30
معنى «رحمن» و «رحیم» و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر «بسم اللّه» خواندیم. نکتهاى که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت در نمازهاى روزانه ما حد اقل 30 بار تکرار مىشوند (در هر یک از دو رکعت اول نماز دوازده بار) و به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به صفت رحمتش مىستائیم. و این درسى است براى همه انسانها که خود را د
ر زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلق کنند.
به علاوه اشارهاى است به این واقعیت که اگر ما خود را عبد و بنده خدا مىدانیم مبادا رفتار مالکان بىرحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.
نکته دیگر اینکه «رحمان و رحیم» بعد از «رَبِّ الْعالَمِینَ» اشاره به این است که ما در عین قدرت نسبت به بندگان خویش، با مهربانى و لطف رفتار مىکنیم.
  سوره حمد آیه 4 - برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 31
تفسیر:در اینجا تعبیر به «مالکیت خداوند» شده است، که نهایت سیطره و نفوذ او را بر همه چیز و همه کس در آن روز مشخص مىکند، روزى که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب. حاضر مىشوند و در برابر مالک حقیقى خود قرار مىگیرند، تمام گفتهها و کارها و حتى اندیشههاى خود را حاضر مىبینند، هیچ چیز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست
فراموشى نیفتاده است،
و اکنون این انسان است که باید بار همه مسئولیتهاى اعمال خود را بردوش کشد! حتى در آنجا که بنیانگزار سنت و برنامهاى است، باز باید سهم خویش را از مسئولیت بپذیرد! بدون شک مالکیت خداوند نسبت به جهان هستى مالکیت حقیقى است نه مالکیت اعتبارى نظیر مالکیت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ما است.
و به تعبیر دیگر این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است، آنکس که موجودات را آفریده و لحظه به لحظه فیض وجود هستى به آنها مىبخشد، مالک حقیقى موجودات است.
و در پاسخ این سؤال که مگر خداوند مالک تمام این جهان نیست که ما از او تعبیر به «مالک روز جزا» مىکنیم؟ باید بگوئیم: مالکیت خداوند گر چه شامل «هر دو جهان» مىباشد، اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است، چرا که در آن روز همه پیوندهاى مادى و مالکیتهاى اعتبارى بریده مىشود، و هیچ کس در آنجا چیزى از خود ندارد، حتّى اگر شفاعتى صورت گیرد باز به فرمان خداست.
اعتقاد به روز رستاخیز، اثر فوق العاده نیرومندى در کنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد و یکى از علل جلوگیرى کردن نماز از فحشاء و منکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئى مىاندازد که از همه کار او با خبر است و هم به یاد دادگاه بزرگ عدل خدا.
در حدیثى از امام سجّاد علیه السّلام مىخوانیم: هنگامى که به آیه «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» مىرسید، آنقدر آن را تکرار مىکرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.
امّا کلمه «یَوْمِ الدِّینِ»: در قرآن در تمام موارد به معنى قیامت آمده است، و اینکه چرا آن روز، روز دین معرفى شده؟ به خاطر این است که آن روز روز جزا است و «دین» در لغت به معنى «جزا» مىباشد، و روشنترین برنامهاى که در قیامت اجرا مىشود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است.