((خناس )) صیغه مبالغه از ماده ((خنوس )) (بر وزن خسوف ) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است ، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى شود عقب نشینى مى کنند، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن تواءم است این واژه به معنى ((اختفاء)) نیز آمده است .
بنابر این مفهوم آیات چنین است : بگو من از شر وسوسه گر شیطان صفتى که از نام خدا مى گریزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم .
اصولا شیاطین برنامه هاى خود را با مخفى کارى مى آمى زند، و گاه چنان در گوش جان انسان مى دمند که انسان باور مى کند فکر، فکر خود او است ، و از درون جانش جوشیده ، و همین باعث اغوا و گمراهى او مى شود! کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق ، و دروغ در پوسته اى از راست ، و گناه در لباس عبادت ، و گمراهى در پوشش هدایت .
خلاصه هم خودشان مخفى هستند، و هم برنامه هایشان پنهان است ، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند، یا برنامه هایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند، هرگز چنین نیست ، آنها وسواس خناسند، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق .
اگر آنها در ((چهره اصلى )) ظاهر شوند، اگر آنها ((باطل )) را با ((حق )) نیامیزند، و اگر آنها ((صریح و صاف )) سخن بگویند به گفته على (علیه السلام ) لم یخف على المرتادین : ((مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نمى شود!
آنها همیشه قسمتى از ((این )) مى گیرند، و قسمتى از ((آن ))، و به هم آمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنانکه امیر مؤ منان (علیه السلام ) در ادامه همین سخن مى فرماید: فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه
شیطان را از این جهت خناس خوانده که به طور مداوم آدمی را وسوسه میکند ، و به محضی که انسان به یاد خدا میافتد پنهان میشود و عقب میرود ، باز همینکه انسان از یاد خدا غافل میشود ، جلو میآید و به وسوسه میپردازد .
خنّاس" صیغة مبالغه از مادّة "خنوس" به معنای جمع شدن و عقب رفتن است; به شیطان نیز "خنّاس" گفته میشود، زیرا هنگامی که نام خدا برده میشود، عقبنشینی میکند و از آن جا که این امر غالباً با مخفیکاری و پنهان شدن توأم است، این واژه به معنای "اختفأ" نیز آمده است.(ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن المصطفوی، ج 3، ص 131ـ132، مؤسسة الطباعة و النشر / تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 27، ص 473، دارالکتب الاسلامیة.)
"خنّاس" در آیة شریفه "مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ "(ناس،4) صفت "وسواس" (وسوسه کننده) است، چه از جنّ باشد و چه از انس، مانند انسانهای شیطان صفت.(ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، همان / قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ج 2، ص 310، دارالکتب الاسلامیة.)
امّا واژة "وسواس" در لغت به "صدای آهستهای گفته میشود که از به هم خوردن زینت آلات پدید میآید."(مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ص 869، نشر دارالقلم.)
هم چنین به هر صدای آهسته وسواس گفته شده است; در ضمن به خطورات و افکار بد و نامطلوبی که در دل و جان انسان پیدا میشود، و شبیه صدای آهستهای است که در گوش فرو میخوانند نیز اطلاق شده است.
"وسواس"، معنای مصدری دارد، ولی گاهی نیز در معنای فاعل به کار میرود که در این آیة شریف ـ مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس ـ به همین معنا ـ وسوسهگر ـ آمده است.
بنابر آنچه از تعریف واژههای "وسواس" و "خناس" گذشت و با توجه به این که این آیه از نظر معنا مستقل نیست و ادامة آیات پیش است، مفهوم آیات چنین میشود: "بگو من از شرّ وسوسهگر شیطان صفتی که از نام خدا میگریزد و پنهان میگردد، به خدا پناه میبرم." اصولاً "شیاطین"، برنامههای خود را با مخفی کاری میآمیزند، و گاه چنان در گوش جانِ انسان میدمند که انسان باور میکند، فکر، فکر خود او است; و از درون جانش جوشیده، و همین اندیشه و خیال، سبب گمراهی او میشود.
خلاصه، هم خودشان مخفی هستند و هم برنامههایشان پنهان است، و این هشداری است به همة رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافة اصلی ببینند، یا برنامههایشان را در شکل انحرافیاش مشاهده کنند; هرگز چنین نیست، زیرا آنها وسواس خناسند، و کارشان حقّه و دروغ و نیرنگ و ریاکاری و ظاهرسازی و مخفی کردن حق است.
و از آیات بعد ـ من الجنة و الناس ـ روشن میشود که "وسواسان خنّاس" تنها در میان یک گروه و یک جماعت، و در یک قشر و لباس نیستند، بلکه در میان جن و انس پراکندهاند; دوستان ناباب، همنشینهای منحرف، پیشوایان گمراه و ظالم، کارگزاران جباران و طاغوتها، نویسندگان و گویندگان فاسد، مکتبهای الحادی و التقاطی ظاهر فریب، وسایل ارتباط جمعی وسوسهگر; همة اینها و مانند اینها، در مفهوم گستردة "وسواس خناس" واردند که انسان باید از شرّ آنها به خدا پناه ببرد.(تفسیر نمونه، آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی و دیگران، ج 27، ص 472ـ474، نشردارالکتب الاسلامیة.)
[ نظرات / امتیازها ]