از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(و اذ قال موسی لقومه ):(و یاد کن ای رسول ، زمانی را که موسی (ع ) به قوم خود گفت ) از این آیات ،لجاجت و خیره سری بنی اسرائیل آشکار می شود واینکه اصرار زیاد در توضیح خواهی و پرسش بیهوده می کنند و نسبت ابهام وپیچیدگی به اوامر الهی و بیانات انبیاء می دهند و حتی درظاهر کلام آنها رنگ وبوی اهانت و استخفاف به مقام ربوبی آشکار می شود، پس موسی (ع ) به آنهامی گوید:(ان الله یامرکم ان تذبحوا بقره ):(همانا خدا امر می کند که شما گاوماده ای را ذبح کنید)بنی اسرائیل مرتب به موسی (ع ) می گفتند(ادع لنا ربک )یعنی برای ما از پروردگارت بخواه و هیچ وقت نگفتند ،ازخدای ما بخواه سپس مرتب در گفتارشان سئوال کردند که (ما هی )آن چیست و باز گفتند(ان البقر تشابه علینا)یعنی بقره برما مشتبه می شود و اشتباه را به امر الهی بر می گرداندند ونگفتند،(تشابهت علینا)،یعنی تأثیر را از آن بقره خاص می دانستند ،نه ازآن خدای تعالی ، و در این آیات خدا آنان را مطلقا و بدون هیچ قیدی امر به ذبح یک گاوماده نمود، اما آنها پیامبر را نسبت به جهالت دادند و خود با پرسشهای بی جهت بر قیود آن افزودند(قالوا اتتخذنا هزوا):(و گفتند:آیا ما را مسخره می کنی ؟)یعنی به پیامبر نسبت جهالت و مسخرگی دادند و بکلی منکر این امر شدند،(قال اعوذبالله ان اکون من الجاهلین )(موسی (ع ) گفت : پناه می برم به خدا ازاینکه ازنادانان باشم )نهایتا هم بعد ازآن همه پرسش و بیان ، تازه گفتند:(الان جئت بالحق ) حالا حق را گفتی ،انگار تاکنون هرچه پیامبر گفته باطل بوده و این مستلزم نسبت باطل دادن به بیان الهی و تبلیغ نبوی است و این آیه (واذ قال موسی ...) خطاب به پیامبر(ص ) است و خصائص بنی اسرائیل را آشکار می کند، که دارای روح اطاعت و حرف شنوی نبودند و ملکه استکبار و سرپیچی در آنها مستقر شده بودو می گفتند مااز تقلید مذموم پیروی نمی کنیم ،بلکه تنها به چیزی ایمان می آوریم که مشاهده کنیم وببینیم و محسوس را بر معقول ترجیح دادند ،زمانی که گفتند:(لن نؤمن لک حتی نری الله جهره )،(42)،(ما ایمان نمی آوریم تا زمانی که خدا راآشکارا ببینیم )و ازپیامبر خود خواستند که خدا را باچشم سر ببینند و درجای دیگر خواستندکه پیامبر برای آنها الهه ای قرار دهد که آن را عبادت کنند،(قالوا یاموسی اجعل لنا الها کما لهم الهه )(43)،(ای موسی قرار بده برای ما الهه ای همچنان که آنان الهه دارند) و پیامبر شان فرمود،(انکم قوم تجهلون )(44)، همانا شما قومی نادان هستید)و پنداشتند که انسان نباید هیچ حرفی رابدون دلیل قبول کند،و این سخن اگر چه صحیح و برحق است ، اما آنها در مورد طلب توضیح و دلیل خواهی برزیاد نمودن اوصاف بقره لجاجت و زیاده روی نمودند. [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) مهدی زاده : خلاصة مطلوب و قابل قبولی از تفسیرالمیزان ارائه شده اما در آدرسدهی آیات دقت نشده است :
" لن نؤمن لک حتی نری الله جهره " آیة 55 سورة بقره است که 42 درج شده و احتمال زیاد این عدد 42 شمارة پاورقی کتاب موردنظر است که در سایر کتابها (ازجمله تفسیری که اینجانب در دسترس دارم) اعداد پاورقی متفاوت است.
همچنین آیة " قالوا یاموسی اجعل لنا الها کما لهم الهه قال انکم قوم تجهلون " آیة 138 سورة اعراف است که اعداد 43 و 44 درج شده و مبهم است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
ماجراى گاو بنى اسرائیل! از این آیه به بعد بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده‏ایم که همه بطور فشرده و خلاصه بود، ماجرایى به صورت مشروح آمده.

ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى‏آید) چنین بود که یکنفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى‏شود، در حالى که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست.

در میان قبایل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى‏شود، داورى را براى فصل خصومت نزد موسى (ع) مى‏برند و حل مشکل را از او خواستار مى‏شوند.

موسى (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات مى‏خوانید مى‏پردازد.

نخست مى‏گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).

آنها از روى تعجّب «گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته‏اى»؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً). «موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى‏برم که از جاهلان باشم» (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).

یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
Allah said, `O Children of Israel! Remember how I blessed you with miracle of the cow that was the means for discovering the identity of the murderer, when the murdered man was brought back to life.'


Ibn Abi Hatim recorded `Ubaydah As-Salmani saying, "There was a man from among the Children of Israel who was impotent. He had substantial wealth, and only a nephew who would inherit from him. So his nephew killed him and moved his body at night, placing it at the doorstep of a certain man. The next morning, the nephew cried out for revenge, and the people took up their weapons and almost fought each other. The wise men among them said, `Why would you kill each other, while the Messenger of Allah is still among you' So they went to Musa and mentioned the matter to him and Musa said,


﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَـهِلِینَ﴾


("Verily, Allah commands you that you slaughter a cow.'' They said, "Do you make fun of us'' He said, "I take Allah's refuge from being among Al-Jahilin (the ignorant or the foolish)).'' "Had they not disputed, it would have been sufficient for them to slaughter any cow. However, they disputed, and the matter was made more difficult for them, until they ended up looking for the specific cow that they were later ordered to slaughter. They found the designated cow with a man, only who owned that cow. He said, `By Allah! I will only sell it for its skin's fill of gold.' So they paid the cow's fill of its skin in gold, slaughtered it and touched the dead man with a part of it. He stood up, and they asked him, `Who killed you' He said, `That man,' and pointed to his nephew. He died again, and his nephew was not allowed to inherit him. Thereafter, whoever committed murder for the purpose of gaining inheritance was not allowed to inherit.'' Ibn Jarir reported something similar to that. Allah knows best.
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر راهنما

1 - خداوند، قوم موسى را به ذبح گاوى ماده فرمان داد.

إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة

ماده بودن گاو از «بکر» در آیه بعد استفاده مى شود.

2 - موسى(ع) ابلاغ کننده فرمان خدا (لزوم ذبح گاو) به مردم خویش

إذ قال موسى لقومه إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة

3 - تأکید موسى(ع) بر اینکه دستور ذبح گاو، از ناحیه خداست نه صلاحدید وى.

إذ قال موسى لقومه إن اللّه یأمرکم

4 - بازیچه قرار دادن و به مسخره گرفتن بنى اسرائیل، پندار و تحلیل قوم موسى از دستور ذبح گاو

أتتخذنا هزواً

«هزواً» یعنى به بازى گرفتن و مسخره کردن. از آیه 72، 73 چنین بر مى آید که فرمان مذکور در ارتباط با قتلى بوده که در میان بنى اسرائیل اتفاق افتاده و هر یک از طایفه ها طایفه دیگر را مسؤول مى شناختند و از آن جا که قوم موسى میان دستور ذبح گاو و کشف معماى قتل ارتباطى نمى دیدند، آن دستور (ذبح گاو) را به تمسخر گرفتن خویش، تحلیل کردند.

5 - قوم موسى بر این گمان بودند که دستور ذبح گاو از ناحیه موسى(ع) است، نه فرمانى از جانب خداوند

أتتخذنا هزواً

از اینکه بنى اسرائیل با جمله «أتتخذنا هزواً» (آیا ما را به مسخره مى گیرى) موسى(ع) را مورد خطاب قرار دادند، معلوم مى شود که: آنان دستور ذبح گاو را دستورى از ناحیه خداوند نمى پنداشتند.

6 - موسى(ع) مخالفت و موضع گیرى قومش را درباره دستور ذبح گاو، پیش بینى کرد.

إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة

موسى(ع) فرمان الهى (لزوم ذبح گاو) را با جمله اسمیه «إن اللّه ...» - که قرین به حرف تأکید «إنّ» است - بیان داشت و معمولا بیان معنا با کلامى مؤکّد، حاکى از آن است که مخاطب پذیراى مضمون کلام نیست و یا آن را مورد تردید قرار خواهد داد.

7 - قوم موسى وى را به دروغ گویى در ابلاغ حکم خدا (فرمان ذبح گاو)، متهم کردند.

إن اللّه یأمرکم ... قالوا أتتخذنا هزواً

با وجود اینکه موسى(ع) با جمله «إن اللّه...» تصریح مى کند که خداوند چنین دستورى داده بنى اسرائیل با خطاب به موسى (ع) (أتتخذنا) او را صادر کننده آن فرمان مى پنداشتند; یعنى، بر این گمان بودند که وى به گزاف آن حکم را به خداوند نسبت مى دهد.

8 - قوم موسى وى را به استهزا کردن بنى اسرائیل متهم کردند.

أتتخذنا هزواً

9 - آزادى ابراز عقیده و بیان اندیشه در جامعه دینى عصر موسى

أتتخذنا هزواً

10 - استعاذه موسى(ع) به خدا از اینکه در زمره جاهلان باشد.

أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

11 - موسى(ع) با جاهلانه خواندن استهزاى مردم، پندار قوم خویش را درباره خود ناروا دانست.

قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

12 - قوم موسى، فاقد ایمان راسخ به موسى(ع)

أتتخذنا هزواً

13 - تلاش براى تبرئه کردن خویش از اتهامات ناروا، امرى نیکو و شایسته

قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

14 - پیامبران، از مسخره کردن و به بازیچه گرفتن مردم، منزهند.

قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

15 - پیامبران، منزه از کردارهاى جاهلانه هستند.

قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

16 - قوم موسى فاقد معرفت لازم نسبت به مقام شامخ پیامبران(ع)

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

17 - استعاذه موسى(ع) به خدا، از اینکه امرى را به دروغ، به خداوند نسبت دهد.

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

جمله «أعوذ باللّه ...» ناظر به اتهاماتى است که جمله «أتتخذنا هزواً» گویاى آن است. این جمله بیانگر دو پندار باطل و اتهام ناروا مى باشد: 1ـ موسى(ع) مردم را به بازیچه گرفته است. 2ـ دستور ذبح گاو، فرمان خدا نیست بلکه ساخته خود موسى(ع) است.

18 - پیامبران، هرگز حکمى را به دروغ به خداوند نسبت نمى دهند.

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

19 - عصمت پیامبران، در بیان احکام الهى و ارائه آنها به مردم

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

20 - استهزا و مسخره کردن مردم کردارى جاهلانه است.

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

21 - لزوم استعاذه به خدا و یارى جستن از او براى دور ماندن از کردارهاى جاهلانه و لغزشهاى برخاسته از جهل

قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

22 - جهل و نادانى خطر آفرین و منشأى براى لغزشهاست.

أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

پناه بردن، که معناى عیاذ (مصدر أعوذ) است، به هنگامى است که آدمى از شر چیزى در هراس باشد.

23 - استهزاى مردم و به مسخره گرفتن ایشان، برخاسته از جهل و نادانى است.

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

24 - جهل و نادانى منشأ و دلیلى براى نسبت دادن حکم و امرى دروغین به خداست.

أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

موسى (ع) در پاسخ اتهام قومش، مبنى بر اینکه دستور ذبح گاو دستور خود اوست و او آن را به خدا نسبت مى دهد، بیان داشت که: وى از امور جاهلانه به دور است; یعنى، چنین امرى مقتضاى جهل مى باشد.

25 - از امام صادق(ع) روایت شده که فرموده اند: «ان رجلا من خیار بنى اسرائیل و علمائهم خطب إمراة منهم فانعمت له و خطبها ابن عمّ لذلک الرجل و کان فاسقاً ردیاً فلم ینعموا له فحسد ابن عمّه الذى انعموا له فقعد له فقتله غیلة ثم حمله إلى موسى فقال یا نبى اللّه هذا إبن عمّى قد قتل قال موسى من قتله قال لاادرى ... فعظم ذلک على موسى فاجتمع إلیه بنو اسرائیل فقالوا ماترى یا نبى اللّه ... قال لهم موسى «ان اللّه یأمرکم ان تذبحوا بقرة» ...;(1)

مردى از علما و برگزیدگان بنى اسرائیل از قوم خود زنى را خواستگارى کرد و او پذیرفت; و همان زن را پسر عموى آن عالم - که مردى فاسق و پست بود - خواستگارى کرد و آنان به او جواب رد دادند و این پسر عموى فاسق به آن عالم حسد برد و در کمین او نشست و غافلگیرانه او را کشت و جنازه او را به سوى موسى(ع) برده و گفت: اى پیامبر خدا! این پسر عموى من است که او را کشته اند. موسى(ع) فرمود: چه کسى او را کشته است؟ گفت: نمى دانم ... این واقعه بر موسى(ع) گران آمد و بنى اسرائیل در اطراف موسى(ع) جمع شدند و گفتند نظر و حکم شما اى پیامبر خدا چیست؟ ... موسى(ع) فرمود: خداوند به شما امر مى کند که گاوى را ذبح کنید ...».
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر مجمع البیان
در این آیات نیز، روى سخن با بنى اسرائیل است؛ مى فرماید:

«و اذ قال موسى لقومه انّ اللَّه یأمرکم ان تذبحوا بقرةً قالوا اتتّخذنا هزواً قال اعوذ باللَّه ان اکون من الجاهلین»

و بیاد آورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مى دهد که گاوى را با این ویژگیها سر ببرید...

گفتند: آیا ما را به تمسخر مى گیرى؟! ما از تو درمورد عامل قتل مى پرسیم و تو دستور کشتن گاو را به ما مى دهى؟!

روشن است که این بهت زدگى و سخن آنان بدان جهت بود که رابطه اى میان پرسش خود و پاسخ موسى (ع) نمى دیدند و به راز این دستور آگاه نبودند.

موسى گفت: پناه مى برم به خدا از اینکه از نادانان باشم.

این تعبیر، بیانگر این درس است که استهزاى دیگران جز کار عناصر نادان و کودن نیست؛ چرا که مفهوم این کار ناپسند از دو صورت خارج نیست: یا استهزاکننده آفرینش فرد را به مسخره مى گیرد و یا کردارى از کردارهاى او را. و روشن است که هیچکدام از آنها درخور ریشخند نیستند؛ زیرا موضوع آفرینش یا زشتى و زیبایى افراد که در اختیار آنها نیست و تمسخر آنها، دهن کجى به دستگاه آفرینش است، و کردار ناپسند نیز اگر از کسى دیده شود، بر ماست که او را راهنمایى کنیم، نه اینکه به باد تمسخر بگیریم. با این بیان، عمل زشت و ناپسند استهزاى دیگران جز از عناصر نادان و کودن، از کسى نشاید.

چرا؟

چرا خدا از میان حیوانات گوناگون، دستور داد گاو را سر ببرند؟ آیا مى توان در این مورد امتیازى براى گاو قائل شد؟

پاسخ

بنظر مى رسد در آن روزگاران، مردمى بودند که گاو را مى پرستیدند. قصد این بود که تقدّس و عظمت موهوم گاو درهم شکسته شود و همگان دریابند که حیوانى اینگونه اسیر و ذلیل، زیبنده پرستش نیست.

چرا؟

چرا خداوند آن مرده را با کشتن موجودى زنده، حیات مجدّد بخشید؟

پاسخ

خداى جهان آفرین، این کار را براى نشان دادن قدرت بى همانندش انجام داد؛ و با این اقدام روشن ساخت که مى تواند با عضو موجودى فاقد حیات و زندگى، حیات را به فردى باز گرداند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر نمونه
ماجراى گاو بنى اسرائیل
در این آیات بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده و خلاصه بود، ماجرائى به صورت مشروح آمده است ، شاید به این دلیل که این داستان تنها یکبار در قرآن ذکر شده ، بعلاوه نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد که ایجاب چنین شرحى مى کند، از جمله : بهانه جوئى شدید بنى اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است ، و نیز درجه
ایمان آنان را به گفتار موسى مشخص مى کند و از همه مهمتر اینکه گواه زنده اى است بر امکان رستاخیز.
ماجرا (آنگونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید) چنین بود که یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود، در حالى که قاتل به هیچوجه معلوم نیست .
در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى شود، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى برند و حل مشکل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات مى خوانید مى پردازد. <136>
نخست مى گوید: ((به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید)) (و اذ قال موسى لقومه ان الله یامرکم ان تذبحوا بقرة ).
آنها از روى تعجب ((گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته اى ))؟! (قالوا اتتخذنا هزوا).
((موسى در پاسخ آنان گفت : به خدا پناه مى برم که از جاهلان باشم )) (قال اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین ).
یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن ، کار افراد نادان و جاهل است ، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
کان فی بنی إسرائیل شیخ موسر فقتل ابنه بنو أخیه لیرثوه ،وطرحوه علی باب مدینة ثم جاءوا یطالبون بدیته ، فأمرهم الله أن یذبحوا بقرة و یضربوه ببعضها لیحیا فیخبرهم بقاتله (قالوا أتتخذنا هزوا) أتجعلنا مکان هزو، أو أهل هزو، أو مهزوا بنا، أو الهزو نفسه لفرط الاستهزاء (من الجاهلین ) لان الهزو فی مثل هذا من باب الجهل و السفه . و قرئ "هزؤا" بضمتین . "وهزءا" بسکون الزای ، نحو کفؤا و کفؤا. و قرأ حفص "هزوا" بالضمتین والواو و کذلک "کفوا" و العیاذ و اللیاذ من واد واحد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (67)

وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ‌: و یاد کنید اى بنى اسرائیل وقتى را که گفت موسى علیه السلام مرقوم خود را، زمانى که در میان خود کشته‌اى یافتند عامیل نام، و مى‌خواستند قاتل او را معلوم کنند. إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً: بدرستى که خداوند امر فرماید شما را اینکه بکشید گاوى را و بزنید عضوى از آن را بر این مرده تا خدا او را زنده فرماید.
قضیه قتل: در میان بنى اسرائیل مردى بود عامیل نام. مال بسیار داشت و هیچ وارثى به غیر از یک پسر نداشت. برادرزاده‌هاى او مى‌خواستند مال او را به میراث ببرند. به طمع میراث پسر عمو را بکشتند و در شب او را به درب مسجدى که دوازده در داشت به عدد اسباط بنى اسرائیل، انداختند، و چون روز شد اهل آن در، مقتول را به در دیگر کشیدند. میان این دو سبط نزاع افتاد، بنى عمّ او آمدند و ادعا نمودند بر سبطى که در به آنها تعلق داشت. از حضرت صادق علیه السلام مرویست که کشتن او به جهت آن بود که پسر برادر او دخترش را خطبه‌ «1» کرده بود، امتناع نموده دختر را به دیگرى تزویج کرد.

خلاصه جدال واقع شد میان آنان. به حضرت موسى علیه السلام عرض نمودند که از خدا بخواه تا قاتل معلوم شود «2». بعد از دعا و درخواست فرمود:

خداى تعالى امر فرماید که بکشید قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً: گفتند قوم: آیا فرا مى‌گیرى ما را اهل سخریه و استهزاء؟ یعنى با ما سخریه مى‌کنى؟ ما از تو قاتل را مى‌خواهیم، تو ما را به کشتن گاو امر نمائى! قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ‌: فرمود موسى علیه السلام پناه مى‌برم به خدا از آنکه باشم نادان؛ زیرا سخریه در چنین حالى که طلب رشد و صلاح کنید، جهل محض باشد. پس جواب از روى علم و خیر خواهد بود.
تبصره: علت امر به ذبح گاو و تخصیص کشتن گاو از سایر حیوانات، به جهت آن بود که ایشان عبادت گوساله کرده بودند، و آن در نظر آنها وقعى تمام داشت. امر شد به ذبح گاو تا کشتن آن در دست ایشان موجب ذلّت و اهانت آنها باشد و بدانند که چنین وجودى صلاحیت عبادت و پرستش ندارد.
علم الهدى سید مرتضى فرمود که حق تعالى امر فرمود به کشتن گاوى که جامع صفات آتیه باشد، لکن در اوّل حال، تأخیر بیان فرمود و تأخیر بیان از وقت خطاب جایز باشد، لکن تأخیر بیان از وقت حاجت جایز نیست [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
در زمان حضرت موسى (ع) زنى صاحب جمال و کمال و عفت بود که سه پسر عم او طالبش بودند و او اختیار نمود انجب و افضل آنها را و آندو بر او حسد بردند و به مهمانى دعوتش نمودند و او را کشتند و در محله بنى اسرائیل انداختند بعد آمدند گریه و زارى نمودند و مطالبه قاتل او را از طائفه بنى اسرائیل کردند حضرت موسى امر فرمود یا قسم یاد کنند که ما نکشتیم و از کشنده خبر نداریم و دیه بدهند یا آن که قاتل را پیدا کنند که اقرار کند یا حبس تنگناى را اختیار نمایند آنها عرض کردند یا نبى اللّه ما که نکشتیم و از کشنده هم خبر نداریم این تکالیف شاقه بر ما روا نیست حضرت موسى فرمود حکم خدا این است و باید راضى باشید چون منفعت در رضاى بامر خدا و اطاعت او است آنها عرض کردند ما ایمان آوردیم که جان و مال ما محفوظ باشد تو هم پیغمبرى از خدا بخواه قاتل را بنمایاند حضرت موسى فرمود خداوند حکم واقعه را بیان فرموده من جرئت ندارم خواهش نمایم حکمى را غیر از آنچه خدا فرموده و اعتراض نمایم بر اوامر او آیا امثال و نظائر این جرئت و جسارت را ننمودید و پاداش آنرا دیدید و خواست که همان حکم را انفاذ فرماید که خطاب رسید اجابت کن ملتمس آنها را و بخواه از من که بیان کنم قاتل کیست تا کشته شود و غیر او سالم بماند از تهمت و غرامت من اراده دارم باین وسیله وسعت دهم در رزق کسیکه از امت تو است ولى شغلش ذکر صلوات بر محمد و آل اطهار او است و معتقد است بفضیلت محمد (ص) و بعد از او على (ع) بر تمام طوائف بشر و میخواهم غنى کنم او را در دنیا در این واقعه تا بوده باشد بعض ثواب او از تعظیم و تکریم محمد و آل او پس حضرت موسى از خداوند استدعا نمود که قاتل را بیان فرماید خداوند فرمود بگو به بنى اسرائیل اگر میخواهید قاتل معلوم شود گاوى بکشید و بزنید مقتول را بجزئى از آن کشته زنده میشود و خبر میدهد که قاتل او کیست آنها تعجب کردند و گفتند اى موسى ما را استهزا میکنى چگونه ممکن است گاوى کشت و یک قطعه از میتى جدا کرد به میت دیگر زد زنده شود مگر اجتماع دو میت موجب حیات یکى از آندو است حضرت موسى فرمود منکه از پیش خود این امر را بشما ابلاغ ننمودم امر خداوند را قیاس بکار بنده نباید کرد و چون و چرا سزاوار نیست آیا منى مرد و منى زن دو بى‌جان نیستند که خداوند شما جاندارها را از آن دو خلق فرموده و آیا حبه و تخم که در زمین کاشته میشود روح دارد که خداوند از آنها انواع ریاحین و گلها و درخت‌ها میرویاند که داراى روح نباتى مى‌باشند و شما از آنها استفاده و ارتزاق مینمائید استهزاء و سخریه از عمل جهال است یا کسیکه معرفت بعظمت و قدرت حق ندارد ممکن است افترا بخدا به بندد نه کسیکه خداوند او را کلیم خود قرار داده و تتمه حکایت در تفسیر آیات بعد خواهد آمد انشاء اللّه تعالى و قمى از حضرت صادق (ع) قریب باین مضمون را روایت نموده و ذیلا نگاشته که در بنى اسرائیل مردى بود که پسر خوبى داشت و آن پسر داراى متاعى بود که براى فروش مهیا نموده بود روزى مشتریانى آمدند که آنمتاع را بخرند پدرش در خواب بود و کلید آنمکان که متاعش در آنجا بود در زیر سر پدرش بود و او نخواست پدرش را از خواب بیدار کند مشتریان را جواب داد وقتى پدرش از خواب بیدار شد سؤال نمود که آن متاع را فروختى یا نه او گفت خیر و سبب را بیان نمود پدر از این عمل خوشحال شد گاوى داشت باو بخشید و شکر خدا را نمود که چنین پسرى دارد پس خداوند مأمور نمود بنى اسرائیل را که گاوى را بکشند باوصافى که منحصر در آن گاو بود تا قاتل معلوم شود و بنظر حقیر میان این روایت و تفسیر امام منافاتى نیست زیرا کسیکه چنین طینت پاکى داشته باشد که براى راحتى و احترام پدرش از منفعت کلى صرف نظر نماید لابد ذکرش صلوات و اعتقادش بنبوت و ولایت ثابت است و اللّه اعلم و هزو ظاهرا مصدر است و بمعنى مفعول استعمال شده و بسکون زا و ضم ان با همزه و واو بچهار وجه مانند کفو قرائت نموده‌اند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.