Allah said, `O Children of Israel! Remember how I blessed you with miracle of the cow that was the means for discovering the identity of the murderer, when the murdered man was brought back to life.'
Ibn Abi Hatim recorded `Ubaydah As-Salmani saying, "There was a man from among the Children of Israel who was impotent. He had substantial wealth, and only a nephew who would inherit from him. So his nephew killed him and moved his body at night, placing it at the doorstep of a certain man. The next morning, the nephew cried out for revenge, and the people took up their weapons and almost fought each other. The wise men among them said, `Why would you kill each other, while the Messenger of Allah is still among you' So they went to Musa and mentioned the matter to him and Musa said,
﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَـهِلِینَ﴾
("Verily, Allah commands you that you slaughter a cow.'' They said, "Do you make fun of us'' He said, "I take Allah's refuge from being among Al-Jahilin (the ignorant or the foolish)).'' "Had they not disputed, it would have been sufficient for them to slaughter any cow. However, they disputed, and the matter was made more difficult for them, until they ended up looking for the specific cow that they were later ordered to slaughter. They found the designated cow with a man, only who owned that cow. He said, `By Allah! I will only sell it for its skin's fill of gold.' So they paid the cow's fill of its skin in gold, slaughtered it and touched the dead man with a part of it. He stood up, and they asked him, `Who killed you' He said, `That man,' and pointed to his nephew. He died again, and his nephew was not allowed to inherit him. Thereafter, whoever committed murder for the purpose of gaining inheritance was not allowed to inherit.'' Ibn Jarir reported something similar to that. Allah knows best.
[ نظرات / امتیازها ]
1 - خداوند، قوم موسى را به ذبح گاوى ماده فرمان داد.
إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة
ماده بودن گاو از «بکر» در آیه بعد استفاده مى شود.
2 - موسى(ع) ابلاغ کننده فرمان خدا (لزوم ذبح گاو) به مردم خویش
إذ قال موسى لقومه إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة
3 - تأکید موسى(ع) بر اینکه دستور ذبح گاو، از ناحیه خداست نه صلاحدید وى.
إذ قال موسى لقومه إن اللّه یأمرکم
4 - بازیچه قرار دادن و به مسخره گرفتن بنى اسرائیل، پندار و تحلیل قوم موسى از دستور ذبح گاو
أتتخذنا هزواً
«هزواً» یعنى به بازى گرفتن و مسخره کردن. از آیه 72، 73 چنین بر مى آید که فرمان مذکور در ارتباط با قتلى بوده که در میان بنى اسرائیل اتفاق افتاده و هر یک از طایفه ها طایفه دیگر را مسؤول مى شناختند و از آن جا که قوم موسى میان دستور ذبح گاو و کشف معماى قتل ارتباطى نمى دیدند، آن دستور (ذبح گاو) را به تمسخر گرفتن خویش، تحلیل کردند.
5 - قوم موسى بر این گمان بودند که دستور ذبح گاو از ناحیه موسى(ع) است، نه فرمانى از جانب خداوند
أتتخذنا هزواً
از اینکه بنى اسرائیل با جمله «أتتخذنا هزواً» (آیا ما را به مسخره مى گیرى) موسى(ع) را مورد خطاب قرار دادند، معلوم مى شود که: آنان دستور ذبح گاو را دستورى از ناحیه خداوند نمى پنداشتند.
6 - موسى(ع) مخالفت و موضع گیرى قومش را درباره دستور ذبح گاو، پیش بینى کرد.
إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة
موسى(ع) فرمان الهى (لزوم ذبح گاو) را با جمله اسمیه «إن اللّه ...» - که قرین به حرف تأکید «إنّ» است - بیان داشت و معمولا بیان معنا با کلامى مؤکّد، حاکى از آن است که مخاطب پذیراى مضمون کلام نیست و یا آن را مورد تردید قرار خواهد داد.
7 - قوم موسى وى را به دروغ گویى در ابلاغ حکم خدا (فرمان ذبح گاو)، متهم کردند.
إن اللّه یأمرکم ... قالوا أتتخذنا هزواً
با وجود اینکه موسى(ع) با جمله «إن اللّه...» تصریح مى کند که خداوند چنین دستورى داده بنى اسرائیل با خطاب به موسى (ع) (أتتخذنا) او را صادر کننده آن فرمان مى پنداشتند; یعنى، بر این گمان بودند که وى به گزاف آن حکم را به خداوند نسبت مى دهد.
8 - قوم موسى وى را به استهزا کردن بنى اسرائیل متهم کردند.
أتتخذنا هزواً
9 - آزادى ابراز عقیده و بیان اندیشه در جامعه دینى عصر موسى
أتتخذنا هزواً
10 - استعاذه موسى(ع) به خدا از اینکه در زمره جاهلان باشد.
أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
11 - موسى(ع) با جاهلانه خواندن استهزاى مردم، پندار قوم خویش را درباره خود ناروا دانست.
قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
12 - قوم موسى، فاقد ایمان راسخ به موسى(ع)
أتتخذنا هزواً
13 - تلاش براى تبرئه کردن خویش از اتهامات ناروا، امرى نیکو و شایسته
قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
14 - پیامبران، از مسخره کردن و به بازیچه گرفتن مردم، منزهند.
قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
15 - پیامبران، منزه از کردارهاى جاهلانه هستند.
قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
16 - قوم موسى فاقد معرفت لازم نسبت به مقام شامخ پیامبران(ع)
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
17 - استعاذه موسى(ع) به خدا، از اینکه امرى را به دروغ، به خداوند نسبت دهد.
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
جمله «أعوذ باللّه ...» ناظر به اتهاماتى است که جمله «أتتخذنا هزواً» گویاى آن است. این جمله بیانگر دو پندار باطل و اتهام ناروا مى باشد: 1ـ موسى(ع) مردم را به بازیچه گرفته است. 2ـ دستور ذبح گاو، فرمان خدا نیست بلکه ساخته خود موسى(ع) است.
18 - پیامبران، هرگز حکمى را به دروغ به خداوند نسبت نمى دهند.
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
19 - عصمت پیامبران، در بیان احکام الهى و ارائه آنها به مردم
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
20 - استهزا و مسخره کردن مردم کردارى جاهلانه است.
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
21 - لزوم استعاذه به خدا و یارى جستن از او براى دور ماندن از کردارهاى جاهلانه و لغزشهاى برخاسته از جهل
قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
22 - جهل و نادانى خطر آفرین و منشأى براى لغزشهاست.
أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
پناه بردن، که معناى عیاذ (مصدر أعوذ) است، به هنگامى است که آدمى از شر چیزى در هراس باشد.
23 - استهزاى مردم و به مسخره گرفتن ایشان، برخاسته از جهل و نادانى است.
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
24 - جهل و نادانى منشأ و دلیلى براى نسبت دادن حکم و امرى دروغین به خداست.
أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین
موسى (ع) در پاسخ اتهام قومش، مبنى بر اینکه دستور ذبح گاو دستور خود اوست و او آن را به خدا نسبت مى دهد، بیان داشت که: وى از امور جاهلانه به دور است; یعنى، چنین امرى مقتضاى جهل مى باشد.
25 - از امام صادق(ع) روایت شده که فرموده اند: «ان رجلا من خیار بنى اسرائیل و علمائهم خطب إمراة منهم فانعمت له و خطبها ابن عمّ لذلک الرجل و کان فاسقاً ردیاً فلم ینعموا له فحسد ابن عمّه الذى انعموا له فقعد له فقتله غیلة ثم حمله إلى موسى فقال یا نبى اللّه هذا إبن عمّى قد قتل قال موسى من قتله قال لاادرى ... فعظم ذلک على موسى فاجتمع إلیه بنو اسرائیل فقالوا ماترى یا نبى اللّه ... قال لهم موسى «ان اللّه یأمرکم ان تذبحوا بقرة» ...;(1)
مردى از علما و برگزیدگان بنى اسرائیل از قوم خود زنى را خواستگارى کرد و او پذیرفت; و همان زن را پسر عموى آن عالم - که مردى فاسق و پست بود - خواستگارى کرد و آنان به او جواب رد دادند و این پسر عموى فاسق به آن عالم حسد برد و در کمین او نشست و غافلگیرانه او را کشت و جنازه او را به سوى موسى(ع) برده و گفت: اى پیامبر خدا! این پسر عموى من است که او را کشته اند. موسى(ع) فرمود: چه کسى او را کشته است؟ گفت: نمى دانم ... این واقعه بر موسى(ع) گران آمد و بنى اسرائیل در اطراف موسى(ع) جمع شدند و گفتند نظر و حکم شما اى پیامبر خدا چیست؟ ... موسى(ع) فرمود: خداوند به شما امر مى کند که گاوى را ذبح کنید ...».
[ نظرات / امتیازها ]
در این آیات نیز، روى سخن با بنى اسرائیل است؛ مى فرماید:
«و اذ قال موسى لقومه انّ اللَّه یأمرکم ان تذبحوا بقرةً قالوا اتتّخذنا هزواً قال اعوذ باللَّه ان اکون من الجاهلین»
و بیاد آورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مى دهد که گاوى را با این ویژگیها سر ببرید...
گفتند: آیا ما را به تمسخر مى گیرى؟! ما از تو درمورد عامل قتل مى پرسیم و تو دستور کشتن گاو را به ما مى دهى؟!
روشن است که این بهت زدگى و سخن آنان بدان جهت بود که رابطه اى میان پرسش خود و پاسخ موسى (ع) نمى دیدند و به راز این دستور آگاه نبودند.
موسى گفت: پناه مى برم به خدا از اینکه از نادانان باشم.
این تعبیر، بیانگر این درس است که استهزاى دیگران جز کار عناصر نادان و کودن نیست؛ چرا که مفهوم این کار ناپسند از دو صورت خارج نیست: یا استهزاکننده آفرینش فرد را به مسخره مى گیرد و یا کردارى از کردارهاى او را. و روشن است که هیچکدام از آنها درخور ریشخند نیستند؛ زیرا موضوع آفرینش یا زشتى و زیبایى افراد که در اختیار آنها نیست و تمسخر آنها، دهن کجى به دستگاه آفرینش است، و کردار ناپسند نیز اگر از کسى دیده شود، بر ماست که او را راهنمایى کنیم، نه اینکه به باد تمسخر بگیریم. با این بیان، عمل زشت و ناپسند استهزاى دیگران جز از عناصر نادان و کودن، از کسى نشاید.
چرا؟
چرا خدا از میان حیوانات گوناگون، دستور داد گاو را سر ببرند؟ آیا مى توان در این مورد امتیازى براى گاو قائل شد؟
پاسخ
بنظر مى رسد در آن روزگاران، مردمى بودند که گاو را مى پرستیدند. قصد این بود که تقدّس و عظمت موهوم گاو درهم شکسته شود و همگان دریابند که حیوانى اینگونه اسیر و ذلیل، زیبنده پرستش نیست.
چرا؟
چرا خداوند آن مرده را با کشتن موجودى زنده، حیات مجدّد بخشید؟
پاسخ
خداى جهان آفرین، این کار را براى نشان دادن قدرت بى همانندش انجام داد؛ و با این اقدام روشن ساخت که مى تواند با عضو موجودى فاقد حیات و زندگى، حیات را به فردى باز گرداند.
[ نظرات / امتیازها ]
ماجراى گاو بنى اسرائیل
در این آیات بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده و خلاصه بود، ماجرائى به صورت مشروح آمده است ، شاید به این دلیل که این داستان تنها یکبار در قرآن ذکر شده ، بعلاوه نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد که ایجاب چنین شرحى مى کند، از جمله : بهانه جوئى شدید بنى اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است ، و نیز درجه
ایمان آنان را به گفتار موسى مشخص مى کند و از همه مهمتر اینکه گواه زنده اى است بر امکان رستاخیز.
ماجرا (آنگونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید) چنین بود که یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود، در حالى که قاتل به هیچوجه معلوم نیست .
در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى شود، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى برند و حل مشکل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات مى خوانید مى پردازد. <136>
نخست مى گوید: ((به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید)) (و اذ قال موسى لقومه ان الله یامرکم ان تذبحوا بقرة ).
آنها از روى تعجب ((گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته اى ))؟! (قالوا اتتخذنا هزوا).
((موسى در پاسخ آنان گفت : به خدا پناه مى برم که از جاهلان باشم )) (قال اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین ).
یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن ، کار افراد نادان و جاهل است ، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست .
[ نظرات / امتیازها ]