● مسعود ورزيده -
تفسیرنمونه
مسلمانان تصفیه مى شوند
قبل از حادثه احد موضوع ((منافقان )) در میان مسلمانان ، زیاد مطرح نبود به همین دلیل آنها بیشتر، ((کفار)) را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شکست احد و تضعیف موقتى مسلمانان راستین و آماده شدن زمینه براى فعالیت منافقان ، فهمیدند دشمنانى خطرناکتر دارند که باید کاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقانند و این یکى از مهمترین نتائج حادثه احد بود.
آیه فوق ، که آخرین آیه اى است که در اینجا از حادثه احد بحث مى کند، این حقیقت را به صورت یک قانون کلى بیان نموده و مى گوید: ((چنین چیزى ممکن نیست که خداوند مؤ منان را به همان شکل که شما هستید بگذارد و آنها را تصفیه
نکند و ((طیب )) (و پاک ) را از ((خبیث )) (و ناپاک ) متمایز نسازد)) (ما کان الله لیذر المؤ منین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطیب ).
این یک حکم عمومى و همگانى است و یک سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود که هر کس ادعاى ایمان کند و در میان صفوف مسلمین براى خود جایى باز کند به حال خود رها نمى شود، بلکه با آزمایشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.
در اینجا ممکن بود سؤ الى مطرح شود (و طبق پاره اى از روایات چنین سؤ الى در میان مسلمانان نیز مطرح بود) و آن اینکه خدا که از اسرار درون همه کس آگاه است چه مانعى دارد که مردم را از وضع آنها آگاه کند و از طریق علم غیب ، مؤ من از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آیه به این سؤ ال پاسخ مى گوید که : ((هیچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غیب را در اختیار شما نخواهد گذارد)) (و ما کان الله لیطلعکم على الغیب ).
زیرا آگاهى بر اسرار نهانى - به عکس آنچه بسیارى خیال مى کنند - مشکلى را براى مردم ، حل نمى کند، بلکه در بسیارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشیدن پیوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى امید و از بین رفتن تلاش و کوشش در میان توده مردم مى گردد.
و از همه مهمتر اینکه باید ارزش اشخاص از طریق اعمال آنها روشن گردد نه از راه دیگر و مساءله آزمایش و امتحان پروردگار نیز، چیزى جز این نیست ، بنابراین راه شناسایى افراد، تنها اعمال آنها است .
سپس پیامبران خدا را، از این حکم استثناء کرده و مى فرماید: ((خداوند هرزمان بخواهد از میان پیامبرانش ، کسانى را انتخاب مى کند و گوشه اى از ((علم غیب )) بى پایان خود و اسرار درون مردم را که شناخت آن براى تکمیل رهبرى آنها لازم است در اختیار آنان قرار مى دهد)) (و لکن الله یجتبى من رسله من یشاء).
ولى در هر حال قانون کلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص ، اعمال آنها است .
از این جمله استفاده مى شود که پیامبران ذاتا عالم به غیب نیستند و نیز استفاده مى شود که آنها بر اثر تعلیم الهى قسمتى از اسرار غیب را مى دانند بنابراین افرادى هستند که از غیب آگاه مى شوند و همچنین مقدار آگاهى آنها بسته به مشیت خداوند است .
ناگفته پیدا است که منظور از مشیت ، و خواست خدا در این آیه ، همانند آیات دیگر، همان ((اراده آمیخته با حکمت )) است یعنى خدا هر کس را شایسته ببیند و حکمتش اقتضا کند، به اسرار غیب آگاه مى سازد.
در پایان آیه ، خاطر نشان مى سازد، اکنون که میدان زندگى میدان آزمایش و جدا سازى پاک از ناپاک و مؤ من از منافق است ، پس شما براى اینکه از این بوته آزمایش ، خوب به در آیید ((به خدا و پیامبران او ایمان آورید)) (فامنوا بالله و رسله ).
اما تنها به ایمان آوردن اکتفا نمى کند و مى فرماید اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است .))(و ان تؤ منوا و تتقوا فلکم اجر عظیم ).
این نکته ، در آیه قابل توجه است که از مؤ من ، تعبیر به ((طیب )) (پاکیزه ) شده است و مى دانیم پاکیزه ، چیزى است که بر همان آفرینش نخست باقى بماند، و اشیاء خارجى و بیگانه ، آن را ((خبیث و ناپاک )) نسازد، آب پاکیزه ، جامه پاکیزه و مانند آن ، چیزى است که عوامل آلوده خارجى به آن نرسیده باشد و از این استفاده مى شود که ایمان داشتن ، فطرت و آفرینش نخستین انسان است .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
پرتوی از قرآن
مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ ، وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ ، وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
آگاهى و درس دیگرى است به مؤمنان براى آمادگى و هشیارى در جهت مقابل کافر سرعت و مسارعت مى گیرند و از خدا و خود رها مى شوند تا هر چه خواهند در زمین و در میان بندگان خدا تاخت و تاز کنند، مؤمنین که با خدا پیوند و پیمان دارند، به همان حال که هستند و در هر حال، خدا رهایشان نمى کند، درگیریها و مصائب و آزمایشها برایشان پیش مى آورد (مضمون این مطلب مقدر است) حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ این سنت جارى و همیشگى خدایى است، از همان هنگام آگاهى و ایمان، و همیشه بوده و هست
مفهوم مٰا کٰانَ اَللّٰهُ ، بجاى «لیس، ما، اللّٰه»، لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ ، به جاى «لیذرکم» بیان سنت الهى دربارۀ همۀ متصفین به ایمان است مخاطب « عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ »، به ظاهر سیاق، مؤمنان حاضر در زمانند، نه کافران و منافقان، چنان که بعضى مفسران گمان کرده اند ما، اشاره به وضع کنونى آنها است با جملۀ بس بلیغ اسمیه حال ثبات و امنیت و بهره گیرى از انتساب به ایمان که در آن مؤمن حقیقى و ثابت با ضعفاى در ایمان و منافقان ممتاز نیستند حَتّٰى بیان نهایت این وضع است، از، مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ ، تا یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ که بر طبق سنت الهى حوادث و مصائب و ابتلاآت باید پیش آید: حکمت و سنت خدا این نیست که مؤمنان را به همان حال و وضعى که شما دارید، ثابت و راکد واگذارد، گرفتارى و مصائب و ابتلاآت باید پیش آید، تا (1) و لئن امهل الظالم فلن یفوت اخذه، و هو له بالمرصاد على مجاز طریقه و بموضع الشّجا من مساغ ریقه (نهج البلاغه، از خطبۀ 97)
و اگر به ستمگر مهلت و فرصت داد، گرفتن او هم هرگز از اراده اش محو نمى شود، و او (خدا) براى ستمگر در گذرگاه راهش به کمین ایستاده است، و چون استخوان در گلو راه بر او مى گیرد آلودگان به کفر و جاهلیت و جواذب آن از پیشروان پاکیزه شده و تکامل یافته جدا و مشخص شوند نه املاء کافران در پایان به خیر آنها و نه گرفتارى و مصائب مؤمنان به زیان اینان است، هر دو بر طبق حکمت و سنّت سنیۀ الهى مى باشد، که در باطن آفرینش جهان و حیات انسان جریان دارد و تا به غایت نرسد و از پرده بیرون نیاید کسى آگاهى همه جانبه از آن ندارد: وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ پس مجالى نیست تا کسى گمان برد که خداوند پیش از برخورد با حوادث و مصائب خبث را از طیب جدا کند و آنها را بشناساند روش خداوند این است که بر طبق مشیت خود، از میان هزارها مردم، کسانى را بر مى گزیند و به سوى خود جذب مى کند: وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ ، دیگر آیه در اینجا از حد اطلاع و غیب یابى آنان بیانى ندارد، زیرا درجات رسل مختلف و حد اطلاعشان محدود است و آنان را آگاه مى کند نه از غیب اطلاع کامل مى دهد من رسله، اگر تبعیضى باشد نه بیانى، اشاره به همین وظیفه است که کسانى را بر مى گزیند که غیب شناس و راز دانند پس بر دیگران همین وظیفه است که به خدا و رسلش ایمان آورند و اگر ایمان آوردند و پروا گرفتند، پاداش بزرگ مى یابند و شود که در پرتو آن چشمشان با زور از بین شود: فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» ترجمه تفسیر مجمع البیان
مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یعنى خداوند مؤمنان را رها نخواهد گزارد
عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ یعنى اى کافران بر آنچه که شما هستید از ابهام و اشتباه مؤمن با منافق یعنى در حکم خدا جایز نیست که شما را بهمان حالى که قبل از بعثت پیغمبر (ص) بوده اید واگذارد بلکه بر شما تکلیف و عبادت مقرر میسازد
حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ تا کافر از مؤمن جدا و معلوم شود (از قتاده و سدى)
و گفته یعنى تا منافق از مؤمن خالص امتیاز داده شود در روز احد بآن شرحى که گذشت (از مجاهد و ابن اسحاق و ابن جریح) و گفته شد که آیه خطاب بمؤمنان است و تقدیر چنین است: اى مؤمنان حکم خدا بر این نیست که شما را بهمین حالت که اکنون هستید و مؤمن با منافق اشتباه میشود باقى نگهدارد (زیرا «مٰا کٰانَ اَللّٰهُ » خبر است و «لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ » در مورد خطاب میباشد)
درباره اینکه بچه چیز بین مؤمن و منافق و طیب و خبیث تمیز داده اقوالیست: 1 با امتحان و تکلیف کردن بر جهاد و مانند آن که موجب ظاهر شدن باطن و کشف حال مردم است چنان که روز احد باثبات قدم مؤمنان و تخلف و سرکشى منافقان معلوم شد (از جبایى)
2 بوسیله آیات و دلایلى که علیه ایشان استدلال میشود
3 با نصرت مؤمنان و عزیز ساختن اسلام و ذلت دادن کافران و منافقان (از ابى مسلم)
4 با واجب کردن فرائض که مؤمن با عمل بآنها ثبات قدم مییابد و هم ثبات خود را نشان میدهد و از کسانى که در موقع انجام واجبات بعقب باز میگردند ممتاز میشود
وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ یعنى خداوند هیچیک از شما را بر غیب خود آگاه نساخته که از دل مردم با خبر باشید و مؤمن را از منافق باز شناسید
وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ یعنى خدا و هر یک از پیغمبران خود را که بخواهد بر میگزیند و او را بر غیب آگاه میسازد
فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ یعنى چنان که خداوند بشما امر کرده بوى و پیغمبرانش ایمان آرید
وَ إِنْ تُؤْمِنُوا اگر تصدیق (خدا و پیغمبر) کنید
وَ تَتَّقُوا و از عقاب او بترسید یعنى واجبات و اوامرش را انجام دهید و از نواهى او بپرهیزید
فَلَکُمْ براى شما در این کار خواهد بود
أَجْرٌ عَظِیمٌ پاداش بزرگ
این آیه دلالت دارد که ممکنست جماعتى براى رسالت الهى صلاحیت داشته باشند ولى خداوند همه را به این کار انتخاب نکند بلکه آن کس را که بخواهد از میان آنها انتخاب نماید یا از اینرو که این افراد شایسته ترند و براى تبلیغ نبوت خود نیرومندتر و صالحتر و از چیزهاى نفرت آور دورترند و یا از اینجهت که در همه جهات هم مساوى هستند ولى خداوند کسى را که خود بخواهد انتخاب میکند زیرا نبوت امرى استحقاقى نیست بلکه منصبى است الهى که خدا تفویض مینماید
و نیز آیه دلالت دارد که ثواب امرى استحقاقى است که انسان بواسطه ایمان و تقوى استحقاق ثواب پیدا میکند بخلاف کسى که قائل است ثواب تفضل و بخشش خدایى است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
«عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ » 179 طبرى: یعنى خدا شما مؤمنین را بهمین حال که هستید و منافق و مؤمن بهم آمیخته اید رها نمى کند تا منافق را که کفر خود پنهان مى دارد از مؤمن خالص صادق جدا نماید مجاهد گفته است یعنى: روز احد مؤمن و منافق از یکدگر تمیز داده شدند
مجمع: قتاده و سدى گفته اند: یعنى کافر از مؤمن جدا و تمیز داده شود و براى تمیز خبیث از طیّب چند وسیله نوشته است: 1 به آزمایش در انجام تکالیف مثل جهاد روز احد و مانند آن
2 علامتها و طرز رفتار و کار آنها که معلوم مى شد مؤمن است یا منافق است 3 چون مؤمنین از طرف خدا یارى شوند افزایش مى یابند و منافقین شکسته و خوار و اندک مى شوند و هر دسته بخوبى از دیگرى تمیز داده مى شود
ابو الفتوح: در جهت نزول آیه اختلاف است: کلبى گفته است: مشرکان گفتند: اى محمّد تو مى گوئى مؤمنین به تو اهل بهشت هستند و منکرین تو دوزخى، اکنون بگو کى مؤمن و بهشتى است و کى کافر و دوزخى ؟ این آیه نازل شد
ابو العالیه گفته است: مؤمنین از پیغمبر (ص) خواستند که وسیله ى امتیاز میان آنها و منافقین باشد این آیه نازل شد و در معنى آیه اختلاف است ابن عبّاس و مقاتل و ضحّاک گفتند: کلمه ى «انتم» خطاب بمنافقین است، یعنى: خدا نمى گذارد که مؤمنین مشتبه و آمیخته باشند با شما منافقین بهمین روش که اکنون اظهار اسلام مى کنید تا از یکدگر جدا بکند، و عدّه اى گفته اند: کلمه ى «انتم» خطاب بمؤمنین است و معنى چنین است: خدا نمى گذارد که شما مؤمنین بهمین طور که هستید آمیخته با منافقین بمانید تا وسیله ى تمیز فراهم شود، و قراء کوفه «یمیّز» با ضم یاى اوّل و فتح میم و تشدید و فتح یاى دوم قرائت کرده اند و بقیه ى قراء «یمیز» بفتح یاى اوّل و کسر میم و سکون یاى دوم قرائت کرده اند و نتیجه ى معنى تفاوت نمى کند
تفسیر نشابورى: کلمه ى خبیث مقدّم بر طیّب آورده شده است براى اینکه چون پست است و باید جدا شود پس منظور و مورد گفتگو در جمله خبیث است و باید از آن سخن گفته شود
«لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ » 179 مفسّرین از این جمله چنین نتیجه گرفته اند خدا مؤمن و منافق را بهر وسیله باشد مانند گرفتاریها و تکالیف از یکدگر جدا مى کند ولى اطّلاع از غیب و اسرار نهانى مناسب با ساختمان بشر نیست و نمى شود که مردم بواسطه ى اطّلاع از غیب مؤمن و منافق را بشناسند
«یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ » 179 مفسّرین این جمله را در برابر جمله ى سابق براى توضیح آن دانسته اند که اطّلاع از غیب فقط براى آنهائى است که خدا به رسالت انتخاب مى کند که آنها مطّلع مى شوند چه کسى مؤمن و چه کسى منافق است
مجمع از سدّى نقل است: مقصود از این جمله این است که خدا پیغمبر را از مردمان صالح انتخاب مى کند، امّا او را هم از غیب مطّلع نمى کند فخر: دو معنى دیگر براى این جمله احتمال داده است: 1 کسى را خدا از غیب آگاه نمى کند ولى انتخاب پیغمبر مى کند تا به اطاعت و نافرمانى از او مؤمن از منافق شناخته شود
2 همه ى مردم لیاقت ندارند که مانند پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مطّلع از غیب باشند و بى نیاز از شخص پیغمبر، فقطّ یک فرد را باین مقام انتخاب مى کند و بقیّه را مأمور به اطاعت او
«وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ» 179 روح البیان: این جمله دنباله ى جملۀ پیش اشاره است به این که مقام برگزیدگى و اجتباء ممکن نیست مگر با تقوى و پرهیزگارى بقول سعدى: قدم باید اندر طریقت نه دم که اصلى ندارد دم بى قدم سخن ما: 1 آیت اوّل به وسیله ى خطاب به پیغمبر راهنمائى و اصلاح افکار است که کج روى و انحراف مردم آسیبى به دستگاه آفرینش ندارد و در نتیجه: هرچه کنى به خود کنى گر همه نیک و بد کنى پس ما نباید متعصّب و یا اندوهناک باشیم که دیگران به روش و طریقه ى ما نمى روند
2 در سه آیه کلمه ى عذاب توصیف شده است، باوصاف مختلف: اوّل بعظم توصیف شده است، شاید باین مناسبت باشد که چون منافقین سرسختى و پافشارى در ابقاى کفر و جلوگیرى از اسلام مى کنند، گرفتارى آنها بقدرى زیاد است که اندازه ى آن را نمى توانید دریابید که دامنه ى آن چقدر خواهد بود، در آیت بعد براى آنهائى که دست از دین برمى دارند و کفر را انتخاب مى کند عذاب شان الیم و دردناک معرّفى شده است شاید براى آن باشد که چون فقطّ خود را از کمالات آدمیّت محروم کرده اند که اسلام نپذیرفته اند، خود در رنج و درد هستند و در آیت سوّم براى آنهائى که زیاد زندگى مى کنند و کافر هستند عذاب خوارکننده و وهن آور معیّن شده است، ممکن است چون این طور مردم دیگران را سرزنش مى کردند که شما به جنگ مى روید و خود را تسلیم به مرگ مى کنید، و خودشان را به چشم دیگران جلوه مى دادند که درازى عمر و مال و آسایش زندگى دارند برخلاف مسلمین که گرفتارى هاى متنوّع داشتند براى آنها در برابر این ادعاها گرفتارى با کمال خوارى است که دیگران مى بینند آنها را که به چه صورتى درآمده اند و ایشان هم در برابر گردن فرازیهاى گذشته از خوارى و ذلّت خود رنج مى برند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ در توجیه آیه چند وجه از مفسرین نقل شده: 1 مشرکین گفتند اى محمد صلّى اللّه علیه و آله تو ادعا مى کنى هرکس بمن ایمان آرد از اهل بهشت است و خدا از او راضى است و آنکه بمن ایمان نیاورد از اهل جهنم است و خدا بر او خشمناک است اکنون بگو از ما کیست که به تو ایمان دارد و کیست که ایمان نیاورده خداى تعالى این آیه را فرستاد
2 رسول[ص]گفت امت مرا در گل بمن وانمودند بر همان صورتهائى که بر آنند همان طورى که بر آدم عرضه نمودند و بر من معلوم کردند که کیست که بمن ایمان مى آورد و کیست که بمن ایمان ندارد منافقین گفتند عجب است کار محمد صلّى اللّه علیه و آله که ادعاء مى کند آنهائى را که هنوز بدنیا نیامده اند و در کتم عدمند مى دانم و منافقین در لشکر او و پیش روى اویند و نمى داند مؤمن کیست و کافر کدامند چون این خبر بسمع رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید بمنبر تشریف برد و پس از خطبه و حمد و ثناى الهى فرمود چیست که مردم مرا نمى شناسند و در علم من طعن مى زنند و اگر از من بپرسند از امروز تا روز قیامت آنها را خبر دهم،عبد اللّه بن حذافة الهى برخواست و گفت یا رسول اللّه[ص]پدر من کیست حضرت گفت حذافة،عمر بن خطاب برخواست و گفت«رضیت باللّه ربا و بالإسلام دینا و بالقرآن اماما و بک نبیا فاعف عنا عفى اللّه عنک»ما راضى شدیم که خداى تعالى خداى ما است و اسلام دین ما و قرآن پیشواى ما و تو پیغمبر مائى ما را عفو کن که خدا تو را عفو کند فرمود«فهل انتم منتهون»و از منبر پایین آمد،عبد اللّه حذافة چون بمنزل رفت مادرش گفت اى پسر چرا مرا بر پیغمبر عرضه کردى گفت براى اینکه مردم سخنانى مى گفتند خواستم تا حقیقت نسب خود را بدانم و اینکه سخن مردم بر تو راست است یا دروغ چون رسول این گفت دیگر کسى نتواند چیزى بگوید [سدى] 3 بهترین توجیه در این است که بعضى از دانشمندان گفته اند این خطاب بمؤمنین است«ما کان اللّه لیذرکم یا معشر المؤمنین على ما انتم علیه من التباس المنافق بالمؤمن و المؤمن بالمنافق حتى یمیز المنافق من المؤمن» یعنى خدا چنین نیست که شما مؤمنین که آمیخته به منافقینید را فروگذارد و بین شما و آنها تمیزى قرار ندهد و خدا بر آنست که تمیز قرار دهد بین مؤمن و منافق و آن تمیز آنست که تکلیف بجهاد کند و امر نماید به تقویت کردن و نصرت دادن دین اسلام تا اینکه هرکس منافق است از جهاد سرپیچى کند و هرکس مؤمن است با رسول صلّى اللّه علیه و آله برخیزد و با اعداء دین بجنگد و این آزمایش در جنگ احد ظاهر گردید
بعضى از مفسرین در پاسخ سؤالى که ممکن است بشود و این توهم پیش آید که خداوند مى توانست این متمایز شدن پاک طینتان از بدسرشتان را از راه دیگرى تأمین نماید بدون اینکه مردم را روبروى یکدیگر با یک سلسله بلاهائى بنام امتحان قرار دهد یعنى در مردم چنین خاصیتى قرار مى داد که خود آنان و خود مردم هم را شناخته و به این ترتیب مؤمن و منافق را از هم تمیز دهند و گفته براى همین توهم است که فرموده علم غیب و اطلاع از کنه روحى مردم مخصوص ذات الهى و برگزیدگان از پیمبران او است که بوسیله وحى آنها را بر کنه امور مطلع مى گرداند و این اطلاع بر غیب در عموم طبقات مردم نیست [پایان] وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ آیه اشاره به این است که حکمت الهى در نظام خلقت مقتضى این است که شما را بر غیب مطلع نگرداند تا اینکه بدانید آنچه در قلبهاى مردم است از ایمان یا کفر و لکن خدا برمى گزیند و اختیار مى کند براى رسالت خود هرکسى را که بخواهد پس او را بر امورى که غائب از حواسّ شما است آگاه مى گرداند و او را اختصاص مى دهد بعلم غیب اشاره به اینکه از رسولان هرکدام بهتر صلاحیت دارد براى تبلیغ و اصلاح خلق او را بعلم غیب اختصاص مى دهد فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ خطاب بمؤمنین یا بتمام افراد بشر است که بخدا و رسولان او ایمان آرید و اگر ایمان آرید و متقى و پرهیزکار باشید براى شما است اجر عظیم نظر به بزرگى حق تعالى اجرى که براى مؤمنین باتقوا وعده داده بسیار بزرگ است
و از «إِنْ » شرطیه در «وَ إِنْ تُؤْمِنُوا» مى توان استفاده نمود که اجر عظیم مترتب مى گردد بر ایمان و تقوى و شکى نیست که خداى متعال دائم الفضل کثیر الاحسان است و بدون ایمان و تقوى قدرت دارد به بنده ضعیف خود اجر بدهد و به وى احسان نماید لکن حکمت الهى بر این استوار گردیده که بنده از طریق ایمان و تقوى لائق کرامتهاى بى پایان گردد و تفاوت پیدا شود بین بنده مطیع و عاصى تا اینکه عدل الهى بر تمام جهانیان ظاهر گردد،و نیز انسان در اثر اطاعت و عبادت مرتبه عبودیت و بندگى پیدا کند و مستعد فیوضات غیر متناهى گردد البته فیوضات غیر متناهى محل قابل مى خواهد تا وقتى انسان خود را از حضیض حیوانیت به اوج انسانیت نرساند که آن منوط بایمان و تقوى است هرگز لایق کرامتهاى غیر متناهى نخواهد گردید این است که گفته اند ثواب استحقاقى است یعنى ایمان و تقوى اجر عظیم ایجاب مى نماید
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دو گروه بودند: گروه اوّل، مشرکان که در آشکار و نهان، ایمان به حضرتش را رد کردند و از ابتدا اعلان جنگ دادند و تا آنجا پیش رفتند که نیروها بر ضدّ او گرد آوردند و آنچه در توان داشتند، براى رویارویى با او مهیّا ساختند
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز بسان آنان، نیروهایى را فراهم آورد و آنچه در توان داشت، مهیّا ساخت
اینان دشمنانى شناخته شده و جداى از مسلمانان بودند
گروه دوم، منافقان یعنى کسانى بودند که کفر و دشمنى خویش با پیامبر و همراهانش را پنهان داشته، اظهار دوستى و صمیمیت کردند، مأموریت آنها این بود که در صفوف مسلمانان بر ضدّ پیامبر عمل کنند؛ آنان گاهى به رواج دادن شایعات مى پرداختند، گاهى مسلمانان را به نافرمانى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برمى انگیختند، و زمانى هم براى سست کردن ارادۀ مسلمانان مى کوشیدند و آنها را از مشرکان مى ترساندند
همین گروه در برخى جنگ ها، به سپاه مسلمان مى پیوستند و در میانۀ راه، از آنها جدا مى شدند پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و صحابۀ پاک باختۀ حضرتش از این گروه آزار بیشترى دیدند تا از مشرکان؛ زیرا مشرکان آشکارا مى جنگیدند؛ ولى منافقان در نهان مکر مى کردند و سستى را در جان جامعه مى دواندند و این شیوۀ همیشگى منافقان با منادیان خیر و صلاح در همۀ زمان ها و مکان هاست که با هدف تبهکارى و خرابکارى به صفوف پاکان رخنه مى کنند خداوند سبحان در شمارى از آیات، از آنها یاد مى کند؛ از جمله آیات 173 179 آل عمران که مورد بحث ماست و نیز آیۀ 112 سورۀ انعام: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰاطِینَ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ اَلْقَوْلِ غُرُوراً؛ و همچنین براى هر پیامبرى دشمنانى از شیاطین انس و جن قرار دادیم براى فریب یکدیگر، سخنان آراسته القا مى کنند»
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ناچار بود که با اینان و هرکس که شهادتین را بگوید، به عنوان مسلمان رفتار نماید: از ریخته شدن خون آنها جلوگیرى کند، دارایى آنها را محترم شمارد، براى جنگ آنها را فراخواند و در غنایم آنها را شریک سازد علّت نیز آن بود که اسلام، دوران پیدایش و شکل گیرى را مى گذراند بنابراین، اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را مى کشت، ساده لوحان مى گفتند: هیچ کس نمى تواند محمّد [صلّى اللّه علیه و آله] را راضى کند؛ چه ایمان بیاورد و چه کافر شود همچنین در این صورت، مشرکان از این برخورد، حربه اى براى تبلیغ بر ضدّ اسلام و پیامبر مى ساختند ازاین رو، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد منافقان متحیّر بود و در برخورد با آنها در تنگنا قرار داشت؛ اگر آنها را مى پذیرفت، تباهى به بار مى آوردند و مسلمانان را در جهاد سست مى کردند و اگر آنها را مى راند، از کمى یاران و پیروان خوف داشت اینجا بود که خداى سبحان این آیه را نازل کرد: «مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ »؛ یعنى حکمت خدا این نیست که وضعیت را همین گونه که هست، واگذارد، تا همچنان منافقان در پس پردۀ ادّعاى اسلام، خود را مخفى سازند، بلکه در مورد آنان روشنگرى مى کند، تا آنها در مقابل مردم، شناخته و رسوا شوند و راهى براى مکر و فساد باقى نماند معیارى که منافقان را رسوا مى کند، امر به اداى شهادتین و یا امر به رکوع و سجود و آنچه در آن دشوارى و تنگنایى وجود ندارد، نیست، بلکه فرمان به جهاد و جانبازى است که پرده از منافقان برمى کشد و مجالى براى ریا و نیرنگ و پراکندن زهر نفاق باقى نمى گذارد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
مقتضاى حکمت خداوند آن نیست که مؤمنین حقیقى را باین حال اختلاط که با مؤمنین صورى دارند باقى بگذارد و مخلصین را از منافقین ممتاز نفرماید بلکه مقتضاى عدل و حکمت آنست که ممتاز فرماید منافق را از موافق و مخلص را از مرائى بتکالیف شاقه اى که تن در ندهند به آن جز کسانى که رضاى خدا را از صمیم قلب طالبند و بر استراحت نفس بلکه بر هر چیزى ترجیح مى دهند مانند جهاد خصوصا با بدن مجروح چنانچه شرحش در ذیل آیه اَلَّذِینَ اِسْتَجٰابُوا لِلّٰهِ گذشت و این امتیاز و انکشاف حال براى مؤمنین حقیقى نافع است که دوست و دشمن خودشان و خدا را بشناسند و نسبت بمخلصین اخلاص داشته باشند و از منافقین بپرهیزند و با آنها مدارا نمایند و نیز مقتضاى حکمت آن نیست که خداوند به مؤمنین علم غیب عنایت کند تا مخلصین و منافقین را به واسطه آن امتیاز دهند زیراکه ظرفیت و قابلیت این علم را ندارند جز کسانى که برگزیده خدا باشند مانند پیغمبران که خداوند به آنها علم غیب عنایت فرموده و آنها سعداء و اشقیاء و اهل اخلاص و نفاق را شناخته و باوصیاء خودشان معرفى فرموده اند و محتمل است مراد آن باشد که اعلام غیبى لازم نیست به ارسال رسل و بیان تکالیف امتیاز حاصل مى شود پس از روى اخلاص ایمان بخدا و پیغمبرانش بیاورید چون اگر منافق باشید بالاخره رسوا خواهید شد و اگر ایمان حقیقى بیاورید و از نفاق و شقاق بپرهیزید به اجر بزرگى مى رسید که از حد و وصف خارج است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن
قوله: مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ الآیة مفسّران در سبب نزول آیت خلاف کردند کلبى گفت:سبب نزول آیت آن بود که مشرکان گفتند : اى محمّد[تو] دعوى مى کنى که هرکه به من ایمان دارد از اهل بهشت[است] و خداى از او راضى است،و آن که به من ایمان ندارد جاى او دوزخ است،و خداى بر او بخشم است،اکنون ما را بگو تا کیست که به تو ایمان دارد،و کیست که ندارد؟خداى تعالى این آیت فرستاد
سدّى گفت سبب نزول آیت آن بود که،رسول علیه السّلام گفت:امّت مرا بر من عرضه کردند در صورتها که ایشان برآنند در گل،چنان که بر آدم عرضه کردند، و مرا معلوم کردند که کیست که به من ایمان دارد ،و کیست که به من ایمان ندارد منافقان گفتند:عجب از کار محمّد !دعوى مى کند که:من آنان را که نیستند و در کتم عدم اند مى دانم که مؤمن کیست از ایشان و کافر کیست،و ما منافقان در لشکر او و در پیش او و احوال ما نمى داند این حدیث به سمع رسول رسید،به منبر برآمد و خطبه کرد و حمد و ثناى خداى گفت،آنگه گفت: ما بال اقوام جهلونی، چیست مردمانى را که مرا نمى شناسند و در علم من طعن مى زنند؟و اگر از من بپرسند از امروز تا به قیامت،ایشان را خبر دهم عبد اللّه بن حذافة السّهمىّ برخاست و گفت:یا رسول اللّه!من أبی،پدر من کیست ؟گفت:حذافه عمر خطّاب بر پاى خاست [و] گفت:رضینا باللّه ربّا و بالإسلام دینا و بالقرآن اماما و بک نبیّا فاعف عنّا عفا اللّه عنک،ما راضى شدیم به آن که خداى جلّ جلاله خداى ماست،و اسلام دین ماست،و قرآن امام ماست،و تو پیغامبر مایى،عفو بکن ما را که خداى تو را عفو کناد رسول علیه السّلام گفت: فهلا أنتم منتهون، آنگه از منبر به زیر آمد چون عبد اللّه حذافه با خانه رفت،مادر او را گفت:اى پسر!چرا مرا بر پیغامبر عرض کردى ؟گفت:براى آن که مردم سخنها مى گفتند،خواستم تا حقیقت صحّت نسب خود بدانم،و آن که قول مردمان در تو راست است با دروغ
اکنون چون رسول این بگفت،دگر کسى سخنى نتواند گفتن،خداى تعالى این آیت فرستاد
ابو العالیه گفت:مؤمنان از رسول علیه السّلام درخواستند تا از خداى در خواهد تا ایشان را علامتى نهد میان ایشان و منافقان خداى تعالى این آیت فرستاد،قوله: مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ ،«ما»نفى است و«لام»تأکید نفى است،چنان که قائل گوید:ما کنت لا فعل کذا ،معنى آن است که:من از آنان نیم که این کار کنم هرگز نیست خداى تعالى ازآن که شما را بر ابهام و عطلت رها کند
در نظم آیت خلاف کردند عبد اللّه عبّاس و مقاتل و ضحّاک و کلبی گفتند و بیشتر مفسّران که تقدیر آن است:ما کان اللّه لیذر المؤمنین على ما انتم علیه ایّها الکافرون و المنافقون فی تلبّسکم بالمؤمنین و تشبّهکم بهم فی اظهار شعار الاسلام، آیت خبر است از مؤمنان و خطاب است با کافران و منافقان و بعضى دگر گفتند: آیت خبر است از مؤمنان و خطاب است به ایشان،و التّقدیر:ما کان اللّه لیذر المؤمنین على ما هم علیه،الّا أنّه عدل عن الغیاب الى الخطاب،بر تلوین کلام گفت چنان که عادت ایشان است در عدول کردن از غیاب با خطاب،چنان که گفت: حَتّٰى إِذٰا کُنْتُمْ فِی اَلْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ و کما قال الشّاعر : یا لهف نفسی کان جدّة خالد و بیاض وجهک[281 ر]للتّراب الاعفر حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ ،خداى تعالى بر این ابهام رها نخواهد کردن تا پلید از پاک جدا کند کوفیان خواندند:«یمیّز»،به ضمّ «یا»و فتح«میم»و تشدید «یا»ى دوم من التّمییز ،و باقى قرّاء خواندند حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ ،به فتح«یا»و کسر«میم»،یقال:مزت الشّىء أمیزه میزا فامتاز و انماز و میّزت تمییزا براى تکثیر فعل،چنان که فرقت بین الشّیئین فرقا،و فرّقت بین القوم تفریقا،براى تکثیر فعل و این تمییز مفسّران گفتند:روز احد بود از میان مؤمنان و منافقان که مؤمنان با رسول برفتند و منافقان نرفتند قتاده گفت:تمیز از میان مؤمن و منافق به هجرت و جهاد بود
ابن کیسان گفت: عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ ،من ظاهر الحال حتّى یبتلیهم بالجهاد و الفرائض و التّکالیف الشّاقّة،خداى تعالى به این ظاهر اسلام رها نخواهد کردن تا تکلیف شاقّ کند از جهاد و اداى فرائض
ضحّاک گفت:خداى بر این رها نخواهد کرد تا فرق کند از میان شما و ایشان در اصلاب آباء و ارحام امّهات تا پلید از پاک جدا کند[یعنى تا کافر از مؤمن جدا کند] به آن که گناه مؤمنان به جهاد فرونهد و محو کند،و حق تعالى پس از آن چند علامت نهاد که به آن مؤمن از منافق پیدا شود ،یکى از جملۀ آن قوله : وَ لاٰ یَأْتُونَ اَلصَّلاٰةَ إِلاّٰ وَ هُمْ کُسٰالىٰ وَ لاٰ یُنْفِقُونَ إِلاّٰ وَ هُمْ کٰارِهُونَ
مردى به نزدیک رسول آمد و گفت:یا رسول اللّه!انّی اخاف ان اکون منافقا، من مى ترسم که منافق باشم گفت:چون تنها باشى نماز کنى ؟گفت:بلى
گفت:برو که منافق نه اى و از جملۀ علامات که فرق توان کردن به آن از میان مؤمن و منافق یکى دوستى و دشمنى امیرالمؤمنین است چنان که در اخبار متظاهر متواتر است عن زرّ بن حبیش عن الجارود عن الحارث الهمدانىّ و جز ایشان که گفتند،از امیرالمؤمنین على شنیدیم که مى گفت بر منبر: انه لعهد الى النبى الأمى أنه لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق ،و در خبر دیگر: قضاء قضاه الله تعالى على لسان النبى الأمى أنه لا یحبنی الا مؤمن و لا یبغضنی الا منافق و قد خاب من افترى ،گفت:حکمى است که خداى تعالى کرد بر زبان پیغامبر امّى که مرا دوست ندارد الّا مؤمنى ،و دشمن ندارد الّا منافقى ،و هرکه دروغ گوید خایب و نومید شود
وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ ،و خداى تعالى شما را بر غیب مطّلع نکند و راه ندهد،و لکن از پیغامبران آن را که خواهد برگزیند و او را اطّلاع کند بر بهرى علم غیب،نظیره قوله: عٰالِمُ اَلْغَیْبِ فَلاٰ یُظْهِرُ عَلىٰ غَیْبِهِ أَحَداً، إِلاّٰ مَنِ اِرْتَضىٰ مِنْ رَسُولٍ بعضى دگر گفتند:خداى تعالى محمّد را که رسول اوست بر غیب اطّلاع نکند،و لکن او را به نبوّت اختیار کرد
فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ به خداى و پیغامبرانش ایمان آرید ،و قول اوّل درست تر است براى آن که از جملۀ معجزات رسول علیه السّلام نوعى اخبار غیب بود باعلام اللّه تعالى ایّاه،به آن که خداى تعالى او را به وحى خبر دادى با دلیل و علامت نبوّت او بودى وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ ،اگر به خداى ایمان آرید و از او بترسى و از معاصى او اجتناب کنى ،شما را مزدى عظیم باشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» متن و ترجمه فارسی تفسیر شریف بیان السعادة فی مقامات العبادة
تفسیر: مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیَذَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلىٰ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ :یعنى بر آن حالى که شما الآن بر آن حال هستید از نامشخّص بودن مخلص با منافق،و کسى که تحقیق کننده است با کسى که تحقیق کردن را به خود بسته است نخواهید بود،بلکه مشیّت دائمى خداوند،ابتلا و امتحان با تکالیفى است که مخالف هواى نفس باشد
حَتّٰى یَمِیزَ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ :گویا که گفته شده است:اگر خدا ما را بر آنچه که در دلهاست از اخلاص و نفاق مطلع کند ما از منافق اجتناب مى کنیم،پس خداوند فرمود:شأن و رسم خدا این نیست که: لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى اَلْغَیْبِ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ :شما را از غیب با خبر سازد و لیکن خدا انتخاب مى کند از رسولانش هر که را بخواهد که«من بیانیّه»است،و ظرف حال از«من یشاء»است،یعنى خداوند اختیار مى کند کسى را که بخواهد در حالى که او از فرستادگانش باشد،جهت اطّلاع از امور غیبى و چیزهائى که از شما پنهان است
بدین گونه که یا آن مغیبات را به رسولانش نشان مى دهد،یا از آن مغیبات به رسولانش خبر مى دهد بدون واسطه یا به توسط ملائکه
پس چیزى را که از شما غایب است با رأى خود نگویید،مثل اینکه بگویید اگر چنین بود چنان مى شد و مثل نسبت دادن خیر و شرّ به بندگان
فَآمِنُوا :اذعان کنید،یا حقیقتا اسلام آورید چنانکه ظاهرا اسلام آوردید؛یا اینکه به سبب ایمان خاصّ و بیعت خاصّ و قبول دعوت باطنى ایمان بیاورید
بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ :یعنى ایمان بیاورید به خدا و خلفاى وى از رسولان و اوصیاى آنان
وَ إِنْ تُؤْمِنُوا :یعنى اگر اذعان کنید یا اسلام آورید با بیعت عامّ یا ایمان بیاورید با بیعت خاصّ
وَ تَتَّقُوا :از ناخشنودى و خشم خدا بپرهیزید و از عدم پیروى جانشینانش،در چیزى که به آن امر یا نهى کردند بترسید،یا اینکه به سبب بیعت خاصّ از انحراف از طریق بپرهیزید،یا بعد از بیعت خاصّ و دخول در طریق(طریق الى اللّه)از خروج از آن طریق بپرهیزید
فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ :چون اجر بزرگ مخصوص کسى است که با بیعت خاصّ و قبول دعوت باطنى،ولایت على(ع)را پذیرفته باشد،و ناگزیر،شرط به گونه اى است که به آنچه که شامل ایمان خاصّ باشد باید تفسیر شود
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.