فرشتگان برای حضرت یحیی(علیهالسلام) اوصافی را برشمردند: ﴿فَنادَتهُ المَلئِکَةُ وهُوَ قائِم یُصَلّی فی المِحرابِ اَنَّ اللهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحیی مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللهِ وسَیِّدًا وحَصورًا ونَبِیًّا مِنَ الصّلِحِین) 1 امّا اوصافی بیشتر را برای حضرت مسیح(علیهالسلام) ذکر کردند. برخی از این اوصاف بدین شرح است:
1. «کلمة الله» بودن: ﴿اِنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنه﴾: همه موجودات کلمات الهی هستند؛ امّا مسیح(علیهالسلام) انتسابی قوی و پیوندی ویژه با خداوند دارد و اطلاق کلمه بر مخلوقی چون مسیح(علیهالسلام) اَوْلی و انسب است.
این «کلمه»، کلمه تکوینی است نه اعتباری یعنی مرکّب از حروف. کلمه لفظی را از آن جهت کلمه مینامند که نشان دهنده مراد گوینده است. بر این اساس، سراسر جهان هستی کلمات الهیاند، زیرا همگی آیات و نشانههای غیباند: ﴿ولَو اَنَّما فِی الارضِ مِن شَجَرَةٍ اَقلم والبَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةُ اَبحُرٍ ما نَفِدَت کَلِمتُ اللهِ اِنَّ اللهَ عَزیز حَکیم) 2 اگر درختان روی زمین قلم و آب دریاها به اضافه هفت دریای دیگر برای نوشتن کلمات الهی به کار گرفته شوند، کلمات الهی تمام نخواهند شد.
اطلاق «کلمه» بر موجودات جهان تکوین بنا بر وضع الفاظ برای ارواح معانی و مفاهیم آن اطلاق حقیقی است؛ به ویژه برای موجودی که بهتر خدا را نشان دهد و آیت کبرای حق باشد.
مسیح(علیهالسلام) نیز یا از همین جهت مصداق کامل «کلمه» خداست؛ یا چون آن حضرت با کلمه ﴿کُن﴾ قدم به هستی نهاد. آری خدای سبحان ایجاد هر چیزی را اراده کند، با خطاب ﴿کُن﴾ آن چیز را هست میکند: ﴿اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شیءاً اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون) 1 و قول خدا کلمه خداست، پس میتوان گفت مسیح(علیهالسلام) قول الله و کلمة الله است، زیرا آن حضرت نیز مانند حضرت آدم(علیهالسلام) با کلمه الهی ﴿کُن فَیَکون) 2 هست شد و هستی یافت: ﴿اِنَّ مَثَلَ عیسی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ ءادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکون) 3
در پیدایی امور عادی از طرف خدای سبحان زمان مطرح نیست؛ امّا علّتهای قابلی که متزمّناند، نیازمند زماناند: ﴿قُل اَئِنَّکُم لَتَکفُرونَ بِالَّذی خَلَقَ الارضَ فی یَومَینِ وتَجعَلونَ لَهُ اَندادًا ذلِکَ رَبُّ العلَمین ٭ وجَعَلَ فیها رَوسِی مِن فَوقِها وبرَکَ فیها وقَدَّرَ فیها اَقوتَها فی اَربَعَةِ اَیّامٍ سَواءً لِلسّائِلین) 4 یعنی خلقت زمین، آسمان، تأمین روزی و مانند آن، زمانبردار است؛ امّا علتهای قابلی در کلمات و امور غیر عادی و معجزات، نیازمند زمان نیستند: ﴿اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شیئاً اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون﴾ و هستی از آنجا که با صدور کلام الهی و بیدخالت عنصر زمان، رنگ هستی به خود میگیرد، کلمه الهی نام گرفته است و حضرت مسیح(علیهالسلام) را نیز به همین جهت «کلمه» نامید: ﴿اِنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَم﴾. مسیح(علیهالسلام) نه تنها از آن جهت که پدر ندارد، معجزه است، بلکه با توجّه به کیفیت حمل و فصال حضرت مریم(علیهاالسلام) از ناحیه مادر نیز به صورت اعجاز و بیگذراندن ایّام بارداری به دنیا آمد 1.
خدای سبحان درباره روحهای عمومی میفرماید: ﴿فَاِذا سَوَّیتُهُ ونَفَختُ فیهِ مِن رُوحی) 2 و درباره روحهای تأییدی میفرماید: ﴿اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الایمنَ واَیَّدَهُم بِروحٍ مِنه) 3 و درباره عیسی بن مریم(علیهالسلام) خصوصاً میفرماید: ﴿ومَریَمَ ابنَتَ عِمرنَ الَّتی اَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فیهِ مِن روحِنا) 4 روح عیسای مسیح(علیهالسلام) افزون بر آنکه همانند همه ارواح دیگر به الله منسوب است، پیوندی خاص با ذات اقدس خداوندی دارد و بر همین اساس، با اینکه سراسر جهان هستی کلمات الهی است، برخی مخلوقات به شکلی خاصّ، کلمة الله شمرده میشوند و حضرت مسیح(علیهالسلام) از این گروه است.
تذکّر: مفاد ﴿فَاَرسَلنا اِلَیها روحَنا) 5 غیر از جریان افاضه روح است، زیرا آن روح مُرْسَل مأموریت داشت هبه کردن خدا را بشارت دهد.
نکته: بشارت در این آیه: ﴿اِنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَم﴾ دو پیام دارد: تو مادر میشوی؛ مادر شدنت از راه غیب است و عیسی(علیهالسلام) فقط فرزند توست.
2. لقب و کنیه او: نام او «عیسی»، لقبش مسیح و کنیه وی «ابن مریم» است: ﴿اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَم﴾.
در این جمله، ﴿اسمُهُ المَسیح﴾، مبتدا و خبر است و «عیسَی» عطف بیان یا بدل است و ابن مریم نیز عطف بیان یا بدل است؛ یعنی او این سه نشانه را داراست: هم «مسیح» (رهبر روحانی و ممسوح بالبرکة) و هم نام او «عیسی» و هم صفت و کنیه او «ابن مریم» است. کلمه «مسیح» لقب است و باید بعد از کلمه «عیسی» ذکر شود؛ امّا چون لقب تشریفی است (مانند صدّیق) مقدّم شده است.
مسیح در لسان عبری به رهبران روحانی گفته میشود. «مریم» اسمی سابقهدار و «ابن مریم» کنیهای رایج بود و «عیسی» نیز نامی نیست که مانند «یحیی» بیپیشینه باشد: ﴿یزَکَریّا اِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلمٍ اسمُهُ یَحیی لَم نَجعَل لَهُ مِن قَبلُ سَمیّا) 1 امّا این مجموعه صفات و اسامی ویژه مسیح(علیهالسلام) است و چون عیسی نامیده شدن (عَلَم)، به مسیح ملقّب بودن و کنیه «ابن مریم» داشتن، مخصوص اوست، از اینرو فرمود: ﴿بِکَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسیحُ عیسَی ابنُ مَریَم... ﴾؛ یعنی این مجموعه، نشانهاوست 2. تعبیر از این مجموعه به «اسم» همچنین از آنروست که اسم، اعم از لَقَب و عَلَم و کنیه است 3.
نکته: آیاتی که درباره بعد از ولادت عیسی(علیهالسلام) است، به بنیاسرائیل یادآوری میکنند که عیسی(علیهالسلام) فرزند مریم است و به دیگر سخن، قرآن کریم عنوان ﴿عیسَی ابنُ مَریَم﴾ را بارها به کار برده است، تا توهّم اهل تثلیث را بزداید که میگفتند 1 ﴿اِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلثَة) 2 و ﴿المَسیحُ ابنُ الله... ) 3 امّا آیه مورد بحث که راجع به قبل از ولادت عیسی(علیهالسلام) است به مریم(علیهاالسلام) بشارت میدهد که عیسی(علیهالسلام) فقط فرزند توست، تا آن حضرت نپندارد که از طریق همسر، صاحب فرزند خواهد شد، پس این آیه مانند آیات مربوط به بعد از ولادت عیسی(علیهالسلام) نیست که برای رفع تهمت باشد، بلکه تعبیر ﴿عیسَی ابنُ مَریَم﴾ در اینجا، در حقیقت بشارت به مریم(علیهاالسلام) است که تو بیهمسر فرزنددار میشوی، به همین جهت مریم(علیهاالسلام) تعجب کرد و اگر مثلاً «عیسی بن زید» میفرمود، در واقع، خبر از ازدواج مریم(علیهاالسلام) داده بود و شگفتیای نداشت.
3. وجیه بودن در دنیا و آخرت: ﴿وجیهًا فِی الدُّنیا والاءخِرَة﴾: به حضرت مریم(علیهاالسلام) بشارت میدهد که فرزند تو، هم چهرهای مقبول و مردمی در دنیا یعنی رسالت و پیامبری خواهد داشت و هم چهرهای معنوی در آخرت به گونهای که دیگران به ویژه مجرمان او را نزد خداوند شفیع خویش قرار میدهند.
این وجاهت، تنها از آنِ «وجه الله» است که صاحب کارهای «لوجه الله» از آن بهرهمند بوده و سخنش این است: ﴿وجَعَلَنی مُبارَکًا اَینَ ما کُنت) 4 تاکسی متوجّه الله نباشد، و در نتیجه مخاطب و مشمول لطف الهی نگردد، خدا نیز به او روی نخواهد کرد و تا فیض خاصّ الله به کسی روی نیاورد، او وجیه الهی نخواهد شد و در قیامت نیز خدا نه با او سخن میگوید: ﴿لایُکَلِّمُهُمُ الله) 1 و نه به او مینگرد: ﴿ولایَنظُرُ اِلَیهِم) 2
«وجیه عند الله»، غیر از «وجیه عند الناس» است؛ از آنجا که اتهام به مریم(علیهاالسلام) غیر مستقیم عیسی(علیهالسلام) را نیز شامل میشود، خدای سبحان با وصف عیسی(علیهالسلام) به وجیه بودن در دنیا و آخرت، ناروا بودن این اتهامات را گوشزد و حضرت مسیح و مادر او را تنزیه میکند.
گفتنی است قرآن کریم موسای کلیم(علیهالسلام) را نیز «وجیه عند الله» مینامد: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَکونوا کَالَّذینَ ءاذَوا موسی فَبَرَّاَهُ اللهُ مِمّا قالوا وکانَ عِندَ اللهِ وجیها) 3 شاید بدان علّت که حضرت موسی و عیسی(علیهماالسلام) هر دو مورد تهمتهای ناروای قومشان واقع شدند و خداوند آن دو بزرگوار را از آن تهمتها تبرئه کرد.
تهمت به موسای کلیم قبل از نبوّت را میتوان از نسبت ظلم و آدمکشی ظالمانه به آن حضرت و بعد از نبوّت را به اینکه در شنیدن کلام خدا خلاف روا میدارد و با وی مناجات نمیکند و نیز در تأخیر میعاد از سی روز به چهل روز و... یافت.
4. مقرَّب بودن: ﴿ومِنَ المُقَرَّبین﴾: «مقرّبین» در این آیه، صغرای قیاس است و کبرای این قیاس در این آیه آمده است: ﴿فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبین ٭ فَرَوح ورَیحان وجَنَّتُ نَعیم) 4 عیسای مسیح(علیهالسلام) بر اثر قرب ویژهای که دارد افزون بر روح و ریحان بودن و بهرهمندی از مزایا و نعمتهای بهشتی، خود نیز جنّت نعیم است.
خدای سبحان از عبادت حضرت مسیح(علیهالسلام) در کنار عبادت فرشتگان مقرّب یاد میکند: ﴿لَن یَستَنکِفَ المَسیحُ اَن یَکونَ عَبدًا لِلّهِ ولاَالمَلئِکَةُ المُقَرَّبونَ ومَن یَستَنکِف عَن عِبادَتِهِ ویَستَکبِر فَسَیَحشُرُهُم اِلَیهِ جَمیعا) 1 مسیح(علیهالسلام) استنکاف ندارد که بنده خدا باشد و ملائکه مقرّب نیز استنکاف ندارند که بنده خدا باشند.
خدای سبحان در سوره «واقعه» انسانها را به سه گروه اصحاب یمین، اصحاب شمال و مقرّبان قسمت میفرماید؛ امّا صریحاً کسی جز عیسای مسیح(علیهالسلام) را مقرّب ندانسته است 2. بعد از جمله ﴿وجیهًا فِی الدُّنیا والاءخِرَة﴾ میفرماید: ﴿ومِنَ المُقَرَّبین﴾؛ یعنی وجیه بودن او در حدّ مقرّبان است؛ نه در حدّ ابرار یا اصحاب یمین.
قرآن کریم عدّهای را اصحاب شمال یعنی اهل شئامت و برخی را اصحاب یمین یعنی با میمنت و برکت و شماری را «مقرّب» و نیز مقرّبان را شاهد کارهای ابرار میداند: ﴿کَلاّاِنَّ کِتبَ الابرارِ لَفی عِلّیّین ٭ وما اَدرکَ ما عِلّیّون ٭ کِتب مَرقوم ٭ یَشهَدُهُ المُقَرَّبون) 3 بر این اساس، همه کارهای ابرار، مشهود عیسای مسیح(علیهالسلام) و سایر مقرّبان و عموم انبیا(علیهمالسلام) است 1.
نکته: أ. قرب خداوند نسبت به انسان حقیقی است، زیرا ناظر به احاطه وجودی است. قرب انسان به خداوند اعتباری است؛ یعنی دستور او را انجام میدهد و آماده دریافت ثواب اوست 2. البته این تقرّب تشریعی زمینه قرب وجودی یعنی اعتلای درجه هستی را فراهم میکند.
ب. قرب الهی، گاهی کسبی است و زمانی موهبتی. موهبت الهی حکیمانه است و هیچ توسّلی مسیر حکمت خدا را دگرگون نمیکند: یا من لاتبدّل حکمته الوسائل 3 ، زیرا خود توسل محصول شجره طوبای حکمت است و هرگز ثَمَرْ شَجَرْ را از بین نمیبرد. قرب کَسْبی با عملهای عبادی به دست میآید و قرب موهبتی بر اساس «الله اعلم حیث یجعل موهبته» قرار میگیرد. حضرت عیسی(علیهالسلام) میتوانست از دو جهت مقرّب شود؛ ولی فرشتهها فقط از راه موهبت مقرب میشوند.
5. سخن گفتن در گهواره: ﴿ویُکَلِّمُ النّاسَ فِی المَهدِ وکَهلا﴾.
ظاهر گفتار کسانی که گفتند: ﴿کَیفَ نُکَلِّمُ مَن کانَ فِی المَهدِ صَبیّا) 4 نشان میدهد، این کودک در گهواره بوده است و کودک گهوارهای، اگر در خارج گهواره مانند دامان مادر هم سخن بگوید، معجزه است. به هر روی، سخن گفتن عیسی(علیهالسلام) در گهواره در نخستین روزهای ولادت آن حضرت بوده است.
افزون بر معجزه بودن تکلّم مسیح(علیهالسلام) خصوصیّت کلام آن حضرت نیز نشانهای دیگر از اعجاز است، زیرا کلام صاحب مقام نبوت از زبان او جاری شد: ﴿قالَ اِنّی عَبدُ اللهِ ءاتنِی الکِتبَ وجَعَلَنی نَبیّا ٭ وجَعَلَنی مُبارَکًا اَینَ ما کُنتُ واَوصنی بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ ما دُمتُ حَیًّا ٭ وبَرًّا بِولِدَتی ولَم یَجعَلنی جَبّاراً شَقیّا ٭ والسَّلمُ عَلَی یَومَ وُلِدتُ ویَومَ اَموتُ ویَومَ اُبعَثُ حَیّا) 1
به قرینه﴿کَهلا﴾ میتوان گفت سخن دوران کودکی او گفتاری متعارف نیست، بلکه از سنخ سخنی است که در دوران کهولت آن را با مردم بیان میکند، زیرا سخن گفتن در دوران سالمندی خصوصیتی ندارد که به عنوان اعجاز مطرح شود، پس ﴿کَهلا﴾ بدان معنا نیست که سخنی را که در گهواره میگوید، در چهل سالگی نیز همان سخن را میگوید، بلکه بدین معناست که سخنی را که انبیا در چهل سالگی میگویند، او در گهواره میگوید و این جز اعجاز نمیتواند باشد، زیرا این طفل ممتاز در عهد مهد ره صد ساله را پیموده است. شاهد این مدّعا آیات سوره «مریم» است 2. البته میتوان گفت که اصل تکلم عیسی(علیهالسلام) در گهواره خارق عادت است و در دوران کهولت نیز گفتار رسولانه دارد که خود رسالت نیز خارق عادت است.
احتمال دیگر در معنای ﴿کَهلا﴾ آن است که این کودک از دوران مهد تا دوران چهل سالگی که دوران بلوغ عقلی انسان و نبوّت انبیا(علیهمالسلام) است، یکسان سخن میگوید. با این بیان، در حقیقت، امتداد کمّی عمر آن حضرت را نیز مطرح فرمود.
برخی عقیده دارند که ﴿کَهلا﴾ پس از نزول از آسمان است 1 ؛ آنگاه که به امامت حضرت حجّت(عج) نماز میگزارد و از حکومت آن حضرت حمایت میکند و آن زمان سخن میگوید، در حالی که در سنّ کهولت است. البته معلوم نیست منظور از «کهل» آن مرحله باشد 2.
6. در زمره صالحان بودن: ﴿ومِنَ الصّلِحین﴾.
[ نظرات / امتیازها ]
قرآن در این آیه و آیات متعدد دیگر صریحا عیسى را فرزند مریم معرفى کرده تا پاسخى به مدعیان الوهیت عیسى باشد زیرا کسى که از مادر متولد مى شود و مشمول تمام تغییرات دوران جنین و تغییرات و تحولات جهان ماده است چگونه مى تواند خدا باشد؟ خدائى که از تمام تغییرات و دگرگونیها بر کنار است .
در آیه بعد به یکى از فضائل و معجزات حضرت مسیح (علیه السلام )، اشاره مى کند، مى گوید: او با مردم در گهواره ، و در حال کهولت (میان سال شدن ) سخن خواهد گفت و او از صالحان است (و یکلم الناس فى المهد و کهلا و من الصالحین ).
همانگونه که در سوره مریم خواهد آمد، مریم براى رفع اتهام از خودش که فرزندى بدون پدر به دنیا آورده بود، به فرمان خدا اشاره به گاهواره نوزادش عیسى (علیه السلام ) کرد، او در همان حال به سخن در آمد و با زبان فصیح و گویا مقام بندگى خویش را در مقابل خدا، و همچنین مقام نبوت خود را آشکار ساخت ، و از آنجا که غیر ممکن است پیامبرى این چنین با عظمت از رحم آلوده اى بیرون آید پاکدامنى مادرش را با این اعجاز اثبات نمود.
باید توجه داشت که کلمه ((مهد)) به معنى محلى است که براى خواب و استراحت نوزاد آماده مى کنند و نزدیک به معنى گهواره در فارسى است با این تفاوت که در گهواره مفهوم جنبش و حرکت افتاده است در حالى که مهد مفهوم عامى دارد و هر گونه محلى را که براى نوزاد آماده کنند شامل مى شود.
ظاهر آیات سوره مریم این است که او در همان روزهاى آغاز تولدش زبان به سخن گشود، کارى که براى هیچ نوزادى عادتا ممکن نیست و این خود یک معجزه بزرگ بود، ولى سخن گفتن در حال میان سالى و کهولت یک امر کاملا عادى است و ذکر این دو با هم در آیه فوق ممکن است اشاره به این باشد که او در گاهواره همان گونه سخن مى گفت که در موقع رسیدن به کمال عمر، سخنانى سنجیده و پر محتوا و حساب شده ، نه سخنانى کودکانه .
این احتمال نیز وجود دارد که این تعبیر اشاره به این حقیقت باشد که مسیح (علیه السلام ) از آغاز تولد تا زمانى که به سن کهولت رسید همواره سخن حق مى گفت و در راه ارشاد و تبلیغ خلق گام بر مى داشت .
به علاوه این تعبیر درباره عیسى (علیه السلام )، گویا یک نوع پیشگویى و اشاره به آینده عمر او است ، زیرا میدانیم طبق تواریخ ، حضرت مسیح (علیه السلام ) هرگز در این جهان و در میان مردم به سن پیرى نرسید، بلکه در سن 33 سالگى از میان مردم بیرون رفت ، و خدا او را به آسمان برد و مطابق روایات متعددى در عصر ظهور حضرت مهدى عج به میان مردم باز مى گردد. (و با آنها سخن مى گوید همانگونه که در آغاز عمر سخن مى گفت ).
تعبیر به ((من الصالحین )) نشان مى دهد که صالح و شایسته بودن از بزرگترین افتخاراتى است که نصیب انسان مى شود، و گویى همه ارزشهاى انسانى در آن جمع است
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : او با مردم در گهواره ، و در حال کهولت (میان سال شدن ) سخن خواهد گفت و او از صالحان است
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]