● نحوه برخورد با اموال یتیمان
« و لا تتبدلوا الخبیث بالطیب » معنایش این است که مال نامرغوب و بی ارزش خود را با مال مرغوب و بیعیب یتیم عوض نکنید(موسوی همدانی(مترجم ): چون بسا مىشود که مثلا مقدر بوده امروز فلان مقدار پول عاید من شود ولى من در اثر بى ایمانى همان مقدار را دزدیدم و خوردم، بعد معلوم شد که اگر تقوا به خرج مىدادم همان مقدار از راه حلال عایدم مىشده) و نیز ممکن است منظور این باشد که : مال خوردنی حلال را (بخاطر عجله و حرص به دنیا ) با مال خوردنی حرام معاوضه نکنید، همانطور که بعضی از مفسرین چنین معنا کردهاند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : (موسوی همدانی(مترجم ): چون بسا میشود که مثلا مقدر بوده امروز فلان مقدار پول عاید من شود ولی من در اثر بی ایمانی همان مقدار را دزدیدم و خوردم ، بعد معلوم شد که اگر تقوا به خرج میدادم همان مقدار از راه حلال عایدم میشده).
ولی باید گفت که معنای اول روشنتر است ، چرا که ظاهر دو جمله : «و لا تتبدلوا ...» و « و لا تاکلوا ...» این است که میخواهد نوع خاصی از تصرف را که جایز نیست بیان کند نه اینکه بفرماید : از رزق حلال صرفنظر نکرده و رزق حرام را انتخاب مکن.
و جمله:" وَ آتُوا الْیَتامى ..." زمینهچینىاى است براى بیان هر دو.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 263 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شان نزول آیه «مراعات اموال یتیمان»
الدر المنثور در تفسیر آیه: «و آتوا الیتامی اموالهم ...» میگوید : در غطفان مردی مال بسیار زیادی که متعلق به برادر زاده یتیمش بود در تصرف داشت آنگاه که برادر زادهاش به حد بلوغ رسید مال خود را از عمویش مطالبه کرد و عمو از تحویل آن خود داری نمود ، و آن یتیم بناچار شکایت خود را نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برد ، و در این مورد بود که آیه : «و آتوا الیتامی اموالهم ... »نازل شد(تاآخر حدیث ) .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 278 |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حداکثر زنانی که می توان به همسری در آورد
1-امام صادق (علیهالسلام) فرمود: حلال نیست که نطفه یک مرد در رحم بیش از چهار زن آزاد جاری شود.
2-امام صادق (علیهالسلام) فرمود : اگر مردی چهار زن داشته باشد و یکی از آنان را طلاق دهد ، قبل از تمام شدن عده او ، نمیتواند زن پنجمی را بگیرد .
علامه طباطبایی: روایات در این باب بسیار زیاد است.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : 1-این روایت را تفسیر عیاشى (ج 1 ص 218 ح 14) روایت کرده است.
2-این روایت را کافى (ج 5 ص 429 ح 1) روایت کرده است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمة المیزان ج : 4، ص : 279 |
قالب : روایی |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دوران جاهلیت جه دوره ای است؟
قرآن کریم روزگار عرب قبل از اسلام و متصل به ظهور اسلام را روزگار جاهلیت نامیده و این نامگزاری علتی جز این نداشته است که اشاره کند به اینکه حاکم در زندگی عرب آن روز ، تنها و تنها جهل بوده ، نه علم و در تمامی امورشان باطل و سفاهت بر آنان مسلط بوده است نه حق و استدلال .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : عرب جاهلیت به طوری که قرآن کریم حکایت میکند چنین وصفی داشتند که :« یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة »(آل عمران/154)،« ا فحکم الجاهلیة یبغون»(المائده/50) ،« اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة»(الفتح/26) ،« و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی» (الأحزاب/33). عرب در آن ایام در سمت جنوب ، مجاور با حبشه بود که مذهب نصرانیت داشتند و در سمت مغرب ، مجاور بود با امپراطوری روم که او نیز نصرانی بود و در شمالش مجاور بود با امپراطوری فرس که مذهب مجوس داشت و در غیر این چند سمت عرب هند و مصر قرار داشت که دارای کیش و ثنیت بودند و در داخل سرزمینشان طوایفی از یهود بودند و خود عرب دارای کیش و ثنیت بود و بیشترشان زندگی قبیلهای داشتند و همه اینها که گفته شد ، یک اجتماع صحرائی و تاثیر پذیر برایشان پدید آورده بود ، اجتماعی که هم از رسوم یهودیت در آن دیده میشد و هم از رسوم نصرانیت و مجوسیت ، و در عین حال مردمی سر مست از جهالت خود بودند ، همچنانکه قرآن کریم در باره آنان فرموده :« و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون» (الأنعام/116).
از این جهت که بگذریم عشایر عرب که مردمی صحرانشین بودند علاوه بر زندگی پستی که داشتند ، اساس زندگی اقتصادیشان را جنگ و غارت تشکیل میداد ، ناگهان این قبیله بر سر آن قبیله میتاخت و دار و ندار او را میربود و به مال و عرض او تجاوز میکرد ، در نتیجه امنیتی و امانتی و سلمی و سلامتی در بین آنان وجود نداشت ، منافع از آن کسی بود که زورش بیشتر بود و قدرت و سلطنت هم از آن کسی که آن را به دست میآورد .
اما مردان عرب ، فضیلت و برتری در خونریزی و حمیت جاهلیة و کبر و غرور و پیروی ستمگران و از بین بردن حقوق مظلومان و دشمنی و ستیز با دیگران و قمار ، شراب ، زنا ، خوردن میته ، خون و خرمای گندیده و فاسد بود .
و اما زنان از تمامی مزایای مجتمع بشری محروم بودند ، نه مالک اراده خود بودند و نه مالک عملی از اعمال خود ، و نه مالک ارثی از پدر و مادر و برادر ، مردان با آنان ازدواج میکردند ، اما ازدواجی بدون هیچ حد و قیدی ، همچنانکه در یهود و بعضی از وثنیها ازدواج به این صورت بوده و با این حال زنان به این کار افتخار میکردند و هر کسی را که دوست میداشتند به سوی خود دعوت میکردند در نتیجه عمل زنا و ازدواجهای نامشروع از قبیل ازدواج زنان شوهردار بین آنان شایع شد و از عجایب زنان آن روز این بود که چه بسا لخت و مادر زاد به زیارت خانه کعبه میآمدند . (در مورد اولا د و فرزندان عرب باید گفت ) یکی از بدبختیها که گریبانگیر اولاد عرب بوده ، این بود که به دست پدر خود کشته میشد ، زیرا بلاد عرب خراب و اراضی آن خشک و بایر بود ، زراعتی نداشتند و بیشتر اوقات مردمش گرفتار قحطی و گرانی میشدند به این جهت پدران از ترس تهی دستی ، فرزندان خود را میکشتند ! و دختران را زنده به گور میکردند(التکویر/8) و بدترین خبر و وحشتزاترین بشارت این بود که به او بگویند همسرت دختر آورده است (الزخرف/17)! . بعد از گفتگو پیرامون همه این مطالب - که در باره احوال ، اعمال ، عادات ، و رسوم حاکم در بین عرب بود - امور دیگری از سیاق آیات قرآنی و خطابهائی که در آن به عرب شده ، به طور واضح استفاده میشود ، لذا خوانندگان را توصیه میکنم که این آیات و خطابها را و بیاناتی را که قرآن کریم در مکه و سپس در مدینه و بعد از شوکت یافتن اسلام به عرب کرده و به اوصافی که در آن آیات ، عرب را به آن توصیف نموده و اموری که قرآن عرب را به خاطر آن امور توبیخ و مذمت کرده و نهیهائی را که در این مدت ( با نرمی و یا به خشونت ) به عرب کرده ، به دقت مورد نظر قرار دهند که اگر مجموع اینها را مورد دقت قرار دهند ، خواهند دید که آنچه ما در باره عرب تذکر دادیم ، درست بوده است .
علاوه بر اینکه تاریخ هم همه این مطالب را ضبط کرده و از جزئیات ، تفاصیلی را ذکر نموده که در بیان ما نیامده بود ، چون بنای ما ، بیان آیات کریم و همچنین بنا بر اختصار گوئی است .
کوتاهترین کلمه و در عین حال وافیترین بیان برای افاده همه مطالبی که از وضع عرب آوردیم ، همان کلمه جاهلیت و تعبیر از آن ایام به عهد جاهلیت است که همه معانی گذشته بطور اجمال در این کلمه خوابیده و مندرج است ، و این بود وضع جهان عرب در آن روز .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 240 تا 243 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : جاهلیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دوران جاهلیت جه دوره ای است؟
قرآن کریم روزگار عرب قبل از اسلام و متصل به ظهور اسلام را روزگار جاهلیت نامیده و این نامگزاری علتی جز این نداشته است که اشاره کند به اینکه حاکم در زندگی عرب آن روز ، تنها و تنها جهل بوده ، نه علم و در تمامی امورشان باطل و سفاهت بر آنان مسلط بوده است نه حق و استدلال .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : عرب جاهلیت به طوری که قرآن کریم حکایت میکند چنین وصفی داشتند که :« یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة »(آل عمران/154)،« ا فحکم الجاهلیة یبغون»(المائده/50) ،« اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة»(الفتح/26) ،« و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی» (الأحزاب/33). عرب در آن ایام در سمت جنوب ، مجاور با حبشه بود که مذهب نصرانیت داشتند و در سمت مغرب ، مجاور بود با امپراطوری روم که او نیز نصرانی بود و در شمالش مجاور بود با امپراطوری فرس که مذهب مجوس داشت و در غیر این چند سمت عرب هند و مصر قرار داشت که دارای کیش و ثنیت بودند و در داخل سرزمینشان طوایفی از یهود بودند و خود عرب دارای کیش و ثنیت بود و بیشترشان زندگی قبیلهای داشتند و همه اینها که گفته شد ، یک اجتماع صحرائی و تاثیر پذیر برایشان پدید آورده بود ، اجتماعی که هم از رسوم یهودیت در آن دیده میشد و هم از رسوم نصرانیت و مجوسیت ، و در عین حال مردمی سر مست از جهالت خود بودند ، همچنانکه قرآن کریم در باره آنان فرموده :« و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون» (الأنعام/116).
از این جهت که بگذریم عشایر عرب که مردمی صحرانشین بودند علاوه بر زندگی پستی که داشتند ، اساس زندگی اقتصادیشان را جنگ و غارت تشکیل میداد ، ناگهان این قبیله بر سر آن قبیله میتاخت و دار و ندار او را میربود و به مال و عرض او تجاوز میکرد ، در نتیجه امنیتی و امانتی و سلمی و سلامتی در بین آنان وجود نداشت ، منافع از آن کسی بود که زورش بیشتر بود و قدرت و سلطنت هم از آن کسی که آن را به دست میآورد .
اما مردان عرب ، فضیلت و برتری در خونریزی و حمیت جاهلیة و کبر و غرور و پیروی ستمگران و از بین بردن حقوق مظلومان و دشمنی و ستیز با دیگران و قمار ، شراب ، زنا ، خوردن میته ، خون و خرمای گندیده و فاسد بود .
و اما زنان از تمامی مزایای مجتمع بشری محروم بودند ، نه مالک اراده خود بودند و نه مالک عملی از اعمال خود ، و نه مالک ارثی از پدر و مادر و برادر ، مردان با آنان ازدواج میکردند ، اما ازدواجی بدون هیچ حد و قیدی ، همچنانکه در یهود و بعضی از وثنیها ازدواج به این صورت بوده و با این حال زنان به این کار افتخار میکردند و هر کسی را که دوست میداشتند به سوی خود دعوت میکردند در نتیجه عمل زنا و ازدواجهای نامشروع از قبیل ازدواج زنان شوهردار بین آنان شایع شد و از عجایب زنان آن روز این بود که چه بسا لخت و مادر زاد به زیارت خانه کعبه میآمدند . (در مورد اولا د و فرزندان عرب باید گفت ) یکی از بدبختیها که گریبانگیر اولاد عرب بوده ، این بود که به دست پدر خود کشته میشد ، زیرا بلاد عرب خراب و اراضی آن خشک و بایر بود ، زراعتی نداشتند و بیشتر اوقات مردمش گرفتار قحطی و گرانی میشدند به این جهت پدران از ترس تهی دستی ، فرزندان خود را میکشتند ! و دختران را زنده به گور میکردند(التکویر/8) و بدترین خبر و وحشتزاترین بشارت این بود که به او بگویند همسرت دختر آورده است (الزخرف/17)! . بعد از گفتگو پیرامون همه این مطالب - که در باره احوال ، اعمال ، عادات ، و رسوم حاکم در بین عرب بود - امور دیگری از سیاق آیات قرآنی و خطابهائی که در آن به عرب شده ، به طور واضح استفاده میشود ، لذا خوانندگان را توصیه میکنم که این آیات و خطابها را و بیاناتی را که قرآن کریم در مکه و سپس در مدینه و بعد از شوکت یافتن اسلام به عرب کرده و به اوصافی که در آن آیات ، عرب را به آن توصیف نموده و اموری که قرآن عرب را به خاطر آن امور توبیخ و مذمت کرده و نهیهائی را که در این مدت ( با نرمی و یا به خشونت ) به عرب کرده ، به دقت مورد نظر قرار دهند که اگر مجموع اینها را مورد دقت قرار دهند ، خواهند دید که آنچه ما در باره عرب تذکر دادیم ، درست بوده است .
علاوه بر اینکه تاریخ هم همه این مطالب را ضبط کرده و از جزئیات ، تفاصیلی را ذکر نموده که در بیان ما نیامده بود ، چون بنای ما ، بیان آیات کریم و همچنین بنا بر اختصار گوئی است .
کوتاهترین کلمه و در عین حال وافیترین بیان برای افاده همه مطالبی که از وضع عرب آوردیم ، همان کلمه جاهلیت و تعبیر از آن ایام به عهد جاهلیت است که همه معانی گذشته بطور اجمال در این کلمه خوابیده و مندرج است ، و این بود وضع جهان عرب در آن روز .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 240 تا 243 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : جاهلیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وضعیت ارث در دوران جاهلیت
فرزندان عرب جاهلیت تنها ملحق به پدران بودند و اگر در خردسالی پدر را از دست میدادند ، ارث نمیبردند و ارث خاص فرزندان کبیر بود و از جمله چیزهائی که به ارث برده میشد همسر متوفا بود و زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث محروم بودند .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : البته اگر فرزندان کبیری در بین نبود ، اولاد صغار ارث میبردند و لیکن باز خویشاوندان نیرومند ، ولی یتیم میشدند و اموال او را میخوردند و اگر یتیم دختر میبود با او ازدواج میکردند تا اموالش را ببلعند ، بعد از آنکه همه اموالش را میخوردند آن وقت طلاقش میدادند ، در آن حال نه مالی داشت تا قوت لایموتی برای خود فراهم کند و نه دیگر کسی رغبت میکرد با او ازدواج نماید و شکمش را سیر سازد و ابتلای به امر ایتام از هر حادثه دیگری در بین عرب بیشتر مایه نابسامانی بود برای اینکه در اثر جنگهای پی در پی و غارتگریها ، طبعا آدمکشی شایع بود که در نتیجه یتیم عرب هم زیاد میشده .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 241 و 242 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : جاهلیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● وضع حکومت در میان عرب قبل از اسلام
در اطراف شبه جزیره عربستان غالبا ملوکی تحت حمایت قویترین امپراطوریهای همجوار و یا نزدیکترین آنها یعنی ایران در طرف شمال و روم در سمت غرب و حبشه در طرف شرق ، حکومت میکردند . و اما اواسط این سرزمین از قبیل مکه و یثرب و طائف و غیره در وضعی نظیر جمهوریت زندگی میکردند که البته جمهوریت نبود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : عشایر صحرانشین در صحرا و حتی در داخل شهرها و قرا ، با حکومت رئیس قبیله و شیوخ اداره میشد و چه بسا که وضع آنان به سلطنت هم کشیده میشد . این وضع ، هرج و مرج عجیبی به وجود آورده بود که در هر عده و طایفهای از عرب به شکلی و به رنگی ظاهر میشد و هر ناحیه از نواحی شبه جزیره به شکلی از رسوم عجیب و غریب و اعتقادات خرافی جلوه میکرد . بر همه این عوامل بدبختی و شقاوت ، این درد بی درمان را نیز اضافه کن که حتی در شهرهای این سرزمین سواد و دانش وجود نداشت ، تا چه رسد به قبیلهها و عشایر .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 242 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : جاهلیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● تاریخ زندگی اهل کتاب در دوران جاهلیت
اهل کتاب یعنی یهود و نصارا و آنها که ملحق به اهل کتاب هستند اجتماعاتشان بر مبنای قانون اداره نمیشد ، بلکه بر محور خواستههای مستبدانه فردی دور میزد ، افرادی به عنوان پادشاه ، رئیس ، حاکم و عامل بر آنان حکمرانی میکردند ، در نتیجه میتوان گفت : که اهل کتاب در آن روزگاران به دو طبقه حاکم و محکوم تقسیم میشدند.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : طبقه حاکمی که فعال ما یشاء بود و با جان و مال و عرض مردم بازی میکرد و طبقه محکومی که قید بردگی طبقه حاکم را به گردن انداخته و در برابر او تن به ذلت داده بود ، نه در مال خود امنیتی داشت و نه در ناموسش و نه حتی در جانش و در ارادهاش .
از هیچ آزادیای برخوردار نبود ، نمیتوانست چیزی بخواهد مگر آنچه را که ما فوقش اجازه دهد .
و این طبقه حاکمه ، علمای دین یهود و نصارا را به طرف خود جلب نموده و طرفدار خود کرده بودند و با حاملان شرع ائتلافی پدید آورده بودند ، ( و با این وسایل یعنی با زور و تزویر) زمام دلهای عامه و افکارشان را به دست گرفته بودند و در حقیقت حاکم واقعی در دین مردم نیز همین طبقه بودند .
علمای دین چیزی به حساب نمیآمدند ، پس طبقه حاکمه هم در دین مردم حکم میراندند و هم در دنیای آنان ، گاهی با زبان و قلم علما اراده خود را بر آنان تحمیل میکردند و گاهی با شلاق و شمشیرشان .
طبقه محکوم از آنجا که امکانات مادی و قدرت و نیروی غالب گشتن نداشتند به دو طبقه تقسیم میشدند ، روابط این دو طبقه هم در بین خود ، همان روابطی بوده که دو طبقه اول با هم داشتند ( برای اینکه مردم ، بر آن دین و سنتی در میآیند که پادشاهان آنها بر آن دین باشند ) در نتیجه عامه مردم هم به دو طبقه تقسیم میشدند : یکی ثروتمندان خوشگذران و عیاش و دیگری طبقه ضعیف و عاجز و برده و سرانجام طبقه ضعیف هم به دو طبقه ضعیف و ضعیفتر تقسیم میشدند تا میرسید به دو طبقه مرد خانه و اهل خانه ( زن و فرزند) و همچنین در طبقه زن و مرد ، مردان در همه شؤون زندگی دارای حریت اراده و عمل بودند و طبقه زنان از همه چیز محروم و در اراده و عمل تابع محض مردان و خادم آنان بودند و هیچگونه استقلال (حتی اندک هم ) نداشتند .
جامع تمامی این حقایق تاریخی جمله کوتاه :« و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» (آل عمران/64)در آیه زیر است که میفرماید : بگو ای اهل کتاب ! بشتابید به سوی کلمهای که ما و شما ( هر دو) در آن شرکت داریم و آن این است که به جز خدا را نپرستیم و هیچ چیزی را برای او شریک نگیریم و بعضی از خودمان را به جای خدا ارباب بعضی دیگر ندانیم ، اگر این دعوت را پذیرفتند که هیچ و اگر روی گرداندند بگوئید : پس شاهد باشید که ما تسلیم خدائیم و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همین آیه را در نامهای که به هر قل امپراطور روم نوشتند ، در آن درج کردند و بعضی گفتهاند : این آیه را برای بزرگان مصر و حبشه و پادشاه ایران و رئیس نجران نیز نوشتند .
و همچنین آیات زیر هر یک اشاره به گوشهای از آن حقایق تاریخی دارند :« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم»(الحجرات/13) که در مقابل زر و زور و تزویر تنها ملاک برتری را تقوا معرفی نموده مترجم ( . «بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن» (النساء/25)که در این آیه دعوت میکند به اینکه با کنیزان و دوشیزگان ازدواج کنند ، «انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض»(آل عمران/195) که زنان و مردان را یکسان مورد حکم قرار داده است .
و این بود تاریخ زندگی اهل کتاب در دوران جاهلیت .
اما غیر اهل کتاب که در آن روز عبارت بودند از : بتپرستان و پرستندگان چیزهای دیگر ، وضع آنها بسیار بدتر و شومتر از وضع اهل کتاب بود ، آیاتی هم که در احتجاج و استدلال علیه آنان در قرآن کریم هست کشف میکند از اینکه این گروه از مردم ، در دوران قبل از اسلام بسیار بدبختتر و در تمامی شؤون حیات ، محرومتر از اهل کتاب بودند و از سعادتهای زندگی ، بوئی نبرده بودند ، از آن جمله آیات زیر است :« و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین قل انما یوحی الی انما الهکم اله واحد فهل انتم مسلمون فان تولوا فقل آذنتکم علی سواء »(انبیاء/104-109)
«و اوحی الی هذا القرآن لا نذرکم به و من بلغ »(انعام/19).
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 243 تا 245 |
قالب : تاریخی |
موضوع اصلی : جاهلیت |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دعوت اسلامى بر مبناى «حق صریح» است
وضع جامعه انسانى در آن روز یعنى در عهد جاهلیت همین بود که متوجه شدى که مردم یکسره به سوى باطل رو کرده بودند و فساد و ظلم در تمامى شؤون زندگیشان سلطه یافته بود، حال در چنین جوى، دین توحید (که دین حق است) مىخواهد بیاید و حق را بر مردم حاکم کند و آن را بطور مطلق و در همه شؤون بشریت بر بشر ولایت دهد تا دلهاى بشر را از لوث شرک پاک گرداند و اعمالشان را پاکیزه سازد و جامعههایشان را که فساد در آن ریشه دوانده و شاخه و برگ زده بود و ظاهر و باطن جامعه را تباه ساخته بود، اصلاح نماید.
و کوتاه سخن اینکه: خداى تعالى مىخواهد بشر را به سوى حق صریح هدایت کند و نمىخواهد بیهوده بار تکلیفشان را سنگینتر سازد، او مىخواهد بشر را پاک کند و سپس نعمت خود را بر آنان تمام سازد. پس آنچه که مردم قبل از دین توحید بر آن بودند، باطل محض بود و آنچه دین توحید به سوى آن مىخواند نقطه مقابل باطل بود، و این دو (حق و باطل) دو قطب مخالفند، حال آیا از باب اینکه" هدف وسیله را توجیه مىکند"! جایز است به خاطر رسیدن به هدف یعنى از بین بردن اهل باطل با یک دسته از آنان پیمان بست؟ و بوسیله آن گروه باطل بقیه آنان را اصلاح نمود؟ یا خیر؟ و آیا به خاطر حرصى که نسبت به ظهور حق داریم، مىتوانیم آن را به هر وسیلهاى که بوده باشد تحقق بخشیم؟ هم چنان که بعضى اینگونه اظهار نظر کردهاند؟ و یا خیر؟.
بعضى گفتهاند که مىتوانیم چنین روشى را پیش بگیریم، چون اهمیت هدف، مقدمه و وسیله را توجیه مىکند، (موسوی همدانی(مترجم): مثل اینکه بخواهى و ناگزیر شوى براى نجات غریقى که نامحرم است و در شرف هلاکت قرار گرفته، دست به بدنش بزنى).
و این همان مرام سیاسى است که سیاستمداران در رسیدن به هدف بکار مىبرند و بسیار کم دیده مىشود که این روش از رساندن به هدف و غرض تخلف کند، از هر بابى که جارى شود نود در صد آدمى را به مقصد مىرساند، الا اینکه در یک باب جارى نیست و آن باب" حق صریح" است، همان بابى که دعوت اسلامى تنها آن راه را دنبال مىکند و تنها راه صحیح هم همین راه است، براى اینکه هدف زائیده مقدمات و وسایل است و چگونه ممکن است مقدمات باطل حق را بزاید و به آن نتیجه بخشد و یا چگونه ممکن است بیمار سالم بزاید با اینکه فرزند مجموعهاى است گرفته شده از پدر و مادرى که او را به وجود آوردهاند؟.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : آری سیاست ، هدف و خواستی جز این ندارد که بر حریف خود سلطه و سیطره پیدا کند و گوی سبقت را از او ربوده و صدارت و تفوق و در نتیجه تمتع بهتر ، از زندگی را خاص خود سازد ، حال از هر راهی که باشد و به هر نحوی که پیش آید ، چه خیر باشد و چه شر ، چه حق باشد ، و چه باطل ، و سیاست تنها چیزی را که هدف خود نمیداند حق است ، بر خلاف دعوت حقه دین که جز حق هدفی ندارد و با این حال اگر خود این دعوت در کار خودش متوسل به باطل شود ، باطل را امضا کرده و آن را به کرسی نشانده و در نتیجه دعوت به باطل میشود نه دعوت به حق . و برای این حقیقت ، در سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه طاهرین از اهل بیتش علیهم السلام مظاهر بسیاری دیده میشود و پروردگارش نیز به همین روش دستورش داده و در موارد متعددی که اصحابش آن جناب را وادار میکردند به اینکه با دشمن سازش و مداهنه کند ) آیاتی نازل شده و آن جناب را از مساهله با باطل در امر دین هر چند اندک باشد نهی فرمود ، از آن جمله آیات زیر است که میفرماید :« قل یا ایها الکافرون لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد و لا انا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما اعبد ، لکم دینکم ولی دین» (الکافرون/1-6).
و نیز با لحنی تهدیدآمیز میفرماید :« و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا اذا لاذقناک ضعف الحیوة و ضعف الممات» (الاسراء/74-75).
و نیز میفرماید :« و ما کنت متخذ المضلین عضدا» (الکهف/51)و در قالب مثالی بسیار وسیع المعنی میفرماید :« و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه» ، «و الذی خبث لا یخرج الا نکدا»(الأعراف/58) .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 246 و 247 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● اسلام و رعایت تدریج در دعوت به حق
دین اسلام در دعوت به حق در سه مورد تدریج را رعایت نمود:
اول: در مورد احکام که به تدریج و در طول بیست و سه سال نازل شد و یک باره نازل نشد که تکلیف مردم دشوار شود.
دوم: در مورد مدعوین خود که ابتدا از عرب شروع کرد و به تدریج به کل بشریت رواج داد.
سوم: در کیفیت دعوت تدریج را رعایت کرد که ابتدا دعوتتش به زبان بود دوم به قطع رابطه و سوم با جهاد.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 247 تا 263 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● بررسی دعوت تدریجی اسلام از جهت معارف حقه و قوانین تشریع شده
چون حق با باطل مخلوط نگشته و با آن ائتلاف نمىکند، لذا خداى سبحان آن جناب را دستور مىدهد براى اینکه در زیر بار سنگین رسالت از پاى در نیاید، طریق رفق و مدارا را پیش بگیرد و به سوى هدف به تدریج قدم بر دارد تا هم دعوتش بهتر پیش برود و هم مردمى که آنان را دعوت مىکند پذیراتر شوند و هم دین خدا که به سویش دعوت مىکند و این دستور را از جهت زیر صادر فرموده:
از جهت معارف حقه و قوانین تشریع شدهاى که دین خدا مشتمل بر آنها است و هر یک شانى از شؤون جامعه بشرى را اصلاح مىکند و یا ریشه یکى از مبادى فساد را قطع مىسازد، چون مساله تعویض عقاید باطله یک ملت و جایگزین کردن عقایدى حقه در میان آنان، از دشوارترین کارها است، مخصوصا وقتى آن عقاید باطل ریشه در اخلاق و اعمال آنان دوانده و عادات و رسومى بر آن عقاید مستقر شده باشد و مردم (خلفها بعد از سلف) قرنها داراى اخلاق و اعمال و عادات و رسومى بوده باشند که همه از عقایدى باطل منشا گرفته باشد و باز مخصوصا این دشوارى چند برابر مىشود زمانى که دعوت حقه دین، عمومى باشد و بخواهد در تمامى شؤون زندگى آن ملت دخالت نماید، آن قدر فراگیر باشد که همه حرکات و سکنات ظاهر و باطن، شب و روز فقیر و غنى افراد جوامع را بدون استثنا فرا گیرد (هم چنان که دعوت اسلام چنین است) و معلوم است که تصور ایجاد چنین انقلابى در عقاید عموم مردم و در آداب و رسوم و همه شؤون زندگى آنان چقدر دهشت آور است، و یا محال عادى است.
دشوارى این امر و مشقت آن در اعمال بیشتر از اعتقادات است، براى اینکه انس بشر به عمل و عادتش به آن و لمس حوائجش با آن زیادتر و مقدمتر بر اعتقادات است، علاوه بر اینکه عمل براى حس او محسوستر است و در جایى که معارضه واقع شود بین عقاید و اعمالش، اگر اعمالش مطابق با شهواتش باشد. عمل را مقدم بر عقاید مىدارد مثلا فلان زناى لذتبخش را مرتکب مىشود، هر چند که با عقایدش سازگار نباشد و به همین جهت است که مىبینیم دعوت دین اسلام در همان روزهاى اول همه عقاید حقه را یک جا پیشنهاد کرد و هیچ ترسى به خود راه نداد، ولى قوانین و شرایع مربوط به اعمال را یک کاسه و یک جا بیان ننمود، بلکه در طول بیست و سه سال نزول وحى، به تدریج یکى یکى بیان فرمود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و خلاصه اینکه اسلام در مواقع دعوت آنچه را میخواست القا کند ، راه تدریج را انتخاب کرد تا طبع مردم از پذیرفتن آن گریزان نباشد و نیز دلها در باره اینکه اجزای دعوت با یکدیگر ارتباط دارند و در ردیف کردن آنها که کدام مقدم است و کدام مترتب بر کدام است دچار تزلزل نگردد ، تمام این مطالب را که گفتیم برای کسی که در این حقایق تامل و تدبر کند روشن است چرا که میبیند آیات قرآنی در القای معارف الهیه و قوانین تشریع شده ، مختلف است ، بعضی در مکه نازل شده و بعضی در مدینه ، آنهائی که در مکه نازل شده نوعا مطالب را بطور اجمال و سر بسته بیان کرده و آنها که مدنی است یعنی بعد از هجرت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مدینه نازل شده ، مطالب را بطور تفصیل و شکفته بیان نموده و به جزئیات همان احکامی که در مکه نازل شده بود پرداخته و مجملات همان احکام را بیان میکند ، مثلا در آیه زیر که در مکه نازل شده ، اجمال توحید و معاد را از اصول عقاید اسلام و تقوا و عبادت را از دستورات عملیاش خاطرنشان کرده ، میفرماید : «کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی ان الی ربک الرجعی ا رایت الذی ینهی عبدا اذا صلی ا رایت ان کان علی الهدی او امر بالتقوی ا رایت ان کذب و تولی ا لم یعلم بان الله یری» (العلق /6-14).
و نیز در آیه دیگری که اوایل بعثت نازل شده ، میفرماید :« و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها،قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»(الشمس /7-10).
و نیز فرموده : «قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی» (الأعلی/15)و باز در آیات نازل شده در اوایل بعثت فرموده :« قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد،فاستقیموا الیه و استغفروه و ویل للمشرکین،الذین لا یؤتون الزکوة و هم بالاخرة هم کافرون، ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیر ممنون» (الفصلت/6-8).
و در بیان اجمالی نواهی و سپس اوامر شرعی فرموده :« قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم ان لا تشرکوا به شیئا،و بالوالدین احسانا و لا تقتلوا اولادکم من املاق، نحن نرزقکم و ایاهم و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق ، ذلکم وصیکم به لعلکم تعقلون و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن،حتی یبلغ اشده ،و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط ، لا نکلف نفسا الا وسعها،و اذا قلتم فاعدلوا ، و لو کان ذا قربی، و بعهد الله اوفوا،ذلکم وصیکم به لعلکم تذکرون و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله،ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون» (الأنعام/151-153). اگر خواننده محترم به سیاق این چند آیه شریفه نظر کند میبیند که چگونه در اول نواهی شرعیه را به طور اجمال میشمارد و در ثانی به شمردن اوامر شرعیه میپردازد .
دسته اول را بعد از شمردن تحت یک عنوانی قرار میدهد که هیچ انسان با شعور و حتی عقل هیچ انسان عامی نمیتواند منکر آن گردد و آن عنوان جامع کلمه : فاحشه زشت و پلید و عمل شرم آور است که هر انسانی به لزوم اجتناب و خودداری از آن اقرار دارد و همچنین دسته دوم ( اوامر ) را تحت یک عنوان جامع قرار میدهد که باز هیچ انسان با شعوری در لزوم عمل به آن تردید ندارد و آن جامع عبارت است از کلمه : صراط مستقیم چون هر انسانی به حکم غریزهاش این را درک میکند که اگر جامعه بر صراط مستقیم اجتماع کنند و هر دستهای چون گله بی چوپان یک کوره راه را پیش نگیرند و از یکدیگر جدا نشوند ، از تفرقه و ضعف و وقوع در هلاکت و مرگ ایمن خواهند شد .
پس قرآن کریم در این بیاناتش از غرائز دعوت شدگان به دین کمک گرفته و به همین جهت بوده که وقتی میخواهد کلمه فاحشه را تفصیل دهد ، عقوق والدین و بدی به پدر و مادر و کشتن اولاد و کشتن مردم بیگناه و خوردن مال یتیم و امثال اینها را نام میبرد که عواطف غریزی هر انسانی دعوت به اجتناب از آنها را تایید میکند چرا که عاطفه بشری از این گونه کارها نفرت دارد و از این اعمال بیزار است و در حال عادی هرگز حاضر نیست مرتکب این گونه جرائم و معاصی شود ، البته نظیر این آیات که دیدید آیات دیگری هست که خود خواننده اگر اهل تدبر باشد به آنها دست مییابد . و به هر حال پس آیات مکی کارش دعوت به مجملات ) از احکام است : مجملاتی که بعدا در آیات مدنی تفصیل و توضیح داده میشود ، و با این حال خود آیات مدنی هم خالی از این تدرج و چند مرحلهای نیست و چنین نیست که تمامی احکام و قوانین دینی در مدینه طیبه یک روزه نازل شده باشد بلکه در مدینه هم به تدریج نازل گردیده است .
کافی است که خواننده محترم برای نمونه در آیات مربوط به حرمت میگساری که قبلا هم به آن اشاره شد دقت بفرماید که برای اولین بار فرموده :« و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا »(النحل/67)که در این آیه ( که البته در مکه نازل شده) اشاره کرده است که شراب رزق خوب نیست و سپس در آیهای دیگر که آن نیز در مکه نازل شده ، میفرماید :« قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم ...» (الأعراف/33)و بیان نکرده که اثم چیست و نفرمود شرب خمر یکی از موارد اثم است تا در دعوت خود راه ارفاق را پیش گرفته باشد ، چون عادت به کار هر قدر هم که زشت باشد دل کندن از آن آسان نیست و شرب خمر از عاداتی بوده است که عرب بشدت به آن تمایل داشته و گوشت و پوستش با آن روئیده و استخوانش با آن سفت شده است ، ولی در اولین آیهای که در مدینه در باره شرب خمر نازل شد بیان کرد که شرب خمر و قمار از مصادیق اثم میباشند و فرمود :« یسئلونک عن الخمر و المیسر ، قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما»(البقره/219) ، باز در این آیه میبینید که لحن ، لحن مدارا و خیرخواهی است .
و سپس در سورهای دیگر ، آخرین سخن را در باره شرب خمر بیان فرموده :« یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون ، انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر ، و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون» (المائده/90-91). نظیر این بیان تدریجی را در حکم ارث ملاحظه میکنید که در آغاز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بین اصحابش دو نفر ، دو نفر عقد اخوت برقرار کرد و دستور داد هر برادر خواندهای از برادر خواندهاش ارث ببرد و به او ارث بدهد تا زمینه را برای حکمی که به زودی در مساله ارث تشریع میشود فراهم سازد ، بعد از جریان عقد اخوت آنگاه آیه ارث نازل شد که :« و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین»(الاحزاب/6) ، پس حال که میخواهید به یکدیگر ارث بدهید و از یکدیگر ارث ببرید ارحام شما مقدم بر سایر مؤمنین و مهاجرین هستند ، و بنا بر این اکثر احکامی که بوسیله احکامی دیگر نسخ شدهاند از این باب بودهاند .
پس در همه این موارد و نظایر آن دعوت اسلام در اظهار احکام خود و اجرای آن راه تدریج را پیش گرفته و رعایت ارفاق را نموده ، چون حکمت اقتضا میکرده تکلیف بطور آسان بر بشر عرضه شود تا مردم بخوبی و با حسن قبول با آن مواجه گردند و میبینیم که خود قرآن در باره نزول خودش فرموده :« و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا»(الإسراء/106) ، و اگر قرآن کریم یک باره نازل میشد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم همه شرایعش را یک باره برای مردم میخواند و باید هم میخواند چون در آیه :« و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم»(النحل/44) فرموده بود که ما ذکر - قرآن - را بر تو نازل کردیم تا برای مردمش بخوانی و بیان کنی که چه چیز بر آنان نازل شده ، در نتیجه همه معارف اعتقادی و اخلاقی و کلیات احکام عبادتی و قوانین جاری در معاملات و سیاسات و ... را یک باره برای مردم بیان میکرد ، بطور یقین فهم مردم کشش آن را نمیداشت و حتی تصورش را هم نمیتوانست بکند تا چه رسد به اینکه آن را بپذیرد و عمل هم بکند و همه آن دستورات را بر قلب و اراده و اعضا و جوارح خود حاکم سازد .
بدین جهت بود که آیات و دستوراتش به تدریج نازل شد تا زمینه را برای امکان قبول دین و جایگیر شدن آن در دلها فراهم سازد و در این باب ضمن ایراد سؤال و جوابی فرموده : «و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک و رتلناه ترتیلا»(الفرقان/33) .
تذکر این نکته هم لازم است که سلوک از اجمال به تفصیل و رعایت تدریج در القاى احکام خدا به سوى مردم جنبه ارفاق به مردم و حسن تربیت و رعایت مصلحت را دارد، نه جنبه مداهنه و سازشکارى، و فرق بین این دو روشن است.
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 248 تا 253 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دلیل دعوت تدریجی دین اسلام
سلوک از اجمال به تفصیل و رعایت تدریج در القای احکام خدا به سوی مردم (و دعوت تدیجی مردم به اسلام)جنبه ارفاق به مردم و حسن تربیت و رعایت مصلحت را دارد ، نه جنبه مداهنه و سازشکاری ، و فرق بین این دو روشن است .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 253 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● رعایت تدریج در دعوت از حیث انتخاب مدعوین
اسلام رعایت ترتیب و تدریج را از حیث انتخاب مدعوین را در میان مردم نموده، همه میدانیم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبعوث بود به تمامی بشر ، بدون اینکه دینش انحصاری و دعوتش اختصاص به قومی یا به مکانی و یا به زمانی معین داشته باشد( و معلوم است که مرجع اختصاص مکانی و زمانی هم در حقیقت به همان اختصاص قومی است) و دلیل این عمومیت دعوت آیات زیر است که میفرماید :« قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا الذی له ملک السموات و الارض »(اعراف/158).
و نیز میفرماید :« و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ»(الانعام/19) و نیز میفرماید : و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» (الانبیاء/107).
دلیل دیگر این معنا تاریخ است که حکایت میکند آن جناب یهود را با اینکه بنی اسرائیل بودند و از نژاد عرب نبودند و همچنین روم و ایران و حبشه و مصر را با اینکه غیر عرب بودند ، دعوت به اسلام فرمود و از معروفین صحابهاش سلمان فارسی از عجم و مؤذنش بلال از حبشه و صهیب از روم بود .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : پس عمومیت نبوت و رسالتش در زمان حیاتش جای هیچ تردید نیست ، آیات قبلی هم به عمومیتی که دارند همه زمانها و همه مکانها را شامل میشوند .
از این هم که بگذریم آیات زیر بر عمومیت رسالت آن جناب نسبت به تمامی زمانها و همه مکانها را میرساند :« و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید »،« و لکن رسول الله و خاتم النبیین»(الاحزاب/40) ، و این دو آیه عمومیت دعوت آن جناب نسبت به همه زمانها و مکانها را نیز میرسانند و اگر خواننده محترم بخواهد به بحث مفصل از تک تک این آیات اطلاع پیدا کند باید به تفسیر خود آن آیات در این کتاب مراجعه نماید .
و به هر حال پس نبوت آن جناب عمومی بود و اگر کسی در وسعت معارف و قوانین اسلام دقت نماید و نیز در نظر بگیرد که در ایام نزول قرآن و بعثت آن جناب ، دنیا در چه وضعی به سر میبرد و ظلمت جهل و قذارت و پلیدی فساد و ظلم تا چه حد رسیده بود ، هیچ تردیدی برایش باقی نمیماند که در آن روز ممکن نبوده که اسلام یک باره شرک و فساد را از دنیا ریشه کن کند و تصدیق میکند که لازم بوده دعوت را در میان بعضی از طوائف ساکنان زمین ، شروع کند و بناچار این طایفه همان قوم خود رسول الله باشد ، آنگاه بعد از آنکه دین خدا در میان عرب جای خود را باز کرد به تدریج در بین غیر عرب هم راه یابد همچنانکه همین طور شد و خدای تعالی در این باره فرموده : «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم» (ابراهیم/4).
و نیز فرموده :« و لو نزلناه علی بعض الاعجمین فقراه علیهم ما کانوا به مؤمنین»(الشعراء/198-199) ،
و آیاتی هم که دلالت میکند بر اینکه دعوت اسلام و انذارش ارتباطی با عرب دارد ، بیش از این دلالت ندارد که عرب هم یکی از طوایفی است که باید بوسیله قرآن دعوت و انذار شوند و همچنین آیاتی که در تحدی به قرآن نازل شده (موسوی همدانی(مترجم): و مثلا میفرماید : اگر شک دارید که این قرآن از ناحیه خدا است همه جمع شوید و یک سوره مثل آن را بیاورید) هیچ دلالتی ندارد بر اینکه روی سخن در سراسر قرآن متوجه خصوص عرب است ، چون عرب است که با زبان قرآن سخن میگوید و اگر بخواهد میتواند ( که البته نمیتواند و نتوانست ) سورهای مثل قرآن درست کند ، چون اولا همه آیات تحدی فقط به بلاغت نظر ندارد و ثانیا اگر در بعضی از آیات تحدی در خصوص بلاغت تحدی شده ، از این باب بوده که زبان عرب ، زبان قرآن بوده و به حکم آیه :« و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»(ابراهیم/4) باید هم قرآن به زبان عرب باشد و به حکم آیه :« نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن»(یوسف/3) و آیه : «و انه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین ، علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین»(الشعراء/192-195) .
هیچ زبانی غیر زبان عرب نمیتوانسته معانی و مقاصد ذهنیه را قالب گیری کند و به نحو اتم و اکمل در ذهن شنونده منتقل سازد و به همین جهت خدای سبحان برای کتاب عزیز خود از میان همه زبانها ، زبان عربی را انتخاب کرده و فرمود :« انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون ».
خلاصه اینکه خدای عز و جل به رسول گرامیش دستور داد تا بعد از قیام به اصل دعوت ، نخست از عشیره و قوم خود آغاز کند و فرمود : «و انذر عشیرتک الاقربین» (الشعراء/214)، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این دستور را امتثال نموده همه را به قبول دعوت خود خواند و وعده داد که هر کس اول لبیک گوید او جانشین من خواهد بود ، که ( در هر سه روز و سه نوبت هنگام ارائه این پیشنهاد ) علی (علیهالسلام) دعوتش را لبیک گفت و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به وعده خود وفا نموده و آن جناب را وصی خود کرد و بقیه عشیرهاش بطوری که در کتب حدیث آمده مسخرهاش کردند. کتب تاریخ و سیره، این ماجرا را ضبط کرده و نوشتهاند که بعد از على ع، افرادى از خاندان رسول اللَّه (ص) مانند: خدیجه همسرش و حمزة بن عبد المطلب عمویش و ابو طالب عموى دیگرش به وى ایمان آوردند و داستان ایمان آوردن ابو طالب را تواریخ شیعه روایت کردهاند و در اشعار خود آن جناب هم عباراتى به صراحت دیده مىشود و اگر ابو طالب تظاهر به ایمان نکرد، براى این بود که به اصطلاح بى طرفى را رعایت نموده و بتواند از آن جناب حمایت کند.
آنگاه خداوند متعال آن جناب را دستور داد تا دعوت خود را توسعه داده ، به غیر عشیرهاش هم برساند و همچنین از اهل شهر خودش به شهرهای اطراف ببرد و در این باره فرمود :« و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها»(الشوری/7) .
و نیز فرموده :« لتنذر قوما ما اتیهم من نذیر من قبلک ، لعلهم یهتدون »(ابلسجده/3).
و باز فرموده :« و اوحی الی هذا القرآن لا نذرکم به و من بلغ »،(الانعام/19) و این آیه یکی از ( روشنترین ) شواهدی است بر اینکه دعوت اسلامی مخصوص عرب نبوده ، بلکه حکمت و مصلحت اقتضا میکرده است که از عرب شروع شود .
خدای تعالی سپس آن جناب را دستور داده است که دعوتش را در تمامی دنیا و همه مردم ( چه صاحبان ادیان و چه غیر آنان ) توسعه دهد و دلیل بر این معنا آیات قبل است نظیر آیه :« قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا»(الأعراف/158) و آیه : «و لکن رسول الله و خاتم النبیین»(الأحزاب/40) و آیات دیگری که نقلش گذشت .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 253 تا 257 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● کیفیت اجرا در دعوت تدریجی اسلام
اسلام رعایت تدریج در دعوت و طرز ارشاد و کیفیت اجرا و عملی کردن دعوت خود را در مرحله نخست دعوت با زبان و سپس با کناره گیری از معاشرت و سخن گفتن با کفار و سرانجام در مرحله سوم با جهاد و توسل به زور انجام داده است .
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : اما دعوت به زبان همان طریقهای است که از تمامی قرآن کریم استفاده میشود ، زیرا که به وضوح میبینیم خدای سبحان آن جناب را دستور داده تا با ملاطفت و نرمی دعوت خود را به گوش مردم برساند و فرموده :« قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی»(الکهف/110) .
و نیز فرموده :« و اخفض جناحک للمؤمنین» (الحجر/88). و باز فرموده :« و لا تستوی الحسنة و لا السیئة ادفع بالتی هی احسن، فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم»(فصلت/34) همچنین در آیه دیگر فرموده :« و لا تمنن تستکثر» (المدثر/6)و از این قبیل سفارشها در قرآن کریم زیاد است .
و نیز به رسول خدا دستور داد که در دعوت زبانی فنون بیان را به کار ببرد یعنی در هر جا به مقتضای فهم و استعداد شنونده سخن بگوید : «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة ، و جادلهم بالتی هی احسن»(النحل /125).
و اما دعوت سلبی ، عبارت از این بود که به مؤمنین دستور داد در دین و رفتار خود از کافران کناره گیری کنند و در تشکیل مجتمع اسلامی کفار را جزء خود ندانند و دین هیچ کس دیگر را که معتقد به توحید نیست با دین خود مخلوط نسازند و عمل هیچ غیر مسلمان را - البته در صورتی که معصیت و یا رذیلهای از رذائل اخلاقی باشد - با اعمال خود مخلوط نکنند مگر آن مقداری را که ضرورت زندگی آن را ایجاب کند ، و در این باب به آیات زیر توجه فرمائید :« و لکم دینکم و لی دین»(الکافرون/6) .
«فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دون الله من اولیاء ، ثم لا تنصرون»(هود/112-113) .
«فلذلک فادع و استقم کما امرت ، و لا تتبع اهواءهم و قل امنت بما انزل الله من کتاب و امرت لا عدل بینکم الله ربنا و ربکم لنا اعمالنا و لکم اعمالکم لا حجة بیننا و بینکم الله یجمع بیننا و الیه المصیر»(الشوری/15) . «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء ،تلقون الیهم بالمودة ، و قد کفروا بما جاءکم من الحق ... لا ینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ، و لم یخرجوکم من دیارکم ، ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین ، انما ینهیکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین ، و اخرجوکم من دیارکم ، و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون»(الممتحنه/8-9)، و آیات قرآنی در معنای تبری و کنارهگیری از دشمنان دین بسیار است که در واقع معنای تبری و کیفیت و خصوصیت آن را بیان میکند .
و اما راه سوم که گفتیم راه توسل به زور است ، همان جهاد اسلامی است که گفتگو در باره آن در ذیل آیات جهاد در سوره بقره گذشت و این سه مرحله یکی از خصایص دین اسلامی و از افتخارات آن است و مرتبه اول که همان دعوت زبانی بود لازمه دو مرحله دیگر و مرحله دوم که کناره گیری بود لازمه مرحله سوم است ، همچنانکه میبینیم سیره و رفتار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در هر جنگی ، اول دعوت و موعظه به زبان بود و این دستوری بود که خدای تعالی به او داد :« فان تولوا فقل آذنتکم علی سواء»(الانبیاء/109) .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 256 تا 258 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● دعوت اسلام با زبان بود نه شمشیر
یکى از سخنان بسیار نادرست تهمتى است که به اسلام زده و گفتهاند: اسلام دین زور و شمشیر است، نه دین دعوت، و با اینکه قرآن کریم و سیره رسول خدا (ص) و تاریخ به مراحل سهگانه دعوت اسلام، شهادت مىدهد و آن را روشن مىکند معذلک چه باید کرد که بعضى به خود اجازه مىدهند چنین تهمتى را به اسلام بزنند، آرى کسى که خدا براى او نورى و روشنایى قرار نداده، هیچ چیزى برایش روشن نخواهد بود، نه کتاب خدا و نه سیره رسول خدا (ص) و نه تاریخ.
آری اسلام عقیده است و این اشتباه بزرگ و غلط آشکار است که بعضی مرتکب شده و گفتهاند : اسلام دعوت خود را با شمشیر گسترش داده ! ! ، زیرا عقیده و ایمان چیزی نیست که با زور و شمشیر در دلها جایگیر شود و اولین روش اسلام دعوت با زبان بود و دوم قطع رابطه و مرحله آخر آن جهاد بود آن هم نه برای تحمیل عقیده اش بلکه برای از بین بردن فتنه کفار بود.
[ برای مشاهده توضیحات کلیک کنید. ]توضیح : و این افراد که به اصطلاح خواستهاند از دین مبین اسلام خرده بگیرند چند طایفه هستند ، یک دسته از آنها اهل کلیسا هستند که عیب خودشان را به اسلام نسبت میدهند ، چون دین شمشیر دینی است که آنان ترویجش میکنند ، چندین قرن بود که در کلیساها محکمهای به نام محکمه دینی درست کرده بودند که در آن محکمه ، عقاید مسیحیان را تفتیش نموده و هر کس را منحرف از دین خود میدیدند محکوم به آتش مینمودند ، در حقیقت محکمه خود را به محکمه عدل الهی در قیامت که هم بهشت دارد و هم آتش تشبیه میکردند ، عمال خود را مامور میکردند که در شهرها بچرخند و هر فرد مسیحی را که دیدند اعتقادی غیر از اعتقاد کلیسا را دارد و حتی اگر در مسائل طبیعی و یا ریاضی نظریهای داشته باشد که فلسفه اسکولاستیک آن را نگفته ، او را به عنوان مرتد از دین به محکمه کلیسا جلب نموده ، زنده زنده در آتش میسوزاندند ، چون کلیسا فقط فلسفه اسکولاستیک را قبول داشت و آن را ترویج میکرد ( و جنبه دینی و قداست مذهبی به آن داده بود ) .
و ای کاش برای ما توضیح میدادند که آیا در نظر عقل سلیم گستردن توحید در عالم و ریشه کن ساختن و ثنیت و تطهیر دنیا از قذارت فساد ، مهمتر است ، یا خفه کردن و آتش زدن کسی که نظریه حرکت خورشید به دور زمین را داده و آن نظریه بطلمیوسی ( که زمین و افلاک همچون پوست پیاز است) را رد کرده ؟ .
آیا این کلیسا نبود که عالم مسیحیت را علیه مسلمانان تحریک کرد ؟ بنام جهاد با بتپرستی به جنگ با مسلمانان واداشت ؟ .
آیا این کلیسا نبود که حدود دویست سال جنگهای صلیبی را به راه انداخت ؟ شهرها را ویران و میلیونها نفوس بشر را نابود و عرضها و ناموسها را به باد داد ؟ ! .
دسته دیگری که تهمت فوق را به اسلام زدهاند ، مدعیان تمدن و آزادی در قرن اخیرند ، همان کسانی که آتش جنگهای جهانی را شعلهور ساخته و دنیا را زیر و رو کردند و باز هم هر گاه غریزه مادیگریشان ندایشان دهد که خطری مختصر مطامعشان را تهدید میکند ، قیصریه دنیا را برای یک دستمال به آتش میکشند ( اینها هستند که میگویند اسلام دین زور و شمشیر است ، زهی بی شرمی ! ) کسی نیست که از اینان بپرسد آیا ضرر ریشه دار شدن شرک در دنیا و انحطاط یافتن اخلاق فاضله بشر و مردن فضائل نفسانی و احاطه یافتن فساد بر زمین و بر اهل زمین ، زیاد است یا کوتاه شدن دست جنایتکار شما از چند وجب زمین ، و یا چند در هم مختصر خسارت دیدنتان ؟ و چه خوب معرفی کرده است قرآن کریم این جنس دو پا را که فرموده :« ان الانسان لربه لکنود»(العادیات/6) ،.
در این جا بسیار میل دارم گفتار بعضی از بزرگان یعنی مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطا در کتاب المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون را نقل کنم که در این زمینه بسیار جالب فرموده است : وسایلی که تاکنون برای اصلاح جامعه و محقق ساختن عدالت و از بین بردن ستم و مقاومت در برابر شر و فساد به کار رفته ، منحصر در سه نوع است : اول وسایل دعوت و ارشاد ، یعنی ایراد خطبهها و مواعظ و نوشتن مقالات و تالیفات و جرائد که خود روش بسیار پسندیده و شریف است و خدای تعالی به این روش اشاره نموده و فرمود : «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن»(النحل/125) .
و نیز فرمود :« ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم»(الفصلت/34) ،( ترجمه این دو آیه در چند سطر قبل گذشت ) ، و این طریقهای است که اسلام آن را در اول بعثت انتخاب نموده و به کار گرفته است ... دوم وسایل مقاومت مسالمتآمیز و سلبی ، نظیر متحد شدن علیه فساد و دوری جستن از مفسدین و قطع روابط اقتصادی با آنان و همکاری نکردن با ستمکاران و شرکت ننمودن در اعمال و حکومت آنان طرفداران این نظریه توسل به زور و انتخاب جنگ و قتال را جایز نمیدانند ، قرآن کریم هم ( در برههای از زمان این طریقه را پیموده است) ، آیات :« و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء» (المائده/51)، به این طریقه اشاره دارد که البته در قرآن کریم از این نوع آیات بسیار است و در میان غیر مسلمانان کسانی که معروف به طرفداری از این رویه شدهاند یکی پیامبر هندی ، یعنی بودا است و دیگر حضرت مسیح (علیهالسلام) است و سوم ادیب روسی یعنی تولستوی و همچنین زعیم و رهبر روحی هند ، گاندی است .
سوم قیام مسلحانه و جنگ است که اسلام این را نیز پیشنهاد کرده و در مواردی دستورش را صادر فرموده است .
پس اسلام هر سه روش را ( هر کدام را در جای خود و به موقع خودش ) صحیح دانسته و بتدریج بکار بسته است ، روش اول موعظه حسنه و دعوت سالم است ، اگر دشمن از این راه تسلیم نشد و دست از ستمکاری خود بر نداشت و همچنان به فساد انگیزی و استبداد خود ادامه داد طریقه دوم را به کار میگیرد ، یعنی قطع رابطه ، آن هم به دو روش 1 - یا بطور مسالمتآمیز
2 - و یا به نحو قهر و همکاری نکردن با دشمن ، و دشمن را به رفتار خود واگذار نمودن ، اگر از این راه به زانو در آمد و حاضر شد دست از ظلم و خیره سری خود بردارد که هیچ و اگر حاضر نشد ، نوبت به طریق سوم میرسد که عبارت است از قیام مسلحانه ، چرا که خداوند به هیچ وجه به ظلم ظالم رضایت نمیدهد ، و کسانی که در برابر ظلم او ساکت مینشینند شریک ظلم او هستند .
آری اسلام عقیده است و این اشتباه بزرگ و غلط آشکار است که بعضی مرتکب شده و گفتهاند : اسلام دعوت خود را با شمشیر گسترش داده ! ! ، زیرا عقیده و ایمان چیزی نیست که با زور و شمشیر در دلها جایگیر شود ، دلها تنها در برابر حجت و برهان خاضع میشوند و قرآن کریم در آیات بسیاری به این حقیقت اشاره میکند ، از آن جمله میفرماید :« لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»(البقره/256)(همانا راه هدایت از ضلالت و گمراهی بر همگان روشن و واضح گردید ).
آری اگر اسلام دست به شمشیر زده است ، تنها در برابر کسانی بوده است که در خودداری از ظلم و فسادشان به آیات و براهین قانع نشدهاند و پیوسته خواستهاند سنگ در سر راه دعوت به حق بیندازند ، اسلام در اینگونه موارد شمشیر نمیکشید که آنان را به سوی دین بخواند بلکه میخواست شر آنان را دفع کند .
این قرآن کریم است که با بانگ رسا اعلام میدارد :« قاتلوهم حتی لا تکون فتنه» (البقره/193)،( با کفار قتال کنید تا از فتنه آنان جلوگیری کرده باشید ) ، پس قتال با کفار برای دفع فتنه آنان بود ، نه به خاطر آنکه آنان به دین خدا معتقد شوند .
بنا بر این اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند ، هرگز فرمان جنگی را صادر نمیکرد ، و این همه جنگهائی که در اسلام واقع شد همهاش تحمیل به اسلام بود و او را به این وا داشتند .
و به همین جهت است که اسلام حتی در حال جنگ نیز شریفترین روش را طی کرد ، از تخریب خانهها شدیدا جلوگیری نمود ، همانطور که در حال صلح جلوگیری کرده بود و همچنین از اعمال ناشایستی چون آتشسوزی راه انداختن و زهر در آب دشمن ریختن و آب را به روی دشمن بستن و زنان و اطفال و اسیران جنگی را کشتن و ... جلوگیری نموده و دستور اکید صادر فرمود که مسلمانان با اسرای جنگی به نرمی و ملاطفت رفتار کنند و به ایشان احسان نمایند حتی به هر درجهای از دشمنی و کینه که رسیده باشند .
و نیز ترور کردن دشمن را ممنوع کرد ، چه در حال جنگ و چه در حال صلح ، و کشتن پیر مردان و عاجزان و کسانی را که به جنگ آغاز نکردند و هجوم شبانه بر دشمن را تحریم نموده و فرمود :« فانبذ الیهم علی سواء»(الانفال/58) و نیز اجازه نداد که مسلمانان کافری را به صرف احتمال و تهمت ، بکشند و یا قبل از آنکه جرمی را مرتکب شود کیفر دهند و از هر کار دیگری که از قساوت و پستی و وحشیگری انسان سرچشمه گرفته باشد و شرف انسانیت و جوانمردی آن را نپذیرد منع نمود .
شرف اسلام اجازه نمیدهد که هیچیک از این اعمال را در باره دشمن روا بدارند ، چنانچه دیدیم در هیچیک از معرکههای جنگ ( هر قدر هم که سخت و هول انگیز بود) اجازه ارتکاب به چنین اعمالی را نداد ولی مردمی که امروز خود را متمدن میدانند به همه این جنایات دست میزنند ، هولانگیزترین و وحشتزاترین رفتار را با دشمن خود میکنند ، آنهم در روزگاری که خودشان عصر نور ش مینامند .
آری عصر نور ! کشتن زنان و اطفال و پیرمردان و بیماران و شبیخون زدن و بمباران کردن شهرها و مردم بی سلاح و قتل عام دشمن را مباح کرده است ! ! .
مگر این آلمان نبود که در جنگ بین المللی دوم بمبهای خوشهای خود را بر سر مردم لندن ریخت و ساختمانها را ویران و زنان و اطفال و ساکنان شهر را نابود کرد ؟ و مگر این آلمان نبود که هزاران اسیر را به قتل رسانید ؟ ! و مگر این دول متفق ( آمریکا و انگلستان و شوروی ) نبودند که هزاران هواپیمای جنگی را برای تخریب شهرهای آلمان به پرواز در آوردند و آیا این آمریکای متمدن ! نبود که بمب اتمی خود را بر سر مردم ژاپن ریخت( و هیروشیما را با ساکنانش خاکستر کرد ؟ !) .
و این اعمال در روزگاری بود که تمدن آقایان ! به اختراع وسایل تخریبی خطرناکتر نرسیده بود ، حال که دولتهای متمدن ! مجهز به سلاحهای جدید ویران کننده مانند : موشکها ( ی مختلف) ، بمبهای اتمی و ئیدروژنی و ... شدهاند ، خدا میداند که هنگام شروع جنگ جهانی سوم چه بر سر کره زمین خواهند آورد و چه عذابها و خرابیها و مصیبتها و دردها به بار خواهد آمد .
خدای تعالی بشریت را به سوی راه صواب و صراط مستقیم هدایت فرماید .
[ بستن توضیحات ] [ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان ج : 4، ص : 259 تا 262 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : اسلام |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● ارث و نکاح از مهمترین عوامل تشکل یافتن جامعه
این آیات، هم تتمه آیات قبل است، و هم توطئه و مقدمه است که در ابتداى سوره آمده تا زمینه را براى بیان احکام ارث و مسائل مهمى از احکام ازدواج از قبیل تعدد زوجات و اینکه چند طایفه محرمند و نمىشود با آنان ازدواج کرد، فراهم سازد.
و این دو باب از بزرگترین و با عظمتترین ابواب قوانین حاکمه در جامعه انسانى است، چون عظیمترین اثر را در تکون و هستى دادن به جامعه و بقاى آن دارند، اما مساله نکاح براى اینکه بوسیله آن وضع تولدها و فرزندان روشن مىشود، و معلوم مىگردد فلان شخص از اجزاى این مجتمع است یا نه، و چه عواملى در تکون او دست داشته، و اما ارث از مهمترین عامل تشکل یافتن جامعه است، براى اینکه ارث ثروت موجود در دنیا را که اساس زندگى جامعه و بنیه مجتمع بشرى در زندگى و بقا است تقسیم مىکند.
و به همین مناسبت آیات مورد بحث، در ضمن بیان دو جهت نامبرده از زنا و هر ازدواج نامشروع و نیز از خوردن مال یکدیگر به باطل نهى فرموده و راه کسب مشروع را منحصر در تجارت ناشى از رضاى طرفین دانسته و همین جا است که دو اصل اساسى و گرانقدر از امورى که مجتمع را تشکل مىدهد تاسیس مىشود، اصلى در امر تولید مثل و اصلى دیگر در امر مال و این دو امر از مهمترین امورى است که باعث تشکل جامعه مىشود.
و از همین جا روشن مىشود که چرا و به چه عنایت براى بیان این احکام در اول سوره، آن زمینه چینى را کرد و بدون مقدمه مساله انتشار نسل بشر از یک زن و مرد را پیش کشید، آن گاه به بیان احکامى پرداخت که مربوط به اجتماع انسانى است، احکامى که اصول و فروع اجتماع بشر بستگى به آن دارد، آرى، منصرف کردن مردم از سنتهاى غلط اجتماعى که بدان عادت کرده، و افکارشان با آن پرورش یافته، گوشت و خونشان با آن روئیده، نیاکانشان بر آن سنتها مردهاند و اخلاقشان بر آن نمو و رشد نمودهاند، کارى است دشوار و در نهایت دشوارى.
پس تشریع احکام نامبرده، نیازمند به آن مقدمه و زمینه چینى بود تا بتدریج افکار را متوجه غلط بودن سنتهاى جاهلیشان بکند و این معنا وقتى روشن مىشود که خواننده محترم در وصف و حالتى که عالم بشریت عموما و عالم عربى خصوصا (که سرزمینشان محل نزول قرآن بود) در آن دوره داشت، دقت و تامل کند، آن گاه برایش روشن مىگردد که چرا احکام نامبرده را بدون مقدمه بیان نکرد و چرا قرآن در همه احکام خود طریقه تدریج را طى نموده و آیاتش به تدریج نازل گردیده است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج 4 ص: 239 و 240 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : امت - جماعت - جامعه |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● سر پرستى امور ایتام
این آیه شریفه مسلمانان را امر فرموده است که اموال یتیمان را به ایشان بدهند و این دستور زمینهچینىاى است براى دو جمله بعدى که مىفرماید: «وَ لا تَتَبَدَّلُوا ...» و یا به عبارت دیگر دو جمله نامبرده، مفسر این جملهاند، چیزى که هست اینکه: تعلیلى که در آخر آیه آمده از آنجا که راجع به دو جمله نامبرده و یا به جمله آخرى است، این احتمال را تایید مىکند که جمله اولى مقصود اصلى نیست بلکه براى این آورده شده که زمینه را براى نهى در دو جمله بعدى فراهم سازد.
و جمله اولى یعنى اصل نهى از تصرف زیان آور در اموال یتیمان به همان بیانى که گذشت به منظور زمینه چینى براى مطالب بعد بود یعنى حکم تزویج که در آیه بعدى آمده و احکام ارث که بعد از آن مىآید. {وَ آتُوا الْیَتامى أَمْوالَهُم}
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : ترجمه المیزان، ج4، ص: 263 |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خوردن مال یتیم، گناه بزرگ
«انه کان حوبا کبیرا »، معنایش این است که این عمل(خوردن مال یتیم) گناهی است بزرگ ، چون کلمه حوب به معنای گناه است .
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : معنای حوبا |
قالب : لغوی |
موضوع اصلی : یتیم |
گوینده : علامه طباطبایی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● یتیم -
محمد به روز سعدآباد
با توجه به مقدمات آیه قبل لازم است که مراقب تقوای خود در محافظت و محدوده حرام و حرمت مال و اموال یتیم باشید. دستکاری غیر مجاز و بدون اجازه و شرایط متعارف در اموال یتیم نداشته باشید.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : * |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : احکام مالی |
گوینده : محمد به روز سعدآباد |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● حکمتِ تعدّد زوجات -
سيد علي بهبهاني
الف: تلفات مردها در جنگها و حوادث بیشتر است و زنانى بیوه مىشوند.
ب: جوانان، کمتر حاضرند با بیوه ازدواج کنند.
ج: همهى زنان بیوه و بىهمسر، تقواى کافى و قدرت کنترل خود را ندارند.
د: زنان در هرماه، مدّتى عذر دارند و مسائل زناشویى تعطیل است.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیر نور |
قالب : احکام |
موضوع اصلی : ازدواج- نکاح- زناشویی |
گوینده : حجت الاسلام قرائتی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شان نزول -
. پوربافراني
شخصى از قبیله "بنى غطفان" برادر ثروتمندى داشت که از دنیا رفت، و او به عنوان سرپرستى از یتیمان برادر اموال او را به تصرّف درآورد و هنگامى که برادرزاده به حد رشد رسید، از دادن حق او امتناع ورزید. موضوع را به اطلاع پیامبر رساندند و این آیه نازل گردید، و مرد غاصب بر اثر شنیدن آن توبه کرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت: "اعوذ باللَّه من الحوب الکبیر"، به خدا پناه می برم از اینکه آلوده به گناه بزرگى شوم.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تبیان |
قالب : شأن نزول |
موضوع اصلی : بدون موضوع |
گوینده : علی بافرانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● شان نزول -
مسعود ورزيده
شخصى از قبیله بنى غطفان برادر ثروتمندى داشت که از دنیا رفت ، و او به عنوان سرپرستى از یتیمان برادر اموال او را به تصرف درآورد ، و هنگامى - که برادرزاده به حد رشد رسید ، از دادن حق او امتناع ورزید ، موضوع را به - خدمت پیامبر عرض کردند آیه نخست نازل گردید ، و مرد غاصب بر اثر شنیدن آن توبه کرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت اعوذ بالله من الحوب الکبیر : به خدا پناه میبرم از اینکه آلوده به گناه بزرگى شوم.
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تفسیرنمونه |
قالب : تفسیری |
موضوع اصلی : غصب |
گوینده : مسعود ورزیده |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● خوردن مال یتیم به باطل -
آرش طوفاني
این آیه اگرچه شاید ظاهری ساده داشته باشد، امّا بسیار عمیق است. خصوصا از آن آیاتی است که بزرگترین و سخت ترین امتحانات الهی را به آدمی تذکّر و انذار می دهد! «امتحان پرهیز از خوردن مال حرام» و یا همان به اصطلاح فقهی: «اکل مال به باطل!»
بسیاری از افراد هستند که وقتی این آیه را در حالت عادی بر آنها می خوانی، می گویند: «بله درست است! نباید مال یتیم را خورد!» امّا در عمل و زمانی که در خلوت هستند باید دید که آیا آنجا هم از حکم به ظاهر ساده ی این آیه تبعیّت می کنند؟ یا اینکه ثمنِ بخسِ دنیا، چشم آنها را کور می کند و از این آیه غافل شده و سرگشته ی شیطان نفسشان می شوند؟
قرآن در جای دیگری، خوردن مال یتیم را به «خوردن آتش جهنّم» تعبیر می کند! اما این آتش را فقط اهل دل می بینند!
این آیه مصداق آن تصویر شاعرانه است که می گوید:
«شکستی شیشه ی دل را؛ مگو صدایی نداشت
کاین صدا به روز قیامت بلند خواهد شد!»
[ نظرات / امتیازها ]
منبع : تدبّر شخصی |
قالب : اخلاقی |
موضوع اصلی : حرام خواری |
گوینده : آرش طوفانی |
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.