● مسعود ورزيده -
تفسیرنمونه
آیات فوق متمم بحثهاى مربوط به یتیمان است که در آیات پیش سخن از آنها به میان آمده است.
و لا تؤتوا السفهاء اموالکم : اموال و ثروتهاى خود را به دست افراد سفیه نسپارید و بگذارید در مسائل اقتصادى رشد پیداکنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگیرد.
بنا بر این آیه فوق با اینکه در باره یتیمان بحث میکند ، یک حکم کلى و عمومى براى همه موارد در بر دارد ، که انسان نباید در هیچ حال و در هیچ مورد ،
اموالى که تحت سرپرستى او است و یا زندگى او به نوعى به آن بستگى دارد به - دست افراد کم عقل و غیر رشید بسپارد ، و در این موضوع فرقى در میان اموال عمومى ( اموال حکومت اسلامى ) نیست ، گواه بر این موضوع علاوه بر وسعت مفهوم آیه ، و مخصوصا کلمه سفیه روایاتى است که از پیشوایان اسلام در این زمینه نقل شده است .
مثلا : در روایتى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که : شخصى بنام ابراهیم بن عبد الحمید میگوید : از امام تفسیر آیه و لا تؤتوا السفهاء اموالکم را پرسیدم فرمود : شرابخواران سفیهند و نباید اموالتان را به آنها بسپارید ! در روایت دیگرى نیز از انتخاب شارب الخمر به عنوان امین امور مالى نهى شده است ، خلاصه توصیف شرابخوار به سفاهت کرارا در روایات دیده میشود ، و این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که شخص شرابخوار هم سرمایه مادى خود را از دست مىدهد ، و هم سرمایه معنوى را ، چه سفاهتى از این بالاتر که انسان پول بدهد و عقل و هوش خود را نیز بدهد و دیوانگى خریدارى کند ، قواى مختلف بدنى را نیز بر سر این کار بگذارد و زیانهاى اجتماعى فراوانى ببار آورد ؟ ! در روایت دیگرى تمام افرادى که به جهتى از جهات قابل اعتماد نیستند سفیه نامیده شدهاند ، و از سپردن اموال ( شخصى و عمومى ) به آنها نهى شده است : یونس بن یعقوب میگوید : از امام جعفر صادق (علیهالسلام) تفسیر آیه و لا تؤتوا السفهاء اموالکم را پرسیدم فرمود : من لا تثق به سفیه کسى است که مورد اعتماد نباشد .
از این روایات برمیاید که سفیه معنى وسیعى دارد و از سپردن اموال عمومى و خصوصى به آنها نهى شده است ، منتها این نهى در بعضى از موارد به عنوان تحریم است و در پارهاى از موارد که درجه سفاهت شدید نیست به معنى کراهت است.
التى جعل الله لکم قیاما : در این جمله قرآن تعبیر جالبى در باره اموال و ثروتها کرده و مىگوید : این سرمایههاى شما که قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمىتوانید کمر راست کنید به دست سفیهان و اسرافکاران نسپارید ، و از این تعبیر به خوبى اهمیتى را که اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مىشود ، و به عکس آنچه در انجیل کنونى میخوانیم که شخص پولدار هرگز وارد ملکوت آسمانها نمىشود اسلام میگوید ملتى که فقیر باشد هرگز نمىتواند کمر راست کند و عجب این است که آنها با آن تعلیمات غلط به کجا رسیدهاند ، و ما با این تعلیمات عالى در چه مرحلهاى سیر میکنیم ، در حقیقت آنها از آن خرافات فاصله گرفتهاند و به جائى رسیدهاند و ما هم از این تعلیمات عالى دور ماندیم و چنین سرگردان شدیم .
و ارزقوهم فیها و اکسوهم و قولوا لهم قولا معروفا در پایان آیه دو دستور مهم در باره یتیمان مىدهد : نخست اینکه خوراک و پوشاک آنها را از طریق اموالشان تامین کنید تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند - جالب اینکه در این آیه تعبیر به فیها ( در اموالشان ) شده است نه منها ( از اموالشان ) و مفهوم این تعبیر این است که زندگى یتیمان را از درآمد اموال و سرمایههاى آنها تامین نمائید ، زیرا اگر گفته بود زندگى آنها را از سرمایههایشانتامین کنید مفهومش این بود که از اصل سرمایه تدریجا برداشته شود ، و طبعا هنگامى که به بلوغ مىرسیدند شاید قسمت مهم سرمایه خود را از دست داده بودند ولى قرآن با همین عوض کردن تعبیر ، به سرپرستان توصیه کرده که کوشش کنند براى اموال یتیمان ، منافع و درآمدى حد اقل به اندازه نیازمندىهاى آنها درست کنند تا سرمایه اصلى آنها حفظ گردد.
دیگر اینکه آیه مىگوید : با یتیمان بطور شایسته سخن گوئید یعنى با عبارات و سخنان دلنشین و شایسته هم کمبود روانى آنها را برطرف سازید و هم به رشد عقلى آنها کمک کنید تا به موقع بلوغ از رشد عقلى کافى برخوردار باشند ، و به این ترتیب برنامه سازندگى شخصیت آنها نیز جزء وظائف سرپرستان خواهد بود .
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
● عبدالله عبداللهي -
پرتوی از قرآن
وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا وَ اُکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً حکم عام است و به قرینۀ «وَ آتُوا اَلْیَتٰامىٰ و آتُوا اَلنِّسٰاءَ » باید نظر به سفهاء در تصرف هاى از یتیم ها و زنان باشد ضمیر خطاب أَمْوٰالَکُمُ ، راجع به اولیاء و یا همۀ مسلمانان است، و به جاى «اموالهم» اشعار به این دارد که سفیه به وصف سفاهت، دیگر مالک خصوصى نیست و اموال منتسب به او از اموال عموم مى باشد
اصل اوّلى اسلامى همین است که اموال از آن اجتماع است و افراد در حد کوشش و تصرف عاقلانه، مالکیت موقت و اعتبارى دارند تا آنجا که بر طبق مصلحت نوع باشد
« اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً » تعلیل نهى و تبیین مالکیت حقیقى و ارزش واقعى اموال و تحدید تصرف در آن است: همانا اموال شما که خداوند آن را قیام شما گردانیده است پس مالک حقیقى خداوند است که اشیایى را بدینگونه آفریده و به تصرف و وسیلۀ قیام خلق گردانده است چون چنین است نباید به تصرف سفهاء درآید اموال خود قیام است به جاى «به جعل اللّٰه لکم قیاما»، شدت ملازمه و وابستگى اموال را با قیام مى رساند، هم چنان که بدون مواد غذایى، هیچ گیاه و حیوان و انسانى به پا نمى خیزد و حیات و حرکت با تغذیه است، این قیام در انسان گسترده مى شود، از تغذیه و لباس و مسکن و قیام اجتماعى و فکرى، با تعادل اقتصادى و گردش عادلانۀ آن در میان همۀ افراد و طبقات اجتماع، قیام از هر جهت تأمین مى شود، و به هم خوردن تعادل، موجب تورم در طبقه اى و محرومیت و کمبود در طبقات دیگر
جعل خدا چنین است که مواد اولى و مورد نیاز به حسب زمان و تکامل نیازمندى را فراهم مى کند، و نیازمندى نیروى اندیشه و عمل را به کار مى اندازد، تا اموال عمومى را به صورت اموال نسبى در آورد، و همین زیر بنا و مرکز حرکت و قیام استعدادهاى فکرى و زندگى مى گردد قیام، جامع ترین تعریف اموال است نه آنکه مال و لوازم آن از وسایل تولید، تنها آفریننده و شکل دهنده است، چنان که مارکس گوید، و نه آنکه مال هیچ نقشى در تکامل و تحول ندارد و باید منعزل از زندگى بشر باشد، چنان که روش تصوف مآبى است، همان قیام است که با نیروى انسانى منشأ تحرک و قیام مى شود و چرخهاى زندگى را به حرکت در مى آورد، که اضافۀ «لکم» به «قیام» مى باشد
جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً تعلیل حکم و متضمن مفهوم سفهاء در این حکم است: آنچه در تولید و مصرف اموال موجب جلوگیرى از قیام و یا باعث قعود و سکون و انحطاط شود، سفیهانه است و شخصى که چنین تصرفاتى داشته باشد سفیه است تولید سفیهانه آنست که بیش از مصرف باشد و سرمایه هاى اولى را از میان ببرد و یا دست اجتماع را از تولید صحیح و قیامى باز دارد مصرف سفیهانه، در راه محرمات و کارهاى مضر و یا بیهوده است مشروب خوارى، قمار، تبذیر، تجمل و مصرف، توسعۀ بیش از لزوم طبقات تحمیلى یا مضر، از ارتش و پلیس ، و شغلهاى بیهوده و تجمّلى
خلاصه آنکه در یک اجتماع که داراى هدف برتر و متکامل است، اموال فقط مادۀ تغذیۀ «انرژى» افراد و طبقات آنست، که باید منشأ قیام به هدفهاى عمومى و حافظ صورت اجتماع واحد شود اگر تغذیۀ «انرژى» لازم و ضرورى نرسد، وحدت اجتماع مختل مى شود، و در نتیجه قیام اجتماعى و مسئولیت و تقسیم کار منظم که منشأ قیام استعداد و به فعلیت رسیدن آنها مى باشد، توازن و تعادل «ارگانیک» خود را از دست مى دهد و واژگون مى گردد این قیام اموال، پایه یا باصطلاح، زیر بناى حرکت اجتماع است قیام دیگرى براى تکمیل این قیام لازم است تا افراد و اجتماع را به توحید فکر و قوا و شناخت اهداف و آگاهى و مسئولیت همگانى، به پا دارد، و مؤثرتر از اصول و مبانى کلى و ذهنى همان تکرار و تذکار تصویرى است که در مکتب پیمبران ابراهیمى به صورت کعبه و مناسک آن تصویر یافته است: جَعَلَ اَللّٰهُ اَلْکَعْبَةَ اَلْبَیْتَ اَلْحَرٰامَ قِیٰاماً لِلنّٰاسِ مائده 97 که اجتماع آن از شعوب و ملیت هاى گوناگون، نمایانندۀ توحید قوا و حرکت در یک محور، محورى که نمودار حقّ است، و سعى دربارۀ آن، آن گاه اجتماع براى شناسایى حقّ و خلق و مسئولیتها، «عرفات» و آگاهى براى انجام مسئولیت ها، «مشعر الحرام» و جهاد و فداکارى «رمى جمرات واضحى» صورت گرفته که مجموع آن اهرم حرکت و تغییر و تحول مکانى و اجتماعى و فکرى است که همۀ سنّتهاى جمود یافته و اختلافات ناشى از آن را به هم مى ریزد و اجتماعى هماهنگ و متحرّک پدید مى آورد اگر آگاهانه باشد! این قیام تکمیل قیام به اموال است
این اصول حقوقى و احکام را مى توان از این آیه دریافت: 1 در حقیقت اموال، از آن خداوند است که آنها را داراى ارزشى در حدود نیازمندى براى قیام همه گردانده است، 2 حق تصرف و یا مالکیت با این جعل از آن همه است، 3 به حسب تصرفات کمالى افراد و ارزشهاى بیشترى که مى دهند، حقوق خاصى از مالکیت مى یابند، از قبیل حیازت و استخراج وارث و و این حق تا آنجا نافذ است که قیام آن را براى اجتماع مختل و منحرف نگرداند، و همین که از پایۀ قیامى منحرف شد حق اجتماع بر آن سایه مى افکند و تصرف افراد را سلب یا محدود مى گرداند ناظر در این امور همۀ اجتماعند، که دولت و نه حکومت ، نمایندۀ آنها و مجرى احکام خدا مى باشد استخراج فروع از این اصول و تطبیق آن و تشخیص اولیاء و قیّمها به عهدۀ صاحبان رأى و نظر است «اولى الامر»
وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا وَ اُکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً این نیز به نظارت عموم است که سفهاء مهجور را سرپرستى کنند و از محیط مالى که به آن حق دارند وسیلۀ روزى آنها را فراهم کنند، و شاید «فِیهٰا» نه «منها» نظر به همین است که یکسر آنها را بیرون نرانند و یا اشاره به این است که با حفظ سرمایه ها، از بهره هاى مشروع آن به آنان بخورانند «فیها» که پس از فعل «ارزقوهم، وَ اُکْسُوهُمْ » مطلق آمده، شاید اشاره باشد به اینکه پوشاندن آنان، اگر اموالشان نرسد، مى تواند از اموال عمومى باشد و بیش از این باید آنها را براى زندگى رشیدانه آماده کرد تا شاید رشد یابند: وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً گفتارى که با عقل فطرى آنان متناسب و شناخته شده باشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر عاملی
سخن مفسّرین: «لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ» 5 طبرى: مفسّرین قدیم در مقصود از سفهاء اختلاف دارند بعضى گفته اند: زنها هستند بعضى گفته اند: کلیّه زنها و بچه ها هستند بعضى گفتند: فقطّ بچه ها هستند عده اى گفتند: مقصود هر شخص سفیه است و اختصاص به بزرگ و کوچک و زن و مرد ندارد
مجمع: از امام صادق (ع) روایت شده است: سفیه شراب خوار است و آنکه به روش او رفتار مى کند
ابو الفتوح: حضرمى گفت: آیه در حقّ مردى آمد که او مالى داشت بزن داد تا تلف کرد خداى تعالى این آیه فرستاد و سعید بن جبیر و عکرمه گفته اند: مقصود از سفهاء یتیمان هستند و مقصود از (اموالکم) یعنى آنچه در تصرّف شما است که نتیجه این است: اموالى که در تصرّف شما است به یتیمان ندهید
روح البیان: این جمله اشاره است که سرمایه هاى علم و تخم معرفت را به عوام نااهل نسپارید
«جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً» 5 مجمع: کلمه ى قیام را قوام با فتح و کسر قاف و قیم بدون الف نیز قرائت کرده اند
طبرى: ابو مالک گفت: سرمایه ها پس از خداوند وسیله ى پشتیبانى و استوانه ى انسان است سدّى گفته است: یعنى مال استوانه ى زندگى شما است و شما قیّم و نگهبان زن و فرزند خود هستید پس اموال خود را به زنها ندهید تا شما محتاج آنها شوید و آنها قیّم و اختیاردار شما شوند
«وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا» 5 ابو الفتوح: کلمه ى فیها اشاره است که خوراک و لباس حقى است ثابت در اموال
فخر: یعنى از اصل سرمایه و اموال براى مخارج تصرّف نکنید و در آن سرمایه که سود داشته باشد روزى و لباس سفیه و یتیم را بپردازید
«قَوْلاً مَعْرُوفاً» 5 طبرى: مجاهد گفته است یعنى: وعده اى که به آنها بدهید ابن زید گفته است این است که اگر از اولاد شما و خرجش به عهده ى شما نبود به او بگویید خدا ما و شما را از هر بدى دور بدارد و برکت و خیر به تو بدهد
مجمع: طورى با آنها سخن بگویید که راه مصلحت زندگى مادّى و معنوى خود را تشخیص بدهند
فخر: این جمله براى این است که به مردم بفهماند که زبان ملایم در دل مى نشیند و موجب اصلاح سفیهان مى شود ولى خشونت و سخن درشت بر نادانى آنها مى افزاید ابن عبّاس گفته است: «قول معروف» مثل اینکه بگوئى: اگر از این مسافرت سود بمن رسید هرچه لایق تو باشد انجام خواهم داد، و هرچه موجب اطمینان و پسند مردم باشد چه بزبان و چه به عمل آن قول معروف است و هرچه وسیلۀ ناراحتى بود و زشت پنداشتند آن «قول منکر» است و قفّال گفته است «قول معروف» نسبت بافراد مختلف است نسبت به بچه که در سرپرستى کسى است باید به او بفهماند که اموالش امانت است و بخوبى نگاهدارى مى شود و چون به حد رشد برسد به خودش سپرده خواهد شد و اگر سروکار با سفیه بود (قول معروف) با سفیه آن است که او را نصیحت کنند و راهنمائى بخیر و وادار به نماز نمایند و جلوگیرش شوند از اسراف و زیاده روى و به او بفهمانند که عاقبت ولخرجى فقر و بیچارگى است
تفسیر انوار التنزیل: آنچه شرع و عقل نیکو بداند (قول معروف) است و آنچه عقل و شرع بواسطه ى قبح و زشتى آن نپسندند منکر است
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن
وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ [سخنان مفسرین در معنى آیه] 1 مقصود از سفهاء زنها و بچه ها مى باشند
[ابن عباس و سعید بن جبیر و حسن و ضحاک و ابى مالک و قتاده] و همین معنى را ابو الجارود از ابى جعفر علیه السّلام روایت کرده
ابن عباس گفته وقتى مرد فهمید زنش و پسرش هر دو سفیهند و مال را تلف مى کنند سزاوار نیست که آنها را بر مالش مسلّط گرداند
2 مقصود از سفهاء فقط زنانند [مجاهد و ابن عمر] و از حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت مى کنند که فرموده آتش براى سفهاء آفریده شده و سه مرتبه گفت (و انّ السفهاء النساء) بعد فرمود بدانید که سفیهان زنانند
از انس بن مالک روایت شده که گفته زنى سیاه با جرئت در گفتار و بانمک آمد نزد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و گفت پدر و مادرم فداى تو اى رسول اللّه[ص] درباره ما خیر و خوبى بگو بمن رسیده که تو تمام شرها و بدیها را درباره ما مى گوئى،پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود درباره شما چه گفته ام آن زن گفت ما را سفیهان نامیده اى،رسول[ص]گفت خدا در قرآن شما را سفهاء نامیده آن زن گفت ما را نواقص گفته اى،پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گفت بس است نقصان شما را که در هر ماه پنج روز نمى توانید نماز بخوانید(یعنى ایّام حیض)
پس از آن رسول صلى اللّه علیه و آله فرمود آیا بس نیست یکى از شما را اینکه وقتى حامله مى شود اجر مرابط دارد(مرابط کسى را گویند که در سرحد مسلمانان ایستاده که دشمن وارد نشود) و وقتى که زائید مثل کسى مى باشد که در راه خدا کشته شده و چون شیر دهد بهر جرعه براى وى مثل آزاد کردن بنده اى از اولاد اسماعیل مى باشد،و چون براى شیر دادن بچه از خواب بیدار شود بهر بیدارى براى او است از ثواب مثل آزاد کردن بنده اى از اولاد اسماعیل
و این ثوابها براى زنهاى مؤمنات با خشوع و فروتن و صبرکنندگانست که در خانه خود کفران نمى کنند و نیز تکلیف دشوار به شوهر خود نمى کنند
انس گفت آن زن سیاه گفت چه بسیار فضیلتى است آنچه گفتى اگر نبود آنچه در عقب او است از شرط
یعنى کفران زندگى با شوهر و تکلیف ننمودن او را بامر دشوار
3 آیه عام است و شامل مى گردد هر سفیهى را از صبى یا مجنون یا کسى که محجور باشد و قریب این قول است آنچه از ابى عبد اللّه علیه السّلام روایت شده که سفیه شارب الخمر است و کسانى که جارى مجراى او مى باشند،و این قول اولى است زیراکه آیه عام است [مجمع البیان] در کنز العرفان گفته تخصیص دادن سفهاء را به زنها یا اولاد یا یتیمى که مالش در دست ولىّ او باشد عدول نمودن از ظاهر و خارج گردیدن از حقیقت است و تخصیص عموم بر خلاف اصل است
و دیگر سفیه در عرف فقهاء کسى را گویند که اموال خود را در غیر اغراض صحیح صرف کند و چنین کسى مستوجب حجر است و هرکسى متّصف به سفاهت باشد داخل آیه است خواه زن باشد یا مرد خواه اولاد بالغ باشد یا غیر بالغ [پایان] اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا وَ اُکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً آیه ارشاد بر این است که مالى که خدا بشما عطاء نموده براى تأمین زندگانى دنیوى و أخروى شما او را حفظ نمائید و بدست سفهاء ندهید و زن و اولاد یا کس دیگر اشخاص سفیهى را مسلط بر مال خود نگردانید و آن اندازه اى که بایستى باهل خود انفاق نمائید از خوراک و پوشاک درباره آنها کوتاهى نکنید لکن اصل مال را که قوام زندگانى شما به آن است بسفهاء ندهید و بکلام نیکو آنها را خوشنود نمائید که آزرده نشوند
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» تفسیر کاشف
وَ لاٰ تُؤْتُوا اَلسُّفَهٰاءَ أَمْوٰالَکُمُ برخى گفته اند: خطاب متوجه هرکسى است که در دست او مالى باشد وظیفۀ چنین شخصى آن است که مال خود را در اختیار کسى که آن را نابجا مصرف مى کند، قرار ندهد؛ حال تفاوت نمى کند که این اسرافکار، فرزند شخص باشد، یا همسر او، یا وصى او و یا بیگانه برخى گفته اند: خطاب فوق تنها متوجه پدران است و خدا آنان را از اینکه به مال خود اعتماد کنند، نهى کرده است؛ بدین ترتیب که مالشان را به فرزندان نااهل خود تملیک کنند و در هنگام پیرى که نیاز به این مال پیدا مى کنند با تأسف و اندوه به سوى آن بنگرند؛ زیرا به آن نیاز دارند اما فرزندانشان نااهل و عاق هستند درست آن است که خطاب تنها متوجه سرپرستان است و معناى آن چنین است:
اى سرپرستان! سفیهانى را که تحت ولایت شما هستند، بر اموالشان مسلط نکنید
بر این موضوع، سخن خداى تعالى دلالت دارد: «وَ اُرْزُقُوهُمْ فِیهٰا وَ اُکْسُوهُمْ ؛ از آن، هزینه و لباسشان دهید»؛ چرا که این خطاب، تنها متوجه سرپرستان است به علاوه، آیات پیشین نیز تنها متوجه آنها بود، لذا خوب است که این خطاب نیز فقط متوجه آنان باشد
سفیه، فرد اسرافکارى است که به گونۀ شایسته در مال تصرف نمى کند ازاین رو، حق تصرف در مال را جز به اجازۀ ولى و سرپرست ندارد البته وى در تمامى تصرفات غیر مالى آزاد است ما، دربارۀ احکام سفیه در جلد پنجم از کتاب فقه الامام جعفر الصادق، «باب الحجر» به تفصیل سخن گفتیم
مى گوییم: اگر خطاب تنها متوجه سرپرستان است که بر اموال سفیهان نظارت دارند، باید خداوند مى گفت: «اموالهم»، نه «اموالکم»؟
پاسخ: خداوند اموال سفیهان را به سرپرستان نسبت داده است؛ بدین جهت که آنان تحت ولایت سرپرستان هستند و روشن است که نسبت با کوچک ترین مناسبتى صحیح مى باشد
ایمان به خدا و مشکل معیشت
أَمْوٰالَکُمُ اَلَّتِی جَعَلَ اَللّٰهُ لَکُمْ قِیٰاماً فخر رازى گفته است: «معناى این آیه آن است که قوام و معاش شما تنها با مال به دست مى آید و ازآنجاکه مال، سبب قیام و استقلال است، خدا آن را از باب تسمیۀ مسبّب به اسم سبب، قیام نام نهاده است» مراد فخر رازى از سبب، مال و از مسبّب، معاش است
کسى که در آیات قرآنى و احادیث نبوى تتبع کند، درمى یابد که اسلام به مال و صرف آن براى بهبود زندگى، توجه خاصى دارد؛ حتى در شمارى از آیات، مال و جان را مساوى هم دانسته است از آن جمله، آیۀ 111 سورۀ توبه است:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ». خداوند، بهشت خود را به مالى مىفروشد که در راه او انفاق شده است؛ بهسان تاجرى که کالاى خویش را به مالى مىفروشد که براى مصلحت وى انفاق شود. از جمله این آیات، آیه 94 سوره نساء است: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ». در حدیث آمده است:
«خون شما، مال شما و آبروى شما بر شما حرام است». از اینجاست که فقها گفتهاند:
اصل در هرچیز حلیت است، جز خون، فرج و مال که اصل در آنها حرمت است.
قرآن واژه «خیر» را در بسیارى از آیات بر مال اطلاق کرده است و از آن جمله است: «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ؛ «عادیات/8» انسان مال را فراوان دوست دارد». بعضى از مفسران گفتهاند: لفظ خیر در قرآن تنها در مورد مال به کار رفته است. البته ما با این نظریه موافق نیستیم؛ لکن مىدانیم بیشتر آیاتى که به عمل صالح و کمک به خیر و آماده کردن نیرو در مقابل دشمنان دین و وطن دستور داده است، عمل بدانها و اطاعت از آنها بدون مال امکانپذیر نیست.
اسلام از اندوختن مال نهى کرده و کسانى را که مال مىاندوزند به عذاب دردناک تهدید کرده است. همچنین از اسراف و تبذیر بازداشته و تبذیرکنندگان را برادران شیطان دانسته است؛ چراکه افراط، خواه در اندوختن مال باشد و خواه در خرج کردن آن، زندگى را از رشد و تولیدى که براى مردم سودمند باشد، بازمىدارد. اسلام به میانهروى و مدارا کردن در صرف و انفاق اموال دستور داده است. پیامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «وقتى خداوند به خانوادهاى اراده خیر کند، به آنان میانهروى در معیشت و اخلاق نیکو مىدهد». امام على علیه السّلام فرمود: «انسان حقیقت ایمان را درک نمىکند، جز اینکه در وى سه خصلت باشد: دانایى در احکام دین، شکیبایى در مصیبتها و اندازهگیرى خوب در معیشت».
امام علیه السّلام میان حقیقت ایمان و حل مشکل معیشت در دنیا رابطه برقرار کرده است؛ زیرا معناى «اندازهگیرى خوب» آن است که انسان محکمکارى کند و محصولى را که از کار خود به دست مىآورد، در جهت سودمندى مصرف کند. این سخن امام علیه السّلام دلیل قاطعى است براى اینکه دین، از زندگى جدا نیست و نیز دین، بدون هیچ ابهام و تردیدى، قانون زندگى است و کسى که دین را از زندگى جدا کند و صرفا به عنوان یک سلسله تقدیسها، شعارها و زهد و غیبگویىها بدان بنگرد، یا نادانى است که دین را از کسانى گرفته که آن را وسیلهاى براى معاش خود قرار دادهاند و یا دشمن حق و منکر بدیهیات مىباشد.
در تفسیر آیه 182 سوره آل عمران، تحت عنوان «ثروتمند وکیل است، نه مالک» بیان کردیم که همه اموال از آن خداست و انسان تنها اجازه دارد که با رعایت حدودى معین، در آن تصرف کند و اگر از این حدود تجاوز کند، از غاصبان است. شما [خوانندگان عزیز] به آنجا مراجعه کنید چراکه در ارتباط با موضوع مورد بحث است. ما بار دیگر، هنگام بیان آیهاى که به معاش ارتباط دارد، بدان بازمىگردیم و آنچه را متمّم و روشنکننده سخنان ما در اینجا و آنجا باشد، خواهیم آورد؛ چراکه اندیشه انسان نمىتواند بر تمامى جهات یک مسئله احاطه پیدا کند، بهویژه اگر آن، از قبیل موضوع «ایمان و معاش» باشد، بلکه اندیشه در هنگامى که آیه، یا روایت و یا حادثهاى بدین موضوع اشاره مىکند، تنها به یکى از جهات آن متوجه مىشود.
وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها وَ اکْسُوهُمْ. خطاب متوجه سرپرستان سفیهان است و معناى آن این است که اولیا باید آنچه را سفیهان نیاز دارند از قبیل خوراک، لباس، مسکن، آموزش، ازدواج و ... تأمین کنند.
ممکن است بپرسید: چرا خداوند گفت: «فیها» و نگفت: «منها»؟
پاسخ: اگر مىگفت «منها» معنایش این بود که سفیه از اصل مال خود بخورد؛ در نتیجه از مال وى کاسته مىشد و چهبسا اگر مدت طولانى آن را خرج مىکرد، به کلى تمام مىشد؛ لکن کلمه «فى» در «فِیها» ظرف است و معنایش این است که مال، منبع روزى مىباشد، بنابراین، بر ولىّ است که با آن مال، تجارت کند و سود ببرد و از سود آن به سفیه بپردازد، نه از اصل مال.
پرسش دوم: چرا «کسوت» را در آیه ذکر کرده است، با اینکه واژه «رزق» شامل آن نیز مىشود؟
پاسخ: ذکر «کسوت» بهطور مستقل، به جهت اهمیت آن است؛ زیرا ممکن است ولىّ بپندارد که آنچه اهمیت دارد، مسئله خوراک است نه پوشاک. ازاینرو، خداوند این توهم را رد و کسوت را بهطور آشکار ذکر کرده است.
اگر سفاهت در هنگام کودکى عارض شخص شود و تا وقتى به سن بلوغ مىرسد این حالت باقى باشد، ولایت سفیه با پدر و جد است. اما اگر پس از بلوغ، سفاهت بر شخص عارض شود، ولایت با حاکم شرع است، نه با پدر و جد.
وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً. برخى از سرپرستان خیال مىکنند که زیردست آنها باید کاملا مطیع و گوش به فرمان باشد؛ چنانکه رابطه فرزند با پدرش اینگونه است.
ازاینرو، خداوند سبحان با این سخنان، به ولىّ هشدار مىدهد که با کسى که سرپرستى وى را به عهده دارد به نرمى رفتار کند و دلش را با او پاک سازد و برخوردى داشته باشد که وى را شادمان سازد.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» روان جاوید
سفهاء کسانى هستند که نفع و ضرر خود را تشخیص نمى دهند و در معاملات غبن فاحش پیدا مى کنند و مخارج بیهوده مى نمایند مردم نباید اختیار اموال خودشان را بدست این قبیل اشخاص بدهند خواه زن و فرزند انسان باشند خواه ارحام و دوستان خواه اجانب چون مال مانند جان و عرض محترم است و مایه زندگانى دنیا و تحصیل آخرت است نباید ضایع و باطل صرف شود بلکه باید مال را محل و مأخذ نفقه و کسوه آنها قرار داد باین معنى که مال را به کار زد و از او استفاده مباح نمود و خرج آنها کرد و در این حکم تفاوت ندارد که مال از آنها باشد و بعنوان ولایت در دست شخص باشد یا مال از خود شخص باشد و آنها عیال او باشند چون خداوند نمى خواهد مال کسى صرف در باطل شود علاوه بر آنکه مؤمنین مانند نفس واحدند و خطاب متوجه به همه است و اولیاء نوعا وارثند و مال در رتبه متأخره مال آنها است و مؤید این معنى است روایت عیاشى از حضرت صادق (ع) که فرمود آنها یتیمانند نباید اموال آنها را داد تا بر شد برسند عرض شد چگونه اموال آنها اموال ما است فرمود وقتى شما وارث باشید و این مطلب را در بیان مراتب طولیّه ملک شیخ استاد ما قدس سره تقریب فرمودند که چون هر ملکى در رتبه اول از آن خداوند است و در رتبه دوم ملک امام است و در رتبه سوم ملک اشخاص است ممکن است در رتبه چهارم ملک وارث باشد که بنابراین یک ملک در یک زمان چهار مالک دارد در طول یکدیگر و تفاوت به رتبه است لذا عقلاء براى وارث اعتبار قائلند و این تحقیق دقیق انیقى است که توضیحش از وظیفه مقام خارج است و در چند روایت سفیه بشراب خور و کسى که مورد اعتماد نیست و زنان تفسیر شده است و قمى ره از حضرت باقر (ع) نقل نموده در تفسیر این آیه که سفهاء زنانند و اولاد وقتى که مرد بداند زن و فرزندش سفیه و مفسدند سزاوار نیست اختیار مالش را که مایه معیشت او است به آنها بدهد بلى باید نفقه و کسوه آنها را بپردازد و به آنها وعده بدهد که مراد از قول معروف است بنظر حقیر مقصود آنست که تا این اندازه با آنها بزبان خوش و ملایمت رفتار کند و از آنها دلجوئى نماید که اگر چیزى از او بخواهند نگوید نمى دهم یا نمى خرم بگوید مى دهم یا مى خرم انشاء اللّه و در مقام عمل از طبق مصلحت خارج نشود و الا معروف قول پسندیده عقلى و شرعى است که در این مقام مواعید جمیله یکى از مصادیق آنست چنانچه شراب خور و لاابالى در اموال مردم و مسرف و مبذر هم از مصادیق سفیه مى باشند که نباید مورد اطمینان مالى بشوند بنابراین بین روایات و ظاهر آیه تعارضى نیست تا محتاج بجمع باشد و ظهور اموالکم در آیه هم محفوظ است و حاجت به تکلّفى که در نفحات و غیره شده ندارد و قیم بدون الف نیز قرائت شده است و بهمان معنى قوام است و ظاهرا مصدر باشد
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.