اینها عاملی برای امان ندارند حالا اگر گفته بشود که آنها یک اطاعتی داشتند یک عبادتی داشتند یک نیایشی داشتند و این نیایش در کنار حرم میتواند دافع عذاب باشد آن را پاسخ میدهند به عنوان جواب سؤال مقدر که ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ این هم یک بدعتی بود که گذاشتند همانطوری که در جاهلیت چیزهایی را تحریم کرده بودند نظیر وسیله و حام و امثال ذلک عبادتهایی هم بدعتی داشتند عبادتی که در کنار کعبه میکردند همین سوت کشیدن و کف زدن بود پس اگر کسی بگوید اینها اهل عبادت بودند و دعا و نیایش اینها میتواند عامل رفع عذاب باشد و سبب امان آنها از عذاب باشد آن را قرآن پاسخ میدهد که اینها نمازی نداشتند صلات در اینجا به معنی دعاست و اگر تأویل به صلات شده است یا دعا شده است به قرینه مشاکله است یعنی عبادتهای آنها به گمان آنها که این را عبادت تلقی میکردند جز کف زدن و سوت کشیدن چیز دیگری نبود
ظاهر قرآن این است که نماز آنها به این صورت است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ مکاء یعنی سوت کشیدن سفیر و تصدیه هم یعنی کف زدن آن طوری که در اقرب الموارد آمده است مکاء بر وزن زنار یک طائر سفید رنگی بود در حجاز که او زیاد با این سبک میخواند صدا داشت چون او اهل مکاء و سفیر و سوت کشیدن بود نام آن را مکاء بر وزن زنار گذاشت که طائر ابیض بالحجاز لکن برخی از مفسران این را مَکاء ثبت کردند که این مناسبتر است که بر وزن فَعال باشد نه فُعال ولی در اغلب موارد دارد مکاء فی الزنار طائر العدله بالحجاز لها سفیر و این که برخی از مفسران گفتند مکاء به فتح یعنی سور و صوت و مرغ حجازی را هم مکاء میگفتند این به ذهن نزدیکتر میرسد فرمود ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ این تصدیه را گفتند یا از همان صداست صدا عکس العمل نداست که انسان وقتی به صحرا رفت به دامن کوه رفت یا زیر گنبدی قرار گرفت یک ندایی داد صدایی را که برمیگردد این را میگویند صدا آن صوتی که برمیگردد آن را میگویند صدا آن صوتی که خود گوینده ایجاد میکند آن را میگویند ندا صدا برگشت نداست این تصدیه یا مصدر باب تفعیل صداست یا مغلوب شده از تصوده است که اصلاش صده بود ﴿یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و باب تفعیل که رفت شده تصدیه تصدله بعد منقلب شد شده تصدیه به هر تقدیر عبادت آنها جز این چیز دیگری نبود ﴿إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ ظاهراً این تصدیه همان کف زدن باشد.
وجه دیگری که در شأن نزول این کلمه گفتند این بود که وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مادامی که در مکه تشریف داشتند طرزی نماز میخواندند که هم به طرف کعبه روی کرده باشد هم به طرف بیت المقدس یعنی سبکی میایستادند که هم کعبه قبله ایشان قرار بگیرد قدس بین کعبه و قدس نبود که رو به کعبه باشد پشت به قدس چون بعضی از جاهایی درون مسجد الحرام آدم میتواند طرزی بایستد که رو به کعبه باشد پشت به قدس اما بخش شمالی که بایستد کعبه بین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و بین قدس فاصله بود که حضرت به هر دو قبله متوجه میشدند و نماز میخواندند به هر تقدیر حضرت که مشغول نماز بودند گروهی از قبیله خاص یکی طرف راست یکی طرف چپ یکی سوت میکشید یکی کف میزد که مزاحم نماز حضرت باشد که کارشان بود آن هم در شأن نزول این نقل میشود لکن آیه مناسب با این تفسیر اول است چون دارد ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ اگر بفرماید کار آنها این بود این میتواند جامع هر دو باشد اما چون از آن کار به عنوان عبادت یاد کرده است معلوم میشود همان وجه اول اولی است نه وجه دوم در جریان عند البیت هم گفته شد به اینکه برخی از همان آن حجازیها نشان دادند گفتند که کاری که اعراب در زمان نزول آن آیه انجام میدادند کنار همان کوه ابوقبیس بود آن گاه اگر چنانچه آن قضیه و آن تاریخ درست باشد منظور از این عند البیت آن عند حقیقی نیست آن عند تقریبی است برای اینکه کوه ابوقبیس اشراف دارد الآن گرچه همه برداشته شد اشراف داشت بر کعبه و اگر نزدیک ابوقبیس بود دامنه ابوقبیس بود عند البیت گفتناش دیگر روی قضیه اشراف است ولی ظاهرش این است که همان نزدیک بیت بود اینها این کار را میکردند و با آن شأن نزولی که نقل کردند که اینها طوافشان عاریاً بود و دور کعبه طواف میکردند و خدا را عبادت میکردند با سوت کشیدن و با کف زدن این سازگارتر است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ خب.
بعد از اینکه فرمود مقتضیات عذاب حاصل است شرایط عذاب حاصل است مانعی برای عذاب نیست آنگاه فرمود ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ که در جریان جنگ بدر و احد و مانند آن که از اینها کشتند و اسیر گرفتند قابل تشویق است ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ در اثر کفری که میورزیدید ارتباطتان از پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قطع شد ارتباطتان از استغفار قطع شد شما به تعبیر قرآن نائی بودند هم ناهی قرآن درباره بعضی از تبهکاران دارد که نه خودشان به عبادت تن درمیدهند نه اجازه میدهند بندگان خدا خدا را درست عبادت کنند ﴿وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ اینها هم نائیاند هم ناهی نائی یعنی زور ناهی هم یعنی بازدارنده اینکه میگویند حج تمتع مال نائی است یعنی مال کسی که دور باشد از حرم.
این جمله خبریه نیست که به داعیه انشاء القا شده باشد که بخواهد جعل تولیت کند ظاهرش خبر هست منتها مستلزم انشاء خواهد بود منافات ندارد که مستلزم انشاء هم باشد اولیای حرم جز مردان باتقوا کسی نیست منتها روی آن ملاکی که هست میشود از مسجد الحرام به سایر مساجد تعدی کرد اصولاً بنایی که اسس علی التقوا هیئت امنای او متولیان او هم باید مردان باتقوا باشند اگر کسی جزء متقیان نبود صلاحیت آن را ندارد که از اعضای هیئت امنای مراکز مذهبی باشد این را میشود از آیه فهمید خب ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ بعد از اینکه صغرا و کبرا را همه چیز را فرمود آن وقت نتیجه گیری کرد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود شما باید عذاب ببینید برای اینکه حرمت حرم را رعایت نکردید نه خودتان کعبه را مطاف صحیح دانستید و قبله درست و نه گذاشتید کسانی که کعبه را مطاف صحیح و قبله میدانند در کنارش عبادت کنند قهراً کعبه مهجور شده است وقتی کعبه مهجور بشود عذاب الهی میآید بعد این منطبق میشود با آنچه که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در آن وصیت معروفشان دارند که «الله الله فی بیت ربکم» خدا را رعایت کنید در گرامیداشت خانه او یعنی کعبه «ان ترک لم تنظروا» اگر بیت الله ترک بشود از مصاف بودن بیفتد از قبله بودن بیفتد حرمت خاص خودش را از دست بدهد خدا به شما مهلت نخواهد داد دیگر انظار و امهالی برای شما نیست شما منظر و مهلت داده نخواهید بود «ان ترک لم تنظروا» یعنی اگر بیت خدا ترک بشود از مصاف بودن و قبله بودن خدا به شما مهلت نمیدهد عذاب زودرس به حیاتتان خاتمه خواهد داد این تأیید میکند آنچه را که از بیان نورانی حضرت امیر آمده است بلکه آن بیان را میشود گفت از این کریمه استنباط شده است
[ نظرات / امتیازها ]