در اینکه عتاب و سرزنش فوق که توأم با اعلام عفو پروردگار است دلیل بر آن است که اجازه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) کار خلافى بوده ، یا تنها ترک اولى بوده ، و یا هیچکدام ، در میان مفسران گفتگو است .
بعضى آنچنان تند رفتهاند ، و حتى جسورانه و بى ادبانه نسبت به مقام مقدس پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتهاند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانستهاند ، و لا اقل ادبى را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش رعایت کرده که نخست سخن از عفو مىگوید و بد مؤاخذه مىکند رعایت نکردهاند و به گمراهى عجیبى افتادهاند .
انصاف این است که در این آیه هیچگونه دلیلى بر صدور گناهى از پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود ندارد ، حتى در ظاهر آیه ، زیرا همه قرائن نشان مىدهد چه پیامبر
تفسیر نمونه ج : 7ص :429
(صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنها اجازه مىداد و چه اجازه نمىداد این گروه منافق در میدان تبوک شرکت نمىجستند ، و به فرض که شرکت مىکردند نه تنها گرهى از کار مسلمانان نمىگشودند بلکه مشکلى بر مشکلات مىافزودند ، چنانکه در چند آیه بعد مىخوانیم : لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا : اگر آنها با شما حرکت مىکردند جز شر و فساد و سعایت و سخنچینى و ایجاد نفاق کار دیگرى انجام نمىدادند ! بنابر این هیچگونه مصلحتى از مسلمانان با اذن پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) فوت نشد ، تنها چیزى که در این میان وجود داشت این بود که اگر پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به آنها اجازه نمىداد مشت آنها زودتر باز مىشد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا مىشدند ولى این موضوع چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهى باشد ، شاید فقط بتوان نام ترک اولى بر آن گذارد به این معنى که اذن دادن پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن شرائط و در برابر سوگندها و اصرارهاى منافقین هر چند کار بدى نبود اما ترک اذن از آنهم بهتر بود تا این گروه زودتر شناخته شوند .
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که : عتاب و خطاب مزبور جنبه کنائى داشته و حتى ترک اولى نیز در کار نباشد ، بلکه منظور بیان روح منافقگرى منافقان با یک بیان لطیف و کنایه آمیز بوده است .
این موضوع را با ذکر مثالى مىتوان روشن ساخت فرض کنید ستمگرى مىخواهد به صورت فرزند شما سیلى بزند ، یکى از دوستانتان دست او را مىگیرد شما نه تنها از این کار ناراحت نمىشوید بلکه خوشحال نیز خواهید شد ، اما براى اثبات زشتى باطن طرف به صورت عتاب آمیز به دوستتان مىگوئید : چرا نگذاشتى سیلى بزند تا همه مردم این سنگدل منافق را بشناسند ؟ ! و هدفتان از این بیان تنها اثبات سنگدلى و نفاق اوست که در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است .
تفسیر نمونه ج : 7ص :430
مطلب دیگرى که در تفسیر آیه باقى مىماند این است که مگر پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) منافقان را نمىشناخت که خداوند مىگوید : مىخواستى به آنها اذن ندهى تا وضع آنها بر تو روشن گردد .
پاسخ این سؤال این است که اولا پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از طریق علم عادى به وضع این گروه آشنائى نداشت و علم غیب براى قضاوت در باره موضوعات کافى نیست ، بلکه باید از طریق مدارک عادى وضع آنها روشن گردد ، و ثانیا هدف تنها این نبوده که پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) بداند بلکه ممکن است هدف این بوده که همه مسلمانان آگاه شوند ، هر چند روى سخن به پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است .
[ نظرات / امتیازها ]
1 از این آیه استفاده مى شود که گروهى از منافقان نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مى آمدند و عذر و بهانه مى آوردند، تا رخصت بگیرند و در جنگ تبوک شرکت نکنند و پیامبر به آنان رخصت داد؛ آنان با شرکت خود در نبرد نه تنها کمکى به مسلمانان نمى کردند، بلکه با سخن چینى و فساد و ایجاد نفاق بر مشکلات آنان مى افزودند
2 در مورد این آیه دو تفسیر وجود دارد:
نخست آن که پیامبر صلى الله علیه و آله با رخصت دادن به منافقان شاید مرتکب «ترک اَولىٰ » شده باشد؛ زیرا اگر به آنان اجازه نمى داد در مدینه بمانند، ماهیت منافقانه آن ها زودتر روشن مى شد؛ ازاین رو، پیامبر صلى الله علیه و آله گناهى مرتکب نشد، ولى رخصت ندادن به آن ها بهتر بود و به همین دلیل، لحن آیه سرزنش آمیز است
دومین تفسیر احتمالى آیه این است که عتاب و خطاب آیه ى فوق کنایى بوده و روح نفاق منافقان را بیان کرده است؛ همان گونه که اگر ستمگرى بخواهد فرزند شما را بزند و دوست شما دست او را بگیرد، شما به کنایه مى گویید: چرا نگذاشتى بزند تا همگان این ستمگر را بشناسند
3 مقصود از شناسایى منافقان در آیه ى فوق آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله از راه علم عادى و با مدارک روشن آنها را بشناسد، آن گونه که مسلمانان نیز از نفاق آنان آگاه شوند
[ نظرات / امتیازها ]