مریم محراب بگی
[ همه پیام ها ] پیام های مريم محراب بگي (11 مورد)
  سوره اعراف آیه 169 - نسل یهود
این آیه مبارکه در مورد نسل یهود مى‏ فرماید:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏
در مورد آیه دیدگاه‏ها متفاوت است.
1 - به باور ابن عباس منظور این است که پس از پیشینیان یهود، فرزندان ونسل‏هایى جانشین آنان شدند و کتاب آسمانى را به ارث بردند، امّا با این وصف تنها به دنیا و ارزش‏هاى نا پدیدار آن فکر مى ‏کردند. یادآورى مى‏گردد که دنیا بدان دلیل عارضى و غیر اصیل تعبیر مى‏ شود که هم نیکوکار وبدکار از آن بهره ور مى‏ گردند و هم کالاها و نعمت‏ها و مقامات آن نا پایدار است.
2 - اما به باور برخى منظور این است که آنان باوجود به ارث بردن کتاب آسمانى، رشوه خوارى پیشه ساخته و به بیداد حکم مى‏ کردند.
3 - و از دیدگاه پاره‏اى منظور این است که به حق داورى مى‏کردند و رشوه مى ‏گرفتند.
گفتنى است که همه این بهره‏ورى‏ها و منفعت طلبى‏ها به خاطر دل بستن به کالا و منافع ناپایدار این دنیاى فرومایه و پست بود.
منظور از واژه «ادنى» دنیاست که به پست و یانزدیک تعبیر شده است.
وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا
اینان هر آنچه به دست مى ‏آوردند، به روا و ناروا بودن آن نمى‏اندیشیدند، بلکه مى ‏گفتند: خدا ما را خواهد بخشید، و همه را بالا مى ‏کشیدند.
وَإِنْ یَاْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوُهُ‏
و با وجود آرزوى آمرزش و طلب بخشایش از بارگاه خدا، از منافع دنیوى نمى ‏گذشتند و با حرص و آز بسیارى در اندیشه دنیا طلبى و ثروت اندوزى بودند.
به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و«سعید بن جبیر» منظور این است که اگر به رشوه یا مال حرام و ناروایى دست مى‏یافتند، به گونه‏اى، آن را حلال جلوه مى‏دادند و در راه بردن و خوردن آن بیم و پروایى به دل راه نمى ‏دادند.
و به باور برخى، اینان از دنیا و دنیاطلبى سیر نمى‏ شدند.
اَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ أَنْ لایَقُولُوا عَلَى اللَّهِ اِلاَّ الْحَقَّ
آیا از این رشوه خواران که در آرزوى آمرزش خدا بودند پیمان گرفته نشده بود که به آفریدگار هستى دروغ نبندند و جز آنچه در تورات بر موسى فرود آمده است به ذات پاک او نسبت ندهند؟ روشن است که هرگز در تورات نیامده است که انسانى در دنیا پرستى و گناه و حرام خوارگى و تباهى شتاب ورزد و خدا وارزش‏هاى معنوى را نادیده گیرد، و در همان حال به خود و دیگران به دروغ وعده دهد که مورد بخشایش خدا قرار خواهد گرفت.
وَدَرَسُوا ما فیهِ
اینان تورات را هماره مى‏خواندند و به مقررات آن نیز توجّه داشتند.
برخى بر آنند که این فراز به «ورثوا الکتاب» پیوند مى‏خورد و منظور این است که: اینان وارث کتاب آسمانى شدند و آن را مطالعه نمودند، امّا مقررات آن را پایمال ساختند.
وَالدَّارُ الْاخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.
و سراى آخرت و آنچه خدا در بهشت وعده فرموده است، براى مردم پرواپیشه بهتر است؛ پس چرا خرد خویش را به کار نمى ‏گیرد تا به درستى فرمان خدا پى ببرید؟
  سوره اعراف آیه 150 - خشم و تاسف موسی...
وَلَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ اِلى‏ قَوْمِه‏ غَضْبانَ اَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونى‏ مِنْ بَعْدى‏
به باور «ابن عباس» هنگامى که موسى به سوى قوم بازگشت اندوهگین بود.
امّا به باور «ابودرداء» متأسف و خشمگین بود.
از دیدگاه «ابو مسلم» از کردار قوم خشمگین بود؛ چرا که هردو واژه داراى یک مفهوم است و براى تأکید به کار رفته‏اند.
امّا از دیدگاه برخى دیگر، او پس از بازگشت، از عملکرد زشت قوم خویش خشمگین گردید و بدان جهت که از نیایش با خداى خویش محروم شده بود اندوهناک بود.
او پس از بازگشت فریاد برآورد که: شما پس از رفتن من به کوه طور دست به کار زشت و ظالمانه‏اى یازیدید.
اَعَجِلْتُمْ اَمْرَ رَبِّکُمْ‏
آیا برفرمان پروردگار خود پیشى گرفتید؟
«ابن عباس» در تفسیر این فراز مى ‏گوید: آیا شکیبایى ننمودید تا وعده خدا فرا رسد و من از میقات بازگردم؟
امّا «حسن» مى ‏گوید: آنان پس از سپرى شدن سى روز، چنین پنداشتند که موسى جهان را بدرود گفته و دیگر شکیبایى ننمودند تا مدت چهل روز که وعده خدا بود به پایان برسد.
به باور «کلبى» منظور این است که آیا براى گوساله پرستى شتاب کردید و شکیبایى ننمودید تا فرمان خدا فرارسد؟
امّا به باور «ابو على» منظور این است که: آیا شما وعده پاداش خدا را با شتابزدگى پشت سرنهادید و به گوساله پرستى روى آوردید؟
وَاَلْقىَ الْاَلْواحَ
و او از شدت خشم و اندوه لوح‏ها را در برابر آنان به زمین افکند.

از پیامبر گرامى آوردند که فرمود:
یرحم اللّه اخى موسى، لیست المخبر کالمعاین...(35)
خدا برادرم موسى را مهرباران سازد، آرى، شنیدن کى بود مانند دیدن! خدا به او خبر داده بود که بنى اسرائیل در غیبت او دستخوش فتنه و انحراف مى ‏گردند و گزارش خدا را هم درست مى ‏دانست، امّا با این وصف آنچه را در دست داشت محکم گرفته بود و با آن‏ها به سوى قوم بازگشت، و با دیدن انحراف بزرگ جامعه ‏اش چنان درخشم و اندوه شد که آنچه را زیر بغل داشت بر زمین افکند.
وَ اَخَذَ بِرَأْسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیْهِ‏
در تفسیر این فراز دیدگاه‏ها یکسان نیست:
1 - به باور «جبایى» منظور این است که موسى سر برادر را گرفت و کشید تا گوساله پرستان دریابند به چه کار زشت و ظالمانه‏اى دست یازده ‏اند. و این کار به هنگام خشم و ناراحتى روى مى ‏دهد.
انسان گاه در اوج خشم لب مى‏ گزد و گاه ریش خود را مى ‏کشد و گاه با دیگرى تند برخورد مى ‏نماید، و موسى با برادرش این گونه برخورد نمود.
یاد آورى مى‏گردد که این کارها در برخى از جامعه‏ها و در عصر و زمانى تحقیر به شمار مى ‏آید و گاه تحقیر و اهانت به شمار نمى‏آید.
2 - مرحوم «مفید» مى ‏گوید: موسى مى‏ خواست ازا ین راه نشان دهد که از کردار آنان سخت خشمگین شده است و بدین وسیله بر آن بود که زشتى کار آنان را برایشان روشن سازد تا دیگر گرد چنین کارهاى ناروایى نگردند.
3 - از دیدگاه برخى او مى ‏خواست برادرش را از قوم جدا و به گوشه‏ اى ببرد و از او درمورد جریان انحراف عقیدتى مردم پرس و جو کند تا از چگونگى عملکرد و واکنش او در برابر گوساله ‏پرستان آگاه گردد؛ به همین دلیل وقتى دریافت که او رسالت خود را بخوبى انجام داده است، او را نیز بسان خودش دعا کرد.
4 - و از دیدگاه برخى دیگر، موسى هنگامى که هارون را در اثر انحراف قوم بسان خودش اندوه زده و ناراحت دید، براى آرامش خاطر او به گونه‏اى سرش را کشید که درد گرفت و پاره‏اى پنداشتند که در اندیشه تحقیر اوست؛ و آنگاه براى نشان دادن بى ‏گناهى او درباره ‏اش دعا کرد.
5 - و پاره ‏اى مى ‏گویند: منظور این بود که هارون را از پیروى شایسته و بایسته از خودش نکوهش نماید، چنانکه در آیه دیگرى آمده است که او به هارون گفت: قال یا هارون مامنعک إِذ رایتهم ضلّوا الاّ تتبعنى...
هان اى هارون! هنگامى که دیدى آنان گمراه شدند چه چیز مانع پیروى تو از من گردید؟
  سوره اعراف آیه 149 - پروردگارا، مرا و برادرم را بیامرز
وَلَمَّا سُقِطَ فى‏ اَیْدیهِمْ وَرَاَوْا اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ‏یَرْحَمْنا رَبُّنا وَیَغْفِرْلَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ‏
و هنگامى که با بازگشت موسى و رهنمودها و هشدارها و سرزنش‏هاى او به خود آمدند و از کار خویش پیشمان شدند و دریافتند که سخت به بیراهه رفته و گمراه گشته ‏اند، گفتند: اگر پروردگار ما توبه ما را نپذیرد و گناه گوساله پرستى را بر ما نبخشاید و ما را نیامرزد به راستى از زیانکاران و درخور عذابى سخت خواهیم بود.
«حسن» بر آن است که همه بنى اسرائیل جز هارون به گوساله پرستى روى آوردند؛ چرا که موسى رو به بارگاه خدا مى‏گوید: پروردگارا، مرا و برادرم را بیامرز. و اگر جز او بنده با ایمان و خالص دیگرى بود او را نیز دعا مى ‏کرد. امّا پاره‏اى بر این باورند که گروهى از آنان به آفت مرگبار گوساله پرستى روى آوردند و نه همه آنان.
[ همه سوال ها ] سوال های مريم محراب بگي (2 مورد)
  سوره اعراف آیه 148 - گوساله دست ساز
چگونه مجسمه و پیکره بى‏جان آن گوساله دست ساز، بانگ گاو برمى ‏آورد؟

توضیح : در این مورد که چگونه مجسمه و پیکره بى‏ جان آن گوساله دست ساز، بانگ گاو برمى‏ آورد دو نظر آمده است:
1 - به باور برخى، «سامرى» مشتى خاک از جاى پاى مرکب فرشته وحى که براى درهم نوردیدن دریا آمده بود، برگرفت و آن را بردهان آن پیکره بى‏ جان افشاند که در دم آن مجسمه به گوشت و استخوان و خون تبدیل شد و جان گرفت و به صورت گوساله‏ اى زنده به بانگ برآوردن پرداخت.
گفتنى است که این کار امکان پذیر است و ممکن است خداى فرزانه براى آزمون بندگان خویش چنین کارى را انجام دهد و چنین اثرى در خاکِ جاى پاى مرکب فرشته وحى قرار دهد.
2 - امّا به باور گروهى، از جمله «بلخى»، «زجاج» و «جبایى» او نقشه و فریبى به کار برده بود که هوا در دهان و درون آن پیکره جریان مى‏یافت و صدایى بسان بانگ گاو از آن بر مى‏ خواست.
به هر حال سامرى در میان بنى اسرائیل از موقعیت و نفوذى چشمگیر بهره‏ور بود، و هنگامى که سى روز از غیبت موسى گذشت و او بازنگشت، وى پنداشت که موسى جهان را بدرود گفته است؛ از این رو این نقشه فریبکارانه و جاه طلبانه را ریخت و مردم را به پرستش گوساله‏ اش فراخواند، و بیشتر مردم نیز از فرمانبردارى هارونِ راستگو و درست کردار دست شسته و از پى آن عنصر فریبکار و ظاهر ساز به راه افتادند و گوساله پرستى پدید آمد.
اَلَمْ یَرَوْا اَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَلا یَهْدِیهِمْ سَبیلاً
آیا آنان نمى‏ دیدند و نمى‏ دانستندکه آن گوساله طلایى با آنان سخن نمى‏ گوید و براى آنان سود و زیانى ندارد و راه نیکبختى و رستگارى را به آنان نشان نمى‏ دهد؟!
و بدین سان آفریدگار هستى روشنگرى مى‏ کند که آنان به راه فساد و تباهى گام سپردند؛ چرا که وقتى چیزى نه نیک و بدى را بگوید ونه سود و زیانى برساند و نه به راهى هدایت و ارشاد کند، پیکره بى‏ جانى است که کارى از آن ساخته نیست؛ بنابراین چنین چیزى چگونه مى‏ تواند مورد پرستش قرار گیرد و معبود انسان شود؟!
اِتَّخَذُوهُ وَکانُوا ظالِمینَ‏
آرى، آنها گوساله را به خدایى و پرستش برگرفتند و راستى که مردمى بیداد پیشه بودند.

  سوره اعراف آیه 124 - قطع دستان
اگر ممکن است این آیه 124 سوره اعراف را بیشتر توضیح دهید ( به خصوص قسمت قطع کردن دستان)، دست هایتان را از چپ و راست یا خلاف جهت هم قطع می کنیم به چه معناست؟؟؟
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های مريم محراب بگي (314 مورد)
  سوره انفال آیه 75 - مجمع البیان
و کسانى که از آن پس ایمان آوردند و [در راه خدا ]هجرت نمودند و همراه شما [ایمان آوردگان ]به جهاد [خالصانه ]برخاستند، آنان از شمایند و در کتاب خدا خویشاوندان، برخى از آنان نسبت به برخى [دیگر در میراث ]سزاوارترند بیقین خدا به هر چیزى داناست.
  سوره انفال آیه 74 - مجمع البیان
و کسانى که ایمان آوردند و دست به هجرت زدند و در راه خدا به جهاد پرداختند و [نیز ]آنان که [هجرت کنندگان را ]جاى دادند و یارى رساندند، [همه ]اینان ایمان آوردگان راستین‏اند. آنان آمرزش و پاداش گرانقدرى خواهند داشت.
  سوره انفال آیه 73 - مجمع البیان
و آن کسانى که کفر ورزیدند دوستان یکدیگرند [و بر شماست که رابطه دوستانه خود را با آنان بگسلید]. اگر این [دستور] را به کار نبندید، در زمین [و زمان ]فتنه و فسادى بزرگ پدید خواهد آمد.
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های مريم محراب بگي (32 مورد)
  سوره اعراف آیه 172 - مجمع البیان
تفسیر پیمان فطرت و خرد در آیات پیش، از پیمان‏هایى که در کتاب هاى آسمانى است سخن رفت، اینک به منظور جمع میان دلایل نقلى و عقلى و اقامه دلیل و برهان، به ترسیم پیمان‏هاى فطرى و عقلى پرداخته و مى ‏فرماید:
وَاِذْاَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنى‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلى‏ اَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنآ
هان اى پیامبر، به آنان بگو: به یاد آورید آن گاه را که خدا از پشت و صلب فرزندان آدم نسل و تبار آنان را برآورد و آنان را برخودشان گواه گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟
آنان گفتند: چرا! تو پروردگار پرمهر و فرزانه ماهستى؟

چگونگى این پیمان‏
دیدگاه دانشمندان مسلمان درباره مفهوم این آیه شریفه و چگونگى این پرسش و پاسخ و این پیمان و گواهى خواستن، متفاوت است.
الف : به باور گروهى از مفسّران، خداى توانا نسل انسان را به صورت ذرّات و ژن‏هاى ناچیزى از صلب آدم بیرون آورد و آنها را به آدم ارائه فرمود و گفت: هان اى آدم من بر آنم که از نسل تو پیمان بگیرم که تنها مرا بپرستند و برایم همتا و نظیر نگیرند و رزق و روزى خود را از من بخواهند. آن گاه به آن ژن‏ها و ذرّات ناچیز فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگى پاسخ دادند چرا، ماگواهى مى‏دهیم که تو آفریدگار وپروردگار ما هستى. و او به فرشتگان فرمود: شماگواه باشید. و آنان گفتند: ما گواه این حقیقت خواهیم بود.
برخى از این گروه بر این باورند که آفریدگار هستى به آن ذرّات و ژن‏ها نعمت خرد و فهم ارزانى داشت، به گونه‏اى که سخن خدا را شنیدند و پیام او را دریافتند؛ و آنگاه آنان را به صلب آدم باز گردانید ؛ و در آنجا بودند تا به تدریج به نسل‏هاى بعد انتقال یافتند و به دنیا آمده و مى‏آیند. کسانى که بر توحید گرایى فطرى پایدار بمانند و اسلام را راه زندگى قرار دهند، به همان فطرت پاک نخستین هستند و توحید گرا مى‏باشند امّا کسانى که کفر ورزند، از آن پیمان فطرى انحراف جسته‏اند.
این دیدگاه را روایاتى نیز تأیید مى‏کند، امّا این روایات از نظر علمى و فنّى چندان مورد اعتماد نیستند.

ارزیابى این دیدگاه به باور پژوهشگران این دیدگاه با ظاهر آیه شریفه هماهنگى و سازش ندارد، چرا که:
1 - آیه شریفه نشانگر آن است که خدا نسل فرزندان آدم را از صلب و پشت خود آنان برگرفت و نه از پشت حضرت آدم‏علیه السلام.
2 - آیه مبارکه نشانگر آن است که هدف از این پیمان آن بود که آنان بهانه و عذرى نیاورند و نگویند ما دچار غفلت و بى‏خبرى شدیم و پیمان فطرت را از یادبردیم و بر راه و رسم شرک آلود پدرانمان گام سپردیم.
از این بیان چنین دریافت مى‏گردد که آنان پدرانى شرک گرا داشته‏اند، و این بادیدگاه مورد بحث که مى‏گوید آنان را از صلب آدم گرفت تناسب ندارد.
3 - افزون بر آنچه آمد، نسل و تبارى که از صلب آدم بیرون آورده شد، اگر خردمند و هوشمند نبود که نمى‏توانست خداى یکتا را بشناسد و به توحید گرایى و یکتاپرستى روى آورد؛ و اگر خرد و رز و هوشمند بود، نباید این پیمان جاودانه را از یاد ببرد، چرا که پیمان در صورتى درست است که از ذهن انسان پاک نگردد، و فراموش نشود، و ما طبق این دیدگاه باید آن پیمان را به خاطر داشته باشیم، در صورتى که کسى از میلیاردها انسان چنین خاطره‏اى در ذهن خویش ندارد. با این بیان چگونه مى‏توان پذیرفت که همه انسانها پیمانى را آگاهانه و آزادانه بسته و آن را امضا کرده باشند و همگى آن را از ریشه فراموش کنند؟
و این در حالى است که ما با نگرش به قرآن در مورد سراى آخرت، مى‏بینیم که مردم در آنجا خاطرات زندگى دنیا را در ذهن دارند و با هم از زندگى دنیا و گذشته خویش سخن مى‏گویند که یک نمونه آن گفتگوى بهشتیان با دوزخیان است.(45)
4 - و سرانجام این که در صورتى که این دیدگاه را بپذیریم، باید بر این باور باشیم که خدا مردم را در گذشته یک بار به دنیا آورده و مکلّف ساخته و برده است و آنگاه بدون این که چیزى از آن را به یاد داشته باشند، آنان را باردیگر باز گردانیده است تا به آنان پاداش یا کیفر دهد، و چنین تصوّرى ثمره‏اش درست پنداشتن پندار طرفداران تناسخ است.
از «على بن عیسى» آورده‏اند که «ابو بکر ابن اخشید» مى‏گفت: ممکن است اصل این خبر و این مطلب درست باشد، امّا تفسیر و تأویل آیه آن گونه که دیدگاه نخست ترسیم مى‏کند نیست، بلکه هدف آفریدگار هستى از این کار این بود که انسان‏ها را به راه سپاس از نعمت‏ها و اقرار به توحید و یکتایى آفریدگار هستى سوق دهد و بر ایشان روشنگرى نماید که اساس آفرینش بر پایه نیکى و شایستگى و توحید و تقوا نهاده شده است؛ درست همان‏گونه که روایت مى‏فرماید انسانها همه بر توحید گرایى و خدا پرستى زاده شده‏اند.
«ابوهذیل» در کتاب «الحجّة» از حسن بصرى و یارانش آورده است که: نعمت و پاداش شکوهبارى که خدا در بهشت به کودکان خردسال ارزانى مى‏دارد، پاداش ایمان آنان در عالم «ذر» مى‏باشد.
به هر صورت دیدگاه نخست صرف نظر از ایرادها و اشکالهایى که بر آن وارد آمده، نشانگر این نکته است که پیمان مورد بحث یک قرار داد «تشریعى» است که میان انسانهایى آگاه و هوشمند از یک سو و آفریدگار فرزانه هستى از سوى دیگر بسته شده است.
ب : امّا به باور گروهى دیگر از جمله «رمانّى»، «ابو مسلم» و «ابن اخشید» منظور از این پیمان، نه پیمان تشریعى و قرار داد میان آفریدگار هستى و انسانهاى هوشمند و خود آگاه است، بلکه منظور پیمان فطرى و تکوینى است. و آن این گونه است که آفریدگار هستى فرزندان انسان را از صلب پدران به قرارگاه رحم مادران انتقال مى‏دهد و طبق نظام شگرف آفرینش آنها را به تدریج به سوى کمال سوق مى‏دهد و آیات و نشانه‏هاى شگفت انگیز آفرینش و قدرت بى همتاى خود را به آنان مى‏نمایاند و به آنان استعداد و توانایى دریافت دلایل ونشانه‏هاى یکتایى خود را ارزانى مى‏دارند، و بدین وسیله تو گویى از آنان بر یکتایى خودگواهى مى‏طلبد و مى‏پرسد: آیا من آفریدگار و تدبیرگر امور شمانیستم؟ و آنان در عالم استعدادها و تکوین و آفرینش گواهى بر یکتایى و قدرت او مى‏دهند که چرا!
با این بیان، مفهوم گواهى گرفتن آنان این گونه است که آفریدگار هستى، یکتایى خود را از راه آفرینش به آنان فهماند؛ چراکه در دستگاه خرد واندیشه آنان توان و دلایلى قرار داد که مى‏توانند به وسیله آن به یکتایى و بى‏همتایى او استدلال نمایند و در کران تا کران درون و برونشان شگفتیهاى بسیارى پدید آورد تا در پرتو آنها به سوى او راه یابند. آرى، خدا در این مورد برایشان تردید وابهامى باقى نگذاشت و بدین‏سان با این نشانه‏هاى روشن و روشنگر آنان را به یکتایى و قدرت خویش گواه گرفت و به گونه‏اى حقیقت را بر ایشان روشن و آشکار ساخت که گویى آنان زبان به اقرار و اعتراف گشوده و به یکتایى او گواهى داده‏اند، گرچه در حقیقت چنین چیزى نبوده است.
این گونه تعبیر و بیان در قرآن شریف نمونه دارد، از آن جمله این آیه شریفه است که مى‏فرماید: فقال لها و للأَرض ائتیا طوعاً او کرها قالتا أَتینا طائعین(46)
پس خدا به آسمان و زمین فرمود: از روى میل یا اجبار پدید آیید و سر برفرمان گذارید، آن دو گفتند: از روى میل پدید آمده، وسر بر فرمان نهاده‏ایم.
و نیز نظیر این آیه شریفه که مى‏فرماید: شرک گرایان را نرسد در همان حال که به کفرگرایى خویش گواهى مى‏دهند، مسجدهاى خدا را آبادسازند. ما کان للمشرکین أنْ یعمروا مساجد الله شاهدین على انفسهم بالکفر...(47)
روشن است که در مورد نخست، خدا با آسمان و زمین سخن نگفته و آنان هم پاسخ نداده‏اند. و نیز در مورد دوّم مى‏دانیم که کفراگریان با زبان به کفر خویش گواهى نمى‏دادند؛ و هر دو تعبیر بیانگر وصف و حال است نه گفتار بازبان. به بیان دیگر عملکرد آنان به گونه‏اى بر کفرشان گواه بوده است که گویى با زبان گواهى کرده‏اند.
افزون بر آنچه آمد در گفتگوى روز مره مردم نیز به این گونه تعابیر بر مى‏خوریم؛ براى نمونه:
انسان در برابر آفریدگار خویش زبان به سپاس گشوده و مى‏گوید: بار خدایا! اعضا و اندام ها و کران تاکران وجودم بر مهرو نعمت‏هاى بى‏کران تو گواهى مى‏دهند و سپاس مى‏گزارند.
یا پاره‏اى از سخنوران نامدار در سخنان خویش مى‏گویند:
سَلِ الأَرض مَن شق انهارک؟ و غرس اشجارک؟ و اینع ثمارک؟ فان لم تجبک حواراً اجابتک اعتباراً.
هان، از زمین خدا بپرس که چه کسى جویبارهایت را گشوده؟
درختان سرسبز و پرطراوتت را نشانده؟
و میوه ‏هاى رنگارنگ و تماشایى‏ات را رسانده است؟
آرى، از زمین بپرس و بدان که اگر با زبان نتواند با تو سخن گوید و پاسخ دهد، به زبان حال پاسخ تو را خواهد داد و با نشان دادن آثار تمدّن‏ها و درس هاى عبرت، به تو رهنمود خواهد داد.
و از این تعابیر و از این نمونه‏ها در نثر و شعر عرب بسیار است.
ج : از دیدگاه برخى از جمله «قاضى» و «جبایى» منظور این است که خداگروهى از فرزندان آدم را آفرید وبه آنان خرد و اندیشه ارزانى داشت و آنگاه به وسیله فرستادگان خود از آنان بریکتایى و بى‏همتایى خود اقرار گرفت و آنان نیز به بندگى و فرمانبردارى از آفریدگار خویش اقرار کردند تا در روز رستاخیز نگویند: دچار غفلت شده یا پدرانشان شرک گرا بودند واینان از پى آنان گام سپرده‏اند.
بدین سان به نظر مى‏رسد که خدا مى‏خواهد این نکته را روشن سازد که او بخشاینده و آمرزنده است و از روى بخشایشگرى کسانى را که عذر داشته باشند کیفر نمى‏دهد.
با این بیان، این رویداد مربوط به گروهى از فرزندان انسان است، نه همه آنان، و از آیه چنین دریافت مى‏گردد که مردم با ایمان در میان این گروه نیستند؛ چرا که آیه نشانگر آن است که این گروه پدرانشان شرک گرا بوده‏اند. افزون بر آن، فرزندان صلبى و بى‏واسطه آدم از صلبِ نسل او گرفته نشده است.
«زهرى» از پاره‏اى آورده است که جمله «شهدنا»، (گواهى دادیم) از زبان فرشتگان است و منظور آیه این است که: ما گواهى دادیم تا شما فرزندان انسان در روز رستاخیز نگویید که ما از این پیمان فطرى بى‏خبربودیم...، امّا این مطلب، هم باظاهر آیه ناسازگار است و هم با دیدگاه مفسّران؛ زیرا منظور آیه شریفه این است که فرزندان انسان گفتند که ما گواهى دادیم و نه فرشتگان؛و در آیه نام و نشانى از فرشتگان نیست. به هرحال تنها بحث در آیه شریفه این است که فرزندان آدم چگونه گواهى دادند و گرنه اصل بحث روشن و گویاست.
اَنْ تَقولُوا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ‏
و براى این که در روز رستاخیز هنگامى که گرفتار کیفر مى‏شوید، نگویید: ما از این پیمان فطرت بى‏خبر بودیم و خردمان کامل نشده بود که درباره آن بیندیشیم.
  سوره اعراف آیه 137 - مجمع البیان
فرجام بیداد گرى و خود کامگى پس از نمایش نمونه‏ هایى از بهانه جویى‏ ها و حق ستیزى‏ ها و بیداگرى‏ ها و پیمان شکنى‏ هاى فرعونیان، وکیفرها و بلاها و گرفتارى‏ هاى هشدار دهنده و بیدار کننده و پیاپى و رنگارنگى که بر آنان فرود آمد، اینک در این آیه شریفه به فرجام سیاه آنان اشاره دارد که به امواج آبها سپرده شدند و آفریدگار هستى قدرت و امکانات آنان را به بنى اسرائیل واگذار کرد.
وَاَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَمَغارِبَها الَّتى‏ بارَکْنا فیها
و فرزندان اسرائیل را که بر اثر بیدادگرى و حق کشى فرعونیان به ناتوانى و ذلّت کشیده شده بودند، قدرت بخشیدیم، و پس از نابودى فرعون و نظام گورستانى او، سراسر قلمرو قدرت وى و سرزمین‏هایى که در آنها با جارى ساختن چشمه‏ سارها و جویبارها و پدید آوردن مزارع سرسبز و بوستان‏هاى پرمیوه برکت‏ نهاده بودیم، همه را در اختیار آنان قرار دادیم.
«حسن» مى‏ گوید: قلمرو کشور پهناور فرعون، مصر و شام را شامل مى‏ شد؛ امّا «قتاده» مى‏ گوید: خاور و باختر شام را شامل مى‏ شد.
از دیدگاه «جبایى» او بر سرزمین مصر حکومت مى‏ کرد؛ و از دیدگاه «زجاج»، داود و سلیمان از بنى اسرائیل بودند و بر سراسر قلمرو قدرت فرعون حکومت کردند.
وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَنى‏ اِسْرآئیلَ بِما صَبَرُوا
و به پاس شکیبایى و پایدارى بنى اسرائیل در ایستادگى در برابر فشار فرعون، وعده نیکو و نوید خوشى که پروردگارت به آنان داده بود تحقّق یافت، و سرانجام دشمن تجاوز کارشان نابود گردید و اینان بر سرزمین او تسلّط یافتند.
گفتنى است که وفاى به عهد و پیمان بدان دلیل که همراه با ارزانى داشتن نعمت است، به منزله کمال و تمام سخن است. پاره‏اى بر آنند که منظور از «کلمه حسنى» یا وعده نیک خدا، این آیه شریفه است که مى‏فرماید: «ونرید اَن نمنّ على الّذین استضعفوا فى الأرض...»(21)
و بر آن شدیم که بر کسانى که در آن سرزمین به ناتوانى کشیده شده بودند منت نهاده و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و وارث زمین و زمانشان سازیم.
«حسن» مى‏گوید همه کلمات خدا نیکوست؛ چرا که در کران تا کران آنها به کارهاى شایسته فرمان داده و به انجام دهندگان پراخلاص وعده بهشت و نعمت‏هاى آن را مى‏دهد.
آرى، آیه شریفه روشن مى‏سازد که بنى اسرائیل بدان دلیل در خور این نعمت و پاداش شدند و بدان جهت لطف و مهر خدا بر آنان فرود آمد که در برابر استبداد فرعون به دستور موسى پایدارى ورزیدند و تا پیروزى و سرفرازى از پاى ننشستند.
وَدَمَّرْنا ماکانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَما کانُوا یَعْرِشُونَ‏
و ما خانه‏ها و کاخهاى فرعون و فرعونیان و باغها و بوستان‏هاى پردار و درخت آنان و آنچه را ساخته و بر افراشته بودند، - و به باور «ابن عباس» سقف خانه‏هایشان - همه را ویران ساخیتم.
  سوره اعراف آیه 136 - مجمع البیان
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَاَغْرَقْنا هُمْ فِى الْیَمِّ بِاَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِایاتِنا وَکانُوا عَنْها غافِلینَ.
و ما بر اثر کردار و رفتار ناپسند و ظالمانه‏ اى که داشتند از آنان انتقام گرفتیم، و همه را به دریا ریختیم و غرق ساختیم؛ چرا که آنان آیات و نشانه‏هاى قدرت ما را دروغ مى ‏شمردند و رسالت موسى را گواهى نمى ‏کردند و از آنها غافل بودند.
به باور برخى منظور این است که: این عذاب هنگامى بر آنان فرود آمد که درغفلت و بى خبرى بودند؛ امّا به باور برخى دیگر منظور این است که: عملکرد زشت و غافلانه آنان باعث فرود عذاب گردید.
[ همه لغت ها ] لغت های مريم محراب بگي (154 مورد)
  سوره اعراف آیه 199 - دانشنامه قرآن کریم مشکات
الْجاهِلینَ : نادانى، سفیه، بى اعتنا ، سفاهت «جهالت» نفهمی، بی اطلاعی، بی عقلی، کم خردی «جاهلیّت» حالت جهل
 توضيح : «جاهلیّت» به معناى حالت جهل است مراد از آن صفت و حالى است که عرب قیل از اسلام داشتند، از قبیل جهل به خدا و رسول و افتخار به انساب و خود پسندى و ظلم و ... در واقع زمانی که جهالى در آن حکم فرماست در هر قوم و هر ملّت و در هر زمان که باشد.
  سوره اعراف آیه 199 - دانشنامه قران کریم مشکات
أَعْرِضْ : «عَرض» ظهور، اظهار ، نشان دادن، عرضه کردن، آشکار کردن، وسعت داشتن، به نظر رساندن «اعراض» روگردانى، پشت کردن، دوری «تعریض» ضد تصریح، به کنایه سخن گفتن، «عریض» وسیع ، پهنا، گستره، کثیر «عارض» ظاهر شونده ، ابری که سراسر آسمان را بگیرد «عَرَض» مال، کالا، بهره، چیز ناپایدار
 توضيح : بر هر چیز ناپایدار عرض گویند و در قرآن به متاع دنیا اطلاق شده مثل [انفال:67]
«عُرضه» در معرض، دستاویز
  سوره اعراف آیه 199 - دانشنامه قرآن کریم مشکات
عُرْفِ : درک، شناختن، تشخیص «عُرف» معروف، شناختن، یال و موهاى گردن اسب، پى در پى، متوالی، بلندی، تپه، جمع آن اعراف «معروف» شناخته شده، معمول، آنچه هماهنگ فطرت و وجدان است «تعارف» شناختن همدیگر «اعتراف» اقرار.
 توضيح : معرفت و عرفان درک و شناختن شى‏ء است با تفکّر و تدبر در اثر آن و آن از علم اخص است.
[ همه اﻋﺮاب ها ] اﻋﺮاب های مريم محراب بگي (63 مورد)
  سوره اعراف آیه 198 - دانشنامه قرآن کریم مشکات
وَتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ
تَرَاهُمْ = فعل مضارع، مُعرب، رفعش به ضَمّه مقدّره، «انت» ضمیر و فاعل است، «هم» ضمیر متّصل، مفعولٌ به، محلّاً منصوب.
یَنظُرُونَ = فعل مضارع، مرفوع، رفعش به ثبوت نون (ن)
إِلَیْکَ = حرف جرّ و اسم مجرور.
هُمْ = مبتداء و مرفوع، یا محلّاً مرفوع.
لاَ = حرف نفی است و عامل نیست.
یُبْصِرُونَ = فعل مضارع، مرفوع، رفعش به ثبوت نون (ن)، «واو» ضمیر متّصل و فاعل است./ خبر یا مقدّر است یا محذوف، یا محلّاً مرفوع.
  سوره اعراف آیه 198 - دانشنامه قران کریم مشکات
وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ یَسْمَعُواْ
إِن = حرف شرط و جزم دهنده است، (جزم به فعل شرط و جواب شرط)
تَدْعُوهُمْ = فعل مضارع، معرب و مجزوم به حذف نون عوض از رفع است، «واو» ضمیر متّصل و فاعل است.
إِلَى = حرف جر و محلّی از اعراب ندارد. (حروف معانی محلّی از اعراب ندارند)
الْهُدَى = اسم، مجرور یا محلّاً مجرور است.
یَسْمَعُواْ = فعل مضارع، معرب و مجزوم به حذف نون عوض از رفع است، «واو» ضمیر متّصل و فاعل است.

  سوره اعراف آیه 197 - دانشنامه قرآن کریم مشکات
وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلآ أَنفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ
الَّذِینَ = مبتداء و مرفوع، یا محلّاً مرفوع.
تَدْعُونَ = فعل مضارع، مرفوع، رفعش به ثبوت نون (ن)، «واو» ضمیر متّصل و فاعل است.
مِن = حرف جر و محلّی از اعراب ندارد. (حروف معانی محلّی از اعراب ندارند)
دُونِهِ = اسم، مجرور یا محلّاً مجرور است، «ه» ضمیر متّصل، مضافٌ الیه، محلّاً مجرور.
لاَ = حرف نفی است و عامل نیست.
یَسْتَطِیعُونَ = فعل مضارع، مرفوع، رفعش به ثبوت نون (ن)، «واو» ضمیر متّصل و فاعل است./ خبر یا مقدّر است یا محذوف، یا محلّاً مرفوع.
نَصْرَکُمْ = مفعولٌ به و منصوب یا محلّاً منصوب،«ک» ضمیر متّصل و مضاف الیه است.
لآ = حرف نفی است و عامل نیست.
أَنفُسَهُمْ = مفعول به، و مقدّم شده است.
یَنْصُرُونَ = فعل مضارع، مرفوع، رفعش به ثبوت نون (ن)، «واو» ضمیر متّصل و فاعل است.