از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(و العادیات ضبحا):(قسم به اسبانی که در راه جهاد نفسشان به شماره افتاده ) [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر سیدکریمی
وَ العادِیات‌ِ ضَبحاً: ‌به‌ دو معنا آمده‌ ‌است‌:

1‌-‌ قسم‌ ‌به‌ اسبان‌ دونده‌ و نفس‌ زننده رزمندگان‌.

2‌-‌ قسم‌ ‌به‌ شترانی‌ ‌که‌ ‌از‌ «عرفه‌» ‌به‌ «مزدلفه‌» و ‌از‌ «مزدلفه‌» ‌به‌ «منی‌» می‌روند. «‌علی‌ ‌علیه‌ السّلام‌» [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً
Allah swears by the horses when they are made to gallop into battle in His path (i.e., Jihad), and thus they run and pant, which is the sound that is heard from the horse when it runs.

[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر خسروی
‌-‌ باسبها و مرکبهای‌ تند روئی‌ سوگند ‌که‌ (‌در‌ حرکت‌ ‌برای‌ جنگ‌ ‌با‌ کفّار) نفس‌ میزنند و (‌از‌ درون‌ سینه‌ ‌آنها‌ صدا بیرون‌ می‌آید) و بقولی‌ ‌هم‌ گفته‌اند (عادیات‌) شتران‌ حاجیان‌ ‌است‌ ‌که‌ بسرعت‌ ‌از‌ عرفه‌ بمزدلفه‌ و بمنی‌ میروند‌-‌ و بقولی‌ شترانی‌ ‌که‌ ‌در‌ جنگ‌ بدر ‌در‌ حرکت‌ گردن‌ میکشیدند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر راهنما

1 - سوگند خداوند، به اسبانى که در راه جهاد تاخته و نفس نفس زده اند.

و العـدیـت ضبحًا

«عادیات»، از ریشه «عَدْو» (دویدن) است و به قرینه آیات بعد ـ که از جرقه هاى سُم و برپا کردن غبار سخن گفته است ـ مراد، اسبان دونده است. «ضبح»; یعنى، صداى نفس هاى اسب که به «ضُباح» (صداى روباه) تشبیه شده است (مفردات). جمله «فأثرن...» در آیات بعد ـ که خبر از گذشته مى دهد ـ بیانگر آن است که مراد، اسبانى است که در نبردى خاص حضور داشتند. در شأن نزول آیه شریفه آمده است که آن نبرد، غزوه «ذات السلاسل» بوده است.

2 - ابزار جهاد، حتى مرکب رزمندگان و تاختن و صداى نفس نفس آن، داراى عظمت در پیشگاه خداوند

و العـدیـت ضبحًا

3 - تاختن اسبان در راه جهاد و شتاب براى رسیدن به میدان نبرد، مورد ترغیب خداوند

و العـدیـت ضبحًا

4 - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قوله «و العادیات ضبحاً...» قال: هـذه السورة نزلت فى أهل وادى الیابس ... فخرج علىّ(ع) و معه المهاجرون و الأنصار... ثمّ اغار علیهم بأصحابه ... حتّى قتل مقاتلیهم و سبى ذراریهم و استباح أموالهم و خرّب دیارهم و أقبل بالأسارى و الأموال معه ... و أنزل اللّه تبارک و تعالى فى ذلک الیوم هـذه السورة «و العادیات ضبحاً» یعنى بالعادیات الخیل تعدوا بالرجال و الضبح صیحتها فى اَعنّتها و لُجُمها;(1)

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند «و العادیات ضبحاً» روایت شده که فرمود: این سوره درباره ساکنان سرزمین یابس (در غزوه ذات السلاسل) نازل شد که على(ع) [براى جنگ با آنان] خارج شد و مهاجران و انصار همراه او بودند آن گاه شبانه با همراهانش بر آنان یورش برد تا آن که جنگجویانشان را کشت، فرزندانشان را اسیر گرفت، اموالشان را مباح قرار داد، خانه هایشان را خراب کرد و اسیران و اموال را همراه خود آورد و خداوند تبارک و تعالى در آن روز این سوره (و العادیات ضبحاً) را نازل کرد و مقصود از «عادیات» اسبانى هستند که به وسیله مردان سوارکار مى تازند و «ضبح» شیهه آنها است در حالى که در افسارها و لگام ها قرار دارند». [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر ص‍ف‍ی‌ ع‍ل‍ی ش‍اه‌
قومی‌ ‌از‌ اعراب‌ کردند اجتماع‌ ‌در‌ زمین‌ رمله‌ ‌از‌ بهر نزاع‌

‌تا‌ شبیخون‌ ‌بر‌ مدینه‌ آورند ‌ یا ‌ بجیش‌ مسلمین‌ ‌از‌ ناپسند

چون‌ رسید ‌از‌ ره‌ بسید ‌اینکه‌ خبر سویشان‌ کرد ‌او‌ ‌علی‌ ‌را‌ ره‌ سپر [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
أقسم بخیل الغزاة تعدو فتضبح . والضبح : صوت أنفاسها إذا عدون . وعن ابن عباس أنه حکاه فقال : أح أح . قال عنترة : والخیل تکدح حین تضبح فی حیاض الموت ضبحا وانتصاب ضبحا علی : یضبحن ضبحا ، أو بالعادیات ، کأنه قیل : والضابحات ، لأن الضبح یکون مع العدو . أو علی الحال ، أی : ضابحات .
پاورقی : [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد مصطفي فاطمي کيا - تفسیر المیزان
" وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً" کلمه" عادیات" از مصدر" عدو" است، که به معناى دویدن به سرعت است، و کلمه" ضبح" به معناى صوتى است که از نفس نفس زدن اسبان در حین دویدن شنیده مى‏شود، و آنچه معهود در ذهن همه و معروف در بین اهل لسان است، این است که این کلمه در خصوص اسبان بکار مى‏رود، هر چند که بعضى «1» ادعا کرده‏اند که این صدا براى بسیارى حیوانات دیگر نیز دست مى‏دهد، و به هر حال معناى آیه این است که: سوگند مى‏خورم به اسبان تیزتک، که نفس نفس مى‏زنند.
ولى بعضى گفته‏ اند: مراد از آن شتران حاجیان است، که صاحبان خود را در روز
عید قربان از مشعر به منى مى‏برند.
بعضى دیگر گفته اند: مراد شتران سربازان و جنگجویان در راه خدا است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  نيره تقي زاده فايند - تفسیرهدایت
[1] ‌برای‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌از‌ بزرگواری‌ مجاهدان‌ ‌در‌ نظر ‌خدا‌، و ‌از‌ بزرگ‌ بودن‌ نقش‌ اسبهای‌ ‌ایشان‌ ‌که‌ ‌در‌ راه‌ ‌او‌ تاخت‌ و تاز می‌کنند آگاه‌ شویم‌، ‌خدا‌ ‌به‌ ‌آنها‌ سوگند یاد می‌کند، بدان‌ سبب‌ ‌که‌ نور اسلام‌ ‌را‌ ‌به‌ همه آفاق‌ حمل‌ می‌کنند، و گزیده بندگان‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌که‌ خودشان‌ ‌را‌ وقف‌ پراکنده‌ کردن‌ دعوت‌ ‌او‌ کرده‌اند، ‌بر‌ پشت‌ ‌خود‌ ‌به‌ ‌اینکه‌ جا و ‌آن‌ جا می‌برند.

«وَ العادِیات‌ِ ضَبحاً‌-‌ سوگند ‌به‌ اسبهای‌ مجاهدان‌ ‌که‌ بانگ‌ ‌در‌ گلو افکنده‌ تازان‌ پیش‌ می‌روند.»

چنان‌ می‌نماید ‌که‌ کلمه «عدو» ‌در‌ اصل‌ گذشتن‌ و تجاوز ‌از‌ حد بوده‌، و دشمن‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آن‌ روی‌ عدوّ نامیده‌اند ‌که‌ ‌در‌ عملکرد ‌خود‌ ‌از‌ حد تجاوز می‌کند، و عدوان‌ ‌یعنی‌ تجاوز ‌از‌ حد نیز ‌از‌ همین‌ ماده‌ ‌است‌، و منتها درجه تندی‌ ‌در‌ راه‌ رفتن‌ ‌را‌ نیز ‌به‌ همین‌ سبب‌ عدو می‌نامند.

لذا اسبان‌ دونده‌ ‌را‌، ‌با‌ اشتقاق‌ ‌از‌ عدو، عادیات‌ می‌گویند، و ‌در‌ ‌اینکه‌ جا عدو ‌به‌ معنی‌ دور کردن‌ پاها ‌در‌ ضمن‌ حرکت‌ سریع‌ ‌است‌.

اما ضبح‌ ‌را‌ گفته‌اند ‌که‌ ‌به‌ معنی‌ دم‌ زدن‌ ‌به‌ نیرو ‌است‌، و ‌به‌ قولی‌ حمحمه اسبان‌ ‌است‌، و ‌به‌ نظر ‌من‌ مقصود ‌از‌ ‌آن‌ دگرگون‌ شدن‌ حال‌ و رنگ‌ ‌است‌، و چون‌ رنگ‌ کسی‌ تغییر کند، می‌گویند «انضبح‌ لونه‌»، و شاید خاکستر ‌را‌ نیز بدان‌ سبب‌ ضبح‌ می‌خوانند ‌که‌ رنگ‌ ‌آن‌ ‌با‌ رنگ‌ چیزی‌ ‌که‌ اصل‌ ‌آن‌ بوده‌ متفاوت‌ ‌است‌، و چنین‌ ‌است‌ ‌در‌ اسبان‌ دونده‌ ‌که‌ ‌برای‌ ‌آنها‌ تغییر حال‌ و رنگ‌ و حمحمه‌ حاصل‌ می‌شود، و ‌در‌توصیف‌ ‌آنها‌ ضابحة ‌به‌ کار می‌برند، و ‌در‌ مورد روباه‌ نیز چنین‌ توصیفی‌ ‌به‌ کار می‌رود. و درباره ‌اینکه‌ گفته‌اند ‌که‌ ‌در‌ دهان‌ اسب‌ چیزی‌ قرار می‌دادند ‌تا‌ نتواند شیهه‌ بکشد و دشمن‌ ‌از‌ ‌اینکه‌ طریق‌ ‌از‌ نزدیکتر شدن‌ اسبان‌ آگاه‌ شود، و ‌در‌ چنین‌ حالتی‌ اسبان‌ ‌به‌ نیرو تنفس‌ می‌کنند و ‌به‌ همین‌ جهت‌ ‌در‌ شعر آمده‌ ‌است‌:

و الخیل‌ تعلم‌ حین‌ تض بح‌ ‌فی‌ حیاض‌ الموت‌ ضبحا [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » مجمع البیان
سوگند به اسب هاى جهادگران راه عدالت و آزادى که نفس زنان به سوى هدف شتافتند.

آنچه آمد ترجمه و دریافتى از آیه است، و در تفسیر آن دیدگاه ها یکسان نیست:

1 - به باور گروهى از مفسران پیشین از جمله «ابن عباس»، «عطاء»، «مجاهد»، «عکرمه»، «ربیع» و... آیه شریفه به «غزوه ذات السّلاسل» اشاره دارد و خداى فرزانه به اسب هاى تیزتک و تندرو مجاهدان راه آزادى - که براى جهاد و مبارزه با تجاوزکاران سخت مى دویدند و از شدت سرعت صداى نفس هاى آن ها طنین انداز بود - سوگند یاد مى کند.

2 - از امیر مؤمنان آورده اند که منظور شترهایى است که به هنگام حرکت به سوى جهاد «بدر» با سرعت مى دویدند و با کشیدن گردن ها و سرهاى خود، نفس زنان به پیش مى رفتند. از «ابن مسعود» و دیگران نیز این دیدگاه آمده است.

3 - برخى برآنند که منظور شترهاى حاجیان و زائران خانه خداست که از سرزمین «عرفات» به «مشعر»، و از آن جا به سوى «منا» به سرعت مى دویدند و نفس مى زدند.

واژه «عادیات» در نثر و شعر عرب به معنى «اسب هاى دونده» آمده است. نظیر این شعر «صفیه» دختر «عبدالمطلب» که مى گوید:


الا و العادیات غداة جمع

بایدیها اذا سطع الغبار

به هر صورت روایات در این مورد متفاوت است.

«ابوصالح» آورده است که با «عکرمه» در تفسیر آیه گفت گو نموده، و او گفته است که ضمن بحث با «ابن عباس» در این مورد، او گفت: منظور شترهایى هستند که به سوى میدان جهاد شتاب مى گیرند. گفتم: على(ع) بر این باور است که منظور شترهایى هستند که حاجیان و زائران خانه خدا را به آن جا مى رسانند و سرور و استاد من از سرور تو داناتر است.

در روایت دیگرى «ابن عباس» مى گوید منظور اسب هاى تیزتک هستند که با سم خود گرد و غبار را به هوا مى پراکنند و شترها بسان اسب ها نفس نمى زنند. على(ع) فرمود: نه مطلب آن گونه نیست که تو مى گویى، چرا که تو پیکار «بدر» را به یاد دارى که ما تنها یک اسب داشتیم و آن هم اسب کبود «مقداد» بود.

در روایت دیگرى از «ابن عباس» آورده اند که: ما در «حجر اسماعیل» نشسته بودیم که مردى از راه رسید و از تفسیر آیه «والعادیات» پرسید.

من گفتم: منظور اسب هایى است که مجاهدان و مبارزان بر آن ها سوار مى شوند و یورش مى برند و شامگاه به قرار گاه خود باز مى گردند و آن گاه پیکارگران آتش بر مى افروزند و غذا درست مى کنند و مى خورند.

آن مرد از من دور شد و به حضور على(ع) که در کنار زمزم بود، شرفیاب گردید، و از تفسیر آیه پرسید.

آن حضرت فرمود: آیا در این مورد از کسى پرسیده اى؟

آن مرد پاسخ داد: آرى از «ابن عباس» پرسیدم و او گفت: منظور اسب هایى است که سربازان خداجو براى دفاع از حق به وسیله آن ها بر دشمن یورش مى برند.

فرمود: او را صدا بزن و اینجا حاضر کن.

او نزد من آمد و به همراه او به حضور آن حضرت رفتیم. آن بزرگوار فرمود: چرا مردم را با پاسخ هاى نسنجیده به بیراهه مى برى و در مورد چیزى که نمى دانى نظر و فتوا مى دهى؟ به خداى سوگند که نخستین جهاد در اسلام پیکار «بدر» بود و همه ما در رکاب پیامبر، جز دو اسب نداشتیم که یکى اسب «زبیر» بود و دیگرى اسب «مقداد»؛ پس چگونه واژه «عادیات» به معنى اسب هاست؟ آن گاه افزود: نه، بلکه منظور شترهایى است که از «عرفات» به «مشعر» و از آن جا به «منا» مى روند.

این جا بود که «ابن عباس» - به بیان خویش - از نظر خود بازگشت و دیدگاه امیرمؤمنان را برگزید!(266) [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » یوسفعلی
6241. The substantive proposition is in verses 6-8 below, and the metaphors and symbols enforcing the lesson are in verses 1-5 here. These symbols have at least three layers of mystic meaning: (1) Look at the chargers (mares or swift camels) panting for war on behalf of their masters. Off they go, striking fire with their hoofs by night at the behest of their riders; they push home the charge in the morning, chivalrously giving the enemy the benefit of daylight; and regardless of flashing steel or the weapons of their enemies they boldly penetrate into the midst of their foe, risking their lives for the Cause. Does unregenerate man show that fidelity to his Lord Allah? On the contrary he is ungrateful to Allah; he shows that by his deeds; he is violently in love with wealth and gain and things that perish. (2) By the figure of metonymy the brave fidelity of the war horse may stand for that of the brave and true men who rally to the standard of Allah and carry it to victory, contrasted with the poltroonery and pettiness of unregenerate man. (3) The whole conflict, fighting, and victory, may be applied to spiritual warfare against those who are caught and overwhelmed by the camp of Evil. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبد بائس - تفسیر نمونه
این سوره با سوگندهاى بیدارگرى آغاز شد، نخست مى فرماید: به اسبان دونده اى که نفس زنان (به سوى میدان جهاد) پیش رفتند سوگند (و العادیات ضبحا).
یا به شتران حاجیان که از سرزمین عرفات به مشعر الحرام و از مشعر نفس زنان به سوى منى حرکت مى کنند سوگند.
((عادیات )) جمع عادیة از ماده عدو (بر وزن صبر) در اصل به معنى گذشتن و جدا شدن است ، خواه قلبا بوده باشد که آن را عداوت گویند و یا در حرکت خارجى که آن را عدو (دویدن ) مى خوانند، و گاه در معاملات است که آن را عدوان مى نامند، و در اینجا منظور همان دویدن با سرعت است .
ضبح (بر وزن مدح ) به معنى صداى نفسهاى تند و سریع اسب است که هنگام دویدن از او به گوش مى رسد.
در تفسیر این آیه دو نظر وجود دارد:
نخست اینکه منظور سوگند به اسبهائى است که با سرعت به سوى میدان جهاد پیش مى روند، و از آنجا که جهاد امر مقدسى است این حیوانات نیز در این مسیر مقدس آنچنان ارزش پیدا مى کنند که شایسته است سوگند به آنها یاد شود.
تفسیر دیگر سوگند به شترانى است که در فریضه بزرگ حج در میان مواقف و اماکن مقدس به سرعت حرکت مى کنند، و به همین دلیل داراى قداستى هستند شایسته سوگند.
در حدیثى آمده است که ابن عباس مى گوید: در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه بودم ، مردى آمد در باره آیه ((والعادیات ضبحا)) از من سؤ ال کرد، من گفتم : منظور اسبانى است که در راه جهاد حمله مى کنند، و شبانگاه به محل استراحت باز مى گردند، و سربازانى که آتش روشن مى کنند و براى خود غذا درست مى کنند.
آن مرد از من دور شد و به سراغ على بن ابیطالب (علیه السلام ) رفت در حالى که در کنار زمزم بود و از همین آیه از آن حضرت سؤ ال کرد.
فرمود: آیا از کسى قبل از من این آیه را پرسیده اى عرض کرد آرى ، از ابن عباس پرسیده ام او گفت منظور اسبانى است که در راه جهاد حمله مى کنند، فرمود: برو و او را صدا کن نزد من بیاید.
هنگامى که خدمت حضرت على (علیه السلام ) آمدم فرمود: چرا مردم را به چیزى که نمى دانى فتوا مى دهى ؟ اولین غزوه در اسلام بدر بود و با ما جز دو اسب نبود: اسبى از زبیر و اسبى از مقداد چگونه عادیات به معنى اسبان است ؟! نه ، مقصود شترانى است که از عرفات به مشعر و از مشعر به منى مى روند.
ابن عباس مى گوید این را که شنیدم از نظر خود بازگشتم و نظر امیر مؤ منان على (علیه السلام ) را پذیرفتم .
این احتمال نیز وجود دارد که ((عادیات )) داراى معنى وسیعى است که هم اسبان مجاهدان را شامل مى شود، و هم شتران حاجیان را، و منظور از روایت فوق این است که نباید معنى آن را محدود به اسبان کرد چرا که این معنى همه جا صادق نیست ، مصداق واضحترش شتران حجاج است . این تفسیر از جهاتى مناسب تر به نظر مى رسد. سپس مى افزاید: سوگند به آنها که جرقه هاى آتش افروختند (فالموریات قدحا).
اسبان مجاهدانى که چنان با سرعت به سوى میدان نبرد حرکت مى کنند که از اثر برخورد سم آنها به سنگهاى بیابان جرقه ها مى پرد، یا شترانى که به سرعت به مواقف حج مى دوند و سنگها و ریگها از زیر پاى آنها پریده و بر اثر برخورد به سنگهائى دیگر تولید جرقه مى کند.
یا طوائف و گروه هائى که در مواقف حج براى تهیه غذا آتش ‍ مى افروزند، یا کنایه از کسانى است که آتش جنگ و جهاد را برمى افروزند و یا زبانهائى که با بیان کوبنده خود آتش به دل دشمن مى زنند، و یا منظور کسانى است که به گفته بعضى از مفسران در انجام حاجات مردم تلاش مى کنند و مقصود خود را پیش مى برند همانگونه که آتش از سنگ آتشزنه بیرون مى آید ولى این احتمالات بسیار بعید به نظر مى رسد و ظاهر آیه همان دو تفسیر نخست است. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  آسيه افشار - تفسیر آسان - ج18 ص355
در تفسیر این آیه گفته شده این است که ابن عباس میگوید: منظور از این آیه اسبان دونده است. و از قرائنى که در تفاسیر مفصل گفته شده این قول تقریبا قوى‏تر میباشد. یعنى سوگند به آن اسبان دونده‏اى که به سرعت نفس مخصوصى مى‏کشند و حمحمه مى‏کنند [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  داريوش بيضايي - تفسیر هفت جلدی جامع قرآن بقلم و جمع آوری مرحوم علامه حاج سید ابراهیم بروجردی
قوله تعـــالی: {وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً فَالْمُغیراتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ وَ إِنَّهُ عَلی‏ ذلِکَ لَشَهیدٌ وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ}
"سوگند به اسبانی که سواران اسلام در جهاد کفار تاختند تا جائیکه نفسهایشان به شماره افتاد و در تاختن از سم ستوران بر سنگ آتش افروختند و بر دشمن شبیخون زدند تا صبحگاه آنها را به غارت گرفتند و گرد و غبار از دیار کفار بر انگیختند و سپاه دشمن را همه در میان گرفتند, سوگند به این مجاهدین دین که انسان نسبت به پــــروردگار کفران نعمت و ناسپاسی میکند و او بر این ناسپاسی خود گواهی خواهد داد و بر دوستی مال سخت فریفته و بخیل است".
علی بن ابراهیم از حضرت صادق ع روایت کرده فرمود سوره عادیات در باره اهالی وادی یابس نازلشد و داستان آنها بدینقرار است که دوازده هزار نفر مرد جنگجو از اهالی یابس اجتماع نموده و با هم سوگند یاد نمودند که از یکدیگر تخلف نکنند و یکدیگر را خوار و ذلیل نکنند و فرار نکنند تا آنکه پیغمبر اکرم ﷺ و امیر المؤمنین ع را بقتل برسانند و یا تمام آنها کشته شوند. جبرئیل نازل شد و رسول خـــدا را از تصمیم و عهد آنها با خبر نمود و دستو داد ابوبکر با چهار هزار نفر از مهاجر و انصاربه جانب آنها روانه کند, سپس پیغمبر ﷺ به منبر تشریف برد و بعد از حمد و ثنای پــــروردگار فرمود: ای طایفه مهاجر و انصار, الحال جبرئیل بر من نازلشد و خبر داد که اهل وادی یابس اجتماع کرده و با هم عهد بستند که هیچیک از آنها به دیگری مکر و حیله نکند و فرار ننمایند تا آنکه من و عـــلی را بقتل برسانند و دستور داد بمن ابوبکر را با چهار هزار نفر مسلمانان مجهز و مهیا شدند و به اسم خــــداوند ان شاء الله بسوی آنها حرکت نمودند, پیغمبر اکرم ﷺ به ابوبکر فرمود چون به مکان یابس رسیدید نخست اسلام را بر آنها عرضه بدارید, اگر پذیرفتند جنگ نکنید و چنانچه امتناع کردند با ایشان جهاد کنید و اموالشان را به تصرف در آورید و استحکامات آنها را خراب کنید, ابوبکر با لشگری آراسته با تانی و آرام بسوی ایشان حرکت نمود و چون به آن وادی رسیدند دویست نفر سوار مسلح از اهل وادی جلوی مسلمین را گرفتند و سوال کردند به چه خیال و قصدی به اینجا آمده اید؟ به رئیس و سرکرده خود بگوئید نزد ما بیاید تا با او گفتگو کنیم, ابوبکر با جمعی از مسلمین نزد آنها رفت گفت من فرستاده پیغمبر خـــدا هستم بمن امر فرموده تا شما را به اسلام دعوت کنم تا همان مزیتیکه برای مسلمانان هست برای شما نیز باشد و چنانچه اسلام را قبول نکنید با شما جنگ خواهیم کرد, گفتند ای ابوبکر اگر میان ما و شما قرابتی نبود البته خود و اصحابت را بقتل میرساندیم بطوریکه یادگار و مثل شود برای کسانیکه بعد از شما بدنیا می آیند, برگرد با اصحابت و رحم کن بخود و ایشان که ما جز کشتن پیغمبر و عـــلی قصد کشتن دیگری را نداریم, ابوبکر به مسلمانان گفت ایشان چندین برابر شما هستند کمکی دیگر شما ندارید حتی خانه هایشان خالی است باید برگردیم تا صورت حال را به عرض پیغمبر برسانیم, مسلمین عموماً گفتند ای ابوبکر مخالفت خـــدا و رسولش مکن آنچه امر شده بتو انجامش ده و از خـــدا بترس و یا با این قوم جهاد کن و خلاف دستور رسول خـــدا ننما, نهایتاً هر اندازه اصرار کردند ابوبکر قبول نکرد و نپذیرفت و گفت من چیزی را میدانم که شما نمیدانید و عاقبت از جهاد با آنها منصرف شد و بازگشت.
مسلمانان به پیغمبر اکرم ﷺ خبر دادند آنچه را که کفار به ابوبکر گفتند, رسول خـــدا فرمود: ای ابوبکر مخالفت امر من کردی سوگند به خــــدا تو معصیت کاری پس از آن پیغمبر اکرم ﷺ به منبر تشریف برد, بعد از حمد و ثنای پـــروردگار فرمود: ابوبکر مخالفت امر من نمود و از سخنان اهالی یابس سینه اش به تنگ آمد و ترس آنها در دلش جای گرفت و اطاعت از خـــدا و رسولش نکرد اینک جبرئیل آمد و امر نمود که بجای ابوبکر عمر را بفرستم, آنگاه متوجه عمر شد و به او فرمود: برو به وادی یابس با توکل به خـــدا مبادا مانند ابوبکر معصیت خـــدا و رسولش را بجا آوری, عمر با همان لشگر بسوی کفار روانه شد چون به وادی یابس رسید و مشرف به آنها شد باز دویست نفر سوار مسلح جلوی آنها را گرفتند نزدیک بود از شدت ترس روح از تن عمر پرواز کند بخود میلرزید و فرار را برقرار و جهاد اختیار کرد و بازگشت, جبرئیل خبر برگشت عمر را به پیغمبر اکرم ﷺ رسانید, چون عمر بازگشت پیغمبر ﷺ به او فرمود: تو هم مانند ابوبکر معصیت خـــدا و رسولش را بجا آوردی و فرشتگان عرش از نافرمانی تو باخبر شدند, چرا خلاف امر مرا نمودی و عمل به رای خودت کردی قبیح باد رای تو.
بعد فرمود جبرئیل دستور داد عـــلی ع را بفرستم, امیرالمؤمنین ع را خواست به او فرمود خـــداوند خواسته این فتح و پیروزی نصیب تو شود بزودی به خواست خـــدا فتح میکنی و باز میگردی, آنگاه به ابوبکر و عمر فرمود شما هم جزو لشگریان اسلام بروید مبادا در هیچ موردی با علی مخالفت نمائید و قشون اسلام مجدداً به سوی وادی یابس حرکت کردند.
امیرالمؤمنین ع آنها را از راهی غیر را ابوبکر و عمر سیر داد و چنان به سرعت و شتاب سیر داد که مسلمانان خسته شدند و از تلف شدن حیوانات سواری خود میترسیدند, امیر المؤمنین ع به آنها فرمود: نترسید رسول خـــدا به این طرق و مسیر دستور فرموده و خبر داد که خـــداوند فتح و فیروزی را نصیب ما خواهد نمود بشارت باد شما را به خیر و خوشی و پاکیزه باد نفس و دلهای شما.
لشگر اسلام به شتاب سیر کردند تا نزدیک وادی یابس رسیدند وقتی اهالی از آمدن امیرالمؤمنین ع و اصحابش با خبر شدند دویست نفر مرد جنگجو جلوی مسلمین را گرفتند و شما چه اشخاصی هستید و به چه مقصود در اینجا آمده اید؟ امیرالمؤمنین ع فرمود من علی بن ابیطالب پسر عموی رسول خـــدا هستم تا شما را به کلمه توحید و گفتن لا اله الا الله محمداً رسول الله دعوت میکنم تا آنچه را که برای مسلمین هست شما هم از آن برخوردار باشد, سپس به آنحضرت گفتند ما قصد کشتن تو را داریم و هرگز اسلام قبول نکنیم و به آنچه تو و پیغمبر عمل مینمائید مخالف هستیم آماده جنگ باش و اصحاب خود را برای مبارزه مهیا کن, کشنده تو ما هستیم وعده ما و شما صبح فردا, امیرالمؤمنین ع به آنها فرمود: وای بر شما که مرا به بزیادتی جمعیت خود میترسانید؟! یاری میجویم از خـــدا و فرشتگان و مؤمنین بر جنگ با شما و لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
انها به مرکز خود برگشتند و امیرالمؤمنین ع و اصحابش نیر به لشگر خود مراجعت نمودند چون تاریکی شب فرا گرفت, امیرالمؤمنین ع به اصحاب خود امر فرمود حیوانات و اسبهای خود را زین کنند و آماده سازند, صبح که خواست آشکار شود نماز صبح را با اصحاب بجا آورد و در تاریکی صبح دستور داد یکدفعه حمله کنند و آنها را به قتل برسانند در میان اصحاب هر یک چند نفر از کفار را به قتل رسانیدند و جمعی را اسیر کردند و خانه ها و استحکامات ایشان را ویران و خراب نمودند و اموالشان را با خود حرکت داده و روانه مدینه شدند, جبرئیل بر پیغمبر اکرم ﷺ نازل شد و خبر فتح و پیروزی را که خـــداوند نصیب امیرالمؤمنین ع فرموده بود به پیغمبر ﷺ داد و گفت: از اصحاب علی ع فقط دو نفر کشته شدند, پیغمبر اکرم ﷺ به مسجد تشریف برد و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای پـــروردگار فرمود: خـــداوند به دست عـــلی فتح و پیروزی به مسلمانان عطا فرموده و جز دو نفر از مسلمین بیشتر کشته نشدند و از منبر بزیر آمد و با تمام اهالی مدینه تا چند فرسخی به استقبال امیرالمؤمنین ع تشریف بردند, آنحضرت چون نظرش به پیغمبر ﷺ افتاد به احترام رسول خـــدا از اسب پائین آمد, پیغمبر اکرم ﷺ او را گرفت و میان دیدگانش را بوسید و امیرالمؤمنین ع غنیمتهائیکه خـــداوند نصیب و روزی مسلمانان از اهل یابس نموده بود حضور پیغمبر اکرم ﷺ تقدیم داشت سپس آنحضرت آنها را میان جهاد کنندگان و جنگجویان وادی یابس قسمت نمود.
حضرت صادق ع فرمود: غنیمتهائیکه از وادی یابس نصیب مسلمین شد بجز در جنگ خیبر از هیچ جنگی آن مقدار غنایم نصیب ایشان نشد و خــــداوند سوره عادیات را در آن روز نازل فرمود. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  سيد محمد جعفري - https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/157719/0
تفسیر سوره ی عادیات-2، برتری مجاهدان
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین.

اگر یادتان باشد، جلسه قبل مقداری درباره‌ی فتح و پیروزی صحبت کردیم.

سوره این است «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً فَالْمُغیراتِ صُبْحاً فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً» عادیات/5-1 ترجمه‌اش این بود. قسم به اسب‌های تند رو در حالی که نفس نفس می‌زنند. خواسته باشید به زمان ما تفسیر کنید شاید این معنا شیرین باشد یا درست باشد، قسم به آن تانک‌ها، وقتی از کار می‌افتند، تانک‌های از کار افتاده. قسم به آن ژ-3‌ها که نیاز به پاک کردن دارند.

قسم به اسب‌هایی که از بس با هم دویده‌اند، خسته شده‌اند و به استراحت نیاز دارند. . خدا به اسبی که در جبهه زیر پای سرباز است قسم می‌خورد. «فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً» عادیات/2 قسم به آن آتشی که از زیر سُم اسب رزمنده‌ی صدر اسلام می‌جهید.

«فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً» موریات جمع موریه به معنای آتش افروز است، قسم به آن اسب‌های آتش افروزی که در اثر به هم خوردن سم به سنگ و یا سنگ‌ها آتش افروزی می‌کنند.

اسب‌های صدر اسلام را وقتی سربازان برای رفتن به جبهه سوار می‌شدند، چنان این اسب‌ها می‌رفتند که وقتی سم اسب‌ها به سنگ‌ها می‌خورد، جرقه می‌زدند. قسم به آتش زیر پای سم اسب و اگر زمان ما باشد، قسم به آن آتشی که از لوله‌های تانک و توپ بیرون می‌آید.

«فَالْمُغیراتِ صُبْحاً» عادیات/3 مغیرات جمع مغیره است، از اغاره به معنای حمله ور. قسم به آن اسب‌های حمله وری که صبح گاهان و سحرگاهان حمله می‌کنند. قسم به آن رزمندگانی که ساعات اول صبح حمله می‌کنند.

به قول یکی از دوستان این سربازان و این بسیج و عشایر را تشبیه می‌کرد، می‌گفت: وقتی آماده هستند، این سپاه وقتی آماده هست، این برادرمان تشبیه می‌کرد به فشنگی که در گلوله است و دست او روی ماشه است منتظر است تا یک لحظه شلیک شود تا او ماشه را بکشد، و لذا به ایشان خیلی سخت می‌گذرد و گفتند: در حمله‌ی آبادان که بنا بود 12ساعت طول بکشد تا حصر آبادان شکسته شود، این رزمندگان ایران چند ساعته کلک کار را کندند، از بس آماده هستند.

قسم به آن فشنگ‌ها، قسم به آن آتش‌ها، قسم به آن روغن سوزی‌ها، روغن سوزی‌های ماشین‌ها، قسم به آن چرخ‌های ماشینی که دارد می‌رود به جبهه کمک کند و پنچر می‌شود. قسم به آن پنچری‌ها، چون وقتی قران می‌گوید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» یعنی قسم به اسب وقتی هن هن می‌کند و خسته می‌شود.

قسم به اسب خسته، قسم به راننده‌ی خسته، قسم به ماشین خراب «فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً» عادیات/4 قسم به اسب‌هایی که چنان گردوغباری بوجود می‌آورند، حرکتشان چنان حماسی و تنداست که خاک به پا می‌کنند.

قسم به آن اسب‌هایی که خاک به پا می‌کنند. قسم به آن دودهایی که در اثر آتش رزمندگان حق، از تانک دشمن بالا می‌رود. (فوسطن به جمعاً) اینها در قلب دشمن مواضع خود را مستحکم می‌کنند. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » استاد عزیز آیت الله مرتضی رضوی لینک: binesheno.com/یک-معجزه-علمی/
یک معجزه علمی: ترتیب نزول این سوره ها خود یک معجزۀ علمی است؛ ابتدا سورۀ عادیات نازل شده که خشت بنای جهان یعنی ذرّه شناسی کرده و ساختمان اتم را تشریح
می کند.

پس از آن سوره مرسلات آمده، چگونگی (تغذیۀ جهان)- که می خورد و بزرگ
می شود- را شرح می دهد و علمای کیهان شناسی را دعوت می کند که دست از «انبساط» بردارند و بدانند که قانون گسترش جهان انبساطی و بادکنکی نیست، جهان می خورد و بزرگ می شود. و این دومین خشت بنای هستی شناسی و کیهان شناسی است.

در مرحله سوم، سخن از محدودۀ ذرّه شناسی و تغذیه جهان، فراتر رفته قانون «صف» را با نزول سورۀ صافات مطرح می کند: نظام جهان مبتنی بر «صف» است: ذره و اتم، مولکول، ستاره، سیاره، ماه، منظومه ها و کهکشان ها همگی در صف هستند، صف های رشته ای مستقیم و یا پیچ در پیچ، و نیز: سلول ها، سلولزها، کروموزم ها، و حتی گلبول ها از قانون صف پی روی می کنند و سرتاسر جهان صف است و نیز به قانون «رانش» همان نیروی بزرگ کنندۀ جهان، اشاره می کند.

و این خشت سوم هستی شناسی است که به موجودات زنده نیز نزدیک می شود.

سورۀ ذاریات از نو یک نگاه کلی بر قوانین عام که در بالا ذکر شده می کند سه قانون دیگر را می شناساند: قانون بزرگ کننده که مواد و انرژی را از مرکز جهان به اطراف رانده و پخش می کند (همان تغذیه). و اعلام می دارد: هر چه که وزنی دارد از اتم تا مولکول، کره، منظومه و کهکشان همگی در جریان سیر، و به قول راننده ها: جریانِ بدون دست انداز، هستند. همگی مامور هستند و هر کدام بخشی از «امر» را انجام می دهند: ماموریت شان را میان خودشان تقسیم کرده اند.

این نیز خشت چهارم هستی شناسی و کیهان شناسی است.

در مرحله پنجم سورۀ نازعات آمده سخن از بخش سالمند و پیر جهان و از بخش جوان آن، می گوید[1]. گیرندگان و فرستندگان یعنی آن هائی که انرژی می دهند و آن هائی که انرژی می گیرند، و به عبارت دیگر: قانون انرژی دهی و انرژی گیری کل جهان از اتم تا کهکشان را، شرح می دهد. سپس به قانون عمومی «شنا» اشاره می کند که همه چیز جهان از اتم تا کهکشان، در درون چیزی شناور هستند، خلائی در جهان نیست. همه چیز جهان در اقیانوسی از انرژی شناور هستند حتی ذرات زنده از قبیل: ذرات مولکولی، سلولی، گلبولی، کرموزوم ها و غیره.

و این خشت پنجم هستی شناسی و جهان شناسی است، پنج خشت اساسی که کل جهان بر آن ها مبتنی است.

قانون «زایش» که جهان را تغذیه می کند، در مرکز و چهار قانون دیگر به محور آن. و نقش هر کدام از چهار قانون نسبت به دیگری، به همان ترتیب است که سوره ها دارند.

خدایا در این جا کتاب تکوین و کتاب تدوین- کتاب جهان طبیعی با کتاب هدایت- برنامۀ جهان فیزیک با کتاب تبیین، چه تطابق عظیم و زیبائی دارند!… اگر نبود پنج خشت هدایت، پنج خشت طبیعت به وجود می آمد؟…..؟. بگذریم؛ هر آن چه هست باید گفته شود؟… .

جهان کتاب خلقت و تکوین است، قرآن کتاب هدایت و تدوین است، اهل بیت عِدل قرآن است یا خود قرآن؟-؟ قال علی(ع):أَنَا کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ.

تفسیر سوره:

ابتدا (به قول بازاری ها) به طور علی الحساب، آیه ها را ترجمه کرده سپس به اثبات آن بپردازیم:

1- وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً: سوگند به آن (الکترون) ها که با حرکت دورانی سریع جاری هستند و آتش نهفته دارند یک نهفته داشتنی.

2- فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً: پس؛ آن ها که از خودشان آتش بروز می دهند به صورت اخگری.

3- فَالْمُغیراتِ صُبْحاً: پس؛ به شتاب روندگانی که رشته تشکیل می دهند با خود برق دارند.

4- فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً: پس؛ گرامی داشتند (الکترون ها) در میان شان به وسیله آن (شتاب) یک جمع دو شقّه را.

قرائت دوم: فَأَثّرْنَ بِهِ نَقْعاً: پس؛ تاثیر می گذارند (الکترون ها) به وسیله آن (شتاب) بر یک جمع دو شقّه.

هسته در مرکز اتم جمع شده از دو بخش: پروتون و نوترون.

5- فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً: پس آن ها به وسیله آن (شتاب)، حائل شده اند میان یک جمع.

به اصطلاح فیزیکی: الکترون ها در دادوستد انرژی، در ایجاد عایق میان پروتون و نوترون، دخیل هستند.

قرائت دیگر: فَوَسّطْنَ بِهِ جَمْعاً: پس در میان گرفته اند به وسیله آن (شتاب) یک جمع را.

اینک اثبات این تفسیر: در مباحث پیش روشن شد که اقوال مفسّرین(ره) دربارۀ این 22 آیه که در آغاز پنج سوره قرار دارند، نه با لغت سازگار است و نه با قواعد زبان عرب و نه با تاریخ و ترتیب نزول سوره ها و نه مستند به حدیث است. آنان اقوال را به عنوان محتملات آورده اند برای خالی نبودن عریضه، و دچار تحکّمات شده اند. و می بایست از تفسیر آن ها صرف نظر کرده و عبور می کردند. همان طور که دیدیم تفسیر «المقباس فی تفسیر ابن عباس» معمولاً چنین کرده است.

و این که هیچ حدیثی از پیامبر(ص) و آل(ع) در این باره وارد نشده، نشان دهندۀ سکوت اهل بیت(ع) دربارۀ این آیه ها است. زیرا ماهیت مسئله این طور ایجاب می کرده.

قاعده: در مواردی از آیات قرآن که حدیث نداریم، می مانیم ما و «لغت» و قواعد ادبی. اگر به وسیله لغت و قواعد ادبی توانستیم آن را معنی کنیم دستکم به یک برداشت قابل قبول رسیده ایم، و اگر نتوانستیم با لغت و قواعد نیز معنی کنیم، در این صورت به حکم «رَدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُم» می گوئیم نمی دانیم و علم آن را به خدا، رسول و آل رسول(ص) واگذار می کنیم.

تفسیر پنج آیه عادیات به نظام و سازمان اتم، بر طبق لغت و قواعد است. زیرا که با خلاء حدیث مواجهیم.

لغت: عادیات صیغۀ جمع مؤنّث اسم فاعل است؛ این لفظ هم می تواند از مادّۀ «عَدَوَ» باشد و هم می تواند از مادّه «عَدَیَ» باشد. اما در منابع لغت، بخش مستقلّی برای عَدَیَ باز نکرده اند و شاید چنین مادّه ای در زبان عرب نباشد.

1- عدا الرجّلُ یَعد و عَدواً و عدواناً: جری: جاری شد.

2- عَدا الرّجل علیه عَدواً و عدوّاً و عداءً و عدواناً: ظلمه: ظلم کرد بر او.

توضیح: معنی اول اصیل است و معنی دوم با نوعی حالت مجاز همراه است و لذا در منابع لغت به عنوان معنی دوم آمده است.

3- عدا فلاناً عن الامر: صرفه منه: منصرف کرد او را از آن.

4- عدا عن الامر: جاوزه و ترکه: از کنارش گذشت و منصرف شد.

(حرکت منصرف، نه مستقیم).

5- اقرب الموارد، و مفردات راغب: عادَیَ عداءً: ای اَعدیا احد هما اَثر الآخر: در پی همدیگر حرکت کردند.

بنابر این: چهار عنصر در معنی عادیات حضور دارند: حرکت، سرعت، انصراف و در پی هم بودن. حرکت سریع و دورانی و پی در پی هم بودن الکترون ها را با کدام بیانی بهتر، دقیق تر و رساتر از این بیان، می توان ادا کرد؟

به ویژه عنصر پنجم که دیدیم عَدو معنای جریان را نیز در بر دارد.

تبیان کلّ شیئ یک لفظ را به کار برده که این همه ابعاد معنائی دارد. کلمه ای که هیچ راه گریزی نداریم مگر این که آن را بر غیر ذوی العقول معنی کنیم (همان طور که در مباحث پیشین گذشت) و در میان غیر ذوی العقول هیچ چیزی نمی یابیم که همۀ ابعاد معنائی آن، مصداق داشته باشد مگر الکترون های اتم. و اگر بر چیز دیگر معنی کنیم بُعدی یا چند بُعد از ابعاد خود را از دست می دهد.

قاعده: اصل این است که یک لفظ در همۀ ابعاد معنائی خود به کار رفته است، مگر دلیلی بیاید وثابت کند که در معنی غیر جامع به کار رفته است. و در این جا چنین دلیلی نداریم.

غرابت: و مهم تر این که: کلمۀ عادیات که مفرد آن «عادیه» است در زبان عرب رایج نیست و می توان گفت یک «لفظ غریب» است. معمولاً به جای عادیات «عواد» به کار
می رود:

المنجد: عادیة، ج عواد: مؤنّث العادی.

اقرب الموارد: العادیة: مؤنّث العادی….. ج عواد.

یقال: صرفته عن کذا عوادٍ: ای صوارف.

یقال: ابل عادیة و عادیات و عواد.

حتی معلوم نیست همین استعمال «ابل عادیات» که به ندرت به کار رفته، پیش از نزول قرآن در زبان عرب بوده یا پس از آمدن سورۀ عادیات و تفسیر آن به اسبان و شتران، پیدا شده است؟-؟

قاعده: در علم معانی و بیان، گفته اند: به کار گیری لفظ غریب، مخلّ بر فصاحت و بلاغت است.

اما این قاعده وقتی صحیح است که گوینده، یک معنای غریب را در نظر نداشته باشد. اما وقتی که خود معنی، غریب باشد باید از لفظ غریب استفاده شود تا به غریب بودن معنی دلالت کند.

علاوه بر الفاظ آیه های مورد بحث ما- که تقریباً همۀ الفاظ شان غریب است- در دیگر موارد قرآن نیز الفاظ غریب کم نیستند؛ مشاهده می کنیم که راغب اصفهانی کتاب نفیس خود را «المفردات فی غریب القرآن» نامیده است. اما الفاظ آیات مورد بحث ما غریب تر هستند زیرا معنای غریب تری دارند.

پس نباید گفته شود: فلانی آیات سوره های پنجگانه را به معانی عجیب و غریب، معنی کرده است. این خود قرآن است که نشان می دهد معانی این آیه ها عجیب و غریب است. قرآن تبیان کلّ شیئ است برای همۀ اعصار، پس باید برای همۀ اعصار کلّ شیئ را بیان کند.

ضَبْحاً: اقرب الموارد: 1- ضبحت الخیل فی عدوها ضباحاً: اَسمعت من افواهها صوتاً لیس بصهیل ولاحمحمة: اسب در حرکتش صدائی از دهانش برآورد که نه شیهه است و نه حمحمه.

2- المضبوحة: حجارة القدّاحة الّتی کانّها المحرقة: سنگ آتش زنه (که آتش در آن نهفته است) گوئی که می سوزد. در آیه، همین معنی دوم مورد نظر است که کلمۀ قدح در آیۀ دوم به طور نصّ کامل، آن را تأیید می کند.

پیش تر دیدیم که برخی مفسّرین واژۀ «الضّابحات» که باز اسم فاعل مؤنّث است مقدر کرده و تقدیر آن را چنین خوانده اند: وَ الْعادِیاتِ الضّابْحات ضبحاً. و در این جا روشن می شود که باید به جای اسم فاعل، اسم مفعول مقدّر شود: وَ الْعادِیاتِ المضبوحات ضَبْحاً. که عین معنای تصریح شده در لغت و جمع «مضبوحة» است.

با کلمۀ ضَبْحاً، عنصر دیگری بر ابعاد معنائی آیه افزوده می شود: الکترون ها آتش نهفته در خود دارند.

تنوین تنکیر: تنوین (دوزبر ً) که بر کلمۀ ضبحاً آمده هم عنصر تنکیر در خود دارد- یعنی آتش ناشناخته، یک آتش غیر معروف- و هم عنصر «وحدت» را دارد؛ یعنی یک آتش ناشناختۀ غیر معروف. آتش عجیب و غریبی که در آن ها نهفته است.

بنابر این تنها در کلمه ضبحاً، پنج عنصر حضور دارد: یک (وحدت)، آتش، نهفتگی، غیر معروف بودن، عجیب و غریب بودن.

بنابر این: مجموع عناصر معنائی در یک آیۀ دو کلمه ای، هشت عنصر معنائی، حضور دارند. و این است که قرآن معجزه اندر معجزه علمی است.

فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً: موریات صیغۀ جمع مؤنّث اسم فاعل از باب افعال، از مادّه «وَرَیَ»
می باشد.

المنجد و اقرب الموارد: اَوری الزّند ایراءً: اخرج ناره: هیزم آتش خود را بروز داد.- ظاهر کرد.

بنابر این، موری، موریه، یعنی چیزی که آتش خود را بروز دهد.- موریات: چیزهائی که آتش نهفته شان را بروز می دهند.

قدحاً: اخگری را- با همان تنوین تنکیر وحدتی با عناصر: یک اخگر ناشناخته نا معروف برای آن زمان، آتش نهفته و عجیب غربی که به اخگر تبدیل شود. امروز کافی است سر دو سیم برق را به همدیگر بزنید و آن اخگر الکتریسیته را مشاهده کنید. بدین سان روشن
می شود آن چه مفسرین گفته اند با اشکال اساسی دیگر نیز مواجه است؛ آنان موریات را به دو معنی احتمالی گرفته اند: سُم اسبان با سنگ برخورد کند و ایجاد آتش یا اخگر کند. یا: حاجیان در عَرَفَاتٍ وَ مِنًى برای پخت غذای شان، آتش افروزند. در حالی که می بینیم منابع لغت می گویند کاربرد صیغۀ باب افعال (اَوری)، فعل خود هیزم و سنگ است نه کار اسبان یا آدمیان. یعنی فاعل اَوری، که موریات از آن می آید، خود آن شیئ است که آتش را در خود نهفته دارد.

و اگر مراد اسبان یا آدمیان بود باید از باب تفعیل به صورت «الموّریات» می آمد: اقرب الموارد جلد استدراک: وَرّیَ النّار توریةً: استخرجها[2].

غرابت: لفظ موریات نیز غریب است. زیرا برای معنای غریب به کار رفته است و این غریب تر از عادیات است حتّی نه مفرد آن (موریه) و نه خودش، در متون لغوی یافت
نمی شوند.

فَالْمُغیراتِ صُبْحاً: مغیرات نیز صیغه مؤنّث از باب اِفعال از مادّه غَوَر.

المنجد و اقرب الموارد: 1- اَغار اِغارةً: ذهب فی الارض: روی زمین راه رفت.

2- اَغار اِغارةً: عجّل فی المشی: با سرعت و عجله حرکت کرد.

3- اَغار اِغارةً الحبلَ: شدّ فتله: رشتگی طناب را محکم کرد- آن را به طور محکم ریسید.

صُبحاً: 1- صبح الحدید صبحاً: بَرِق: آهن صبح کرد یعنی برق داد.

2- مصباح: چراغ، شمع و هر چیزی که نور داشته باشد.

3- صبح: پیدایش نور: آغاز نور: نور اوّل: اوّلین نور.

با توجه به تنوین تنکیر و وحدت: یک برق ویژه و ناشناخته ای که غیر معروف است.

فَالْمُغیراتِ صُبْحاً: پس سوگند به با شتاب روندگانی که رشته می سازند و با خود برق دارند، برق ویژه و ناشناخته ای.

اصل در جهان ماده و انرژی، تاریکی است. اولین خشت بنای نور در جهان با وجود الکترون ها به طور بالقوه تحقق می یابد. و نیز با تعامل، کیفیت و کمیت در عدد، نور بالفعل به وجود می آید.

تعامل الکترون ها با هستۀ شان، و تعامل گونه های اتم در تشکیل مولکول های معین، و تعامل گونه های مولکول، برق و نور بالفعل را ایجاد می کند.

رشته: اتم ها با الکترون ها و هسته های شان، در کنار همدیگر قرار می گیرند؛ صف ها و رشته ها به وجود می آورند. که در مباحث آینده به شرح خواهد رفت. این آیه در ضمن معنای خود، تنها گامی پیش رفته که اشاره ای باشد به نظام صفی و رشته ای جهان، و بحث ذرّه شناسی با رشته شناسی نظام جهان، بی ربط و بیگانه نباشد. و به قول اهل ادب و معانی و بیان، این گام نوعی «براعت استهلال» است به مسائل آینده در تفسیر سوره صافّات.

گفته شد: اصل در جهان ماده و انرژی، تاریکی است و نورها در اصل، نهفته و بالقوّه هستند. در عرصۀ دانش فیزیک امروز، همان طور که نور یک «شیئ» است ظلمت نیز یک شیئ است. صدای نکیر ارسطوئیان گوش جهانیان را کر کرده بود که: تاریکی شیئ نیست «عدم النور» است؛ تاریکی یک امر وجودی نیست. هنوز هم صدرائیان ما بر این طبل تو خالی می کوبند. اما امام سجاد(ع) می گوید: «سُبْحَانَکَ تَعْلَمُ وَزْنَ الظُّلْمَةِ وَ النُّورِ»[3] خداوند وزن تاریکی را نیز می داند. یعنی همان طور که نور یک چیز است و وزن هم دارد تاریکی نیز چنین است. و امروز سخن از مادّه تاریک بخش مهمی از علم و دانش است.

هر که گریزد ز در اهل بیت(ع)





بارکش غول بیابان شود


فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً:


المنجد: اَثَرَ اثراً و اِثارةً و اَثرَةً: آثر ایثاراً: اکرمه: گرامی داشت آن را.

بدین سان کاربرد ثلاثی آن با کاربرد باب اِفعال یکی می شود.

نَقْعاً: 1- النّقع: الماء المجتمع: آبِ جمع شده.

2- نَقَعَ نَقْعاً الجیبَ: شقّه: آن را دو شقّه کرد.

3- نَقْع: دو شقه کردن.

4- نَقْعٌ: بروزن صَعبٌ، صفت مشبهه: شیئ دو شقه.

فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً: پس محفوظ و گرامی می دارند یک چیز را (به دورش می چرخند) که از دو شقّه تشکیل یافته است.

هسته در مرکز اتم، تشکیل شده از دو بخش: پروتون و نوترون.

قرائت دوم: فَأَثّرْنَ بِهِ نَقْعاً: پس؛ تاثیر می گذارند (حفظ می کنند در میان شان) یک شیئ دو شقّه را.

فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً: قرائت با تشدید «س»: وسّطن: صیغه جمع مؤنّث غایب ماضی از باب تفعیل از مادّه وَسَطَ.

فوسّطن به جمعاً: در میان گرفتند به وسیله آن (آتش نهفته، حرکت، در پی همدیگر، اخگر بالقوّه، شتاب) یک جمع را، جمع ناشناخته و غیر معروف را.

الکترون ها هسته را در وسط خودشان گرفته اند که از پروتون و نوترون، جمع و تشکیل شده است.

این که ردیف می کنم: آتش نهفته، حرکت، شتاب، جریان در پی همدیگر و… همگی جنبه های مختلف یک چیز هستند. اگر چیزهای متعدد دارای واقعیت های متعدد باشند
می بایست با ضمیر مؤنّث «ها- بها» می آمد. و این که با ضمیر «ه- به» آمده، خود یک معجزۀ علمی دیگر است که اشاره دارد بر این که همگی آن ها یک واقعیت واحد دارند، و این ویژگی مخصوص الکترون است. اما هستۀ اتم از دو واقعیت تشکیل شده است.

قرائت با تخفیف «س»: فوسطن به جمعاً: وسطن صیغه مؤنّث غایب فعل ماضی ثلاثی مجرد از ماده وَسَطَ.

فوسطن به جمعاً: به وسیله آن (آتش نهفته، اخگر بالقوه، حرکت، شتاب، جریان در پی همدیگر) حائل شده اند میان یک جمع.

در میان دو بخش هسته، حایل و «عایق» وجود دارد که آن دو را از امتزاج باز می دارد. این عایق، خود الکترون ها نیستند بل که نقش شان، کارشان در ایجاد آن عایق ، مورد نظر است: تعامل میان ماهیت هسته و ویژگی های الکترون است که چنین عایقی را به وجود
می آورد.

یک شعار علمی: اگر این آیه ها را به معنی دیگر تفسیر کنید، نادرست خواهد بود (همان طور که دیدیم اقوال مفسرین همگی دارای اشکالات اساسی بوده و مصداق تحکّم هستند) و در این جهان مصداقی برای این آیه ها نخواهید یافت مگر سازمان و ساختمان اتم ها. این گوی و این هم میدان.


[1] یکی از مصادیق آن، کهکشان های پیر و کهکشان های جوان است. شرح بیش تر در مباحث آینده

[2] در قرآن، آیه 71 سورۀ واقعه «أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتی‏ تُورُونَ»؛ تورون صیغۀ جمع مذکّر مخاطب از باب اِفعال، آمده است

اولاً: بحث ما در صیغۀ مؤنّث است که در قرآن «تورین» نداریم

ثانیاً: بنابر منابع لغت باید گفت: در این آیه، باب اِفعال به معنی باب استفعال به کار رفته، همان طور که مفسّرین نیز آن را به «تستخرجون» معنی کرده اند نه به معنی «تُخرجون» که از باب اِفعال است. یعنی کاربرد تورون همراه با مجاز است. اما در آیه مورد بحث ما دلیلی بر مجاز نداریم و اصل حقیقت است نه مجاز

[3] بحار، ج83 ص226 [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.