سید محمد جعفری
===================«یا ذَا القرنین یا مهدی - اَن یَشاء الله ببینم چهره ات را»===================
[ همه پیام ها ] پیام های سيد محمد جعفري (54 مورد)
  سوره فلق آیه 3 - شر شروع فتنه
اگر غَسَقِ را تاریک و روشن یا هوای گرگ و میش معنی کنیم، تداعی کننده لحظات آغازین فتنه میشود که درست مشخص نیست کی کدوم طرفیه چی به چیه، ولی وقتی زمان بگذره گرد و غبارش بخوابه اون موقع میشه طرفین رو شناسایی کرد، اینجا هم خیلی زیبا دقیقا به زمان شروع فتنه اشاره میشه که باید به خدا پناه برد چون معلوم نیست بصیرتت چقدر جواب بده و تو چاه نیفتی
  سوره اعراف آیه 179 - غربال میشوید
آیه در سیاق سخن از دوزخیان و انذار نسبت به سرنوشت ایشان است. بر این اساس هشدار داده میشود که عموم انسانها و جنیان مورد غربال و سنجش قرار میگیرند تا سره و ناسرۀ ایشان از هم جدا شود. شیخ طوسی نیز یکی از وجوهی که برای »ذَرَأ« در آیه فوق ذکر میکند، معنای جداکردن و تمییز دوزخیان از بهشتیان است(طوسی، التبیان فى تفسیر القرآن، ج5 ،ص38.)
  سوره بقرة آیه 259 - تشکر فوری امام خامنه ای از استاد قرائتی
حجت الالسالام والمسلمین قرائتی روز جمعه 22 خرداد دردیدار با ائمه جماعات شهرداری از تشکر رهبری از ایشان در هفته گدشته خبر داد و ماجرا را این گونه تعریف کرد:

آقا در حرم امام برای اثبات طول عمر حضرت حجت عجل الله فرجه به حضرت نوح اشاره کردند(1) که در آیه قرآن آمده است «فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَةٍ اِلّا خَمسینَ عامًا» یعنی حضرت نوح 950 سال عمر کرده است. در قرآن دو جور عدد داریم؛ تحقیقی و تقریبی. مثلا یهودیان می‌گفتند «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» یعنی دوست دارند هزار سال عمر کنند یعنی بسیار عمر کنند از باب مثل است. نه اینکه مثلا دو هزار سال را دوست ندارند. اما یک سری اعداد تحقیقی اند مثل داستان اصحاب کهف که گفت 309 سال خوابیدند «ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین وازدادوا تسعا» اینجا خداوند می‌خواهد دقیق بگوید مثل عمر حضرت نوح علیه السلام.

روز 15 خرداد یک برنامه‌ای از من پخش شد در مورد نیمه شعبان و طول عمر حضرت ولیعصر عجل الله فرجه یک مثالی زدم که گویا آقا آن برنامه رو دیده بودند و از صحبتهای من خوششان آمده بود و سریع از مسئولین بیت خواسته بودند تا با من تماس بگیرند و از من تشکر کنند. من در آن برنامه قصه حضرت عزیر را گفتم که در آیه 259 سوره بقره آمده است.

«او کالذی مر علی قریة وهی خاویة علی عروشها» خانه های قدیمی اول سقفشان می ریخت پایه هایشان می ماند بعد دیوارها می ریخت. اینجا یعنی دیوار خانه ها ریخته روی بامها. قریه یعنی محل اجتماع.

«قال انی یحیی هذه الله بعد موتها» چگونه خداوند، اینها را پس از مرگشان زنده می‌کند؟

«فاماته الله مائة عام» پس خداوند، او را [به مدت] صد سال مرگش داد. یعنی ارزش دارد برای پاسخ یک پرسش یک پیامبر صد سال بمیرد.

«ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم» آنگاه او را برانگیخت، [و به او] گفت: چقدر اینجا بودی؟ گفت: یک روز یا پاره ای از روز را درنگ کردم. این دلالت بر رجعت هم دارد. چون رجعت یعنی زنده شدن مجدد در این دنیا.

«قال بل لبثت مائة عام» [نه] بلکه صد سال درنگ کردی.

«فانظر الی طعامک و شرابک لم‌یتسنه» یعنی لم‌یتغیر، به خوراک و نوشیدنی خود نگاه کن که طعم و رنگ آن تغییر نکرده است. بحث من اینجاست

«و انظر الی حمارک و لنجعلک آیة للناس» و به درازگوش خود نگاه کن که چگونه متلاشی شده است. تو را [در مورد معاد] نشانه ای برای مردم قرار دهیم.

غذا اگر یگ هفته بیرون یخچال بماند خراب می شود اما غذای عزیر صد سال سالم مانده هر سال 52 هفته است یعنی حدود 5200 هفته خداوند عمر غذا را افزایش داده است. حالا عمر طبیعی انسان مثلا 70 سال است 5200 برابر 70 چقدر می‌شود؟ خدایی که می تواند غذا را 5200 برابر عمر طبیعی بدون تغییر حفظ کند می‌تواند انسان را هم حفظ کند با این حساب حضرت ولی عصر عجل الله فرجه عمری نکرده است. عمر ایشان الان حدودا 1200 سال است حدود 16 برابر عمر انسان معمولی عمر کرده هنوز تا 5200 خیلی مانده است.

آقا این مطلب را شنیده بود از استدلال من خوشش آمده بود و تماس گرفتند همان روز از من تشکر کردند.

(1)بعضی استبعاد کرده‌اند که چگونه ممکن است انسانی متولّد بشود و در این زمان طولانی زنده بماند. این تنها استبعادی است که در مورد قضیّه‌ی حضرت مهدی، مخالفان مطرح کرده‌اند و تکرار کرده‌اند؛ لکن قرآن کریم با نصّ صریح خود، این استبعاد را برطرف میکند. درباره‌ی حضرت نوح پیغمبر (علیه‌السّلام) میفرماید: فَلَبِثَ فیهِم اَلفَ سَنَةٍ اِلّا خَمسینَ عامًا؛(2) یعنی نوح در میان قوم خود 950سال زندگی کرده است. نه اینکه عمر او این مقدار بود، ظاهر مطلب این است که دوران دعوت آن بزرگوار 950سال است؛ بنابراین، این استبعاد جایی ندارد .
[ همه نکته ها ] نکته های سيد محمد جعفري (16 مورد)
  سوره اعراف آیه 179 - ترجمه اشتباه و تا ثریا می‌رود دیوار کج
معنای آفریدن برای ذَرَأ ، مفسران را با یک مسأله دشوار کلامی مواجه کرده است که چرا قرآن میگوید »بسیاری از جنیان و انسانها برای دوزخ آفریده شده اند«؟ این معنا، مفسران را ناگزیر کرده است تا ذیل آیه مذکور سطور متعددی را به ارائه ادله برای صحت چنین معنایی اختصاص دهند:

شیخ طوسی حرف لام در »لجهنم« را لام عاقبت میداند، به این معنا که اهل شقاوت به سبب کاربست نادرست اختیار خود و نیز کردار ناشایست به چنین عاقبتی گرفتار آمدهاند بنابراین میتوان گفت که ایشان برای جهنم آفریده شدهاند.
با اینحال ابن عاشور لام را لام عاقبت نمیداند بلکه آن را دال بر معنای تعلیل دانسته است. همچنین از نظر وی در این آیه، مجاز به علاقه مسبَّبیه به کار رفته است و واژه جهنم بر معنای اصلی خود دلالت ندارد. به بیانی دیگر در آیه مسبب یعنی جهنم ذکر شده است اما سبب یعنی اعمالی که باعث دخول در جهنم میشود، قصد شده است زیرا آفرینش کثیری از مخلوقات بخاطر آبادانی جهنم معنا ندارد.
از نظر مجمع البیان نیز آیه خبر از علم الهی درباره اهل شقاوت میدهد که بنا بر آن، چنین افرادی ایمان نخواهند آورد و عاقبت ایشان به دوزخ ختم خواهد شد.
المیزان با ذکر مثال نجاری که هدف اصلی وی ایجاد یک درب است اما به تَبَعِ آن مقداری از چوبها نیز ضایع میشود و یا مثال کشاورزی که هدف اصلی او برداشت گندم است اما به ناچار پارهای از بذرها نیز خراب میشود، معتقد است که در آیه نیز از غایت تبعی و ناگزیرِ خلقت سخن گفته میشود و در آیاتی مانند: إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ )هود/119)به غایت اصلی خلقت اشاره میشود.

افزون بر این لازم است اشاره شود که برخی مفسران مانند فخررازی مفهوم جبر را برداشت کردهاند. وی اشاره میکند که: خداوند در آیه فوق تصریح میکند که بسیاری از جنیان و انسانها برای دوزخ آفریده شدهاند. بنابراین اگر ایشان جهنمی نشوند علم الهی به نادانی بدل میشود و گزارش راستِ خداوند دروغ میگردد و چون این امور ناشدنی هستند ملزومات آنها نیز محال خواهد بود و به تبع بسیاری از جنیان و انسانها باید به ناچار داخل در جهنم شوند. نقد کلی به این گونه تفاسیر آن است که با پیش فرضهای کالمی به تفسیر آیات می پردازند و در نتیجه پارهای توجیهات تکلف آمیزی لغوی و کالمی به دست میدهند. برای مثال وقتی ابن عاشور از مجاز به کار رفته در آیه یاد میکند سخن خود را بر ادله کالمی مبتنی میسازد و یا تفسیر المیزان با تکیه بر رویکرد کالمی خود، آیه 179 اعراف
را حاکی از غایت تبعی خلقت و آیه 119 هود را دال بر غایت اصلی خلقت دانسته است. از سوی دیگر، مؤلف المیزان قید »کَثیراً« را در آیه کامالً نادیده گرفته است چرا که با تکیه بر همان مثال نجار یا کشاورز، اگر غایت فرعی یا تبعی آفرینش، دوزخ باشد معنا ندارد که بسیاری از جنیان و انسانها برای جهنم و شمار اندکی از ایشان برای رحمت و سعادت آفریده شوند بلکه در آن صورت، عکس این معنا صحیح خواهد بود. در باب تفسیر ارائه شده از سوی فخر رازی نیز ناگفته پیداست که چنین تفسیری از
آیه، مشکلات کلامی فراوانی پیش روی ما مینهد. چنانچه این معنا از آیه با مفهوم آیات زیر در تعارض کامل قرار میگیرد: إِنَّ اللَّهَ ال یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)یونس/44،)إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً )انسان/3،)فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها )روم/30،)إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ )هود/119،)وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِالَّ لِیَعْبُدُونِ )ذاریات/56.)

دیدیم که عموم مفسران مسلمان ذیل آیه 179 سوره اعراف، مفهوم خلقت را برای واژه »ذَرَأ« پیشنهاد دادهاند و حاصل این معنا یعنی عبارت »بسیاری از جنیان و انسانها را برای دوزخ آفریدهایم« با مضمون دستهای دیگر از آیات در تعارض قرار میگیرد. از این رو مفسران، آیه را به معرکه آراء و اقوال کلامی خود بدل کردهاند تا این تعارض فرضی را برطرف سازند. با اینهمه مفسران در مقام متکلمانی ماهر آنچنان بر اثبات نظرگاه کلامی خود و تحمیل آن بر آیه 179 اعراف متمرکز شدهاند که مغز و مخ آیه را یکسره فراموش کردهاند. به تعبیر دیگر اگر به کاربست واژه و مطالعه تطبیقی آن در متون مقدس یهودی- مسیحی توجه جدی داشته باشیم بدون تردید به معنای پراکندن یا غربال کردن برای واژه و
به تَبَع، مفهوم استعاری آیه دست مییابیم و از این رهگذر به فهم مخاطبان نخستین متن نزدیکتر میشویم.

بنابر آنچه گذشت، آیه 179 سوره اعراف یک گزاره کلامی را صورتبندی نمیکند بلکه حقیقتی انتزاعی را که عبارت است از جدا کردن انسانهای سره از ناسره به صورت استعاری بیان میکند.

توضیح : حرف سوم واژه ذرء نه تنها در زبان عربی بلکه در زبانهای سامی نیز وضعیتی ناپایدار دارد و میان حروف همزه، واو، یاء، آلف، هِه و یود متغیر است یعنی ذرء ذرو ذرا یکی هستن

  سوره واقعة آیه 79 - ام الکتاب(کتاب مکنون)
اینجا منظور کتاب قرآن ما نیست، وقتی به آیات قبل توجه میکنیم میبینیم قرآن کریم در کتاب مکنون است که ه به آیه قبل بر میگردد که به کتاب مکنون یا ام الکتاب فقط مطهرون و متقین(با توجه به آیه 2 سوره مبارکه بقره : "ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ" و آیه 4 سوره مبارکه زخرف: "وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیمٌ" و همین آیه ) دست میابند

توضیح : در واقع به نوعی علم بیشتر و کمال بیشتر رو هدفی برای طالبانش قرار داده که هم پاداشی برای اهلش است و هم کشش و جاذبه ای برای پرواز به سویش

  سوره مومنون آیه 79 - تکثیر و پراکنده شدیم
در بهشت آفریده شدیم به زمین تبعید و تکثیر و پراکنده شدیم
- آدم و حوا در بهشت بعد از اینکه خلق شدن در اثر وسوسه شیطان میوه ممنوعه را میل کردن و بعد خداوند آنها را از بهشت بیرون و در زمین ساکن کرد
- تَذْرُوهُ در آیه 45 سوره مبارکه کهف به معنای پراکنده شدن است که ریشه آن ذرو است و ابن منظور ذیل ریشه »ذ-ر-ء« پس از اشاره به سخن عمر بن خطاب »و إِنِّی ألَظُنُّکم آل المُغیرۀِ ذَرْءَ النار« میگوید که واژه »ذَرْءَ« به صورت »ذَرْوَ« نیز روایت شده است.
بنابر قول المنار، کاربردهای "ذرء" نشان میدهد که مفهوم اساسی این ریشه پراکندن، پخش کردن، تفریق و تکثیر است
- بنابراین معنای درست آیه میشود:
و اوست که شما را در زمین تکثیر و پراکنده کرد و به سوی او گرد آورده می شوید

توضیح : و اوست که شما را در زمین تکثیر و پراکنده کرد و به سوی او گرد آورده می شوید

[ همه سوال ها ] سوال های سيد محمد جعفري (28 مورد)
  سوره کهف آیه 36 - رُجِعْتُ رُدِدْتُ
رُجِعْتُ در آیه 50 سوره مبارکه فصلت و رُدِدْتُ در اینجا چه فرقی میکند؟
  سوره نحل آیه 61 - ها: زمین یا ...
در عَلَیْها بعضیها چطور به زمین رسیدن؟
  سوره رعد آیه 2 - ستاره ها و اقمار
آیا ال در"الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ" ال جمع است؟
آیا منظور همه ستاره ها و همه اقمار و سیارات است و کُلٌّ به همه اینها برمیگردد؟!
[ همه ترجمه ها ] ترجمه های سيد محمد جعفري (6 مورد)
  سوره مومنون آیه 79 - قرآن
و اوست که شما را در زمین تکثیر و پراکنده کرد و به سوی او گرد آورده می شوید
  سوره اعراف آیه 179 - تدبر شخصی
و حقّا که بر وسعت جهنم افزودیم از جن و انسی که دل ها دارند ولی بدان نمی فهمند ، و چشم ها دارند ولی بدان نمی نگرند و گوش ها دارند ولی بدان نمی شنوند آنها مانند چهارپایانند بلکه بی اثرتر (در امور هستی) و آنها همان غافلانند
  سوره صافات آیه 10 - تدبر شخصی
مگر آنکه پنهانی میرباید پس شهاب ثاقب او را تبعیت میکند
[ همه تفسیر ها ] تفسیر های سيد محمد جعفري (7 مورد)
  سوره صف آیه 9 - تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص 663
امام صادق علیه‌السلام در تفسیری ذیل آیۀ 9 سورۀ صف می‌فرماید فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِیلُهَا بَعْدُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَتَى یَنْزِلُ تَأْوِیلُهَا قَالَ حِینَ‏ یَقُومُ الْقَائِمُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ لَمْ یَبْقَ کَافِرٌ وَ لَا مُشْرِکٌ إِلَّا کَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّى لَوْ أَنَّ کَافِراً أَوْ مُشْرِکاً فِی بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقَالَتِ الصَّخْرَةُ یَا مُؤْمِنُ فِی بَطْنِی کَافِرٌ أَوْ مُشْرِکٌ فَاقْتُلْهُ قَالَ فَیَجِیئُهُ فَیَقْتُلُه؛ یعنی به خدا سوگند تأویل این آیه فرا نرسیده است. راوی می‌گوید فدایت شوم، تأویل و وقوع آن، چه زمان خواهد بود؟ فرمود هنگامِ قیام قائم ان‌شاءالله. زمانی که قائم خروج می‌کند، هیچ کافر و مشرکی باقی نمی‌ماند جز اینکه از خروج او کراهت دارد تا آنجا که اگر کافر و مشرکی درون صخره باشد، صخره به سخن در آمده و می‌گوید ای مؤمن، درون من کافر یا مشرک است؛ او را بکش. پس آن مؤمن، او را می‌کشد.

جلوۀ ظهور امام عصر عجل ‌الله تعالی فرجه در قالب مبارزه با بدان و بدی‌ها، به این صورت است که مأموریت ایشان برای غلبه دین حق نسبت به سایر ادیان، با درگیری یا همان «جهاد» همراه است

www.tasnimnews.com/fa/news/1400/01/07/2475341/ویژگی-منحصر-به-فرد-دربارۀ-کیفیت-ظهور-امام-زمان-عج
  سوره نازعات آیه 1 - استاد عزیز آیت الله مرتضی رضوی لینک: binesheno.com/سوره-نازعات-آن-چه-جهان-را-اداره-می-کند/
آن چه جهان را اداره می کند شبکۀ رشته ها و ریسمان هاست. نه قانون نیوتون.


سوره نازعات در ترتیب تاریخی نزول سوره های قرآن، پنجمین سوره از سوره های موضوع بحث ما است که پنج آیه اول آن مورد بحث ما می باشند. در ترجمۀ علی الحساب، این آیه ها را بر دو پایه می توان ترجمه کرد:

اول: بر پایۀ فیزیک نیوتونی و قانون جاذبه و گریز از مرکز، (البته اگر مبنای نیوتون را بپذیریم که مطابق قرآن و مکتب اهل بیت(ع) نمی توان آن را پذیرفت):

1- وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً: سوگند به طرف خود کشندگانی که غرق شده ای را به طرف خود می کشند.

1- وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً: سوگند به طرف خود کشندگانی که خود در حالت غرق هستند.

هر ماده ای از اتم تا کهکشان ها، همگی در حالت غرق در اقیانوس انرژی هستند. هسته اتم الکترون ها را به طرف خود جذب می کند، خورشیدها سیاره ها را و مرکز کهکشان منظومه ها را. هم کشندگان و هم کشیده شدگان همگی غرق در انرژی هستند.

2- وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً: سوگند به گره زنندگان، یک گره ناشناخته و نامأنوس برای عموم مردم.

3- وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً: سوگند به شناورانی که در نوعی شنای ناشناخته و نامأنوس برای عموم، شناورند.

4- فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً: پس؛ پیش روندگانی که سبقت ناشناخته و نامأنوس دارند.

5- فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً: پس؛ به دنبال کنندگان امر ویژه.

دوم: بدون توجه به فیزیک نیوتونی: علاوه بر این که در نظر خود غربیان، قانون نیوتون دارای اشکال و اشکالات اساسی است و افرادی مثل انیشتین می کوشیدند یک قانون جایگزین برای آن دست و پا کنند و نتوانستند- و انیشتین در این باره به «انحنای فضا» هم متوسل شد اما نتوانست به جائی برسد- از نظر مکتب قرآن و اهل بیت(ع) نیز نمی توان نظریه نیوتون را پذیرفت. زیرا اولاً: در هیچ آیه و حدیثی[1] اثری از جاذبه و نیروی جاذبه در نظام و سازمان جهان، نمی یابیم.

ثانیاً: اگر مراکز و مراتب جاذبه را پیش برویم می رسیم به مرکز جهان، بدین صورت: هسته اتم الکترون ها را جذب می کند، خورشیدها سیاره های خود را، و سیاره ها قمرهای خود را، مرکز کهکشان مجموعه منظومه های خود را جذب می کند. در این جا باید بگوئیم: مرکز جهان نیز همه کهکشان ها را جذب می کند. و اگر چنین نگوئیم، قانون از کلیّت
می افتد.

در حالی که در همۀ آیات مورد بحث که گذشت، دیدیم که مرکز جهان تنها و فقط «دافعه» دارد و هیچ گونه جاذبه ای در آن نیست. و از این دافعه با تعبیرات: مرسلات: فرستاده شدگان. عاصفات: وزندگان از مرکز به سوی اطراف ششگانه. زاجرات: به پیش رانندگان. ناشرات: نشر دهندگان به شش جانب. ذاریات: شدید وزندگان به سوی شش جانب. که همگی دفع و دافعه هستند.

یک هندوانه از خاک تغذیه می کند و بزرگ می شود؛ غذاهای وارده به درون آن، مواد پیشین را به جلو می رانند. آن چه هندوانه را در این تحول دائمی در صورت خود حفظ
می کند، جاذبه نیست. زیرا هیچ نقطه ای از هندوانه نقاط دیگر آن را جذب نمی کند. بل که آن چه آن را نظام داده رگه ها و رشته های ریسمانی هستند که به اجزای آن وحدت بخشیده و مدیریت می کنند.

کاردی را برداشته و نوک آن را به موضع دُمبارَک هندوانه بگذارید و آن را به دو بخش ببُرید، آن گاه به آن با دقت بنگرید؛ شبکۀ رگه ها، رشته های ریسمانی را مشاهده کنید، خواهید دید که نظام اندام هندوانه اعم از گوشته، تخمه، پوسته، همگی بر آن شبکه مبتنی است. بنابر این سه قانون در کنار هم جهان هندوانه را اداره می کنند: قانون تغذیه، قانون دفع و دافعه، قانون رگ و رشته.

شبکه رگ و رشته در هندوانه مانند شبکه اعصاب در بدن انسان، به ذره ذرۀ اجزای هندوانه، کشیده شده است. در این تشبیه، گوشته های هندوانه را انرژی جهان و توده های تخمۀ آن را کهکشان ها فرض کنید. و پوسته هندوانه را به آسمان اول جهان، تشبیه کنید.[2]

تنها فرق میان نظام و سازمان هندوانه با جهان، این است که: هندوانه از یک جانب خود تغذیه می کند و جهان از مرکز خود.

کدام جاذبه ای در نظام و سازمان هندوانه وجود دارد؟! جهان نیز همین طور.

درست است: ریشه هندوانه غذا را از زمین جذب می کند. اما وقتی که غذا به اولین نقطه پیکر هندوانه می رسد، دیگر جذبی وجود ندارد و هر چه هست دفع است، غذای وارده، وارده های پیشین را به پیش می راند.

نظر به این که غذای جهان از خارج از خودش تامین نمی شود بل که به فرمان «اَمرِ» دائمی، غذایش در مرکز خودش «ایجاد» می شود، بنابر این، همان جذبی که در ریشه هندوانه و خارج از پیکر او است، دربارۀ جهان، وجود ندارد.

مثال دیگر: شاید مثال هندوانه خالی از تشویش ذهنی نباشد، بهتر است مثال دیگری آورده شود: کودکان دهان شان را پر از آب می کنند سپس دهانه بادکنک پلاستیکی را به لب های شان می چسبانند، آب را به درون آن فوت می کنند، این کار را تکرار می کنند و بادکنک بزرگ و بزرگ تر می شود. در این بزرگ شدن بادکنک هیچ جاذبه ای وجود ندارد، هر چه هست دفع و دافعه است. بزرگ شدن و گسترش جهان نیز همین طور است با این فرق که: چیزی از بیرون به درون جهان وارد نمی شود، در مرکز آن ایجاد می گردد.


[1] برای مشاهده احادیث فراوان، رجوع کنید به پی نویس های «تبیین جهان و انسان» در سایت بینش نو

[2] برای شرح بیش تر درباره هفت آسمان، رجوع کنید «تبیین جهان و انسان» در سایت بینش نو
  سوره صافات آیه 1 - استاد عزیز آیت الله مرتضی رضوی لینک: binesheno.com/سوره-صافات/
سه آیه اول از سوره صافات، موضوع بحث ما است که باز علی الحساب ترجمه کرده و سپس به شرح و استدلال آن ها می پردازیم:

1- وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا: سوگند به صف کشندگانی که صف شان یک صف ناشناخته و نامأنوس برای عامّۀ مردم است.

2- فَالزَّاجِراتِ زَجْراً: پس؛ به رانندگانی که رانش شان یک رانش ناشناخته و نامأنوس برای عامّۀ مردم است.

3- فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً: پس؛ دنبال کنندگانی که به دنبال یک ذکر (اَمر) ویژه و ناشناخته، می روند.

شرح: جهان سرتاسر صف است؛ اعم از مواد جهان و انرژی هایش.

انرژی: پیش تر گمان می کردند که انرژی صرفاً ماهیت موجی دارد و مثلاً کودکان را محکوم می کردند که چرا نور خورشید را خط خطی نقاشی می کنند، اما در مبحث مرسلات اشاره شد که حق با کودکان است؛ انرژی در عین مواج بودن، رشته ای نیز هست و مانند موهای یال اسب (در کنار هم و بدون خلاء) می باشند. حتی انرژی که از انفجار مواد سوختی داخل موتور، حاصل می شود یک نظام خط خطی و رشته ای دارد که خطوط موّاج آن به پیستون ها فشار آورده و موتور را به حرکت در می آورند.

تجربه روزانه و همیشگی مردم درباره انرژی خورشید، مثال خوبی است[1]؛ حس می کنند که انرژی خورشید مانند نوک سوزن ها به بدن شان می رسد.

جهان سرتاسر صف است: صف انرژی ها به صورت رشته و بدون گره، و صف گره های اتم، مولکول، منظومه و کهکشان. و نیز صف سلول ها، کروموزوم ها، گلبول ها و… در همه جا و در همه چیز حتی ویروس، میکروب و باکتری.

سوگند به قانون سرتاسری جهان، به صف. اما «صفاً» صف ناشناخته و نامأنوس برای عموم.

فرمول: جهان- این دو نوع صف= جهان- جهان.

فالزاجرات زجراً: پس آنان رانندگانی هستند یک رانندگی ای.

جهان سرتاسر، در راندن و رانش است: انرژی ها و مواد در مرکز جهان ایجاد شده و به شش جانب مرسل می شوند؛ ایجاد شده های نو پدید، ایجاد شده های پیشین را به جلو
می رانند. و این رانش و راندن، گسترش و بزرگ شدن جهان را نتیجه می دهند؛ اگر قانون رانش نبود، جهان در حد همان ماده اولیه کوچک[2]، باقی می ماند و عنوان «جهان» به خود نمی گرفت.

سوگند به صف کشندگان که هم راننده و هم رانش پذیر هستند (زجراً) یک راندن و رانش ناشناخته و نامأنوس برای عموم مردم، یک رانش ویژه که همگان آن را نمی بینند.

فرمول: جهان- قانون رانش= ماده اولیۀ کوچک.

و نیز: جهان- قانون رانش= جهان بدون گسترش.

این قانون ها از کجا آمده اند؟ از «اَمر»: همان امری که بر گوش ماده اولیه خوانده شد که: برو و با این قوانین کار کن. سرتاسر جهان به دنبال آن ذکر و پیام می دوند و به ماموریت خود عمل می کنند:

والتالیات ذکراً: پس آنان دنبال کنندگان یک ذکر و امری هستند، امری ناشناخته و نامأنوس برای عموم.

فرمول: جهان- قانون دنباله روی آن امر= ماده کوچک اولیه.

هر کدام از سه آیه یک قانون را به ما یاد می دهد.

توجه: کیهان شناسی غربی به هیچ کدام از این قبیل قوانین دست نیافته است و این مکتب قرآن و اهل بیت(ع) است که غربیان را به دنبال خود می کشد و نشان می دهد که آنان تا چه قدر دچار نواقص و کمبودها هستند.

بررسی لغات: با یاد آوری مجدد که تفسیر صافات به ملائکه بر خلاف قواعد زبان عرب و از اساس، نادرست است به بررسی لغات آیه می پردازیم:

صافّات: صیغه جمع مؤنّث اسم فاعل از ماده صَفَفَ (صفّ). که کاربردش یا در مؤنّث های حقیقی است یا در اشیاء غیر ذوی العقول

صفاً: صف از نوع ناشناخته. به معنای تنوین تنکیر و وحدت، توجه شود.

زاجرات: همان صیغه از ماده زَجَر.

اقرب الموارد: اصل الزّجر الطّرد مع صوت: معنی اصلی زجر (به اصطلاح فارسی) دکّ کردن، راندن به همراه صوت.

اما اگر با حرف «عن» بیاید: زَجَرَه عن کذا: منعه: به معنی منع کردن، می باشد.

نظر به این که در آیه ما حرف «عن» وجود ندارد، بدیهی است که همان معنی اصلی، مراد است.


[1] گرچه در توضیح علمی آن، سخن زیاد، هست

[2] پیش تر گفته شد: مادۀ اولیه جهان چیزی کوچک مثلاً به بزرگی یک نخود و با نور شدید سبز، ایجاد شده بود. شرح بیش تر در «تبیین جهان و انسان» سایت بینش نو
[ همه لغت ها ] لغت های سيد محمد جعفري (9 مورد)
  سوره کهف آیه 45 - قرآن
تذروه : ذرو : پراکندن، پخش کردن، تفریق ، تکثیر
 توضيح : کلمه (تذروه) از«ذرو» است

حرف سوم واژه ذرء نه تنها در زبان عربی بلکه در زبانهای سامی نیز وضعیتی ناپایدار دارد و میان حروف همزه، واو، یاء، آلف، هِه و یود متغیر است یعنی ذرء ذرو ذرا یکی هستن

ابن منظور ذیل ریشه »ذ-ر-ء« پس از اشاره به سخن عمر بن خطاب »و إِنِّی ألَظُنُّکم آل المُغیرۀِ ذَرْءَ النار« میگوید که واژه »ذَرْءَ« به صورت »ذَرْوَ« نیز روایت شده است.

بنابر قول المنار، کاربردهای "ذرء" نشان میدهد که مفهوم اساسی این ریشه پراکندن، پخش کردن، تفریق و تکثیر است و البته یکی از معانی عمیق تر آن غربال کردن است

بررسی واژه »ذَرَأ« در قرآن و متون مقدس یهودی-مسیحی
  سوره کهف آیه 40 - abadis.ir/fatofa/حسبانا/
حُسْباناً : حساب کردن
 توضيح : «حُسْبان» (بر وزن لقمان) مصدر، از مادّه «حساب»، به معنای حساب کردن
  سوره اسراء آیه 78 - almaany.com و vajehyab.com
غَسَقِ : تاریک وروشن , هوای گرگ ومیش , هنگام غروب , تاریک نمودن
 توضيح : اولین مرحله از ظلمت و تاریکی شب (کلمه غسق به معنای اولین مرحله از ظلمت شب است ، وقتی گفته میشود قد غسق اللیل معنایش این است که تاریکی شب فرا رسید ، و غاسق شب ، آن ساعتی است که شفق و سرخی سمت مغرب ناپدید شود . )