● محمد به روز سعدآباد -
آیتی
یا مانند آن کس که به دهى رسید. دهى که سقفهاى بناهایش فروریخته بود. گفت: از کجا خدا این مردگان را زنده کند؟ خدا او را به مدت صد سال میراند. آن گاه زندهاش کرد. و گفت: چه مدت در اینجا بودهاى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است که در اینجا بودهاى. به طعام و آبت بنگر که تغییر نکرده است، و به خرت بنگر، مىخواهیم تو را براى مردمان عبرتى گردانیم، بنگر که استخوانها را چگونه به هم مىپیوندیم و گوشت بر آن مىپوشانیم. چون قدرت خدا بر او آشکار شد، گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى تواناست. (259)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» ارفع
259 یا مثل آنکه از کنار روستایى عبور مىکرد در حالى که دیوارها و سقفهاى آن فرو ریخته بود و از سکنه خالى بود. از روى تعجب گفت:
خداوند اینها را بعد از مرگ چگونه زنده مىکند؟! پروردگار صد سال او را میراند و بعد او را زنده کرد و به او فرمود: چقدر بودهاى؟ گفت:
یک روز یا بخشى از روز. فرمود: بلکه صد سال مرده بودهاى. به غذا و آب خود بنگر هنوز تغییر نکرده و به الاغ خود نیز بنگر. ترا براى مردم نشانهاى قرار دادیم و بنگر به استخوانها و ببین چگونه آنها را برمىداریم و به هم پیوند مىدهیم و گوشت بر آن مىپوشانیم. وقتى حقیقت برایش روشن شد، گفت: دانستم که خداوند بر همه چیز تواناست.
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» اشرفی
یا چون آنکه گذشت بر دهى و آن افتاده بود بر سقف هایش گفت چگونه زنده کند این را خدا پس از مرگش پس میرانیدش خدا صد سال پس زنده کردش گفت چند درنگ کردى گفت درنگ کردم یک روز یا برخى از روز گفت بلکه درنگ کردى صد سال پس بنگر به خوردنى خود و آشامیدنى خود که بوى نگردانیده و بنگر به درازگوشت و تا بگردانیم ترا نشانه براى مردمان و بنگر به استخوانها که چگونه از جاى برداریمش پس بپوشانیمش گوشت پس چون روشن شد مر او را گفت میدانم که خدا بر همه چیزى توانا است (259)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» برزی
یا [احوال] مانند آن کس [عزیر] که بر شهرى گذر کرد که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود، [با خود] گفت: «خداوند چگونه [مردم] این [قریه] را بعد از مرگشان زنده مىکند؟» آنگاه خداوند او را صد سال میراند سپس او را برانگیخت. [آن ملک] گفت: «چقدر درنگ کردهاى؟» گفت: «یک روز یا بخشى از روز را درنگ کردهام.» گفت: «بلکه صد سال درنگ کردهاى، به خوردنى و نوشیدنى خود بنگر که تغییر نکرده است و به دراز گوش خود بنگر [که استخوانهایش متلاشى شده است!] و ما تو را نشانهى [عبرتى] براى مردم قرار مىدهیم و به استخوانها بنگر که چگونه آنها را پیوند مىدهیم، سپس بر آنها گوشت مىپوشانیم.» پس آنگاه که [قدرت الهى] براى او آشکار شد، گفت: «مىدانم که خداوند بر هر چیزى تواناست.»
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
» بروجردی
یا مانند آنکه بدیارى گذر کرد که ویرانه و خراب بود گفت بحیرتم که خدا چگونه اهل این دیار را زنده کند بعد از مردن آنها پس خدا او را صد سال میرانید سپس زنده کرد و باو گفت چه مدت درنگ کردى؟ جواب داد یک روز یا اندکى خداوند فرمود بلکه صد سال بود که بخواب مرگ رفتى به طعام و شراب خود نظر کن هنوز تغییر نکرده و الاغ خود را نیز بنگر تا حال بر تو هویدا شود و ما تو را حجت براى خلق قرار دادیم باستخوانهاى متلاشى شده الاغ نظر کن که چگونه بهم پیوسته و بر آن گوشت میپوشانیم و چون آنکار بر او آشکار شد گفت همانا بحقیقت یقین دارم که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست (259)
[ نظرات / امتیازها ]
نظری ثبت نشده است.
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.