تبصره: مفسرین را در حکمت اقوالى است:
1- تفسیر برهان- ابى بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که طاعت خدا و معرفت امام علیه السّلام است. «1» 2- در تبیان- از آن حضرت مروى است که مراد معرفت و تفقه در دین است. «2» 3- از آن حضرت مروى است مراد از حکمت ضیاء معرفت و میراث تقوى و ثمره صدق است. «3» 4- نزد ابن عباس حکمت مراد نبوت و یا علم قرآن یا معرفت به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مقدم و مؤخر و حلال و حرام و امثال آن است. «4» 5- فهم.
6- ترس خدا.
«1» تفسیر برهان، جلد اوّل، صفحه 255.
«2» تفسیر تبیان، جلد دوّم، صفحه 349.
«3» تفسیر صافى، جلد اوّل، صفحه 299.
«4» تفسیر مجمع البیان، جلد اوّل، صفحه 382.
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 492
7- تحقیق علم و اتقان عمل.
8- علم به احکام شریعت.
و تسمیه علم به حکمت به جهت آنست که علم مانع فعل قبیح است، چه آن متضمن دعوت به فعل نیکو و زجر و منع از فحشاء و قبایح است و از حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مروى است فرمود: انّ اللّه اتانى من الحکمة مثل القران و ما من بیت لیس فیه شىء من الحکمة الّا کان خرابا الا ففقّهوا و تعلّموا و لا تموتوا جهلاء یعنى بدرستى که خداوند عطا فرمود مرا از حکمت مثل قرآن، و هیچ خانه نیست که در آن چیزى از حکمت نباشد مگر آنکه خراب و ویران است. آگاه باشید تفقه نمائید و یاد گیرید و نمیرید به حالت جهل و نادانى.
بنابراین اینست معنى حکمت که خداوند فرموده نه کلمات حکماء یونان و فلاسفه که از ترشحات قواى فکریه و عقول طبیعیه است، لکن حکمت نبویه مربوط به عقل به مسموع و مربوط است به افاضات سبحانى و رشحات انوار الهى و علم لدنى.
وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ: و هر که را عطا شد علم قرآن و شریعت و معارف الهیه، فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً: پس بتحقیق داده شده او را خیر بسیار، زیرا آن جامع خیر دنیا و آخرت است.
على بن ابراهیم رضوان اللّه علیه فرموده: خیر کثیر معرفت حضرت امیر المؤمنین و معصومین علیهم السّلام است. «1» بعضى از بزرگان فرمودهاند: حق تعالى متاع دنیا را قلیل شمرده که: قل متاع الدنیا قلیل، و علم و دانش را به کثرت خیر موصوف ساخته، چنانچه در این آیه فرموده پس عالم به احکام دین باید قدر و منزلت خود را بشناسد و براى جیفه دنیاى دنیه مقام شامخ علم و عمل را از دست ندهد، و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در دیوان منسوب به آن حضرت فرماید:
«1» تفسیر على بن ابراهیم، جلد اوّل، صفحه 92.
تفسیر اثنا عشرى، ج1، ص: 493
لا فضل الّا لاهل العلم انّهم
على الهدى لمن استهدى ادلّاء
و قیمة المرء ما قد کان یحسنه
و الجاهلون لاهل العلم اعداء
نقم بعلم و لا ندرى له بدلا
فالنّاس موتى و اهل العلم احیاء
وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ: و متذکر نشوند و پند نیابند به آنچه مذکور شد از آیات بینه و مواعظ زاجره مگر صاحبان عقول خالصه از شوائب و اوهام ردیه که دلالت کند آنها را بخیر و صلاح و آنچه طاعت و عبادت الهى باشد، چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام سؤال شد: ما العقل؟
قال: ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان، قال قلت: فالّذى کان فى معاویة؟ فقال: تلک النّکراء تلک الشّیطنة و هى شبیهة بالعقل لیست بالعقل «1» جواب فرماید: عقل آن چیزى است که به آن عبادت رحمان و کسب جنان شود. راوى عرض کرد: پس آنچه در معاویه بود؟ فرمود: آن حیله و شیطنت باشد، و آن شبیه عقل است و نیست عقل.
[ نظرات / امتیازها ]
خداوند بهر که بخواهد حکمت عنایت میفرماید و هر که را حکمت داد خیر کثیری باو عنایت فرموده ولی متذکّر اینکه نعمت عظمی نمیشوند مگر صاحبان عقل اختلاف شد بین مفسّرین در معنای مراد از حکمت باقوال زیادی تماما بدون مدرک: بعضی گفتند علم قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخّر، حلال و حرام، ظاهر و باطن، تفسیر و تأویل و اینکه علم مختص بائمّه اطهار علیه السّلام است و بعضی گفتند اصابه در قول و فعل اینکه هم از شئونات عصمت است. بعضی گفتند علم دین و بعضی نبوّت و بعضی معرفة اللّه، و بعضی فهم و بعضی خشیة اللّه و بعضی فقه.
و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست قرآن و فقه مجمع. و در اخبار طاعة اللّه و معرفة الامام و اجتناب الکبائر و تمام اینها مصادیق است.
و تحقیق کلام اینست که حکمت یکی از صفات ربوبیست و از شئون علم است
جلد 3 - صفحه 52
و مراد علم بجمیع مصالح و مفاسد افعال تکوینیّه و تشریعیّه است، و حکماء گفتند علم بحقایق و ذوات اشیاء بقدر الطاقة البشریة.
ولی حکمت شامل جمیع علوم میشود از فقه، اصول و معارف حقّه و حکمت طبیعی و حکمت عملی و علم اخلاق و تفسیر و بالجمله معرفة الاشیاء کلّها، و معلوم است اینکه موهبة عظمی بهر کسی عنایت نشده لذا میفرماید یُؤتِی الحِکمَةَ مَن یَشاءُ قابلیّت و لیاقت و استعداد میخواهد.
و نیز معلوم است که موهبتی بالاتر از اینکه نیست و از اینکه جهت میفرماید وَ مَن یُؤتَ الحِکمَةَ فَقَد أُوتِیَ خَیراً کَثِیراً و اینکه حکمت مقول بتشکیک است، مراتب بسیاری دارد بلکه غیر متناهیست و هر کسی که باو عنایت شده بهرهای از آن دارد و اینکه موهبت را جهّال و ارباب مال و جاه و دنیا طلبان درک نمیکنند بلکه صاحبان عقل و دانش میفهمند لذا میفرماید:
وَ ما یَذَّکَّرُ إِلّا أُولُوا الأَلبابِ لبّ خالص شیئی است و نفیسترین اجزاء آن و در انسان آنچه که ما به الامتیاز او است و باعث شرافت او است عقل است لذا عقل را لبّ گفتند.
(اشکال) تمام افراد بشر صاحب عقل هستند پس تمام اولوا الالباب هستند (جواب) کسی که عقل را سرکوب شهوات و هواهای نفسانی و پایمال زخارف دنیوی از مال و منال و جاه و منصب و ریاست طلبی نماید عقل را میرانده است و مفقود نموده لذا از معصوم علیه السّلام است که فرمود
(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)
سؤال کردند پس آنچه در معاویه (علیه اللعنه) بود چه بود فرمود نکری و شیطنت
53
[ نظرات / امتیازها ]
«وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مٰا یَذَّکَّرُ إِلاّٰ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ » یعنى اسرارى را که خداوند در حکمت قرار داده است کسى نمى داند، جز کسى که خداوند او را خاص خود گردانیده باشد ازاین رو، حکمت عبارت است از: رستگارى و نیز استقامت در ابتداى کارها و اندیشیدن در پایان آنها»
در اینجا خوب است که به تفاوت میان علم و حکمت اشاره کنیم: علم، اندازه ها را با یکدیگر مى سنجد و عواملى را که برخى از این اندازه ها را با برخى دیگر پیوند مى دهند، شناسایى مى کند و قوانینى را که این اندازه ها را در یک جا گرد مى آورند و نیز اثرى را که مترتّب بر آنهاست، خوب و یا بد، کشف مى نماید امّا حکمت، انسان را به پیروى از عقل سلیم و دین استوار و نیز به کار گرفتن هر چیز در جاى مناسب خود دستور مى دهد؛ براى نمونه، علم، اتم را مى شکافد و سفینه هاى فضایى را مى سازد، لکن به هدفى که دانشمند از این کار دارد نمى نگرد که آیا خیر است و یا شر و او را از این یکى نهى نمى کند و به دیگرى دستور نمى دهد امّا حکمت به شکافتن اتم و اختراع سفینه هاى فضایى توجّهى ندارد و تنها به این نگاه مى کند که اتم و سفینه ها در کجا و براى چه منظورى به کار گرفته مى شود حکمت انسان را متوجّه مى سازد که این دو ابزار علمى را در راه خیر بشر و خوشبختى او به کار گیرد، نه در راه بدى و بدبختى او
[ نظرات / امتیازها ]
حکمت بکار انداختن علم و عقل است در مقام عمل و گفتهاند تحقیق علم است و اتقان عمل و الوا الالباب صاحبان عقول خالصه از شوائب اوهام و هواى- نفسند و مقصود همانستکه در آیه قبل بیان شد که مقتضاى عقل و دانش در باب انفاق چیست و چه کس بآن عمل مىنماید و چه کس امساک میورزد و در کافى و عیاشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که حکمت طاعت خدا و معرفت امام است و در روایت دیگر از آنحضرت نقل شده است که معرفت امام و اجتناب از معاصى کبیره است و نیز عیاشى از آنحضرت نقل نموده است که حکمت معرفت و فقه در دین است و کسى که از شما فقیه باشد او حکیم است و مرگ هیچ یک از اهل ایمان محبوبتر نیست
جلد 1 صفحه 346
نزد شیطان از مرگ فقیه و قمى فرموده خیر کثیر معرفت امیر المؤمنین (ع) و ائمه اطهار است و در مصباح الشریعه از آنحضرت نقل شده است که حکمت نور معرفت و میراث تقوى و ثمره صدق است اگر خواسته باشى بگوئى بگو که خداوند نعمتى بهتر و برتر و بزرگتر و زیادتر و آشکارتر از حکمت به بندگان خود عطا نفرموده و نمیدانند فوائد و نتایج حکمت را مگر صاحبان خرد که ایشان کسانى هستند که خداوند آنها را خالص براى خود و مخصوص بحکمت فرموده و آن کتاب است و صفت حکیم ثبات در اوایل امور و وقوف در عواقب آنها است و او است هدایت کننده خلق خدا بسوى خدا و در مجمع از پیغمبر (ص) نقل نموده که فرمود خداوند قرآن را بمن عطا فرمود و عطا فرمود بمن از حکمت مثل قرآن و هیچ خانه نیست که در آن چیزى از حکمت نباشد مگر آنکه آنخانه ویران است هر آینه در طلب فهم و علم باشید و بنادانى نمیرید و در خصال از آنحضرت نقل نموده که رأس حکمت ترس از خدا است و در کافى از آنحضرت نقل نموده که در یکى از اسفار روزى چند سوار به آنحضرت برخوردند و سلام نمودند حضرت پرسید شما کیستید عرض کردند ما اهل ایمانیم حضرت فرمود حقیقت ایمان چیست گفتند رضاى بقضاى خدا و تسلیم در امر او و تفویض امر باو پیغمبر (ص) فرمود اینان علما و حکمایند نزدیک است از حکمت به مقام نبوت برسند بعد فرمود اگر راست میگوئید بنا نکنید زیادتر از سکناى خودتان و جمع ننمائید زیاده از خوراکتان و بپرهیزید از خداوندى که بسوى او بازگشت خواهید نمود بنظر حقیر این روایات منافات با معناى ظاهرى حکمت ندارد بلکه به مناسبت مقامات بیان مصادیق جلیه و خفیه براى ارشاد و تنبیه شده است و اللّه اعلم.
[ نظرات / امتیازها ]