از آیه: تا آیه:
انتخاب سوره :
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، شما هم می توانید تفسیر ای در سايت ثبت کنید، تا با نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود.
 » تفسیر المیزان - خلاصه
(فقلنااضربوه ببعضها):(پس گفتیم بزنید به آن جسد قسمتی از بدن گاورا)،(کذلک یحی الله الموتی ):(اینچنین خدا مردگان را زنده می کند)پس کسی که می تواند مرده را پس از مرگ زنده کند ،غیر آن را هم می تواند با قدرت خود زنده کند، لذا مرده را زنده نمود و معلوم کرد که قاتل او کیست ،(و یریکم ایاته لعلکم تعقلون ):(و نشانه های محسوس خود را به شما نشان می دهد ،شاید که تعقل وتفکر کنید). [ نظرات / امتیازها ]
نظرات کاربران :
1) متولی : خوب بود اگر داستان این ماجرا را نیز ذکر می کردید.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  مهناز بدرقاسمي - نمونه، 1/302
ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى‏آید) چنین بود که یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى‏شود، در حالى که قاتل به هیچوجه معلوم نیست.
در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى‏شود، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى‏دهد و خویش را تبرئه مى‏کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى‏برند و حل مشکل را از او خواستار مى‏شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنان که در تفسیر آیات مى‏خوانید مى‏پردازد . [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  ابراهيم محمودي - برگزیده تفسیر نمونه
«سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید» تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى کند (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها)
«آرى! خدا این گونه مردگان را زنده مى‏کند» (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‏)
«و این گونه آیات خود را به شما نشان مى‏دهد تا تعقّل کنید» (وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  حاجيه تقي زاده فانيد - تفسیر انگلیسی- ابن کثیر
Allah said,


﴿فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا﴾


(So We said: "Strike him (the dead man) with a piece of it (the cow)'') meaning, "any part of the cow will produce the miracle (if they struck the dead man with it).'' We were not told which part of the cow they used, as this matter does not benefit us either in matters of life or religion. Otherwise, Allah would have made it clear for us. Instead, Allah made this matter vague, so this is why we should leave it vague. Allah's statement,


﴿کَذَلِکَ یُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى﴾


(Thus Allah brings the dead to life) means, "They struck him with it, and he came back to life.'' This Ayah demonstrates Allah's ability in bringing the dead back to life. Allah made this incident proof against the Jews that the Resurrection shall occur, and ended their disputing and stubbornness over the dead person.


Allah mentioned His bringing the dead back to life in five instances in Surat Al-Baqarah. First Allah said,


﴿ثُمَّ بَعَثْنَـکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾


(Then We raised you up after your death). He then mentioned the story about the cow. Allah also mentioned the story of those who escaped death in their land, while they were numbering in the thousands. He also mentioned the story of the Prophet who passed by a village that was destroyed, the story of Abraham and the four birds, and the land that comes back to life after it has died. All these incidents and stories alert us to the fact that bodies shall again become whole, after they were rotten. The proof of Resurrection is also reiterated in Allah's statement,


﴿وَءَایَةٌ لَّهُمُ الاٌّرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَـهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ - وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّـتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَـبٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ - لِیَأْکُلُواْ مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَفَلاَ یَشْکُرُونَ ﴾


(And a sign for them is the dead land. We give it life, and We bring forth from it grains, so that they eat thereof. And We have made therein gardens of date palms and grapes, and We have caused springs of water to gush forth therein. So that they may eat of the fruit thereof ـ and their hands made it not. Will they not then give thanks) (36:33-35).




[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر راهنما

1 - خداوند، به قوم موسى فرمان داد تا قطعه اى از گاو ذبح شده را بر پیکر مقتول بزنند.

فقلنا اضربوه ببعضها

ضمیر مفعولى در «إضربوه» به «نفساً» بر مى گردد و ضمیر در «ببعضها» به «بقرة» ارجاع مى شود.

2 - مقتول قوم موسى در پى زده شدن پاره اى از گاو ذبح شده بر وى، زنده شد.

فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى اللّه الموتى

عبارت «کذلک یحى اللّه الموتى; خداوند بدین سان مردگان را زنده مى کند» پس از جمله «فقلنا ...» دلالت بر زنده شدن آن مقتول دارد.

3 - تحقق فعل خدا با جریان اسباب و علل

فقلنا اضربوه ببعضها

4 - مقتول قوم موسى پس از زنده شدن، قاتل خویش را معرفى کرد.

واللّه مخرج ما کنتم تکتمون. فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى اللّه الموتى

بیان زنده شدن مقتول بنى اسرائیل، پس از بیان وعده الهى به افشاى هویت قاتل، دلالت بر جمله اى محذوف دارد; یعنى: فضربوه بها فصار حیاً و قال إن فلاناً قتلنى.

5 - حیات بخشى به مقتول بنى اسرائیل، کار خداوند بود.

فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى اللّه الموتى

از هدفهاى بیان این حقیقت که «خداوند مردگان را زنده مى کند» - پس از بیان زنده شدن مقتول بنى اسرائیل به وسیله زدن عضوى از گاو بر آن - رساندن این معناست که: حیات بخشى به آن مقتول فعل خداوند بود، نه اثرى از عضو آن گاو ذبح شده.

6 - مقتول قوم موسى از جنس ذکور بود.

فقلنا اضربوه ببعضها

برداشت فوق از آوردن ضمیر مذکر «ه» در «إضربوه» - که به «نفساً» بر مى گردد - استفاده شده است.

7 - خداوند، همه مردگان را حیاتى دوباره خواهد بخشید.

کذلک یحى اللّه الموتى

8 - زنده کردن مردگان براى خداوند امرى سهل و آسان است.

کذلک یحى اللّه الموتى

به نظر مى رسد «وجه شبه» میان زنده کردن مقتول بنى اسرائیل و سایر مردگان، سهولت و آسانى آن باشد; یعنى، خداوند به همان آسانى و سهولت که آن مرده را زنده کرد، سایر مردگان را نیز زنده مى کند.

9 - خداوند، با به کارگیرى اسباب، مردگان را براى حضور در قیامت زنده مى کند.*

فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى اللّه الموتى

برداشت فوق بدان احتمال است که «وجه شبه» میان زنده شدن مقتول بنى اسرائیل و زنده شدن مردگان در قیامت، به کارگیرى اسباب باشد.

10 - امکان زنده شدن مردگان در دنیا

فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى اللّه الموتى

11 - داستان کشته شدن فردى از قوم موسى و احیاى دوباره او، معجزه و رخدادى سزاوار به خاطر سپردن و به یادداشتن

و إذ قتلتم نفساً ... فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحى اللّه الموتى

«إذ» مفعول براى فعل مقدر «اذکروا» مى باشد.

12 ـ خداوند، آیات و نشانه هاى قدرت خویش را همواره و به گونه اى روشن براى مردم نمایان مى سازد.

و یریکم ءایته

آیات به معناى نشانه هاست، به نظر مى رسد در آیه فوق - به مناسبت بیان احیاى مردگان - مراد از آیات، نشانه ها و دلایل قیامت یا قدرت خداوند است.

13 ـ از اهداف ارائه آیات به مردم، ایجاد زمینه هاى فهم اقتدار و توانمندى خداوند در آنان است.

و یریکم ءایته لعلکم تعقلون

14 - فهمیدن و اندیشه کردن، از ارزشهاى والاست.

و یریکم ءایته لعلکم تعقلون

از اینکه ارائه آیات با هدف ایجاد زمینه فهم و اندیشه در بشر مطرح شده، ارجمندى اندیشه کردن و فهمیدن، به دست مى آید.

15 - زنده شدن مقتول بنى اسرائیل و معرفى قاتل خویش، از آیات خدا و از نشانه هاى اقتدار اوست.

فقلنا اضربوه ببعضها کذلک ... یریکم ءایته لعلکم تعقلون

از مصداقهاى «آیاته» - که آیه ناظر به آن است - زنده شدن مقتول بنى اسرائیل مى باشد.

16 - هدف از نقل داستانها در قرآن، ایجاد زمینه هاى درک و اندیشه در انسانهاست.

و یریکم ءایته لعلکم تعقلون

مراد از «آیات» گاهى حقایق و وقایع خارجى است و گاهى مقصود از آن بیان و نقل حقایق مى باشد. برداشت فوق ناظر به احتمال دوم است. بر اساس این احتمال از مصادیق «آیاته»، داستان گاو بنى اسرائیل و داستان زنده شدن مقتول آنان مى باشد.

17 - بزنطى از امام رضا(ع) روایت نموده که: «ان رجلا من بنى اسرائیل قتل قرابة له ... فقالوا لموسى (ع) ان سبط آل فلان قتلوا فلاناً فاخبرنا من قتله؟ قال ایتونى ببقرة ... فاشتروها و جاؤا بها فأمر بذبحها ثم أمر ان یضرب المیت بذنبها فلما فعلوا ذلک حیى المقتول و قال یا رسول اللّه ابن عمّى قتلنى دون من یدعى علیه قتلى فعلموا بذلک قاتله ...;(1)

شخصى از بنى اسرائیل یکى از نزدیکان خود را کشت ... بنى اسرائیل به موسى گفتند: فلان قبیله، فلانى را کشته است و تو قاتل را معرفى کن. موسى (ع) فرمود: گاوى را نزد من آورید ... آنان گاو را خریده و نزد موسى(ع) بردند و موسى امر به ذبح آن کرد. سپس امر نمود که دم آن گاو را به مقتول بزنند و چون این کار را کردند آن مرده زنده شد و گفت اى پیامبر خدا! پسر عمویم مرا کشته است نه آن کس که او را متهم به کشتن من کرده اند، پس با این عمل قاتل را شناسایى نمودند ...».
[ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر مجمع البیان
«فقلنا اضربوه ببعضها»

پس دستور دادیم پاره اى از اعضاى آن گاو سربریده را بر پیکر بیجان مقتول بزنید تا به خواست خدا برخیزد و راز نهفته را افشا کند.

کدام عضو؟

در پاسخ به این پرسش که منظور از عضو حیوان سربریده در این جمله از آیه شریفه کدامین عضو بوده، دیدگاهها متفاوت است:

1. برخى همچون مجاهد و دیگران برآنند که منظور، ران گاو بوده است؛ که با آن به مقتول زده شد و به خواست خدا برخاست و کشنده خویش را معرّفى کرد و دگرباره جهان را بدرود گفت.

2. عدّه اى چون سعیدبن جبیر بر این اعتقادند که منظور، دُم آن حیوان بوده است.

3. دسته اى گفته اند: منظور، زبان گاو بوده است.

4. و پاره اى دیگر، قطعه اى از استخوانهاى او را معرّفى کرده اند.

5. بعضى معتقدند که عضو مورد نظر، پاره گوشت میان دو کتف حیوان بوده است.

6. و گروهى نیز، عضو دیگرى از آن حیوان را عنوان ساخته اند.

با تعمّق در آیه شریفه و واژه هاى آن، مى توان دریافت که همه این دیدگاهها در حدّ یک احتمال مطرح است.

راز این دستور

از آنجا که جامعه نوین بنى اسرائیل، قربانى دادن در راه خدا را از بهترین و نزدیکترین راههاى تقرّب به او مى دانست و براى این کار خداپسندانه قربانگاهى آماده ساخته بود که جز شایسته کرداران در آن وارد نمى شدند، خداى جهان آفرین دستور داد این مشکل اجتماعى را با تقرّب به خدا و انجام دادن قربانى حل کنند؛ و این درس انسانساز را به آنان و آیندگان آموخت که در مشکلات و رخدادهاى سخت، خداى را فراموش نسازند و پیش از هر تلاشى به او تقرّب جویند و طبق مقررّات او به جنگ ناهنجاریها بروند.

«کذلک یحیى اللّه الموتى»

خدا، مردگان را [در آستانه رستاخیز] اینگونه زنده مى سازد

این فراز از آیه شریفه را مى توان سخن موسى (ع) دانست یا سخن خداى او.

در صورت نخست، باید گفت: موسى (ع) پس از اجراى فرمان و زنده شدن آن فرد مقتول، درسى از معاد داد و گفت: هان اى قوم! [بنگرید که ] روز رستاخیز نیز خدا اینگونه مردگان را زنده مى سازد.

و در صورت دوّم، باید گفت: خدا پس از بیان داستان گاو بنى اسرائیل، درس معادشناسى مى دهد و مى فرماید: هان اى قریش و اى انکارگران معاد! روز رستاخیز نیز خدا مردگان را اینگونه زنده مى سازد.

«ویریکم آیاته»

و آیات و نشانه هاى [قدرت ] خویش را بر شما مى نمایاند

در این مورد، بعضى معتقدند که منظور از نشانه ها، یک نمونه اش زنده ساختن همان مقتول است؛ و برخى دیگر را اعتقاد بر این است که منظور، نشانه هاى راستى و درستى قرآن و آورنده آن، پیامبر(ص)، است که در پرتو وحى و رسالت، آنچه را یهود کتمان مى کردند، همه را بروشنى آشکار ساخت.

«لعلّکم تعقلون»

باشد که خرد خود را بکار گیرید

زیرا فرد و جامعه اى که از مشعل فروزان خرد بشایستگى بهره نگیرد، بسان کسى است که از آن نعمت گران محروم است.

هدفهاى بلند و انسانساز

آیاتى که تفسیر آنها گذشت، در راستاى سازندگى و هدایت انسانهاست؛ امّا روى دو نکته بیشتر انگشت مى نهد:

1. نخست در اندیشه پاسخگویى به شرک گرایان عرب است که مى گفتند: چگونه هنگامى که مردیم و پوسیدیم، دگرباره زنده خواهیم شد؟ این آیات نشان مى دهند همانگونه که آفریدگار هستى یکبار شما را آفرید، دگرباره هم بى هیچ مشکلى مى تواند بیافریند؛ و این هم یک نمونه از آن است که یهودیان آن را گواهى مى کنند.

2. دیگر آنکه با ترسیم داستانهاى نسلهاى گذشته و سرگذشتهاى ویژه یهود که خود آنان تلاش مى کردند آنها را پوشیده بدارند، سندهاى خدشه ناپذیرى در صداقت و درستى رسالت پیامبر (ص) و وحى الهى بودن قرآن به ثبت مى رساند. یهودیان که خود از مخالفان پیامبر (ص) بودند، با تصدیق درستى این داستانها و آگاهى از این واقعیت که پیامبر (ص) نه کتابى خوانده و نه دانشگاهى دیده است، اقرار مى کردند که این حقایق را تنها از راه وحى الهى دریافت مى دارد. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » تفسیر کشاف
و الضمیر فی (اضربوه ) إما أن یرجع إلی النفس و التذکیر علی تأویل الشخص و الانسان ، و إما إلی القتیل لما دل علیه من قوله (ما کنتم تکتمون ). ( ببعضها) ببعض البقرة. و اختلف فی البعض الذی ضرب به ، فقیل : لسانها، و قیل : فخذها الیمنی ، و قیل : عجبها، و قیل : العظم الذی یلی الغضروف و هو أصل الاذن ، و قیل : البضعة بین الکتفین . و المعنی : فضربوه فحیی ، فحذف ذلک لدلالة قوله : (کذلک یحیی الله الموتی ). و روی أنهم لما ضربوه قام بإذن الله و أوداجه تشخب دما و قال : قتلنی فلان و فلان لابنی عمه ، ثم سقط میتا، فأخذا و قتلا و لم یورث قاتل بعد ذلک . (کذلک یحیی الله الموتی ) إما أن یکون خطابا للذین حضروا حیاة القتیل بمعنی و قلنا لهم : کذلک یحیی الله الموتی یوم القیامة (و یریکم آیاته ) و دلائله علی أنه قادر علی کل شی ء (لعلکم تعقلون ) تعملون علی قضیة عقولکم . و أن من قدر علی إحیاء نفس واحدة قدر علی إحیاء الانفس کلها لعدم الاختصاص حتی لا تنکروا البعث . و إما أن یکون خطابا للمنکرین فی زمن رسول الله صلی الله علیه و سلم . فإن قلت : هلا أحیاه ابتداء؟ و لم شرط فی أحیائه ذبح البقرة و ضربه ببعضها؟ قلت : فی الاسباب و الشروط حکم و فوائد. و إنما شرط ذلک لما فی ذبح البقرة من التقرب و أداء التکالیف و اکتساب الثواب و الاشعار بحسن تقدیم القربة علی الطلب ، و ما فی التشدید علیهم لتشدیدهم من اللطف لهم ، و لاخرین فی ترک التشدید و المسارعة إلی امتثال أوامر الله تعالی و ارتسامها علی الفور، من غیر تفتیش و تکثیر سؤال ، و نفع الیتیم بالتجارة الرابحة، و الدلالة علی برکة البر بالوالدین ، والشفقة علی الاولاد، و تجهیل الهازئ بما لایعلم کنهه و لا یطلع علی حقیقته من کلام الحکماء، و بیان أن من حق المتقرب إلی ربه أن یتنوق فی اختیار ما یتقرب به ، و أن یختاره فتی السن غیر قحم و لا ضرع ، حسن اللون بریا من العیوب یونق من ینظر إلیه ، و أن یغالی بثمنه ، کما یروی عن عمر رضی الله عنه أنه ضححی بنجیبة بثلاثمائة دینار، و أن الزیادة فی الخطاب نسخ له ، و أن النسخ قبل الفعل جائز و إن لم یجز قبل وقت الفعل و إمکانه لادائه إلی البداء، و لیعلم بما أمر من مس المیت بالمیت و حصول الحیاة عقیبه أن المؤثر هو المسبب لا الاسباب ، لان الموتین الحاصلین فی الجسمین لا یعقل أن تتولد منهما حیاة. فإن قلت : فما للقصة لم تقص علی ترتیبها، و کان حقها أن یقدم ذکر القتیل و الضرب ببعض البقرة علی الامر بذبحها، و أن یقال : و إذ قتلتم نفسا فادارأتم فیها فقلنا اذبحوا بقرة و اضربوه ببعضها؟ قلت : کل ما قص من قصص بنی إسرائیل إنما قص تعدیدا لما وجد منهم من الجنایات ، و تقریعا لهم علیها، و لما جدد فیهم من الایات العظام . و هاتان قصتان کل واحدة منهما مستقلة بنوع من التقریع و إن کانتا متصلتین متحدتین ، فالاولی لتقریعهم علی الاستهزاء و ترک المسارعة إلی الامتثال و ما یتبع ذلک . و الثانیة للتقریع علی قتل النفس المحرمة و ما یتبعه من الایة العظیمة. و إنما قدمت قصة الامر بذبح البقرة علی ذکر القتیل لانه لو عمل علی عکسه لکانت قصة واحدة، و لذهب الغرض فی تثنیة التقریع . و لقد روعیت نکتة بعد ما استؤنفت الثانیة استئناف قصة برأسها أن وصلت بالاولی ، دلالة علی اتحادهما بضمیر البقرة لا باسمها الصریح فی قوله : ( اضربوه ببعضها) حتی تبین أنهما قصتان فیما یرجع إلی التقریع و تثنیته بأخراج الثانیة مخرج الاستئناف مع تأخیرها، و أنها قصة واحدة بالضمیر الراجع إلی البقرة. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
  عبدالله عبداللهي - اثنی عشری
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‌ وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (73)

فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها: پس فرمودیم که بزنید آن مقتول را به بعض از آن گاو. مفسرین را در این عضو اختلاف است، به اقوال مذکوره: دم، زبان، گوش، ران، استخوان، گوشت میان کتفین. چون بر او زدند فورا زنده شد، در حالتى که خون از گردن او مى‌ریخت و نام قاتلان خود را گفت که دو برادرزاده او بودند، که به طمع مال او را به صحرا بردند و او را کشتند؛ و بعد از تسمیه نام قاتل خود، بیفتاد و بمرد.

کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‌: این چنین زنده فرماید مردگان را. یعنى چنانچه این مرده را زنده فرمود خدا، همچنین زنده فرماید همه مردگان را روز قیامت براى جزاى اعمال، وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ‌: نشان دهد شواهد خود را در زنده نمودن، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‌: براى اینکه تعقل و فکر کنید تا دریابید آن را و بدانید ذاتى که قادر است بر زنده کردن نفسى، هر آینه قادر خواهد بود بر
زنده نمودن تمامى نفوس در قیامت، و در پیشگاه قدرت تامّه الهیه، استبعادى نخواهد داشت.
تنبیه: اینکه حق تعالى ابتدا آن مقتول را زنده نفرمود، بلکه مشروط ساخت به زدن بعضى از گاو مذبوح مشخص معین بر مقتول، به جهت آنست که متضمن بود مصالح بسیارى را از تقرب به خدا، و اداء واجب، و نفع یتیم، و آگاهى بر برکت توکل، و شفقت بر اولاد، و میمنت نیکوئى به والدین و غیره که تمامى در ذبح این گاو بود. و نیز اشعار بر آنکه حق طالب آنست که تقدیم قربت کند پیش از قصد مطلوب، و متقرب اختیار شی‌ء احسن و پر قیمت نماید براى قرب درگاه.
تبصره: در ایراد این قضیه دلالت تامّى است بر صدق نبوت پیغمبر خاتم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم. چه غوامض اخبار بنى اسرائیل را برایشان اعلام نموده بر وجهى که هیچکس را ممکن نیست علم به آن مگر کتب اوّلین را خوانده باشد، یا به طریق وحى به او رسیده باشد. و یهودیانى که مخالف آن حضرت بودند، تصدیق قول آن حضرت نمودند در این اخبار، با آنکه مى‌دانستند هیچ کتابى مطالعه ننموده. پس این قسمت آیه ساطعه و حجت باهره باشد در ثبوت نبوت آنحضرت.
چون حق تعالى ذکر معجزه باهره و علامت ظاهره فرمود به بنى اسرائیل [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.
 » روان جاوید
پس گفتیم بزنید آنمیت مقتول را ببعض آنگاو تا خداوند زنده نماید او را و بپرسید از او که قاتل تو کیست پس دم گاو را گرفتند و زدند به مرده زنده شد این چنین زنده میکند خداوند مردگانرا در دنیا و آخرت چنانچه زنده فرمود این میت را بملاقات میت دیگر اما در دنیا ملاقات مینماید آب مرد با آب زن و زنده مینماید خدا چیزیرا که در اصلاب و ارحام است و اما در آخرت نازل میفرماید میان نفخه اول اسرافیل و نفخه دوم از دریاى مسجور یعنى ریخته شده که در زیر آسمان است و خداوند در قرآن از آن نام برده بارانى را بر زمین که آن باران منى است مانند منى مردها و ملاقات میکنند با مرده‌هاى پوسیده پس میرویاند از زمین و زنده میشوند و مینمایاند آیات خود را غیر از این واقعه از سائر دلائل بر توحید و نبوت موسى (ع) و فضل محمد و آل او بر سائر خلق تا شما تعقل و تفکر نمائید که خداوندى که این طور امور عجیبه را بجا میاورد امر نمیفرماید خلق را مگر مطابق با حکمت و اختیار نمیفرماید محمد و آل او را مگر براى آنکه ایشان افضل صاحبان عقولند و بعضى گفته‌اند امر بتعقل براى آنستکه مردم بدانند کسیکه قدرت دارد یکنفر را زنده کند قدرت دارد همه را زنده نماید و در تفسیر امام (ع) است که قطعه را که از آن جدا کردند بیخ دم او بود که خداوند از آن خلق نموده است بنى آدم را و بر او نشانده میشود وقتى که عود مینماید در صورتى که خلق جدید است پس زدند آنمیت را بآن قطعه و گفتند خدایا بحق محمد و على و آل اطهار آندو این میت را زنده و گویا فرما تا خبر دهد از قاتل خود پس زنده شد و ایستاد سالم و بى‌عیب و گفت اى پیغمبر خدا کشتند مرا این دو پسر عمم که حسد بردند بر من براى دختر عمم که مرا اختیار نمود و آندو را قبول ننمود و انداختند مرا در محله اینها تا دیه مرا بگیرند پس حضرت‌

جلد 1 صفحه 107

موسى آندو نفر را گرفت و کشت و آن کشته پس از زنده شدن متوسل شد بخدا بوسیله محمد و آل او که باقى بماند او در دنیا تا از دختر عموى خویش بهره‌مند گردد و کفایت کند از او شر دشمنانش را و روزى دهد او را پاکیزه و فراوان و خداوند اجابت فرمود و هفتاد سال دیگر باو عمر داد با آنکه وقتى کشته شد شصت سال داشت و در تمام آنمدت حواسش صحیح و سالم و شهوتش قوى بود و با دختر عمویش زندگانى میکرد و برخوردار شد از حلال دنیا و این زن و شوهر با یکدیگر بعشرت زندگى کردند و از یکدیگر جدا نشدند تا هر دو با هم مردند و داخل بهشت شدند و در آنجا با یکدیگر خوشند و اصحاب حضرت موسى که کشتند آنگاو را در خدمت آنحضرت گریه و زارى نمودند که ما فقیر شدیم و لجاج هستى ما را بباد داد و حضرت موسى توسل به پیغمبر خاتم و آل اطهار او را بآنها تعلیم فرمود و خدا وحى فرمود بحضرت موسى که بروند در خرابه مخصوصى و موضع خاصى را حفر نمایند و بیرون آورند گنجى را که ده هزار هزار مثقال زر سرخ بود و برگردانند بهر کس هر چه را که براى خریدارى از او گرفته بودند تا بحال اول از حیث ثروت برگردند و ما بقى را که پنج هزار هزار دینار بود میان خودشان قسمت نمایند تا جمعا اموالشان دو برابر سابق شود به برکت توسل بمحمد و آل او و براى اعتقادشان بفضیلت ایشان بر تمام خلایق روحى و ارواح العالمین لهم- الفداء، و در روایت قمى قاتل یکنفر پسر عم او معرفى شده است و بعضى گفته‌اند مقتول پسر عامیل نام بوده که او مرد صاحب ثروتى بوده و وارثش منحصر بیک پسر بوده و برادر زاده‌هاى او که پسر عم مقتول بودند براى طمع در ارث او را کشتند و از ابن عباس روایت شده است که نام این مقتول عامیل بوده نه نام پدرش و اللّه اعلم.

تبیین سماوى در تفسیر امام (ع) شنیدى که فرمود قطعه را که از آن جدا نمودند بیخ دم او بود که بنى آدم از آن خلق شده‌اند و بر آن نشانده میشوند وقتى که عود میکنند و از پیغمبر (ص) هم روایت شده است که از انسان چیزیکه باقى میماند بیخ دم او است و عیاشى از حضرت رضا (ع) نقل نموده که خداوند امر نمود آنها را بذبح گاو با آن که حاجت بدمش داشتند براى سخت‌گیرى بآنها، و در کافى از حضرت صادق (ع) نقل نموده که از آنحضرت سؤال نمودند آیا میت جسدش در قبر میپوسد فرمود بلى هیچ‌
چیز از او باقى نمیماند مگر طینتى که خداوند خلق نموده است او را از آن که آن نمیپوسد و باقى میماند در قبر مستدیر تا ثانیا خلق شود مانند خلقش در اول امر و بگمان حقیر این روایات همه اشاره به آنستکه براى بنده کشف شد در باب معاد در نتیجه عملى بعد از آنکه بتحقیقات صدر المتالهین قدس سره در اسفار که بعد از تمهید ده مقدمه و اصل اثبات معاد جسمانى نموده قانع نشدم با آنکه مرحوم حاجى سبزوارى و فیض و امثال این بزرگان هم پسندیده و اختیار نموده‌اند چون بنظر حقیر با ظواهر آیات و اخبار و کیفیت مغروسه در اذهان متشرعه کاملا وفق ندارد اگرچه انصاف آنستکه خیلى زحمت کشیده و مجاهدت نموده و تمام شکوک و شبهات را دفع فرموده بعد از آنکه جمعى از فلاسفه از اقامه دلیل عاجز شدند لذا بعضى منکر و برخى بتصدیق تعبدى اکتفا کردند شکر اللّه سعیه و ضاعف فى الاسلام قدره و آنچه به بنده تعلیم شد آن است که فرمودند کیفیت احیاء اموات چنانستکه ذره در منى است که تمام ذرات مناسبه خود را جذب مینماید و بزرگ میشود بتدریج تا روح باو دمیده شود و آن ذره در بدن انسان موجود است هضم نمیشود و تحلیل نمیرود تا انسان بمیرد و اگر انسان را دفن کنند آن ذره خاک نمیشود و اگر درنده یا کافرى مؤمنى را بخورد آن ذره جزء بدن او نمیشود با عرق یا غیر آن دفع میشود و باین بیان شبهه آکل و مأکول را از بنده دفع فرمودند و همان ذره در وقت معینى که خداوند اراده فرموده تمام ذرات مناسبه خود را از اجزاء ابدان اهل زمین دو مرتبه بخود جذب مینماید و روح در او دمیده میشود و قیامت کبرى برپا میگردد و حقیر مطمئن شدم و اینکه در روایات به بیخ دم و دم تعبیر شده است شاید براى اشاره باصل جهت جسمیت انسان است که در آنجهت با حیوان مشارکت دارد چون ظهور حیوان در شعار حیوانیت بدم است و اما اشتراط احیاء مقتول در واقعه مذکوره بکشتن گاو ظاهرا براى تنبه بنى اسرائیل بنتیجه مسامحه و اشکال تراشى در مقام امتثال و ایصال نفع بمستحق تفضل بوده است و مدخلیتى در احیاء نداشته ولى این نکته را هم باید دانست که اجسام اخروى با اجسام دنیوى تفاوت دارند و اهل بهشت جرد و مردند یعنى مجرد و منزهند از لوازم اجسام دنیوى و در بعضى اخبار وارد شده که جوان سى و سه ساله بنظر میآیند و شصت ذراع در هفت ذراع طول و عرض دارند براى آنکه کاملا بتوانند لذت از نعیم جنان ببرند و اهل فسق‌و کفر بصور غریبه محشور میگردند چنانچه از حضرت صادق (ع) روایت شده در صور برزخیه از قبیل خوک و بوزینه و مخالف امام که سرش مانند سر خر است و کافر که دندانش مانند کوه احد است و اگر به بینى او را میشناسى و میگوئى فلانى است این طور شده و این تفاوت براى آنستکه هر نشئه لوازمى دارد و نشئه آخرت لوازمش مناسب با آن نشئه است و بنظر حقیر تمام اجزاء این نشئه از گوشت و پوست و خون و رک و استخوان و هر چه باشد در آن نشئه و عالم آخرت موجود است نهایت آنکه مناسب با آن نشئه و از سنخ آن عالم است و بنابراین بیان وارد نمیشود هیچیک از شبهات که حکما در باب معاد نموده‌اند که عمده آنها شبهه تناسخ است که طریق حل آن در ذیل آیه ثم بعثناکم من بعد موتکم بمناسبت رجعت بیان شد و پس از آن شبهه آکل و ماکول است که جوابش از آنچه در اینمقام بیان شد معلوم گردید، و اما شبهه مطالبه زمان و مکان و ماده هم جوابش آنستکه زمان و مکان و ماده اخروى بمنزله روح زمان و مکان و ماده دنیوى است و مزاحمتى بین آنها نیست بلکه اجسام این عالم هم اگر لطیف باشد احکام اجسام کثیفه را ندارند چنانچه جسم مبارک حضرت ختمى مرتبت سایه نداشت و بعضى از زوجات آنحضرت در موقع شوخى دستمال را که بکمر حضرت مى‌انداختند و دو سرش را میکشیدند گیر نمیکرد و رد میشد، و اما سایر شبهات هم از آنچه عرض شد جوابش براى اهل علم ذکى معلوم میشود و بیانش خارج از مبناى حقیر در این کتاب است، و در اینمقام در نفحات استدلال عجیبى فرموده و حاصلش آنستکه این واقعه احیاء مقتول در زمان حضرت موسى از اتم دلائل است بر معاد و اولى است از آن احیاء بوسیله بارانیکه طبعش طبع نطفه باشد و مشرکین منکرین بعث نمیتوانند این واقعه را منکر شوند چون این واقعه متواتر است و این آیات باهرات دلالت بر آن دارد و آنها نمیتوانند منکر وقوع آن شوند پس باید اقرار نمایند باحیاء جمع کثیرى از اولین و آخرین براى علم باحیاء یک میت بقدرت خدا، در صورتى که مشرک اعتقاد بقرآن ندارد چه رسد بدلالتش و مقام مقام اعتبار اولویت نیست و تواتر بر فرض ثبوت وقتى مفید است که موجب علم باشد بلکه تواتر اخبار جماعتى است که مفید علم باشد و اگر نباشد تواتر نیست و اگر علم باشد انکار تصور ندارد بعلاوه شرط تواتر آنستکه ذهن مسبوق بشبهه نباشد و با این شبهات در اطراف‌
معاد جسمانى چگونه خبر متواتر و مفید علم میشود بر فرض شد مگر معاد را باید بدلیل نقلى ثابت نمود و اگر دلیل نقلى خواسته باشیم اینهمه آیات و اخبار صریحه در معاد چه شده که بآیات داله بر وقوع این واقعه تمسک نمائیم بر این واقعه و از آن بمعاد با آنکه معاد ضرورى دین است و حاجت باستدلال نقلى ندارد و اگر منظورشان استدلال عقلى باشد یک واقعه جزئیه چگونه دلالت بر معاد کلیه اجسام مینماید با آنکه جزئى نه کاسب است و نه مکتسب نهایت آنکه چون وقوع اخص از امکان است دلالت بر امکان احیاء اموات نماید آنهم موقوف است بر علم بعدم مدخلیت خصوصیات وقایع ولى اگر احتمال دخل خصوصیات را در موارد بدهیم باز مثبت امکان کلى نیست چنانچه در باب تمثیل منطقى و قیاس اصولى ذکر شده است و بر فرض دلالت بر امکان در باب معاد ما حاجت باثبات وجوب داریم یعنى باید ثابت کنیم حتما لازم است معاد و روز جزائى باشد و امکان قسیم وجوب یا اعم از آنست و نمیدانم چه ملازمه‌ئى است بین علم باحیاء یک میت و اقرار باحیاء جمع کثیر مگر مراد همان امکان باشد که حالش معلوم شد در هر حال اگر امر باین سهولت بود شیخ مطلق حکمت و رئیس فلاسفه اسلام از اقامه برهان بر آن عاجز نمیشد و اللّه اعلم ایقاظ چندى بود میخواستم نکته را تذکر دهم میترسیدم جسارت شود تا اینزمان که عنان اختیار از دست رفت و ناچار شدم از حد خود تجاوز نمایم و آن آنستکه علماء اعلام و فقهاء اسلام کثر اللّه امثالهم تکلیف عوام را معلوم فرمودند چنانکه مرحوم سید در عروة الوثقى میفرماید مورد تقلید احکام فرعیه عملیه است و در اصول دین و فقه و علم نحو و صرف و لغت و موضوعات مستنبطه عرفیه یا لغویه و موضوعات صرفه تقلید راه ندارد و از این جا معلوم میشود وظیفه آنها همان بیان احکام شرعیه فرعیه است و این منصبى است که امام (ع) بآنها مرحمت فرموده است لذا مناسب است خودشان هم از مقامشان تجاوز ننمایند چون میدانند هر علمى اهل و متخصص و خبره دارد و جاهل در هر مسئله باید باهل ذکر آن رجوع نماید خوب است در مسائل عقلیه و ادبیه و تاریخیه آنچه را فن ایشان نیست وارد نشوند و اگر کسى از این قبیل مسائل سؤال نمود ارشاد باهلش نمایند چنانچه شنیده‌ام بناى مرحوم شیخ انصارى قدس سره که حقا بایداعمالش مانند اقوالش سرمشق علماء متأخرین باشد بر این بوده که هر وقت مسئله عقلیه مشکلى از ایشان سؤال مینمودند جواب میفرمودند من وزیر داخله اسلامم حاجى سبزوارى وزیر خارجه است بایشان مراجعه نمائید و اوقاتیکه بنده در قم بودم از مرحوم شیخ استاد ما علیه الرحمه سؤال نموده بودند از ممالک اروپا که کیفیت وحى بر پیغمبر چگونه است رجوع فرمودند باساتید معقول جوابش را بنویسند و اگر مسائل ادبى یا تاریخى سؤال میشد مذاکره شده بود که باهل فنش مراجعه شود البته شأن فقیه نیست که همه چیز را بداند ولى باید بداند که سؤال از هر مسئله باید از اهل ذکرش بشود اگر خود را اهل ذکر آن مسئله نمیداند ارشاد باهلش فرماید بنده تعجب میکنم از بعضى آقایان که هر چه هر که از آنها سؤال میکند جواب میدهند مگر مجبورید ندانسته جواب بگوئید شما نمیدانید طبیب نیستید چرا معالجه میفرمائید بلکه آن بیچاره دواى شما را خورد و مرد با آنکه میگوئید طبیب ضامن است اگرچه حاذق باشد مگر نمیدانید اهل شعر نیستید چرا شعر میگوئید تا بضرورت دچار شوید و معنى میکنید تا در نزد ادبا و اهل معنى موهون شوید با آنکه میدانید بمقدمات اجتهاد کسى ادیب نمیشود و از همه بدتر ورود در مسائل عقلیه است چون سرزمینى است که ایمان فلک رفته بباد اگر خواسته باشید بر طبق اخبار جواب بفرمائید ظواهر ادله در این باب شاید اختلافش بیش از اخبار فروع باشد و تا شخص احاطه بآنها نداشته باشد و علاج تعارضش را نکرده باشد و وجه جمع میان آنها را نیافته باشد و با عقل صریح مطابقه ننموده باشد نمیتواند جواب بگوید علاوه بر آنکه حجیت آنها معلوم نیست و اگر خواسته باشید بر طبق قواعد عقلیه جواب بگوئید وا حسرتا علاوه بر استعداد و عقل کامل یک عمر زحمت و مجاهدت میخواهد تا اگر خداوند از این علم نصیبى براى او مقدر فرموده باشد باو و اصل شود لذا کمتر فقیهى است که در این رشته وارد شده باشد و سلامت خارج شده باشد براى آنکه مغرور بفهم و فراست و علم و عقل خودتان نشوید یک نمونه بدست میدهم مرحوم آخوند قدس سره با آنفهم سرشار و فکر طیار در کفایت الاصول وارد معقول شده و اشتباهاتى فرموده که بعضى از موارد سکته بمقام ایشان وارد نموده است با آنکه ایشان از این علم هم بى‌بهره نبوده‌اند ولى تخصصشان‌
در اصول بوده از باب مثال ناچارم یک مورد را عرضه بدارم در باب طلب و اراده ظاهرا قائل باختیاریت اراده شده‌اند با آنکه معلول امر غیر اختیارى دانسته‌اند گویا ما گیر لفظ اختیار بودیم و در عین حال قائل شده‌اند بتبعیت ثواب و عقاب از براى فعل قهرا و در باب تجرى قائل شده‌اند باضطراریت اراده با آنکه گاهى علل آن اختیارى است و ثواب و عقاب را از توابع قهریه قرب و بعد ناشى از اطاعت و عصیان دانسته‌اند و سؤال از عاصى را که چرا معصیت نمودى مساوق با سؤال از حمار که چرا ناهق شدى فرض فرموده‌اند با آنکه بدیهى است که سؤال اول حسن و سؤال دوم قبیح است و هر عقلى حکم میکند که معلول امر اختیارى اختیارى است و مقدور بواسطه مقدور است و معلول امر اضطرارى اضطرارى است و ممتنع بالغیر ممتنع است و این مطالب در کتب عقلیه معنون است لذا علماء معاصرین از اطراف در این موضوع بایشان حمله نموده‌اند و طعن‌ها زدند و شیخ استاد ما در این مقام فرمودند علاوه بر تبعات افعال که ممکن است صور برزخیه عبارت از آنها باشد براى ما از شرع ثواب و عقابى ثابت شده که خداوند میدهد و میفرماید و اگر خواسته باشد عفو میکند و آن ملاک اوامر و نواهى مولویه است و الا آن ثواب و عقابى که از تبعات فعل است بر اوامر و نواهى ارشادیه هم مترتب است، حقیر عرض میکنم در اواخر سوره النجم خداوند تصریح باین فرموده که نیست براى انسان مگر حاصل سعیش که او را مى‌بیند پس از آن جزاء میدهد او را خداوند جزائى تمامتر مانند پدرى که طفل خود را بتحصیل علم و ادب وادار مینماید یک آثارى مرتب بر علم و ادب و ترک آنستکه قهرا مرتب میشود و یک جایزه و انعامى است که پدر در صورت اطاعت پسر باو عطا میکند و در صورت تخلف او را بضرب و غیره تأدیب مینماید این ثواب و عقاب که فقها و متکلمین میگویند از قبیل قسم دوم است و باین جهت گفته‌اند احکام شرعیه الطاف است در واجبات عقلیه یعنى خداوند مانند پدر مهربان که پسر را بواسطه انعام و تأدیب وادار بجلب منافع و دفع مضار خویش میکند بندگان را بوعده و وعید وادار بادراک مصالح و احتراز از مفاسد کامنه در اشیاء مینماید بلى بمذاق حکما که تمام اوامر و نواهى را ارشادى میدانند ممکن است همان ثواب و عقاب بمعنى اول باشد ولى با مشرب فقاهت منافى‌است خلاصه آنکه در فنى که تخصص در آن ندارید وارد نشوید که خیر دنیا و آخرت ندارد بدتر از همه حال بعضى اهل منبر است که از جهات اربعه یا سته الفاظى از اصطلاحات عرفاء و فلاسفه جمع‌آورى و حفظ نموده‌اند و اخبار آل محمد (ص) و مواعظ حسنه آنانرا کنار گذارده بوسیله آن منسوجات از مردم دلربائى مینمایند باز جاى شکرش باقى است که گوینده و شنونده هیچکدام نمیفهمند اگر نه مفاسدش بیش از اینها بود خداوند امور ما را اصلاح فرماید خیلى معذرت میخواهم زبان درازى شد و انشاء اللّه عفو خواهید فرمود. [ نظرات / امتیازها ]
امتیاز داوران :
امتیاز کاربران :
نظرات کاربران :
نظری ثبت نشده است.
بازديد کننده گرامی چنانچه تمایل دارید، نظر شما به نام خودتان ثبت و در سايت نمایش داده شود، قبل از ثبت نظر عضو سايت شويد و یا اگر عضو سايت هستيد لاگین کنید.[ عضويت در سايت ][ ورود اعضا ][ ورود ميهمان ]
نظر شما ثبت شد و بعد از تائید داوران بر روی سایت قرار می گیرد.